یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در سی و نهمین سالگرد تیرباران خسرو گلسرخی. همراه مقدمه ای از عاطفه گرگین
سلام خسرو گلسرخی‏
جایی که کلمه "حرف" می زند


خسرو گلسرخی


• تیغ بر چشم می کشد و بر جراحت آن نیز دو گلوله از آتش شلیک می کند, تا جراحت برای تو فراموش نا شدنی باشد. کاریکاتورهای «اردشیر محصص» انفجاری است از «ممنوع» که در بافت کلمات, اینک میسر نیست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱۷ فوريه ۲۰۱۱


 

چند روز بود در اندیشه بودم که چگونه می توانم به مناسبت سی و نهمین سالگرد همراه و یگانه یار و همسرم خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده ای که ۲۹ بهمن ماه ۱٣۵۲ در رژیم شاه و بدست ساواک تیر باران شد واژه ای بنویسم , نوشتن و اظهارنظر نمودن در باره جوانی که تنها با کلام نه با خشونت توانست یکی از نادر قهرمانان ملی ما شود آسان نیست , اگر چه من در کتاب تصویر ها و تصورها که هنوز در دست است , بخود اجازه داده ام او را نقد کنم و در باره همه چیز خود و او و فرزندمان بنویسم. قهرمان ملی ما تنها به دلیل بیان عقاید خود و دفاع جانانه از حیثیت انسان در سحرگاه چنین روزی همراه کرامت دانشیان رفیق راهش گلوله ی دژخیمان را در راه آزادی و وفا به تعهد و انسان پذیرا شدند.
یادشان هموار گرم و روشن خواهد ماند

عاطفه گرگین



جایی که کلمه "حرف" می زند
نوشته خسرو گلسرخی


تیغ بر چشم می کشد و بر جراحت آن نیز دو گلوله از آتش شلیک می کند , تا جراحت برای تو فراموش نا شدنی باشد. کاریکاتورهای   « اردشیر محصص » انفجاری است از « ممنوع » که در بافت کلمات , اینک میسر نیست .
اردشیر با خط از مرز ممنوعیت ها گذشته , و از « ممنوع» دنیائی ممکن و گویا ساخته است .« اردشیر » با لبخند تلخ کافکاوار خود , بنیاد های بی ریشه را که متاسفانه به عنوان واقعیت در روابط اجتماعی شکل گرفته اند , فرو می ریزد . در چرخش قلم در دست او , ما شاهد فرو ریختن هستیم کار « اردشیر » اصولا ویرانگری است . او معلم اخلاق نیست , از آن دسته از محصلین اجتماعی که خوش بینانه می گویند : درست می شود , امیدوار باشید . او بدبینانه نگاه نمی کند,, کاشف بدی هاست . او دروغزن نیست, شکارهای او برای ویران شدن , دروغزنان هستند و مسخ شدگانی که در زیر نفوذ قدرت دروغزنان تفاله شده اند . او به له کردن شالوده ای نشسته که در آن مفهوم انسان نمی تواند به یقه آدمیزاده ای الصاق شود . زیرا او انسان را موجودی می بیند که در زیر سلط شرایطی خاص چنان تفاله شده و چنان دهشتبار استحاله گردیده که به مشتی باورهای مسخ شده دل خوش داشته است ,تا خود را در حقیر ترین معادلات ممکن اجتماعی بگنجاند , تا از قافله ترفیع ها -رفاه و فربهی غافل نماند برای این انسان « اردشیر » حشره بودن , کرم زیستن - ولی بهر حال گنجانده شدن در این معادلات حقیر - غایت آرزوست .
نخست اردشیر راه خود را در چشم اندازویژه ای از جامعه جستجو کرد، شاید بخاطر سهولت طراحی و شاید به خاطر جستجو در یک مساله بخصوص و یا یک معضل جامعه نسوان إ در نمایشگاه نخستین او در تالار « قندریز » شکارهای او -قربانیان خوشمزه! - زنان مجالس و محافل و انجمن ها بودند قلم اردشیر در باسن های فربه و بر آمده آنان فرو می رفت و هنگامی که از سوزش فریاد می کردند , لوندی حماقت بار آنان , آدم را به لبخند ی همراه با شعف و شادمانی وامی داشت , و این شاد مانی بیشتر پوز خندی بود تا قهقهه و بیشتر انتقام بود تا ترحم
این انتقام را ما از بی خیالانی می گرفتیم که از سر بی دردی , از زور بیکارگی و شکمبارگی , از فرط فربهی و از فشار عفونت مغز , به دور هم جمع می شدند و با جلسه خود اقدام به خوشنودی دیگری می گردند , و دستور جلسه این جماعت پس از شور و مشورت , بحث و گفتگو و گاه مشاجره فراوان , و پس از صرف چای و بیسکویت , این مهم بود که از کدام گل فروشی , گل بخرند و انبوه احساسات نوعدوستانه ی خود را در این هفته , یا در این ماه نثار بیماران درمانده و بی کس کدام بیمارستان کنند ؟
تحول اردشیر تحول شگفت بود . او مثل مرد موقری که شنل سیاهی بر تن دارد پا به دیار دلقکان گذاشت و تنها چیزی را که در این میان از دست داد وقار بود . شنل سیاه را همچنان محفوظ داشت , زیرا خواه نا خواه باید برای دیدن « تاریکی » دوران را بتن می کرد . او با از دست دادن وقار چون دلقکان نشد , دشمن دلقکان شد و به همین خاطر بود که سیاهپوش باقی ماند ,.هنگامی که سیاهی و تاریکی است , اردشیر در این تاریکی سر به دنبال چه می کند ؟ او در روابط پنهان جامعه سر دنبال شکارسئوال است . او مشتی سئوال را جسته کرده است که جوابش را از ما می طلبد , و ما مجبوریم که سر افکنده پرسش هایش را پاسخ گوئیم . پاسخگوئی به یک سوگوار ارزش ها و باورهای انسانی تا چه پایه دشوار است ؟ اردشیر تورا در برابر سئوالی که می کند , همواره بر لبه پرتگاه نگاه می دارد , و آن قدر تو را دعوت به ایستادن می کند که از هول پرت شدن دیوانه شوی - نه خود پرت شدن , زیرا او پرتاب تو را قبلا باز گفته است .

بقیه دارد


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست