جنبش سبز و مشی اصلاح طلبی
آیا جنبش اصلاح طلبی به پایان خود نزدیک می شود؟
ماشااله سلیمی - منوچهر مقصودنیا
•
زمان آن فرا رسیده که پشتیبانان راه کار اصلاح رژیم از درون، بدور از گروه گرائی و تعصب به نقد راه کارشان پرداخته و با نگاهی دیگر به راه کار ایجاد تحولات از بیرون نظام توجه نمایند. شاید به نتایج دیگر برسند... روی سخن ما به کسانی می باشد که امید به تغییر و اصلاح رژیم، تا تبدیل و یا جایگزینی اش با نظامی دمکراتیک و مدرن داشته اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۰ بهمن ۱٣٨۹ -
٣۰ ژانويه ۲۰۱۱
با سپری شدن ۱٨ماه ازعمرجنبش سبز و با «آرامش» بعد از تلاطم اولیه جنبش، اکنون می توان با مغزی سرد به تجزیه و تحلیل حرکتی پرداخت که در ٣۲ سال گذشته تاریخ کشورمان بی مشابه بوده است.
اگراین ٣۲ سال را به سه دهه تقسیم کنیم، دهه اول دهه استقرار نظام و سیستم برآمده ازانقلاب اسلامی به جای نظام پادشاهی بود. ولی چرامی بایست استقرار نظام به ده سال زمان نیاز داشته باشد؟
اول به این دلیل که مردم شناخت روشنی ازساختارو مضمون سیاسی، اجتماعی واقتصادی جمهوری اسلامی نداشته و تا آنزمان چنین سیستمی دردنیا مستقر نبوده است، اگرچه اکثریت مردم به روحانیت ونیروهای اسلامی، معماران نظام درحال شکل گیری باور داشته و پایگاه اجتماعی حاکمیت جدید محسوب شده وازآن حمایت می کردند.
دلیل دوم مقاومت نیروهای روشن وآزادیخواه جامعه هرچند دراقلیت، برای جلوگیری ازاسلامیزه شدن تمامی عرصه های زندگی وجلوگیری از ازدست دادن تمامی دستاوردهای حقوق وآزادی های فردی واجتماعی بدست آمده ناشی ازانقلاب مشروطیت ودوران بعد ازآن.
در عین حال حمله صدام به ایران و شروع جنگ خانمانسوز آن« نعمتی » بود که جمهوری اسلامی به رهبری خمینی برای سرکوب نیروهای مخالف ولایت فقیه بدان نیاز داشت.
جمهوری اسلامی با شروع جنگ و با استفاده از شرایط جنگی حاکم درکشور وبا سوء استفاده از روحیه میهن پرستی مردم برای مقابله با تجاوز نظامی، تمام تلاش خودرا برای سرکوب وحذف دگراندیشان درحیات سیاسی جامعه و قبضه کامل قدرت واستقرار جمهوری اسلامی بکار گرفت. جایگزینی مجلس موسسان با مجلس خبرگان، درراس قرار گرفتن اصل ولایت فقیه بردیگر قوانین اساسی، درهم کوبیدن دستگاه نظامی ــ امنیتی رژیم شاه وجایگزینی آن با ارگانهای مخوف نظامی ــ امنیتی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ساواما و ....دراین دهه پایه ریزی شده و به اجرا درآمد.
همزمان با پایان جنگ، با کشتارهزاران دگراندیش دردرون زندانهای مخوف، رژیم دهه اول حیات خودرابا سبعیتی که در تاریخ کشورمان سابقه نداشت به پایان رساند. دیگر« شکست » دگراندیشان قطعی شده وحاکمیت مطلق نیروهای سیاسی ــ اسلامی ( مکتبی ) با رهبری روحانیت کاملا برقرارگردید. انقلاب اسلامی دراصلی ترین وجوه خود به پیروزی رسیده و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی به اجرادرآمد. و بدین ترتیب دراین دوره ودرنبردی خونین مشروعه بر مشروطه پیروز شده ونظام جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر ونه یک کلمه بیشترمستقرگردید.
جامعه سیاسی کشورمان سرگردان، بهت زده، با دادن سنگین ترین هزینه ها؛ هزاران نفر اعدامی، زندانی و تبعیدی و با انبوه سوال پیش رو وارد مرحله تازه ای گردید.
زمان لازم بود تا جامعه ازاین بهت زدگی وسیع و فضای سیاسی وحشتناک ناشی ازشدت سرکوب و خفقان خارج شده، بخود آمده واتکا به نفسی دوباره برای پاسخ دادن به سوال چه باید کرد، را پیدا نماید. پاسخهای ناشی ازگفتمان های قبل ازانقلاب وده سال اول بعد ازآن دیگر قانع کننده وکافی بنظر نمی رسید. جستجو، کنکاش، نقد و بررسی و پیداکردن گفتمان هائی که جوابگوی این چراها باشد، شروع گردید. دهه دوم برای دگراندیشان این گونه آغاز شد.
گفتمان هائی مانند، دمکراسی، حقوق بشر، تعامل، مدارا، تحمل دیگراندیشان، آزادی، شیوه های مبارزاتی مسالمت آمیز، مخالفت با « انقلاب» و خونریزی، اصلاحات سیاسی و تحولات گام به گام و تدریجی و.. . وبرای تغییرات سیاسی دربعد ملی وهدف استراتژیک دستیابی به حکومتی دمکراتیک، پارلمانی و غیرمتمرکز ومبتنی برمنشور جهانی حقوق بشر وپیوست هایش، گفتمان های اصلی را تشکیل می داده است. تمامی این مقولات و گفتمان ها در چهارچوب جنبش دمکراسی خواهی قرار داشته و با آن قابل تبیین وتعریف می باشند.
برمبنای چنین گفتمان هائی درطول دودهه، ما شاهد احیاء فعالیت چشمگیر چندین جنبش سیاسی ــ اجتماعی مانند، جنبش زنان، کارگران، ملی ــ قومی، جوانان و دانشجوئی ... می باشیم. جنبش هائی که هر یک به مقابله با نوعی از تبعیض و شکاف موجود درکشور پرداخته اند.
جدااز دستاوردهای غیر قابل چشم پوشی این جنبش ها وتاثیرشان بر روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی جامعه، باید توجه داشت که هیج یک ازاین جنبش ها، بخصوص درزمانی که ما با حاکمیت مستبدی که از بکار گیری خشونت گسترده ووحشیانه علیه شهروندانش ابائی ندارد روبرو هستیم، به تنهائی وتنها با طرح مطالبات خود به پیروزی نخواهند رسید.
روشن است که منظور پیروزی نهائی و رسیدن به مطالبات همین جنبش ها است، نه دستیابی به موفقیت های مرحله ای، که در جای خود ازاهمیت زیادی برخوردار بوده وزمینه ساز پیروزی های نهائی می باشد. این موفقیت ها شرط لازم؛ وهمبسته شدن تمامی این جنبشها برای پیدا کردن مطالبه وخواست مشترک بین شان، توافق با چند شعاراصلی ودرنهایت شکل گیری ستاد هماهنگ وهدایت کننده ای که براساس خواست های مشترک؛ شرط کافی دستیابی به خواست ها و مطالبات تک تک این جنبش ها می باشد.
اما برای تغییر وتحولی وسیع و بنیادین جامعه به جنبشی مادر، جنبشی که بتواند درعین همسوئی با دیگرجنبشها، آنها را در کنارهم قرار داده و تبدیل به نیروئی ای تعیین کننده برای ایجاد تحول نماید، احتیاج است. قرار گرفتن این جنبشها درظرف بزرگتر جنبش دمکراسی خواهی وخواست استقرارساختار دمکراتیکی مبتنی برمنشور جهانی حقوق بشروپیوست هایش، می تواند آن شاهراهی باشد که هماهنگی وهمسوئی مورد نیازرا عملی نماید.
اشتباه نشود، منظور ما حل این جنبش ها درجنبش دمکراسی خواهی و فراموش کردن خواست ها و مطالبات آنها و یا مخالفت کردن با استقلال و حرکت مستقل هر یک ازآنها نیست. که این خود با نفس واساس جنبش دمکراسی خواهی مغایرت دارد. و منظوراین هم نیست که بین تمامی این جنبش ها می بایست اتحاد وائتلافی سازمانی بوجود آید. اتحاد و ائتلاف ها، بیشتربین نیروها وسازمانها واحزاب سیاسی صورت گرفته و می تواند عملکرد داشته باشد. جنبش های توده ای بسترها و پایگاههای اجتماعی چنین اتحادها و ائتلاف هائی می باشند، اگر بین آنها هماهنگی و توافق و همسوئی ایجاد گردد.
***
تحول وسیع وبنیادین درحیات سیاسی هرجامعه ای، مانند انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن زمانی صورت خواهد گرفت که اکثریت بزرگی از جامعه اولا به ضرورت آن رسیده باشند؛ دوما زیرچند خواست و مطالبه مشترک و بسیج کننده گرد آمده باشند؛ سوما نیروی ای برای هدایت این تحول وجایگزینی وجود داشته؛ ودرنهایت حاکمیت توان حکومت کردن را مانند گذشته نداشته وازمیزان مشروعیتش کاسته شده باشد.
ما دراین مقاله به بررسی و تحلیل ازنیروی که خواهان تحول و تغییراز بیرون از نظام بوده؛ وبه بررسی توانائی ها و ضعف های حاکمیت نمی پردازیم، بلکه به تحلیل از مشی اصلاح طلبی و موقعیت آن بسنده کرده ودرفرصتی دیگرنظرات خودرا درارتباط بااین دوموضوع بیان خواهیم کرد .
علاوه برپیداکردن و جمع شدن حول چند خواست و مطالبه مشترک و یافتن هدفی استراتژیک، برای انجام تغییرو تحول، مشی سیاسی و یا چگونگی رسیدن به این مطالبات واهداف هم ازاهمیت و نقشی اجتناب ناپذیربرخورداراست.
اکثریت جامعه ایران از دهه دوم بعد ازانقلاب اسلامی خواهان تحول و تغییربوده است. و برای این عمل دست به انتخاب مشی و استراتژی زد. وتاکنون دومشی و استراتژی برای دستیابی به هدف استراتژیک یعنی استقرارحکومتی دمکراتیک ارائه شده است. مشی ای که اساسا با اصلاح رژیم وبا تحول ازدرون نظام خواهان تغییر بوده؛ ودیگری راه کار جایگزینی حکومت با نظامی دمکراتیک با شکل گیری نیروی آلترناتیوبیرون از حاکمیت. این تفاوت ها را می توان درشعارها و برنامه های سیاسی هریک ازآنها به روشنی مشاهده کرد.
تحول ازدرون واصلاح نظام در مقابل جایگزینی آن؛ تغییردرقانون اساسی درمقابل تغییر قانون اساسی؛
تغییر رفتار ولی فقیه درمقابل نفی ولایت فقیه؛ اتحاد با نیروهای اصلاح طلب درون نظام وپرهیز ازهر حرکت ائتلافی با نیروهای که به این اتحاد عمل ضربه می زند در مقابل شکل گیری بلوکی از نیروهای خواهان تحول واستقرار نظامی دمکراتیک دربیرون از حاکمیت؛ شرکت در تمامی انتخابات درمقابل تحریم انتخاباتی که اساسا غیردمکراتیک می باشند؛ ...
اما این دو مشی سیاسی واستراتژی متفاوت همدیگر راقطع نکرده و نمی توانند باهمدیگر متحد شوند. و درعمل هم نه تنها پشتیبانان این دو راه کار با یکدیگر متحد نشده اند، بلکه در پاره ای مواقع درمقابل هم قرار گرفته و انرژی ها را به هدر داده اند. جامعه برای تغییر و تحولی که بدان نیاز دارد نمی تواند همزمان از دو راه کار استراتژیک استفاده نماید. به همین دلیل مجبور به انتخاب می باشد. راه انتخابی باید نشان دهد که توان بیشترین بسیج را داشته و دارای موفقیت های اولیه ای که تبدیل به سکوی پرش نهائی گردد می باشد. اگر چنین باشد نیروی های راه کار دیگر بدان می پیوندند و درغیر این صورت جای خودرا به راه کار دیگر خواهد داد.
اگر واقع بینانه و بدوراز تعصب نگاه کنیم، با تمامی تلاشی و نیروئی که تحول طلبی و دمکراسی خواهی داشته، اما بیش از همه مهر گفتمان اصلاح طلبی بر حرکت های این دو دهه خورده است.
مسئله ولی واقع بینانه وعملی بودن هر یک از این دو درلحظه مورد نظر تاریخی کشورمان می باشد. اصلاح دررژیم از جمله زمانی قابل تصوراست که اولا ساختار سیاسی و نیز قانون اساسی آن تحقق چنین امری را ممکن ساخته و دوما نیروی قابل توجه وقدرتمندی دردرون حاکمیت به مشی اصلاح طلبی پیوسته ودست اتحاد و همکاری با نیروی خارج از حاکمیت برای اصلاح و تغییر را بفشارد. ما بارها درنقد این سیاست گفتیم که با توجه به ساختار جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن اصلاح نظام را اگر ناممکن نکرده باشد، رویدادی است که امکان وقوع اش به صفر نزدیک است.
* مشی وراه کارجنبش اصلاح طلبی
جنبش اصلاح طلبی با دورویداد بزرگ برآمد کرده است. جنبش دوم خرداد وجنبش سبز. با این تذکر که درجنبش سبز ما شاهد همکاری و هم آوائی دو راه کار برشمرده دربالا، بخصوص بعد از ۲۲ خرداد ٨٨ بوده ایم.
در جنبش دوم خرداد بخش قابل توجه ای ازنسل بوجود آمده بعد ازانقلاب شرکت داشتند. این اولین تجربه نسل جدید در فعالیت سیاسی بود. نسلی که از یک سو با گفتمان های قبل ازانقلاب موافق نبوده واز سوی دیگر ازتمامی معایب ایجاد شده بعد ازانقلاب؛ خشونت بکار رفته درآن، بخصوص بعد ازبقدرت رسیدن روحانیت؛ بازگشت جامعه به عقب، جنگ ایران و عراق و ... صدمات زیادی دیده ودل پرخونی داشته اند.
علاوه بر وجود شرایط داخلی، شرایط خارجی مناسبی هم برای رشد چنین مشی و راه کاری بوجود آمده بود. فروپاشی شوروی، پایان جنگ سرد، موج استقرار دمکراسی درتعدادی ازکشورها درپهنه جهان، انقلابات مخملی و .. این امید را دربین بخشی از جامعه تقویت کرد که امکان عبور مسالمت آمیز درایران جمهوری اسلامی هم می تواند وجود داشته باشد.
این طیف از نسل جوان با چنین دیدگاهی، خودرا با جنبش دوم خرداد تعریف می کرده است. وجود گفتمان های برشمرده در بالا وتحولات شکل گرفته درجوانان، احیای مجدد جنبش دانشجوئی وتحولات دردرون انجمن های اسلامی و شکل گیری دفتر تحکیم وحدت نشانه های روشن این تغییر وتحول می باشند. جنبش دوم خرداد، با استفاده از فرصت بدست آمده توانست فردی را به ریاست جمهوری برساند که کاندیدای ولی فقیه نبود، این جنبش توانست ترکیب مجلس شورای اسلامی را تغییر داده و اکثریت اصلاح طلبان راوارد آن نماید. این رویداد، دستاوردی هرچند کوتاه مدت برای جنبش دوم خرداد بود.
اما جنبش دوم خرداد نتوانست به شعارهای خود جامعه عمل بپوشاند. به این دلیل اصلی که حاکمیت جمهوری اسلامی و ساختار آن توان تحول تدریجی را نداشته ودرصورت ورود به این عرصه از هم می پاشد. درست به همین دلیل حاکمیت با تکیه بر ساختار حکومتی ولایت مطلقه، با سرنیزه و ترور ( قتل های زنجیره ای ) به مقابله با آن پرداخت. در کناراین واقعیت اصلی باید به نقش وخواست نیروهای موسوم به اصلاح طلب دردرون نظام هم توجه داشت. این نیرو ودرراس آن آقای خاتمی بعنوان رئیس جمهور اصلاح طلب که با تمکین به حکم ولی فقیه وعقب نشینی از شعارهای اولیه وبا مخالفت با پاره ای شعارهای برآمده ازدرون جنبش، به نوبه خود دربه بن بست کشاندن جنبش دوم خرداد سهم داشتند.
با وجود این بن بست که از سوی پاره ای ازاصلاح طلبان دردرون و بیرون حکومت هم تائید شده بود، اما هنوز با پذیرش راه کارتحول از بیرون وجابجائی کلیت نظام با نظامی دمکراتیک پارلمانی فاصله وجود داشته است. هنوز اصلاح طالبان حکومتی دردرون نظام باقی مانده و دارای نقش ووزن قابل توجه ای بوده اند. نقش و وزنی آنها زمانی که آقای رفسنجانی درکنارشان قرارگرفت، به آن افزوده شد.
وجود جنبش اصلاح طلبی وبرآمد دوم خرداد۷۶ پیش زمینه ای بود برای برآمد جنبش ۲۲ خرداد۱٣٨٨. جنبشی که ترکیبی ازمشی سیاسی اصلاح نظام از درون و مشی جایگزینی آن؛ با دست بالا داشتن اصلاح طلبان حکومتی درآن بود. امیدی که بخشی از جوانان با پیروزی، هرچند ناتمام و بی سرانجام دردوم خرداد بدست آوردند، بدانها نیرو وتوان لازم رابرای تلاشی دوباره بخشید. این نیرو که بیش ازهمه خودرا با جنبش اصلاح طلبی ودوم خردادی تعریف کرده و برای آن سالها به مبارزی قلمی، سازمانی و تشکیلاتی پرداخته و درراهش زندان، شکنجه و مهاجرت را به جان خرید، یکبار دیگر واینبار با شرکت درانتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ٨٨ دست به بسیج نیروزد. بسیجی که نیروهائی هم از درون وهم از بیرون نظام درآن شرکت داشتند. و واقعبینانه باید پذیرفت که قدرتمند ترین بسیج توده ای را بعد ازانقلاب اسلامی ۲۲ بهمن به نمایش گذاشت. حضور میلیونی مردم درخیابانها، بخصوص جوانان قبل ازبرگزاری انتخابات، همکاری وسیع و تنگاتنگ دیدگاه ها واندیشه های متفاوت و ... آنچنان فضائی را بوجود آورد که هزینه تقلب از سوی نظام را برایش سنگین می کرد. وسنگین هم کرد. مردم ولی اینبار به اعتراض خاموش به تقلب انتخاباتی، آنچنان که دردور قبل صورت گرفت، بسنده نکرده و به خیابانها سرازیر شدند. نه تنها مردمی که در انتخابات شرکت کرده، بلکه آنهائی هم که درآن شرکت نداشتند.
این خود نزدیکی وهمگامی استراتژیک دو راه کار بیان شده دربالا را می رساند، اگر هدف دستیابی به خواست ها و مطالبات حقوق بشری ودمکراتیک باشد. این همکاری و تلاش های مشترک بخصوص در خارج از کشور نمایان بود. تشکل هائی با نیروهای از دوطیف متفاوت ومخالف هم دراستراتژی های سیاسی، شکل گرفت که تا آنزمان قابل تصور نبود. این همکاری ماهها تداوم داشته وهنوز هم تعدادی ازاین تشکل ها به حیات خود ادامه می دهند.
حضور میلیونی مردم درخیابانها نتیجه دیگری هم بدنبال خود داشت. اینبار دیگراصلاح طلبان حکومتی نمی توانستند به « حکم حکومتی » تن داده، در خلوت خانه سکوت کرده، و یا حداکثر دست بدامان خداوند شوند. واگر چنین می کردند دیگر تمامی وجهه و نفوذ خودرا دربین مردم ازدست می دادند. اصلاح طلبان اینبار بدلیل حضور مردم در خیابانها و اعتراض شان به تقلب آشکار، وبدلیل وجود خطر حذف کاملشان از قدرت سیاسی توسط جناح احمدی نژاد ــ خامنه ای، راه همراهی با مردم را اتخاذ کرده اند. همراهی ای هرچند مشروط، و با شعار هائی که در کلیت خود حفظ نظام راهدف خود می داند.
اعتراض میلیونی مردم درخیابانها با شعارهائی نظیر؛ مرک بر دیکتاتور؛ .. و جمهوری ایرانی؛ حمایت وسیع ایرانیان خارج از کشور، شرکت بخشی از پایه گذاران رژیم دراین حرکت، همگی موجب شد تا رژیم ترسیده ودست به شدت عمل زده با کشتار، زندانی کردن، شکنجه، تجاوز و .... و با تمام توانائی خود به مقابله با آن بپردازد. دستگیری دهها نفرازنیروهای درون نظام، برگذاری دادگاههای نمایشی و خرد کردن شخصیت اصلاح طلبان حکومتی پدیده ای با ابعاد وسیع و تازه بوده است. سخنگویان این جنبش، آقایان موسوی و کروبی، لقب« سران فتنه » را گرفته و تهدید به دستگیری و محاکمه شدند. حتی فرد با نفوذی مانند هاشمی رفسنجانی که مهرش زیر تمامی تصمیم گیریهای نظام در سه دهه جمهوری اسلامی موجود است، از تعرض و حمله طیف خامنه ای ــ احمدی نژاد مصون نماند.
فعالین جنبش دمکراسی خواهی و جنبش اصلاح طلبی چه نتایجی را می توانند ازاین اعتراض های وسیع و جنبش سبز گرفته و در آینده چه راه کار مناسبی را باید اتخاذ نمایند؟ آیا راه کار دیگری جدا از دوراه کار برشمرده را باید جستجو کرد؟ آیا راه کاراصلاح از درون نظام به پایان عمرش رسیده و یا اینبار راه کارتحول از بیرون نظام و شکل دادن آلترناتیوی بیرون از نظام که این تحول را نشانه رفته و آنرا عملی نمایی، در دستور قرار خواهد گرفت؟
برای هر فعال سیاسی و آزادیخواهی که استقرار نظامی دمکراتیک را هدف دارد می بایست چنین سوال هائی را طرح کرده وتلاش نماید تا بدانها پاسخ دهد.
*آیا جنبش سبز اوج راه کار و جنبش اصلاح طلبی بوده است؟
ابتدا تعریف ما از اصلاحات سیاسی .
برای عملی شدن اصلاحات در درون هر نظامی از جمله دو شرط لازم است؛ اولی امکان اصلاح پذیر بودن ساختار نظام ودومی وجود نیروئی دردرون آن که خواهان تغییر واصلاح آن باشد. ما براین باور بودیم که ساختار نظام، امکان اصلاح از درون آنرا به صفر نزدیک کرده است. اما نیروی ای خواهان تغییر، هرچند ناپیگیر وحداقلی رادردرون رژیم می توان دید. نیروئی که در کلیتش هنوز از « اتوپیای آرمانی جمهوری اسلامی » دل نبریده ودرفکر اصلاح رژیم همراه با حفظ جمهوری اسلامی می باشد. هنوزهم اکثریت این نیروبخصوص سران آن خواهان حفظ نظام، ودرنهایت خواهان نوعی « مشروطه جمهوری اسلامی » هستند. تا قبل ازجنبش سبز، حکومت هم هرچند مشروط حضوراصلاح طلبان رادردرون خود تحمل می کرد. حضوری محدود وکنترل شده، که چهره رژیم را به عنوان رژیمی که درآن« انتخابات» برگزار شده ونیروهای رقیب هم درچنین انتخاباتی به « رقابت » می پردازند، بزک می کرده است.
اما حضور میلیونی مردم درخیابانها و شعارهای روشن ضد رژیم ورویدادهای بعد آن، شرایط و تعادل نیرو را در حاکمیت تغییر داد. عمر « همزیستی » دو جناح درجمهوری اسلامی به سر رسید. اصلاح طلبان به عنوان یکی از عوامل اصلاح رژیم، دیگر درحاکمیت نقشی نداشته تا اصلاح از درون را عملی نمایند.
به عبارت دیگر جنبش سبز اوج راه کار و جنبش اصلاح طلبی ودرعین حال شروع فراتررفتن از آن بوده است. از یکطرف حضور قابل توجه ای از ( اگر آقای رفسنجانی را در مجموع همسو با آن بدانیم.) اصلاح طلبان حکومتی دردرون نظام، که بخشا درارگانهای مهم آن دارای قدرت بودند، واز سوی دیگر حمایت بخش قابل توجه ای از مردم از راه کار اصلاح طلبی، به جنبش بعد وسیعی داد. تقلب انتخاباتی و حضور مردم در فضای بوجود آمده آن در میدان، موجب اعتراضات میلیونی گردید. اعتراضاتی که می توانست از راه کار اصلاح نظام از درون فراتر رفته و به « انقلابی » دیگر منجر گردد. اما سران جنبش سبز این آمادگی را نداشتند. دومشی و راه کار نامبرده با شعارهای خود، شعارهائی که درهمدیگر جمع پذیر نبودند، به میدان آمدند. شعارهائی نظیر« جمهوری ایرانی » در مقابل شعار « جمهوری اسلامی نه کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر » نمونه بارز این تمایز و جدائی بوده است. درچنین شرایطی شانس موفقیت جنبش درمقابل نیروئی که از بکار گیری شدت عمل و خشونت برای بقای خود هیج ابائی ندارد، غیر ممکن است.
رژیم با دستگیری، شکنجه و اعدام، پاسخ خودرا به جنبش داد. هنوز هم دهها نفراز فعالین اصلی و رادیکال اصلاح طلبان حکومتی درزندان بسر می برند. « آزاد شدگان از زندان» را هم با انواع تهدید ونگهداشتن شمشیر زندان در بالاسرشان، مجبور به سکوت کرده اند؛ احزاب و تشکل های اصلاح طلبان را یا منحل اعلام کرده و یا با دستگیری فعالین اصلی شان از تحرک باز داشتند. خطر دستگیری آقایان موسوی و کروبی جدی است. شکاف و دشمنی بوجود آمده بین اصلاح طلبان حکومتی به شمول رفسنجانی با جناح خامنه ای ــ احمدی نژاد، آنچنان شدت گرفت که طیف حاکم حاضر به شریک کردن دوباره اصلاح طلبان در حکومت نیست. درنتیجه دیگر شانسی برای اینکه اصلاح طلبان دردرون نظام باقی مانده ودرفرصت دیگری مثلا قوه مجریه و مقننه را تصاحب ودست به تحول تدریجی وگام به گام بزنند وجود ندارد. طیف حاکم هم، علیرغم تشتت درونی خود وبا غلبه گروه احمدی نژاد ــ مشاعی که حمایت سپاه را هم داراست، دیگر نمی خواهد که جامعه به قبل از ۲۲ خرداد برگردد. « سران فتنه » اگر در مرحله بعدی محاکمه و محکوم نشوند، می بایست نوعی حبس خانگی را شاهد باشند. هاشمی رفسنجانی، فردی که در نظام معروف به « عمل گرائی » بود اگر دستگی روزندانی نشود، دیگر قدرت و نقش گذشته را نخواهد داشت تا به حمایت پشت پرده از میانه روهای اصلاح طلبان حکومتی بپردازد.
برای پاسخ گوئی به سوال های آمده در بالا، ابتدا به مکانیزم تغییر و تحول جوامع ای مانند ایران که زیر سلطه حکومتی ایدئولوژیک ــ استبدادی قرار دارند می پردازیم.
راه کاراصلاح طلبی درحرکتی وسیع ومیلیونی خود به میدان آمد. حرکتی که درآن بخشی از نیروهای راه دیگر را هم در کنار خود داشت. راه کار اصلاح طلبی، به عنوان راه کاری که توانست بیشترین نیرو را بسیج نماید، اگر دستاوردهای قابل اتکائی می داشت، درآنصورت تبدیل به راه کار « همه گیر » شده و دومین شرط جابجائی و جایگزینی هم حاصل می شده است. آیا این رویداد به چشم می خورد؟ به نظر ما متاسفانه نه ؟ ولی چرا متاسفانه ؟ ما که منتقد آن و مروج راه دیگر می باشیم. چرا که ما درنهایت هردوی این راه کار را در مسیر حرکت و جنبش دمکراسی خواهی ارزیابی می کنیم. اگر راه کار اصلاح نظام از درون عملی می بود، درآنصورت دستیابی به هدف استراتژیک بالا، با هزینه کمتری ممکن می شد. ولی تجربه هم نشان داد که چنین راه کاری عملی نیست. بعد ازطی شدن ۲۰ سال ازعمر این راه کار، ما شاهد تغییر محسوسی در جهت باز شدن فضای سیاسی نبوده ومشاهده می کنیم که علاوه بر تمرکز قدرت سیاسی، امنیتی و قضائی اولیه دردست عده محدودی، اکنون قدرت اقتصادی هم دردست اقلیت کوچکی متمرکز شده است. باند قدرت به اصلاح طلبان درون حکومتی( جدااز ناپیگیری های اصلاح طلبان ) این فرصت را به آنها نداد تا کوچکترین تغییری درقوانین سیاسی، قضائی ایجاد نموده واز آن طریق حداقل امکان باقی ماندشان را درقدرت تضمین نمایند.
نه تنها چنین امری تحقق نیافت بلکه بر عکس شاهد این می باشیم که قدرت سیاسی و اقتصادی دردستان عده محدود تری متمرکز شده وعمرعملکرد نیروی موسوم به اصلاح طلبان حکومتی، در درون حکومت به پایان رسیده است. دیگر اصلاح طلبان حکومتی و حتی شخصی مانند رفسنجانی نمی تواند دارای نقشی در حیات سیاسی ایران بعد از ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ باشد. ما شاهد قدرت گیری نیروئی درجمهوری اسلامی می شویم که با جناح های اولیه نظام، که اصلاح طلبان حکومتی هم جزئی از آنها بوده اند، یعنی نیروی مکتبی ــ سیاسی متفاوت می باشد. این نیروازمکتب اسلام درجهت رسیدن به اهداف سیاسی واقتصادی خود حداکثرسودرا خواهد برد، ولی خودش مکتبی نیست. به همین دلیل هم برای رسیدن به اهدافش از گفتمان های دیگری مانند ناسیونالیسم استفاده می کند. این نیروی تازه به قدرت رسیده خواهان تمامی قدرت می باشد.
در مقابل راه کار اصلاح طلبی و نیروی حامی اش، دراین زورآزمائی رودررو با هسته اصلی و مدافع نظام جمهوری اسلامی سنگرهای زیادی راازدست داده است. سنگر هائی که دیگر شانس مجدد برای بازپس گیریشان وجود ندارد.
بهترین دلیل این ارزیابی برخوردی است که جنتی دبیر شورای نگهبان و درحقیقت همه کاره آن ونیز خامنه ای با خاتمی که شروطی را برای شرکت در انتخابات آتی بیان کرده بود، می باشد. آقای جنتی درپاسخ به حداقل های خاتمی به صراحت گفت :
« اصلاً احتیاجی به حضور اینها نیست. آنها خوابهایی میبینند که بیتعبیر است و مردم قبولشان ندارند وبهتراین است که همانگونه که کنار کشیده اند، کنار بمانند وبه کارهایشان پاسخ دهند. »
اگرموقتا امکان اصلاح ناپذیری جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم، آیا اصلاح نظام بدون وجود نیروی اصلاح طلب در درون آن عملی است؟ سوالی که می بایست طرفداران اصلاح نظام جمهوری اسلامی بدان پاسخ گویند.
زمان آن فرارسید که پشتیبانان راه کار اصلاح رژیم از درون، بدوراز گروه گرائی و تعصب به نقد راه کارشان پرداخته و با نگاهی دیگر به راه کار ایجاد تحولات از بیرون نظام توجه نمایند. شاید به نتایج دیگر برسند.
روی صحبت ما با کسانی که سیاست «تغییر رفتار رهبری» را دارا هستند نمی باشد. ما را بااین سیاست کاری نیست. سیاستی که از سیاست اصلاح طلبان حکومتی هم «راستتر» بوده و گمراه کننده می باشد. روی سخن ما به کسانی می باشد که امید به تغییرواصلاح رژیم، تا تبدیل و یاجایگزینی اش با نظامی دمکراتیک ومدرن داشته اند.
همانگونه که آقای موسوی به حکومت هشدارمی دهد که « در صورت ادامه سیاست وشیوه حکومت داری موجود، تنها خواست های مردم است که بالاتر می رود» ( نقل به معنی )، و این خواست می تواند آنقدر بالا رود که شعار جمهوری ایرانی و جایگزینی نظام جمهوری اسلامی با نظام دمکراتیک، به خواست و شعاراصلی ومورد حمایت اکثریت مردم تبدیل شود.
***
جمهوری اسلامی برای بقای خود ازتمامی ابزارها برای سرکوب استفاده کرده و می کند. درکنار سرکوب مخالفین، از لابی های ایرانی و غیرایرانی در جهت توجیه سیاستهایش بهره گرفته است. برای سرکوب دستگاه مخوف انتظامی ــ امنیتی خود را حتی درخارج از کشور گسترانده و برای جلوگیری ازشکل گیری ائتلافی وسیع حول دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشراز عوامل شناخته و ناشناخته اش درخارج ازکشورسود می برد. این تاکتیک تاکنون مانع اصلی شکل گیری چنین ائتلافی بوده وجامعه رااز وجود جمعی ی که برنامه و توان هدایت عبورازحاکمیت جمهوری اسلامی را داشته باشند محروم نمود.
زمان آن فرارسیده تا با شناخت دقیق ازاین طرفند رژیم وبا طرد سیاست وراه کار« تغییر رفتار رهبری» ازصفوف اپوزیسیون، جنبش اعتراضی و دمکراسی خواهی درایران را به فاز جدیدی ارتقا داد.
حاکمیت اجازه شکل گیری به چنین نهاد وسیعی را درداخل کشور نمی دهد؛ امکان عملی شدن این مهم درخارج از کشور، با شرط وجود بیشترین هماهنگی وتاثیرگذاری از داخل درآن، ممکن وعملی می باشد. ما به سهم خود تلاش خواهیم کرد تا درآینده به این مهم پرداخته ودرحد توان خود به روشنتر شدن زوایایش کمک نمائیم.
ماشاالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا . ۹ بهمن ۱٣٨۹
|