یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بازسازی گفتمانی راست و هجمه برای فتح مرکز


مزدک دانشور


• در حال حاضر شناخت و پویایی نیروهای راست جامعه ی ایران بیش از آنکه محصول تحلیل و تدقیق چپ باشد بیشتر محصول سخن مفسران حرفه ای لیبرال و یا اصلاح طلب در صدای آمریکا و یا بی بی سی فارسی است... در این رابطه خلاء تحلیلهای چپ بیشتر حس می شود. مطالبی که در ذیل می آید بیش از آنکه تحلیلی منقح و پرداخته باشد، طرحی است که شاید برای مدل سازیهای آینده به کار بیاید. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۶ بهمن ۱٣٨۹ -  ۵ فوريه ۲۰۱۱


آنگاهی که احزاب و سازمانهای چپ ایران در دوره ی کوتاه آزادی پس از انقلاب بهمن می توانستند خود را سامان دهند و به فعالیت اجتماعی بپردازند، چنان محدود بود که شناخت آنها از نیروهای مقابلشان فقط می توانست به تفسیرهای سیاسی محدود بماند، چرا که ریشه های طبقاتی نیروهای مقابل فقط وقتی می توانست کاملن آشکار شود که یا یک برنامه ی مطالعاتی منسجم بر روی آنها صورت گیرد (که در ایام انقلاب و تغییرات مداوم این کار چندان میسر نبود) و یا اینکه در یک تقابل و برهمکنش مداوم و مستمر خواسته ها، آرزومندیها و افقهای فکری و خواستی طرف مقابل و شیوه ی سازماندهی و نگرش اجتماعی آن مشخص شود. شاید یکی از علل سردرگمی و عوض شدن "لحظه ای" تحلیل های سازمانهای چپ در رابطه با نیروهای حاکم و لیبرال ها (که مثلا در عوض شدن نگرش پیکار در شماره ی صد و ده دیده می شود) هم همین ناآگاهی و کم اطلاعی از نیروهای راست جامعه بود. حزب توده نیز اگرچه از سابقه ی فعالیت اجتماعی در ایران برخوردار بود و کادرهای مجرب و دانشگاهی داشت، ولی عدسی "راه رشد غیرسرمایه داری" چشمهایش را به روی راست روی نیروهای مکتبی می بست. (البته با لحاظ کردن استثنای نامه ی مسعود اخگر به هیات سیاسی) با این همه شناختی که از نیروهای "انجمن حجتیه" و "روحانیون قشری" و هیاتهای موتلفه وجود دارد تا حدی مدیون روشنگریهای حزب توده ی ایران است.
پس از سرکوب جنبش و عدم حضور سازمانی در جامعه و متعاقب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برخی از دانشگاهیانی که از نیروهای چپ برخاسته بودند بیشتر به سراغ بررسی ناکامی چپ ایران و یا علل ناکامی چپ جهانی رفتند (چون حمید احمدی و حمید شوکت) و بیش از آنکه به تحولات نیروهای راست نظر بیفکنند در جستجوی ناکامی چپ "در خود" پرداختند (البته بازهم با استثنائاتی چون خمینیسم آبراهامیان و یادداشتهایی پراکنده دربولتن راه آزادی از بهار زنده رودی).
چنین شد که در حال حاضر شناخت و پویایی نیروهای راست جامعه ی ایران بیش از آنکه محصول تحلیل و تدقیق چپ باشد بیشتر محصول سخن مفسران حرفه ای لیبرال و یا اصلاح طلب در صدای آمریکا و یا بی بی سی فارسی است. یعنی تحلیلی که ما هم اکنون از وضعیت موتلفه، حوزه ی علمیه قم، بازار سنتی ایران، بازسازی انجمن حجتیه، مصباح و نظریات پساولایت فقیه داریم از ذهن و بیان احمد سلامتیان، مهدی خلجی، حسین باستانی حجت الاسلام فریشتیان، مراد ویسی و...گذشته است. اما از آنجا که خصلت مباحث مطرح شده در رسانه های سرمایه داری متاخر سطحی بودن است و هم اینکه تحلیلگران بورژوا توان به عمق رفتن را تا حدی دارند که پرده های حاجبی که خودشان را می پوشاند، ندارند، خلاء تحلیلهای چپگرا بیشتر حس می شود. در همین راستا مطالبی که در ذیل می آید بیش از آنکه تحلیلی منقح و پرداخته باشد، طرحی است که شاید برای مدل سازیهای آینده به کار بیاید. در این سطور نگارنده به خرده گفتمانهایی می پردازد که راست جدید ایران از کنار هم قرار دادن آنها سعی در بازسازی توان اندیشگی ideational و مشروعیت گیری خود دارد. خرده گفتمانهایی که راست جهانی و مدرن نیز از برخی از آنها بهره می جوید تا مشروعیت خود را نزد مخاطبان حفظ کند و یا حتی در مواردی بالا ببرد.

دشمن ستیزی در سیاست خارجی

از زمانی که نیروهای اطراف آیت الله خمینی تمامی توان ایدئولوژیک ضدامپریالیستی نیروهای چپ را در اشغال سفارت آمریکا دزدیدند و به نام خود سکه زدند تا وقتی که روزنامه الشراع معاملات پنهانی ایران و آمریکا را بر آب ریخت، چند سالی بیش نگذشته بود که شرنگی تلخ بر جان زندان نشستگانی می نشست که رویکرد ضد آمریکایی- ضد مدرنیته ی "مکتبی ها" را ضد امپریالیستی و اصیل تعبیر می کردند و به آن بها می دادند و بر پایه "تضاد عمده" سیاستهای خود را تنظیم می کردند.
این میزان توان قلب نمایی البته باید درس عبرتی برای آیندگان می شد تا چپ نمایی را با چپ گرایی اشتباه نگیرند و تضاد اساسی را فدای تضاد عمده نکنند. که خوشبختانه چپ ایران بر خلاف همتایان لاتین تبارش ژستهای چپ نمایانه ی دولت نهم را به دیده نگرفت و بازتولید کمدی وار جبهه ی ضد امپریالیسم را بر نتابید. اما این رویکرد چپ ایران مانع این نشد که رئیس راستگراترین دولت ایران هر از چندگاهی نظام سرمایه داری را در سراشیب مرگ و نیستی نداند و در عین حال به خصوصی سازی (اختصاصی سازی؟) گسترده نپردازد. او ریشه ی مشکلات را در نظام امریکامحور می داند و تلاش می کند که مبارزه بر سر مسایل هسته ای را با "مرکز-پیرامون" تحلیل کند و خود را نیروی مترقی و ضدامپریالیستی نشان دهد و در عین وابستگی اقتصادی-تکنولوژیک به غرب را با بالا بردن سهم نفت در بودجه ارتقاء دهد.
این خرده گفتمان اگرچه از چپ ربوده شده اما طرفه آنجاست که کارکردی راست گرایانه دارد. همانگونه که شاهین های نشسته بر شانه ی نئوکانهای کاخ سفید با دشمن ستیزی خود در جهان خارج نیروهای سیاسی مخالف داخلی را به سکوت و پذیرش فرا می خواندند. نئو محافظه کاران ایرانی نیز با خارجی ستیزی خود در بستر مناقشه ی اتمی دیگر نیروهای سیاسی را به پشت پرچم فرا می خوانند، هرگونه حرکت مخالف را با انگ خیانت و عدم وفاداری به کشور می کوبند و با این توجیه قوانین پیدا و ناپیدای بسیار راستگرایانه و محدود کننده ی خود را پذیرفتنی می کنند. هر چند که این "جنگ افروزی" به نظر رویکرد سی ساله ی این نظام است ولی هربار باید محملی پیدا شود که جنگیدن بر اساس آن مشروع باشد و این بار نیز مناقشه ی اتمی به کمک آنان آمده تا آتش دشمن ستیزی را زنده نگه دارند و جالب آنکه در برخی از شهروندان نیز این آتش مسموم اثر می گذارد.

مجازات بر بدن: اعدام و اجرای حدود

قطع دست، انگشت و اعدامهای سریالی که دیگر می توان آن را ساعت به ساعت برشمرد، روش جدیدی است که راست ایران در پیش گرفته است تا به قول خود با جرم و جنایت مبارزه کند، متجاسران به حقوق مردم را! به جای خود بنشاند و امنیت را به جامعه برگرداند. جدا از آنکه مجازات اعدام از طرف بسیاری از کشورها طرد شده است اما هنوز راست جهانی حتی در همان کشورها هم بر مفهوم "مجازات بر بدن" بیشتر پای می فشرد تا اینکه مسوولیت خود را بپذیرد و به ایجاد ساختارهای پشتیبان بپردازد و فقر و تبعیض و دیگر اشکال خشونت ساختاری را مسبب ایجاد جرم و جنایت بداند. در حقیقت راست جهانی می خواهد مسوولیت تمام امور را به عهده ی فرد نوعی بگذارد و خود را از هرگونه مسوولیتی مبرا بداند. در این سیر نیز مجازات بر بدن مطلوب آن می شود و قابل توجیه. راست ایرانی نیز با وام گرفتن از سیاستهای جهانی راست مشغول بازسازی گفتمانی از "مجازات" و "تاثیرات مثبت مجازات و برخورد قهرآمیز" است و کمتر بر وجهه ی مذهبی اعدام تکیه می کند. تلخ آنجاست که حتی این روش را به صورت نمادین برای شیرهای باغ وحش تهران که مبتلا به بیماری مسری بودند نیز تجویز می شود و به جای تلاش برای معالجه و یا امتحان کردن روشهایی چون قرنطینه و.. آنها را با شلیک گلوله خلاص می کنند تا با پاک کردن صورت مساله، احدی از مسوولان به پرسش طلبیده نشود. این نحوه برخورد با بیماری مسری، برخورد غالب این روزهای راست ایرانی با بیماریهای اجتماعی است تا آن را از خصلت اجتماعی خود تهی کند و با مجازات بر بدن "افراد" ترس و وحشت را به توده ی ترس خورده القاء کند و خود را تنها منجی و حافظ امنیت آنان نشان دهد.

کنترل موالید و سقط جنین

شاید برای کسانی که نظام فعلی را دارای خصلتهای فاشیستی می دانند، این ادعا که قوانین مربوط به کنترل موالید و سقط جنین در ایران از سکولارترین در نوع خود است کمی غریب باشد. اما غریب تر آنکه راست جدید در بازسازی خود و با وامگیری از راست جهانی رفتار بالنسبه "سکولار" خود را در زمینه ی کنترل موالید و سقط جنین به کناری گذاشته است و به سیاست "بچه هر چی بیشتر بهتر" روی کرده و یا فیلمهای چون دعوت را (از ابراهیم حاتمی کیا کارگردان ضداصلاحات) می سازد که کارگردان ارزشی! در این فیلم چند اپیزودی بر ضد سقط جنین موضع گیری کرده است.
از زمانی که نومحافظه کاران آمریکا و پاپ اعظم رم بر ضداستفاده از کاندوم موضع گیریهایی داشتند، دمکراتهای جهان بر ضد این منش آنان دست به افشاگریهایی زدند که منجر به عقب نشینی پاپ در این زمینه شد و در آمریکا نیز با روی کار آمدن اوباما مسایل پزشکی از زیر یوق محافظه کاران درآمد. این دمکراتها و افراد پیش رو اینگونه استدلال می کردند که هجمه ی نومحافظه کاران به "فرد" و انتخاب "فردی" در زمینه ی بچه دار شدن و یا نگهداری جنین در حقیقت زمینه را برای ایجاد یک جامعه ی تبعی و توده وار فراهم می آورد. جامعه ای که در آن ارزشهای زیستن نه بر مبنای انتخاب که به اجبار به این افراد تحمیل می شود و پذیرفتن اجبار در این زمینه پذیرفتن اقتدار در زمینه های دیگر را نیز آسان می کند. مضاف بر آن کسانی که بر روند زندگی خود کنترل اعمال می کنند (مثلا برای پیشگیری از بارآوری ناخواسته از کاندوم و یا قرصهای ضدبارداری استفاده می کنند) با ادراک این مساله که نه تقدیر بلکه خود ایشان مهار زندگیشان را به دست دارند به نوعی اعتماد به نفس می رسند که این اعتماد به نفس دشمن هر گونه اقتدارگرایی خواهد بود. علاوه بر همه ی اینها کنترل موالید باعث می شود که دوره ی کاری زنان در روند تولید افزایش پیدا کند و این تقاضای زنان برای کار به نوعی دشمن فوری بازار شکننده و ناتوانی راستگرایان در ایجاد شغل است و می تواند برای آنان خطرساز باشد. به همین دلیل است که روزگاری اگر بورژوازی برای تامین نیروی کار ارزان، زنان و کودکان را به عمق معادن و پشت دستگاههای نخ ریسی می فرستاد و خود منادی آزادی زنان بود، امروزه روز و برای رهایی از تقاضای روز افزون زنان برای شغل و برابری، از وظایف مادری سخن می گوید، بهترین مکان برای زن را خانه فرض می کند و حتی راههای تحصیلات عالیه را برای زنان سد می کند. در این وانفسای بحران بیکاری در ایران چه دوایی بهتر از بچه دار شدن هر چه بیشتر و مشغول بودن زنان به امور خانه داری؟

باستان گرایی، مکتب ایرانی و کوروش چفیه به گردن   

در اوایل قرن چهاردهم خورشیدی اگر محمود افشار، تقی زاده، پورداوود و یا حتی بزرگ علوی (دیو...دیو) و صادق هدایت (پروین دختر ساسان) به ایران باستان و هجوم عربها می پرداختند به نوعی در تلاش بودند تا عدم اعتماد به نفس انسان ایرانی را در برابر "غرب" جبران کنند. آنها تلاش می کردند که گذشته ای دور، سپید و پرافتخار را ترسیم کنند و "توسری خوردگی" زمانه شان را در برابر غرب فروزان و پرغرور بر گردن حمله ی اعراب بیاندازند. هر چند که از زهدان چنین تفکری باستان گرایی و شووینیسم پهلوی بیرون آمد و دستاوردهای مشروطه را در حماقت حقیر خود به باد داد.
در این زمانه نیز حاکمان راستگرای ایران در بازتکرار نقش رضاشاه، با انداختن چفیه بر شمایل کوروش کمدی حقیری را شکل داده اند تا از استوانه ی کوروش مشروعیت بگیرند و "مکتب ایرانی" را بدل به گفتمان نیرومندی در برابر اسلام فقاهتی کنند. سربازان به سرداری رسیده ی ایرانی نیاز به گفتمانی دارند که انان را از زیر یوق اطاعت و تبعیت قم بیرون بیاورد و به آنان هویتی مستقل و مقبول طبقات متوسط شهرنشین بدهد.
هر چند استفاده ی راستگرایان افراطی جهان از گذشته ی نژادی- قومی- و یا تاریخی (چون نسبت رایش سوم با شوالیه های توتونی، و یا احیا امپراتوری سولومون (سلیمان) در حبشه با تکیه بر نژاد سامی امهره ای و یا حتی جمله ی معروف " کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم!") امری مسبوق به سابقه است، اما این بار ردایی گشاد است که پیکر کوتوله ی راستگرایان ایران در آن حقیرتر از سابق به نظر می آید. تلاشی عبث برای سروری شعوبیه بر شیعه، حال آنکه تا به حال شعوبیه فقط بستری برای مشروعیت بخشی تفاوت شیعه از دیگر فرق بوده است.

مهاجر ستیزی و یا سامانه ی نفرت ساز

از روزگاری که جمهوری اسلامی برای عمل به وظیفه ی کفایی کمونیسم ستیزی اش میلیونها تن از افغانیان را به درون مرزهایش راه داد تا از آنان سربازانی برای جنگ سالاران و دیگر نیروهای ارتجاعی افغان فراهم آورد، سالها گذشته است و دیگر راست جهانی نیازی به کشیدن کمبربند سبز برای پیشگیری از نفوذ سرخ ندارد. در نتیجه "برادران مسلمان افغان" از میهمانانی عزیز به "مهاجرانی ناخواسته و ناخوانده" بدل شده اند. چه بسیار می شنویم از اخراج و بدرفتاری و دربدری مهاجران افغان و ازاینکه آمارهایی بیان می شود از میزان ارزی که مهاجران افغانی از ایران خارج می کنند و یا از میزان جرم و جنایتی که مهاجران افغان می آفرینند و یا نا امنی که حضور آنان در حاشیه های تهران آفریده است.
راستگرایان در حقیقت با توان نفرت ساز و ترس آفرین خود می توانند هویتهای خفته و ارتجاعی را بیدار کنند و در مقابل شکافهایی که حاکمیت سرمایه را به چالش می کشد گسلهای متقاطع بیافرینند و با معطوف کردن نگاهها به مواردی بی اهمیت، برای خود زمان بخرند. به عنوان مثال در آلمان سیاست "ضدسرمایه داری" سوسیالیستها توسط ناسیونال سوسیالیستها دزدیده می شود و شکل سیاست "ضدسرمایه دار" به خود می گیرد و پس از روکردن سرمایه داران مالی آلمان به پیشوا این رویکرد نیز اخته شده و قلب به سیاست "ضد سرمایه دار یهودی" می گردد. سیاستی که بیش از آنکه بر خصلت های مساوات طلبانه تکیه کند بر نفرت سازی و دیگری ستیزی استوار شده است. یا در مثالی دیگر در همین روزها، در هلند و بلژیک و فرانسه بحران اقتصادی سرمایه داری بر گرده ی مهاجران می افتد و چون "سیاه ستیزی" و "یهودی ستیزی" کاملن بی آبروست سیاست "مسلمان ستیزی" به جای آن می نشیند.
نفرت از دیگری چه خارجی چه همجنس گرا چه مجرم و اوباش، در دوران بحران به جای رقابت با دیگری می نشیند. سرمایه داری نرم خوی کینزی در لحظه های بحران رکود به خشن ترین و بدوی ترین اشکال انباشت سرمایه روی می آورد و با اوج گیری بحران در رونمای خود نیز از نرمخویی و سرکوب هژمونیک به اشکال سخت افزاری و خشن تغییر شکل می دهد.
راست ایران نیز در بحران است. بدهکاری به سیستم بانکی، بیمه ها، بیمارستانها، کاهش تولید ملی، کاهش شدید رشد اقتصادی عدم توازن صادرات و واردات و....همه ی چراغهای خطر را به صدا درآورده است. بحران انباشت سرمایه نه تنها گریبان دولت که رقیبان او را نیز گرفته است و بورس بازی و زمین بازی و وامداری خصلت حباب گونه و ترسناک خود را هر روز بیش از دیروز به نمایش می گذارد. همه ی این سراشیبی و رکود مادی در جهان سرمایه نیز، خود را در جهان ذهنیتها بازنمایی می کند تا توجیه گر سیاستهای راست در بحران شود. به همان نسبت که پست مدرنیسم صدای سرمایه داری متاخر، شبح گون و لجام گسیخته ی پس از فروپاشی شوروی است، ترکیب همساز مهاجرستیزی، باستان گرایی، دشمن ستیزی، زن ستیزی، و مخلص کلام دیگری ستیزی بیان و زبان تولد راست جدید در ایران است. راستی که برای گذر از بحرانهای خود بیش از آنکه بر قم و عباپوشان تکیه کند بر زنده کردن دیگری ستیزی و نفرتهای پنهان در جامعه ی موزاییکی ایران همت گماشته است.


در عمیق ترین لایه های سنت و در دخمه های پیچ در پیچ قرون وسطایی زشت خویانی گرد هم آمده اند و با پتک نفرت و آتش ترس در کار ساختن حلقه ای دیگر از زنجیر اسارت انسانی هستند، اما از یاد برده اند که اینجا برق شور دامنه هاست و مقاومت ناگزیر چپ ایرانی است حتی اگر عموهای ما در خاک خاوران خوابیده باشند.


مزدک دانشور


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست