سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

این یک رستاخیز است
اینک رهبر شمایید


دکتر کاوه احمدی علی آبادی


• بزرگترین اشتباه نه تاریخ ما که شاید تمامی مبارزات در طول تاریخ این بوده که تصور می کردند، همواره حق با ماست!؟ این نحوه تفکر شخص را نابینا می سازد و آخرین قربانی ای که می گیرد، خود اوست و آن هم به بهای تمام زندگی اش ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۶ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱۵ فوريه ۲۰۱۱


می بینیم که امواج تحول خواه که در قامت جنبش ها و انقلاب ها یا هر عنوانی دیگر بروز می کنند، جهانی شده اند. این نخستین انقلاب اینترنتی از ایران شروع شد و به خاورمیانه و ورای آن گسترش یافته است، همچنان که توسط رسانه ها نخستین انقلاب مجازی دنیا نیز لقب گرفت که عملاً الگویی شود برای همراهی سایر کشورها در سراسر جهان؛ به طوری که اعتراضات در سایر نقاط جهان شکل گرفت و چه بسا اشخاصی از ملیت های دیگر برای جامعه و مردمی که حتی نمی شناختند، اما آنان را انسان های می پندارند که چون خود از حقوق انسانی و حق برخوردارند و باید حکومت ها و دولت ها و سایر نهادهای قدرت آنان را محترم شمارند، دست به تظاهرات و اعتصاب زدند. هر جنبش و حرکتی یا انقلابی، تجارب موفق خویش را در جنبش و حرکتی دیگر به اشتراک می گذارد. این مستلزم کاری همگانی و پیگیری جدی است که چون جا بیافتد، حرکتی بزرگ در سطح تحولات جامعه مدنی است.
اینک شما حتی بدون در اختیار گرفتن حکومت (که آن نیز حق مسلم شماست)، جامعه مدنی را در اختیار دارید و فراموش نکنید، این "رستاخیز" بزرگترین پیروزی شماست. این جهان بینی سرکوبگران است که با نصب چند پرچم و عوض شدن چند قاب عکس و مغرورانه راه رفتن، این معیارهای کودکانه را ملاک پیروزی شان می دانند. دوستانم، اعتراض حق شماست و زندگی حق مسلم شماست. شما حق دارید که حتی اشتباه کنید، اما ما نمی توانیم خود را ببخشیم، اگر اشتباهات گذشته خود را تکرار کنیم. تاریخ ها تکرار می شوند و نمی شوند. قسمی از تاریخ به سبب مشترکات انسانی و مشترکات شرایط محیط، تکرار می شود و قسمی همواره به سبب تمایزات شان، متفاوت اند. اما شما که انقلاب ۵۷ را به یاد ندارید و شاید بارها حتی پدران و مادرانتان را به اشتباهات محکوم کرده اید، اینک در مدت به خصوص این چند سال اخیر نیک می دانید که مبارزه چه کار سختی است و پیروزی بر کسانی که در استفاده از قدرت و سلاح از کوچکترین دلرحمی برخوردار نیستند، چقدر سخت تر. اما باید بدانید که اگر می خواهید، اشتباهات آنان را مرتکب نشوید، چقدر راه دشوارتری در پیش دارید. هر تحول، جنبش و رستاخیزی بی شک نیاز به احساس و عاطفه دارد، اما احساس و عاطفه ای که وجدان و انسانیت و عقل را نادیده گیرد، تبدیل به احساسی کور خواهد شد که خود مدام قربانی می گیرد. پس جنبش تان را به همه شان مجهز کنید. در انقلاب گذشته تصورمان این بود که برای برانداختن رژیم باید متحد و همفکر شویم، اما اینک آموختیم که متحد آری (آن هم داوطلبانه و نه بالاجبار)، ولی همفکر شدن می تواند بسیار خطرناک و فریبنده باشد و تنوع و تکثر را نادیده بگیرد و زمانی که نیاز به بروز اعتراض و نقد طی مسیریم، چون طی مبارزه نیاموخته ایم که با منتقد و مخالف خود نیز کار کنیم، خود سرکوبگر می شویم.
شما عزیزانمان باید بدانید که هر جنبشی وقتی پیروز می شود که بداند برحسب شرایطی که پیش می آید، خود را چگونه با انعطاف در عین پایبندی بر وجدان و انسانیت، به حرکت در آورد. حضور در خیابان را آزمودید و بسیاری از شما شکنجه و بهتان و محرومیت و کشتار را با تمام وجود تجربه کردید و هنوز می کنید تا صدای اعتراض تان را برسانید. اکنون می دانیم که این فداکاری های شما چه دستاوردها و توأمان تاوان هایی داشته است. شعارهای شبانه شما نیز همان اعتراضات را انعکاس داد و این یک تجربه بسیار موفق در مبارزات مدنی و بدون خشونت است که ابداعی جنبش ماست که می تواند هدیه ای برای سایر مبارزات کم هزینه مدنی در سایر جوامع شود. شعارها با شماست، اما بدانید که پدرانتان تصور می کردند با مرگ برخی می توان همه جا را به بهشت بدل کرد، اما چیزی نگذشت که دریافتند، با مرگ چند نفر چیز زیادی تغییر نمی کند و چه بسا اشخاص عوض می شوند، اما رویه ها تکرار می گردند. با این همه بی انصافی است، اگر آن ایده آل ها را در همین حد تقلیل دهیم. چون تغییر اشخاص باوری بود که در مبارزات سابق کشورمان بود، ولی در سال ۵۷ به این نتیجه رسیدیم که نظام ها را باید تغییر داد- چنان که در دوره مشروطیت نیز بدین نتیجه رسیدند که عدالتخانه کافی نیست و باید نظام از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه تغییر کند- و تغییر از نظام پادشاهی به نظام جمهوری کم کاری نبود و ضروری نیز بود. در سال ۵۶ همه با مشت گره کرده فریاد می زدند، اما اینک آموختیم که با مشت تنها حق را نمی گیرند که حق را نیز قربانی می کنند! ما با نفرت و انزجار از خفقان و شکنجه ها و جنایات بپا خاستیم، اما نمی دانستیم که تنها با نفرت و انزجار نمی توان همه چیز را درست کرد و این راهی است که با آن، ویران نیز می کنند و ویران ساختن آسان است، ولی ساختن و برپا ساختن چقدر مشکل! پدران و مادرانتان ثابت کردند که حاضرند برای انقلاب شان بمیرند و شمایی که اینک آزار و شکنجه و از دست دادن عزیزانتان را تجربه کردید، می دانید که این ها دیگر تنها مشتی حرف نیستند و عملی کردن شان چقدر سخت است. اما اگر می خواهید که به تغییراتی فراتر از آن دست یابید، باید یاد بگیرید که به جای مرگ، برای اهداف و آرمان های خود زندگی کنید و این چقدر سخت تر است؟! تاریخ را همچون رمان و داستان نخوانید که تصور کنید، برای زیبایی و رمانتیک شدن چقدر خوب بود که چنین و چنان می کردند، تاریخ را چنان بخوانید که انگار اینک در زندگی خود با موارد مشابه ای رو به رویید و اینک در عمل باید حتی اگر دشوار، چگونه عمل کنید. چون اینک بدرستی تفاوت خواندن یک داستان کوتاه درباره سلول انفرادی را با منکوب شدن در روزهای بی شمار و بی پایان در سلول را حس کرده و می دانید. در انقلاب های قرن بیستم، تصور این بود که جامعه ایده آل و نظام موردپسندمان چه بسا با خونمان آبیاری شود و بسیاری به این مهم دست یافتند، دستاوردهای آنان به هیچ وجه کم بهاء نیست، اما پس از سال ها حکومتی که با انقلاب بر سر کار آمده است، انقلابیون نیز چون دیگران دریافتند که آن می تواند مصداق این بیت باشد:
سگی را خون دل دادم که با من آشنا گردد/ ندانستم که آن سگ خون خورد، خونخوار می گردد
آری هر چیز که ورای انسان و مهم تر از آن، انسانیت انسان رود، خود سرکوبگر و ظالم می گردد. با این همه، باز این ها بزرگترین اشتباهات ما نبود، بزرگترین اشتباه ما که متأسفانه هنوز نیز در مبارزاتمان از آن رنج می بریم، تبدیل اشخاص و ایده ها و افکار به هویتی است که از آن برخوردار نیستند و وقتی با واقعیت شان مواجه می شویم، می بینیم که آنان با دروغ هایی که ما به خود گفتیم، فاصله بسیاری دارند. تفکری که معترض را تحمل نمی کرد، جهان شمول معرفی کردیم و متعصبی که به جز برداشتهای دینی خود، تأویل دیگری را بر نمی تابید، عارفی آزاده. طرف یک خط از جمله فارسی را بدرستی و بدون الفاظ عربی نمی توانست بنویسد و از رو بخواند، او را اندیشمندی بزرگ و شاعری عارف مشرب ساختیم. هنوز نیز چنین است و اشخاص را هر کس با هر چه نظر خودش است، نزدیک می سازد و اگر چنین شود، بیم آن دارم که تحولات بعدی نیز که چه بسا با تاوان های بسیاری همراه باشد، به همان سرنوشت دچار شود و تنها سرخوردگی باقی بماند؛ همچنان که برای پدران و مادرانتان چنین شد. همگی اسطوره کاوه آهنگر را شنیده ایم؛ مردی که به خاطر خونخواهی به ناحق ریخته شده بپا خواست، اما پرچم او نشانی از شعارها و آرمان ها نبود، بلکه چرمی از کار آهنگری اش بود! یعنی نشان بارز و زنده زحمات اش، نه آرمان ها بزرگ و مظلوم نمایی های مبالغه آمیز. تنها از اشخاصی که در مقابلتان قرار می گیرند، نترسید، بلکه بترسید از رهبران جاه طلبی نیز که در کنار و پشت شما قرار می گیرند. رهبران بزرگ کسانی نیستند که در راه مبارزات شان تغییری به خرج نمی دهند و طوری بر کارهای خود مصرند که انگار اشتباه نمی کنند، چون این خصلت دیکتاتورهای بالقوه ای است که چون بر کرسی قدرت نشینند، به مستبد بالفعل بدل می شوند. پاک و منزه از هر گناه و اشتباه تنها و تنها خداوند جهانیان است و همه انسان ها گناه و اشتباه می کنند و کتب مقدّس پر است از گناهان و اشتباهاتی که پیامبران کردند و ارزش رهبران معنوی بزرگ در این است که برخلاف فرعونیان، طاغوتیان و دیکتاتورها، گناهان، اشتباهات و خطاهای شان را می پذیرند و آن را برای خود عار نمی دانند. اما باز بیشتر بترسید از رهبرانی که خود مدعی اند که هیچ ادعای ندارند، اما به نوچه ها و شاگردان شان می گویند که از آنان تعریف و تمجید کنند، تعارف می کنند که خواهان پست و مقامی نیستند، اما عده ای را اجیر می کنند که تحت عنوان مردم، از آن ها بخواهند که خواهش می کنیم، فلان مقام و پست را بپذیرید، و گرنه چنین و چنان می شود. اینان شیادانی هستند که حتی از دیکتاتورهای آشکار بسیار خطرناکترند. کسی که چنان وعده های بلند و باورنکردنی می دهد، باور نکنید، اتفاقاً کسی که تا بدان حد به دور از واقعیت سخن می گوید، بسیار از دیکتاتوری با تجربه خطرناک تر و زیانبارتر است. این نقص بزرگی است که ما نیز در سال های اخیر همچون گذشتگان مرتکب آن شده ایم. این بت یا آن بت را نشکنید، هر بتی را بشکنید، چه در مقابلتان، چه در کنارتان و تنها در این صورت است که بت شکن خواهید بود، و گرنه بت پرستی هستید که جای بت ها را می خواهید با هم عوض کنید؛ حقیقتی که نسل گذشته شما دیر بدان پی برد.
اما به نظرم، بزرگترین اشتباه نه تاریخ ما که شاید تمامی مبارزات در طول تاریخ این بوده که تصور می کردند، همواره حق با ماست!؟ این نحوه تفکر شخص را نابینا می سازد و آخرین قربانی ای که می گیرد، خود اوست و آن هم به بهای تمام زندگی اش. خودنگری و بازنگری را همچون آینه ای مدام با خود و هر جنبش و اعتراضی که می کنید، داشته باشید و به خاطر داشته باشید که اینانی که بدان ها اعتراض دارید، بسیاری خود از مبارزان دیروز بودند، که شما نیز چون در جایگاه ایشان قرار گیرد، اگر بازنگری و تجدیدنظر در خویشتن نکنید، و همواره خود و عملکردتان را درست بیانگارید، بی شک به سرنوشت آنان دچار خواهید شد. حق، دربست به عقد کسی در نیامده است، آن پاره پاره شده و قربانی در وجود همه ماست. پس حتی ظالم را نیز نباید نادیده گرفت و نسبت به او بی عدالتی کرد و حتی او نیز از همه حقوق انسانی برخوردار است.
بسیاری از شما ممکن است مشکل را تنها از این ببینید که دین در سیاست دخالت می کند یا برخی حتی مشکل را اساساً از دین بشمارند و آن را تریاک توده ها بدانند. اما هر کسی با خوانش انقلاب های قرن بیستم، درخواهد یافت که انقلاب ایران تنها انقلاب با رنگ و بو و شعارهای مذهبی بوده و سایر انقلاب های چپ و کمونیستی قرن بیستم نیز از این مشکل رنج می بردند و کلاً جهان بینی انقلابی که پس از رسیدن به قدرت چهره عوض می کرد و به حکومتی سرکوبگر بدل می شد، دستاورد این انقلاب های غیرمذهبی بود که به سایر جوامع نیز رسوخ کرد. دانشجویان مذهبی دانشگاه که اینک محرومیت و قربانی شدن به خاطر باورها و اعتراضات شان را با تمام وجود تجربه کردند، بدانند که وقتی عقیده و خواست ما به عقیده و خواست دیگری تحمیل شد، نتیجه اش همین است که اگر امروز دیگری را به سبب فقدان دین و سکولار بودن و غیره نپذیرفتی و حذف کردی، فردا با ملاک های مشابه خود نیز حذف خواهی شد. دانشگاه جایی است که بی دین و با دین و هر انسانی با هر عقیده و طرز فکر و نژاد و قوم و ملیت و مذهبی، تنها برای آموختن و تولید علم می رود و گفتگو آزاد است و فرد نظامی نیز اگر اسلحه خود را کنار گذاشت، می تواند برای سخنرانی به دانشگاه بیاید و آزادی در دانشگاه یعنی این که تنها سیاستمداران غربی در آن سخن نمی گویند، بلکه چه گوارها هم می توانند حرف بزنند، تنها دموکرات ها سخنرانی نمی کنند که پادشاهان و دیکتاتورها نیز حرف می زنند و تنها راستگویان و درستکاران اجازه بیان افکارشان را ندارند، بلکه دروغگویان، پلیدان و شیادان هم اجازه دارند که از خود بگویند و از خود دفاع کنند؛ و این است هویت دانشگاهی که تمدن ساز خواهد بود. این تنها درددلی بود که باید با شما در میان می گذاشتم تا بدانید که تنها معدودی را که امروزه متداول شده دروغگو نپنداریم و ما نیز متأسفانه عادت کرده ایم که به خود دروغ بگوییم، چه رسد به سایرین و این از اشتباهات تکرار شونده تاریخ ما تا به امروز است. انسان وقتی جوان است، تصور می کند با یک تغییر ناگهانی می توان همه چیز را درست کرد، اما هر چه که بیشتر تجربه می کند، در می یابد که تغییرات ریشه ای چقدر سخت و بعضاً غیرممکن می نماید. جنبش شما می تواند به خاطر آرمان ها و ارزش های انسانی و معنوی و هر ایده ای دیگر به حرکت درآید. تغییرات جامعه برای این که ساختاری باشد، مستلزم تغییراتی در همه ابعاد است. جنبش ما اگر در گذشته به چند شهر بزرگ و عمدتاً پایتخت محدود می شد، امروز می بینیم که حتی به شهرهای کوچک نیز کشیده شده است. این گسترش می تواند با حرکتی کوچک، طنین عظیمی تولید کند و با یک سازماندهی کوچک می توان آن را محله به محله و شهر به شهر گسترش داد. اینک رهبر شمایید.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست