سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ایران در کانون توجه
Iran in the Crosshairs
جان جی. میر شایمر - استیون ام. والت - مترجم: ن. نوری زاده


- مترجم: ن. نوری زاده


• لابی اسرائیل در آمریکا نه تنها با هرگونه همکاری و مذاکره در جهت تشنج زدائی بین ایران و آمریکا مخالف است بلکه با تقویت جناح تندرو در ایران، باعث شده است که به منافع آمریکا در منطقه زیان برسد و حتی وضعیت امنیتی خود اسرائیل را نیز به مخاطره انداخته است. با این وجود هنوز نفوذ و تاثیرات منفی لابی اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا پایان نیافته است و ادامه دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ بهمن ۱٣٨۹ -  ۲۲ ژانويه ۲۰۱۱


از زمان انقلاب 1979 که جمهوری اسلامی تاسیس شد، ایالات متحده آمریکا و ایران روابط خصمانه و ناسازگاری با یکدیگر پیدا کردند. دخالت آمریکا در امور گذشته ایران ( مهمترین آن کودتای سال 1953 بود که به بازگرداندن قدرت به محمد رضا شاه پهلوی منجر شد) از طرفی و حمایت رژیم جدید ایران از گروه های تندرو و رادیکال از طرف دیگر جای تعجبی باقی نگذاشت که دو کشور نسبت به یکدیگر شدیدا بد گمان باشند و فقط هرازگاهی آنهم در موارد محدود با یکدیگر همکاری کنند.
ایران نسبت به سوریه برای آمریکا و اسرائیل جدی ترین چالش استراتژیک در منطقه محسوب میشود. دمشق و تهران از حزب اله، حماس و جهاد اسلامی حمایت میکنند و دشمن مشترک القاعده میباشند و هر کدام از آنها دارای سلاح های شیمیائی می باشند. گرچه از وجود سلاح های بیولوژیک در این دو کشور اطلاعی در دست نیست، اما گمان میرود که آنها به این سلاح ها نیز مجهز باشند. با این وجود سه اختلاف اساسی و بنیادین بین ایران و سوریه وجود دارد.
نخست، ایران برای دستیابی به چرخه کامل انرژی هسته ای تلاش میکند و اگر اراده کند میتواند به ساخت سلاح های اتمی نیز دست یابد. ایران همچنین در حال توسعه و گسترش توان موشکی خود در منطقه است که قادر میباشد بوسیله آنها کلاهک های اتمی را عیله همسایگانش از جمله اسرائیل (1) هدایت کند. دلیل اینکه اسرائیل غالبا ایران را بعنوان یک تهدید بالقوه و "عینی" تلقی مینماید همین مورد است. ایران در حال حاضر توان آنرا ندارد که با موشک های اتمی خاک آمریکا را مورد هدف قرار دهد اما هر نوع سلاح پیشرفته و تولیدی این کشور میتواند علیه نیروهای آمریکا در منطقه خاور میانه و کشور های اروپائی مورد استفاده قرار گیرد.
دوم، رهبران ایران (بویژه احمدی نژاد رئیس جمهور فعلی ایران) عمیقا با زیر سئوال بردن قتل عام یهودیان (هولوکاست) و حق موجودیت اسرائیل، نگرانی های قابل توجهی در محافل جهانی ایجاد کرده اند. گرچه احمدی نژاد " محو اسرائیل از صفحه روزگار" و یا " زدودن نام این کشور از صفحه تاریخ" را ضروری دانسته است، اما باید خاطر نشان کرد که اغلب این سخنان (برای مثال، محو اسرائیل از نقشه جغرافیا) به اشتباه به معنای انهدام واقعی و فیزیکی اسرائیل ترجمه و تعبیر شده است. با این وجود کاربرد این گونه گفتارها و لفاظی ها فقط بعنوان نفرت و ایجاد اضطراب علیه اسرائیل و دیگران بیان میگردد. (2) ایران یک همایش بین المللی بررسی هولوکاست در دسامبر سال 2006 (اول آذر 1385) در تهران برگزار کرد. هدف از این کنفرانس جلب توجه جهانی و معرفی انکارکنندگان برجسته هولوکاست و دیگر تندروهائی که نسبت به این رخداد تردید دارند، بود.
سوم، ایران کشوری اسلامی و قدرتمند در منطقه خلیج فارس میباشد که توانائی سلطه بر این منطقه نفتی را دارد. (3) از زمانیکه آمریکا در ماه مارس 2003 به عراق حمله کرد، این موضوع یعنی قدرت ایران در منطقه به واقعیت پیوست، زیرا عراق در گذشته یکی از دشمنان اصلی ایران در این منطقه بود که در حال حاضر به کشوری جنگ زده و تقسیم شده تبدیل گشته است و قاعدتا در موقعیتی نیست که بتوند قدرت ایران را کنترل و یا مهار سازد. همچنین ایران با جناح شیعی متنفذ در عراق ارتباط نزدیک دارد که باعث شده است این کشور نسبت به دوره صدام حسین قدرت بیشتری در تغییر و تحولات درون عراق پیدا کند. این دگرگونی شگرف در توازن قدرت در منطقه، عده ای را به این باور رسانده است که اعلام کنند "ایران برنده بزرگ جنگ آمریکا با عراق بوده است." (4) بدیهی است که اگر روزی اعلام شود که این کشور به تسلیحات اتمی نیز دست یافته است، آنگاه برتری قدرتش نسبت به همسایگان خود دو چندان میشود.
افزایش قدرت ایران برای آمریکا که سالیان متمادی است از ایجاد یک کشور قدرتمند در منطقه خلیج فارس جلوگیری میکند، بسیار ناگوار است. برای مثال، دلیل اصلی که دولت ریگان در دهه 1980 از صدام حسین شدیدا حمایت کرد این بود که بنظر میآمد ایران در حال پیروزی جنگ خونبار با عراق است. همچنین ایالات متحده انگیزه و دلائل محکمی دارد تا ایران را از دستیابی به سلاح های اتمی بازدارد. اسرائیل نیز کاملا با ایران اتمی که بر منطقه خلیج فارس تسلط داشته باشد، شدیدا مخالف است و آنرا بمثابه یک تهدید استراتژیک دراز مدت علیه خود ارزیابی میکند. تصور ایران اتمی برای رهبران اسرائیل یک کابوس وحشتناکی است که باعث نگرانی آنها شده است.
اما باید گفت که اسرائیل تنها کشور در منطقه خاورمیانه نیست که در مورد ایران نگرانی دارد، بلکه کشورهای همسایه عرب ایران نیز نسبت به برنامه های جاه طلبانه هسته ای این کشور و نفوذ روزافزون آن در منطقه نگران میباشند. آنان بویژه از روزی نگران هستند که ایران قدرتمند بخواهد این کشورها را به کاری وادار کند که تمایلی به انجام آن ندارند و یا از همه نگران کننده تر مانند صدام حسین که کویت را در آگوست سال 1990 اشغال کرد، ایران هم روزی بخواهد دست به چنین کاری بزند. افزون برآن کشور های عربی به ایران بعنوان کشوری غیر عرب مظنون هستند و همواره متوجه توازن قدرت بین شیعه ها و سنی ها بوده اند. برای مثال، ایران دارای یک حکومت کاملا شیعی است و همین امر زنگ خطر را برای رهبران سنی کشور هائی مثل عربستان سعودی، کویت و یا امارات متحده عربی بصدا آورده است. این کشورها همه روزه شاهد تاثیر و نقوذ شیعه در جهان عرب هستند. برای نخستین بار در عراق یک حکومت شیعه برپا شده است و حزب اله بعنوان یک سازمان شیعی و بدنبال موفقیت در جنگ سال 2006 با اسرائیل توانسته است تاثیر شگرفی بر لبنان گذارد. بدتر از همه آنست که تهران پیوند بسیار نزدیکی با بعضی از رهبران عراق دارد و حمایت کننده دیرینه حزب اله در لبنان است.
بدیهی است که ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، همسایگان عرب ایران و نیز بیشتر متحدین آمریکا در منطقه خلیج فارس دلائل ویژه خود را جهت جلوگیری این کشور از دستیابی به سلاح های هسته ای دارند، اما همگی در این مورد متفق القول می باشند که ایران نباید به قدرت برتر در منطقه تبدیل شود. بنابراین واشنگتن فقط به خاطر حفظ موجودیت اسرائیل نیست که میخواهد مانع از قدرت یابی ایران در منطقه گردد بلکه تلاش آمریکا برای عدم دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای بخاطر کشور های حاشیه خلیج فارس نیز میباشد که ممکن است تهران رهبران این شیخ نشین ها را مرعوب کند و یا روزی سرزمین آنها را فتح نماید. بنابراین حمایت تمام عیار دنیای عرب میتواند تلاشهای آمریکا را برای دستیابی به استراتژی توازن قدرت در منطقه خلیج فارس آسانتر سازد.
بیش از پانزده سال است که اسرائیل و لابی این کشور، دولت های جمهوری خواه و یا دمکرات آمریکا را به انحاء گوناگون تحت فشار قرار میدهند تا طرح یک سیاست استراتژیک نامعقول در برابر ایران را به مرحله اجرا بگذارند. آنان قبل از اینکه دولت بوش بخواهد با ایران وارد مذاکره شود به توافق رسیده بودند که کاخ سفید برای از میان بردن تاسیسات هسته ای ایران از کاربرد نظامی استفاده کند.   
اما باید اذعان نمود که اینگونه توافق ها نه تنها ایران را از دستیابی به سلاح های اتمی منصرف نخواهد کرد بلکه این کشور را در این مورد گستاخ تر نیز خواهد نمود.
در دهه 1990 اسرائیل و حامیان آمریکائی این کشور، دولت کلینتون را علیرغم علاقه مندی ایران در بهبود روابط با آمریکا، تشویق و ترغیب میکردند که علیه این کشور یک سیاست تهاجمی اتخاذ کند. اینگونه اقدامات لابی اسرائیل در آمریکا در سالهای اولیه دولت بوش نیز تکرار شد. همچنین در دسامبر سال 2006 اسرائیل و لابی این کشور برای تضعیف گروه مطالعاتی عراق(Iraq Study Group) که به بوش توصیه نموده بود با ایران مذاکره کند، وارد عمل شدند. بدیهی است که اگر لابی اسرائیل در آمریکا وجود نداشت قطعا ایالات متحده یک سیاست معقول و موثر در رابطه با ایران اتخاذ میکرد.
اعمال سیاست های اسرائیل در مناطق اشغالی (Occupied Territories) باعث تضعیف سیاست آمریکا در مورد ایران شده است و همچنین مشکلاتی در جلب همکاری کشورهای عربی ایجاد نموده است. در واقع یکی از مهمترین دلایلی که کاندلیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا را وادار ساخت تا برای پیشبرد روند صلح عرب – اسرائیل در اواخر سال 2006 تلاش کند، اصرار عربستان سعودی در حل مسئله فلسطین بود. زیرا عربستان سعودی معتقد بود که اعراب از مواضع آمریکا در برابر فلسطین خشمگین هستند و بدون حل مسئله فلسطین اعمال سیاست واشنگتن در مقابل ایران بی تاثیر و ناموفق میباشد.
ما همانطور که در فصل هفتم آوردیم رایس در تلاش های خود ناکام ماند، زیرا رهبران وقت اسرائیل با ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی موافقت نکردند.
لابی اسرائیل در آمریکا برای بوش و دیگر روسای جمهوری آمریکا که بخواهند موضع اسرائیل را نسبت به موضوع فلسطین تغییر دهند، شرایط بسیار سخت و ناگواری فراهم میسازد.
خلاصه آنکه به خاطر وجود اسرائیل و نفوذ لابی این کشور در سیاست خارجی آمریکا، این کشوراز اوائل دهه 1990 سیاست مخربی را علیه ایران دنبال کرده است و همچنین در جلب حمایت کشورها علیه ایران دچار مشکل شده است. بدیهی است که این کشورها هر کدام دلایل ویژه ای در ارتباط با ایران دارند. اگر سیاست آمریکا در منطقه آن سیاستی نبود که اتخاذ واعمال شد، آنها به سهولت در همکاری با ایالات متحده تمایل پیدا میکردند.

مقابله یا مصالحه
Confrontation or Conciliation
ایالات متحده آمریکا از سال 1953 (1332) تا 1979 (1357) یعنی تا هنگام سرنگونی شاه و به قدرت رسیدن حکومت دینی آیت اله خمینی، از ایران حمایت و پشتیبانی قاطع مینمود و با این کشور روابط بسیار حسنه ای داشت. اما بعد از سقوط شاه رابطه دو کشور به خصومت گرائید. اسرائیل نیز از این قاعده استثنا نبود و از هنگام روی کار آمدن رژیم جدید در ایران با این کشور روابط خصمانه ای پیدا کرد. با این وجود در دهه 1980 ایران تهدید جدی برای آمریکا و اسرائیل بشمار نمیرفت زیرا در خلال این سالها این کشور در گیر جنگ خونین و دراز مدت با عراق بود، جنگی که باعث تحلیل رفتن قدرت نظامی ایران شد. آمریکائی ها برای حفظ توازن قدرت در منطقه میخواستند کاملا مطمئن شوند که جنگ ایران و عراق برنده ای نداشته باشد. بدین سبب زمانیکه ارتش عراق در جنگ با ایران در مخمصه بدی قرار میگرفت آمریکا بلافاصله مستقیما و یا از طریق متحدین خود در منطقه به کمک صدام شتافت. با پایان گرفتن جنگ در سال 1998 و تضعیف شدن ارتش ایران بنظر میآمد که این کشور حداقل تا چندین سال در موقعیتی قرار ندارد تا برای آمریکا و اسرائیل در منطقه خاور میانه مشکلی فراهم سازد. بعلاوه اینکه برنامه های هسته ای ایران در خلال دهه 1980 که این کشور درگیر جنگ بود به تعویق افتاده بود.
دیدگاه اسرائیل نسبت به ایران بمثابه یک تهدید، زمانی تغییر کرد که در اوائل دهه 1990 اسناد و شواهدی دال بر بلند پروازی های هسته ای این کشور آشکار شد.
در سال 1993 رهبران اسرائیل در مورد خطر تهدید کننده ایران در منطقه به واشنگتن هشدار دادند و متذکر شدند که این خطر فقط دامنگیر اسرائیل نخواهد بود بلکه در آینده نزدیک منافع ایالات متحده را نیز در منطقه تهدید خواهد کرد. تا زمانیکه ایران قصد توسع برنامه های هسته ای خود را نداشت مخالفت ها از جنبه "لفاظی های" پرخاشگرانه و جنجالی تجاوز نمیکرد. اما زمانی که معلوم شد ایران در فناوری دانش هسته ای پیشرفت کرده است و به سرعت در حال توسعه و گسترش این دانش و فناوری است، کارشناسان را بر آن داشت که اعلام دارند ایران درصدد دستیابی به تسلیحات اتمی است. آنان اعتقاد داشتند که برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح های اتمی یا باید رژیم آخوندی را تغییر داد و یا این رژیم را مجبور کرد که برنامه های جاه طلبانه اتمی خود را متوقف سازد. در این میان لابی اسرائیل در آمریکا به پیروی از اسرائیل ساکت ننشست و خطر دستیابی ایران به تسلیحات اتمی را در بوق و کرنا کرد.
همچنین اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا از مواضع ایران مبنی بر حمایت این کشور از حزب اله و فلسطینان و بویژه به رسمیت نشناختن حق موجودیت اسرائیل نگران هستند. البته در اینجا احتیاجی نیست که سخنان احمدی نژاد را در مورد اسرائیل تکرار کنیم و این نگرانی را افزایش دهیم.
اسرائیل و حمایت کنندگان آن اتخاذ سیاست های واکنشی و انزجار ایدئولوژیک ایران را نسبت به دولت یهود بعنوان یک تاکتیک ارزیابی میکنند و معتقدند که دولتمردان این کشور برای تثبیت موقعیت خود در خاورمیانه از ابزار فلسطینیان (وکمک به گروه هائی مانند حزب اله) استفاده مینمایند. زیرا این گونه حمایت ها باعث میشود که عواطف و احساسات مردم عرب به سوی ایران جلب شود و اتحاد اعراب را علیه "ایران پارسی" تضعیف کند. همانطور که تریتا پارسی (Trita Parsi) کارشناس امور ایران به طور قانع کننده ای نشان داد که ایران در شرایط مختلف و در پاسخگوئی به تهدیدات همه جانبه محیطی، مواضع متفاوتی در مورد حزب اله و فلسطینیان اتخاذ کرده است. برای مثال، روابط بین رژیم آخوندی در ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) بخش سکولار آن در خلال دهه 1980 به سردی گرائید. ایران زمانیکه از کنفرانس سال 1991 مادرید که در واقع شروع روند صلح اسلو (Oslo peace) بود، کنار گذاشته شد، حمایت های قاطع خود را از گروه های فلسطینی تندرو مثل جهاد اسلامی آغاز کرد.
ایران بدرستی دریافته بود که آمریکا تلاش میکند تا این کشور را در انزوا قرار دهد و نقش آنرا در معادلات منطقه نادیده بگیرد. این رخداد تهران را به موضع مقاومت علیه آمریکا کشاند و برای درهم شکستن اهداف آمریکا از گروه های تندرو که مخالف پیمان صلح اسلو بودند،حمایت کرد. مارتین ایندیک (Martin Indyk) که در آنزمان در روند اجرای سیاست های ایالات متحده نقش داشت بعدها اظهار داشت که :" واکنش ایران در مخالفت با روند صلح بدان علت بود که سیاست ما بر منزوی ساختن ایران در منطقه تمرکز یافته بود."(5)
در اینجا دو گزینه جهت مقابله و رویاروئی با برنامه های هسته ای ایران و بلند پروازی های منطقه ای این کشور وجود داشت.
نخست: گزینه ای که مورد علاقه اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا میباشد حمله نظامی به تاسیسات ایران است. زیرا اعتقاد بر این است که ایران بعد از دستیابی به تسلیحات اتمی را دیگر نمیتوان مهار و کنترل کرد. زیرا رهبران این کشور اعتقاد تاریخی آخرالزمانی دارند و بمحض دستیابی به تسلیحات هسته ای، علیه اسرائیل وارد عمل خواهند شد(6). همچنین ممکن است آنان تسلیحات اتمی را در اختیار تروریست ها قرار دهند و یا مستقیما علیه ایالات متحده بکار گیرند. (گرچه عمل آنان موجب اقدام تلافی جویانه از سوی آمریکا خواهد شد.)، بنابراین نباید به هیچ عنوان اجازه داد که ایران به تسلیحات اتمی دست یابد. بدیهی است که اسرائیل ابتدا مایل است این مشکل بوسیله ایالات متحده حل و فصل گردد، اما اگر رهبران اسرائیل احساس کنند که آمریکا در این کار تعلل میورزد، طرح حمله به ایران را توسط نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) عملی خواهند کرد.
طبق نظر اسرائیل، مصالحه دیپلماسی و خوشبین بودن به برنامه های اتمی ایران باعث نمیگردد که این کشور از برنامه های جاه طلبانه هسته ای خود منصرف گردد. معنی این سخن آنست که ایالات متحده آمریکا میباید ابتدا تحریم های همه جانبه ای را علیه ایران اعمال کند آنگاه اگر برنامه های هسته ای این کشور با وجود تحریم ها ادامه پیدا کند آمریکا میباید در تهیه یک طرح جنگی پیشگیرانه (preventive war) پیشقدم شود. برای تسهیل فشار بر ایران، اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا خواستار آن بودند که آمریکا استراتژی سال های قبل از 1990 آمریکا مبنی بر حفظ توازن قدرت در منطقه و قرار دادن نیروهای نظامی در خارج از مرزها را مورد تجدید نظر قرار دهد و به استراتژی تهاجمی و استقرار دائمی نیروهای نظامی در داخل مرزها روی آورد.
در پانزده سال گذشته در برابر این دیدگاه و طرح گزینه تهاجمی و مقابله رو در روی با ایران دیدگاه دیگری که بنظر میرسید به تامین منافع آمریکا سازگارتر و نزدیکتر است، وجود داشت. این دیدگاه بر این باور است که اگر چه متوقف ساختن ایران جهت دستیابی به تسلیحات اتمی رضایت خاطر آمریکا را فراهم میکند اما دلایل مثبتی در گذشته وجود داشت که نشان میدهد میتوان با کشور اتمی مانند ایران کنار آمد و آنرا مهار وکنترل نمود. برای مثال، آمریکا در خلال جنگ سرد توانست قدرت اتمی اتحاد جماهیر شوروی (سابق) را مهار و کنترل کند(7) این دیدگاه همچنین بهترین روش برای متوقف ساختن برنامه های هسته ای ایران را در مذاکره و گفتگوهای دیپلماتیک و عادی سازی روابط آمریکا با این کشور میداند. بدیهی است اتخاذ این استراتژی مستلزم آنست که تهدیدات جنگ بازدارنده از میان برداشته شود و مقامات دو کشور بر سر میز مذاکره بنشینند. زیرا تهدید ایران به جنگ و تغییر رژیم این کشور بهترین دلیل را برای رهبران این کشور فراهم میکند تا آنان به استناد آن به برنامه های هسته ای خود جهت دستیابی به تسلیحات اتمی ادامه دهند. ایرانیان مانند آمریکائی ها و اسرائیلی ها بخوبی دریافته اند که در اختیار داشتن سلاح های اتمی بهترین تضمین حفظ کشور در مقابل حمله دیگر کشور میباشد. همانطور که ری تکیه (Ray Takeyh) کارشناس امور ایران در شورای روابط خارجی آمریکا نوشته است: "ارزیابی برنامه های هسته ای ایران حاصل یک باور غیر منطقی نمیباشد بلکه بر پایه یک تشخیص خردمندانه و سنجیده قرار دارد که در برابر تهدیدات خارجی بطور استادانه ای طرح ریزی شده است. ... رهبران ایران بوضوح خود را در برابر تهدیدات واشنگتن مشاهده میکنند و در واقع به همین علت است که سعی مینمایند که به برنامه های اتمی خود سرعت ببخشند. " (8)
جنگ به بهانه بازدارندگی آن یک انتخاب ناخوشایند و نامطلوب میباشد. حتی اگر ایالات متحده آمریکا تاسیسات اتمی ایران را ویران سازد، تهران قطعا میتواند آنها را دگربار بازسازی نماید. منتهی این بار بازسازی تاسیسات هسته ای در سطح بسیار گسترده تر و در مناطق پراکنده و پنهان صورت میگیرد که نابود ساختن آن کاری بس دشوار خواهد بود. (9)
همچنین اگر آمریکا به جنگ پیشگیرانه علیه ایران دست بزند تهران برای مقابله بمثل و تلافی در هر زمان و هر مکان که بخواهد قادر است به نفتکش ها خلیج فارس حمله نماید و از همه مهمتر توانائی آن را دارد که جان سربازان آمریکا را در عراق بطور فزاینده ای به خطر اندازد. ایران همچنین در این رابطه روابط خود را با چین و روسیه مستحکم تر میکند که قاعدتا مورد علاقه آمریکائی ها نمیباشد. اما در مقابل اگر ایالات متحده تهدیدات خود را در برابر ایران کنار گذارد، تهران ممکن است ترغیب شود جهت مقابله با القاعده و ثبات در عراق و افغانستان به آمریکا یاری رساند. همچنین این احتمال وجود دارد که با بهبود روابط آمریکا و ایران، انگیزه اتحاد این کشور با چین و روسیه از میان برود. (10) بدیهی است با زهرآلود کردن تاریخ روابط دو کشور هیچ تضمینی وجود ندارد که از یک "معامله ای بزرگ" جهت ایجاد جنگ با ایران جلوگیری شود.
واقعیت آنست که شانس بسیار کمی وجود دارد تا ایران از گسترش برنامه های اتمی خود منصرف گردد. بنابراین ادعای رهبران ایران در این مورد صحیح است که میگویند اگر اسرائیل دارای تسلیحات بازدارنده اتمی است پس چرا ما نباید این تسلیحات را داشته باشیم.
دیدگاه دوم مبنی بر مذاکره و گفتگو با ایران کارسازتر و منطقی تر میباشد. البته اگر آمریکا از نتایج حاصله از دیدگاه دوم سودی نبرد و دچارشکست شود بدیهی است که همواره میتواند به سیاست استراتژیک اول خود مبنی بر جنگ بازدارندگی روی آورد.
ممکن است کسی انتظار داشته باشد که وقت آن رسیده است تا ایالات متحده آمریکا یک موضع استراتژیک تعهدآور متفاوتی نسبت به ایران اتخاذ کند. بویژه اینکه یک دهه نیم است که آمریکا از سیاست تهاجمی خود در منطقه سودی نبرده است. برای مثال، سازمان سیا (CIA) و وزارت امورخارجه و ستاد ارتش نشان دادند که با اتخاذ یک سیاست تهاجمی مبنی بر بمباران مراکز هسته ای ایران موافق نیستند. در اواخر فوریه سال 2007 نشریه ساندی تایمز چاپ لندن گزارش داد که: "بنابر درز خبر از منابع موثق اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا، بعضی از فرماندهان نظامی کهنه کار و مجرب آماده بودند تا به محض صدور فرمان حمله نظامی از سوی کاخ سفید علیه ایران، استعفا دهند." (11)
در واقع ایران در پانزده سال گذشته همواره علاقمندی خود را برای بهبود روابط با آمریکا نشان داده است. در این رابطه شایان ذکر است که گفته شود ایران اعلام کرد بود که حاضر است در مورد برنامه های هسته ای خود با آمریکا به گفتگو بنشیند و حتی پیشنهاد نموده بود که این آمادگی را دارد که با اسرائیل به توافق و مصالحه موقت دست یابد. اما علیرغم چنین شرایط و موقعیت های نوید بخش، اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا شبانه روز تلاش کردند تا مانع گفتگو دولت های کلینتون و بوش با ایران شوند. باید اذعان کرد که آنان در تلاشهای خود همواره موفق بوده اند.
اما متاسفانه همانطور که انتظار میرفت اعمال نفوذ لابی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا جهت اتخاذ سیاست تهاجمی در منطقه خاورمیانه نه تنها کاری از پیش نبرد بلکه باعث وخیم تر شدن اوضاع و بخطر افتادن موقعیت آمریکا شد. در واکنش به شکست سیاست تهاجمی آمریکا، صدا های هماهنگ و واحدی در داخل و خارج واشنگتن جهت تجدید نظر و اتخاذ سیاستی جدید در مورد ایران شنیده شد. اما از طرف دیگر اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا تلاش های خود را افزایش دادند تا مانع از تغییر سیاست تهاجمی ایالات متحده در برابر ایران شوند. تعجبی ندارد که آنان به تبلیغ سیاست ستیزه جویانه و افراطی و بی ثمر خود در این مورد ادامه دهند.

دولت کلینتون و سیاست بازدارندگی دوگانه
The Clinton administration and Dual Containment
در اوائل سال 1993 هنگامیکه دولت کلینتون قدرت را بدست گرفت، اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل و شیمون پرز وزیر امور خارجه این کشور ادعاهای خود را مبنی بر افزایش تهدیدات ایران نسبت به آمریکا و اسرائیل تکرار کردند. رهبران اسرائیل با تکرار این ادعاها از طرفی قصد داشتند در شرایطی که تهدید شوروی سابق از میان رفته است، ایران را بمثابه یک دشمن خطرناک که منافع آمریکا را در منطقه مورد تهدید قرار داده است، جایگزین آن کنند و از طرف دیگر روابط اورشلیم با واشنگتن رابیش از پیش مستحکم تر نمایند. آنان امیدوار بودند که ایالات متحده، اسرائیل را به عنوان سد دفاعی در برابر تهدیدات توسعه طلبانه ایران در منطقه خاورمیانه بشمار آورد. به سخنی دیگر رهبران اسرائیل تلاش میکردند موقعیت اسرائیل را که یکی از پایگاه های مهم و موج شکن علیه نفوذ روسها در دوران جنگ سرد در خاورمیانه بود، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (سابق) همچنان حفظ کنند تا از این طریق همکاری آمریکائی ها را بخود بیشتر جلب نمایند. در همین رابطه اسرائیل همواره در مورد توسعه و گسترش برنامه های پیشرفته اتمی ایران به آمریکا هشدار میداد. (12) واشنگتن پست در اواسط ماه مارس سال 1993 گزارش داد که: " طیف وسیعی از رهبران سابق سیاسی اسرائیل بر این باورند که میباید افکار عمومی آمریکا و سیاستمداران و دولتمردان این کشور را به ضرورت اقدامات فوری جهت متوقف ساختن برنامه های هسته ای ایران آگاه سازند. زیرا از دیدگاه این افراد آمریکا تنها کشور قدرتمندی است که توانائی مقابله با ایران را دارد و به سهولت میتواند برنامه های هسته ای این کشور را مهار کند." (13)
دولت کلینتون در واکنش به درخواست های مکرر اسرائیل سیاست بازدارندگی دوگانه را اتخاذ نمود که ما قبلا در مورد آن بحث کردیم. این سیاست نه تنها همان سیاستی بود که ابتدا مارتین ایندکی آنرا قبلا در موسسه مطالعاتی سیاست خاورمیانه واشنگتن مطرح کرده بود بلکه به گفته تریتا پارسی سیاستی بود که رابرت پلترو (Robert Pelletreau) معاون وزیر امور خارجه در امور مسائل نزدیک به کپی برداری آن از اسرائیل اذعان کرده بود." (14) کنث پولاک (Kenneth Pollack) عضو مرکز بروکینز سابان (Brookings’S Saban Center) در این باره خاطر نشان میکند که :" اورشلیم یکی از نقاط معدود روی زمین است که سیاست بازدارندگی دوگانه را بخوبی درک میکند." (15)
سیاست مهار دوگانه ایران و عراق از سوی آمریکا مستلزم رها کردن استراتژی کهنه خود مبنی بر حفظ تعادل قوا در خلیج فارس بود. بعبارت دیگر، سیاست مهار دوجانبه و یا بازدارندگی دوگانه و استقرار نیروهای نظامی آمریکا در کویت و عربستان سعودی نه تنها برای ممانعت و تحدید نفوذ ایران در خاورمیانه طرح ریزی و اتخاذ شده بود بلکه برای "تغییر و تحولات غیره منتظره و شگرف این کشور" نیز در نظر گرفته شده بود. (16)
در دهه 1990 بروشنی آشکار بود که دلایل اسرائیل برای اتخاذ سیاستی سازش ناپذیر از سوی آمریکا علیه ایران قانع کننده نبود و آمریکا میبایست در این دهه یک سیاست مسالمت آمیز در برابر ایران اتخاذ میکرد. زیرا اکبر رفسنجانی که در سال 1989 به ریاست جمهوری ایران دست یافته بود، تلاش میکرد که روابط تهران و واشنگتن را در شرایطی که نیروهای نظامی ایران در جنگ با عراق به شدت آسیب دیده بود و دیگر بعنوان یک تهدید برای آمریکا در منطقه بشمار نمیرفت، بهبود بخشد. در این زمان، در واقع بیشتر نگرانی رهبران آمریکا در مورد جنگی بود که به تازگی با عراق صدام حسین آغاز کرده بودند.(17) بعلاوه برنامه های هسته ای ایران در مراحل اولیه آن قرار داشت و به آهستگی پیش میرفت.
قبل از اینکه اسرائیل بخواهد در مورد سیاست بازدارندگی دوگانه مانع تراشی کند و واشنگتن را برای اتخاذ یک سیاست تهاجمی و ستیزه جویانه علیه ایران، تحت فشار قرار دهد، سیاست بازدارندگی دوگانه مورد انتقادات شدیدی قرار گرفته بود. (18) در نیمه های دهه 1990 ناخشنودی نسبت به سیاست مهار دوگانه افزایش یافت. این ناخشنودی از آن روی شدت گرفته بود که ایالات متحده را مجبور میساخت در آن واحد سیاست خصمانه ای را با دو کشوری که در واقع دشمن یکدیگرند، ادامه دهد. بدیهی بود که برای واشنگتن کنترل و مهار این دو کشور در یک زمان واحد بسیار دشوار می بود. در نتیجه واشنگتن به فکر جلب توجه و همکاری با ایران افتاد و مصالحه با این کشور را بجای مقابله در دستور کار خود قرار داد.(19) اما اسرائیلی ها در بحبوحه تغییر سیاست آمریکا رابین نخست وزیر این کشور را تحت فشار قرار دادند تا کلینتون را برای اتخاذ سیاستی سخت تر نسبت به ایران متقاعد کند. (20) منتقدین رابین متوجه شدند که سیاست بازدارندگی دوگانه برش چندانی در برابر ایران ندارد، زیرا اعمال این سیاست نتوانسته بود روابط اقتصادی آمریکا با ایران را متوقف سازد. اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا بویژه کمیته روابط اجتماعی آمریکا و اسرائیل (AIPAC) طرحی برای ممانعت اجرای سیاست بازدارندگی دوگانه آماده کردند. این طرح سعی داشت که راه گریز شرکت های آمریکائی که در ایران به سرمایه گزاری مشغول بودند را کامل مسدود سازد. در نیمه سال 1994 پارسی گزارش داد که: " به درخواست دولت اسرائیل، ایپک پیش نویس طرح 74 صفحه ای را در واشنگتن منتشر ساخته است که در آن آمده بود، ایران نه تنها برای اسرائیل که حتی برای آمریکا و غرب یک تهدید خطرناک بشمار میآید." (21) طبق اظهارات پولاک اسرائیلی ها و ایپک برای تحریم های جدید علیه ایران غوغا و هیاهو بپاداشتند و از آمریکا خواستند که به اعمال تحریم های تازه تر و شدیدتری اقدام نماید." (22) دولت کلینتون که در این زمان تمرکزش را روی به نتیجه رساندن صلح اسلو گذاشته بود از اعمال تحریم های تازه تر علیه ایران استقبال کرد. زیرا او میخواست مطمئن شود که نه تنها امنیت اسرائیل در این میان خدشه دار نشود بلکه روند صلح اسلو با مخالفت ها و مزاحمت های بالقوه ایران از مسیرش خارج نگردد.
در آوریل سال 1995 ایپک در گزارشی طرحی را با عنوان "تحریم های گسترده " علیه ایران منتشر ساخت. (23) اما در واقع قبل از اینکه این طرح منتشر شود گامهای محاصره اقتصادی علیه ایران قبلا برداشته شده بود. پولاک میگوید که: "آلفونس داماتو (Alfonse D’Amato, R-NY) سناتور جمهوری خواه ایالت نیویورک در ژانویه 1995 لایحه ای را به کمک اسرائیلی ها در مجلس مطرح کرد و از دولت آمریکا خواست که کلیه روابط اقتصادی خود را با ایران قطع کند." (24) طرح و تصویب این طرح ابتدا با مخالفت کلینتون روبرو شد و در نتیجه به تاخیر افتاد، اما دو ما بعد زمانیکه ایران برای نشان دادن حسن نیت خود در ایجاد بهبودی رابطه با آمریکا عمدا از میان پیشنهاد دهندگان خارجی مناقصه استخراج و توسعه نفت در مناطق سیری (Sirri) شرکت آمریکائی بنام کونوکو (Conoco) را برگزید، گروه های لابی اسرائیل در آمریکا موفق شدند که دولت کلینتون را تحت فشار قرار دهند تا این مناقصه را غیر قانونی اعلام کند و رابطه اقتصادی بین ایران و آمریکا را بطور کلی قطع کند. (25) دولت کلینتون در 14 مارس قرارداد شرکت نفتی آمریکائی با ایران را مردود دانست و روز بعد نیز طی یک دستورالعمل اجرائی کلیه شرکت های آمریکائی را از معامله با ایران منع نمود. بنابراین طرح اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا با موفقیت انجام شد و طرح مقدماتی دوستی ایران با آمریکا با شکست مواجه گردید. کلینتون در این مورد اظهار داشت که: " یکی از موثرترین مخالفان قرارداد بین شرکت نفتی کونوکو با ایران ادگار برونفمن (Edgar Bronfman) رئیس سابق و قدرتمند کنگره جهانی یهودیان بود. (26) البته ناگفته نماند که در این بین ایپک نقش بسزائی ایفاء کرده بود. (27) در ششم ماه می، رئیس جمهور دومین دستور العمل اجرائی خود را مبنی بر تحریم کلیه سرمایه گذاری های تجاری و مالی در ایران صادر نمود. این دستورالعمل به بهانه آنکه "تجارت و سرمایه گذاری با ایران تهدیدی غیر مستقیم برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصادی آمریکا" محسوب میشود، صادر گردیده بود. (28) کلینتون در واقع قرار بود که این اقدام را یک هفته قبل از اینکه در کنگره جهانی یهودیان سخنرانی کند به اجرا درآورد. (29) پولاک در این مورد خاطر نشان میکند که:" تصمیم کلینتون در مورد غیر قانونی بودن معامله میان شرکت نفتی کونوکو با ایران و نیز صدور دو دستورالعمل به کلیه شرکت های آمریکائی در واقع نشانگر حمایت کامل ما از اسرائیل بود." (30) شگفت آور آن بود که گرچه اسرائیل در قطع روابط اقتصادی آمریکا با ایران نقش اساسی داشت اما با این وجود این کشور هیچ قانونی جهت ممانعت داد و ستد ایرانی – اسرائیلی را از مجلس خود نگذراند و همچنان به معامله با ایران از طریق واسطه ها ادامه میداد. (31) اما برای لابی اسرائیل در آمریکا این دو دستور العمل اجرائی دولت آمریکا کافی نبود، زیرا از نظر آنان کلینتون هر آن ممکن بود نسبت به تصمیم خود تغییر عقیده دهد. آ. م. روزنتال (A.M. Rosenthal) یکی از مدافعان سرسخت اسرائیل به این نکته در روزنامه نیویورک تایمز اشاره کرده است. او ضمن انتقاد از معامله شرکت نفتی کونوکو با ایران اظهار داشته که: " تنها مشکل در مورد دستورالعمل های اجرائی رئیس جمهور آنست که او میتواند هرآنچه را که قبلا پذیرفته است، به آسانی لغو کند." (32) تریتا پارسی در واکنش به این مشکل اساسی گزارش داد که :"ایپک لایحه ای که سناتور داماتو در ژانویه سال 1995 تقدیم مجلس کرده بود را مورد تجدید نظر قرار داد و اصلاحاتی در آن بعمل آورد و از داماتو خواست که لایحه تصحیح شده را دگربار به مجلس ارائه دهد" (33) بنابر این لایحه، شرکت های خارجی که بیش از 40 میلیون دلار در توسعه منابع نفتی ایران و لیبی سرمایه گذاری کنند مورد تحریم آمریکا واقع میشوند. علیرغم ناخشنودی متحدان اروپائی آمریکا از این لایحه، سرانجام این لایحه که لایحه "تحریم ایران – لیبی" نام داشت با تلاشهای بسیار ایپک در 19 ژوئن سال 1996 با 415 رای موافق و بدون رای مخالف در مجلس به تصویب رسید و سنا نیز آنرا یکماه بعد با رضایت کامل مورد تائید قرار داد. کلینتون این قانون جدید را علیرغم مخالفت های اعضاء کابینه اش در 10 آگوست جهت اجرا امضاء نمود. کنث پولاک مینویسد که: "بیشتر اعضاء کابینه دولت از قانون داماتو انزجار داشتند. در واقع واژه انزجار برای آنها تنها واژه ملایمی بود که بکار میبردند." با این وجود " بیشتر مشاوران سیاست داخلی کلینتون عدم امضاء قانون از سوی کاخ سفید را یک حماقت محض میدانستند." (34)
آنان احتمالا درست میگفتند زیرا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سه ماه بعد فرا میرسید و کلینتون نیز خود را نامزد ریاست جمهوری کرده بود. همانطور که زیوشیف (Ze’ev Schiff) خبرنگار هاآرتص در آنزمان نوشت: " اسرائیل جزء کوچکی از یک طرح بزرگ است، اما با این وجود نباید چنین نتیجه گرفت که این کشور به تاثیر گذاری سیاست های خود میان حلقه قدرت مقامات آمریکائی توانائی ندارد." (35) جیمز شلزینگر (James Schlesinger) کسی که پست های متعددی در سطوح مختلف در دولت های گذشته آمریکا بعهده داشت متعاقب این تحریم ها خاطر نشان ساخت که: " مبالغه ای در مورد نفوذ و تاثیر حمایت کنندگان منافع اسرائیل در سیاست خارجی ما نسبت به مسائل خاورمیانه وجود ندارد. "(36)
رخداد شرکت نفتی کونوکو ادعای قدیمی مبنی بر اینکه "لابی نفت" عامل واقعی جریانات پشت پرده سیاست ایالات متحده در خاورمیانه است را مورد تردید جدی قرار داد. به عبارت دیگر، صنایع نفتی آمریکا نه تنها با لغو قرارداد شرکت کونوکو از سوی دولت آمریکا مخالف بودند بلکه با مصوبات مجلس مبنی بر اعمال تحریم علیه ایران نیز روی خوشی نشان ندادند.(37) ما همانطور که در فصل چهارم شرح دادیم، دیک چینی یکی از مدافعان برجسته سیاست تهاجمی آمریکا علیه ایران، زمانیکه در دهه 1990، رئیس شرکت خدماتی هالیبرتون (Halliburton) بود مخالفت شدید خود را نسبت به برنامه های تحریم شرکت های نفتی آمریکا که با ایران معامله داشتند، اعلام کرد. این امر نشان میدهد که تصمیمات شرکت های نفتی در مقابل فشارهای ایپک و لابی پرقدرت اسرائیل در آمریکا ناچیز و شکننده بود. سرنوشت شرکت کونوکو و شرکت های مشابه نفتی در این مورد شواهد بسیار خوبی است که نشان میدهد آنان در مقایسه با لابی اسرائیل در آمریکا تاثیر و نفوذ چندانی در اعمال سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه ندارند. حتی در مواقعی که برای بهبودی روابط میان ایران و آمریکا فرصت های مطلوبی فراهم میگردید، موضع آمریکا تحت فشار لابی اسرائیل در آمریکا نه تنها تغییر نمیکرد بلکه در بیشتر مواقع سخت تر نیز میشد. برای مثال، در 23 ما می سال 1997 محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور ایران انتخاب شد. او بیشتر از دیگر روسای جمهور قبلی ایران به بهبود روابط با غرب بویژه با آمریکا علاقه مند بود. خاتمی در چهارم آگوست در یک سخنرانی غیر رسمی اظهارات مسالمت آمیز و صلح جویانه ای را در مورد آمریکا ابراز کرد. او همچنین این اظهارات را در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود در 14 دسامبر همان سال تکرار نمود. از همه مهمتر خاتمی در مصاحبه مفصل با شبکه اخبار (CNN) در 7 ژانویه 1998 ضمن قائل شدن احترام به "مردم خوب آمریکا" و تجلیل از "تمدن بزرگ این کشور" ابراز داشت که " ایران قصد انهدام و یا تضعیف دولت آمریکا را ندارد". او با اظهار تاسف از رخداد گروگانگیری سال 1979 سفارت آمریکا در تهران و تائید خصومت ناشی از آن میان تهران و واشنگتن از آمریکا خواست که برای "ترمیم دیوار بی اعتمادی بین طرفین امکانات و فرصت هائی برای بررسی و مطالعه وضعیت و شرایط جدید فراهم آورد." (38)
بعلاوه خاتمی احتمال وجود کشور اسرائیل در فلسطین تاریخی را رد نکرد و اعلام داشت که "تروریسم در هر شکل و شمایلی محکوم است." او در عین حال که تروریسم را محکوم کرد اما خاطر نشان ساخت: " حمایت از مردمی که برای آزادی سرزمینشان مبارزه میکنند حمایت از تروریسم محسوب نمیشود." بدیهی است این توضیحات و رفع سوء تفاهمات نشانگر تغییر موضع ایران در مورد آمریکا و اسرائیل بود. بدنبال این موضع گیری مقامات دیگر دولت ایران تمایل پذیرش موجودیت اسرائیل را به شرط توافق این کشور با فلسطینیان غیر ممکن ندانستند. (39)
بدنبال اظهارات مسالمت آمیز خاتمی، دولت کلینتون (بعد از مذاکره و گفتگو با رهبران اسرائیل و مقامات برجسته کنگره) چند گام ناچیز جهت بهبود روابط با ایران برداشت. (40) کلینتون و مادلین آلبرایت (Madeleine Albright) وزیر امور خارجه آمریکا از رفتار گذشته غرب نسبت به ایران اظهار تاسف کردند و در صدور ویزای مسافرتی ایرانیان تسهیلاتی قائل شدند. این اقدامات تا بدانجا پیش رفت که مارتین ایندیک ارائه دهنده مشی بازدارندگی دوگانه و سفیر وقت آمریکا در اسرائیل به خبرنگاران اظهار داشت که: "ایالات متحده آمریکا بارها به صراحت بیان داشته است که مخالف حکومت اسلامی در ایران نیست. ... و ما برای مذاکره با این کشور آماده ائیم." (41) با این وجود محدودیت های تجاری بین دو کشور به قوت خود باقی ماند و سیاست بازدارندگی دوگانه در دوره دوم ریاست جمهوری کلینتون ادامه پیدا کرد. البته باید به این نکته اشاره نمود که تندروان داخل ایران با شدت با طرح های خاتمی برای ایجاد ارتباط با "شیطان بزرگ" مخالفت میورزیدند و این مخالفت ها یکی از عوامل شکست طرح های او بشمار میرفت. (42)
به موازات مخالفت های سخت سران و تندروان در درون ایران، اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا نیز در همراهی با آنان در جلوگیری بهبود روابط آمریکا با ایران تلاش میکردند. اسرائیل و لابی این کشور پیش از هر چیز مسئول ارائه طرح ها و سیاست های ضد ایرانی حتی قبل از اینکه خاتمی در سال 1996 به قدرت برسد، بوده اند. اتخاذ اینگونه سیاستهای سمی و زهرآگین از سوی اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا بدون تردید در به قدرت رسیدن جناحی در ایران شد که با ایجاد روابط میان واشنگتن و تهران مخالف بود (و یا این جناح مایل نبود که رابطه با آمریکا بدست اصلاح طلبان انجام گیرد. م) و نیز با رئیس جمهور جدید و میانه رو میانه ای نداشت. بعلاوه در اواسط دسامبر سال 1997 که خاتمی در صدد بهبود رابطه با آمریکا برآمد، معلوم گردید که مقامات رسمی اسرائیل نیز برای خنثی کردن تلاش خاتمی سخت به تکافو افتاده بودند. برای مثال، روزنامه هاآرتص گزارش داد که: "اسرائیل نگران تغییر قریب الوقوع سیاست آمریکا نسبت به ایران است." این روزنامه اضافه کرد که نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل از ایپک خواسته است که در کنگره و در برابر این تغییرات با تمام قدرت ایستادگی نماید." (43) ایپک خواسته اسرائیل و نتانیاهو را اجابت کرد و در برابر تغییر سیاست آمریکا نسبت به ایران وارد عمل شد. طبق اظهارات گری سیک (Gary Sick) یکی از کارشناسان مهم امور ایران " انتخاب خاتمی تاثیر چندانی در بهبود روابط ایران و ایالات متحده بر جای نگذاشت و موضع ایپک را نه تنها تغییر نداد بلکه این سازمان همراه با دیگر گروه های لابی اسرائیل در آمریکا و ایرانیان سلطنت طلب در تبعید و سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران وانمود کردند که با وجود خاتمی وضعیت در ایران هیچ تغیری نکرده است و وضع مانند گذشته میباشد."(44) حتی بعد از آنکه سفیر اسرائیل در آمریکا در بهار سال 2000 اظهار داشت که اتخاذ سیاست کلینتون مبنی بر اجازه صدور مواد خوراکی و داروئی معین به ایران قابل پذیرش است، با این وجود ایپک در مخالفت با این سیاست و تصویب آن در کنگره کمپینی برگزار کرد. البته ایپک با تصمیم کلینتون در مورد رفع محدودیت واردات خاویار، قالی ایرانی و پسته از ایران مخالفتی نداشت اما جامعه دفاع از حیثیت (ATL) و گروه های عمده یهودی با این تصمیم مخالفت میورزیدند. (45) بهرحال در نهایت کلینتون در هر دو مورد یعنی تجارت در سطح محدود از طرفی و مناقشه با ایران از طرف دیگر اقدام نمود.
باید اذعان کرد که ایالات متحده آمریکا اقدام موثری در جهت بهبود روابط با ایران انجام نداد و دستی را که از سوی خاتمی محتاطانه بسویش دراز شده بود را نفشرد.
بهتر آن بود که ایالات متحده آمریکا در خلال دهه 1990 با ایران به تعامل میرسید. اما همانطور که برنت اسکوکرافت (Brent Scowcroft) اظهار داشت سیاست بازدارندگی دوگانه " یک فکر احمقانه ای بیش نبود." (46) و میبایست از ادامه آن جلوگیری میشد.
رهبران اسرائیل بخوبی آگاه بودند که ادامه سیاست ستیزه جویانه علیه ایران به زیان منافع ملی آمریکا میباشد، اما یقین داشتند که منافع اسرائیل در ادامه این سیاست و عدم رابطه بین ایران و آمریکا بهتر تامین میگردد. بنابراین تلاش میکردند تا کلینتون را از برقراری رابطه با ایران بر حذر دارند. افرایم اسنه (Ephraim Sneh) یکی از مدافعان پرو پا قرص جنگ با ایران به اختصار بیان کرد که: " ما مخالف هر نوع گفتگو و ایجاد رابطه بین آمریکا و ایران بودیم. ... زیرا منافع ملی آمریکا در این زمینه با منافع ما مطابقت نداشت." (47) بنابراین از این سخن میتوان چنین نتیجه گرفت که لابی اسرائیل در آمریکا فقط در جهت تامین منافع اسرائیل عمل میکند.

دولت بوش و تغییر رژیم
The Bush Administration and Regime Change
همانطور که در فصل هشتم بحث شد، رخداد یازدهم سپتامبر 2001 باعث گردید که بوش رئیس جمهور آمریکا سیاست مهار و یا بازدارندگی دوگانه را رها سازد و بجای آن استراتژی جاه طلبانه و بلند پروازانه ای را مبنی بر تغییر و تحول منطقه خاورمیانه اتخاذ کند. هم اکنون ارتش آمریکا برای پیشبرد این استراتژی و سرنگونی رژیم های دشمن در منطقه خاورمیانه مستقر شده است و از نظر اسرائیلی ها شرایط لازم برای ضربه زدن نهائی به ایران از طریق بوش فراهم شده است. اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا برای رسیدن به اهداف خود ابتدا بوش را وادار ساختند تا نام این کشور را در لیست دشمنان آمریکا برای حمله بعدی قرار دهد. از ابتدای دهه 1990 رهبران اسرائیل تمایل داشتند که ایران را به سبب تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته ای بعنوان مهمترین دشمن خود در منطقه جلوه دهند. همانطور که بنیامین بن – الیزر (Binyamin Ben-Eliezer) وزیر دفاع اسرائیل یکسال قبل از اینکه جنگ عراق آغاز شود، گفته بود که: "عراق یک مشکل برای ما است اما اگر از من واقعیت را بپرسید، میگویم که ایران خطرناک تر از عراق میباشد." (48) با این وجود شارون و فرماندهان نظامی اسرائیل در اوائل سال 2002 دریافتند که ایالات متحده آمریکا ابتدا قصد دارد که به عراق حمله ور شود و بعد از شکست صدام و برکناری او از قدرت آنگاه به حساب ایران برسد. اسرائیلی ها با طرح و برنامه تنظیم شده آمریکا مخالفت جدی ابراز نکردند، اما آنان همواره به دولت بوش یادآور میشدند که بمحض پایان گرفتن کار صدام حسین او باید بلافاصله به موضوع ایران بپردازد. شارون در نوامبر سال 2002 در مصاحبه ای با نشریه تایمز لندن آشکارا از آمریکا خواست تا هدف بعدی او حمله نظامی به ایران باشد. (49) او در این مصاحبه ادعا کرد که ایران "مرکز ترور جهانی " است و این رژیم خواهان دستیابی به تسلیحات هسته ای میباشد. او در ادامه مصاحبه اش از بوش خواست که: "بعد از فتح عراق" بی درنگ با قدرت نظامی بلامنازع آمریکا به ایران حمله کند.
در اواخر آوریل سال 2003 بعد از سقوط بغداد روزنامه هاآرتص گزارش داد که سفیر اسرائیل در واشنگتن ضمن یادآوری تغییر رژیم ایران به آمریکا اظهار داشت که سرنگونی صدام "کافی نیست" و آمریکا باید کار را تا پایان ادامه دهد زیرا هنوز ما با تهدیدات فزاینده ای در منطقه از سوی ایران و سوریه روبرو هستیم." (50)
ده روز بعد نیویورک تایمز گزارش داد که : "واشنگتن شدیدا نگران جاه طلبی های هسته ای ایران است و " از طرف اسرائیلی ها" شدیدا تحت فشار قرار دارد تا موضوع هسته ای ایران را جدی تلقی کند. "(51)
شیمون پرز در 25 ژوئن در نشریه وال استریت ژورنال سرمقاله ای با عنوان "باید از یک آیت اله اتمی جلوگیری شود" منتشر ساخت. توضیحات و توصیفات او در این مقاله مبنی بر تهدیدات ایران علیه اسرائیل، مشابه همان توضیحاتی بود که قبلا در مورد تهدیدات عراق و صدام حسین نسبت به این کشور ابراز داشته بود. با این تفاوت که نام ایران را بجای عراق آورده و تهدیدات این کشور را نسبت به اسرائیل به درسهای تاریخی سازش های دولت ها در دهه 1930 ارتباط داده بود. در این مقاله او همچنین تاکید کرده بود که باید به ایران بدون پرده پوشی اعلام نمود که ایالات متحده آمریکا و اسرائیل هرگز اتمی شدن این کشور را تحمل نخواهند کرد. (52) در این رابطه نومحافظه کاران آمریکا نیز برای تغییر رژیم تهران از هیچ فرصتی فروگذار نمیکردند. در اواخر ماه می سال 2003 اینتر پرس سرویس (Inter Press Service) گزارش داد که " تلاش های نومحافظه کاران برای تغییر رژیم از ابتدای ماه می شدت گرفته است و تا کنون توانسته به دستاورد های قابل توجهی برسد." (53) بنابر گزارش نشریه فوروارد، در اوائل ماه ژوئن نومحافظه کاران داخل و خارج دولت بوش تلاش های گسترده ای را برای تغییر رژیم تهران بعمل آورده اند و در هفته های اخیر گزارشاتی در مورد اقدامات پنهانی آنان فاش شده است." (54) طبق روال گذشته انبوه مقالاتی که راجع به حمله نظامی به ایران نوشته شده است بوسیله نومحافظه کاران (در اصل افرادی که در مورد جنگ با عراق پافشاری میکردند) در مطبوعات آمریکا منتشر شد. ویلیام کریستول (William Kristol) در هفته نامه استاندارد ویکلی در 12 ماه می نوشت که: "آزاد سازی عراق اولین گام از نبردی بزرگ برای آینده منطقه خاورمیانه میباشد. اما نبرد بعدی که امیواریم به صورت حمله نظامی نباشد بدون تردید نبرد با ایران خواهد بود." (55)
مایکل لدین یکی از مدافعان جنگ علیه ایران نیز در نشریه نشنال ریویو آنلاین در چهارم ماه آوریل نوشت که: "زمانی برای اعمال راه حل نهائی و دیپلماتیک باقی نمانده است، ما مجبور خواهیم شد که با کارفرمایان ترور برخورد کنیم تا یک پیروزی بیاد ماندنی دیگری بدست آوریم. زیرا اینک مردم ایران آشکارا تنفر خود را نسبت به رژیم ابراز داشته اند و اگر ایالات متحده از آنها در مبارزاتشان حمایت کند، آنان به گرمی از حمله آمریکا به ایران استقبال خواهند کرد." (56)
صاحب نظران دیگری مانند دانیل پایپز از موسسه خاورمیانه (MEF) و پاتریک کلاوسون (Patrick Clawson) از موسسه مطالعات سیاست خاور نزدیک واشنگتن (WINEP) نقطه نظر های مشابه ای را در 20 ماه می در نشریه اورشلیم پست و با عنوان " فشار به ایران را افزایش دهید" منتشر نمودند. آنها در این مقاله از دولت بوش خواستند که از مجاهدین خلق، سازمانی که در عراق مستقر است و برای سرنگونی رژیم تهران تلاش میکند اما نام آن در لیست سازمان های تروریستی آمریکا قرار دارد، حمایت بعمل آورد. لارنس کپلان (Lawrence Kaplan) در 9 ژوئن در نشریه جمهوری جدید نوشت که: "ایالات متحده لازم است در برخورد با برنامه های هسته ای ایران شدت عمل بیشتری از خود نشان دهد. زیرا بنظر میرسد که برنامه های هسته ای ایران بیش از آنچه که دولت مردان آمریکائی تشخیص داده اند، پیشرفت و توسعه یافته است." (57)
در ششم ماه می، موسسه بازرگانی آمریکائی (AEI) همایش یکروزه ای را مربوط به ایران همراه با دو سازمان طرفدار اسرائیل یعنی بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD) و موسسه هودسن برگزار کرد. (58) سخنرانان این همایش برنارد لوئیس (Bernard Lewis)، سناتور سام برونبک (Sam Brownback)، یوری لوبرانی(Uri L ubrani) مشاور عالی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) و هماهنگ کننده سابق دولت اسرائیل در جنوب لبنان، موریس آمیتی (Morris Amitay) عضو موسسه یهودی امور امنیت ملی (JINSA) و مدیر عامل سابق کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل، مایکل لدن، رائول مارک گرچگ (Reuel Marc Gerecht) از اعضاء موسسه بازرگانی آمریکائی و میروا ورمسر از موسسه هودسن بودند که همگی از طرفداران سرسخت اسرائیل بشمار می آمدند.
موضوع اصلی در دستور کار این کنفرانس این بود که: "ایالات متحده آمریکا برای پیشبرد دموکراسی و تغییر رژیم در ایران میباید چه اقداماتی انجام دهد؟" بدیهی است که موضع نهائی هر یک از سخنرانان براندازی حکومت جمهوری اسلامی و جایگزین نمودن آن با یک حکومت دمکراتیک از سوی آمریکا بود، به همین منظور شارون و نتانیاهو دیداری خصوصی با رضا پهلوی پسر شاه سابق ایران انجام دادند. رضا پهلوی در همین رابطه با لابی اسرائیل در آمریکا و افراد طرفدار این کشور روابط ویژه و گسترده ای برقرار کرده است. طرح ارتباط با رضا پهلوی از آن نوع طرح هائی است که لابی اسرائیل در آمریکا قبلا در مورد احمد چلبی (Ahmed Chalabi) که در تبعید بسر میبرد، برای عراق تهیه کرده بود. گروه های بانفوذ لابی اسرائیل از رضا پهلوی برای دستیابی به اهدافش قول حمایت های لازم را دادند و او نیز در مقابل این حمایت ها اعلام کرد که اگر در ایران به قدرت برسد، تعهد میکند که کشورش روابط دوستانه ای با اسرائیل برقرار سازد. (59)
در 19 ماه می سال 2003 سناتور سام برونبک اعلام کرد که او تصمیم دارد برای پیشبرد دموکراسی در ایران مصوبه ای را جهت تامین منابع مالی گروه های مخالف ایران (سلطنت طلبان .م ) به مجلس ارائه دهد. این مصوبه که به مصوبه "دمکراسی در ایران" مشهور شد، نه تنها مورد حمایت ایرانیان تبعیدی واقع شد بلکه از سوی لابی اسرائیل مانند کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل و موسسه امنیت ملی یهود و ائتلاف برای دموکراسی در ایران (CDI) که بنیاد گذار آن موریس آمینی است و بلاخره مایکل لدن از موسسه بازرگانی آمریکائی شدیدا مورد پشتیبانی قرار گرفت. این مصوبه بوسیله براد شرمن (Brad Sherman) نماینده دمکرات از ایالت کالیفرنیا و یکی از هواداران پرو پا قرص اسرائیل به مجلس نمایندگان ارائه گردید. مجلس در اواخر ماه جولای با حذف واژه "تامین مالی" آنرا به تصویب رساند و مجلس سنا نیز آنرا بلافاصله تائید نمود. (60) گروه هائی که از این مصوبه حمایت بعمل آوردند همواره تاکید داشتند که ایران برای آمریکا مهمترین تهدید در منطقه خاورمیانه بشمار میرود زیرا این کشور نه تنها از تروریسم دفاع میکند بلکه برای دستیابی به تسلیحات هسته ای نیز تلاش مینماید. همچنین این گروه ها سعی دارند که ایران را موجب بروز مشکلات آمریکا در عراق بعد از سقوط صدام قلمداد کنند.
نومحافظه کاران در پنتاگون و در هماهنگی با لابی اسرائیل چنین القاء میکردند که ایران در پناه دادن به بعضی از عاملان القاعده دست دارد کسانیکه در حمله به ایالات متحده نقش داشتند و اهداف دیگری را در ریاض پایتخت عربستان سعودی در 12 ماه می 2003 به اجرا درآورده بودند. ایران این اتهامات را رد کرد و سازمان سیا (CIA) و وزارت امور خارجه آمریکا نیز اتهامات نومحافظه کاران را مورد تردید قرار داده اند. (61) نومحافظه کاران همچنین از این ادعا که ایران عامل حملاتی است که در عراق علیه نیروهای آمریکائی صورت میگیرد، دفاع میکنند تا جائیکه مایکل لدن در آوریل سال 2004 نوشت که: " تا زمانیکه تهران افراد و گروه های تروریستی خود را به عراق اعزام میدارد این کشور هیچگاه به صلح و امنیت دست پیدا نخواهد کرد." (62)
بدیهی است که اگر ایران به شبه نظامیان در عراق یاری میرساند، دلیل بر آن نیست که منافع آمریکا و این کشور در تضاد با یکدیگر میباشند. ایران منشاء اصلی مشکلات آمریکا در عراق نیست و اگر هم ایران دخالتی در این کشور نداشت وضع به همین منوال بود و ایالات متحده با مشکلات و گرفتاری های بسیاری روبرو میشد.
گرچه تعجبی ندارد که ایران در عراق دخالت کند. زیرا آمریکای ابر قدرت دو کشور همسایه ایران را (عراق و افغانستان) مورد حمله قرار داده است و همزمان این کشور را بعنوان بخشی از "محور شرارت" اعلام داشته است. همچنین نباید فراموش کرد که کنگره آمریکا لایحه ای در جهت تغییر رژیم ایران به تصویب رسانده و دولت بوش به گروه های تبعیدی مخالف رژیم ایران (سلطنت طلبان و مجاهدین خلق. م) کمک های مالی فراوان کرده است و حتی بارها ایران را به حمله نظامی تهدید نموده است. بنابراین آیا هر کشوری که با این نوع تهدیدات روبرو میگشت برای دفاع از خود تلاش نمیکرد؟ آیا این کشور سعی نمیکرد که از نفوذ خود در گروه های مختلف عراقی علیه دشمن بهره برد و آنها را از راه های گوناگون یاری دهد؟ اگر دشمن آمریکا، کشورهای کانادا و مکزیک را با قدرت فتح کند و تلاش نماید تا یک دولت دست نشانده در این دو کشور روی کار آورد آیا ایالات متحده دست روی دست میگذاشت و در مقابل دشمنی که در همسایگی اش خانه کرده است ایستادگی و مقاومت نمیکرد؟ و یا تلاش نمیکرد که حداقل نتیجه دخالت دشمن در همسایگی اش را به سود خود پایان بخشد؟
بدیهی است که آمریکا ئیان از نفوذ ایران در عراق و افغانستان خشمگین هستند، اما نباید از چنین نفوذی متعجب بشوند و آنرا بمثابه شاهدی عینی به استمرار دشمنی با ایرانیان بحساب آوردند.
همچنین بهتر است در نظر داشته باشیم که با وجود دشمنی و نفرت عمیقی که آمریکا با شوروی (سابق) در گذشته داشت و مسکو میلیون ها دلار جهت کمک به ارتش ویتنام شمالی خرج میکرد تا هزاران سرباز آمریکائی را نابود کند، اما با این وجود در خلال جنگ سرد این گونه مسائل باعث نشد که این دو کشور با یکدیگر همکاری نداشته باشند.

(کمک های) فزاینده در دفاع از اسرائیل
Rising to Israel’s Defense
اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا موفق شدند که به دولت بوش و دولتمردان برجسته این کشور بقبولانند که ایران هسته ای یک تهدید بالقوه و غیر قابل قبول برای اسرائیل است و مسئولیت مقابله با این تهدیدات بعهده آمریکا میباشد. شواهد نشان میدهد که بعضی از لابیگران اسرائیل معتقدند که موفقیت های چشمگیری از این راه برای تامین منافع دراز مدت اسرائیل بدست خواهد آمد. بیانات اخیر رئیس جمهور که در ماه مارس سال 2006 در کلیولند (Cleveland) ایراد شد، بدرستی منعکس کننده پذیرش درخواست های اسرائیل در مورد ایران است. او در این سخنرانی اظهار داشت که "... البته تهدیدی که از جانب ایران وجود دارد، بدیهی است که هدفش نابودی متحد نیرومند ما در منطقه، اسرائیل میباشد. این یک تهدید است. ... تهدیدی جدی ... من یکبار تاکید کرده ام و بار دیگر تاکید میکنم که ما ممکن است برای دفاع از متحد خود اسرائیل در برابر ایران متوسل به نیروی نظامی شویم" (63) اظهارات بوش مطابق گفته های پیشین او در مصاحبه با رویتر بود که اظهار داشت " ما کمک های خود را در دفاع از اسرائیل در صورت لزوم افزایش خواهیم داد" (64)
بیشتر نامزدهای ریاست جمهوری سال 2008 از حزب دمکرات گرفته تا جمهوری خواه کاملا با اظهارات رئیس جمهور موافق بودند. برای مثال، در آوریل سال 2007 سناتور جان مک کین (John McCain) به صراحت اظهار داشت که: "او با بوش کاملا موافق است که ایالات متحده برای دفاع از اسرائیل در برابر ایران مسئولیت دارد و مهمترین مسئولیت آن این است که اطمینان حاصل کند، ایران به تسلیحات اتمی که تهدیدی آشکار برای اسرائیل میباشد، دستیابی پیدا نکند." (65) او در سال 2007 دگربار این سخنان را در مصاحبه با نشریه اورشلیم پست تکرار نمود. در این مصاحبه میت رامنی (Mitt Romney) بیل ریچاردسون (Bill Richardson) نامزدهای رقیب انتخاباتی باراک اوباما (Barack Obama) و نیز سام برانبک (Sam Brownback) اظهارات مشابه ای را در سخنرانی های خود بیان داشتند. (66)
تمایل بوش جهت بیان این مطلب که ایران تهدید خطرناک برای اسرائیل بشمار میآید و نه برای ایالات متحده و نیز ارتباط دادن این سخنان به جنگ با ایران آنهم در جهت دفاع از اسرائیل زنگ خطر را برای بخش هائی از لابی اسرائیل در آمریکا بصدا در آورد. نشریه فوروارد در بهار سال 2006 گزارش داد که: "رهبران جامعه یهود اصرار میورزند که کاخ سفید از اعلام تعهدات خود نسبت به اسرائیل در ملا عام اجتناب نماید." البته باید به این نکته توجه کرد که رهبران یهود با کاربرد قدرت نظامی آمریکا برای حفاظت و حمایت از اسرائیل به هیچ عنوان مخالف نیستند بلکه آنها نگران این موضوع میباشند که بیان علنی بوش در این مورد " این باور را در مجامع جهانی قوت میبخشد که ایالات متحده برای دفاع از اسرائیل حاضر است از گزینه نظامی علیه ایران استفاده کند و در نتیجه جامعه جهانی، مجامع یهودیان آمریکا را برای هرگونه پیامدهای منفی حاصل از حمله آمریکا به ایران مقصر بداند. (67) همانطور که مالکوم هونلین (Malcolm Hoenlein) معاون اجرائی کمیته مجمع رهبران سازمان یهودیان آمریکا (CPMAJO) در ماه آوریل سال 2006 به این نکته اشاره کرد و گفت که :"ما همانقدر که از الطاف آمریکا نسبت به اسرائیل سپاسگزار میباشیم به همان اندازه باید پاسخگوی این سئوال باشیم که آیا ربط دادن این موضوع (حمله نظامی آمریکا به ایران) در جهت منافع اسرائیل میباشد یا خیر در جهت زیان این کشور است؟"
در این مورد رهبران اسرائیل نیز نگرانی های همانندی را بیان داشتند. بطوریکه اولمرت نخست وزیر اسرائیل بعد ها در بهار همانسال اظهار امیدواری کرد که: "گروه های طرفدار اسرائیل بهتر است توجه کمتری نسبت به ایران در ملاء عام از خود نشان دهند زیرا ما نمیخواهیم که نام اسرائیل مترادف با حمله نظامی آمریکا به ایران مطرح گردد." بدیهی بود آنچه که او میگفت، مخالف صریح گفته های رئیس جمهور بود. (69)
از این موضوع که بگذریم باید به این نکته توجه داشت که دولت بوش جهت متوقف ساختن برنامه هسته ای ایران بطور سرسختانه ای تلاش میکرد و همواره در مورد این موضوع موضع تهاجمی اتخاذ میکرد. اعمال تحریم های اقتصادی و در صورت ادامه برنامه های هسته ای، تهدید به حمله نظامی به ایران از آن جمله کوشش ها است. در نتیجه ای تلاشها، رهبران آمریکا همواره مجبورند که اعلام دارند، "تمام گزینه ها علیه ایران روی میز است"(70) جیمز بامفورد (James Bamford) و سیمور هرش (Seymour Hersh) بطور جداگانه ای شرح دادند که چگونه همان افرادی که برای جنگ آمریکا با عراق زمینه سازی و طرح ریزی کرده بودند اینک در پنتاگون در اندیشه طرح دیگری برای برگزاری کمپینی برای حمله نظامی به ایران میباشند. برای مثال، داگلاس فیث، مشاور وزیر دفاع در امور سیاست گذاری تا پایان ماه آگوست سال 2005 نقش اساسی در طرح و توسعه حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایفا میکرد.
هرش (Hersh) در اوائل سال 2005 اعتراف کرد که " همکاریهای نزدیک اعلام نشده (پنهانی) با اسرائیل در ایجاد چنین طرح هائی وجود داشت. وزارت دفاع بخش غیر نظامی آن که تحت ریاست داگلاس فیث اداره میشد با طراحان و مشاوران اسرائیلی جهت بهبود بخشیدن به توان اتمی، سلاح های شیمیائی و اهداف موشکی اسرائیل (در حمله ناگهانی به ایران) همکاری های بسیاری صورت داده است." همچنین در تکمیل این نوع پروژه ها پنتاگون به جمع آوری اطلاعات عملیاتی از درون ایران پرداخته است و طرح های احتمالی حمله گسترده به ایران را روزآمد کرده است." (71)
دولت بوش در ژانویه سال 2007 ایران را از چند طریق تحت فشار نظامی قرار داد. ابتدا، آمریکائی ها پنج مقام دولتی ایران را در شهر اربیل عراق و در ساختمان محلی کردها که مکانی مشورتی ایرانیان بود، بازداشت کردند. سپس رئیس جمهور اعلام کرد که یک ناوگان کمکی مجهز به سیستم های دفاعی ضد موشکی برای حمایت از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به منطقه اعزام خواهد کرد. همراه با این اقدامات مقامات نظامی آمریکا در بغداد ادعا کردند که ایران قطعات اصلی ویژه بمب های مرگ آور کنار جاده را در اختیار عراق قرار میدهد تا آنان علیه سربازان آمریکائی بکار برند. سرانجام استفان هادلی (Stephen Hadley) مشاور امنیت ملی رئیس جمهور و کاندلیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا با صراحت اظهار داشتند که نیروهای نظامی آمریکا احتمال دارد برای تعقیب ایرانیانی که بمب های کناره جاده و دیگر سلاح های مرگ بار را وارد عراق میکنند، وارد خاک ایران شوند. (72) با وجود چنین برخورد ها و فشارهائی از سوی آمریکا به ایران، دیوید ورمسر مشاور چینی معاون ریاست جمهوری در امور خاورمیانه معتقد بود که رایس و هادلی به حد کافی در مورد اعمال گزینه نظامی در مورد ایران جدی نیستند زیرا آنها علاقه دارند که با این کشور با تهدیدات "دیپلماسی" برخورد کنند و به این وسیله به مذاکره بپردازند. در بهار سال 2007 ورمسر همراه با دیگر مشاوران محافظه کار واشنگتن سخنانی در موسسه بازرگانی آمریکائی ایراد کرد. او در سخنرانی خود اظهار داشت که چینی و بوش از کاندلیزا رایس وزیر امور خارجه بخاطر پیگیری گزینه دیپلماسی با ایران ناخشنود میباشند. او این سخنان را از آن روی ایراد کرد که قرار بود نامبرده با کمک اسرائیل یک طرح استراتژیک نظامی علیه برنامه های هسته ای ایران تهیه کند و آنرا به امضاء رئیس جمهور برساند. اما وقتی اظهارات ورمسر در محافل عمومی علنی شد رایس اختلاف در درون دولت را بر سر موضوع ایران بکلی انکار کرد و تاکید نمود که معاون رئیس جمهور از سیاست های بوش کاملا حمایت میکند. (73)
در شرایطی که واشنگتن عمدتا روی تهدیدات نظامی بیشتر از مذاکره با ایران تاکید میکرد، اتحادیه اروپا برای حل بحران روشی مخالف روش آمریکا داشت. این اتحادیه سعی داشت که از طریق مذاکره و گفتگو بتواند بحران ایران را حل و فصل کند.
اتحاد سه گانه اروپا (بریتانیا، فرانسه و آلمان) در اوائل آگوست سال 2003 مذاکره با تهران را آغاز کرد و در 21 اکتبر ایران پذیرفت که غنی سازی اورانیوم و برنامه های بازبرآمدگی هسته ای را به حالت تعلیق در آورد و اجازه دهد تا بازرسان ویژه آژانس اتمی سازمان ملل بازدیدهای سرزده از تاسیسات اتمی ایران بعمل آورند. یکسال بعد در نوامبر سال 2004 ایران بطور رسمی پذیرفت که " غنی سازی اورانیوم را به حالت تعلیق در آورد و از گسترش فعالیت های بازبرآمدگی هسته ای خودداری کند و به منظور دستیابی به یک مصالحه دوجانبه و دراز مدت بکوشد." (74) با وجود این اقدامات و تلاش ها دستیابی به یک توافق رضایت مند با شکست روبرو شد و در نتیجه ایران در آگوست سال 2005 اعلام کرد که غنی سازی اورانیوم را آغاز خواهد کرد. در این شرایط اتحاد سه گانه اروپا مذاکره با ایران را ادامه دادند اما این مذاکرات اثر چندانی در مورد برنامه های هسته ای ایران بوجود نیاورد.
نکته ای که در این میان شایسته است بدان توجه گردد موضع گیری آمریکا است. ایالات متحده علیرغم اظهار تمایل نسبت به گفتگوی اتحاد سه گانه اروپا با ایران جهت متوقف ساختن برنامه غنی سازی اورانیوم هرگز حمایت های لازم را در این مورد با اروپائیان بعمل نیاورد. (75) در واقع آمریکا با تهدیدات دائمی ایران و تحت فشار قراردادن اروپائیان جهت سخت گیریهای بیشتر در مذاکرات با ایران فعالیت های اتحاد سه گانه را به بن بست کشاند و شکست حتمی آنرا تضمین کرد.
بدیهی است که از نظر لابی اسرائیل در آمریکا با افزایش امید در حل بحران هسته ای ایران از راه دیپلماسی و گفتگو، دیگر جائی برای تهدیدات نظامی باقی نمیگذاشت، موضوعی که به هیچ عنوان باب میل اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا نبود.
بعد از شکست دیپلماسی "گفتگو" با ایران، دولت بوش در پائیز سال 2005 شورای امنیت سازمان ملل را جهت اعمال تحریم های سنگین علیه ایران تحت فشار قرار داد. این فشار ها بعد از چندین بار عقب نشینی تاکتیکی چین و روسیه نسبت به اعمال تحریم ایران سرانجام در دسامبر سال 2006 به نتیجه رسید. (76) در پایان ماه مارس سال 2007، شورای امنیت سازمان ملل، مجموعه دوم تحریم ها را علیه ایران تصویب کرد. این مجموعه شامل تحریمات جدید به ممنوعیت صادرات اسلحه به ایران، محدودیت سفر افرادی که در رابطه با برنامه های هسته ای فعال هستند، مسدود کردن دارائی افراد و سازمان هائی که نام آنها در مجموعه اول تحریم های شورای امنیت قرارنداشت؛ بودند. (77)
بعضی از کارشناسان معتقدند که اعمال تحریم ها باعث میگردد که ایران برنامه های هسته ای خود را رها کند و بعضی دیگر بر این باورند که ایالات متحده دگر بار درصدد قانع کردن شورای امنیت جهت تصویب مجموعه سوم از تحریم ها سخت تر علیه ایران برخواهد آمد. اما پرسش این است که اگر تحریم ها سازمان ملل علیه ایران کارساز نباشد، پاسخ چه خواهد بود؟

گزینه ها
Alternatives
برای دولت بوش سه گزینه جهت متوقف ساختن برنامه های هسته ای ایران باقی مانده بود.
الف: افزایش آشکار تهدید حمله نظامی برق آسا به ایران
ب: اعمال تحریمات شدیدتر و ایجاد ائتلاف ضد ایرانی با کشورهای عربی و اسرائیل جهت آماده کردن بستر مناسب از کاربرد نیروی نظامی و براندازی رژیم ایران (سناریو عراق)
ج: تلاش برای دستیابی به مصالحه و توافقی جدی و موثر با ایران جهت ممانعت این کشور از دستیابی به تسلیحات اتمی
اسرائیل و بیشتر سازمانهای مهم در لابی اسرائیل در آمریکا بویژه نومحافظه کاران خواهان اتخاذ گزینه دوم از سوی آمریکا بودند. رهبران اسرائیل و حامیان آمریکائی آنها به این نکته نیز توجه داشتند که حوادث هولناک عراق و شرایط نابسامان این کشور بعد از حمله آمریکا سبب میگردد که مخالفت های گسترده ای در درون و برون دولت آمریکا و نیز در جهان علیه حمله نظامی به ایران بوجود آید. بعلاوه بوش علیرغم شعارها و لفاظی ها نشان داده بود که برای استفاده از کاربرد نظامی چندان علاقه ای ندارد. البته این موضوع به آن معنا نبود که او هرگز به ایران حمله نخواهد کرد.
طرح و برنامه بوش برای سال 2007 افزایش فشارهای متعدد به ایران بود به امید آنکه این کشور در برابر خواسته های ایالات متحده کوتاه بیاید و تسلیم شود و غنی سازی اورانیوم را متوقف سازد. (78)
همانطور که پیشتر گفته شد، دولت آمریکا در ماه ژانویه چندین حرکت تهاجمی و مانور نظامی در منطقه خلیج فارس انجام داد که هدف اصلی آن ایران بود. همچنین رئیس جمهور و رایس وزیر خارجه شدیدا تلاش کردند که کشورهای عرب خاورمیانه را با آمریکا و اسرائیل در یک صف علیه ایران متحد کنند. با توجه به این پیشینه اینک گروه های مهم لابی اسرائیل در آمریکا و در هماهنگی با سیاست بوش جهت دستیابی به این اهداف درصدد سازماندهی میباشند. در همین ارتباط نشریه فوروارد در آستانه کنفرانس ماه مارس سال 2007 ایپک گزارش داد که :" لابی اسرائیل در آمریکا از لایحه کنگره مبنی بر اعمال تحریم های شدیدتر علیه ایران و ممانعت شرکت های خارجی از داد و ستد با این کشور، حمایت و پشتیبانی میکند." (79)
تا به امروز شواهد نشان داده است که نتیجه بخش بودن این استراتژی شکست خورده است. زیرا ایالات متحده بخاطر دستگیری پنج ایرانی از سوی عراقی ها و حتی از طرف کردها به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. همچنین هنگامیکه در ماه مارس ایرانیان 15 سرباز نیروی دریائی بریتانیا را به اتهام عبور غیر قانونی از مرز و وارد شدن در آبهای ایران در خلیج فارس بازداشت کردند، نشان دادند که با اینگونه "بازی های دوجانبه" آشنائی کامل دارند.(80)
در خلال این مدت ایران نه تنها به توسعه و گسترش برنامه های هسته ای خود پرداخت بلکه از گروه های شیعه عراقی نیز حمایت کرد. بنابراین هیچ نشانه ای وجود ندارد که نشان دهد اعزام ناوگان جنگی دیگری در خلیج فارس میتواند بر رفتار تهران تاثیر گذارد. کنگره ممکن است تحریم های بیشتر و سخت تری علیه ایران به تصویب برساند اما واقعیت امر آنست که دولت علاقه چندانی برای اعمال چنین روشهائی از خود بروز نداده است زیرا این گونه تحریم ها روی متحدان آمریکا که با ایران رابطه بازرگانی دارند تاثیر چشمگیری میگذارد. اضافه بر آن ممکن است به روابط آمریکا با این کشور ها آسیب رساند و تمایلات آنان را در یاری رساندن به واشنگتن جهت اعمال فشار بر ایران سست و متزلزل سازد. (81)
تلاش های آمریکا در جلب کشورهای عرب علیه ایران تا کنون پیشرفت چندانی نداشته است، زیرا آمریکا بدون رعایت حقوق فلسطینیان نه تنها از اسرائیل حمایت های همه جانبه صورت میدهد بلکه حتی در سرکوب آنان نیز شرکت میکند. برای مثال، در ماه مارس عبداله پادشاه عربستان سعودی ضمن دعوت از احمدی نژاد و دیدار او از ریاض، سفر خود را به آمریکا و ملاقات با رئیس جمهور در کاخ سفید لغو کرد. او همچنین اشغال عراق توسط آمریکا را "غیر قانونی" خواند و آنرا محکوم نمود. مدیر مرکز مطالعاتی استراتژیک دانشگاه اردن در این مورد اظهار داشت که: " اقدام عبداله در واقع هشدار به آمریکا بود که به جای تحمیل اراده و سیاست های آمریکا به اعراب و حمایت گسترده و همه جانبه از اسرائیل بهتر آنست که به متحدانش در منطقه گوش فرادهد."
ما همانطور که در فصل هفتم یادآور شدیم، عربستان سعودی، اتحادیه عرب را تحت فشار قرار داد تا ابتکار طرح صلح 2002 این کشور را جهت پایان دادن به درگیری و مناقشات اسرائیل – فلسطین مجددا به جریان اندازد. اما ایالات متحده آمریکا به جهت اینکه اسرائیل نسبت به این طرح ناخشنود بود سعودی ها را تحت فشار گذاشت تا نسبت به پیشنهاد خود تجدید نظر کنند. رایس وزیر امور خارجه آمریکا در این مورد متکبرانه از کشور های عربی خواست " مذاکره برای برقراری رابطه با اسرائیل را هرچه زودتر آغاز کنند" این تحکم سعودی ها و بویژه عبداله را بسیار خشمگین ساخت و در واکنش او را واداشت تا اشغال عراق توسط آمریکا را محکوم کند. (82)
از نظر رهبران اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا و افرادی که ایران هسته ای را تهدیدی مهلک برای اسرائیل میدانند، این نکته که اعمال فشار بعید است رفتار تهران را تغییر دهد برای آنها پوشیده نیست. به همین دلیل بیشتر گروه های لابی اسرائیل در آمریکا سرسختانه نه تنها خواهان گزینه نظامی علیه ایران روی میز مذاکرات میباشند بلکه اصولا معتقدند که اگر این کشور دست از مقاومت برندارد و به خواسته های واشنگتن که در واقع خواسته های اسرائیل نیز میباشد تن ندهد و برنامه های اتمی خود را متوقف نسازد، ضرورت ایجاب میکند که از گزینه نظامی علیه آن استفاده گردد. خوانندگان به آنچه که ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل در جلسه مشترک کنگره در 24 ماه می سال 2006 اظهار کرد توجه کنند که گفته بود :" او ایران مجهز به تسلیحات هسته ای را سبعیت دوران برده داری، دهشناکی جنگ جهانی دوم و اردوگاه های کار اجباری در بلوک کمونیست، یکی میداند" اولمرت در این کنگره تاکید کرد که : :ایران اتمی فقط یک تهدید برای اسرائیل بشمار نمیآید بلکه امنیت تمام جهان را بخطر میاندازد." او سپس با این مقدمه از ایالات متحده به صراحت درخواست کرد که: "آمریکا میباید در جهت جلوگیری از تاریکی طوفان بپاخاسته ای که سایه اش بر فراز جهان گسترده خواهد شد، نقش اساسی ایفاء کند." (83)
در نوامبر سال 2006 یعنی درست چند ماه بعد، اولمرت در مصاحبه ای با نشریه نیوز ویک گفت :"او باور ندارد که ایران حاضر به پذیرفتن مصالحه در زمینه توقف برنامه های هسته ای خود داشته باشد مگر آنکه آنها دلیل خوبی برای نگرانی از عدم پذیرش مصالحه داشته باشند. بنظر میرسد آغاز نگرانی ایران (حمله نظامی آمریکا به ایران) فرا رسیده است." (84)
در بهار سال 2007 اولمرت با تلاش فراوان کمپینی را جهت قبولاندن گزینه نظامی علیه ایران برگزار کرد. او در اواخر آوریل به مجله آلمانی فوکس (Focus) اظهار داشت که: "احتمالا نابود کردن کل تاسیسات هسته ای ایران غیر ممکن است، اما میتوان به تاسیسات اتمی این کشور طوری ضربه زد که برای سالها برنامه هسته ای آنها به تاخیر افتد." اولمرت در این مصاحبه برآورد نمود که: "حمله به ایران با شلیک 1000 موشک هدایت شونده تام هاک (Tomahawk) حدودا 10 روز بطول می انجامد." (83) یکی از ژنرال های اسرائیلی که "آمادگی قدرت نظامی آمریکا در حمله به ایران" را از سوی بوش مورد تردید قرار داده بود به اسرائیل پیشنهاد کرد که "با هموار نمودن زمینه های لازم و لابیگری میان اعضاء حزب دمکرات و سردبیران و مفسران رسانه های گروهی آمریکا موضوع ایران را به موضوع واحدی که مشغله فکری همه روزه دو حزب باشد، تبدیل کند تا از این راه به رئیس جمهور برای اخذ تصمیم نهائی (جنگ با ایران) کمک شود." (86) در این ارتباط مقامات اسرائیلی همزمان هشدار دادند که اگر ایران مسیر هسته ای خود را تغییر ندهد و به برنامه های خود ادامه دهد آنها خود به تنهائی دست به اقدامات بازدارنده خواهند زد. این گونه تهدیدات علاوه بر هشدار به ایران، واشنگتن را نیز تحت فشار قرار میداد که برای حل معضل ایران هرچه زودتر چاره ای بیاندیشد. زیرا اگر در این امر مهم تعلل ورزد ممکن است اسرائیل خود به تنهائی وارد عمل شود. آریل شارون نخست وزیر اسرائیل در اواخر سال 2005 هشدار داد که " اسرائیل و نه فقط اسرائیل حاضر نیست ایران اتمی را بپذیرد. ما توانائی مقابله با این مشکل را داریم و تمام مقدمات لازم را برای چنین شرایطی فراهم کرده ایم." نشریه ساندی تایمز لندن در ماه ژانویه سال 2007 گزارش داد که خلبانان اسرائیلی در حال آموزش و تمرین های تاکتیکی و برنامه ریزی شده جهت حمله به تاسیسات اتمی ایران هستند. گرچه اسرائیل بطور رسمی این گزارش را انکار کرد اما این گزارش قویا نشان میداد که اسرائیل نسبت به موضوع ایران بی تفاوت نیست و اهمیت بسیاری برای آن قائل است. یک تحلیل گر مسائل دفاعی اسرائیل به آسوشپتدپرس در این مورد اظهار داشت که: "ممکن است این خبر بطور عمدی و برای بازدارندگی به خارج درز کرده باشد تا بدینوسیله نشان داده شود که بهتر است قبل از اینکه ما به اقدامی دیوانه وار علیه ایران دست بزنیم، کسی (آمریکا) ما را از این کار منصرف دارد و خود اقدام لازم را بعمل آورد" (87) آویگدر لیبرمن (Avigdor Lieberman) معاون نخست وزیر اسرائیل بنابر احتیاط که شاید این پیام شنیده نشده باشد در ماه فوریه 2007 به نشریه اشپیگل (Der Spiegel) ابراز داشت که :"اگر جامعه جهانی معضل ایران را حل نکند اسرائیل ممکن است خود به تنهائی اقدام نماید." (88) در این مورد بعضی از اعضاء لابی اسرائیل در آمریکا پا را فراتر گذاشتند و با بی توجهی "تغییر رژیم ایران" را خواستار شدند. آنان را به استناد دلیل محکمه پسندی مانند تسلیحات اتمی این کشور از آمریکا خواستار تغییر رژیم ایران شدند.(89)
بدنبال فضا سازی لابی اسرائیل، صاحب نظران نومحافظه کار ضرورت کاربرد نیروی نظامی آمریکا و یا حداقل تهدیدات دامنه دار نظامی علیه ایران را جهت بزانو در آوردن این کشور با صراحت هرچه بیشتر در برابر افکار عمومی ابراز داشتند. چکیده و جوهره دیدگاه آنان در سرمقاله سردبیر روزنامه نیویورک دیلی نیوز با عنوان "برای پایان دادن معضل ایران به تدارک جنگ بپردازید" از سوی مایکل روبین (Michael Rubin) عضو موسسه بازرگانی آمریکائی (AEI) در 3 اکتبر سال 2006 به چاپ رسید. یکماه بعد جاشوآ موراوچک (Joshua Muravchik) عضو همان موسسه اعلام کرد که "بوش لازم است قبل از اینکه کاخ سفید را ترک کند، حکم بمباران تاسیسات ایران را امضاء نماید. به جزء این راه، راه دیگری وجود ندارد، زیرا ممکن است ایران مشوق های صلح آمیز را بپذیرد و (بطور موقت) از دستیابی به تسلیحات هسته ای خودداری کند." (90)
در تائید این سخنان ریچارد پرل در ژانویه 2007 اظهار داشت که "من تردید ندارم که اگر برای پرزیدنت بوش اثبات شود که در خلال دوره ریاست جمهوری اش ایران میتواند به تسلیحات هسته ای دست یابد، او بدون درنگ فرمان حمله نظامی به ایران را صادر خواهد کرد." (91) همچنین نورمن پادهرتز (Norman Podhoretz) مقاله ای مفصل و بحث انگیز در 30 ماه می سال 2007 در وال استریت ژورنال آنلاین با عنوان "موضوع: بمباران ایران، لحظه ای که من به آن امیدوارم و دعا میکنم که بوش آنرا انجام دهد" منتشر نمود.
در این موضوع تردیدی وجود ندارد که ایپک نقش بسیار اساسی و موثری در تبلیغ و تهییج اجرای طرح حمله نظامی به ایران ایفاء کرده است. در کنفرانس سالانه این سازمان مهم طرفدار اسرائیل، همواره موضوع ایران و ضرورت پایان دادن به برنامه های هسته ای آن با آب و تاب ویژه ای مطرح و مورد تائید قرار گرفته است. (92)
جان هاگی (John Hagee) رئیس اتحاد مسیحیان برای اسرائیل (CUI) و کسی که در سال 2006 عقیده باطنی خود را مبنی بر اینکه "او امیدوار است که ایالات متحده آمریکا برای نجات تمدن غرب در حمله نظامی بازدارندگی به ایران به اسرائیل بپیوندد تا با کمک یکدیگر تاسیسات هسته ای این کشور را نابود سازیم." (93) در مصاحبه با نشریه اورشلیم پست بیان کرده بود که همواره به کنفرانس های این سازمان جهت ایراد سخنرانی دعوت میشود. او در کنفرانس سال 2007 با گفتن اینکه "ایران، آلمان سال 1938 میباشد و احمدی نژاد ظهور دوباره هیتلر را تداعی میکند و ما میبایست به هر وسیله ای، تهدیدات هسته ای این کشور را متوقف سازیم و جسورانه در کنار اسرائیل بایستیم" حضار در کنفرانس را به وجد آورد و با چندین مرتبه متوالی نشستن و برخاستن آنها مورد تشویق واقع شد. (94) اما بنابر گزارش نیویورک پست هنگامیکه هیلاری کلینتون در این کنفرانس اظهار داشت که " طرح حمله به ایران معقول و قابل فهم است اما بهتر است قبل از آن، پیامی محکم به آنان (ایران) فرستاده شود" با "ترشروئی و غرولند" شرکت کنندگان در کنفرانس روبرو گردید. (95)
بهترین نشانه تاثیر و نفوذ ایپک بر سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران مربوط به تصویب لایحه بودجه پنتاگون در مجلس میشود. در اواسط ماه مارس سال 2007 کنگره تلاش کرد که تبصره ای بر لایحه بودجه پنتاگون ضمیمه کند تا رئیس جمهور موظف شود قبل از امضاء فرمان حمله نظامی به ایران موافقت کنگره را جلب نماید. این تبصره ضمن آنکه مطابق قانون اساسی از اختیارات کنگره محسوب میشد و با در نظر گرفتن آنچه در عراق اتفاق افتاده بود مورد موافقت بسیاری از نمایندگان مجلس واقع شد و به احتمال قوی مورد تصویب قرار میگرفت. اما ایپک با این تبصره سرسختانه به مخالفت پرداخت. زیرا با تصویب این لایحه گزینه نظامی علیه ایران از روی میز یا برداشته میشد و یا معطل میماند و بدیهی بود که این امر مخالف خواست اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا بود. بنابراین ایپک همراه با چند نماینده طرفدار اسرائیل در مجلس مانند گری آکرمن (Gary Ackerman) الیوت انجل (Eliot Engel) و شلی برکلی (Shelley Berkley, D-NV) نماینده دموکرات از ایالت نوادا در راهروهای کنگره براه افتادند و توانستند رای نمایندگان موافق با لایحه را تغییر دهند و تبصره را از ضمیمه لایحه حذف کنند. (96) یکماه بعد هنگامیکه از مایکل کاپوانو (Michael Capuano, D-MA) نماینده دموکرات ایالت ماساچوست پرسیده شد که چرا تبصره (مربوط به ایران) از لایحه حذف گردید، پاسخ او فقط در یک کلمه ادا شد و آن "ایپک" بود. دنیس کوسینچ (Dennis Kucinich, D-OH) نماینده دمکرات ایالت اوهایو نیز همین ارزیابی را از حذف تبصره ابراز داشت. (97)
علیرغم اینکه این لایحه در مجلس تحت فشار اسرائیل و تاثیر و نفوذ لابی این کشور در آمریکا مبنی بر حمله نظامی به ایران تصویب شد با این وجود تشخیص داده شد که کاربرد حمله به تاسیسات اتمی ایران ممکن است نتیجه معکوس ببار آورد و پیامد های مصیبت باری را در منطقه ایجاد کند. (98) زیرا این اقدام نه تنها موجب بی ثباتی بیش از پیش در منطقه خاورمیانه میشد بلکه بهانه بسیار خوبی برای ایران فراهم میساخت تا به (نظامیان) آمریکا و متحدینش در منطقه حمله نماید.
در این شرایط که ارتش آمریکا در باتلاق عراق زمین گیر شده است جنگ با ایران، یک کشور اسلامی دیگر در منطقه آنهم با وسعت گسترده تر و جمعیت افزون تر از عراق معلوم نبود که آمریکا را دچار چه سرنوشتی خواهد ساخت. بعلاوه اگر حمله ای علیه ایران صورت گیرد این کشور مطمئنا نه تنها برنامه های هسته ای خود را متوقف نخواهد ساخت بلکه تلاش خواهد نمود که فعالیت های هسته ای خود را دو چندان کند و تاسیسات بیشتری بنا سازد. همانطور که وقتی اسرائیل در سال 1981 تاسیسات هسته ای عراق را که در مرحله اولیه قرار داشت، بمباران کرد این کشور در بازسازی دست به ساخت تعداد بیشتری از تاسیسات هسته ای نمود. بنابراین تعجبی ندارد زمانیکه چارلز کوپچان (Charles Kupchan) کارشناس امور امنیتی اروپا میگوید که " من هنوز یک سیاستمدار اروپائی را پیدا نکرده ام که تصور کند جنگ با ایران اتمی در اولویت قرار دارد." (99)
در واقع اسرائیل تنها کشور در جهان است که با تعدادی از مردمش از گزینه جنگ علیه ایران دفاع میکند. بنابر نظر سنجی ماه می سال 2007 بیش از 71 درصد از جمعیت اسرائیل موافق حمله نظامی به ایران بودند. (100) در ایالات متحده آمریکا، تنها سازمان های اصلی لابی اسرائیل و گروه های مشخص و برجسته طرفدار اسرائیل خواهان جنگ با جمهوری اسلامی میباشند. در اوائل سال 2007 هنگامیکه از وسلی کلارک (Wesley Clark) ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا پرسیده شد که چرا دولت بوش در جنگ با ایران پیشتاز است ، پاسخ داد که :"شما فقط کافی است آنچه که در مطبوعات اسرائیل نوشته شده است را مورد مطالعه قرار دهید، آنگاه جواب خود را دریافت خواهید کرد. جامعه یهود دچار چند دستگی است و از سوی افراد متمول و ثروتمند ساکن نیویورک و کسانیکه همواره دنبال کسب جاه و مقام اند تحت فشار شدید کانالیزه میشوند." کلارک بخاطر این اظهار نظر و سخنانی دیگر مبنی بر آنکه اسرائیل و بعضی از یهودیان آمریکا دولت ایالات متحده را تحت فشار قرار میدهند تا با ایران وارد جنگ شود بلافاصله مورد انتقاد قرار گرفت و به یهود ستیزی متهم شد. اما همانطور که ماتیو یگلزی (Matthew Yglesias) روزنامه نگار بدرستی بیان داشت، آنست که " هر آنچه که کلارک گفته است حقیقت دارد، همه میدانند که حقیقت دارد" (101) در این رابطه اسکات ریتر (Scott Ritter) بازرس سابق تسلیحات سازمان ملل متحد و نویسنده کتاب "هدف ایران" که در سال 2006 انتشار یافت میگوید:" اجازه دهید با اطمینان بگویم که اگر آمریکا با ایران وارد جنگ شود بدون تردید این جنگی است که در اسرائیل و نه جای دیگر طراحی شده است." (102)
خلاصه آنکه اگر فشار اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا نسبت به اجرای طرح گزینه جنگ با ایران وجود نداشت، در درون و برون دایره قدرت در واشنگتن این موضوع چندان جدی تلقی نمیشد.

انتخاب نه چندان بد
The Least Bad Option
همانطور که پیشتر اشاره شد، بهترین گزینه ممکن برای دولت بوش آنست که از تهدید به زور خودداری کند و برای دستیابی به یک مصالحه و توافق با ایران تلاش کند. (103) بدیهی است که مشکل میتوان گفت که اتخاذ این استراتژی کارساز خواهد بود، اما دلیل خوبی وجود دارد که تصور کنیم اگر این استراتژی در گذشته بکار گرفته میشد، احتمالا کار ساز بود و ممکن است در آینده نیز کار ساز باشد.
ایران در زمان رخداد یازدهم سپامبر در دو موقعیت مناسب نشان داد که بطور جدی علاقه مند است با ایالات متحده آمریکا گفتگو و مذاکره نماید. (104)
ایران برای سرنگونی طالبان در پائیز سال 2001 بوسیله توصیه ها و ارائه اطلاعات مفید در مورد اهداف مورد حمله در افغانستان و ایجاد تسهیلات و همکاری با اتحاد شمالی (Northern Alliance) و نیز کمک به ماموریت های جستجو و نجات، به آمریکائی ها یاری رساند. همچنین بعد از جنگ، تهران به واشنگتن کمک کرد تا یک دولت دوست در کابل جایگزین گردد. در همانحال خاتمی رئیس جمهور ایران بار دیگر روشن ساخت که خواستار بهبود روابط با آمریکا است و حوادث افغانستان را گام های اصلی در همکاری های نسبی و دوجانبه در این راه میدانست.
همانطور که در دهه 90 مشاهده کردیم، سازمان سیا (CIA) و وزارت امور خارجه آمریکا از سخنان خاتمی حمایت های قابل توجهی بعمل آوردند و سعی کردند که روابط با تهران را عادی سازند. اما نومحافظه کاران درون و برون دولت شدیدا با اقدامات این دو ارگان دولتی به مخالفت برخاستند. آنها تمایل داشتند که با ایران باید با روشهای سخت تری رفتار شود. سرانجام مشاهده شد که آنها توانستند خواسته یشان را به بوش و چینی تحمیل کنند. بوش در سخنرانی سالانه خود در کنگره در ژانویه سال 2002 پاداش همکاری های ایران را در افغانستان با قرار دادن نام این کشور در لیست مشهور "محور شرارت" جبران کرد. بعلاوه بوش در ماه های بعدی روشن ساخت که اگرچه او در حال تغییر روند رژیم در عراق است اما با این وجود نوبت ایران هم بزودی فرا خواهد رسید و تلاش خواهد کرد که حکومت آنرا تغییر دهد.
علیرغم ابراز دشمنی آمریکا با ایران، در بهار سال 2003 همانند سال 1977 این کشور سعی کرد که در دوران ریاست جمهوری کلینتون یکبار دیگر روابطش را با ایالات متحده بهبود بخشد.
در این مورد خاتمی رئیس جمهور ایران اظهار داشت که دولت او مایل است در باره برنامه های هسته ای ایران وارد مذاکره شود تا برای جهانیان روشن گردد که: " از طرف ایران برای گسترش تاسیسات هسته ای و دستیابی به سلاح های کشتار جمعی کوشش بعمل نمیآید" او همچنین در مورد تروریسم صریحا اظهار داشت که " ایران به هرنوع حمایت مادی از گروه های مخالف دولت فلسطین (حماس، جهاد اسلامی و غیره) پایان خواهد داد و "این سازمان ها را جهت متوقف ساختن اعمال خشونت آمیز علیه شهروندان " در داخل مرزهای 1967 اسرائیل تحت فشار قرار میدهد و در مورد حزب اله گفت که " هدف ایران بوجود آمدن "یک سازمان سیاسی در لبنان" است. خاتمی ضمن "پذیرش " طرح ابتکاری صلح عربستان سعودی در سال 2002 و تائید راه حل تشکیل دو کشور، به مسائل عراق اشاره نمود و اعلام داشت که ایران به ثبات این کشور کمک خواهد کرد. در مقابل خاتمی از ایالات متحده خواست که ابتدا نام ایران را از لیست محور شرارت حذف کند و این کشور را به کاربرد حمله نظامی تهدید ننماید و تحریم ها را علیه ایران متوقف سازد و سرانجام "امکان دستیابی کامل ایران به تکنولوژی هسته ای صلح آمیز را فراهم گرداند. بنابراین اگر دقت شود خاتمی راه حلی را پی میگرفت که تمام جزئیات آن حکایت از یک توافق گسترده و نهائی با آمریکا، داشت. (105)
در ماه می سال 2003 زمانیکه بنظر میرسید که آمریکا به پیروزی های درخشان و خیره کننده ای در عراق نزدیک است و بدنبال دستیابی پیروزی های دیگری از این نوع در افغانستان میباشد" پیشنهادات ایران که از زبان خاتمی به آمریکا جاری شده بود، مورد توجه قرار نگرفت. در آنزمان بیشتر افراد بر این باور بودند که ایالات متحده آمریکا واقعا قادر است نظم نوینی را در سراسر منطقه خاورمیانه برقرار سازد. در واقع این زمان، زمان مناسب و ایده آلی بود که میتوانست ایران را وادار به مصالحه و سازش سازد. زیرا قدرت و نفوذ آمریکا در این زمان زبانزد عام وخاص شده بود و برعکس ایران در شرایط بحران و آسیب پذیری بسیاری قرار داشت. متاسفانه شرایط و موقعیت مطلوب آمریکا بوش را بیشتر متمایل به حکم راندن و تعیین و تکلیف نمودن کرد تا به گفتگو و توافق با ایران.
در این شرایط اسرائیل نه تنها به دولت بوش فشار میآورد که در مورد ایران سخت گیری بیشتری را اعمال دارد بلکه نومحافظه کاران آمریکا و لابی اسرائیل در این کشور نیز بوش را تشویق میکردند که از این موقعیت برتر بهره برد و ایران را به تسلیم در مقابل خواسته های آمریکا وادار کند. بنابراین بوش ( در این فضای غرور آمیز) به پیشنهادات خاتمی مبنی بر مذاکره و گفتگو جهت دستیابی به یک توافق در مورد برنامه های هسته ای ایران و نیز بهبود روابط طرفین وقعی ننهاد و به مقامات آمریکائی دستور داد تا پیشنهادات ارائه شده از سوی ایران را پیگیری نکنند.
البته کسی نمیتواند ادعا کند که اگر دولت بوش این فرصت ها را از دست نمیداد توافق و مصالحه بین ایران و آمریکا انجام میگرفت. هنوز تندروهای بسیاری در ایران وجود دارند که با هر نوع مذاکره و گفتگو با "شیطان بزرگ" مخالفت میورزند و در برابر آن مقاومت میکنند. با این وجود بوش حماقت کرد که برای دستیابی به توافقی که چندان هم بد نبود کوشش بعمل نیاورد. بدیهی بود که توافق با خاتمی مانع از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری میگردید. احمدی نژاد کسی است که با سخنان غیر مسئولانه و مشمئز کننده و نیز رفتار های پرخاشجویانه اش شرایط را وخیم تر از گذشته کرده است. اما اگر فرض را برآن گذاریم که مذاکرات با خاتمی در مورد برنامه ای هسته ای ایران با شکست روبرو میگشت در آن صورت ایالات متحده آمریکا در هر زمان میتوانست دگر بار به استراتژی بازدارنده خود باز گردد.
گرچه اینک شانس دستیابی به یک توافق با ایران بمراتب کمتر از سال 2001 و سال 2003 شده است اما برای رسیدن به یک توافق با این کشور هنوز هم دیر نشده است. با توجه به آنکه امروزه گفتگو و مذاکره با ایران نه تنها بخاطر شرایطی که حوادث عراق برای آمریکا پیش آورده است تضعیف گشته بلکه رهبران ایران بیش از هر زمان دیگر دلایلی دال بر عدم اعتماد به بوش در دست دارند. بعلاوه احمدی نژاد که جای خاتمی نشسته است نشان داده است که علاقه چندانی به برقراری رابطه با دولت بوش (بجزء از کانال او - م.) ندارد. اما همانطور که گفته شد هنوز هم دلایل قانع کننده ای برای آغاز مذاکرات با ایران وجود دارد.
بدیهی است که مذاکره و پیگیری آن نه تنها بهترین روش برای متوقف ساختن ایران نسبت به برنامه های هسته ای آن میباشد، بلکه ایالات متحده به کمک این کشور نیاز دارد تا از شرایط ناهنجاری که در افغانستان و عراق برایش ایجاد شده است، نجات پیدا کند. به همین دلیل بود که گروه مطالعات عراق در دسامبر سال 2006 به بوش پیشنهاد کردند که بجای درگیری و مقابله با ایران بهتر است با این کشور به گفتگو بپردازد. (106)
اعضاء گروه مطالعاتی عراق بخوبی از این امر آگاه بودند که مقابله آمریکا با ایران (همانطور که بوش در گذشته به آن عمل مینمود) انگیزه محکمی برای این کشور ایجاد میکند تا در امور افغانستان و عراق مداخله نماید، مداخله ای که قطعا به منافع ملی آمریکا در منطقه لطمه وارد خواهد ساخت. (107)
ناگفته پیداست که در آمریکا افرادی وجود دارند که از مذاکره و همکاری با ایران به شدت حمایت میکنند. (108) برای مثال، همانطور که پیشتر به آن اشاره شد سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (CIA) و وزارت امور خارجه و ارتش این کشور از چنین ایده ای استقبال کرده اند. در نظر سنجی که در اواخر ماه نوامبر سال 2006 و قبل از اینکه گزارش گروه مطالعاتی عراق منتشر گردد در آمریکا بعمل آمد، نشان داد که 75 درصد آمریکائیان بر این باورند که ایالات متحده آمریکا "باید در درجه نخست برای بهبودی روابط خود با ایران تلاش کند و سعی نماید که با این کشور به توافق برسد" طبق این نظر سنجی فقط 22 درصد مردم آمریکا با "اعمال فشار از طریق تهدیدات نظامی" در برابر ایران موافق بودند.(109)
توصیه و پیشنهادات گروه مطالعاتی عراق (کمیته متشکل از افراد برجسته دو حزب دمکرات و جمهوری خواه) در مورد همکاری با ایران نشانه دیگری از حمایت گفتگو با ایران میباشد. در این رابطه حتی توماس ال. فریدمن (Thomas L. Friedman) کسی که همواره با سیاست اسرائیل موافق است و در هماهنگی با منافع این کشور مقالاتی در نیویورک تایمز به رشته تحریر در میآورد، در اوائل سال 2007 اظهار داشت که: "ایران برای ایالات متحده آمریکا یک متحد طبیعی محسوب میشود." (110)
گرچه آغاز مذاکره و پیگیری آن جهت دستیابی به یک توافق با ایران، یک سیاست استراتژیک و عاقلانه میباشد و در درون و برون دولت آمریکا از آن حمایت میشود اما با این وجود احتمال برقراری گفتگو (مستقیم و علنی) با این کشور به این زودی ها ممکن نخواهد شد.
پرواضح است که اسرائیل و لابی این کشور در آمریکا (همانند تندروان در ایران) قبل از اینکه اقدامی جدی جهت برقراری رابطه بین ایران و آمریکا صورت گیرد، شدیدا به تکاپو میافتند و به همان ترتیب که از سال 1993 تا کنون انجام داده اند مانع از برقراری هر نوع رابطه ای بین دو کشور میشوند. لابی اسرائیل در آمریکا تلاش های بسیاری جهت خنثی ساختن توصیه ها و پیشنهادات گروه مطالعاتی عراق راجع به ایران بعمل آورده است. طبق گزارش نشریه فوروارد، هنگامیکه گروه مطالعاتی عراق تحقیقات و بررسی های خود را منتشر ساخت، این گروه بی درنگ با "طغیان خشم و اعتراض گروه های یهودی مخالف مذاکره با ایران و سوریه و فلسطینیان روبرو شد." با این وجود "عناصر خودی لابی اسرائیل معتقدند که نگرانی و اضطراب اسرائیل در مورد سوریه و فلسطین نمیباشد بلکه نگرانی آنها فقط از برنامه های هسته ای ایران است." (111)
بدون تردید لابی اسرائیل در آمریکا کوشش مدام بعمل میآورند تا ایالات متحده آمریکا را وادار سازد تهدیدات نظامی خود را علیه ایران تا زمانیکه این کشور برنامه های هسته ای خود را رها نکرده است، ادامه دهد. در گذشته این گونه تهدیدات کار ساز نبوده است و بنظر بعید میرسد که در آینده نیز کار ساز باشد. بنابراین بعضی از آمریکائی های حامی اسرائیل بویژه نومحافظه کاران خواستار ادامه تهدیدات نظامی و حتی به اجرا درآوردن آن از سوی آمریکا شده اند.
هنوز احتمال اندکی وجود دارد که بوش قبل از ترک کاخ سفید تصمیم بگیرد که به ایران حمله کند. اما واقعیت اینست که پیش بینی این امر غیر ممکن است. همچنین با توجه به سخنان انعطاف ناپذیر نامزد های ریاست جمهوری آمریکا امکان دارد که جانشین بوش دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند بویژه اینکه اگر این کشور به ساخت تسلیحات هسته ای نزدیک شود و تندروان و سخت سران این کشور به سلطه و کنترل خود ادامه دهند.
بدیهی است که اگر ایالات متحده آمریکا طرح حمله نظامی علیه ایران را به اجرا در آورد بدون تردید اسرائیل در پشت این طرح قرار دارد و لابی این کشور در آمریکا نقش اساسی در تحت فشار قرار دادن دولت جهت اجرای چنین طرح خطرناکی که با منافع ملی ایالات متحده مغایرت دارد، ایفاء کرده است. آنان در این مورد مسئولیت سنگینی بر دوش خواهند داشت.

نتیجه
Conclusion
تصمیم مصیبت بار حمله به عراق و اشغال این کشور توسط ایالات متحده آمریکا مانند اتخاذ سیاست خصومت آمیز نسبت به فلسطینیان و سوریه حاصل نفوذ و تاثیر به شائبه لابی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا است.
اینک لابی اسرائیل در آمریکا نه تنها با هرگونه همکاری و مذاکره در جهت تشنج زدائی بین ایران و آمریکا مخالف است بلکه با تقویت جناح تندرو در ایران، باعث شده است که به منافع آمریکا در منطقه زیان برسد و حتی وضعیت امنیتی خود اسرائیل را نیز به مخاطره انداخته است. با این وجود هنوز نفوذ و تاثیرات منفی لابی اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا پایان نیافته است و ادامه دارد.
ما در فصل بعدی به شرح چگونگی نقش لابی اسرائیل در ایجاد جنگ سال 2006 لبنان که باعث آسیب رساندن به منافع دوکشور آمریکا و اسرائیل شده است، خواهیم پرداخت.


ترجمه: ن. نوری زاده
[email protected]


1- See the “Iran Profile” of the Nuclear Threat Infinitive at www.nti.org
2- See note 88 in Chapter 3
3- See notes to page 281-286 of the Israel lobby &U.S. foreign policy
4- Los Angeles Times Dec 10, 2006
5- See Trita Parsi, Israel Iranian Relations 1970-2001
6- See Wall Street Journal, August 8,2006
7- New York Times Feb 1, 2007
8- Ibid,
9- See Nonproliferation Review 12, no. 2 July 2005
10- Herald Tribune, April 26, 2006
11- Sunday Times (London)Fe 25, 2007
12- See Trita Parsi, Israel Iranian Relations 1970-2001
13- Washington Post, March 13, 1993
14- See Trita Parsi, Israel Iranian Relations 1970-2001
15- Pollack, Persian Puzzle, 269
16- See, Sick, Clouded Mirror
17- See Trita Parsi, Israël Iranien Relations 1, page- 970-2001, 257-66
18- See Trita Parsi, Israel Iranian Relations 1970-2001
19- Gary Sick, Relation Dual …
20- Pollack, Persian Puzzle,
21- See Trita Parsi, Israël Iranien Relations 1, page- 305
22- Pollack quoted in ibid 308
23- AIPAC, Comprehensive U.S. Sanction Iran
24- Pollack, Persian Puzzle,
25- See, Sick, Clouded Mirror
26- New York Times March, 14, 1995
27- See Trita Parsi, Israel Iranian Relations 1970-2001
28- Executive Order 12959
29- New York Times May 1, 1995
30- Pollack, Persian Puzzle,
31- Trita Parsi, Israël Iranien Relations 1, page 308, 311, 329
32- New York Times March, 14, 1995
33- Trita Parsi, Israël Iranien Relations
34- Pollack, Persian Puzzle
35- Quoted in Differentiated Containment,6
36- National Interst (Fall 1997)
37- Politics of the U.S Economic Sanction 231-35
38- New York Times De15, 1997
39- Interview with Khatami and Trita Parsi, Israël Iranien Relations
40- Trita Parsi, Israël Iranien Relations
41- Quoted in Parsi, Trita Parsi, Israël Iranien Relations
42- Ansari Confronting Iran, Chap 5
43- Ha’aretz, Dec 15, 1997
44- See, Sick, Clouded Mirror
45- United Press International, Sep 23, 2000
46- Quoted in Parsi, Trita Parsi, Israël Iranien Relations
47- Quoted in ibid ,403
48- Quoted in Alan Sipress Israel Emphasizes Iranian Threat,
49- Times (London) Nov 5 2002
50- Ha’aretz, April 28,2003
51- New York Times May 8, 2003
52- See Wall Street Journal June 25, 2003
53- Jim Lobe, US Neo-Con Move Quickly on Iran
54- Forward, May, 16, 2003
55- Weekly Standard, May 12, 2003
56- Los Angeles Times, April 17, 2003
57- Jerusalem Post, May 21, 2003
58- ZNet (on line).300/event
59- Connie Bruc. Exile: How Iran’s Expatriates Are Gaming the Nuclear Threat, New Yorker, March 6, 2006; Lobe, Neo-Cons Move Quicly
60- Iran Democracy Act Passed,
61- Jim Lobe, US Neo-Con Move Quickly on Iran
62- See Wall Street Journal April 16, 2004
63- White House, Office of the Press Secretary, March 20, 2006
64-Forward, May, 12, 2006
65- International Herald Tribune, April 19, 2007
66- Jerusalem Post, May 24, 2007
67- Jewish Week, April 21, 2006
68- Quoted in Besser, Iran- Iareal Linkage
69- Forward, June 9, 2006
70- Inter Press Service, June 20, 2006
71- New Yorker, Jan 24/31, 2005
72- New York Times, Jan 11, 2007
73- New York Times, Jan 1, 2007
74- Strategic Survey, 2004/5 9 New York;( Routledge, May 2005)
75- Asia Times Online, Agu 13 2005
76- New York Times, Dec 24, 2006
77- New York Times, March 16, 2007
78- Hersh, the Redirection
79- Forward, March 9, 2007
80- Times (London) March 24, 2007
81- New York Times, Jan 30, 2007
82- New York Times, March28, 2007
83- Washington Post, May 24, 2006
84- Newsweek interview, MSNBC.com, Nov 11, 2006
85- Quoted in Gil Yaron, Missil Raid Would Hit Iran
86- Ynetnews.com, Dec 30, 2006
87- Christian Science Monitor 12, 2007
88- Spiegel Online, Feb 12, 2007
89- Jewish Week, Oct 7, 2005
90- Foreign Policy 157 Nov/ Dec 2006
91- Ha’aretz, Jan 24, 2007
92- Ha’aretz, March 7, 2006
93- Quoted in Besser, Iran- Iareal Linkage
94- Jerusalem Post, editorial, March 14, 2007
95- New York Post onlinr Feb 2, 2007
96- New York Sun, March 14, 2007
97- Ibid
98- Finantial Times, Nov 21, 2006
99- Antiwar.com, May26, 2006
100- Ha’aretz, May 18, 2007
101- American Prospect Online, Jan 23, 2007
102- Ritter, Target Iran, 211
103- Ibid
104- Antiwar.com, May29, 2006
105- Newsday online, Feb 19, 2006 http://kristof.blogs.nytimes.com
106- The Iran Study Group Report 50-52
107- New York Times, Dec 27, 2007
108- Antiwar.com, May26, 2006
109- Antiwar.com, May29, 2006
110- New York Times, Jan 31, 2007
111- Forward, Dec 15, 2006


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست