دریغ پای شقایق به این دیار نیامد
کریم سهرابی
•
سحر ز چاک گریبان کوهسار نیامد
درین زمین سترون گلی به بار نیامد
چه روزها و چه شب ها به انتظار نشستم
مگر که یار بیاید دریغ که یار نیامد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ اسفند ۱٣٨۹ -
۲۲ فوريه ۲۰۱۱
سحر ز چاک گریبان کوهسار نیامد
درین زمین سترون گلی به بار نیامد
چه روزها و چه شب ها به انتظار نشستم
مگر که یار بیاید دریغ که یار نیامد
به زخم تیشه چو فرهاد عاشقانه فنا شد
صدای تیشه ی دیگر ز کوهسار نیامد
گناه کرده چنان بود و راه رفته چنان کج
که تو به توبه مقصور و مقبول کردگار نیامد
ز حال پیر چه پرسی شکسته بود و پریشان
ملول آن همه دردی که در شمار نیامد
تو لخته لخته قلبم به روی خاک ندیدی
که بر مزار مریدان ترا گذار نیامد
زمانه قاتل مرد است با تمام شقاوت
شقاوتی که ز چنگیز نابکار نیامد
دلم هوای تو دارد هوای باغ شقایق
دریغ پای شقایق به این دیار نیامد
قرار بود و تو بودی و حال گفت و شنودی
تو بی قرار که رفتی به دل قرار نیامد
بهار آمد و یاغی چه ناامید بهاری
که بوی پیرهن دوست از بهار نیامد
|