برای آنکه به دلتنگی های با د سفر می کند
داودی های زرد هنوز با لبان تو سخن می گویند
محمود معتقدی
•
باران عشق
چه صدایی می داشت
آنگاه
که آزادی و
لبخند
از سرزمینی
به سرزمین دیگر
پا می گشود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۷ خرداد ۱٣٨۵ -
۷ ژوئن ۲۰۰۶
آواز های سپیده را
در من
تازه نمی کند
کجاست
سرچشمه های مرگی سرخ
تا گوشه های این ویران
آری
ویران
پس این خانه
هنوز و
چگونه
درچشم های ما
فرو نمی ریزد
از کدام فصل
بازی های جهان را
دوباره
باز می بینیم
در پستوهای ترس
ما اینک
مشتی فرسوده ایم
آنکه
بیرون باد
ایستاده می خواند
ازپنجره و
پرواز
هرگز
چیزی نمی داند
اینجا
باران عشق
چه صدایی می داشت
آنگاه
که آزادی و
لبخند
از سرزمینی
به سرزمین دیگر
پا می گشود
هزاره ای دیگر و
هزاربره خاموش
گویی
براین ایوان
سایه شبچراغی نمی سوزد
سکوت های شکسته ات
سردرهوای گورهای خاوران
دیگر
چیزی مگو
گفتم
ما اینک
مشتی فرسوده ایم
این جاده های سرنوشت
بی سرنوشت
ازما
دورو
دورتر می شوند
باری
تمام دروازه های آسمان را
فراموش کن
شاعر
داودی های زرد
هنوز
با لبان
تو
سخن می گویند
محمود معتقدی
هفدهم خرداد٨۵
|