در جوش و خروش جنبش سبز!
پیرامون متن "جنبش سبز و مشی اصلاح طلبی" آقایان ماشاالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا
نامی شاکری
•
تهمت زدن به اصلاح طلبان ایران که گویا می خواهند "رژیم" اقتدارگرا و سرکوبگر حاکم را حفظ کنند، ناجوانمردانه است! با "حذف" اقتدارگرایی و سرکوبگری در همین نظام، مردم از دستاورد "انقلاب" شان دفاع می کنند و برای گام های بعدی تکوین دمکراسی اعم از "تغییر در قانون اساسی" یا "تغییر قانون اساسی" آموخته می شوند!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۱ بهمن ۱٣٨۹ -
٣۱ ژانويه ۲۰۱۱
جنبش اصلاح طلبی مردم ایران در ایستگاه سبز، نه تنها حاکمان نظام ج ا ا بلکه منتقدان و اپوزیسیون براندازش را نیز دچار چالش جدی کرده است. حالا فقط حاکمان نظام ج اا ایران نیستند که برای هم خط و نشان می کشند و دوستان پریروز و دیروز و حتی چند ساعت قبلشان را با درشت ترین سخنان و کردارها از خود می رانند. در آن سو نیز طیف وسیعی از آنچه که خود را اوپوزیسیون نظام ج اا می خواند از رضا پهلوی و داریوش همایون تا فرخ نگهدار و دیگر فعالان چپ و میانه در جوش و خروشند. در یک سو، خطاب و عتاب آقای احمدی نژاد است در نامه ی سرگشاده به همدستان مرتجع و محافظه کارش در بالاترین ارکان نظام که گویا با چراغ خاموش در حال تغییر قانون اساسی ج اا اند! در دیگر سو،سرزنش و زخم زبان بی حد وحصر و ملاحظه ی طیف وسیع منتقدان و براندازان به امثال فرخ نگهدار که گویا به شعبده، در حال نجات قانون اساسی و نظام ج اا است!
در دیالوگ جاری پیرامون "هشدارنامه" ی آقای نگهدار به آیت الله خامنه ای و متن اعلام برائت آقایان تابان و پورمندی در نقد آن، آنچه که خوشایند و امیدوارکننده است، درهم ریختن برج و باروی باورها و اخلاق کهن و کلیشه شده است. حالا در زیر متن های مطول و مشعشع سرشار ازغلط های دیکته ای و انشایی و منطقی، نام ها و امضاهایی نمایان می شوند که تا ساعاتی پیش، اسطوره و قدیس می نموده اند! سبزتر باد این جنبش که در گستره اش همه چیز و همه کس در جوش و خروش آمده است.
متن مشترک آقایان ماشاءالله سلیمی و منوچهر مقصودنیا با عنوان "جنبش سبز و مشی اصلاح طلبی" یکی از مصداق های بارز این جوش وخروش است! متنی که احتمالا بیش از آنکه برای مخاطب یا "هدف"ش خواندنی باشد می توانست متضمن مفاهمه و مکاشفه ای جذاب برای نویسندگانش هم باشد که به نظرم نشده!
اول: متن با مرور مناقشه انگیز دهه اول انقلاب شروع می شود و به این جا می رسد که: "...زمان لازم بود تا جامعه از این بهت زدگی وسیع و فضای سیاسی وحشتناک ناشی از شدت سرکوب و خفقان خارج شده، بخود آمده و اتکا به نفسی دوباره برای پاسخ دادن به سوال چه باید کرد، را پیدا نماید. پاسخ های ناشی از گفتمان های قبل ازانقلاب و ده سال اول بعد از آن دیگر قانع کننده و کافی بنظر نمی رسید. جستجو، کنکاش، نقد و بررسی و پیداکردن گفتمان هائی که جوابگوی این چراها باشد، شروع گردید. دهه دوم برای دگراندیشان این گونه آغاز شد... گفتمان هائی مانند، دمکراسی، حقوق بشر، تعامل، مدارا، تحمل دیگراندیشان، آزادی، شیوه های مبارزاتی مسالمت آمیز، مخالفت با «انقلاب» و خونریزی، اصلاحات سیاسی و تحولات گام به گام وتدریجی و... و برای تغییرات سیاسی در بعد ملی و هدف استراتژیک دستیابی به حکومتی دمکراتیک، پارلمانی و..."
جذاب بودن گفتمان های آغاز دهه دوم برای دگراندیشان (که امیدوارم منظورشان فقط چپ ها نباشند!)، نمی تواند سببی برای مبهم ماندن "گفتمان های قبل از انقلاب و ده سال اول انقلاب" باشد! حقیقت آن است که "باگ" تمام نیروهای اجتماعی درگیر در انقلاب (اعم از آنانکه به قدرت رسیدند و آنانکه منتقد قدرت جدید شدند) در کج فهمی همان گفتمان های قبل از انقلاب بود و هست. نمی توان بدون "اصلاح" فهم آن گفتمان ها یکباره به "بهشت" گفتمان های "حقوق بشری" پرتاب شد! نفی تک صدایی و دیکتاتوری، نفی ناباوری به مردم در کسب اتوریته حاکمیتی و اتکاء به امپریالیسم آمریکا و نفی موانع توسعه دمکراتیک جامعه ایران، رئوس "قانع کننده و کافی" تمام گفتمان های ترقیخواه پیش و پس از انقلاب بوده و هست! "جنبش اصلاحات" برغم فهم نویسندگان متن، جنبش اصلاح رژیم جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست. جنبش فائق آمدن بر "موانع رشد و توسعه دمکراتیک جامعه ایران بوده و هست. جنبشی که در فرارو، ناچار از حذف "رژیم" آریامهری "به عنوان یک مانع از طریق انقلاب شد! (اگرچه نظام "پادشاهی" را از میان برنداشت!) چرا این جنبش و گفتمان های پیشا- پسا انقلابی آن باید محدود و منحصر به "دگراندیشان" می شد؟ چرا این جنبش که جنبش تمام مردم ایران است، نباید در نظام و حاکمان آن مخاطبانی می یافت؟ چرا این گفتمان نباید از سوی نیروهای انقلابی مسلمان (خط امامی ها، روحانیون مبارز، روشنفکران متدین، مجاهدین انقلاب اسلامی و...) که نیروهای اجتماعی وسیعی را در میان زحمتکشان هم نمایندگی می کردند، مورد توجه و پیگیری قرار می گرفت؟
دوم: متن، هدف گفتمان"اصلاح طلبی" را به "اصلاح رژیم" تنزل داده، در عین حال مفهوم "رژیم" و "نظام" را همسان می داند! اشاره به آنچه که این روزها در تونس و مصر می گذرد بی مناسبت نیست. هر دو کشور دارای قانون اساسی مترقی، نظام سیاسی دمکراتیک و ساخت حکومتی سکولار هستند. اما آقایان بن علی و حسنی مبارک در هر دو کشور (به علل متفاوت) دو "رژیم" اقتدارگرا و دیکتاتوری به راه انداخته اند! هدف جنبش اصلاح طلبی در هر دو کشور "حذف" و نه اصلاح "رژیم" با حفظ نظام سیاسی شان است. (به قول مهندس موسوی: "بازگشت بدون تنازل به قانون اساسی!") تهمت زدن به اصلاح طلبان ایران که گویا می خواهند "رژیم" اقتدارگرا و سرکوبگر حاکم را حفظ کنند، ناجوانمردانه است! با "حذف" اقتدارگرایی و سرکوبگری در همین نظام، مردم از دستاورد "انقلاب" شان دفاع می کنند و برای گام های بعدی تکوین دمکراسی اعم از "تغییر در قانون اساسی" یا "تغییر قانون اساسی" آموخته می شوند!
سوم: متن، درسراسرش "اصلاح طلبی" را درمقابل "تحول طلبی و دمکراسی خواهی" می گذارد و میان آنچه که "اصلاح طلبی" و "جایگزینی" (بخوان براندازی) می خواند مردد می ماند. از سویی جا به جا به قدرت جنبش اصلاح طلبی اذعان می کند. ازجمله: "... اگر واقع بینانه و بدور از تعصب نگاه کنیم، با تمامی تلاشی و نیروئی که تحول طلبی و دمکراسی خواهی داشته، اما بیش از همه مهر گفتمان اصلاح طلبی بر حرکت های این دو دهه خورده است...." و "...جنبش دوم خرداد، با استفاده از فرصت بدست آمده توانست فردی را به ریاست جمهوری برساند که کاندیدای ولی فقیه نبود، این جنبش توانست ترکیب مجلس شورای اسلامی را تغییر داده و اکثریت اصلاح طلبان را وارد آن نماید..." و "...اینبار با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ٨٨ دست به بسیج نیرو زد. بسیجی که نیروهائی هم از درون وهم از بیرون نظام در آن شرکت داشتند. و واقعبینانه باید پذیرفت که قدرتمندترین بسیج توده ای را بعد ازانقلاب اسلامی ۲۲ بهمن به نمایش گذاشت. حضور میلیونی مردم در خیابان ها، بخصوص جوانان قبل از برگزاری انتخابات، همکاری وسیع و تنگاتنگ دیدگاه ها و اندیشه های متفاوت و... آنچنان فضائی را بوجود آورد که هزینه تقلب از سوی نظام را برایش سنگین می کرد. وسنگین هم کرد..." و "...از سوی دیگر حمایت بخش قابل توجه ای از مردم از راه کار اصلاح طلبی، به جنبش بعد وسیعی داد. تقلب انتخاباتی و حضور مردم در فضای بوجود آمده آن در میدان، موجب اعتراضات میلیونی گردید..."
مگر یک فعال اجتماعی ترقیخواه (و نه الزاما کمونیست) چه می خواهد بجز به میدان آورد ن و درگیر کردن مردم برای مبارزه در راه احقاق حقوق خودشان! استفاده از فرصت های تاریخی برای ارتقاء دانش و تجارب سیاسی مردم، دامن زدن به "گفت و گو" میان مردم باهم، مردم با روشنفکران، مردم با حاکمیت ، مردم با احزاب و سازمان ها و... در کوران همین جنبش ها! آن گفتمان های باشکوه حقوق بشری و نظام پارلمانی دمکراتیک از ملکوت اعلا که به مردم نازل نمی شود!
چهارم: متن حتی در چارچوب منطق خودش در رجحان "براندازی" به "اصلاح طلبی" و غیرقابل جمع بودن این دو گفتمان، دچار تناقض ساختاری است: از طرفی قائل است به: "... اما این دو مشی سیاسی و استراتژی متفاوت همدیگر را قطع نکرده و نمی توانند با همدیگر متحد شوند. و درعمل هم نه تنها پشتیبانان این دو راه کار با یکدیگر متحد نشده اند، بلکه در پاره ای مواقع در مقابل هم قرار گرفته و انرژی ها را به هدر داده اند. جامعه برای تغییر و تحولی که بدان نیاز دارد نمی تواند همزمان از دو راه کار استراتژیک استفاده نماید. به همین دلیل مجبور به انتخاب می باشد ..." از سوی دیگر اذعان می کند به: "...جنبش اصلاح طلبی با دو رویداد بزرگ برآمد کرده است. جنبش دوم خرداد و جنبش سبز. با این تذکر که در جنبش سبز ما شاهد همکاری و هم آوائی دو راه کار برشمرده در بالا، بخصوص بعد از ۲۲ خرداد ٨٨ بوده ایم ..." و اقرار می کند به: "... مردم ولی اینبار به اعتراض خاموش به تقلب انتخاباتی، آنچنان که در دور قبل صورت گرفت، بسنده نکرده و به خیابان ها سرازیر شدند. نه تنها مردمی که در انتخابات شرکت کرده، بلکه آنهائی هم که درآن شرکت نداشتند.این خود نزدیکی و همگامی استراتژیک دو راه کار بیان شده در بالا را می رساند، اگر هدف دستیابی به خواست ها و مطالبات حقوق بشری و دمکراتیک باشد. این همکاری و تلاش های مشترک بخصوص در خارج از کشور نمایان بود. تشکل هائی با نیروهای از دو طیف متفاوت و مخالف هم در استراتژی های سیاسی، شکل گرفت که تا آنزمان قابل تصور نبود..." و یادآور می شود که: "... راه کار اصلاح طلبی در حرکتی وسیع و میلیونی خود به میدان آمد. حرکتی که در آن بخشی از نیروهای راه دیگر را هم در کنار خود داشت..."
پنجم: متن با کمال تاسف در اصرار بر آشفتگی حتی گاه دچار دروغ و تقلب هم می شود! آنجا که شعارهایی را به "اصلاح طلبان" نسبت می دهد که هیچ تناسبی با مواضع و دیدگاه های رهبرانشان ندارد. جنبش اصلاح طلبی مردم ایران درایستگاه سبزش در سه نوبت موفق به جلب همراهی میلیونی مردم شد: ۲۵ و ۲٨ و ٣۰ خرداد ۱٣٨٨. این دوستان اگر مستنداتی برای انتساب چنان شعارهایی به مردم ایران دارند، خوب است که ارائه کنند! بررسی رویداهای بعدی که با حضور و وحدت عمل نیروهای سرکوبگر و جیره خوار "رژیم" در بسیج از یک سو و نیروهای ضددمکراتیک و تروریست مخالف اصلاحات (آنها که جنبش دوم خرداد را "فتنه ی خاتمی خوانده اند و آنها که با این خوانش همراهی کرده اند!) از سوی دیگر، همراه بود، مجالی دیگر می طلبد.
ششم: متن در نهایت با خیال پردازی و خوش اشتهایی نویسندگانش به پایان می رسد. آنجا که: "... حاکمیت اجازه شکل گیری به چنین نهاد وسیعی را درداخل کشور نمی دهد؛ امکان عملی شدن این مهم در خارج از کشور، با شرط وجود بیشترین هماهنگی و تاثیرگذاری از داخل در آن، ممکن وعملی می باشد. ما به سهم خود تلاش خواهیم کرد تا در آینده به این مهم پرداخته و در حد توان خود به روشنتر شدن زوایایش کمک نمائیم..." این دوستان اگر مساعی خویش را صرف سر و سامان دادن به پریشان حالی و فقر نظری بسیاری از همان دوستان خارج نشین مان کنند، هنر کرده اند! درعین حال که به نظر نمی رسد، مردم ایران تمایلی داشته باشند تا بار دیگر به استقبال "ارفرانسی" دیگر در فرودگاه دیگر تهران بروند!
نامی شاکری – تهران ۱۱/بهمن/٨۹
|