همایش لندن
جهشی در راستای تحقق یک آرزوی ملی
حبیب تبریزیان
•
این همایش، این ویژگی بزرگ سیاسی را داشت که بجز هدف گرفتن کلیت رژیم بر علیه کسی نبوده و نیست، این همایش نه موازی سازی در برابر دیگر حرکتها و ابتکارات بلکه ظرف و چتر گسترش یابنده ایست که میتواند همه حرکت های دیگر را در خود و زیر خود جای دهد و بستر مشترک همه آنها برای سرنگونی رژیم باشد، بدون اینکه قصد متولی گری آن ها و جنبش را داشته باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۷ خرداد ۱٣٨۵ -
۷ ژوئن ۲۰۰۶
تاریح بیگمان از همایش برلین و در امتداد آن از همایش لندن بعنوان نقطه چرخی در پیکار سیاسی میهنمان یاد خواهد کرد. نه از آنرو که این همایش، بزرگ و پرزرق و برق یا آوازه ساز بود، بلکه از آنرو که نخستین گام پس ازنشست برلین در جهت التیام یک زخم فلاکت زای و فرساینده تاریخی بود. زخمی که سوزش آن، تا کنون بما اجازه نداده بود در کنارهم نشسته و قدری هم به هدف، درد و دشمن مشترک خویش بیندیشیم. وبیندیشیم که هستی را تنها در وجود اضداد ندیده بلکه اضداد را در وحدت منطقی آن ببینیم.
اهمیت تاریخی نشست لندن در آن بود که در آن، بحث های مضمونی، بطور قاطع بر مباحث اسکولاستیک جمهوریت و پادشاهی غلبه یافت. چیرگی این گفتمان چیرگی عقلانیت مدرن بر خردگریزی گفتمان خودمحور بینی، قدرت طلبی و خشونت گرائی بود. وتنها این هم نبود. بلکه از یک طرف شکست بیست هفت سال تلاش تفرقه آفرینانه دستگاه های اطلاعاتی رژیم و کارنامه مردودی انشاء نویسانی بود که با سیاه کردن هزاران خروار کاغذ و صرف صدها هزار ساعت وقت، بیهوده کوشیدند تا بحث مضمونی دموکراسی، حقوق بشری و سکولاریسم را با بحث ساختگی جمهوریت و سلطنت جایگزین کنند، کوشیدند تا اثبات کنند که عمامه از تاج بهتر وکوشیدند تا از ملتی بزرگ با هزاران سال هویت تاریخی، امتی متقید به شرع و شریعت بسازند. واز این طریق ناصواب، در عمل بسا فرصت ها را سوزانیدند و برای رژیم فرصت آفریدند تا با اجی مجی لاترجی و قدری سکنجبین رقیق سر ملت را، برای بیش از دو دهه، شیره مالیده و پایه قدرت خود را تحکیم کند.
بیگمان نشست لندن، صرفنظر از نتایج سیاسی آنی و عملی خود، میتواند آغازی برای شکل دادن به یک جنبش ملی و برای نوزائی ملی باشد. این ابتکار در صورت تداوم خود و ماندگاری بر محوری که خود را از آن آغازیده است، میتواند میهنمان را به شاهراه تمدن و رسیدن به سطحی از توسعه سیاسی در حد دولت ملت های مدرن جهان امروز برساند. این همایش این ویژگی بزرگ سیاسی را داشت که بجز هدف گرفتن کلیت رژیم بر علیه کسی نبوده و نیست، این همایش نه موازی سازی در برابر دیگر حرکتها و ابتکارات بلکه ظرف و چتر گسترش یابنده ایست که میتواند همه حرکت های دیگر را در خود و زیر خود جای دهد و بستر مشترک همه آنها برای سرنگونی رژیم باشد، بدون اینکه قصد متولی گری آن ها و جنبش را داشته باشد. مأموریت این همایش با فراهم سازی تدارک نهاد ملی مورد بحث تا چند ماهه آینده پایان خواهد یافت و توپ به میدان شرکت کنندگان همایش بعدی پرتاب خواهد شد. امید است که نشست بعدی نشست پایانی بوده و بتواند از ویژگیهای یک نهاد ملی برای رهبری جنبش ملی بر خوردار باشد. و اینکه این خواست تاریخی مردم میهنمان تا کجا تحقق یابد به مشارکت نیروهای میهن پرست و آزادی دوست بستگی دارد. اینکه همایش آتی تا چه منعکس دهنده، و برآیند واقعی و نه ساختگی، از کم و کیف نیروهای اجتماعی و گروهای سنی، جنسی، فرهنگی وقومی باشد به همه نیروها و عناصر مدعی آزادی دوستی و دموکراسی خواهی مربوط میشود تا با حضور فعال و نقادانه خود در نشست بعدی به تحقق این آرزوی ملی کمک کنند.
اما، پتانسیل عظیمی که در این ابتکار موفقیت آمیز تاریخی نهفته است نباید ما را آنی از آسیب شناسی آن غافل کرده و مانع دیدن دشواری راه شود.
ویروس هلاکت زای قدرت طلبی و وسوسه شهرت یابی کم هزینه، آن منفذهائی هستند که دستگاه های اطلاعاتی رژیم خواهند کوشید تا از طریق آن به درون این حرکت بخزند، و میخزند تا این حرکت را از درون تهی کرده و مبارزه با رژیم را با مبارزه بر سر صیدی ناصید شده جایگزین کنند. بی تردید روح تحسین آمیز تعامل و تفاهم و رفتار غیرایدئولوژیک شرکت کنندگان در این نشست، یکی از مهمترین ویژگیهای این همایش بود که میتواند در تداوم خود، تضمینی بر ایدئولوژی زدائی از جنبش ملی میهنمان باشد. اما نباید اندکی توهم به خود راه داد که طراحی معماری درست یک ساختمان اگر با مهندسی درست و محاسبات دقیق مهندسی مصالح و... هم خوانی نداشته باشد، راه به جائی نخواهد برد. بقول معروف از حول حلیم نباید در دیگ افتاد تا چه رسد به دیگی هم که هنوزفقط دیگ آب جوش است و نه حلیم. لذا کار سازمانگرانه درست شرط موفقیت این حرکت میمون است.
نباید لحظه ای فراموش کرد که با پیامهای انتشار یافته و نیافته ای که این حرکت از درون مرز دریافت کرده است، نگاههای نگران درون مرز، بویژه نگاه آنانی که با پیام خود نه تنها ریسک تلافی جوئی رژیم را به جان خریدند بلکه پرستیز سیاسی خود را نیز برای همایش ما سرمایه کردند، متوجه ماست. پیام این دوستان از درون دخمه های رژیم برای ما مسئولیت آفرین است و بر ماست تا پایمردانه بر مسئولیت اخلاقی خویش نسبت به اهداف این همایش بایستیم. انچنان بایستیم که هم میهنان درون مرز بدانند که آن امانت که به ما سپرده اند مسئولانه به مقصد خواهد رسید و بقول معروف روی اسب مرده شرط نبسته اند.
وظیفه ای که این همایش در برابر خود قرار داده است بزرگ است، یعنی پیکار و تلاش برای ایجاد یک نهاد ملی، نهادی که بتواند بر گفتمان دائم بازتولید شونده تفرقه غلبه کند، نهادی که بتواند به اعتبار ملی بودن خود، مرزهای سیاسی عصر استبداد قدیم و جدید و دوران گفتمان اصلاحات را بشکند، نهادی که مرزبندیهای ـ خودی و ناخودی، نجس و پاک، مردم سالاری دینی و دینداری مردم سالارانه را درنوردیده و از طلسم این مفاهیم و صدها مفهوم سازی تحمیق کنندهی، شیخ و شیخ زاده ساخته بگذرد. این مفهوم آفرینیهای شامورطی گرانه را به عنوان مدرکی از یک کژراهه ویک کلاهبرداری بزرگ تاریخی در پایان قرن بیستم، برای عبرت آیندگان به موزه ها بسپارد.
نهادی که نه در حرف و صرفاً و برای مصرف انتخاباتی بلکه در عمل، ایران را برای همه ایرانیان، از جمله همان بسیجیان و سایر چماقداران امروز رژیم هم بخواهد. نهادی که در مردم این اعتماد را بیافریند که شایسته کسب اعتماد آنهاست. و لاجرم فرآیند این نهادسازی فرآیندی پیچیده و حساس خواهد بود، امری که بسیاری کهنه سربازان سیاسی حاضر در جلسه به آن اشاره کردند. باید توجه داشت که در بسیاری موارد سرعت زیاد بجای زودتر به مقصد رسیدن میتواند، به دره سقوط کردن بیانجامد، میتواند به بسیج نیروئی بیانجامد که از کوره مبارزه امتحان داده نگذشته اند و... بیانجامد.
همایش لندن دست آورد بس گرانبهائی است که از درون آن میتواند و باید گفتمان دموکراسی، سکولاریسم، عدم تمرکز قدرت و بوروکراسی هر چه کوچکتر و... بر ویرانهی ساختار تئوکراتیک و امت ساز قدرت فعلی فرا بروید. این دستاورد را نباید به خطر افکند. نباید اجازه داد ویروس فرصت طلبی در آن رخنه کند.
در این همایش روی دو رویکرد در ساماندهی این نهاد ملی بحث فراوان به عمل آمد: رویکرد نمایندگی (انتخاباتی) و رویکرد جبهه ای که نهایتاً رویکرد جبهه ای مورد قبول واقع شد. به نظر نگارنده و بسیاری دیگر از شرکت کنندگان، رویکرد نمایندگی آنچنان که در طرح کنگره ملی، یا پارلمان در تبعید و سایر طرح های مشابه آمده است، مستلزم صرف وقت و انرژی زیادیست که از توان اپوزیسیون و بویژه در شرایط اضطرار سیاسی ناشی از بحران هسته ای کنونی، خارج و وقت زیادی را نیز میطلبد.
من بر این دلایل این را نیز افزوده وهمچنان می افزایم که این مدل سازمان دهی، که درشرایط وجود نظمی قانونگرا ودموکراتیک تبعاً بهترین است؛ در شرایط اختناق سیاسی و کنترل پلیسی، حتی در خارج کشور و بدلیل نفوذ ارگانهای امنیتی و امکانات تبلیغی و رسانه ای آنها، در جهت معکوس نتیجه میدهد. این رویکرد، در عین حال و در بهترین حالت هم، هیچگاه تضمینی نخواهد داد که نمایندگی های حاصله، در مجموعه و ترکیب نهائی خود نسبتی نزدیک به واقعیت از قاعده سیاسی، مدنی، قومی و فرهنگی جامعه را باز تاب دهد.
و اما رویکرد جبهه ای میتواند با گردآوری برجسته ترین، نمادین ترین و تبعاً مورد وثوق ترین چهره های منفرد معرف جریانهای سیاسی، فرهنگی مخالف رژیم و نهادهای مدنی و همچنین نمایندگان رسمی و معرفی شده احزاب و سازمان های سیاسی از درون خود هیتتی را بر اساس اجماع و نه انتخاب برگزیند، به نحوی که این هیئت در ترکیب خود برآیند اراده ملی به معنای واقعی کلمه باشد.
نمیخواهم با نام بردن از اشخاص خاصی سوء تفاهم بیافرینم ولی با قاطعیت میتوان گفت که میهن ما، آن تعداد از چهره های ـ اگر نه ایده آل ملی ـ پاره ملی ی لازم را که آماده تعامل و همکاری با هم باشند، دارد تا از ترکیب آنها ائتلافی جبهه ای را سامان دهد، جبهه ای مرکب از چهره های آزمون شده که بتوانند اعتماد آفرین باشند نه اعتماد سوز.
تردیدی نیست که در جنبش عام دموکراتیک کنونی میهنمان، جنبش زنان و جوانان نیروی عمده هستند ولی از این مقدمه واضح، به هیچ روی این نتیجه گرفته نمیشود که سهم این دو نیرو الزاماً، باید درآن نهاد ملی مورد بحث متناسب با حجم قاعده اجتماعی آنان باشد. این نگرش جز ساده سازی نادرست مسئلهی ترکیب نهاد ملی مورد بحث نیست، رویکردی که از همه طرف میتواند مورد سوء استفاده قرار گیرد. از این مقدمه فقط این نتیجه را میتوان گرفت که مطالبات زنان و جوانان باید در مجموعه مطالبات جنبش، و با توجه به عام بودن مطالبات دموکراتیک جنبش ، ملحوظ شوند. مشارکت زنان و جوانان در این نهاد ملی نمیتواند سهمیه ای باشد این مشارکت از طریق جلب بهترین و مقبول ترین چهره های جنبش جوانان و زنان، که تعداد آنها کم هم نیست میتواند تأمین شود و لاغیر. برای جنبش جوانان و زنان ایران نمیتوان چهره تراشی کرد. و این است یکی از حساس ترین نقاط پاتالوژیک (آسیب شناختی) ساماندهی این نهاد ملی. هر حرکت ناسنجیده ای در این مسیر میتواند نارنجک بی اعتمادی را در درون این جنبش نو پا منفجر کند و تمامی مفصلهای آنرا از هم برای همیشه از هم بگسلاند.
در صورتی که ما دارای جنبشی سازمان یافته از زنان، جوانان و کارگران بودیم، پذیرش نمایندگان آنان آسان میبود. ولی در شرایط فقدان چنین جنبش سازمان یافته ای اتکاء به چهره های قدیمی ولی مورد اعتماد جنبش ضد رژیم، قطعاً اصلح تر خواهد بود. با و بموازات وسعت یابی جنبش مردمی، نمایندگان واقعی زیر مجموعه های جنبش ملی و دموکراتیک از جمله جنبش کارگری، زنان و جوانان، بی هیچ تردیدی، راه خویش را به سکوی رهبری خواهند گشود و زحمت کشیدن بار سنگین این پرچم را از دوشهای خسته ما بر خواهند داشت. انتقال زودرس این وظیفه به نیروها و عناصری که جایگاه و سعت پایگاه اجتماعی آنان دانسته نیست جز یک اشتباه هلاکت بار چیز دیگری نیست.
سخن کوتاه، بدون آسیب شناسی مبارزه کنونی و حرکت لندن، یافتن ساز و کار موثر و مطمئن سازمان دهی نهاد ملی مورد بحث، به سر انجام مورد نظر نخواهد رسید و یا چون موجودی علیل تولد خواهد یافت. این امر کاری به لحاظ اصول سازمان گری، کاری کارشناسانه است. در این راه دو خطر وجود دارد: مصادره و غیر دمکراتیک شدن و یا پلیس زده شدن این حرکت.
در نوشتار یا نوشتارهای بعدی و با توجه به سیر پیشرفت کار، این بحث را ادامه خواهم داد.
|