یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خیال


کاظم شریعتی


• آنگاه که شب ز نیمه بگذشت
من بودم و چشم اشکبارم
من بودم واین سکوت وحشت
دل بود و خزان بی بهارم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۴ اسفند ۱٣٨۹ -  ۵ مارس ۲۰۱۱


 
آنگاه که شب ز نیمه بگذشت
من بودم و چشم اشکبارم
من بودم واین سکوت وحشت
دل بود و خزان بی بهارم

این ذهن خیال پرور من
پر زد چو عقاب و در هوا شد
بگشود دو بال پر توانش
در دشت سیاه شب رها شد

با دیده تیز بین نافذ
بر ظلمت شب نگاه می کرد
می دید هر آنچه بود پنهان
از ظلم شبانه آه می کرد

وانگاه دو بال خود به هم زد
در اوج ستارگان نهان شد
چون نور درونشان نجویید
غمگین شد و سوی من روان شد

دیدم که عقاب تیز چنگم
در چهره غمی نهفته دارد
با بال و پر تکیده خود
چندین سخن نگفته دارد

من ماندم و ابر تیره وتار
ابری که در او نبود باران
از خویش برون زدم به راهی
راهی که در آن نبود پایان

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست