فراگیر شدن دموکراسی خواهی در حرکتهای مردمی خاورمیانه
وردان گودرزی
•
برای ما ایرانیان که به دنبال آموختن از تحولات جاری خاورمیانه هستیم یک مژده نوید بخش به گوش می رسد و آن غلبه گفتمان دموکراسی خواهی سکولار بر افکار عمومی مردمان حتی در سرزمینهای استبداد زده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ اسفند ۱٣٨۹ -
۲۲ فوريه ۲۰۱۱
طوفان تغییر سراسر خاورمیانه را در می نوردد و حکومتهای استبدادی یکی پس از دیگری در حال فروپاشی هستند. شاید اظهار نظر درباره آینده تحولات منطقه قدری عجولانه به نظر برسد اما حتی تا همین امروز هم نشانه ها گویای برخی واقعیتها هستند.
تاکنون دومینوی انقلابات دموکراسی خواهانه دامان پنج کشور عربی را به طور جدی گرفته است. ابتدا تونس و مصر و حالا یمن و بحرین و لیبی. ارتش مصر می گوید که قانون اساسی برای برگزاری انتخابات آزاد تا ده روز دیگر اصلاح خواهد شد و قدرت ظرف ۶ ماه به حکومت منتخب مردم منتقل می گردد. اخوان المسلمین گویا الگوی ترکیه را انتخاب کرده و قصد ندارد شتابزده برای فتح قدرت خیز بردارد. در مصر گفتمان دموکراسی خواهی در شکل جمهوری سکولار مبتنی بر اراده مردم گفتمان غالب است. در آن مصری که همه بیم طغیان اسلام گرایی و فروغلتیدن آن در گرداب حکومت دینی را داشتند. مردم در تونس از چیزی به جز دموکراسی سخن نمی گویند و جایگزین دیگری تا کنون نتوانسته ایده دموکراسی معمولی را به چالش بکشد. حتی در بحرین که تبعیض قومی شالوده مشکل را تشکیل می دهد، آنچه از مردم شنیده می شود، این است که می خواهند حکومت را با رای خود انتخاب کنند. سخنی از حکومت اسلامی شیعه بر زبانها نیست. در صف مخالفان پادشاهی، سنی و شیعه در کنار هم ایستاده اند. در آنجا هم دموکراسی خواست آشکار مخالفان حکومت است که حتی اگر در سرنگونی پادشاهی کامیاب نشوند به چیزی کمتر از پادشاهی مشروطه رضایت نخواهند داد.
اعتراضات یمن و بحرین را هم نه اسلامگرایان رهبری می کنند و نه جنبشهای مارکسیستی از نوع انقلاب اکتبر. در هیچ کجا به جز حاکمیت مستمر رای مردم (یعنی دموکراسی) ایده دیگری قادر به بسیج مردمی در برابر استبداد نیست. این ضد کارگری، ضد اسلامی یا ضد غربی بودن این حکومتها نیست که مردم را به قیام در مقابل آنها واداشته است. بلکه مشکل فلسفه وجودی حکومت است که در حکومتهای استبدادی به زباله دان انداخته شده و حکومت به جای قرار داد اجتماعی به ابزار بهره مندی های غیرپاسخگویانه گروهی کوچک در برابر عامه مردم تبدیل می شوند. مردمی که اراده ای بر امور کشورشان ندارند، آنرا اشغال شده می بینند. اشغالگران هر چند هم نژاد و همزبان هستند اما مردم را برای برآورده شدن شهوت سیری ناپذیرشان به قدرت به بردگی گرفته اند.
برای ما ایرانیان که به دنبال آموختن از تحولات جاری خاورمیانه هستیم یک مژده نوید بخش به گوش می رسد و آن غلبه گفتمان دموکراسی خواهی سکولار بر افکار عمومی مردمان حتی در سرزمینهای استبداد زده است. در دنیایی که شاهد فوران روز افزون ارتباطات است، گویا مردم در بیشتر نقاط جهان به این جمع بندی رسیده اند که الگوی حکومت دموکراتیک با تمام نقایصش بهتر از هر الگوی تاکنون پیشنهاد شده ای به کار بهروزی و کامیابی مادی و معنوی جوامع می آید.
این واقعیت که جوامع دموکراتیک دنیا همه آمال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بشر را به طور نسبی بهتر از حکومتهای غیرپاسخگو برآورده کرده اند، جوامع گرفتار تغییر را به این واقع بینی رسانده که حتی اگر دموکراسیهای موجود و نظامهای اجتماعی و اقتصادی ملازم آنها نیازمند بازنگری و اصلاح باشند، اما در مرحله کنونی جهش به الگویی ناشناخته و تجربه نشده فراتر از دموکراسی برای آنها مطلوب و ممکن نیست. استثناهای وسوسه انگیزی چون چین، مالزی و سنگاپور شاید عده ای را وسوسه کند که به راهی دیگر بیاندیشند اما آن عده دستکم در خاورمیانه امروز صدای رسایی در افکار عمومی ندارند. با سابقه مصیبت بار دیکتاتوریهای فاسد و ضد توسعه (تونس و بحرین در این مورد استثنا هستند) در این منطقه بعید است مردم دوباره به آزمون کردن یک دیکتاتوری دیگر رضایت دهند. به علاوه آن سه کشور آسیایی گرچه در ایجاد توسعه اقتصادی کامیاب بوده اند اما در هیچ مورد از همتایان دموکراتیک خود جلوتر نیستند تا بتوانند بدیلی جذاب برای الگوی رایج دموکراسی در بقیه جهان ارائه دهند.
در ایران دو مشکل اساسی در برابر گذار از حکومت اسلامی فعلی وجود داشته و دارد. یکی مشکل فنی مربوط به چگونگی غلبه بر این دیکتاتوری به شدت سرکوبگر و خونریز و دیگری که مهمتر و موثر بر مشکل نخست است، اینکه به کجا می خواهیم برویم. خاطره انقلاب ۵۷ در حافظه تاریخی ما به ترسی بدل شده که به درست ما را در دست زدن به حرکتی دوباره محتاط و محافظه کار می کند. برای بیش از دو دهه مخالفان حکومت اسلامی خود چندان دچار پراکندگی نظری بودند که امکان توافق بر یک مدل مورد توافق همه برای آینده ایران در میان آنها وجود نداشت. اما گذار نسلی، تحولات جهانی و غلبه الگوی موفق دموکراسی بر افکار عمومی جهان (در عین تمام کاستیهایش)، ایرانیان را هم بی نصیب نگذاشت.
هرچند سرکوب داخلی مجال بروز آزادانه آمال و خواسته ها را از بدنه جامعه سلب کرده سکولار-دموکراتهای مسلمان و غیرمسلمان با جهتگیریهای اقتصادی چپ یا راست و با نگاههای مختلف به هویت ایرانی خود و واقعیتهای دنیای اطراف نمی توانند وزن اجتماعی خود را آشکارا نمایان کنند، اما تغییر گفتمان جهانی تاثیری ناگزیر بر جوامع گذاشته است و زمزمه های آن در ایران هم به گوش می رسند. بدیلهای ایرانی دموکراسی هر چند مجال هیاهو در خارج از ایران را به قدر کافی داشته اند، اما روز به روز با اقبال کمتری از سوی جامعه روبرو می شوند و به حاشیه حرکت دموکراسی خواهی عمومی جامعه رانده می شوند. نه داس و چکش، نه نشانهای سلطنتی و نه حتی هلال سبز محمدی هیچ یک بر پیکر جنبش سبزی که خواهان آزادی ایران است ننشسته اند. این جنبش همان راهی را طی می کند که دیگر مردمان خاورمیانه طی می کنند. خواسته آن آزادی، توسعه و عدالت است اما هر یک را از نوع دموکراتیک آن طلب می کند. خواستار مدارا و همزیستیست، ایدئولوژیک نیست و خود را بی قید و شرط در پای ایدئولوژیها فدا نمی کند. اهل نقد است و همواره از خود ناراضی اما در نهایت معیار اصلی قضاوت آن زندگی بهتر است و در تعریف این زندگی بهتر به دنیای اطراف خود نگاه می کند و درگیر توهمات نیست. چنین حرکتی را به دشواری می توان برای ایجاد یک دیکتاتوری جدید مصادره کرد و یا حتی مردم را بر سر چنین سودایی در برابر هم قرار داد و به جنگ داخلی کشاند. خشونت ایدئولوژیک از فضای سیاسی ایران رخت بربسته و اسلحه تمثال زنگ زده ایست که تنها بر سردر سپاه پاسداران و گروههایی از اپوزیسیون که از پیگیری تحولات فکری بدنه جامعه ایران بازمانده اند، آویخته مانده.
شاید اپوزیسیون دموکرات ایرانی می توانست (و هنوز هم می تواند) به جای اسامی هویت بخش گروهی به گرد افکار معنی دار سیاسی خود را سازمان دهی نماید و با ترویج این افکار چشم اندازهای مطمئن تری را برای گذار همیشگی ایران از استبداد فراهم کنند اما حال که چنین نشده همچنان می توان امیدوار بود که تحول گفتمان سیاسی در سطح جهانی در دو دهه اخیر، چون نم بارانی بذرهای دموکراسی خواهی را در ایران به جوانه رسانده باشد و برای روییدنی عنقریب آماده کرده باشد. این مژده ایست که مردم مصر و تونس و بحرین و یمن و لیبی به ما می دهند.
|