سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فرخ نگهدار و مشکل سیاست


کوروش عنایت


• ایران کنونی، ایران دوران ناصرالدین شاه نیست و نامه نویسی به حاکم، حکایت از تدبیر نمیدهد. نظام سیاسی پیچیده شده است و مسایل بین المللی از اهمیت بسیاری برخوردارند. در چنین شرایطی باید پرسید مقصود و منظور از نامه آقای نگهدار چیست؟ آیا برای این است که دل رهبری را نرم کند؟ آیا دفعه آینده ایشان به همراه نامه، یک پیپ و یا یک عصا را ضمیمه خواهند کرد؟ چرا نویسنده نامه - آقای نگهدار - مسایل سیاسی را این قدر شخصی و فردی میبینند؟ آیا این زدن شیپور از سر گشادش نیست؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ بهمن ۱٣٨۹ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۱۱


در ادبیات فارسی شعرهای بسیاری گفته شده که حاکمان و قدرتمندان را به مرّوت و گذشت دعوت میکنند. تاریخ اجتماعی و سیاسی ما، اما حکایت از بی اثر بودن این آثار دارد. این گونه ادبیات به نام نصایح الملوک معروف بوده اند. شاعران و ادیبان که از سویی خیر مردم را میخواستند ولی از آنجا که جز نوشتن نظم و نثر کاری از دستشان برنمیآمد، تلاش میکردند که با اشعار و اثار خود دل حاکمان را نرم کرده و آنان را به امور خیر و صبر با مردم و تدبیر در امور مملکت تشویق کنند که برکت این دنیا و خیر اخروی را در پی آن میدیدند. این گونه از اشعار و آثار تا انقلاب مشروطه ادامه داشت. نامه های شیخ جمال الدین اسد آبادی به ناصرالدین شاه یک از نمونه های برجسته این گونه از ادبیات سیاسی است. با آغاز دوره مدرن، کم کم شاعران و ادیبان بر بی اثر بودن نصیحت به حاکمان و زورمندان پی برده و این آثار از رواج افتادند. دیدن نامه سر گشاده آقای فرخ نگهدار به آقای خامنه ای تحت عنوان "آقای خامنه ای! فردوست ها دارند از شما آریامهر میسازند" من را به یاد روزگاران گذشته و شاعران درباری انداخت، با این تفاوت که آقای نگهدار تا آنجا که من میدانم شاعر نیستند و مدعی سیاست و سیاستمداری میباشند. و از آنجا که نامه ایشان هیچ ارزش زبانی و ادبی ندارد، آن را باید در زمره آثار سیاسی غیرادیبانه برشمرد، و در ان نه از منظر زیبایی شناسی بلکه به چشم سیاست نگریست. اما آیا این نامه، یک نامه سرگشاده سیاسی است؟ آیا این نامه به شرایط سیاسی و ساختار قدرت در ایران توجهی مبذول میکند؟ آیا این نامه از حقوق مردم دفاع میکند؟ پاسخ من به همه این پرسشها "نه" (منفی) است. نامه سرگشاده آقای فرخ نگهدار یک نامه سیاسی نیست، بلکه یک نصیحت- نامه است، نامه یک مشاور دلسوز سیاسی به آقای خامنه ای است. این نامه میخواهد رهبر جمهوری اسلامی را به راه راست - صراط مستقیم - هدایت کند. این یک نامه سیاسی نیست، بلکه بازی با سیاست است. اما سیاست حوزه شخصی سیاستمداران، کارشناسان و مشاوران نیست. سیاست، زندگی اکنون و آینده مردم است و به حوزه عمومی تعلق دارد. و از منظر سیاست باید به آن نگریست.

مبنای فکری این نامه: این نامه شاهد آن است که آقای نگهدار درکی بسیار ابتدایی از سیاست دارند. آقای نگهدار - تا آنجا که این نامه شاهد است - سیاست را مانند یک بازی (مثل فوتبال و یا بسکتبال) میبیند با تعدادی بازیکن که توپ (سیاست) را به هم پاس میدهند. رهبر (ولی فقیه) همان کاپیتان است، و مردم هم تماشاگران بازی هستند، و کاری ندارند جز کف زدن و تشویق و یا هو کردن این یا آن. در این میان، حتما، نویسنده نامه برای خودش نقش یکی از مربی ها (یا کمک مربی ها) را در نظر گرفته است، که تلاش میکنند با تذکرات به جایشان کاپیتان تیم (ولی فقیه) را راهنمایی کنند. در نامه آقای نگهدار به ولی فقیه ، برای مردم، ساختار قدرت، و نهادهای سیاسی جایی در نظر گرفته نشده است. این نامه سیاست را به حد یک بازی (سیاسی) با معدودی بازیگر فروکاسته است. اما باید گفت که اگر چه سیاست و دنیای سیاست بازیهای بیشماری را شامل میشود، به این بازیها تقلیل پذیر نیست. بازیگران سیاسی، نمای بیرونی سیاست هستند. آنها به این علت از اهمیت برخوردار هستند که نیروهای بزرگ اجتمایی، دگرگونیهای جمعیتی، حرکت طبقات اجتماعی، میزان شهرنشینی و تحصیل و غیره عرصه کار و کوشش ایشان است. این پارامترهای اجتمایی، سیاسی و اقتصادی هستند که به حرکتهای سیاسی و سیاستمداران معنا و اهمیت میبخشند. و گرنه سیاستمداران و سیاست از خود هیچ نیروی مستقل و مهمی ندارند. اما در نامه آقای نگهدار، مردم و نهادهای اجتمایی و سیاسی یک سره غایب هستند. این نامه مردم را تنها تماشاگران بازی سیاستگران تلقی میکند.
باری، تظاهرات پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران نشان داد که مردم برای خودشان نقشی بیشتر از تماشاگر قایل هستند، و دیگر نمیتوان از نقش فعال آنها در سرنوشت سیاسی کشور چشم پوشید. از سویی دیگر، شاهد بودیم که رژیم جمهوری اسلامی ناتوان از دادن پاسخ مناسب به انتظارات و خواسته های مردم است و از نیروی ایشان می هراسد. آینده قابل پیش بینی نیست، و پیش بینی را باید به پیشگویان و طالع بنیان واگذار کرد. اما آنچه که قابل گفتن است، این است که ساختار قدرت در جمهوری اسلامی مداری بسته است، و به غیر خودیها امکان فعالیت سیاسی و قانونی را نمیدهد. قدرت در دست ولی فقیه قبضه شده است و او به نیروهای نظامی و امنیتی سخت وابسته است. از سوی دیگر ولی فقیه که در راس هرم قدرت است، متکی به هرم فرمان برداری است. اما او در عین حال هراسناک از زیر دستان خویش است. رابطه او با دیگر نهادهای قدرت چند لایه و پیچیده است. نظام قضایی کشور از استقلال برخوردار نیست. قوای انتظامی و امنیتی به مسایل مالی بیشماری آلوده شده اند. مجموعه رهبری نظام اگر چه انحصار قدرت را در دست دارد اما در هراس از همه و همه کس میباشد. ریس جمهور به رتق و فتق امور جاری کشور مشغول است. اما در مسایل مهم و حساس، رهبری حرف آخر را میزند. به طور خلاصه، نظام سیاسی کشور بسیار پیچیده است، که توضیح آن فرصت و زمان دیگری را میطلبد. اما به هر حال، ایران کنونی، ایران دوران ناصرالدین شاه نیست و نامه نویسی به حاکم، حکایت از تدبیر نمیدهد. نظام سیاسی پیچیده شده است و مسایل بین المللی از اهمیت بسیاری برخوردارند. در چنین شرایطی باید پرسید مقصود و منظور از نامه آقای نگهدار چیست؟ آیا برای این است که دل رهبری را نرم کند؟ آیا دفعه آینده ایشان به همراه نامه، یک پیپ و یا یک عصا را ضمیمه خواهند کرد؟ چرا نویسنده نامه - آقای نگهدار - مسایل سیاسی را این قدر شخصی و فردی میبینند؟ آیا این زدن شیپور از سر گشادش نیست؟

مشکل تئوریک نامه: عنوان نامه سر گشاده آقا نگهدار به آقای خامنه ای بسیار گویا پرمحتوا است: آقای خامنه ای! فردوست ها دارند از شما آریامهر میسازند. آیا آقای نگهدار فکر میکنند که آقای خامنه ای هنوز "آریامهر" نشده اند؟ آیا آقای نگهدار نمیداند که این فقط فردوست ها نیستند که آریامهرها را میسازند. این آریامهرها هم هستند که فردوست ها را میسازند. نظامهای سیاسی استبدادی - از یک سو - پناه گاه نوکران و چاپلوسان است، و از سوی دیگر حاکمان مستبد از دیدن و داشتن و همکاری با سیاستمداران برجسته، مستقل و نیرومند هراس ناکند. این منطق نظامهای سیاسی استبدادی است که آریامهرها فردوست ها را میخواهند، و فردوست ها مرادشان آریامهرها است. نظام سیاسی استبدادی یک مجموعه است که با تمام تضادها و تناقضاتش، آن را باید به صورت یک مجموعه دید، که عناصر تشکیل دهنده آن همدیگر را کم و بیش تکمیل کرده و به همدیگر محتاجند. نظامهای استبدادی اتفاقی نیست که قالبی مشخص پیدا میکنند؛ اتفاقی نیست که سیاستمداران برجسته و مستقل را از خود میرانند؛ اتفاقی نیست که نوکرمنشها را به خود جذب میکنند. کدام قاضی شرافتمندی میپذیرد که گوش به دستور بازجویان زندانها بدهد؟ کدام دادستان انسانی میپذیرد که اقرارات زیر شکنجه را مبنای کار خود قرار دهد؟ آیا آقای نگهدار فکر میکند که این همه اتفاقی است و رهبر معصوم از آنچه میگذرد بیخبر است و شبانه روز مشغول به خواندن قرآن و انداختن تسبیح و ذکر و دعا است؟
نامه نوشتن به حاکمان اشکالی ندارد، اگر از نقطه نظر منافع مردم و بر مبنای اصول سیاسی و با پشتوانه سیاسی انجام پذیرد. متاسفانه نامه آقای نگهدار به آقای خامنه ای از منظر سیاسی بی ارزش، از نظر فکری بی محتوا، و از نظر تاثیر بیگمان بی تا ثیر خواهد بود. شاید نویسنده نامه گمان میبرد که از آنجا که نام و نشانی دارد، حاکمان سیاسی در ایران برای نظریات بدیع او ارزشی ویژه قایل خواهند شد. اما حاکمان سیاسی در ایران، وقتی شرایط حکم میکند، حتا به حرف خودِ خدا گوش نمیکنند، چه برسد به حرفه بنده خدا آقای نگهدار. نامه آقای نگهدار سر گشاده است. و بنابر این خطاب آن به همه کسانی است که این نامه را میخوانند. از همین رو این پاسخ نیز سرگشاده نوشته شد.

کوروش عنایت


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست