روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٣ اسفند ۱٣٨۹ -
۴ مارس ۲۰۱۱
«ترمینولوژی توهم»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛از دشمن جز انتظار دشمنی نابجاست. دشمن نقشه می کشد، دسیسه ساز می کند، به لطایف الحیل متوسل می شود، هرچه توان دارد سامان می دهد، ع ده و عده را به صحنه آورده و جولان می دهد تا در پهنه مبارزه و در گرماگرم نبرد نرم یا گرم بر حریف غلبه نماید.
اما اگر نقشه های دشمن نقش بر آب شد، دسیسه ها کارساز نشد، حیله ها و مکرها نتیجه معکوس داد، عده و عده کارگر نیفتاد و هر چه به آب و آتش زد غالب نگشت و نشد که نشد ... آن وقت آنچه رخ می نماید این پرسش کلیدی است: با حریف چه باید کرد؟ واقعیت آن است تصویری که ارایه شد آینه ای از ناکامی بزرگ نظام سلطه و جریان استکبار در رویارویی و نبرد تمام عیار با انقلاب اسلامی ایران طی سه دهه گذشته است.
این ناکامی هنگامی قابل تامل تر است که دشمن از تمامی گزینه های جنگی سخت، نیمه سخت و نرم استفاده کرده است اما هم اکنون خودش فقط از این ناکامی سخن می راند و آرزویی که رنگ عینیت نیافته است.
نشریه آمریکایی «فوربس» -forbes- اوایل امسال و پس از عبور سرافرازانه ایران اسلامی از فتنه آمریکایی-صهیونیستی ٨٨ و کارستانی که ملت با بصیرت در ۹ دی و ۲۲ بهمن سال گذشته در پهنه تاریخ نظام جمهوری اسلامی برجا گذاشتند عقده ناکامی در برابر ایران را اینچنین بیرون می ریزد: «تصورش را بکنید تغییر رژیم در ایران چه تحولاتی را برای آمریکا در دنیا بوجود می آورد» و می افزاید که اگر این آرزو محقق می شد برای انتقال نیرو به افغانستان مشکلی نخواهیم داشت، عراق به دست شیعیان نمی افتاد، قیمت نفت ارزان می شد، امنیت اسرائیل تامین خواهد شد و چه و چه ... به تعبیر واضح تر یعنی ایران اسلامی در جای جای خاورمیانه سدراه چپاولگری ها و غارتگری های آنها شده است.
از همین روی، در ۱۰ هفته گذشته و به دنبال سونامی تحولات سیاسی در کشورهایی چون تونس، مصر، لیبی، اردن، یمن، بحرین و ... نظام سلطه و استکبار تمامی عزم خود را جزم کرده است تا از یکسو «جهت اسلامی» بودن خیزش و خروش ملت های منطقه علیه حاکمان دست نشانده و نظام های آمریکایی-صهیونیستی را منحرف نماید و از سوی دیگر؛ پروژه انتقال ناآرامی ها و اعتراضات را به سوی ایران اسلامی اجرایی کند. چرا که رسانه ها و مطبوعات غربی و صهیونیستی در هفته های گذشته واهمه و تشویش خاطرشان از شکل گیری یک انقلاب اسلامی دیگر در منطقه را علنی کردند و برای همین در وهله اول و قبل از طراحی هر ترفند و تاکتیکی کوشیدند جلوی موج مواج الهام گیری از ایران اسلامی به عنوان پیشقراول و پرچمدار نهضت بیداری اسلامی و مروج روحیه مستحکم ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی را متوقف کنند.
اینجاست که فراخوان جریان ضد انقلاب و فتنه گر برای ایجاد آشوب و اغتشاش در ۲۵ بهمن یا اول اسفند و مضحک تر در ۱۰ اسفند قابل ارزیابی است.
جالب است که نشریه آمریکایی «فارین پالیسی» اول هفته جاری و پس از ناکامی جریان ضدانقلاب در ۲۵ بهمن و اول اسفند و همچنین دومینو خیزش و تحول در کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به چند نکته اشاره می کند که: ۱- خیزش کشورهای مسلمان منطقه ضد آمریکایی است و این تحولات در نهایت بر ضد آمریکا و به نفع ایران تمام خواهد شد.
۲- علی رغم آنکه «جرج سوروس» در گفت وگو با «سی ان ان» شرط بسته است جمهوری اسلامی ایران تا یکسال دیگر شکست خواهد خورد! باید گفت تحولات اخیر منطقه نشان دهنده مانایی جمهوری اسلامی ایران است. و بالاخره فارین پالیسی به این نکته درخور تأمل اعتراف می کند که دولت اوباما و رسانه های آمریکایی و کسانی که با هیجان این ادعای بی اساس را مطرح می کردند که پس از انتخابات سال گذشته ایران تقلب صورت گرفته همگی در تحلیل شرایط ایران فقیر و ناتوانند. مقارن با این فضا، بسیاری از تحلیلگران و رسانه های خارجی «الگوی انقلاب اسلامی» آنهم ملهم از انقلاب اسلامی ایران را الگوی کشورهای منطقه می دانند که با شتابی فزاینده در حالت فراگیر شدن است.
به عنوان نمونه همین چند روز پیش روزنامه روسی «ترود» طی تحلیلی با تصریح بر اینکه خیزش و انتفاضه و انقلاب در کشورهایی رخ داده است که دچار دنباله روی شدید از سیاست های آمریکا بودند می نویسد: «کشورهای منطقه سرانجام از الگوی ایران اسلامی پیروی می کنند.» فراگیر شدن «الگوی انقلاب اسلامی» که شاخصه بارز و برجسته روحیه ضدآمریکایی و ضد صهیونیستی را در پی دارد باعث یک اتفاق تاریخی و سرنوشت ساز شده است: رونمایی از مفاهیم دموکراسی، صلح و حقوق بشر.
به دنبال موج اخیر بیداری اسلامی در منطقه طی ۶۰ روز گذشته، مفاهیم و واژگانی که در بیش از ۶۰ سال گذشته- بعد از جنگ جهانی دوم در ۱۹۴۵- وسیله و حربه دست اندازی و غارت کشورهای منطقه بوده است آنچنان در قلب و جان مردم و افکار عمومی ملل مسلمان منطقه معنای حقیقی خود را یافته است که کارشکنی ها و دسیسه های آمریکایی و صهیونیستی نخواهد توانست چهره اصلی این مفاهیم را رتوش نماید.
حمایت پیدا و پنهان غرب و آمریکا از «بن علی»ها، «مبارک»ها، «قذافی»ها و دیگر دیکتاتورها و پادشاهان مستبد و همکاری های استراتژیک با آنها باعث شده تا همگان بدانند که «دموکراسی» -از جنس آمریکایی آن- چیزی جز ایجاد حکومت های سرسپرده و حاکمان دست نشانده برای دست اندازی به منابع و ثروت های عمومی ملت های منطقه نیست. همچنانکه طرح «صلح و سازش» ناظر بر تضییع حقوق حقه ملت فلسطین و مشروعیت بخشیدن به جنایات و تجاوزهای رژیم جعلی صهیونیستی است. در فقره اخیر مشاهده می کنیم در همین روزهای خیزش و خروش ملت ها علیه سیاست های آمریکایی و صهیونیستی، واشنگتن دو هفته پیش، قطعنامه ضد صهیونیستی درباره شهرک سازی های اسرائیل را وتو کرده و سیاست جانبداری از تل آویو را علنی می کند.
اما شاخص «حقوق بشر» نیز در میان تحولات اخیر منطقه بخوبی رخ نموده است و اکنون علی رغم صدور قطعنامه های نیم بند شورای امنیت یا شورای حقوق بشر آنهم با فاز تأخیری غیرموجه، مفهوم «حقوق بشر» برای افکار عمومی مسلمان منطقه رنگ باخته است.
طرفه آنکه در این میان باز هم دشمنان جمهوری اسلامی به بهانه «حقوق بشر» به رویارویی با ایران آمدند و پس از اینکه هفته پیش وزارت خزانه داری آمریکا با ادعای واهی نقض حقوق بشر فرمانده بسیج و دادستان تهران را تحریم کرد؛ چند روز قبل هم - به نقل از رسانه های اروپایی- اتحادیه اروپا ٨۰ مسئول و شخصیت نظام جمهوری اسلامی را به اتهام پوچ نقض حقوق بشر و ترویج خشونت مورد تحریم قرار داد.
هر چند امروز بی خاصیتی و ناکارآمدی این تحریم ها آشکار شده است اما این تلاش ها و تقلاها در راستای انحراف افکار عمومی ملت ها از نقض حقوق بشری است که حاکمان دست نشانده همچون معمر قذافی با شلیک گلوله و گشودن آتش بر روی مردم بپا کرده اند و مصداق جنایت علیه بشریت است و مهم تر آنکه مسبب اصلی این جنایات آمریکا و اسرائیل هستند. متوسل شدن دشمنان «انقلاب اسلامی»- بخصوص انقلاب اسلامی ایران- به تاکتیک های نخ نما تحریم، حقوق بشر و... ناشی از استیصال استراتژیک در برابر خواسته عمومی ملت ها و نفوذ فزاینده معنوی «اسلام ناب» است.
این استیصال، استراگیجی طراحان و استراتژیست های غربی علیه رویارویی با قدرت نرم اسلام را در پی داشته است. از همین روی است؛ اگر جرج سوروس موسس بنیاد جامعه باز آمریکایی که سابقه و تجربه کودتاهای مخملین و براندازی های خاموش را در برخی کشورها دارد وقتی در برنامه GPS شبکه تلویزیونی «سی.ان.ان» در گفت وگو با فرید زکریا- ژورنالیست هندی تبار آمریکایی- نمی تواند دلایلی یا دست کم قرینه ها و نشانه هایی از تضعیف ساختار نظام جمهوری اسلامی ارایه بدهد تنها از روی خشم و عصبانیت مدعی می شود که ایران تا یکسال آینده شکست خورده و سقوط می کند!!
ناگفته پیداست رویگردانی از دلیل و منطق و عدم پذیرش واقعیت ها ثمره ای جز «توهم» را به بار نخواهد نشاند.
«خط توهم» دشمنان انقلاب اسلامی ناشی از «خطای تحلیل» یا به تعبیر فارین پالیسی فقدان تحلیل آنهاست.
نکته حائز اهمیت آن است که عارضه «توهم» به صورت مسری در جان حاکمان دست نشانده و حلقه به گوش های نظام سلطه نیز رسوخ کرده است.
معمر قذافی دو روز پیش در مصاحبه ای که سه خبرنگار «ای.بی.سی»، «بی.بی.سی» و «ساندی تایمز» حضور داشتند در به اصطلاح تحلیل ناآرامی ها در این کشور به خزعبلاتی روی می آورد که اوج توهم این متحد استراتژیک آمریکا و اذنابش را نشان می دهد: «مردم به من عشق می ورزند و حتی حاضرند برای محافظت از من بمیرند... معترضین عده ای جوان معتاد هستند و این قیام ها و ناآرامی ها کار طالبان است...».
و بالاخره آنکه اگر دشمنان نشان دار ایران اسلامی امروز پس از تجربه چندین بار شکست در رویارویی با ایران دچار فقر تحلیل و اسیر توهم شده اند و به همین موازات نوکرهای جیره خوار آنها در منطقه با شعله گرفتن انقلاب اسلامی شوکه شده و در اوج توهم به سر می برند، می بینیم که گمارده های داخلی مدیریت بیرونی فتنه ٨٨ «توهم براندازی» در سر می پروراندند؛ و با عناد و حرکت در پازل دشمن که اساسا ربطی به مسئله نتیجه انتخابات ندارد، به عدول از قانون اساسی و آرمان ها و اصول نظام جمهوری اسلامی روی آورده اند.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هفته جاری موضوع فعالیت هستهای ایران به نوعی در مرکز توجه رسانههای غربی قرار داشت؛ از یکسو انتشار گزارش دو پهلوی آمانو مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای حکام درباره پرونده هستهای کشورمان و از سوی دیگر خبر خروج سوخت از قلب راکتور اتمی نیروگاه بوشهر جنجال فراوانی را درباره عدم موفقیت در راه اندازی این نیروگاه به پا کرد.
یوکیا آمانو مدیر کل ژاپنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی سومین گزارش خود را درباره فعالیت هستهای ایران که در ۴۷ بند تنظیم شده بود، در اختیار اعضای شورای حکام قرار داد تا ٣۵ کشور عضو شورا در جریان قرار بگیرند ولی در حقیقت آنچه لازم است اعضای شورا و افکار عمومی جهانیان در جریان آن قرار داشته باشند، عدم استقلال آقای مدیر کل و ادبیات تکراری و دو پهلوی حاکم بر گزارش اوست که به نظر میرسد وی نیز آنرا از سلف خود یعنی البرادعی به ارث برده است. وی در بندهای ٣٨ و ٣۹ گزارش خود، ادعای ابعاد نظامی احتمالی برنامه هستهای ایران را مطرح ساخته و صرفاً برپایه حدس و گمان و براساس فشار آمریکائیها مدعی شده ابهاماتی شش گانه درباره فعالیت هستهای صلح آمیز ایران در چارچوب مدالیته وجود دارد که باید برای آژانس روشن شود و این دغدغههای بیاساس همان چیزی است که دستمایه اصلی مفتوح نگاه داشتن پرونده ایران و برخورد سیاسی با فعالیت هستهای کشورمان و تکرار ادعاهای القایی غرب است.
هر چند پرونده هستهای ایران پس از سالها شیطنت و سنگ اندازی غربی ها، هنوز هم میتواند به روزهای آرام خود نزدیک شود ولی برخی از اعضای آژانس به سرکردگی آمریکا همچنان در پی موش دوانی و نسبت دادن موضوع هستهای جمهوری اسلامی ایران با تسلیحات هستهای هستند. این غوغاسالاری در جهت القای نظامی بودن فعالیتهای هستهای ایران هر چند موضوع جدیدی نیست ولی به نقل از مطالعات ادعایی و هرگز ارائه نشده آمریکا مدتهاست سوژه گزارشهای مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه جمهوری اسلامی ایران شده درحالیکه در سالهای اخیر ایران بیشترین تعامل و همکاری را در راستای اعتمادسازی با آژانس، از تعلیق داوطلبانه کوتاه مدت گرفته تا بیشترین بازرسیهای بینالمللی از تأسیسات، انجام داده که آخرین نمونه آن، دعوت از همه کشورهای خارجی برای حضور و بازدید از تأسیسات غنیسازی بود که غربیها با هجمه خبری آنرا رد کردند درحالی که هیچکدام از کشورهای برخوردار از فناوری هستهای حاضر به چنین دعوتی نیستند.
موضوع دیگر هستهای، خبر خروج سوخت از قلب راکتور بوشهر بود که علی اصغر سلطانیه نماینده ایران در آژانس آنرا اعلام کرد. این اقدام که به دلیل خواست روسیه برای انجام تست "حداقل بحرانی" و انجام برخی آزمایشها و اقدامات فنی صورت گرفته گرچه با وعده سوخت گذاری مجدد پس از به عمل آمدن تستهای ویژه همراه بود ولی با قول راهاندازی کامل این نیروگاه و پیوستن برق هستهای بوشهر به شبکه برق سراسری کشور تا قبل از بهمن ماه امسال مغایرت دارد و طبعاً باید با فشار ایران به پیمانکار روسی برای تحویل به موقع و راه اندازی آن جامه عمل به خود بگیرد.
این هفته در صحنه بین المللی، گزارشها و اخبار مربوط به قیام ملتهای عرب علیه حاکمان دیکتاتور و فاسد، کماکان بخش عمده رویدادهای خبری جهان را به خود اختصاص داد. در این میان خبرهای مربوط به لیبی در صدر این اخبار رسانهها قرار داشت.
عمر قذافی، دیکتاتور لیبی که از ۴۲ سال قبل قدرت را در لیبی قبضه کرده، اکنون به پایان راه رسیده است. گزارشهای منتشر شده از لیبی حاکی از آن است که شهرهای لیبی، یکی پس از دیگری از چنگ دیکتاتور آزاد میشوند و نیروهای انقلابی بر بخش اعظم لیبی سیطره پیدا کردهاند. این گزارشها همچنین حاکی است که قذافی فقط بر شهر طرابلس، آن هم نه به تمام بخش آن، حکم میراند. با اینحال، دیکتاتور دیوانه همچنان در توهم مالکیت بر سراسر لیبی به سر میبرد و با همان زبان تحکم آمیز، مردم لیبی را به ادامه تبعیت محض و بی چون و چرا از دستورات خود فرا میخواند. قذافی که در پوشش شعارهای ملی گرایی عربی و ژستهای ضدامپریالیستی، ۴۲ سال دیکتاتوری خود بر مردم لیبی تحمیل کرده است اکنون نیز که، هم در داخل لیبی و هم در جهان به یک دیکتاتور رسوا تبدیل شده، با گستاخی خود را ناجی مردم لیبی، آفریقا و حتی جهان مینامد. دیکتاتور لیبی که به دلیل احساس خطر از فروپاشی رژیمش، جنون و آشفتگی روانیش تشدید شده به مهملات و سخنان مضحک روی آورده است. در این باره قذافی همچنان مدعی است که تمام لیبیاییها وی را دوست دارند و وی هیچ سمت و مسئولیتی در لیبی ندارد که از آن کناره گیری کند!
سیف الاسلام، فرزند قذافی که در اظهارات هفته گذشتهاش ددمنشی و ماهیت جنایتکارانه خود را آشکار ساخت و ملت لیبی را به کشتاری بی رحمانه تهدید کرد، اکنون در تازهترین اظهاراتش از تعهد به پیاده کردن دموکراسی و انتخابات آزاد سخن به میان آورده است که نشان از عقب نشینی آشکار دارد و روشن میشود که به پایان رژیم پدرش یقین پیدا نموده است.
با توجه به روند سریع تحولات لیبی و رسیدن نیروهای انقلابی به پشت دروازههای طرابلس، میتوان پیش بینی کرد که از عمر حکومت قذافی چند روزی بیش باقی نمانده است. در چنین شرایطی، دولتهای غربی و در رأس آنها آمریکا که تا چندی قبل با حکومت قذافی رابطه حسنهای داشتهاند و به خصوص پس از اقدامات دیکتاتور لیبی در تعطیلی فعالیتهای هستهای مورد درخواست غربیها و تحویل مظنون انفجارهای لاکربی به غرب، ارتباطات گسترده و دوستانهای با وی ایجاد کرده بودند اکنون به تحرک در آمدهاند تا بر موج سوار شوند و ادامه منافع نامشروع خود در لیبی را تضمین نمایند. در راستای تحقق این هدف، و در پوشش حمایت از مردم در برابر جنایتهای قذافی، این دولتهای سلطه گر درصدد هستند به این کشور لشکرکشی نظامی نمایند. گزارشها حاکی است چندین ناو آمریکا به همراه تعدادی ناو از سایر کشورهای عضو ناتو در اطراف لیبی مستقر شدهاند. این یک هشدار جدی برای ملتهای منطقه است که هشیار باشند و به هر قیمت، مانع از آن شوند که انقلابهای آنها را استعمارگران مصادره نمایند و همان بساط و وضعیت گذشته، با شکل و ظاهری متفاوت دوباره در این کشورها حاکم شود.
این هفته قیام مردم بحرین نیز علیه حاکمان مستبد این کشور تداوم یافت و مردم این کشور بر خواستههای به حق خود تاکید کردند. معترضان بحرینی با وجود سیاستهای توام با سرکوب و تطمیع از سوی حکومت، همچنان به مقاومت خود ادامه میدهند و تاکید میکنند تا دستیابی به حقوق خود از پای نخواهند نشست. حاکمان بحرین که هم از سوی غرب و هم از جانب عربستان حمایت میشوند تاکنون حاضر نشدهاند به خواست مردم، که اکثریت آنرا شیعیان تشکیل میدهند، گردن نهند و با اتخاذ اقدامات نمایشی سعی در خاموش کردن اعتراضات دارند.
در یمن نیز، مخالفان همچنان بر خواسته خود مبنی بر کناره گیری علی عبدالله صالح، دیگر دیکتاتور منطقه، پافشاری میکنند و این کشور، همه روزه شاهد حضور مردم معترض در خیابانها میباشد. قیام مردم یمن تاکنون باعث شده است که علی عبدالله صالح از شرکت در انتخابات آتی ریاست جمهوری و یا جانشین کردن پسرش عقب نشینی کند. با اینحال یمنیها تاکید میکنند که به چیزی کمتر از استعفای وی رضایت نخواهند داد.
این هفته، عمان، مصر و تونس نیز شاهد تظاهرات گسترده مخالفان بود و معترضان بر پیگیری خواستههای خود تاکید کردند. تحولات سریع و پرشتاب در کشورهای عربی، قدرتهای استعمارگر را کاملاً شوکه و غافلگیر نموده است و این قدرتهای سلطه طلب و متحد منطقه ایشان، رژیم صهیونیستی در بیم و هراس شدیدی قرار گرفتهاند. این دولتها از آن بیم دارند که در تحولات منطقه، جریانهای اسلامی و ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی به قدرت برسند، امری که شواهد تحقق آن نیز بسیار قوی است.
هفته جاری، سعد حریری رئیس جریان غربگرای لبنان موسوم به "۱۴ مارس" تهدید کرد که در تلاش برای خلع سلاح جنبش حزب الله، هواداران خود را به خیابانهای لبنان میآورد. این تحول در حالی رخ میدهند که لبنان بیش از یکماه است که دولت ندارد و نجیب میقاتی، مامور تشکیل کابینه، تاکنون نتوانسته است توافق جریانهای سیاسی را برای تشکیل دولت به دست آورد که در این میان، جریان ۱۴ مارس مانع اصلی در نیل به این توافق میباشد.
از ابتدا هم معلوم بود که جریان ۱۴ مارس در راه تشکیل دولت به نخست وزیری میقاتی کارشکنی خواهد کرد چرا که میقاتی اعلام کرده است سیاستهای مستقلی را در قبال مسائل سیاسی لبنان، به خصوص پرونده جنجال برانگیز ترور رفیق حریری در پیش خواهد گرفت و این، به طبع جریان غربگرا خوش نمیآید. اقدام جنبش حزب الله در خروج از کابینه ائتلافی سعد حریری که منجر به سقوط دولت وی شد، عصبانیت ۱۴ مارسیها و حامیان خارجی آنها را به دنبال داشت.
حزب الله زمانی اقدام به این کار کرد که آمریکا و دیگر دولتهای مداخله گر از جمله عربستان و فرانسه درصدد بودند پرونده ترور حریری را مستمسک قرار داده و صحنه سیاسی لبنان را به هم بریزند تا بلکه بتواند شرایط مورد خواست خود را که ایجاد تفرقه و تضعیف حزب الله از اصلیترین این اهداف بود، بر لبنان تحمیل کنند. در این میان، زمانی که مشخص شد سعد حریری به توصیههای حزب الله گوش فرا نمیدهد و با تبعیت از طرحها و نقشههای غرب، لبنان را به سوی پرتگاه میکشاند، جنبش حزب الله وارد عمل شد و ضمن فراهم ساختن موجبات سقوط دولت حریری قدرت خود را به رخ حامیان بینالمللی جریان ۱۴ مارس کشید.
رسالت:فاصله انقلابی گری و افراطی گری
«فاصله انقلابی گری و افراطی گری»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛یکی از انحرافاتی که دشمن به طور مستقیم و غیر مستقیم علیه انقلاب اسلامی از ابتدای پیروزی نهضت دنبال کرده است خلط انقلابی گری با افراطی گری است. واقعیت این است که فاصله انقلابی گری و افراطی گری در برخی اوقات به ضخامت یک تار مو نازک می گردد اما هیچ وقت این دو مقوله با هم اختلاط نمی یابند. مرزهای باریک و دقیقی بین صراط مستقیم انقلابی گری و مسیر انحرافی افراطی گری این دومقوله را همواره از یکدیگر تفکیک می کند. هیچ انقلابی واقعی افراطی نمی شود و در مقابل هیچ افراطی نیز نمی تواند یک انقلابی خالص باشد.
افراط و تفریط دو لبه یک قیچی هستند که اگر در دست دشمن قرار گیرند می تواند آسیب های جدی را برای هر انقلابی به همراه بیاورد چرا که افراط و تفریط ریشه در جهل دارد. "لا تَری الجاهلُ الّا مُفرِطا اُو مُفرَّطاَ".
افراطی گری این قابلیت را دارد که چهره یک نظام انقلابی و مردمی را مشوه سازد و مانع از تحقق باورها و آرمانهای انقلابیون گردد.
از ابتدای انقلاب اسلامی همواره دو جریان افراطی کیان انقلاب اسلامی را در معرض تهدید قرار داده اند که اغلب در واکنش به یکدیگر رشد کرده و تکثیر شده اند.
دسته اول افراطیون ضد انقلاب اعم از منافقین، سلطنت طلبان، بهائیان، فتنه گران، ایادی آمریکا و رژیم صهیونیستی در داخل و... هستند که حتی در مقاطعی دست به اسلحه بردند و در کوچه و خیابان اقدام به ترور مردم و مسئولان کشور کردند. عناد و افراطی گری این جریان اگر چه لطمات مقطعی به انقلاب و نظام وارد نموده اما در مجموع باعث پویایی و تسلط گفتمان انقلاب اسلامی شده به نحوی که جریان افراطی ضد انقلاب در حال حاضر یکی از شکننده ترین و سست ترین دوران خود را سپری می کند.
اما دسته دیگری از افراطیون در درون خانواده انقلاب و در واکنش به جریان افراطی ضد انقلاب در مقاطع مختلف شکل گرفته است. این افراطی گری در برخی از برهه های انقلاب اسلامی به خودسری ها و رفتارهای مذمومی منجر شده که حاصلی به جز هزینه های سنگین برای نظام نداشته است. نتیجه افراطی گری به تعبیر امیر المومنین (ع) فساد است."کُلُّ اِفراطٍ به لَهُ مُفسِدٌ" این فساد می تواند جنبه سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی پیدا کند. مهدی هاشمی معدوم (مسئول مخلوع واحد نهضتهای سپاه پاسداران) که برادرش داماد مرحوم منتظری است و به جرم گردآوری سلاح، ترور، آشوب و اقدام علیه امنیت کشور از سوی وزارت اطلاعات تحت تعقیب قرار گرفت و در نهایت اعدام شد هزینه نوعی افراطی گری و محصول این فساد سیاسی بود. البته سر نخ های جریان منحرف هاشمی نیز در دست منافقین قرار داشت.
یکی از مقاطعی که مجددا افراطی گری در بخشی از خانواده انقلاب آن هم در واکنش به هتاکی ها و بی حرمتی های مجموعه ضد انقلاب رشد یافت، دوره فتنه ٨٨ بود. این افراطی گری اگر چه در برخی اوقات منفعلانه و در پاسخ به رفتار ساختار شکنانه جریان سبز بود اما در برخی از اوقات با بیشتر فاصله گرفتن از انقلابی گری منجر به بداخلاقی ها و حرمت شکنی هایی گشت که شایسته و بایسته هیچ جریان انقلابی نبود.
رهبر معظم انقلاب همواره مقید بوده اند که این جریان افراطی گری در درون خانواده انقلاب مهار شود، چرا که اساسا افراطیون بر اساس فقد درایت و آینده نگری پدید آمده اند و نتیجه ای جز افساد ندارند. ایشان در فتنه ٨٨ با صبوری و هوشمندی امور را مدیریت نمودند تا کمترین تلفات و خسارات به مردم وارد شود. معظم له با تاکید بر پرهیز جوانان انقلابی از هر گونه زیاده روی و افراطی گری به آنها توصیه کردند:" مراقب هرگونه زیاده روی باشند و به دور از افراط و تفریط، به گونه ای عمل کنند که کسی نتواند تهمت افراطی گری به آنها بزند." ایشان فرمودند:" هر فرد انقلابی، ضمن حفظ شور و احساسات خود، باید بصیر و هوشیار، پیچیدگی های زمانه را درک کند و با پایداری در برابر فشارها و مشکلات، همواره رفتاری منطقی و عقلی داشته باشد."
مسیر رهبری انقلاب در برخورد با فتنه ٨٨ مسیر روشنگری و بصیرت افزایی بود. انقلاب اسلامی از ابتدای پیدایش یک خط روشن و شفاف را دنبال کرده است که ریشه در وحی و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) دارد. جنس این انقلاب نرم است و سر و کارش با روح و قلب ملت هاست.
در این میان ممکن است عده ای بی حوصلگی کنند و راه روشنگری و بصیرت افزایی را رها کنند. این عده اگر در دام افراطی گری، اهانت،
حرمت شکنی، فحاشی و ناسزا بیفتند در واقع از خیمه ولایت خارج شده اند. انقلاب اسلامی در هیچ شرایطی حتی سخت ترین برهه ها حاضر نیست به مبانی اصولی و اخلاقی خودش پشت کند و برای رسید ن به نتیجه بر هر وسیله ای متوسل گردد. تجربه ٣۲ ساله انقلاب اسلامی نشان داده است که افراطی گری سرنوشت محتوم انزوا را برای این جریان خودسر رقم خواهد زد که خسران دنیا و آخرت را در پی دارد.
مردم سالاری:هاشمی را تخریب نکنید
«هاشمی را تخریب نکنید»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم دکتر سید علی میرباقری است که در آن میخوانید؛وجود انسان، آمیخته ای از خیرات و برکات و شروفساد و تباهی است. این مفهوم را قرآن به ما می آموزد:«فالهمها فجورها و تقواها= سپس فجور و تقوا را به او الهام کرد» (سوره شمس- آیه۹) یعنی انسان دو زمینه بالقوه در او، وجود دارد، یکی حرکت در قوس صعودی است تا حدی که از فرشتگان هم برتر شود و دیگری، سیرنزولی، که او را از حیوانات هم پست تر می گرداند; و اینها منوط به انتخاب او است، که با اراده خود، کدام مسیر را برگزیند; و رستگاری و سعادت، مخصوص کسی است که نفس خود را تربیت کند و از آلودگی های گناه و عصیان و کفر و شرک پاک سازد.
در هنگام خلقت انسان، ملا ئکه، که توجهشان فقط به یک بعد وجودی انسان معطوف شده وپی برده بودند انسان موجود سربراهی نیست و خرابی و فساد، ایجاد خواهد کرد، و شهوات، سرتاپای او را فراگرفته و شیطان از هر طرف وسوسه اش خواهد کرد، برایشان سوال پیش آمد، که چرا خدا چنین موجودی خلق کرده است؟ ولی آنها اطلا ع نداشتند که این مخلوق، چنانچه به همه آن پستی های بالقوه، پشت پا بزند و بندهای شهوت را پاره و در مقابل خدا خضوع نماید، شرافتش ازتمام ملا ئکه، بالا تر خواهد رفت.
آنها خبر نداشتند که از نسل همین مخلوق، بندگان صالح و پیشوایانی متقی ظاهر خواهند شد که یک ساعت تفکر آنها، از سالها عبادت ملا ئکه بالا تر است. «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدما»... قال انی اعلم ما لا تعلمون= گفتند، آیا موجودی خلق می کنی که در زمین فساد و خون ریزی راه بیندازد؟... پاسخ داده شد، من چیزی می دانم که شما نمی دانید» (قرآن سوره بقره آیه ۲۹) آنچه که ملا ئکه نمی دانستند، این بود که برای این مخلوق، همواره راه رشد و کمال، فراهم است، ضمن اینکه واضح است، راه دنائت و فساد هم به آسانی جلوی او قرار دارد، بلکه حرکت در سراشیبی ها برایش آسان تر می باشد. مظاهر عینی این حقیقت ها را به تعداد بسیار و فراوان، در طول حیات بشر، دیده ایم، از قابیل گرفته تا روزگار ما. گویا فرعون ها و نمرودها و نرون ها و چنکیزها و هیتلرها و صدام ها و... و قذافیها را در گستره تاریخ، به نوبت چیده اند; و شاید تا آخرالزمان، عقبه اینها ریشه کن نگردد.
در سوی دیگر تاریخ، انسان های بزرگوار، شریف و متعالی و رشد یافته و کامل، ظهور کرده اند، که عظمت روح و قوت و قدرت اراده آنها در نوعدوستی و عقل و ارائه خیر و محبت، به جامعه انسانی، هر محقق را به حیرت وا می دارد; و تعداد این پاکان و مصلحان، در تاریخ، بیشمار است.
انسان موجودی اجتماعی است و اجتماعی زندگی کردن، جزو ذات و فطرت اوست و از این جهت، در اداره کردن و هدایت جامعه، به سوی خیر و کمال، به مدیران و رهبران صالح، نیازمند است; و از دید مذهب ما احراز و تصدی مسوولیت اداره کردن جامعه، جهت صعود به قله عدالت، تکلیفی است که به عهده خیراندیشان رشد یافته و صالح، قرار داده شده است تا به جامعه خدمت کنند. متاسفانه در این میدان نیز، دو دسته وارد می شوند، گروهی که رشد نیافته اند و دارای ضعف های روحی و معنوی فراوانند و برای جبران آن کاستی ها، به سوی گرفتن مقامات حکومتی، هجوم میآورند و سر و دست می شکنند و در این راه به هر دروغ و دغل و جنایت و خیانت و گناه و فسادی دست می زنند و حکومت را مانند طعمه می شمارند; و کفتاروار، برای سیرکردن خود، به هر قیمتی به سویش هجوم میآورند; دسته دوم انسان های پاک و رشد یافته و باوقار و عاقل و کامل و پرتوانی هستند که به حکومت و پست های آن، به منزله خدمت رسانی و وسیله ای برای رشد دادن و به کمال رساندن جامعه، به عنوان یک تکلیف و امانت می نگرند; و ارزش و قیمت خود و مقام های حکومت را وقتی بالا می بینند، که بتوانند احقاق حقی کنند یا باطلی را از میان بردارند، درغیر این صورت مقامات و منصب های حکومت، به اندازه کفش کهنه ای هم قیمت ندارد و...
ارزش آن از نم عطسه بزی هم کمتر است.«... والله لهی احب لی من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا = به خدا قسم،(این کفش کهنه) نزد من دوست داشتنی تر از حکومت کردن است،مگر اینکه بتوانم حقی را بپا دارم یا باطلی را برطرف کنم» (امیرالمومنین علی علیه السلا م). این گروه افراد وقتی که پست ها و مقام های حکومت را به عهده می گیرند، به آن مقام ها و منصب ها، ارزش می دهند و بها و قیمت آن پست را بالا می برند(برعکس انسان های پست و ضعیف که می خواهند بزرگی و ارزش خود را، از مقام ها و منصب های حکومتی دریافت دارند) این افراد به مناصب حکومت به منزله تکلیف و مسوولیت و امانت می نگرند، به همین دلیل، وقتی زمینه و موقعیت حکومتی را از آنها سلب می کنند، احساس رهایی و راحتی کرده و همچون مولا یشان(امیرالمومنین امام علی علیه السلا م) زمزمه«فزت ورب الکعبه» سر می دهند.
درهمین تاریخ کوتاه نظام جمهوری اسلا می، ملا حظه می کنیم افرادی که شایستگی و لیاقت و توانمندی و وقار و متانت و قوت و قدرت مدیریت را در وجود خود، پرورش داده اند، هنگامی که مسوولیت و تکلیفی در اداره کردن جامعه، به آنها واگذار شده است، آن تکلیف و مسوولیت را، به نحو احسن و با آبرومندی و صلا بت، به اجرا درآورده و به آن پست حکومتی، ارزش و قیمت داده اند; ولی عظمت روح و وسعت شخصیت فکری و معنوی آنها تا حدی بالا بوده است، که آن پست و مقام، ذره ای برعظمت آنها نیفزوده است.
آیا عظمت و شرافت شهیداستاد مرتضی مطهری، قبل از عضویت در شورای انقلا ب و بعد از آن، شهید مظلوم بهشتی قبل از مسوولیت قوه قضائیه وبعد از آن، شهید رجایی، قبل از رئیس جمهوری و بعد از آن، شهید باهنر قبل از نخست وزیری و بعد از آن، آیت الله مهدی کنی، قبل از مناصب مهمی که از طرف امام خمینی(ره) دریافت نمود و بعد از آن، و... تفاوتی دارد؟ در مقابل، افراد کوچک و حقیر و کم ظرفیت و ساخته نشده ای هم آمده اند، اموری ازحکومت اسلا می را اشغال کرده اند و به زعم خود، ارزش و موقعیت فوق العاده ای را بر وجود ضعیف خود افزوده اند، و آن سمت حکومتی را ضایع و بی ارزش کرده، و وقتی هم که رفته اند، ارزششان حتی از دوران قبل از گرفتن آن پست کمتر و ضایع تر شده است; که البته این انتقام خدا و اثر خون شهدا است.(قال الصادق(ع): من ولی شی من امور المسلمین فضیعهم، ضیعه الله تعالی= کسی که منصبی از امور مسلمانان را به عهده بگیرد و آن را بی اعتبار نماید، خدا آبرویش را می ریزد.) ابوالحسن بنی صدر، نمونه ای از این گروه است.
اما افراد بزرگ و وارسته و خود ساخته، هنگامی که مسوولیتی را به عهده می گیرند، سایه وقار و متانت، و عظمت و تعهد و بزرگواری خود را، برآن پست انداخته و از آن طریق، این ویژگی ها را در جامعه نیز منتشر می کنند، و جامعه، از خیر و برکت وجود آنها بهره مند می گردد; و آثار وجودی آنها تا سالها بعد، در جامعه، شور و حرارت و حرکت می آفریند. آیا آثار وجودی میرزا تقی خان امیرکبیر با حاج میرزا آغاسی(دو نخست وزیر دوره قاجاریه) و قضاوت نسل امروز ما در مورد آنان یکسان است؟ آری، انسان های کوچکی که برای حذف مردان بزرگ، از سمت های حکومتی، تلا ش کرده و با لجن پراکنی و غیبت و تهمت و دروغ پردازی و قیحانه، و قساوت بی حد، سعی کرده اند، آنها را از اداره کردن جامعه برکنار کنند، نه تنها به آن بزرگان زیانی نرسانده اند، بلکه سنگینی تکلیف و بار امانت بزرگی را، از گردن آنها کم کرده اند، اما در این حذف کردن ها، خسارت و ظلمی نابخشودنی بر جامعه وارد شده است، که حجم آن عظیم و جبران آن، غیر ممکن است.
آیا کسی می تواند خسارت هایی را که با حذف امیر کبیر از منصب حکومتی، بر ملت ما وارد گردید جبران کند؟ در تاریخ ٣۲ ساله نظام مقدس جمهوری اسلا می، شخصیت ها و مردان بزرگی نمایان شده، و مسوولیت ها را به عهده گرفته اند که نمونه آنها را در تاریخ ایران کمتر سراغ داریم و خوشبختانه قدر و منزلت آنها در جامعه بصیر و قدرشناس ما، شناخته شده است، بهترین شاخص ما، تقدیرها و تمجیدها و دعاهای خیر ولی فقیه زمان، در مورد آنان است، طوری که حتی یک بار هم، مورد عتاب و سرزنش آنان قرار نگرفته اند. وجود این اشخاص، بسیار ارزشمند و گرانقیمت است و منافع وجودی آنها در اداره کردن امور، برای جامعه، بی حد و حصر و بی انتهاست.
آیت الله شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی، یک نمونه آن است، شخصیتی که در مکتب و کنار امام خمینی(ره) و سایر مراجع معظم تقلید و همراه مقام معظم رهبری و در کوران مبارزات قبل از پیروزی انقلا ب اسلا می، وجود با عظمتش کمال و رشد و تعالی گرفته و در تمام حوادث تلخ و شیرین بعد از پیروزی انقلا ب اسلا می، در راس امور حکومتی، نور افشانی و سازندگی کرده است.
می گویند وی، قبل از پیروزی انقلا ب اسلا می نیز، حلا ل مشکلا ت طلا ب حوزه های علمیه بود و نه تنها از لحاظ سیاسی و اجتماعی هدایتگری می نمود بلکه بسیاری از مشکلا ت مالی و اجتماعی طلا ب را برطرف می کرد، (چون که هاشمی رفسنجانی، تازه به دوران رسیده نبود، بلکه خانواده با اصل و ریشه هاشمی رفسنجانی، از مسیر حلا ل ترین شغل ها (کشاورزی و باغداری) جزو ثروتمندان آن دوران محسوب می شد) در دوران حیات با برکت امام خمینی(ره)، او را بازوی قدرتمند امام خمینی(ره)، باید شناخت.
هاشمی رفسنجانی، کتاب ارزشمند«سرگذشت فلسطین» را تالیف و به هزینه شخصی خود در سال ۱٣۴٣ ه ش، در تیراژ بالا چاپ و منتشر کرد که ولوله ای در مملکت ایجاد و رژیم را مدت ها در وحشت مطالب آن حیران و هراسان کرد. (اسناد فراوانی از ساواک موید این موضوع است) سخنرانی های مستدل و منطقی و مهیج او در اکثر قریب به اتفاق شهرهای ایران، هر بار شور و حرکتی می آفرید و گزارشگران ساواک از تمام شهرها مستمرا خبر می دادند «ساعت... روز... آقای علی اکبر هاشمی به منبر رفته و...» مجموعه این گزارش ها و بازجویی هایی که از این طلبه جوان، از ساواک به دست آمده، بسیار حیرت انگیز و عجیب و نشان عظمت و شجاعت و قدرت و توانایی اوست، بیش از ۱۵۰۰ صفحه گزارش و بازجویی، که در دو جلد کتاب«هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه- دفتر نشر معارف-۱٣۷۶» چاپ و منتشر شده است. در دوران پس از پیروزی انقلا ب اسلا می در تمام مشکلا ت و حوادث، مشاور امین و خوش فکر و تیزبین و حاذفی برای امام خمینی(ره ) محسوب می شود.
در شورای انقلا ب، در مجلس خبرگان قانون اساسی، در مجلس شورای اسلا می، در امور جنگ و دفاع مقدس، درگروه های چاره جو برای رفع فتنه ها و بحران ها و... تا آنجا که بعد از پیروزی انقلا ب اسلا می، صحنه ای نیست که هاشمی رفسنجانی، با قدرت و وسعت در آن حضور ندارد.(احکام و ماموریت های گرفته از طرف حضرت امام خمینی(ره) در کتاب های ارزشمند صحیفه نور و صحیفه امام، چاپ و منتشر شده است.) حتی این عجیب است که هاشمی رفسنجانی از طرف امام خمینی(ره) مامور می گردد، در کمیته پنج نفری تنظیم اعتصابات شرکت نفت، علی رغم آن که تمام اعضای آن متخصصین صاحب نام نفتی، با درجات علمی دانشگاهی بالا هستند، شرکت و راهیابی و هدایت کند. در این همه تیزیینی و هوشمندی و ابتکار مدیریتی و اعتماد امام(ره) به او، چه کسی هموزن هاشمی رفسنجانی است؟
حادثه عجیب دیگر آن که، هاشمی رفسنجانی، تنها شخصیتی است که در حساس ترین دوران دفاع مقدس، جانشینی فرمانده کل قوا، با تمام اختیارات ولی فقیه، از طرف حضرت امام خمینی(ره) به او تفویض می گردد.
برگزیدن وی از طرف خبرگان رهبری، به سمت ریاست مجلس خبرگان و از طرف مقام معظم ولا یت به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، عظمت او را، صد چندان به نمایش گذاشته است. خطبه های پرمغز و امیدبخش او در نمازهای جمعه و سایر مواقع، فراموش نشدنی است. مصاحبه های با صلا بت و زیرکی تمام عیار او، با معروف ترین و مبرزترین خبرنگاران جهان، در مقاطع مختلف را که فراموش نکرده ایم، آنچنان با قدرت و صلا بت و تیز هوشی سخن می راند و به سوالا ت، پاسخ می گفت، که سیاستمداران دنیا، انگشت حیرت به دهان می گزیدند. و بر آن همه سخنرانی و مصاحبه، حتی یک مورد، ایراد منطقی، از طرف دوست و دشمن وارد نمی گردد. هیچ کس سراغ ندارد که هاشمی رفسنجانی در خطبه ها، بیانیه ها و مصاحبه های رسمی، به کسی اهانت کرده یا تهمت زده یا دروغی گفته باشد. آیا اینها از او یک اعجوبه سیاسی فرهنگی نساخته است؟!
نزدیکان امام خمینی(ره) گفته اند: «هنگامی که آیت الله هاشمی رفسنجانی، با خبرنگاران خارجی مصاحبه می کرد، امام خمینی(ره)، با دقت، آن مصاحبه ها را از تلویزیون گوش می داد و دائم لبخند رضایت، برلبان مبارکش قرار می گرفت، که گویا کلا م خود را در دهان او می یابد.» هاشمی رفسنجانی برای امام (ره)، آنقدر عزیز بود که هر موقع، وی به سفری رهسپار می شد، حضرت امام خمینی(ره) برای سلا متیش دعا می کردو دستور می داد از اموال شخصی خود، گوسفندی برایش قربانی و بین فقرا توزیع کنند. این نوع توجهات برای هیچ کس دیگر، از سوی امام خمینی(ره)، اتفاق نیفتاده است.
عجیب ترین جمله دوران حیات امام خمینی(ره) فقط برای هاشمی رفسنجانی از لبان مبارکشان صادر شده است: «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.» زیبا ترین تمجید و تقدیر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) در مورد هاشمی رفسنجانی به عمل آمده است: «هیچ کس برای من هاشمی نمی شود.» و همچنین درخطبه های نماز جمعه فرمودند: «اسم بعضی از اشخاص برده شد که این ها شخصیت های این نظامند; اینها کسانی هستند که عمرشان را در راه این نظام مصرف کردند. بنده در نماز جمعه هیچ وقت رسمم نبوده است از افراد اسم بیاوریم، اما اینجا چون اسم آورده شده است، مجبورم اسم بیاورم. به طور خاص از آقای هاشمی رفسنجانی،... آقای هاشمی را همه می شناسند.
من شناختم از ایشان مربوط به بعد از انقلا ب و مسوولیت های بعد از انقلا ب نیست; من از ۲۵ سال قبل- ایشان را از نزدیک می شناسم. آقای هاشمی از اصلی ترین افراد نهضت در دوران مبارزات بود; از مبارزین جدی و پیگیر قبل از انقلا ب بود; بعد از پیروزی انقلا ب از موثرترین شخصیت های جمهوری اسلا می در کنار امام(ره) بود; بعد از رحلت امام هم در کنار رهبری تا امروز، این مرد بارها تا مرز شهادت پیش رفته. قبل از انقلا ب اموال خودش را صرف انقلا ب می کرد و به مبارزین می داد. این ها را جوان ها خوب است بدانند.
بعد از انقلا ب ایشان مسوولیت های زیادی داشت: هشت سال رئیس جمهور بود; قبلش رئیس مجلس بود; بعد مسوولیت های دیگری داشت. در طول این مدت هیچ موردی را سراغ نداریم که ایشان برای خودش از انقلا ب یک اندوخته ای درست کرده باشد. این ها یک حقایقی است; این ها را باید دانست. در حساس ترین مقاطع ایشان در خدمت انقلا ب و نظام بوده...» ( این ها ملا ک های مهمی است که ملت ما، باید با هوشمندی و بصیرت کامل، به آنها تمسک کنند.) البته این بدان معنا نیست که، آیت الله هاشمی رفسنجانی، هیچ گاه با امام خمینی(ره) یا رهبر معظم انقلا ب اسلا می، اختلا ف نظر نداشته است، زیرا انسان عالم و باهوش و تیزبین و سیاستمداری چون هاشمی رفسنجانی، غیر ممکن است که درحوادث و مسائل دارای نظر شخصی نباشد، این بزرگوار، در خاطرات خود ذکر می کند که بارها خدمت امام(ره) رسیده و در مورد مسائل مهم با امام(ره) مذاکره کرده و نتیجه گرفته ام. اگر اختلا ف نظری وجود نداشت، چه نیازی به مذاکره بود؟ درثانی اگر اختلا ف نظر نباشد، علت حیات و پویایی فقه شیعه(اجتهاد) معنا و مفهوم خود را از دست می دهد.
آنچه باید مهم بدانیم، این است که این اسوه بزرگ، در تمام مواردی که این تصمیم گیری نهایی صورت گرفته است، هرگز و بلا استثنا با آن مخالفت نکرده، و در اجرای آن، سستی یا کجی ایجاد ننموده است و مطالعات حقیر، حکایت می کند که در این زمینه کسی نمی تواند مورد خلا فی به صورت مستند ارائه نماید و این ویژگی بی نظیری است که در شخصیت با عظمت هاشمی رفسنجانی، همواره مشاهده شده است. کسی سراغ ندارد که این شخصیت بزرگ، جلوتر از مقام ولا یت و رهبری (زمان امام خمینی(ره) یا دوران فعلی) قدم بردارد.
او در بحران ها و فتنه ها، همواره به آرامش و وحدت و همدلی و اتحاد و مهر و عطوفت، دعوت نموده است. به مصداق «محمدرسول الله و الذین معه اشدا»علی الکفار رحما»بینهم» (قرآن- س فتح، آ۲۹) به همان میزانی که در مبارزات با دشمنان، از او سرسختی و مقاومت و شجاعت و جسارت دیده ایم، در منازعات و اختلا فات داخلی، از او، نرمش و مدارا و موعظه و اندرز و راهنمایی و دعوت به برادری و اخوت و صلح و سازش شنیده ایم.
آنان که به این شخصیت بزرگوار و صاحب نظر، که تفکرات فراجناحی دارد، توصیه می کنند در منازعات داخلی، به جای اتخاذ مواضع پدرانه، جبهه گیری خصمانه و خشنانه نماید، چه خطای بزرگی مرتکب می شوند! آیا نمی دانند که او شاگرد تیزبین امام خمینی(ره) و درس آموخته مکتب اوست و امام خمینی(ره) در هیچ موقعیتی، همراهی جناحی و برعلیه جناح دیگر وارد نشده است و همواره در منازعات داخلی، پدرانه و با محبت، به وحدت و اتحاد دعوت نموده است؟! بیایید به همراه امام خمینی(ره) دست به دعا برداریم که : «خدا انصاف بدهد به آنهایی که... می خواستند(می خواهند) بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و امثال این ها را از صحنه خارج کنند.» (امام خمینی(ره) صحیفه نور).
تهران امروز:سازماندهی تازه علیه اقتصاد ایران
«سازماندهی تازه علیه اقتصاد ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم دکتر محسن طلایی است که در آن میخوانید؛در روندی از قبل قابل پیشبینی و پا به پای شفافتر و صریحتر شدن مواضع جمهوری اسلامی ایران در زمینه دفاع از حقوق بینالمللی خود، تلاشها و اقدامات بازدارنده اقتصادی طراحان بینالمللی برای ایستادن در مقابل این حقوق نیز (مستقل از بحث میزان اثربخشی این تلاشها) هم رو به توسعه بوده و هم پیچیدهتر شده است.
در کنار دیپلماسی رسمی و فشارهای مختلف اقتصادی این بازیگران علیه ایران، در سالهای اخیر بیمحابا دیپلماسی عمومی مشهودی علیه تمامی هنجارهای به رسمیت شناخته شده تجارت بینالملل و چارچوبهای قراردادهای تجاری خصوصی با کشورمان به خدمت گرفته میشود که بهنظر میرسد باید همپای مکانیسمهای مدیریت فشارهای آشکار و رسمی مورد توجه قرار گیرد.
در یکی از جدیدترین و برنامهریزیشدهترین این تلاشهای غیررسمی در دو سال اخیر، باید به فعالیت سازمانی اشاره کرد که خود را در پس فعالیت وبسایت جدیدی تحت عنوان «اتحاد علیه ایران هستهای»، United Against م(UANI Nuclear iran) پنهان نموده است. شاکله اصلی، بنیانگذاران، مشاوران و حامیان سازمان را همانهایی تشکیل میدهند که کم و بیش در صحنه رسمی در کنار بازیگران بینالمللی طی چند دهه گذشته مشغول طراحی فشارهای ظالمانه اقتصادی علیه ایران بودهاند.
افرادی نظیر Woolsey، رئیس سابق سازمان سیا، فواد عجمی، استاد دانشگاه جان هاپکینز و وابسته نزدیک شورای روابط خارجی آمریکا، D. Sokolski معاون سابق منع گسترش سلاح هستهای در دفتر وزیر دفاع و Milhollin، مدیر پروژه ویسکانسین در کنترل سلاحهای هستهای.
این وبسایت در تعریف خود مدعی میشود که سازمانی است «غیر حزبی و غیرانتفاعی» که به دنبال «جلوگیری از تحقق جاهطلبی ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای برتر از طریق در اختیار داشتن سلاحهای هستهای» است. بنابراین به خود حق میدهد که با سوءاستفاده از فضای مجازی با فهرست مفصلی از شرکتهای خارجی و شرکتهایی که در ایران فعالیت دارند به عرصه فعالیت وارد شده و با پروندهسازی، خوانندگان و بازدیدکنندگان خود را برای ارسال نامهها و شکایات به این شرکتها ترغیب میکند تا بلکه از این طریق آنها را برای متوقف کردن فعالیتهای اقتصادی و تجاری و خروج از ایران و تهدید به اقدامات علیه آنها در آمریکا تحت فشار قرار دهد.
یک نگاه گذرا به لیست شرکتهای سایت UANI به نام ۴۹۰ شرکت از حدود ۶۰ کشور جهان برمیخوریم که هدف اصلی این سازمان را عیان میسازد. این فهرست تقریبا هیچ شرکت دمدستی را هم از قلم نینداخته است و مجموعهای از شرکتهای خارجی که در ایران فعال هستند، از شرکتهای تولید مواد غذایی و خودروسازان تا ارائهدهندگان خدمات اینترنتی، تولیدکنندگان دارو، خبرگزاریها، ارائهدهندگان خدمات حمل و نقل و زیربنایی خصوصی را در بر میگیرد. دایرهای وسیع از اسامی که بیاساس بودن ادعای نگرانیهای هستهای و تلاش برای ضربه مستقیم به زندگی مردم ایران را عیان میسازد.
فعالیتهای UANI به لابیگری برای تشدید تحریمها علیه ملت ایران ختم نمیگردد. اینان از هیچ فعالیت رسمی و غیررسمی و انتشار گزارشهای دروغین ابایی ندارند و سرمست از موفقیتهای ادعایی برای جلوگیری از ادامه فعالیتهای شرکتهایی نظیر جنرال الکتریک، کاترپیلار و کوماتسو ژاپن و ... در بازار ایران مشغول گسترش توطئههای اقتصادی خود هستند.
از میان شرکتهای تحت فشار تعداد زیادی از شرکتهای آسیایی بهویژه در کره جنوبی و ژاپن (جمعا تاکنون ۱٣٨ شرکت بزرگ و متوسط) به تدریج در اولویت قرار میگیرند که به نظر میرسد در کنار ویژگیهای سیاسی این منطقه در صورت عدم اقدام حمایتی لازم میتوان انتظار داشت این شرکتها بهرغم خواست خود و به قیمت افزایش هزینههای احتمالی در روابط اقتصادی و تجاری مشروع خارجی کشور، تسلیم فضاسازیهای جاری شوند.
اکنون که جای تردیدی نیست UANI گروهی ضد ملت ایران است که توسط جریان سیاسی افراطی و نومحافظهکار با پیوندهای شناخته شده با مراکز قدرت رهبری تامین مالی میشود، باید ابزارهای دیپلماسی اقتصادی و عمومی کشور را نه به عنوان یک وظیفه صرفا ملی، بلکه تلاشی برای دفاع از حقوق ملتها در روابط اقتصادی خصوصی، مشروع و عادلانه آنها علیه این سازمان به خدمت گرفت. اگرچه ایران ثابت کرده که بدون همکاریها و روابط تجاری با این شرکتها هم میتواند فرآیند رشد و توسعه خود را دنبال کند ولی نباید به سادگی از دخالت خارجی در مناسبات اقتصادی جاری با این شرکتها و خروج احتمالی آنها از ایران چشم پوشید.
ابتکار:چرا با فیس بوک نمیتوان به خیابان ریخت؟
«چرا با فیس بوک نمیتوان به خیابان ریخت؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم محسن مقدسی است که در ان میخوانید؛برنامه ریزی برای به خیابان آمدن، از طریق این شبکههای اجتماعی صورت میگیرد.فلان روز و فلان ساعت با هم به فلان خیابان میرویم و فلان شعار را سر میدهیم.همه چیز درباره آشغال و سطل آشغال و آتش زدن آن در این مکان برنامه ریزی میشود.
اما این قرار و مدار در ابعادی بسیار کمتر از آنچه نشان داده میشود محقق میشود.علت چیست؟چرا نمیتوان به فیس بوک اعتماد کرد؟به تعبیری چرا نمیتوان به کاربران آن اعتماد کرد. وعدههای مجازی چرا محقق نمیشوند.به نظر میرسد موضوع روشن است.
برخی از مهمترین دلائلی که نمیتوان به شبکههای مجازی اعتماد کرد بدین شرح است:
۱-در شبکههای مجازی افراد با هویت واقعی نیستند.هویت دروغین و مجازی که وجدان ندارد که بخواهد بر آن پایبند باشد.اصلا هویت دروغین اتخاذ میشود که وجدان کنار گذاشته شود.بنابراین در این شبکهها اعتماد به حداقل میرسد و کمتر کسی است که اعتماد خود را پای این شبکهها خرج کند.
۲-خاصیت این شبکهها شور و هیجان است.خاصیت این فضا این است که کوتاه بنویسی و جذاب و خبری باشی.این جذاب و خبری بودن نیز یا در هیجان است و یا در ابتذال .روشن است که در این فضا جایی برای حرف جدی و اقناع و استدلال و تفکر وجود ندارد.همین دیروز یکی از کاربران این شبکههای اجتماعی نوشته بود که یک هفته روی یک مطلب کار کردم و نوشتم اما چند نفر بیشتر بازدید نداشت اما یه لینک درباره فلفل سبزگذاشتم کلی مخاطب جمع کردم.افراد میآیند تا هیجان بگیرند وخارج شوند.
به این ترتیب هیچ نوع ارضای استدلالی صورت نمیگیرد و معمولا فرد با بلند شدن از پای سیستم فراموش میکند که چه باید میکرده است.همین دیروز بود که رقص یک بزغاله در بالاترین انقدر بازدید گرفت وامتیاز خورد که کاربران سیاسی سایت را کلافه کرده بود.انتقاد آنها این بود که در شرایطی که باید اماده رفتن به خیابان شویم چرا باید رقص برغاله پر امتیاز شود و بالا بیاید.
٣-در این شبکهها افرد احساس زیاد بودن میکنند.چرا که فقط خودشان را میبینند ورفقایشان را.قول و قرار هائی که میگذارند معمولا به این دلیل است که توهم زیاد بودن دارند.اما وقتتی از پای سیستم بلند میشوند و مثلا میبینند که نزدیکترین فرد زندگیشان با او هم نظر نیست، فورا سرخورده میشوند.بنابراین این شبکهها شدیدا توهم زا است و این بادکنک متوهم به سرعت با یک نقض میترکد و فرد را دچار افسردگی میکند.به همین دلیل است که فراخوانهای فیس بوکی هر روز بیشتر مشتری از دست میدهد.
۴-بخش قابل توجهی از روابط در این شبکهها بر اساس روابط و جذابیتهای جنسی آشکار یا ناپیدا است.روابط جنسی مجازی مهمترین عامل برای دور هم بودن است.بنابراین هرگونه تغییری در این روابط روی تحلیل ادمها نیزاثر میگذارد.این موضوع به اندازه کافی روشن و گویا است.مثلا درحالیکه فردی با دوست دخترش قرار میگذارد تا به خیابان بیایند، کافی است به عکس او و قیافه اش انتقاد کند.در این زمان است که همه برنامهها بهم میریزد.
۵-دراین فضا حرف زدن کاملا بی هزینه است.طبیعی است که همه چیز گفته میشود بدون اینکه لازم باشد برای این حرف هزینه ای یا حتی استدلال و توضیحی داده شود.چهره هم دیده نمیشود که بتوان از چشم ورنگ صورت حدس زد که این حرف دروغ است یا راست.
شعار است یا استدلال و غیره.بنابراین در این فضا شعارهائی داده میشود که طبیعتا در فضای واقعی امکان تحقق آن وجودندارد.همین نیز باعث سرخوردگی میشود.به همین دلیل است که شعار دادن در شبکههای مجازی ساده است و باعث میشود در اوج تبلیغات اعتراضی اکثریت قابل توجهی ترجیح دهند همچنان پای سیستم باشند و شعار بدهند.همین دیروز یکی از این سایتهای مجازی از طرفداران خود خواهش میکرد که بجای پای سیستم بودن به خیابان بریزند.
الان در خیابانها ۱۰۰ نفر جمع شدند اما ۱۲ هزار نفر در بالاترین انلاین هستند.طبیعی است که در چنین شرایطی شبکههای مجازی نمیتواند جریان ساز باشند.همین چند وقت پیش بود که یکی از کاربران این شبکه با انتقاد از نیامدن رفقایش به خیابنها نوشته بود، خانه تیمیهای ۴ یا ۵ نفره اول انقلاب بیش از شبکههای چند ده هزار نفره امروز جواب میدهد.
آفرینش:شمار بیکاران،نرخ بیکاری و ابهام ها
«شمار بیکاران،نرخ بیکاری و ابهام ها»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اخیرا مرکز اطلاعات اقتصادی امریکا در گزارش جدید خود نرخ بیکاری ایران را ۶/۱۴ درصد اعلام کرده است نرخی دو رقمی که اکنون به نظر می رسد با اظهارات و سخنان مقامات دولتی درباره اشتغال و رفع بیکاری چندان مطابق نیست .
در این میان پیش از این نیز برخی کارشناسان و نهادهای داخلی و خارجی مدعی نرخ بیکاری ۲ رقمی در ایران شده بودند در حالی که این رقم دورقمی بیکاری نیز با مخالفت های مقامات روبرو است در این میان آنچه آشکار است اختلاف و تناقض بر سر جمعیت بیکار و همچنین نرخ بیکاری در کشور است اختلافی که به نظر میرسد همچنان ادامه داشته و اکنون آماری دقیق در مورد میزان و نرخ بیکاری در کشور وجود ندارد .
در این حال چند نکته به نظر قابل ذکر است : نخست آنکه از آخرین آماری که مرکز آمار ایران درباره نرخ بیکاری در کشور اعلام کرده،( رقم ۵/۱۴درصد برای بهار سال جاری) مدت ها گذشته است و اکنون نرخ بیکاری در فصلهای تابستان و پاییز هم با وجود برخی قول های مقامات هنوز اعلام نشده است و از سویی همچنان هم جدال بر سر تعداد بیکاران و جمعیت بیکار کشور بین مقامات سیاسی و کارشناسان وجود دارد .
در این حال آنچه آشکار است قبلا نیز رییس مرکز آمار ایران روند نرخ بیکاری در تابستان و پاییز را کاهشی دانسته بود و از سویی نیز برخی مقامات دیگر نیز خبر از ایجاد یک میلیون و ۶۰۰ هزار شغل در سال جاری داده اند در این حال امری که چندان برای کارشناسان و مردم مشخص نیست آمارهایی دقیق از میزان بیکاری و جمعیت بیکار است .
دراین میان از یک سو مقامات دولتی بر موفقیت های کیفی اشاره کرده و خبر از کاهش بیکاری داده اند اما نرخی از بیکاری را اعلام نمی کنند امری که بسیاری از کارشناسان را در مورد موفقیت های دولت در این زمینه با تردید هایی روبرو کرده است . دوم اینکه آنچه باعث تعجب میباشد در مورد همین میزان بیکاران کشور نیز مورد اتفاق نهاد های دولتی نیست و به طور مشخصی معلوم نیست که چه میزان و چند میلیون بیکار در کشور وجود دارد.
در این بین با توجه به برنامه ای اعلام شده دولت در مورد کاهش بیکاری و اعلام اینکه ظرف دو سال آینده دولت بیکاری را در سراسر کشور ریشه کن خواهد کرد باید گفت اصولا از آنجا که هنوز آمار دقیقی در مورد میزان بیکاران و نرخ بیکاری در کشور وجود ندارد چگونه می توان سخن از کاهش بیکاری حذف آن برنامه ریزی دقیق و.. زد ؟ سوم آنکه به راستی اگر آمارهایی دقیق از میزان و نرخ بیکاری و شمار بیکاران در کشور جدا از اعلام آمارهای کیفی وجود داشته باشد و همچنین در رسانه ها به اطلاع کارشناسان و مردم رسانده شود قضاوت در مورد میزان پیشرفت و برنامه ریزی و آسیب شناسی این روند و کمک به دولت دراین مسیر بهتر نخواهد بود؟
آرمان:تندروی و عواقب آن
«تندروی و عواقب آن»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم محمد سروشمحلاتی است که در آن میخوانید؛ برای ما مهم است که زمینهها در ریشههای افراطی گری را بشناسیم. و علل و عواملی را که به بروز تندروی در جامعه میانجامد را شناسایی کنیم.در یک تقسیم بندی میتوان تندروی را دو نوع دانست: یکی تندروی هایی که به شکل گذرا و سطحی در جامعه رخ میدهد و تابع هیجانات خاص انقلابی در یک دوره کوتاه است، با فروکش کردن شور انقلابی و با آرام گرفتن احساسات تند معمولاً این گونه تندرویها پایان میپذیرد و چه بسا عناصر تندرو، در فضای آرامش و ثبات پس از انقلاب، به نقطه اعتدال میرسند. نوع دیگر تندروی، دارای ریشههای عمیق اعتقادی و اجتماعی است.
در زمان و در جامعه امروز ما حرکتهای افراطی، در چند علّت و عامل ریشه دارد، از آن جمله: ۱ـ مطلق نگری: افرادی که مطلقنگر بوده و اعتقاد دارند : «حقیقت» به صورت یکپارچه و خالص، «فقط» در نزد آنها قرار دارد، زمینه بیشتری برای تندروی نسبت به دیگران دارند، و اگر این مطلقنگری، نسبت به «شخص خود» و یا «شخصیت مراد» خود، وجود داشته باشد قهراً به شدت عمل در برابر منتقدان، میانجامد.
در بیانات حضرت امام(ره) بارها بر این نکته تأکید شده است است، ایشان به صراحت میفرمود: هیچ کس نباید خود را «مطلق» ومبّرای از انتقاد ببیند. و حتی یک بار به رئیسجمهور وقت نوشتند که: «نباید ماها گمان کنیم که هر چه میگوییم و میکنیم، کسی را حق اشکالی نیست». نتیجه خطرناک مطلق نگری آن است که علاوه بر انسداد باب انتقاد همه کسانی که با برداشت و اجتهاد یک شخص موافق نباشند، به عنوان «منحرف» و «مسأله دار» شناخته میشوند ۲ـ سطحی نگری و ظاهربینی: افراد سطحینگر، چون فقط لایههای روئین و سطح پدیدههای اجتماعی را میبینند، و از تحلیل عمیق قضایا و ریشههای آن عاجزند، لذا تصور میکنند که با اقدامات شتاب زده خود میتوانند مسیر حوادث را تغییر داده و مدیریت رخدادها را بدست گیرند.
به گمان آنها، تندرویها، «علاج انحرافات» است و با برخوردهای ضربتی مشکلات اساسی جامعه، به طور کلی حل میشود! حضرت امام(ره) که عمری را در تربیت و سلوک اخلاقی گذرانده و در تحلیل مسائل اجتماعی نیز از روشنبینی خاصی برخوردار بود، عقیده داشت که با شدّت و تندی، «صلاح» افراد امکان پذیرنیست، و چه بسا چنین شیوه ها، به فساد بیشتر بیانجامد: ٣ـ مقابله با افراط گری: بخشی از افراطی گریها و تندرویها، جنبه «عکس العملی» دانسته و در جهت مقابله با تندرویهایی است که از طرف مقابل انجام میشود، این نوع افراط کاری، معمولاً بین جناحهایی که با یکدیگر رقابت دارند و اختلافشان شدت یافته است، بروز پیدا میکند. بر این اساس، هر حرکت افراطی از یک طرف، به پیدایش یک حرکت افراطی جدید از طرف مقابل میانجامد و به این شکل افراط کاری، به یک جریان مستمر که به تسلسل گرفتار شده تبدیل میشود و بههر حال تندی، یک عکسالعمل تند را به دنبال دارد.
تندروی پیامدهای ناگوار زیادی بدنبال دارد و حضرت امام، به افراد تندرو، هشدار داده اند که: «تندروی عاقبت خوبی ندارد»به لحاظ فردی معمولاً افرادی که در دورهای از زندگی، حرکتهای تند را سردمداری میکنند، در دوره دیگری، بارکود و توقف مواجه میشوند و یا به طور کلی تغییر جهت داده و در مسیری معکوس قرار میگیرند.
در این زمینه، چهرههای نامدار فراوانی را به عنوان نمونه میتوان ذکر کرد، ولی از آن صرف نظر میکنیم، ولی آنچه مهمتر است، عواقب اجتماعی تندروی است حضرت امام در مباحث اخلاقی نکتهای را مطرح کردهاند که عنیاً در مباحث اجتماعی و سیاسی نیز صدق میکند، ایشان در باب تهذیب نفس فرمودهاند که سخت گیری و تندروی نسبت به ریاضت نفسانی موجب آن میشود چه بسا، عنان گسیخته گردیده و به درّه هلاکت سقوط کند :«سالک در هر مرتبه، با رفق و مدارا بانفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند و اگر جوانها با رفق و مدارا بانفس رفتار نکنند و خطوط طبیعت را به اندازه احتیاج آن از طرق محلّله ادا نکنند، ممکن است گرفتار خطر عظیمی شوند و آن خطر آن است که گاه نفس به واسطه سختگیری فوقالعاده عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بگیرد و چنان در پرتگاه افتد که روی نجات را هرگز نبیند.»
در جامعه نیز، تندروی، چنین نتیجهای دارد، ممکن است که عناصر افراطی از کار خود لذّت برده، و خود را در میدان رقابت با دیگران پیروز و موفق ببینند، ولی آنها نباید غافل شوند که عکسالعمل تندرویشان چیست؟ آیا شدّت عمل آنها، آتش اختلاف را خاموش کرده و یا آتش را به شکل غیرمحسوس و پنهان گسترش میدهد و زمانی که آنها متوجه گستردگی آتش شوند، چه بسا فرصت مهار آتش و امکان خاموش کردن آن، وجود نداشته باشد. کسانی که با دقت و تأمل، به تحلیل تحولات فرهنگی و اجتماعی پرداختهاند، به این نکته ظرف تصریح کردهاند که عکسالعملهای تند، معمولاً ناشی از رفتارهای تند بوده است.
در یک جامعه اسلامی تندروی و افراط گری، «عواقب مضاعف» به بار میآورد، در اینجا تند روی فقط به «شخص» انتساب پیدا نمیکند و به حساب تندی و تیزی یک فرد گذاشته نمیشود. و عکسالعمل آن هم متوجه «همان شخص» نمیگردد، وقتی که حکومت صبغه دینی پیدا کند و استناد به یک «حق دینی» مبنای مشروعیت نظام قرار گیرد، هر گونه تندروی، اولاً چهره دین را مشوهّ میسازد. و ثانیاً عکس العملهای مخالفت را متوجه دین میسازد.
حضرت امام پیوسته نگران آن بودند که مبادا اقدامات خلاف و تندرویهایی که در حکومت اتفاق میافتد، به حیثیت اسلام لطمهای وارد کند و بخصوص به بدبینی نسل جوان به ارزشهای اسلامی بیانجامد. پیش از پیروزی انقلاب، برخی از انقلابی نماهای تندرو به اهانت و دشنام به مراجع تقلید روی آوردند، حضرت امام فرمود: اگر به واسطه بعضی از جهالتها لطمهای بر این نهضت بزرگ وارد بشوید، معاقبید پیش خدا تبارک و تعالی، توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد میشود.
این جملات و تأکیدات همه بیان کننده آن است که حضرت امام از آسیب دیدن جامعه در اثر تند روی ها، به شدت احساس نگرانی میکردند. آیا ما هم مانند امام خمینی، از تندرویها، نگران و ناراحتیم؟ آیا تندروها، هر روز بر سربازان نظام و مدافعان میافزایند، و یا هر روز از آنان میکاهند؟
دنیای اقتصاد:بودجه ۹۰، حق شهروندان و رفتار بخش خصوصی
«بودجه ۹۰، حق شهروندان و رفتار بخش خصوصی»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است که در آن میخوانید؛بودجه سالانه هر جامعه، دولایه دارد. لایه پیدا و آشکار بودجه، یک سند حسابداری ساده است که در یک طرف آن درآمد و منابع و در سمت دیگر خرج و مصارف ثبت شده است.
لایه پنهان بودجه، اما محل آرزوهای کوچک و بزرگ دولت در حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و کسبوکار است. هر دولتی، حتما آرزوهای خود را برای یک دوره یک ساله آشکار نمیکند و آن را در هر عدد و رقم پیوست لایحه بودجه میپوشاند. دولتی آرزو دارد نرخ بیکاری کاهش یابد، پس ارقام و اعداد لایحه بودجه را گونهای آرایش میدهد که از هر واحد درآمد یا خرج بودجه، بیشترین فایده برای پدیدار شدن شغلهای تازه به دست آید.
دولت دیگری تمایل دارد که در سال مورد نظر لایحه بودجه، توسعه فرهنگی در اولویت باشد، بنابراین سمت و سوی اعداد و ارقام را به سوی فعالیتهای فرهنگی نشان میگیرد. بودجه سالانه، اما به این دلیل که کسبوکار و رفتار میلیونها شهروند را برای یک دوره معین با پیامدهای زمانی قطع ناشدنی تحت تاثیر قرار میدهد، به سادگی و براساس آرزوهای دولتها تصویب نمیشود.
نمایندگان نهاد قانونگذاری در همه سرزمینهایی که پارلمان آنها قدرت واقعی دارد، با نظارت دقیق بر هر عدد و رقم لایحه بودجه، پرده از آرزوهای دولتها برمیدارند تا معلوم شود که این خواستها و آرزوها در جهت منافع ملی است و به تقویت یک گروه و نهاد خاص منجر نمیشود. لایحه بودجه سال ۱٣۹۰ از طرف دولت به مجلس ارائه شده است و این نهاد قانونگذاری و نظارتی فعالیت خود را برای بررسی ارقام و اعداد شروع کرده است.
مرکز پژوهشهای مجلس براساس وظایف ذاتی خود که در همه سالهای گذشته انجام داده است، تحلیل خود را از امیال و آرزوها، برنامهها و پیشبینیهای دولت ارائه کرده و نکات فنی اقتصادی قابلتوجهی را در این گزارش گنجانده تا راهنمای عمل کمیسیون تلفیق بودجه سال ۱٣۹۰ باشد. در گزارش مرکز پژوهشها نکات قابلتوجهی از جمله اینکه «سقف هزینههای عمرانی تناسبی با واقعیات اجرایی کشور ندارد»، «بودجه در بخش شرکتهای دولتی منطق سود و مالیات را به هم ریخته و سرمایه در گردش شرکتهای دولتی را نامطلوب میکند» و «مصارف بودجه به دشواری قابل کاهش و برعکس منابع غیرنفتی به دشواری قابل افزایش است و تامین منابع لازم برای سقف مصارف بالاتر کشور را هر چه بیشتر به درآمدهای نفتی وابسته میکند» آمده است که احتمالا در زمان بررسی مورد توجه قرار میگیرد.
این نوشته کوتاه جای بررسی فنی – اقتصادی لایحه و نقاط ضعف آن از نظر مرکز پژوهش نیست و فقط چند نکته را یادآور میشوم.
۱- دولت و مجلس توجه داشته باشند که هر ریال مندرج در بخش دخل و خرج لایحه و سپس قانون بودجه، «مال شهروندان» ایرانی است و نباید درباره آن به سادگی و براساس آرزوهای سیاسی – جناحی تصمیم گرفت. «شهروندان ایرانی» مالک و صاحب اصلی آن بخش از درآمدهایی است که به ویژه از فروش و صادرات نفت به دست میآید و هیچ نهادی نمیتواند این حق شهروندان را نادیده بگیرد و در خرج آن، کارآمدی را فدای آرزوهای سیاسی کند.
۲- جامعه ایرانی براساس اسناد بالادستی مثل سند چشمانداز توسعه و برنامه پنجم باید به سمت کاهش اختیارات و تصدیگری دولتی حرکت کرده و نقش واقعی شهروندان را در اداره کسبوکار ملی بپذیرد؛ بنابراین هر تصمیم و رفتاری از سوی مسوولان و قانونگذاران در بررسی لایحه بودجه باید منطبق بر این استراتژی باشد.
٣- حرف آخر اما با فعالان اقتصادی و تشکلهای آنها در بخش خصوصی است که ساکت و صامت و بیحرکت نباشند. ایجاد انگیزه و تحرک در میان فعالان اقتصادی برای مشارکت در فرآیند تصویب لایحه بودجه تا روزی که از طرف شورای نگهبان تایید شود، یک ضرورت است. دست روی دست گذاشتن در این فرآیند از طرف بخش خصوصی و سپس انتقاد و گلایه کردن، دور از منطق است. هر نظری که لازم است، باید همین روزها ارائه شود.
جهان صنعت:افزایش بودجه عمرانی برای سال کلنگها
«افزایش بودجه عمرانی برای سال کلنگها»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم محمدحسین مهرزاد است که در آن میخوانید؛ در سالهایی که محمود احمدینژاد لایحه بودجه را تقدیم مجلس کرده، بودجه عمرانی کشور افزایش چشمگیری داشته است.
هر شش باری که احمدی نژاد به مجلس رفته تا مهمترین سند مالی سال را تحویل دهد، کارشناسان انتقادات جدی و مهمی را به سیاستهای مالی او وارد کردهاند.
آخرین چالش هم بودجه سال ۹۰ است که با تاخیر ۷۵ روزه روانه مجلس شده است. بودجه عمرانی این سال از طرف دولت ۴۷ هزار میلیارد تومان اعلام شده در حالی که براساس آنچه در سالجاری در حال وقوع است در نهایت ۲۹ هزار میلیارد تومان جذب خواهد شد و این یعنی سال آینده دولت میخواهد ۱٨ هزار میلیارد تومان بیش از امسال تزریق کند.
حامیان دولت معتقدند با توجه به ظرفیت زیرساختهای کشور برای سرمایهگذاری، جذب این بودجه دور از ذهن نیست اما آنها گویی فراموش کردهاند همین یک ماه پیش یکی از وزرا را به دلیل کلنگزنیهای متعدد استیضاح کردند و در خروجی هیات دولت را به او نشان دادند. با این تفسیر اگر قرار است این افزایش کلان در سال آینده جذب شود باید شاهد کلنگهایی باشیم که به پشتوانه دولت به زمین میخورند تا باز هم همان انتقادهای همیشگی روانه شود.
از طرفی مگر قرار نبود دولت به بخش خصوصی میدان دهد تا زمینه حضور آنها در توسعه کشور فراهم شود؟ با این وجود سال آینده را باید سال سرمایهگذاریهای دولتی و کنج عزلت نشاندن بخش خصوصی نامید.اگر دو گزاره فوق در کنار تشکیک جدی برای جذب این همه بودجه قرار گیرد میتوان نتیجه گرفت که حق با منتقدان دولت است و این افزایش بودجه عمرانی در بهترین حالت تنها هدیهاش تورم است.
منبع: جام جم آنلاین
|