خاورمیانه جدید در مسیر گذار از اعماق
اردشیر زارعی قنواتی
•
تغییر ساختار سیاسی – اجتماعی در منطقه خاورمیانه پس از تحولات مصر و تاثیر آن بر دیگر کشورهای عرب منطقه به یک واقعیت عینی تبدیل شده است. این بحث که خاورمیانه جدید چگونه جایی خواهد بود از هم اکنون توجه سیاستمداران، تحلیلگران و رسانه ها را به خود مشغول کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۴ بهمن ۱٣٨۹ -
۱٣ فوريه ۲۰۱۱
تغییر ساختار سیاسی – اجتماعی در منطقه خاورمیانه پس از تحولات مصر و تاثیر آن بر دیگر کشورهای عرب منطقه به یک واقعیت عینی تبدیل شده است. این بحث که خاورمیانه جدید چگونه جایی خواهد بود از هم اکنون توجه سیاستمداران، تحلیلگران و رسانه ها را به خود مشغول کرده است. ظاهرا همه ی طیف ها و گرایشات فکری مختلف در این نکته متفق القولند که این تغییرت اجتناب ناپذیر و یک الزام تاریخی برای گذار از دوران "پیشینی" به سمت دوران "پسینی" در چارچوب فرایندهای دمکراتیک و عدالت طلبانه خواهد بود. گزاره ها و مشخصات عینی تحولات پیش رو در پروسه ی شکل گرفته کنونی بسیار فراتر از درک قبلی نولیبرالیسم غربی و سنت گرایی دوگانه ی دیکتاتوری های موروثی – بنیادگرایی دینی شرقی بوده است. به همین دلیل فروکاستن وضعیت کنونی به یک دمکراتیزاسیون روبنایی بدون تغییر در عمق زیست دمکراتیک و مطالبات عدالت محور اقتصادی بیشتر به یک طنز منحط می ماند که دیگر حتی راستگراترین سیاستمداران غربی نیز چندان به آن نمی پردازند. آنچه هم اکنون در خاورمیانه و بسیاری از کشورهای عربی می گذرد حاصل انباشت مطالبات سرکوب شده ی توده های انسانی ساکن در این حوزه ژئوپلتیک می باشد که نه در ساخت درونی و نه در ساخت بیرونی به آن پاسخ مناسب داده نشده است. از سوی دیگر به لحاظ عدم وجود ساز و کارهای مناسب جهت رفرم و تغییر که ناشی از "نبود" دمکراسی و عدالت اجتماعی است و "بود" شکاف های طبقاتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در یک همپیوندی ذاتی، این دوران گذار را تبدیل به یک زایش دردناک می کند که هم موقعیت آبستن و هم نوزاد تازه خلق شده را واجد شرایط "فرصت" و "تهدید" خواهد کرد. به یقین خاورمیانه در این مسیر از ناهمواری ها و گره گاه های تجربه نشده یی خواهد گذشت اما این تحول پاردوکسیکال یک ضرورت انکارناپذیر است که می بایست در طول زمان و دوران گذار طی شود. به همان نسبت که طرح تزریق دمکراسی نولیبرال مدنظر نئوکان های اطراف "جورج بوش" رئیس جمهوری سابق آمریکا در خاورمیانه هزینه های خاص خود را بر منطقه تحمیل کرد هم اینک نیز تحول درونی منطقه یی با توجه به وجود نیروهای ناهمگون حاضر در عرصه عینی هزینه های زشت و زیبای خود را به درون ساخت جدید تزریق می کند. این وضعیت خارج از اراده ی از پیش برنامه ریزی شده بازیگران حاضر در صحنه است و تحولات مسیر شتابناک خود را در یک بستر پرتناقض و فاقد هویت تثبیت شده بروز می دهد. بدون درک درست از واقعیات کنونی و روند چندجانبه ی مدرنیسم در حوزه خاورمیانه نمی توان نسبت به وضعیت آینده ی تحولات جدید اظهارنظر کرد. محیطی که هم زمان در بافت درونی خود حامل مطالبات متناقض و متفاوت بوده و فاز اول برون رفت از وضعیت متصلب موجود عبور از ساختار دیکتاتوری مفهوم می یابد. تا زمانی که این مطالبات پاسخ لازم را نگرفته است و محیط با کنش – واکنش مناسب برای ثبات درونی خود در معرض آزمون عینی قرار نگیرد، خاورمیانه هم چنان درگیر آرزوها و یاس ها، فرصت ها و تهدیدها، خطرها و هراس ها از آنچه امکان وقوع دارد، قرار خواهد داشت.
خاورمیانه جدید برای عبور از وضعیت موجود بدون شک می بایست از این گردنه و گره های در هم تنیده عبور کند تا اینکه بستر لازم جهت آزمودن و حرکت در مسیر رخدادهای الزام آور تاریخی برای آن مهیا شود. بدون تردید شکستن ساختارهای دیکتاتوری و حکومت های موروثی تبعات خاص خود چون بی ثباتی، ورود به ناکجاآبادهای معماگونه، وزن کشی نیروهای مدرن – سنت گرا، تضاد بین ترقی خواهی – واپسگرایی و دمکراسی پایدار – شبه دمکراسی ابزاری را به همراه خواهد داشت. تا به امروز دیکتاتوری های منطقه یی برای جلب نظر حامیان خارجی و توجیه ماندگاری خود، حفظ ثبات را به نقش دفعی سیستم حاکم نسبت به بنیادگرایی اسلامی گره زده اند، در حالی که به تجربه ثابت شده است که ظهور بنیادگرای و تروریسم مذهبی ارتباط انکارناپذیری با همین موجودیت استبداد سیاسی و فقر اقتصادی داشته است. اینکه در یک نظم مبتنی بر دمکراسی به احتمال زیاد نیروهای بنیادگرا و احزابی چون اخوان المسلمین در مصر نیز نسبتا آزاد شده و به عرصه بازی وارد خواهند شد با توجه به تجارب پیشینی نه تنها آن گونه که گفته می شود هولناک نیست که شاید همین پتانسیل انباشت شده در موقعیت ورود به عرصه رقابت های سیاسی بعد از یک دوره کوتاه کشاکش خاص دوران گذار، بتواند ذات انطباق پذیری این نیروها در وضعیت جدید را در معرض نگاه ملت های منطقه قرار دهد. چنانچه به حقانیت دمکراسی و مدرنیته در ساخت تاریخی کنونی و الزامات تاریخی متعاقب آن اعتقاد داشت، باید تبعات مثبت و منفی این دوران گذار را نیز پذیرفت. تجربه ی عینی بحران افغانستان نشان داده است که بنیادگرایی و تروریسم مذهبی ارتباط معکوسی با حذف فیزیکی و سرکوب داشته و آنان بیشترین یارگیری ها و جهش اعتبار جعلی خود را از چنین محیطی به عاریت می گیرند. تحلیل و طرح خطر قدرت اخوان المسلمین در مصر نیز هر چند که می تواند به عنوان یک گزینه مطرح باشد اما با توجه به شرایط جامعه مصری و اقتصاد مبتنی بر توریسم این کشور تحت هیچ شرایطی به این حزب اجازه نمی دهد که حامل زیست مبتنی بر انزوای ذهنی و عینی باشد. البته در خاورمیانه در کنار تحولات درونی آن یک موضوع تاثیرگذار بیرونی (دخالت خارجی و مناقشه اعراب – اسرائیل) نیز وجود دارد که بدون حل و فصل منصفانه آن ساخت سیاسی – اجتماعی منطقه یی مسیر مطلوب خود را بازنمی یابد. گذار مسالمت آمیز از دیکتاتوری به دمکراسی و عدالت اجتماعی در کنار خروج عادلانه از بن بست صلح خاورمیانه، می تواند تضمین کننده ی چنین مسیر مطلوبی تلقی شود. در چنین محیطی حتی ورود نیروهایی چون اخوان المسلمین به حوزه تکثر قدرت آن خطری که تاکنون ترسیم شده است را به همراه نخواهد داشت. نباید فراموش کرد که انقلاب تونس و مصر و اعتراضات در دیگر کشورهای منطقه خاورمیانه بازخورد مطالبات سیاسی – اقتصادی و جنبش جوانان در حوزه ذهنی مدرن و به تعبیری انفجار فیس بوک – تویتری در قالب شبکه های اجتماعی بوده است که همین خصوصیت در آینده خود می تواند نقش بازدارنده برای خطر و تهدید بنیادگرایی به حساب آید.
|