•
عمری در خیالِ من زیستهای
در من آواز خواندهای
حسرت،
گیسو در خونِِ خیالِ تو شستهست
و ستاره،
غرورش را در زخمهای تو جستهست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۹ بهمن ۱٣٨۹ -
٨ فوريه ۲۰۱۱
با کولهباری پر ز ترانه،
و با دلی با مهر یگانه،
به دیدار تو آمدم.
« بوسهات مزهی باران میداد
در گلوگاه تو مرغ سحری،
قصهی غصهی آدم میگفت
اسبِ عصیانِ نگاهت بیتاب
در چمنزارِ دلم میتازید
باد هرزه چو ز صحرای غضب میآمد،
دست تو چترِ شقایق میشد
گلشبدر به تو عاشق میشد!
کاکل نارس گندمزاران،
شوق دیدار تو اش میلرزاند
تُندری پرکینه، تا خروشی میکرد،
اضطراب مادر،
ته چشمان هراسیدهی تو پیدا بود
مهر چشمان تو چه زیبا بود!
سایهی ابر چو بر سینهی رویا افتاد،
آخرین شاخهی نیلوفر را،
از نگاهم چیدی
و به تندابِ خروشانهی رودش دادی
در شبی پاییزی،
ماه را،
از بلندای سرِ شانهی من
برچیدی
و نثارِ سفرِ چلچلههایش کردی.»
عمری در خیالِ من زیستهای
در من آواز خواندهای
حسرت،
گیسو در خونِِ خیالِ تو شستهست
و ستاره،
غرورش را در زخمهای تو جستهست
چهل سال گذشته است و
من اینک،
با گنج یافتههایم،
رها شدهام از رنج بافتههایم!
*تصویر آمده در متنِ شعر تابلوی سیاهکل اثر بیژن جزنی است. این تابلو در سال ۱۳۵۰، یک سال پس از ماجرای تصرف پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، با تکنیک رنگ و روغن و در ابعاد ۵۰ × ۷۰ یا ۷۰ × ۱۰۰ در زندان قم کشیده شدهاست. از سرنوشت این تابلو اطلاعی در دست نیست.
|