یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روشنفکران دینی (۱)


پرویز دستمالچی


• درحوزه سیاست، دین برای بنیادگرایان یک ایدئولوژی است، ایدئولوژی حکومت. ایدئولوژی که دارای دستورات مشخص برای تمام امورزندگی است، از شکل لباس تا شکل حکومت. دشمن، غرب وارزش های (فاسد) آن است. "روشنفکر دینی" (یا غیردینی) ای که حکومت ایدئولوژیک بخواهد (تامگرایی- توتالیتاریسم)، حکومت را "الهی" کند (سلب حق حاکمیت انسان و ملت بر سرنوشت خویش)، "وحی" را به جای عقل بنشاند (برگشت به دوران پیش از روشنگری)، تبعیض را به جای حقوق بشر بگذارد (توجیه "الهی" آپارتید)، مرتجعی است در لباس "آزادیخواهی و عدالت" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۹ دی ۱٣٨۹ -  ۱۹ ژانويه ۲۰۱۱


مقدمات:
الف- اسلام، بی شک، یکی از بزرگترین ادیان جهان است. تعداد مسلمانان، درسراسر دنیا، حدوداً، یک میلیارد ودویست میلیون نفرتخمین زده می شود. ازاین تعداد تقریباً حدود دویست میلیون نفر شیعه، وبقیه ُسنی مذهب اند.   اسلام، یعنی تمکین وتسلیم به خداوندِ یکتا وخواستهای او. دین اسلام در اوایل قرن هفتم میلادی، درشبه جزیره عربستان شکل گرفت. محمد، پیامبر مسلمانان، از قبیله قریش، درسال 570 میلادی، درشهرمکه بدنیا آمد. او پیش از تولد، پدرش عبدالله بن عبدالمطلب، ودرسن پنج سالگی مادرش، آمنه بنت وهب، را از دست داد. پس از آن، پدربزرگ، وسپس عموی او، سرپرستی او را به عهده گرفتند. بنا براعتقاد مسلمانان، جبرئیل درسال 610 میلادی، یعنی درچهل سالگیِ محمد، درسه کیلومتری شمال شرقی شهرمدینه، درکوه حرا، برمحمد نازل می شود و رسالت اش برای راهنمایی بشررا،از سوی خداوند، به او ابلاغ می کند. واز آن زمان به بعد، کلام الهی، به شکل وحی، برمحمد نازل می شود. مجموعه این کلام بعدها، یعنی دهها سال پس از مرگ محمد، درکتاب مقدس مسلمانان، قرآن، جمع آوری می شود.
محمد درسال 622 میلادی مجبوربه ترک مکه ومهاجرت به مدینه می شود. هجرت محمد از مکه به مدینه، ازیکسو حرکتی است درجهت جدائی محمد ازخانواده و روابط ومناسبات با قبیله اش، واز سوی دیگرپیدایش اولین تشکل جماعت مسلمان، متشکل ازمهاجران(یاران محمد، که به همراه اوازمکه به مدینه آمده بودند) وانصار(کسانیکه درمدینه اسلام آوردند وبه کمک مهاجران رفتند). این تشکل نوین، که بر فراز روابط خونی وقبیله ای، وبراساس« ایمان مشترک»، ودر پناه « خداوند یکتا» و رهبری محمد قرار داشت، اُمت اسلامی نام گرفت، که از درون آن، آرام آرام، حکومت اسلامی پا گرفت.
مسجد، یعنی محل ُسجود. یعنی مکانی که مسلمانان درآنجا دربرابر خدا زانو برزمین می زنند، محل تجمع مسلمانان. زکات(مالیات بردرآمد) وصدقات(کمک آزادانه به مستمندان وفقرا) منابع مالی مسلمانان می شوند. وجهاد، یعنی نبرد برعلیه کافران، برای دفاع از اسلام، یا توسعه آن، وسیله ای برای بقا وگسترش نفوذ آن می گردد. با شکل گیری« اُمت اسلامی»، وحدتی میان دین، جامعه، فرد وحکومت بوجود می آید، واُمت اسلامی سمبل وحدت میان دین، جامعه وحکومت می گردد. اُمت اسلامی، « دارالاسلام»(خانه صلح) را تشکیل می دهد، وغیرمسلمانان« دارالحرب»( خانه جنگ) را. در چنین نظام توحیدی ای، همه چیز ازعبادت تا طهارت، ازجنگ تا صلح، ازمالیات تا ارث و...، همگی« مقدس» شدند. مجموعه این احکام وقوانین مقدس یا:
1- قوانین الهی ای هستند که برمحمد نازل(وحی) ودرکتاب مقدس مسلمانان، قرآن، جمع آوری شده اند. این قوانین ابدی وازلی، یعنی جاودانه وجهانشمول هستند. خداوند خود درقرآن درباره غیرقابل تغییر بودن آنها، از جمله، چنین می گوید:
« چگونه جزخدا داوری بجویم واوست که این کتاب را جز بجزء به شما نازل کرده وکسانیکه کتابشان داده ایم دانند که قرآن بحق ازپروردگار تونازل شده، پس، بهیچوجه از دودلان مبـاش وگفتـار پروردگار تواز روی راستی بـه انجام رسید، کلمات وی تغییرپذیر نیست که او شنوا و داناست.»، (سوره 6 ، آیه های 115 ، 116). « نیرنگ بد جزبه صاحبش نرسد، مگرجز روش گذشتگان انتظاری دارند که هرگز روش خدا را تبدیل پذیر نخواهی یافت وهرگز روش خدا را تغییرپذیر نخواهی یافت»، (سوده 35 ، آیه 43).
انسان حق هیچگونه دخل وتصرف یا تغییردرقوانین "الهی" را ندارد. زیرا آنها کلام الهی اند، و پس حقیقت مطلق ودرنتیجه کاملترین کلام. آیت الله دستغیب شیرازی دراینباره درکتاب نبوت چنین می نویسد:
« آری؛ قرآن مجید تنها کتاب آسمانی است که می توان ادعا کرد الفاظش عین وحی است وگرنه تورات وانجیل صحف وزبور چنین نیست. هرچند تورات وانجیل اصیل، وحی الهی بود اما اولاً بر سبیل اعجاز نبوده وبرای بیان احکام ونقل داستان های گذشته یا آینده بوده است. ثانیاً تورات وانجیل فعلی که به عنوان عهد عتیق وعهد جدید دراختیار است، هیچکس ادعا نکرده که عین الفاظ وحی می باشد بلکه چندین مرتبه تحول پیدا شده وتوسط افراد آنچه شنیده بودند ثبت گردیده است...هم اکنون از میان انجیل متعدد چهارانجیل مشهور متداول است که هر کدام طوری است جداگانه. تنها قرآن مجید است که الفاظش عین وحی بوده ویکسان است. بعلاوه جهت نزول بنحواعجاز یعنی خودش معجزه است آن هم از جهات متعدد که به بعضی از آنها اشاره گردیده.» (انتشارات صبا، ص 209)
اما واقعیت این است که قرآن دهها سال پس از وفات محمد، جمع آوری وتنظیم می شود. قرآن مجموعاً دارای 114 سوره است. سوره ها در قرآن نه بر اساس زمان نزول، بل به ترتیب بلندی وکوتاهی شان تنظیم شده اند. قرآن به زبان عربی است وبنا (براعتقاد مسلمانان) دارای زیباترین وکامل ترین وشیواترین سبک است، بگونه ای که هیچ کس توان بیان چنین زبان شیوایی را ندارد. وخود این امر دلیلی بر خدائی، یعنی فوق انسانی بودن قرآن، می باشد. بنابرقرآن، محمد آخرین و کاملترین فرستاده خداست، و کلام اوآخرین پیام خداند و تغییز ناپذیر است(سوره 3، آیه 19). قرآن، علاوه بردستورالعمل های عبادی ومذهبی، دربر گیرنده احکام ودستورات و قوانین دقیق درزمینه های گوناگون اجتماعی(قوانین ارث)، اقتصادی(خمس وزکات...)، خانوادگی(ازدواج وطلاق) و...، می باشد.
2- براساس ُسنت های محمد، یعنی پندارو گفتارو کردار او. اما، اعتبار این قوانین(سنت محمد) تنها درمواردی است که درباره آنها درقرآن دستورالعملی(روشن) وجود نداشته باشد. بنا برنظر مجموعه علمای اسلام واُمت اسلامی، حضرت محمد پاک ومعصوم وبه دوراز هرگونه اشتباه وگناه بوده است:
« از جمله شرایط پیغمبری این است که ازسهو واشتباه درامان باشد. اگر پیغمبر وهمچنین امامان معصوم سهو واشتباه کنند چطور می شود بفرمایشات آنان اعتماد کرد. نسبت به هرسخن احتمال داده می شود سهو کرده است آنگاه از پیرویش درتردید واقع می شود. لذا گوییم به حکم عقل سهو وخطا واشتباه با مقام نبوت وامامت منافات دارد. معصوم یعنی کسی که محفوظ از این امور است علاوه براینکه گناه چه کبیره وچه صغیره از او سر نمی زند از خطا واشتباه وسهو نیز درامان است.» (دستغیب شیرازی، نبوت، هماجا، ص56)
درنتیجه، رفتار، گفتاروکردار محمد، به عنوان زندگیِ نمونهِ موردِ نظرِ خداوند، یعنی رفتاری عاری از نقص، که می بایستی ُمدل زندگی اُمت اسلامی باشد، مورد پذیرش تمام مسلمانان جهان است. بنابراین، پس ازقرآن، پندار، گفتار وکردار محمد معتبرترین منبع دانش و موازین اسلامی است که به آن ُسنت پیامبر، یا ُسنت می گویند: به دلیل اهمیت ُسنت، یعنی راه و روش زندگی پیامبر، مجموعه اخبار مربوط به زندگی او توسط علمای اسلام جمع آوری شده است که به آن حدیث گفته می شود. مجموع علمای(بویژه اهل سنت) اسلام براین عقیده اند که برای شناخت وفهم کلام الهی(وحی) درقرآن باید ابتداء به شناخت ُسنت محمد دست یافت وبدون این امر، یعنی شناخت دقیق زندگی، پندار، گفتارو کردارمحمد، امکان پی بردن به اساس آیه های قرآنی بسیار سخت ویا حتا غیرممکن خواهد بود. زیرا، زندگی محمد عین کلام و منظور قرآن، مشیت و خواست الهی است. مجموعه احادیث درباره پندار، گفتار وکردار محمد، درسدهای نهم و دهم میلادی، در شش جلد جمع آوری شدند که مورد پذیرش تمام مسلمانان است. پس ازوفات محمد، به دستور ُعمُر،اولین خلیفه(جانشین) مسلمانان، روزهجرت محمد ازمکه به مدینه، یعنی شانزدهم ژوئیه سال 622 میلادی، مبداء تاریخ وتقویم مسلمانان می شود.
حضرت محمد درسال 632 میلادی فوت می کند. پس ازوفات محمد، بر سر جانشینی اواختلاف می شود. اُمت اسلامی، ابوبکر رابه عنوان جانشین محمد انتخاب می کند. ابوبکر، پیش ازمرگ، ُعمُر را به عنوان جانشین انتخاب می نماید. پس ازعمُر، عثمان ازجانب یک هیئت 6 نفره به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب می گردد. شیعیان این انتخاب یا انتصاب جانشینان محمد را قبول ندارند ومعتقدند که امر پیشوایی(امامت) اُمت اسلامی(پس از مرگ محمد) ازآن علی است. آنها دراین زمینه به دومهم، به قرآن(سوره مائده، آیه 55)، وماجرای قدیر خم استناد می کنند.
شیعیان معتقدند که محمد پیش ازمرگ، درقدیر ُخم، درحضور اُمت حاضردرآن جمع، علی، یعنی پسرعمو و دامادش را به جانشینی خود انتخاب کرده است. علاوه براستناد به قرآن وحادثه قدیر ُخم، شیعیان معتقدند که پیشوانی اُمت مسلمان، پس از حضرت محمد، باید ازافرادی که ازخون وخانواده، واهل ونسب محمد هستند، باشد. شیعیان، برخلاف اهل سنت، معتقد نیستند که با مرگ محمد، امر وحی وارتباط با خداوند برای همیشه پایان پذیرفته است ودرنتیجه، به خواست الهی فقط ازراه فهم قرآن، وشناخت سنت پیامبر، می توان دست یافت. شیعیان معتقدند امام هایی که از
اصل ونسب پیامبر، ازطریق داماد او(علی)، هستند، دارای رابطه ای مستقیم با خداوند می باشند ودر نتیجه می توانند به خواست الهی پی ببرند. به این دلیل، بنابراعتقاد شیعیان، پندار، گفتار وکردار، یعنی راه وروش زندگی امامان نیز، پس از قرآن و سنت محمد، منبعی برای دست یابی به خواستهای الهی وعلم ودانش اسلامی است.
علی فرزند ابوطالب، عموی محمد، بود که درسن ده سالگی به محمد ایمان آورد. اواولین فرد مسلمان و تنها کسی است که قبل ازگرایش به اسلام، دارای دین دیگری نبوده است. علی ابن ابوطالب، ُملقب به مرتضی ویا امیر(سرور- امرکننده) مومنان است. اوبا فاطمه، دخترپیامبر، ازدواج می کند. علی به هنگام فوت محمد 35 سال داشت. او پس ازعثمان، در سال 656 میلادی، به خلافت می رسد و بمدت 5 سال برمسلمانان حکومت می کند. این پنج سال حکومت، بعلاوه پندار، گفتارو کرداراو، دریک کلام، راه وروش زندگی شخصی اش، به اضافه سیاستهای او دراداره امور جامعه مسلمانان، برای شیعیان، نمونه ای(الگوئی- مدلی ) است از یک حکومت واقعی اسلامی. خطبه ها، سخنان ونامه های علی بن ابوطالب دریک مجموعه شش جلدی، تحت عنوان نهج البلاغه، جمع آوری شده اند که راهنمای کردار وگفتارشیعیان، پس ازسنت محمد، می باشند.
دراختلاف میان اهل سنت وشیعیان ازیکسو، ونیز اختلافات هریک ازآنها باخود(از سوی دیگر)، به مرور زمان، هریک ازآنها به شاخه های گوناگونی منشعب شدند: اهل سنت(بدون انشعاب) تقسیم به چهار مکتب حنفی، حنبلی، مالکی وشافعی(درسده های نهم ودهم) شدند، واز درون آن، در سده های دوازدهم وسیزدهم، مکتب صوفیگری شکل گرفت. مکتب وهابیت نیز درسده هژدهم میلادی شکل می گیرد ودراواخرسده نوزدهم مذهب احمدیه از اهل سنت انشعاب می کند.
شیعیان(پیروان علی)، ازهمان بتداء، به مکاتب ومذاهب متفاوتی تقسیم ومنشعب شدند: خوارج(چندین انشعبات درونی) ، علی الهیان، پنج امامیان، هفت امامیان یا اسماعیلیان( که خود به دومذهب اصلی: قرمطیان و فاطمیان منشعب شدند و فاطمیان خود به شاخه های متفاوت از جمله دروزها در سوریه، ونزارهها در پاکستان، تقسیم شدند. نزارهها دارای چندین شاخه هستند، از جمله پیروان آقاخان که درسده بیستم ازنزارهها انشعاب کردند).
شیعیان دوازده امامی قوی ترین مذهب شیعه هستند که خود به مکاتب متفاوت، از جمله اصولیان، شیخیان واخباریان تقسیم می شوند. درسال 1847 بابی ها از دوازده امامیان انشعاب کردند ودر سال 1863 از درون آن دین بهایی شکل گرفت. در نتیجه، واقعیت امروز اسلام مجموعه ای بسیار ناهمگون، با فرهنگها واعتقادات متفاوت، با آداب و رسوم(بعضا) متضاد است که عمدتا ریشه در روابط و مناسبات"محلی" و تکامل هزارو چهارصد ساله، و پیشرفت و عقب ماندگی جوامع دارد. از بهائیان(شیعه) تا وهابیان(سنی) همه مسلمان اند، هریک بنا برسبک و سیاق خویش.

ب- حکومت اسلامی، پس ازچهار خلیفه اول (ابوبکر، عمر، عثمان وعلی) بدست خاندان بنی امیه (661- 750،پایتخت دمشق)، وسپس خاندان بنی عباس (750-1258، پایتخت بغداد)افتاد وموروثی شد. دردوران حکومت بنی عباس(اهل سنت)، امپراتوری اسلامی(از سمرقند و بخارا تا تمام شمال افریقا،و پرتقال و اسپانیا، تمام شبه جزیره عربستان تا تمام منطقه قفقاز وشمال هندوستان) شروع به تجزیه کرد: اسپانیا دوباره مستقل شد و در شمال افریقا(درسده دهم میلادی) یک خاندان شیعه، فاطمیان، قدرت رابدست می گیرد وادعای خلافت می کند. آنها مصروسوریه را تصرف کردند. با تصرف بغداد بدست مغولها، در سال 1256 م، به امپراتوری بنی عباس خاتمه داده می شود. درهمین دوران، ازسده نهم میلادی، درهندوستان واندونزی نیز، مستقل از حکومت بنی عباس، حکومتهای اسلامی دیگری شکل می گیرند.
آخرین امپراتوری اسلامی، با تشکیل حکومت عثمانی، در سده چهاردهم میلادی، توسط قبایل ترکی که از آسیای میانه به آسیای صغیر(ترکیه) آمده بودند، شکل گرفت. عثمانیان(اهل سنت) با تصرف قصطنطنیه(استانبول، 1453م) به امپراتوری بیزانس پایان دادندو پس از فتح سوریه(1516م)، و سپس سایر کشورهای عربی(به غیراز مراکش و شبه جزیره عربستان)، و فتح مجارستان، رومانی،و جنوب روسیه، امپراتوری اسلامی عظیمی را تشکیل دادند. عثمانیان دو بار(1529و1683) تا پشت دروازه های وین رفتند اما موفق به تصرف شهر نشدند. عثمانیان ترکان اهل سنت بودند وسلاطین آن(در اواخر) مدعی خلافت(جانشینی پیامبر)، در نتیجه هدایت وحکومت بر کل مسلمانان جهان را داشتند.
در کنارامپراتوری اسلامی ترکان عثمانی، حکومت صفویان شیعه(دوازده امامی) در ایران(1501م)، و نیز حکومت اسلامی اهل سنت در شمال هندوستان(1529م، توسط مغولها) شکل می گیرد، که از آنها میتوان به عنون آخرین امپراتوری وحکومتهای اسلامی، پیش از دوران جدید، نام برد. دراین دوران(شروع دوران مدرن دراروپا، سدهای پانزده و شانزده، وسپس عصر روشنگری، سده هفده وهژده تا اوایل سده بیست و فروپاشی حکومتهای اسلامی) درهر سه حکومت اسلامی( امپراتوری عثمانی، ایران، و شمال هندوستان) نه اثری از "عصر جدید"(مدرن) است و نه جنبش روشنگری، نه دگرگونیهای عمیق سیاسی- اجتماعی،و ساختارها به همانگونه هزارساله باقی مانده اند. هرسه بخش، درتمام زمینه ها، از کشورهای اروپائی(به هر دلیل) عقب اند.
با شروع دوران استعمار، کشورهای اسلامی سواحل دریای مدیترانه (امپراتوری عثمانی)، یکی پس از دیگری، برای اولین بار، به دست کشورهای اروپائی می افتند (آمریکا هم مستعمره اروپایی ها می شود): مصر(1798)، الجزیره(1830)، تونس(1881)، و بخش بزرگی از مراکش(1912) به دست فرانسویان می افتد. انگلستان، در سال 1882، مصر را اشغال می کند و ایتالیا(1912) لیبی را. پس از جنگ جهانی اول، 1918، امپراتوری عثمانی عملا متلاشی و تکه پاره می شود: فلسطین، اردن و عراق به قیمومیت انگلستان در می آیندو سوریه و لبنان به قیمومیت فرانسه. و ترکیه برای ترکان عثمانی، به عنوان یک" حکومت ملی "( و نه اسلامی) باقی می ماند که بگونه ای بسیار رادیکال از سنت یک حکومت و جامعه عربی- اسلامی می برد. پس از جنگ دوم جهانی، و استقلال کشورهای مستعمره، هریک از کشورهای اسلامی، با فاصله گرفتن از ایده"امت و حکومت واحد اسلامی- عربی" کشورهای مستقل با هویت ملی خود را ساختند.
درایران، پس از سقوط صفویان(حکومت دینی)، و تشکیل حکومت قاجار(سده هژده)، هرچند کشور ظاهرا مستقل باقی ماند، اما عملا( از 1907) به دو منطقه نفوذ روسیه(شمال) وانگلستان(جنوب) تقسیم شد.
هندوستان، و نیز تمام حکومت اسلامی آن(درشمال)، بعلاوه تمام مناطق سواحل جنوبی شبه جزیره عربستان، به زیر نفوذ و قیمومیت انگلستان درآمدند. وبدین ترتیب، تقریبا تمام جوامع یا حکومتهای اسلامی، مستقیم وغیر مستقیم، یا مستعمره کشورهای غربی شدند و یا به زیر نفوذ کامل آنها درآمدند.
عقب ماندگی حکومتها و جوامع اسلامی(امپراتوری عثمانی, ایران ومناطق شمالی هندوستان) در برابر اروپا، ونیز شکست کامل یا متلاشی شدن، اشغال سرزمین ها، وسرانجام مستعمره شدنشان توسط اروپاییان، پیامدهایی بس عمیق وگسترده در پی داشت: سازماندهی نوین نیروهای مسلح، ساختارهای جدید حکومت، مدارس جدید، نظام قضایی و حقوقی نوین، و...، و پیدایش رفتارهای سکولار رو به رشد دراقشارو طبقات جدید(به معنای گذاراز رفتار سنتی متکی به"احکام وموازین شرع" به پذیرش "خرد" در امور زندگی)، اهمیت "دین" و قواعد آن را(به مرور) در تصمیمات مردم کمرنگ تر می کرد.
"علما"، که سنتا و تاریخا قدرتشان در تفسیر انحصاری قانون الهی، در حق انحصاری قضاوت ودرحق انحصاری آموزش بود، نگران ازمقام وموقعیت خویش، به مقابله شدید با پدیده های نوین، از سکولاریسم (از پایین) تاآموزش وپرورش ومدارس جدید پرداختند، اما تحت پوشش مبارزه با استعمار یا "غرب زدگی"، "غرب زدگی" ای که میتوانست تمامی قدرت و موقعیت آنها را به خطر بیندازد.
در نتیجه: عقب ماندگی جوامع اسلامی و شکست آنها در برابراروپا، وابستگی آنها به غرب دراثر استعمار، و خواری وخفت حاصل از آن، تغییر رفتار فردی واجتماعی، فاصله گرفتن از دین واحکام و موازین شرع، گرایش به خرگرایی و سکولاریسم(از پایین)،و...، بسیاری از متفکران(معمم و مکلا) اسلامی را به فکر فرو برد تا چاره ی بیندیشند. اسلامگرایان براین نظر بودند که اگر اسلام دین درستی هست، که هست(از منظر آنها)، وبنا بر آیات قرآن(از جمله سوره 9، آیه 33) خداوند اسلام را فرستاده است تا مسلمانان را در تمام زمینه ها بر نامسلمانان برتری دهد، پس علل عقب ماندگی این جوامع اگر در اصل دین نیست، پس در چیست، یا در کیست؟ آیا علت، انحراف از اصل اسلام نیست و در نتیجه نباید به "خویشتن خویش" باز گشت، به صدر اسلام، به اجرای صددرصدی احکام وموازین شرع؟
آیا اشکال از فهم، تفسیر و تاویلهای نادرست از "وحی" است؟ و در نتیجه باید قران را از نوع تعبیر و تفسیرکرد، تعابیر و تفاسیری که پاسخگوی نیازهای جوامع مدرن ودر تطابق با انسان امروزی باشد؟ آیا باید عقل خارج از دین را پذیرفت؟ آیا باید حقوق بشر را، که دربرابر حقوق الهی و نافی آن است، به عنوان ارزشهای نوین جوامع بشری پذیرفت، هرچند که در تضادی روشن با احکام وموازین شرع است؟ در پاسخ به این پرسش ها، "روشنفکران اسلامی یا دینی" شکل گرفتند، "روشنفکرانی" که الزاما روشنفکران سنتی جوامع اسلامی، یعنی علماء دین، نیستند، بل بعضا "مکلا" می شوند.
حجت الاسلام سید محمد خاتمی، ازجمله"روشنفکران دینی" (معمم)، این پدیده را در کتاب "بیم موج" چنین تعریف میکند:
" طی بیش ازصد سال گذشته دربسیاری از کشورهای اسلامی بخصوص ایران کم وبیش شاهد سه گونه عکس العمل دربرابر غرب بوده ایم:1- تسلیم و پذیرش محض، 2- انکار ونفی کامل، و3- مقابله ازسرخودباوری واستقلال با نگرش عمیق وهمه جانبه وتکیه بر اسلام اصیل..."(سید محمد خاتمی، بیم موج، سیمای جوان، چاپ سوم، بهار 1376، تهران، ص 105).
ایشان درادامه این تقسیم بندی، جناح اول، یعنی پیروان" تسلیم و پذیرش محض" رابه سه دسته تقسیم می کند:
"... ملحد، منافق و التقاطی...،
دسته اول آنهایی هستند که بی پرده دیانت ودخالت آن را درزندگی جمعی نفی کرده اند وبه صراحت چهره الحادی و ضد دینی خود رانشان داده اند... دسته دوم، گرچه با دین ووحی میانه ای ندارند وباطن عقاید وافکارشان جزالحاد نیست، اما با حجاب نفاق به صحنه آمده اند وبا دین علناً مبارزه نکرده اند، ولی تمام لوازم وملزومات حضوردین رانفی کرده اند که به این دسته می توان عنوان منافق داد... و دسته سوم کسانی هستند که آوازه غرب ذهن وعاطفه آنان را ُپر کرده است، اما به هر حال تعلق خاطری نیز به اسلام دارند و..." (همانجا، ص 107-106)
اما جناح دوم، یعنی پیروان "افکار نفی کامل" چه کسانی هستند؟
"...دربرابر جناح اول که به نحوی در برابرغرب راهی جز تسلیم نمی بیند - جناح وجریان دیگری وجود دارد که به داعیه دفاع از اسلام وخلوص آن وبه خیال مقابله با بیگانگان کافر - حتی دیده از روی بسیاری ازواقعیت ها نیزمی بندد وخود را در حصار تنگ وخفه کننده ای محبوس می کند که سرانجامی جز شکست ندارد. این طایفه راه مقابله رانفی مطلق وبستن همه درها به روی دیگران می دانند وپرده ای چنان ضخیم دربرابر دیدگان افکنده اند که بسیاری ازواقعیت ها رانیز نمی بینند"(همانجا، ص 110-109).
و جناح سوم چه کسانی هستند و چگونه می اندیشند؟
"... سومین عکس العمل دربرابر غرب- همان است که می بایست باشد ودر میان این دسته ازمدافعان اسلام اصیل وعزت مسلمانان چهره بزرگوارانی چون شهید صدرو شهید مطهری درمقطع اخیر تاریخ اسلام درخشندگی خاصی دارد ... در واقع شهید صدر موید حرکت دوران سازی است که ده ها سال پیش به رهبری پیشوای والانگرانقلاب اسلامی حضرت امام خمینی ... با هدف سرنگونی نظام طاغوت واستقرار حکومت اسلامی... آغاز شد" (همانجا، ص 112).
درادامه بررسی"بیم موج"، وسایر آثار سیدمحمد خاتمی، ونیز بررسی وتجزیه و تحلیل آثار سایر "روشنفکران دینی" (سید هاشم آقاجری، علی شریعتی، سعید حجاریان، دکتر محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری و...) این تقسیم بندی، کم وبیش، مستقیم وغیرمستقیم، یا رسمی وغیررسمی مورد تأیید قرارمی گیرد. بنابراین، با بررسی دقیق ترو وسیع تراندیشه های" سه جناح"، می توان خواسته های آنها را چنین رده بندی کرد:
1- جناح اول، که"غرب زدگان" دینداریا بی دین هستند خواهان:
- حکومت سکولار، جدایی دین(وهر نوع مرام ومسلک یا ایدئولوژی) از نظام سیاسی جامعه
- رد"وحی" دراداره امور عمومی جامعه(حکومت) وپذیرش عقل خود بنیاد انسان
- پذیرش منشاء قوای حکومت از اراده ملت(و نه اراده"الهی" یا جبریت تاریخ، یا موروثی)
- تقسیم وکنترل قوای حکومت توسط نهادهای منتخب مردم
- پذیرش حقوق بشر والتزام قانون گذاری به آن
- پذیرش حق قانون گذاری ملت
- پذیر"عقل خودبنیاد"انسان، اتکاء به علوم، رد ونفی هرنوع دگم
- پذیرش جامعه کثرت گرا
- پذیرش تساوی حقوقی تمام انسانها در برابر قانون
- پذیرش تساوی حقوق میان مردان و زنان دربرابرقانون
- و ...
2- جناح دوم، که"متحجران ومحافظه کاران" نام گرفته اند، خواهان:
- حکومت دینی تام و بازگشت به اصول صدر اسلام
- قوای حکومت ناشی از"الهه"
- حکومت خدا/ حکومت پیامبرمحمد/ حکومت دوازده امام/ حکومت فقها ومجتهدان(ولایت فقیه، یا ج.ا.)
- ردهرگونه قانون بشری
- شریعت تنها منبع حقوق: قرآن/ سنت وحدیث پیامبر و سپس دوازده امام/ فتوا واجتهاد
- اسلامیت و ردهرگونه جمهوریت( به معنای متکی بودن قوای حکومت از اراده ملت)
- پذیرش فقط وحی ورد هرگونه عقل بشری
- رد ونفی ملت به عنوان مجموعه ای از شهروندان آزاد و خود بنیاد/ پذیرش امت به عنوان جمع مومنانی که باید
   توسط پیشوا یا رهبر(پیامبر/ امام/ فقیه یا مجتهد) هدایت شوند.
- رهبر دینی برفراز ملت وقانون، اونماینده خدا به روی زمین است.
- انحصار تمام قدرت زمینی وآسمانی دردست فقها ومجتهدان
- رهبردینی - مذهبی انتخاب نمی شود، بل کشف می شود.
- حکومت ایدئولوژیک است، دین اسلام ایدئولوژی حکومت است
- قانون مداری، یعنی اجرای احکام وموازین اسلام، و...
3 - وجناح سوم، که همان"روشنفکران اسلامی یا دینی" واصلاح طلبانی هستند که خواهان"حکومت دینی
    دمکراتیک" می باشند، خواهان:
- حکومت دینی / اما "دینیِ دمکراتیک"، یا "مشروط" باشد.
- قوای حکومت منتج از خدا است که بعضاً یا بخشاً به مردم منتقل می شود، البته با نظارت فقها و مجتهدان و
در محدوده اجرای صددرصدی احکام اولیه شریعت، واحکام ثانویه با نظارت فقها و مجتهدان
- پذیرش حکومت جمهوری اسلامی کنونی ونیز قانون اساسی واقعاً موجود.
- پذیرش نظام ولایت فقیه، اما همراه با محدویت یا مشروطیت ولی امر
- به رسمیت شناختن قانون اساسی ونیز شریعت به عنوان منابع قانونگذاری
- تقسیم شریعت به دوبخش"حرامها و حلال ها"، یامنطقه ممنوع(حدود الهی که خدشه ناپذیرند وبایداجرا شوند، مانند قصاص، شلاق، حجاب،و ...) و"مکروه ومباح ومستحب"، یا منطقه آزاد(منطقه الفراغ)
- پذیرش قانونگذاری برای بشر فقط در"منطقه الفراغ"، در محدوه شرع و زیر نظر فقها و مجتهدان
- به رسمیت شناختن محدود آزادی های فردی واجتماعی درچهارچوب احکام وموازین شرع
- پذیرش ولایت فقیه به عنوان شکل درست حکومت اسلامی
- رهبر دینی نظام باید انتخابی (توسط شورای خبرگان رهبری، 86 تن مجتهد) وقدرتش "مشروط" باشد،
- حکومت باید ایدئولوژیک باشد / دین اسلام یک ایدئولوژی است / ایدئولوژی حکومت باید اسلام اصیل باشد
یک بخش از ولایت فقیه باید تبدیل به نظارت فقیه شود
- پذیرش وحی وعقل(شرعی)،هردوبا هم، دردوحوزه"حرامها و حلال ها" و"منطقه الفراغ"
- و...
به این"سه جناح" باید یک جناح دیگر را اضافه کرد که محصول(حدودا) ده سال اخیر است، جناحی که هر چند خود را هنوز"روشنفکردینی" تعریف می کند، اما به "خرد خود بنیاد انسان"، به حقوق بشر و دمکراسی های پارلمانی مدرن الویت می دهد وهرچه بیشتراز دگمهای "الهی" فاصله می گیرد. موضوع بررسی سلسله مقالات "روشنفکران اسلامی"(پیش از انقلاب اسلامی) یا "روشنفکران دینی"(پس از انقلاب اسلامی)، جناح (به قول خاتمی) سوم است.
ج- ایران هرگز مستعمره نشد، اما عقب ماندگی آن و سپس تلاش مشروطه خواهان برای ایجاد دگرگونیهای بنیادی در ساختار جامعه و حکومت، و اصلاحات اساسی- بنیادی، و نیز پیداش رفتار و کردارهای"سکولار" از پائین(رفتارهایی که درتطایق با شرع و"عقل دینی" نبودند)، متفکران اسلامی ایران را با همان پرسشهایی روبرو ساخت، که درکشورهای اسلامی مستعمره مطرح شده بودند، با این تفاوت که در آن کشورها" مبارزه با استعمار" محوری بود که در ایران " مبارزه با امپریالیسم" نام گرفت، اما هدف در اساس "مبارزه با ارزشهای غربی"(غرب زدگی) به معنای مبارزه با آزادی، با دمکراسی، با تساوی حقوق همه دربرابر قانون، باخردگرایی، با آزادی و حقوق زنان، و... بود. مبارزه با ارزشهای دنیای مدرن وجنبش روشنگری، تحت پوشش"غرب زدگی" ومبارزه با"امپریالیسم" بود.
دراین بررسیها، باید توجه داشت که نه پدیده بنیادگرایی اسلامی و نه" روشنفکران دینی" پدیده ای یکپارچه و یکدست اند(مانند خود مذاهب و مکاتب اسلامی). هریک از این"روشنفکران(همچنان که خواهیم دید) "ساز" خود را می زند، هرچند که دارای نکات اساسی مشترکی نیز هستند، به عنوان مثال:
• اعتقاد به اینکه دین آنها یک ایدئولوژی است و حکومت باید ایدئولوژیک، یعنی براساس اصول اسلام باشد
• اعتقاد به برگشت به"خویشتن خویش"، برگشت به احکام و سنت های اصیل قرانی و صدر اسلام
• اعتقاد به اینکه"حقیقت" فقط در اسلام نهفته است و رد اندیشه باز وآزاد
• اعتقاد به الویت، قطعیت، تمامیت و اکملیت شریعت
• عملگرا، به معنای عمل به احکام و موازین شرع
• پذیرش" وحی" و رد عقل خود بنیاد انسان
• غرب ستیزی، به معنای ستیز با ارزشهای لیبرال وآزادی های فردی و اجتماعی، یا خردگرایی
• رد حقوق مساوی برای تمام بشر، و پذیرش تبعیضها به عنوان احکام و اصول شرعی
• تصویر انسان به عنوان موجودی بی- یا ناقص العقل
و...، که موضوع بررسی سلسه مقالات"روشنفکران دینی" خواهند بود.
در بررسی ها خواهیم دید که(برخلاف تصورات رایج) نه سنت گرایان دینی، الزاما بنیادگرایند، و نه "روشنفکران دینی" الزاما مترقی و پیشرو، بل بسیاری از این "روشنفکران"، درنظر وعمل، حامیان بنیادگرایی اسلامی و نظریه پردازان و کارگزاران نظامهای تامگرا،توتالیتر، هستند. بویژه "روشنفکران دینی"ای که خواهان همین حکومت دینی، همین جمهوری اسلامی، همین نظام حکومتی ولایت فقیه، اما با اندکی "محدویت" رهبر مذهبی آن هستند.

د- مسلمان سنتی، فردی است که دین اش امری شخصی- خصوصی است، اوبا اعتقاد به توحید ونبوت ومعاد( وعدل وامامت)، به فرائض دینی اش همانگونه عمل می کند که امروز هست، یعنی"تکامل" اسلام وکثرت آن رامی پذیرد، حقیقت او فردی است واعتقاداتش، ایدئولوژی حکومت نیست. اوخود را مسلمان می داند، با حجاب یا بی حجاب، با روزه یا بی روزه، با نماز یا بی نماز. اسلام اودرتطابق با شرایط "زمان ومکان" است.
اسلامیست، یا مسلمان بنیادگرا، فردی است که درحین اعتقادعمیق به اصول دین وانجام دقیق فروع آن، تکامل وتکثر را بر نمی تابد. نگاه اوبه کتاب مقدس وسنت، خشک ویکسویه است. خوانشهای متفاوت برای او کفراست. وخوانش او، همان برداشت صدراسلام است. اوخواهان برگشت بی چون وچرا به"خویشتن خویش"، به اصول و راه وروش پیامبر است، همانگونه که او بود. همه چیز باید آنگونه باشد که درصدراسلام بود. گویا جامعه اسلامی، پس ازگذشت هزاروچهارصد سال، هنوزفقط همان گروه کوچک یک یا چند قبیله عرب است، وزمان همان دوران پیامبر.
اونمی پذیرد که"اسلام"، مانند تمام ادیان، درطول زمان، ودرتناسب با فرهنگهای متفاوت، دهها رنگ وتکه شده
است وحقیقت دین ودیندار، همین مسلمان واقعا موجود با همین" رنگ وبوی"(ازنگاه او) غیراسلامی است.
عدم پذیرش مسلمان واقعا موجود، انکاراسلام واقعا موجود، به معنای نفی تکامل ورشدهزارو چهارصدساله انسان اسلامی، یعنی نفی موجودیت تکثرفرهنگی، یعنی سترون وایستا شدن است. معیارهای بنیادگرا فقط قران وسنت آن دوران هستند وبس، انسان و جامعه و حکومت همه یک بعدی اند و بس.
درحوزه سیاست، دین برای بنیادگرایان یک ایدئولوژی است، ایدئولوژی حکومت. ایدئولوژی که دارای دستورات مشخص برای تمام امورزندگی است، از شکل لباس تا تا شکل حکومت. دشمن، غرب وارزشهای(فاسد)آن است. "روشنفکردینی"(یا غیر دینی) ای که حکومت ایدئولوژیک بخواهد(تامگرایی- توتالیتاریسم)، حکومت را "الهی" کند(سلب حق حاکمیت انسان و ملت بر سرنوشت خویش)، "وحی" را به جای عقل بنشاند(برگشت به دوران پیش از روشنگری)، تبعیض را به جای حقوق بشر بگذارد( توجیه "الهی" آپارتید)، مرتجعی است در لباس"آزادیخواهی و عدالت".         

منابع:
1- Der Islam/ Ein Lesebuch/herg. Maria Haarmann/München, 1994            
2- Die islam. Rep. Iran, Ebert/Fürtig/Müller/hrsg. Günter Barthel-Köln, 1987               
3- Die Islamische Republik u. die Schiiten/ Gerhard Konzelmann- München, 1979
4- Die Krise des modernen Islam/Bassam Tibi/München, 1981
5- Mohammeds Erben/Klus Schulz, Dieter Vobach, München, 1994
6- Der Verborgene Imam/Yann Richard / Berlin 1983
7- Der Schiitische Islam/Heinz Halm/ München/ Beck, 1994
8- Der Islam und die westliche Welt/Adel Theodor Khoury/Primus Verlag-Darmstadt, 2001
9- Der Islam in der Gegenwart, Werner Ende/UdoSteinbach
10- Geschichte des Islams,Gudrun Kraemer

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست