تولد ماهی درونم
هادی خوجینیان
•
از جنگل پشت خانه، هوای فشرده از باران به داخل خانه هجوم می آورد تا کاری کند که ماهی ها، دور سرم شروع به شنا کردن کنند. از صبح که بیدار شدم دلم هوس ماهی شدن کرده بود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٨ بهمن ۱٣٨۹ -
۷ فوريه ۲۰۱۱
از جنگل پشت خانه ، هوای فشرده از باران به داخل خانه هجوم می آورد تا کاری کند که ماهی ها ، دور سرم شروع به شنا کردن کنند . از صبح که بیدار شدم دلم هوس ماهی شدن کرده بود . هر کاری که کردم نه پولکی در آوردم و نه فلسی برای غوطه ور شدن در آب رودخانه ی جزیره . ساعت ها نگاهم را به مه ی صبحگاهی دوختم تا شاید معجزه ای اتفاق بیفتد ولی بی آنکه پلک بزنم معجزه درست در ساعت پنج و سه دقیقه در خانه را زد . در خانه را باز کردم تا هوای فشرده از تلخکامی های این چند ماهه ، فضای چهار دیواری چوبی ام را در هم بشکافد تا معجزه حال و هوای مناسبی برای این دگردیسی داشته باشد . نه به آسمان نگاه کردم و نه به کف چوبی خیس از هوای فشرده . از لحظه ای که در خانه را باز کردم حس قشنگی در میان بازوانم پیدا کردم . انگار بالچه در آوردن به همین سختی نبود که تصورش ماه ها در ذهنم جا انداخته بود . لحظاتی بعد به آرامی ماهی شدم . . نه می خواستم از وهم خبری بگیرم و نه از رگه های واقعیت . در ساعت کشف شده ، من آنی شده بودم که دلم می خواست .از زیر زمین خانه صدامی آمد . صدای بال فرشتگانی که در من زاییده شده بودند بی آنکه با کسی هم خوابگی کرده باشم . کلید زیر زمین از روی رف به زمین افتاده بود و نا آشنایی در ، زیر زمین را برای فرشته های باکره باز گذاشته بود . ردیف ترانه های مشکوف ذهنم را باز کردم بی آنکه تلاشی برای شانه زدن زخم های درونم کنم . مداد های جادویی ام بی آنکه در میان انگشتهایم جا به جا شوند شروع به نقاشی دیوارهای خانه کرد ند . هیچ وقت فکر نمی کردم زمانی برسد که من به شکل ماهی سفیدی در بیایم که هوس عشق بازی کردن در میانه ی مه و باران داشته باشد ، و بی آنکه بدانم هوس غریبی روی پولک ها و فلس هایم نشست
|