یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آشتی با جمهوری اسلامی یا آشتی ملی


مرتضی ملک محمدی


• این جمله اوج فضاحت نامه را نشان می‌دهد. تنها کسی که خود را در اپوزیسیون جا زده ولی دلش با اردوی مقابل مردم است ممکن است این‌طور در باره جنبش مردم بنویسد و آن‌ها را متهم به خشونت کند و در پیشگاه ولی فقیه سرافکنده باشد از اینکه مردم اینجا و آنجا به رهبری و نظام تندی کرده‌اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ بهمن ۱٣٨۹ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۱۱


نامه فرخ نگهدار به خامنه ای با عنوان «فردوست ها از شما اریامهر می سازند» نامه‌ای است سراپا خطا و غیرقابل دفاع. نگرش نویسنده نامه نسبت به همه رویداد ها و ضرورت های تحول سیاسی توهم آمیز است و موضعی که برای برون رفت جامعه ایران از بحران سیاسی‌ اتخاذ می‌کند موضعی است محبوس در نظام سیاسی موجود با افق تنگی که فقط برای جناح های جمهوری اسلامی امکان بازی هست. فرخ نگهدار نام این طرح را آشتی ملی گذاشته است.

نامه از همان نقطه آغاز که اریامهر را به عنوان آینه عبرت در مقابل ولی فقیه می‌گیرد در بیراهه ای گام می‌نهد که در انتها سر از اصلاح بیت رهبری در می اورد. اریامهر به ضرب مبالغه و اطرافیانش آریامهر نشد. این حکمی است بکلی مجعول و عوامانه. دینامیسم صعود دیکتاتوری شاه پایه در اقتصاد سیاسی دهه ۴۰ داشت و ساختار سیاسی دربار با نقش آفرینی تعیین کننده خود شاه، انسجام طبقه سیاسی جدید را ممکن کرد و شاه را به ابرقدرتی رساند.

جامعه امروز ایران جامعه عصر پهلوی ها نیست. ساختار سیاسی جمهوری اسلامی هم سلطنت نیست اما ضرورت های عینی تمرکزیابی قدرت سیاسی در سیستم‌های استبدادی اینجا هم در کارند و ولی فقیه به مثابه کارگزار اصلی این دیکتاتوری را معماری می کند.

فرخ مدعی است پیام اصلی نامه او دعوت به آشتی ملی است. یا فراهم آوردن مقدمات آن است. بسیار خوب, حتا اگر این ادعا را بپذیریم باید سوال کنیم کدام اجزای نامه او مبین چنین آشتی است؟ در کجای پیشنهاد آشتی ملی او از غیرخودی های نظام, از حذف شدگان سیاست ایران, از خلق ها و اقلیت‌ها, از دگراندیشان و حتا درخواست های جنبش سبز سخنی است. فرخ بروشنی از آشتی سخن می‌گوید ولی آشتی میان جناح های جمهوری اسلامی. باز گشت به دوران پیش از احمدی نژاد. دعوت از رهبری که رهبر همه جناح ها باشد و الی اخر. او می نویسد:
«رهبر جمهوری اسلامی ایران در رقابت سیاسی دخالت نکند و نهادهای قانونی کشور هر چه بیشتر قادر باشند مستقلا تصمیم گیری کنند. راه بازگشت مردم به پای صندوق های رای باز است هرگاه شما قدرت قانونی خود را به اهرم اجرای اهداف یک جناح تبدیل نکنید.»

«آن روز، از زبان یک شهروند، هشدار دادم که بیش از تحمل نظام تند رفته اید. آن روز دل نگران نوشتم: این خطای سیاسی را جبران کنید، خود را از اسارت یک جناح رها سازید، به مسوولیتی باز گردید که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر عهده شما نهاده است. اصرار کردم که مداخله رهبر به سود یک جناح، جمهوری اسلامی ایران را دو شقه، و بحران در شکل یابی قدرت سیاسی را، ناگزیر می کند.»

خواست بی‌طرفی ولی فقیه یک توهم است. اولا ولی فقیه هیچ‌گاه میان جناح های خود بی‌طرف نبوده است حتا در دوره خمینی. خمینی اشکارا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را و جناح به اصطلاح چپ رژیم را منحل کرد. ثانیا خامنه ای در تمام دوره ولایتش و بخصوص دوره رونق بازی انتخاباتی جناح ها بی‌طرف نبوده است و در تمام توطئه ها برای زدن خاتمی دست داشته است. طوری که صدای خاتمی که همیشه ملایم بود در آمد و مساله اختیارات ریاست جمهوری و ابدارباشی شدن آن را مطرح کرد. ثالثاً طرح جمع کردن بساط اصلاح طلبی و آوردن احمدی نژاد با دخالت خود رهبری بوده است. رابعا طراح اصلی کودتای ۲۲ خرداد و دستور دهنده گشودن آتش به سوی مردم شخص ولی فقیه بوده است. و همه این برنامه‌ها کاملاً هدف مند و بر اساس ضرورت های حفط نظام صورت گرفته است, و از همه مهم‌تر اینکه بسیاری از عناصر وابسته به خود نظام حتا از رده های بالای آن مثل رفسنجانی و خاتمی با آن زبان نرم و ولایت فهم شان به ایشان گوشزد کردند و تندروی نظام تا این حد را هم جایز نمی دانسته اند ولی به چیزی گرفته نشدند.

با این حال من هم رد نمی‌کنم که سیاست یک خطی نیست و همیشه امکان باز گشت هست.
اما در این صورت نام این باز گشت را آشتی ملی نمی‌توان گذاشت. این آشتی جناح هاست و وضعیت ما در دوران رونق کار ریاست جمهوری خاتمی و اصلاح طلبی، تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی بود. مرزبندی فرخ در این نامه با غیرخودی ها کجا است. در این نامه اثری از آن حذف شده ها نیست. و این موضع درون سیستمی فرخ را بوضوح نشان می دهد.
در نقل قول بالا فرخ نوشته است: که نهادهای قانونی مستقلانه تصمیم بگیرند. منظور او شورای نگهبان است که بر انتخابات نظارت می کند. و در راسش آدمی مثل جنتی نشسته است. کسی که چندی پیش می‌گفت تبعیت از حرف رهبری تبعیت از خداست. از جمله همان خناسانی که فرخ خامنه ای را از او پروا می‌دهد که می‌خواهد او را اریامهر بکند. فرخ می‌خواهد این نهاد تصمیم مستقل بگیرد. فرخ نگهدار به نهادی دلبسته است که محسن رضایی سردار جمهوری اسلامی و دفتردار مجمع تشخیص مصلحت از دست آن شاکی است.

فرخ البته بر این باور است که رهبری کاملاً هم طرف خناسان و فردوست صفتان نرفته و امکان و استعداد بازگشت آو به دامن قانون اساسی و التزام رهبری به آن هست. به نامه مراجعه می کنیم.
«آقایان موسوی و کروبی شهامت کرده در عمل نشان داده اند که تبعیت از فرمان رهبری، هرگاه خلاف قانون و خلاف حق باشد، مطاع نیست. آنها همگان را، مجمله "مقام رهبری" را، به تبعیت قانون اساسی، به "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" فرا خوانده اند. این کار درستی است و اصلا فتنه جویی نیست. این کار مقابله با نظام و رهبری نیست. همه باید به قانون التزام دهند...
من گناه همه فجایعی که رخ می دهد را تنها بر عهده رهبری نظام نمی گذارم. همه مسوولیم اما هرکس به میزان مسوولیت خویش.»

و در جای دیگری باز برای دلجویی از رهبری اضافه می‌کند که: «این سخن که می گویند ولی فقیه هرچه توانسته علیه معترضان مرتکب شده حامل اهداف سیاسی خاص است. رسالت این سخن این است که راه را برای تاثیرگذاری بر رفتار رهبری را مسدود کنند و امید به موفقیت تلاش ها برای اصلاح و هر نوع هم گام ساختن رهبری با نیازهای جامعه را از میان بزدایند. رسالت این سخن بستن راه هرگونه آشتی ملی است. هدف این حرف ها کسب و یا حفظ قدرت سیاسی است... سرمایه نظام "اعتماد ملی" است و این ها بس سهل انگارانه بر بادش می دهند.»

خواننده بخوبی از این عبارات در می‌یابد که زبان غیراپوزسیونل نویسنده چه هماهنگی با محتوا پیدا کرده و چه شفاف از کیان نظام و رهبری دفاع می‌شود و چه ادبیات تندخویانه و تهمت ناکی برای معتقدین به اصلاح ناپذیری رهبر بکار گرفته می شود. او این حرف ها را در چند جا تکرار می‌کند که مخالفین اصلاح رهبری دارای اهداف خاص هستند و در پی کسب قدرت اند. مثل این عبارت «کار کسانی که جز به کسب قدرت سیاسی به چیز دیگر نمی اندیشند این است که به همگان بباورانند که طینت حاکمان خبیث، گوششان کر و چشمشان کور و یک سر اصلاح ناپذیرند. آنها فقط وقتی به فکر اصلاح رفتار خود می افتند که کار از کار گذشته است. درست مثل شاه.»

خوب اگر جنین هم باشد چه اشکالی دارد؟ مگر کسب قدرت سیاسی عملی بد و نامشورع است؟ این درست طنین صدای اردوی مقابل است. نویسندگان حکومتی دقیقاً همین‌طور استدلال می‌کنند. آن‌ها اعتراضات موسوی نخست وزیر اسبق خودشان را هم حرص قدرت طلبی و وسوسه مقام می شمارند. کسی که در این فضا وارد می‌شود خود بخود همان گفتار و همان کلام را استفاده می کند. فرخ این حرف را به این دلیل به رهبری می‌زند که رهبر را به براندازان بدبین کند و دل او را برای شنیدن حرف مصلح پاک نیتی مثل فرخ بدست بیاورد.

یک شرط عمده فرخ برای آشتی ملی سکوت در باره جنایات حاکمیت است. او پیشنهاد می‌کند که «نباید گفت ولی فقیه تا آخر خط علیه مردم رفته و هرجه توانسته کرده چون این راه اصلاح رفتار رهبری را مسدود می کند». این حرف البته در چهارچوب طرح آشتی فرخ منسجم و منطقی است. بدیهی است کسی که در فکر جذب نظر مساعد و بدست آوردن دل معبود باشد با دشنام و بدگویی و نشان دادن زشتی ها و بداخلاقی های آن به نتیجه نمی‌رسد. یعنی اگر قرار باشد یک روزی اپوزسیون طرح فرخ را به اجرا بگذارد باید در قدم اول در هر نوع افشاگری را تخته کند زیرا این راه اصلاح را می‌بندد. دیگر نمی‌توان اعتراض کرد که چرا خانم نسرین ستوده در زندان زیر فشار گرفته شده, دیگر نمی‌توان گفت که به چه جرمی یزدی پیرمرد ٨۰ ساله را در بند کردید, دیگر نمی‌شود انتقاد کرد که چرا این دانشجویان و جوانان مملکت و رهبر کارگران شرکت واحد در زندان هستند. چون این حرف ها بوی قرمه سبزی و بوی نارضایتی و بوی مخالفت می‌دهد و شما دارید نظام را به مصاف می‌طلبید. دارید دردسر درست می‌کنید.

راستی چرا فرخ همین استدلال را برای طائب ها و خناسان طرفداران احمدی نژاد صادق نمی‌داند؟ کدام اموزش جامعه شناسانه حکم کرده که خامنه ای راه باز گشت دارد ولی امثال طائب ها و فردوست صفتان ندارند؟ آیا این به ذات آن‌ها باز می‌گردد, چطور است که وقتی دیگران از ماهیت خامنه ای حرف می زنند ذات گرا می شوند و از اصول جامعه شناسی دور می گردند. بعلاوه چرا هر که معتقد باشد خامنه ای مرتکب خشونت شده حامل هدف های سیاسی خاص است. یعنی ریگی به کفش دارد. یعنی می خواهد امکانات اصلاح نظام را بسوزاند و برانداز است؟ ایا این استدلال همان استدلال حسین شریعت مداری نیست؟

فرخ که کم کم متو جه شده کار اصلاح طلبی اش پای او را به درون بیت رهبری کشانده برای توجیه حضور خود در چنان موقعیتی به صرافت تئوریزه کردن معنای اصلاح طلبی و صدور احکام جامعه شناسانه جدیدی افتاده است: «کسانی هستند که می گویند تا این حکومت هست هیچ اصلاحی در امور کشور ممکن نیست؛ اول باید رژیم را برداشت. کسان دیگری می گویند: تا این رهبری هست در بر همین پاشنه می چرخد؛ اول باید او را برداشت تا برداشتن گام اول در مسیر اصلاح امور میسر شود. و من به تجربه دریافته ام که کسانی اصلاح طلب اند که تغییر رویه رهبران سیاسی را ممکن بشمارند».

معنای این حرف ها دقیقا چیست و فرخ به کدام تجربه این حقیقت عظیم را دریافته است؟ اصلاح طلب کسی است که به اصلاح امور و اصلاح رهبری باور دارد. و لابد انقلابی هم کسی است که به انقلاب باور دارد. از کرامات شیخ ما چه عجب شیره را خورد گفت شیرین است. تردیدی نیست کسی که برای اصلاحات مبارزه می کند و تغییر یک نظام را از این راه ممکن می داند به تغییر رفتار حاکمان و دیکتاتورها هم باور دارد زیرا این هم جزیی از آن و تابع همان تغییر است. مگر می‌شود تصور کرد که یک نظام راه اصلاح در پیش می‌گیرد ولی رهبریش از راه دیگری می‌رود. این چه تعریف درخشانی از اصلاح طلبی است؟ تجربه شما مگر غیر از تجربه شاه پهلوی چیز دیگری هم هست؟ مگر محمدرضا شاه به ملت قول نداد که رفتارش را عوض می کند. خوب این یکی هم مثل آن. این که کشف بزرگی نیست. مساله این است که چطور می خواهیم دیکتاتورها را وادار به تغییر رفتارشان بکنیم. با استان بوسی و التماس دعا. یا مبارزه و وارد کردن فشار.
مثل اینکه برای حرف زدن با فرخ باید برگردیم سر کلاس اول و از الفبا شروع کنیم. فرخ گمان کرده دیگران عاشق فشارند و از خشونت و پیچاندن گوش دیکتاتورها لذت می‌برند و آگاهانه زبان خوش و بی دردسر را گذاشته‌اند و بدنبال زد و خورد می‌گردند. نه جانم این‌طوری نیست و هیچ‌گاه نبوده و این اتهاماتی را هم که به براندازان می‌زنید هشتاد درصدش عاری از حقیقت است. اگر دیکتاتورها و نظام های خودکامه به حرف ما گوش می‌کردند و روی مردم تیغ نمی کشیدند مردم دیوانه نیستند که به خشونت و فشار متوسل بشوند. آدم باید کور و کر باشد که این حقیقت را نفهمد. ما داریم با کی صحبت می‌کنیم که نمی‌بیند یک ملت نهایت تلاش خود را کرد تا خون از دماغ کسی نیاید و رایشان در همین رژیم سفاک ملاحظه شود آن وقت بگوید که «نمی گویم معترضان همه یکسان و مسوولانه عمل کرده اند. برخی اعترضاتِ مردمی در سال پیش از "رای من کجاست" فراتر رفت و در برخی مقاطع به شعارهای تند علیه نظام و رهبری، و در برخی جاها به خشونت نیز، کشیده شد. اما این موضوع به هیچ وجه ناشی از تصمیم و خواست رهبران معترض نبوده».

این جمله اوج فضاحت نامه را نشان می‌دهد. تنها کسی که خود را در اپوزیسیون جا زده ولی دلش با اردوی مقابل مردم است ممکن است این‌طور در باره جنبش مردم بنویسد و آن‌ها را متهم به خشونت کند و در پیشگاه ولی فقیه سرافکنده باشد از اینکه مردم اینجا و آنجا به رهبری و نظام تندی کرده‌اند.

من در یک یادداشت داخلی به اعضای اتحاد جمهوری خواهان نوشتم مواضع این نامه بوضوح مواضع اتحاد جمهوری خواهان ایران را نقض کرده است. نوشتم این نامه از جمهوری اسلامی دفاع کرده است و بنابراین از دایره اتحاد و پیمان مشترک ما بیرون است و باید با آن تعیین تکلیف شود. دوستانی درخواست کردند که با محتویات این نامه برخورد شود و این موارد مستدل شوند. از نظر من محتوایات نامه جنان آشکار است که نیازی به کنکاش برای دیدن سیاست حمایت از جمهوری اسلامی در آن نبود با این حال به خواست این دوستان این چند خط را نوشتم. این بحث در اتحاد همچنان ادامه دارد.

مرتضی ملک محمدی ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست