فردای اصلاح طلبان و فردای ایران
وردان گودرزی
•
حکومت به سر حد جنون رسیده و با رفتارهای حماقت بار خود زمینه را برای سقوطش فراهم کرده است. اصلاح طلبان هم با محاسبات خاص خود راه را برای رویارویی با حکومت باز کرده اند. حال که این جبهه گشوده شده منافع جمعی ما و درسهایی که از گذشته آموخته ایم حکم می کند که موضوع را به سطحی فراتر از موسوی و کروبی ارتقا دهیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ بهمن ۱٣٨۹ -
۱٨ فوريه ۲۰۱۱
سقوط حکومتی که تنها با تکیه بر زور سر نیزه پابرجا مانده دور نخواهد بود. حکومت به این معنی فاقد مشروعیت مردمیست که حامیان ایدئولوژیک آن که حاضر به دفاع از آن به هر قیمت باشند محدود شده اند و احتمالا در بزنگاه صعب سرنگونی، منافع شخصی را مبنای عملشان قرار می دهند. کارنامه سیاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حقوق بشری حکومتی که هیچ استعدادی در اصلاح پذیری نشان نداده و برعکس به حکومت عریان نظامیان و طالبان شیعه بدل شده است، آرامش خاطر را حتی از ایرانیان مسلمان شیعه که دین را عامل معنویت درونی برای خود می دانند سلب کرده و دفاع از چنین اهریمن شومی را برای ایشان غیر ممکن می سازد. حکومت مدتهاست که پا را بیش از حد تحمل بیشتر مردم از گلیمش درازتر کرده و فلسفه وجودی خود را که باید برای ما شهروندان و مالیات دهندگان ایرانی وسیله تامین نیازهای عمومی مانند امنیت، سیاستگذاری سازنده در روابط بین الملل، توسعه و رفاه عمومی باشد، به کناری نهاده و به وسیله ای برای ویرانی کشور و آبادانی زندگی خصوصی جمع معدودی از خانواده های ایرانی مسلط بر آن شده است. حکومت دیگر کارکردهایی را که در تمام دنیا از آن انتظار می رود برآورده نمی کند و از سعادت و غرور ملی چیزی برای ما ایرانیان برجای ننهاده. از این رو حکومت محبوب بیشتر ایرانیان نیست حتی اگر همه ما تا کنون این شجاعت را نیافته ایم که در برابر آن به پا خیزیم.
حکومتی در این سطح از نامردمی بودن و با این شدت از انحصارطلبی و خشونت ورزی بازی سیاست را به خیابان می کشاند. سیاست خیابانی در غیاب صندوق رای دیگر موضوعش ترکیب آرا و افکار عمومی نیست. راهی برای مراجعه به افکار عمومی وجود ندارد. اینک شجاعترین مردمان در خیابان در برابر گلوله های حکومت ایستاده اند و با ناخدای استبداد در نبردند. موضوع خیابان موضوع روستاها و شهرهای کوچک نیست، موضوع پنجاه میلیون واجد شرایط رای نیست. خوب یا بد، اخلاقی یا تراژیک و دردناک، این چند میلیون انسان هستند که حساب کشور را با اهریمن خودکامگی که بر آن مسلط شده روشن می کنند. صحبت از "مردم"، صحبت از این مردمان است و البته تمام کسانی که در مراحل جلوتر و با کاهش خطر به آنها می پیوندند، قیام می کنند، اعتصاب می کنند یا اسلحه ها را به روی فرماندهانشان برمی گردانند و آنها را خلع سلاح می کنند.
این چند میلیونی که به خیابان می آیند و مجموعه ای از خطرهای خانمان بر باد ده را به جان می خرند، نمی توانند این کار را برای مدت طولانی بدون هدف یا پیرو خواست اصلاح طلبان انجام دهند. آنها نمی آیند که وسیله چانه زنی اصلاح طلبان با حکومت باشند و تنها به قدری فشار بیاورند که حکومت ناچار شود اصلاح طلبان را دوباره بر سر خوان قدرت بنشاند. حکومت هم دیگر چنین قصدی ندارد و بازی را تا به آستانه مرگ و زندگی برای خود کشانده است. پس اصلاح طلبان که در آستانه ۲۵ بهمن باز هم با بیانیه خود (جبهه مشارکت) تاکید کردند که هدفشان نه سرنگونی "حکومت جمهوری اسلامی" مانند مصر و تونس، بلکه مصون کردن آن از سقوط است، نه به دنبال چیز ممکنی هستند و نه به دنبال چیز مطلوبی. اما آنها تا کنون دستکم یک خوبی داشته اند و آن بالا بردن سطح تنش و نشان دادن این امر به ما بوده که مشکل ما جدیتر از آنیست که با اصلاح این حکومت ضد مدرن و طالبانی که با تمام ارزشهای حقوق بشری و دموکراتیک سر ستیز دارد حل شود. آنها سناریوی رویارویی با حکومت را در چند مرحله تا به امروز رقم زده اند اما خود قادر و/یا مایل نبوده اند که کاروان را به سر منزل مقصود برسانند.
از طرف دیگر گفتار و کردار آنها چه در داخل و چه در خارج از کشور آنچنان نبوده که بتوان از آن نتیجه گرفت که اینان ایده حکومتی دموکراتیک و سکولار از نوع معمول آن در همه نظامهای جمهوری موجود در دنیای امروز را در سر دارند. سیاستمداران سکولاری که خمینی را در مسیر صعود به رهبری انقلاب در سه دهه پیش یاری کردند از درک این واقعیت بازماندند (و تاوان آن را هم دادند) که او در کتاب ولایت فقیه خود طرح استبداد دینی را آنچنان که بعدا در ایران پیاده کرد به تفصیل شناسانده بود. ما گذشته و حال اصلاح طلبان و موضع گیریهای آنها را در پیش چشم خود داریم و در طرف دیگر هم آن تجربه شوم بهمن ۵۷ را. خود را به خواب خرگوشی نزنیم و فکر نکنیم که اینها نمی توانند حرفی از سکولاریسم و الغای حکومت دینی بزنند یا نمی توانند وجود و حقوق دگراندیشان غیر مذهبی، ضد مذهبی و یا دیگر کیش را که همگی فرزندان محق این مملکت هستند به رسمیت بشناسند. آنها عبارت انحصار طلبانه "مردم مسلمان ایران" را هنوز به امید حفظ جایگاهی برتر برای خود در آینده سیاسی ایران بر زبان می رانند و در این راه حتی حقوق ایرانیان مسلمان شیعه ای را هم که دیگر خواهان برچیده شدن استبداد دینی هستند و دین را مساله شخصی خود قرار داده اند انکار می کنند. آنها محبت خود را نسبت به حماس و حزب الله به پای کل مردم ایران می نویسند و شعار "نه غزه نه لبنان" ما ایرانیان دیگر اندیش را دیگرگونه می شنوند و بر نمی تابند.
اما اگر اصلاح طلبان چنین هستند و اگر ما ایرانیان سکولار و جمهوریخواه نتوانسته ایم یا نخواسته ایم خود ابتکار عمل را در خیزش در برابر این حکومت به دست گیریم، پس آنها در این مرحله از مبارزه متحدان استراتژیک ما هستند و در ایران آزاد فردا شهروندان برابر و محق و مورد احترامی که مانند همه دیگران و با حقوقی برابر در حیات عمومی سیاسی کشور مشترکمان شرکت خواهند کرد و ما باید تا پای جان بر سر این حقوق آنها بایستیم. اما اگر آنها متقابلا این احساس را نسبت به دیگر هموطنان خود ندارند یا دستکم ما در این مورد تردید داریم، شروع بازی به دست آنها را به پیروزی همه در پایان بازی تبدیل کنیم.
حکومت به سر حد جنون رسیده و با رفتارهای حماقت بار خود زمینه را برای سقوطش فراهم کرده است. اصلاح طلبان هم با محاسبات خاص خود راه را برای رویارویی با حکومت باز کرده اند. حال که این جبهه گشوده شده منافع جمعی ما و درسهایی که از گذشته آموخته ایم حکم می کند که موضوع را به سطحی فراتر از موسوی و کروبی ارتقا دهیم. اگر آنها را گرفتند، برای ما این به معنی بی اعتنایی بیشتر حکومت به مردم است. ما نه تنها برای آزادی آنها بلکه برای آزادی همه زندانیان و برای آزادی نهایی ایران از یوغ استبداد پس از بیش از صد سال مبارزه به خیابان بیاییم. ما خواست روشن خود را در پایان داده شدن به حکومت اسلامی، ایجاد حکومت انتقالی، تاسیس مجلس موسسان و بازنویسی قانون اساسی بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول و ارزشهای دموکراتیک آنچنان که در بخش بزرگی از دنیا امروز رایج است فریاد بزنیم تا روزی که درهای زندان ها گشوده می شود موسوی و کروبی را چون قهرمانان ملی مثل همه زندانیان سیاسی دیگر تا خانه هایشان بدرقه کنیم و نه به کاخهای خامنه ای و سپاهیان و حوزویان متحد او.
تجربه مصر و تونس به ما یاد داد که در این راه می توانیم حتی بدون داشتن رهبر هم با هم توافق کنیم و قاطع و مصمم باشیم. شعار "ایران برای همه ایرانیان" محقق نخواهد شد مگر زمانی که ما بر آرمانگراییهای ناکجاآبادی و بی دانشیهای سیاسی خود چیره شویم و با علم به موانع راه و درس آموختن از دیگر جوامعی که با عبور از راهی هموار یا دشوار، به دموکراسی دست یافته اند بر سر آرمان دموکراسی خواهی با یکدیگر متحد شویم و آنرا در صدر حساسیتهای خود قرار دهیم. در جامعه باز فرصت برای گفتگو و اصلاح و تغییر بی پایان خواهد بود.
v.goudarzi@hotmail.com
|