انطباق فعال، مهم ترین ضامن پیروزی جنبش است
محمدعلی اصفهانی
•
دیکتاتور ها، از شمال آفریقا تا خلیج فارس، یکی پس از دیگری دارند سرنگون می شوند. این، درست است که آنچه در تونس و مصر گذشته است هنوز «انقلاب» نیست اما آنچه در ایران پیش خواهد آمد، انقلاب خواهد بود. و این را خود رفرمگرایان نیز اندک اندک درک کرده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ اسفند ۱٣٨۹ -
۲۲ فوريه ۲۰۱۱
هر حرکتی ـ از ساده ترین تا پیچیده ترین حرکت ـ در ادامه ی خود به مرحله هایی می رسد؛ بی هیچ تضمینی برای باز نایستادنش در یکی از این مرحله ها، و یا برای به هرز نرفتنش، و یا برای در بیراهه ها گم نشدنش.
سرانجام هر حرکت مکانیکی، هر حرکت فیزیکی، و حتی بسیاری از حرکت های ارگانیک (در مفهومی آمیخته با دیالکتیک، که البته نمی شود آن را الزاماً در اصطلاح «دیالکتیکی»، خلاصه و تعریف کرد) معمولاً پیشاپیش، مشخص و یا قابل پیش بینی است.
اما در این میانه، استثنایی هم وجود دارد: انسان، و حرکت شکل گیری ماهیت او. انسان، چه در معنای فردی. چه در معنای نوعی. چه در معنای اجتماعی. و چه در معنای تاریخی.
تکه سنگی که از سر کوهی سقوط می کند، سرانجام حرکتش معلوم است. سکون در جایی در همان حوالی یا دور تر.
ستاره یی که در آسمانِ غروبی طلوع می کند، سرانجام حرکتش معلوم است. افول در شب یا سپیده دم، و طلوع دوباره در آسمان غروب.
دانه یی که از خاکی می روید، سرانجام حرکتش معلوم است. در صورت مساعد بودن همه چیز، تبدیل به درختی شدن که خود، دانه ی درختی درست مشابه اوست، و تولید دانه یی کردن که حرکت او را از نو سر می گیرد.
گوساله یی که به دنیا می آید، اگر از گزند حوادث مصون بماند، تبدیل به گاوی خواهد شد. نر یا ماده.
حالا کاری به مثلاً چوب و تخته یی که ایده (یعنی طرح) تهیه ی مثلاً یک تخته سیاه یا یک میز و یک صندلی از آن، در ذهن نجاری ریخته می شود و عینیت می یابد (ایده یی که به عین تبدیل می شود) و موارد مشابه ندارم...
اما انسان، چنین نیست. یعنی چنین هست و چنین نیست. همان انسان در معناهای فردی، نوعی، اجتماعی، و تاریخی را می گویم.
چنین هست، تا آنجا که به اشتراک «وجود» او با «وجود» شئ و گیاه و حیوان بر می گردد.
و چنین نیست، تا آنجا که به «ماهیت» او بر می گردد. آنچه در مورد انسان، صدق می کند، اولویت (یعنی اصالت) وجود است بر ماهیت. چه در خودش و چه در هر حرکتی که ویژه ی موجودی به نام انسان است.
«ماهیت»، پروسه یی است «بارز شونده» در دیگران؛ و پروسه یی است «شکل گیرنده» در انسان.
در هر موجود زنده ـ از جمله انسان ـ علاوه بر بازتولید و تکثیر و رشد و دفاع و ... مورد دیگری هم از حیات وجود دارد به نام «انطباق».
انطباق، در موجودات زنده ی دیگر، تبعیت از طبیعت است و هماهنگ کردن خود با آن. و انطباق، در انسان، طغیان بر طبیعت است و هماهنگ کردن طبیعت با خود.
انطباق اول را می توان انطباق «پاسیو» یا فعل پذیر نامید؛ و انطباق دوم را انطباق «آکتیو» یا فعال.
جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران، درست به دلیل زنده بودنش، و درست به دلیل حیات انسانی داشتنش، و باز نیز درست به دلیل حیات اجتماعی اش، و نیز باز درست به دلیل حیات تاریخی اش، انطباق از نوع دوم را برگزیده است. و می شد که بر نگزیند اما. در صورتی که خود را به توقف در وجود مشترک با شئ یا نبات، یا گیاه، قانع می کرد.
و نکرد.
آنچه این روز ها، با فراخوان هوشمندانه ی دو چهره ی شاخص جنبش به راه پیمایی ۲۵ بهمن شاهد آنیم، و اول اسفند ها نیز در پی آن آمده اند و می آیند، نشانه ی روشن دیگری از «انطباق آکتیو» یا فعال است.
یعنی نشانه ی روشن حیات داشتن، و حیات انسانی داشتن، و حیات تکاملی داشتن جنبش. و میان هر یک از این سه نوع «حیات داشتن»، تفاوت هایی هست.
دیگر، دیرگاهی است که از آن مرحله گذشته ایم که در این باره بنویسیم و بگوییم که جنبش، «از رأی من کو»، به فلان جا و فلان جا رسیده است.
امروز، زمان آن است که بگوییم که جنبش، در تمامیت آن، و حتی در چهره های شاخص خودش یا همان «همراهان جنبش»، به نفی کلیت نظام موجود رسیده است. حتی اگر این «نفی» را با همین صراحت، بخشی از افراد و نیرو های درون جنبش، یا انکار کنند، و یا خود از آن بی خبر باشند، یا نخواهند رسماً اعلام دارند.
مهم، آنچه در ذهن وجود دارد نیست؛ بلکه آن است که خود را در عین می نمایاند. مهم، این نیست که مهندس موسوی ـ مثلاً ـ تا همین چند روز پیش که می توانست پیامی بدهد، هنوز تکلیف خود را با کلمه ی «امام راحل»، یا «اجرای بی تنازل قانون اساسی»، به طور قطعی روشن نکرده بود.
۱ ـ آن «امام راحل» که موسوی از آن حرف می زند، همان نوع خاصی از «امام راحل» است که فقط در کره ی ماه وجود داشت و شب های ایام انقلاب، گاهی دیده می شد که دارد در آنجا پرسه می زند؛ و من چون این موضوع را در مقاله یی نسبتاً مفصل مورد اشاره قرار داده ام (۱) در اینجا به تشریح بیشتر نمی پردازم.
۲ ـ اشتباه یک یا دو بار انجام شده ی موسوی با به کار بردن «بازگشت به عصر طلایی امام» را ـ اگر غرض و مرض و شیله پیله یی نداشته باشیم ـ نمی توانیم این گونه تعبیر کنیم که او خواهان برقراری استبداد دینی، اختناق، بستن مطبوعات آزاد،حجاب اجباری و ستم های مضاعف در مضاعف در حق زنان، زندان، شکنجه و اعدام و مابقی قضایاست. این، نه با حرف های دیگر او همخوان است، نه با عمل او، و نه با خواست کسانی که با او همراهند و از او تا پای جان حمایت کرده اند و می کنند، و اینک نیز یا در مزار های پاک خویش آرمیده اند، و یا در زندان، و یا در میدان هستند.
نه! چنین نیست، و «بُل» گرفتن یک اشتباه، و مانور دادن روی آن، کار کسانی است که چون منطق ندارند، باید به موازین ابتدایی منطق و استدلال و استنتاج، دهن کجی کنند؛ و چون با راست گفتن، کارشان از پیش نمی رود، باید به دروغگویی رو بیاورند؛ و چون خود بی خردند مخاطبان خود را نیز باید بی خرد فرض کنند.
این، کار هوچی هاست. و روزگار هوچی گری و هوچی ها، دستکم امروز دیگر به سر آمده است.
۳ ـ «اجرای بی تنازل قانون اساسی»، همانگونه که موسوی و کروبی و رهنورد، هر سه، بارها و بارها و بارها تکرار کرده اند (البته از نظر آن ها، و نه الزاماً همه منجمله راقم این سطور) فقط به عنوان «کف خواسته ها» و یک پلاتفرم واره، برای جمع آوری همه در زیر یک سقف است، با تأکید هزار باره ی همین سه تن بر این که در پی پیروزی جنبش، تکلیف قانون اساسی را مردم تعیین خواهند کرد و آنچه آن ها اراده کنند است که ملاک عمل قرار خواهد گرفت.
در مورد این «اجرای بی تنازل قانون اساسی» ـ که مطلقاً مورد تأیید من نیست، اما علت طرح آن از طرف کسانی چون موسوی را به خوبی درک می کنم ـ حرف های بسیاری وجود دارد که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرند.
از جمله باید به تفصیل به تناقض های موجود در قانون اساسی پرداخت، و این که بسته به معادله ی قوا در هر مقطعی، می توان یکی از آن ها را بر دیگری غالب کرد و دیگری را کنار گذاشت. به کلمه ی «بی تنازل» نگاه نکنید. اجرای یک مجموعه قوانین متناقض، نمی تواند «بی تنازل» باشد!
مگر در قانون اساسی مشروطه، شرط به مورد اجرا در آمدن هر قانونی که نمایندگان مردم تصویب می کنند، مورد تأیید قرار گرفتن آن توسط پنج «مرجع تقلید» ذکر نشده است؟
آیا هرگز این شرط ارتجاعی، به مرحله ی اجرا در آمد؟ نه. و چرا نه؟ چون معادله ی قوا چیز دیگری می گفت.
و این سخن، بگذار تا وقت دگر...
۴ ـ دو پیام نسبتاً اخیر موسوی که او در هر دو با استناد به همانچه خامنه ای به پیروی از آن تظاهر می کند، یعنی خود کتاب آسمانی، خامنه ای را به تمام و کمال، موجودی همسان فرعون معرفی کرد، آنقدر روشن و واضح بود که نیازی به این نیست که بدانیم موسوی و موسوی ها (که مسلمانند) نه تنها اطاعت از فرعون را نمی پذیرند، بلکه اطاعت از او را چه برای خود و چه برای دیگران، به تصریح کتاب آسمانی دینی که به آن معتقدند، مستوجب ذلت و خفت و فرجام شوم می دانند. (۲)
۵ ـ «همراهان جنبش»، ضمن بیان نقطه نظرها و مواضع شناخته شده ی خود، هرگز علیه کسانی که خواست هایی بسیار فراتر از آن ها دارند، موضع گیری نکردند.
این امر، البته در رابطه با رهبری سازمان مجاهدین خلق فرق می کند. به دلیل مواضع این رهبری در برابر واقعیت جنبش، مرتباً «جناح مغلوب» خواندن چهره های مورد احترام جنبش، نسبت دادن جنبشی که کوچک ترین ارتباطی با عقاید و آرمان ها و سلوک و رفتار و منش این رهبری ندارد به خود، و قرار دادن خویش تحت حمایت و رهنمود کسانی که با هدف بمباران و ویران کردن و تکه تکه کردن ایران، به آلترناتیوسازی از تشکیلات این ها در برابر جنبش مشغولند تا بلکه بتوانند مانع از دست دادن همیشگی ایران (در این اوضاع بحرانی اشان در خاورمیانه ی بزرگ) در پی «فاجعه» ی پیروزی مردم و جنبش مستقل مردم شوند. راقم این سطور ـ به دلایلی چند ـ مخصوصاً از ورود به این بحث (تا کنون) خودداری کرده است. این که بعداً چه پیش آید و یا نیاید بحثی دیگر است...
کدامیک به تکثرگرایی و مدارا و پذیرش نظر و حیات سیاسی دیگران نزدیک تراست؟ «همراهان جنبش»؟ و یا کسانی که برای هرچه بیشتر انقلابی نشان دادن خود، و هرچه بیشتر ارضا کردن خود، اولین کارشان نثار چند بدو بیراهِ هزار بار بدتر از فحش خواهر و مادر به آن هاست؟
کدامیک به تکثرگرایی و مدارا و پذیرش نظر و حیات سیاسی دیگران نزدیک تر است؟
۶ ـ پافشاری کروبی و موسوی بر برگزاری راه پیمایی ۲۵ بهمن، بر خلاف مخالفت حکومت، خود، نشان دیگری است از توانمندی هرچه بیشتر این ها در شناخت شرایط، و در انطباق آکتیو با آن.
۷ ـ این روز ها خوشبختانه همه شاهدند که نزدیک ترین کسان به موسوی، روز به روز، مواضع خود را به سمت آنچه «رادیکالیسم» (۳) نامیده می شود، نزدیک تر و نزدیک تر می کنند، و حتی در سایت «کلمه» که نزدیک به موسوی است و به عنوان نزدیک ترین سایت به موسوی شناخته شده است، در این روز ها به نوشته هایی نیز (در کنار بقیه ی نوشته ها) بر می خوریم که حال و هوایی دیگر دارند. بسیار دیگر تر...
دیکتاتور ها، از شمال آفریقا تا خلیج فارس، یکی پس از دیگری دارند سرنگون می شوند. این، درست است که آنچه در تونس و مصر گذشته است هنوز «انقلاب» نیست (۴) اما آنچه در ایران پیش خواهد آمد، انقلاب خواهد بود.
و این را خود رفرمگرایان نیز اندک اندک درک کرده اند؛ و بسیاری از آنان، خوشبختانه به همان دلیلی که در آغاز در باب «شکل گیری» ماهیت در انسان (بر خلاف «بروز» ماهیت) و نیز در باب خصوصیت انطباق فعال در انسان، بر خلاف انطباق غیر فعال در شئ و نبات و حیوان آمد، به صدای پای انقلاب، خوش آمد گفته اند و خواهند گفت.
آیا زمان پیوستن بخش های بزرگی از سپاه که دل با «همراهان جنبش» (به خصوص به خاطر استراتژی و تاکتیک انتخاب شده توسط این ها) دارند، و ارتش و پلیس که در اکثریت مطلق افراد خود به مردم خویش وفادارند، به جنبش فرا رسیده است؟
مطمئن نباشیم که پاسخ پرسش ما منفی است.
این، به تداوم بی وقفه و مستمر ابراز و اظهار و اثبات حیات دوباره و دوباره تر جنبش، بستگی دارد. یعنی به آنچه از ۲۵ بهمن امسال آغاز شده است!
سوم اسفند ۱۳۸۹
توضیحات:
۱ - جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمینی ـ ۲۷ آذر ۱۳۸۸
www.ghoghnoos.org
۲ ـ بزن، وگرنه می زنندت موسوی! ـ ۲ آذر ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org
۳ ـ شخصاً همیشه از به کار بردن کلمه ی «رادیکالیسم» در این موارد) اجتناب می کنم. چرایش را بیست و یکی دو سال پیش نوشته ام. با زبانی نیمه طنز و نیمه جدی، که خواندنش برای تغییر ذائقه (و شاید هم تغییر فرهنگ لغات) خالی از فایده نیست:
www.ghoghnoos.org
۴ ـ جنبش خودمان را یکسره با وقایع اخیر تونس مقایسه کردن خطاست ـ ۲۵ دی ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org
مگر ایران هم جزء «خاورمیانه ی بزرگ» نیست؟ چرا همه آری، و ما نه؟ ـ ۱۱ بهمن ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org
٭ در ۲۵ بهمن امسال، دریا دوباره خروشید. پاس خروش دریا را بداریم. و دریایی شویم. دریایی تر...
موج در موج است میهن، سینه را دریا کنیم
آنچه باید کرد را بگذار تا یکجا کنیم!
www.ghoghnoos.org
|