جنبش سبز و حرکت ملی آذربایجان
علی سلیمانی
•
هر دوی این حرکت ها در ایران با مشکلی بنام استبداد دینی و نظامی مواجه بوده و هستند. برای رسیدن به نتیجه ای مطلوب ناچارند با در نظر گرفتن حق و حقوق همدیگر به وحدت عملی دست یابند و گرنه دیو استبداد هر دو را به خاک و خون خواهد کشید. چنانکه هم اکنون این سیاست را پیش میبرند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ اسفند ۱٣٨۹ -
۶ مارس ۲۰۱۱
ما بایستی این حقیقت را بپذیریم که در جغرافیای سیاسی ایران زندگی می کنیم و هر حادثه ای که در این سرزمین رخ می دهد بر سرنوشت ما تأثیر مستقیم داشته و دارد. همچنین ما نیز می توانیم در این جغرافیا تأثیر داشته باشیم.
بیش از یک سال است که حوادث مهمی در ایران در حال وقوع است. این حوادث از زوایای گوناگون تحلیل می گردد. اما در میان حرکت ملی آذربایجان به جزء حرف و حدیث زیاد، بندرت در خصوص آن به صورت مکتوب اظهار نظر گردیده است. با این حال در میان فعالین حرکت ملی یک نظر کلی که وجود دارد آن است که حرکت سبز دمکراتیک نیست و جریانی است مرکزگرا و این جنبش مغایر با خواسته های ملی و قومی در ایران می باشد.
جا دارد که این موضوع و حوادثی که در دوره اصلاحات، یعنی در مدت دو دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی انجام گرفته مورد تحقیق و بررسی قرار داده شود. همچنین می توان پیرامون نتیجه ای که دوستان به آن رسیده اند ابراز عقیده کرد. دیگر آن که ما باید این واقعیت را بپذیریم که در عالم سیاست دوستی ها و دشمنی¬ ها هیچوقت ابدی و ازلی نبوده است، بلکه با توجه به شرایط عینی این امر تعیین میشود.
بنابر این برای درک این ضرورت باید کارکرد دوران اصلاحات را در ایران با دوران آقای احمدی نژاد مقایسه کنیم و بعد از آن نسبت به تعیین مواضع خود بپردازیم. در دوران دولت اصلاحات تحولات بنیادی در جهت دمکراتیزه کردن جامعه ایران انجام گرفت و واقعیتی است انکارناپذیر. در این راستا می توان گفت که این جنبش های مردمی که در زیر اهم آن بیان می گردد، نتیجه همان عملکرد دوران اصلاحات است.
۱ - افشای قتلهای زنجیره ای و عذرخواهی رسمی دولت از مردم.
۲- منع وزارت اطلاعات از فعالیت های اقتصادی
٣- پایان دادن به دستگیری های غیرقانونی وزارت اطلاعات و ارگانهای امنیتی موازی
۴- اجازه نشر کتاب هایی که در وزارت ارشاد تا آن موقع ممنوع بود
۵- ایجاد فضای باز سیاسی و اجازه نشر انواع روزنامه و مجلات.
با وجود مشکلاتی که آقای خاتمی با آن گربانگیر بود، اینها از اقدامات دولت اصلاحات بود. حالا که دیو استبداد بروی کشور سایه افکنده می توان درک کرد که این دولت با چه سختی هائی مواجه بوده است. بطوری که در این روزها افشا شده و خامنه ای نیز بر این امر اعتراف نموده است: "که من با عملکرد خاتمی موافق نبودم و بطور مستقیم و غیرمستقیم با آن مخالفت می کردم" (نقل به مضمون).
حالا باید این موضوع را مورد تحلیل قرار دهیم که در این فضای باز سیاسی که توسط اصلاح طلبان بوجود آمده بود، سهم حرکت ملی آذربایجان از این امر چقدر بوده و نیز چه تأثیری بر آن داشته است.
جا دارد که در اینجا عملکرد دولت اصلاحات را با دولت بعد از آن مقایسه کنیم. کدام یک از این دولت ها برای ما امکان فعالیت می داد؟ ما در کدام یک از آن می توانستیم در جهت رشد و ارتقاء شعور ملی جامعه خود نقشی ایفا کنیم؟
ما نمونه ای چند از فعالیت های حرکت ملی آذربایجان را در دولت اصلاحات ذکر می کنیم.
۱- بیش از نهصد نشریه دانشجوئی حتی در دورافتاده ترین دانشگاه های کشور توسط دانشجویان آذربایجانی منتشر می شد.
۲- اجتماع میلیونی در قلعه بابک
٣- اجازه نشر هفته نامه ها و ماهنامه های مختلف به زبان ترکی.
۴- تشکیل انواع اجتماعات به مناسبت های مختلف در تهران و شهرستان ها
۵- اجازه نشر انواع کتاب ها و تحلیل های سیاسی-اجتماعی مختلف از حرکت ملی آذربایجان.
علیرغم اینکه در این دوره مشکلات فراوان و موانع مختلفی که وجود داشت، دولت اصلاحات توانست در کشور نسبتا فضای بازی را ایجاد کند. ما نیز مثل سایر ملل ساکن ایران با استفاده از همین فضای باز سیاسی به نشر نشریات دانشجوئی و اجتماع میلیونی قلعه بابک و دیگر مراسمات در کشور اقدام کردیم. اما در دولت آقای احمدی نژاد که استبداد شدیدی بر کشور حاکم گردید، ما نیز همراه تمام ملت های موجود در جغرافیای ایران مورد قتل عام سیاسی قرار گرفتیم و مثل تمام نقاط دیگر ایران اجازه هرگونه فعالیت سیاسی- اجتماعی از ما نیز سلب گردید. البته این امر نیز واقعیت دارد که مشکلاتی که افراد دولت اصلاحات داشت، ما هم همان مشکلات را در دوران اصلاحات داشتیم. این موانع و مشکلات از جمله بسته شدن نشریات و روزنامه و دستگیری های خودسرانه و تعرضات مختلف که همه افراد اصلاحات با آن مواجه بودند، ماهم از این امر استثناء نبودیم. اما اصلاحات در دوران حاکمیت خود دارای اشتباهات فراوانی هم بود. همانطوریکه ما تعریف مشخصی از حرکت ملی آذربایجان نداریم، آنها نیز در دوران حکومت اصلاحات دارای استراتژی مشخصی نبودند و از مفهوم اصلاحات تعریف خاصی داشتند که به جامعه ارائه بدهند. گرچه بعضی از افراد اصلاحات پلاتفرم های بخصوصی منتشر کرده بودند و خود آقای خاتمی در سخنرانی هاییش آنرا بیان می کردند. اما این استراتژی از انسجام فکری برخوردار نبود. این عامل باعث شد که بعدها اصلاحات نتواند یکپارچگی خودرا حفظ نماید، چنانکه این امر موجب عدم موفقیت در انتخابات بعدی شد. این جریان اصلاحات خود بخود به تشکل های مختلفی تجزیه گردید. همچنین آن ها در این نابسامانی های فکری و تشکیلاتی نتوانستد مواضع مشخصی در مقابل ملیت ها ابراز نمایند. حتی بعضی از این دوستان بر علیه حرکت ملی آذربایجان و مسئله ملی در ایران موضعگیری های بسیار تندی نیز داشتند. در حالیکه عده ای از این آقایان بخوبی می توانستند حساسیت مسئله ملی را در ایران تشخیص دهند. بطوریکه آقای دکتر یزدی دبیر کل محترم نهضت آزادی ایران در یکی از سخنرانی هایش در آمریکا اظهار کرده بودند که فعلا مسئله انقلاب در ایران متصور نیست و اگر حادثه ای در ایران رخ دهد، تجربه شوروی سابق در اینجا تکرار خواهد شد. (نقل به مضمون.)
با اینکه سران حرکت می توانستند حساسیت مسئله را به این سادگی تشخیص دهند، لذا هیچوقت در قبال این مسئله موضع مشخصی نگرفته و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار ندادند. یعنی در حقیقت اصلاحات نتوانست پتانسیل های بالقوه ای که در جامعه ایران وجود داشت را بسیج نماید. و لذا این فرصت تاریخی را از دست داد. هم اکنون می بینیم که بهای سنگین آنرا چگونه می پردازد. همین عوامل باعث شد که حرکت ملی آذربایجان روز بروز از این حرکت دور شده و فاصله آن عمیقتر شود. در حالی که این دو حرکت اگر در جامعه ایران به وحدت می رسید و ملت های دیگر را نیز در کنار این جنبش می توانست بسیج کند، شاید جنبش سبز هم اکنون در روندی دیگر گام بر می داشت.
اگر حرکت ملی آذربایجان توانست در فضای باز سیاسی دوران اصلاحات با توجه به شرایط و محیط آذربایجان رشد نماید، از دقت عمل اصلاح طلبان به این حرکت نبوده، بلکه ناشی از جو دمکراتیکی بوده که در محیط ایران بوجود آمده بود. درست است که این جو توسط اصلاح طلابان به منصه ظهور رسیده بود و این امر هم غیرقابل انکار است. اماعدم درک این واقعیت تاریخی از طرف اصلاح طلبان که حرکت ملی آذربایجان دارای چه پتانسیلی است و دیگر مطالب بیان شده، عامل شکست آنها بعد از دوره ریاست جمهوری دولت آقای خاتمی بود.
اما ظهور آقای میرحسین موسوی در صحنه سیاسی اصلاحات و اعلام این حرکت به نام جنبش سبز در صحنه سیاسی ایران دوران جدیدی را پدید آورد. موسوی با همکاری دیگر سران اصلاحات توانست انسجام فکری و تشکیلاتی را در جنبش سازماندهی کند و میلیون ها توده مردم ایران را به دنبال خویش بسیج نماید. اما اینبار هم آقای موسوی با وجود پرداختن به مسئله ملیت ها در پلاتفرم های خویش، بصورت فعال در صحنه وارد نشده و گامی در راستای گفتمان های عملی برنداشت، یعنی از حرکت ملی آذربایجان دلجوئی ننمود. البته این امر خود به تحلیل جداگانه ای نیاز دارد. چون حاکمیت جمهوری اسلامی با تمام قوا به مصاف با موسوی و جنبش سبز بسیج شده بود. خصوصا شایعات و تاکتیک های وزارت اطلاعات رژیم با تمام قوا به جنگ با موسوی و اصلاحات آمده بود و حتی در مواقعی با توسل به شایعات ملل را می توانست تحت تأثیر قرار دهد. مخصوصا جامعه آذربایجان را که هم از حاکمیت و هم از اصلاح طلبان بدلایل معلوم و ذکر شده سرخورده شده بودند و هیچگونه اعتمادی به آنها نداشتند. با توجه به موقعیت و جو التهاب آن روزها توانائی چنین امری را از آقای موسوی سلب نموده بود. اما نقاط قوتی در اعلامیه های آقای موسوی مشاهده می شد. و این امر هم حاکی از آن بود که جو عمومی و روند حرکت ملی آذربایجان و دیگر ملل موجود در ایران بر روند جنبش سبز تأثیر گذاشته و آنها را وادار به درک حقایق کرده است.
در تهران بعضی از دوستان جلساتی را با کاندیداهای اصلاح طلبان ریاست جمهوری تشکیل داده و نقطه نظرات خود را ابراز کرده بودند. اما هشدار وزارت اطلاعات به کاندیداهای اصلاحات که نباید از مسئله ملی در ایران سوء¬استفاده نمایند، مسئله را پیچیده کرد. آنچه قابل ذکر است در این پروسه کاندیداهای اصولگراها، چون رضائی و احمدی نژاد ابدا هیچگونه به طرح مسئله ملی مایل نبودند. با اینهمه آقایان کروبی و موسوی بدون اعتناء به تذکرات "امنیتی" در پلاتفرم های خود به این امر پرداختند و حتی آقای کروبی با عده ای از فعالین حرکت ملی آذربایجان جلسه ای تشکیل داده و به نقطه نظرات آنها گوش دادند. و اینهم امیدی به حرکت ملی آذربایجان بود که کاندیدای ریاست جمهوری به خواسته های ملی آذربایجان گوش فرا میداد.
وزارت اطلاعات رژیم با توجه به نفوذ و اعتبار جنبش سبز و آقای موسوی در میان توده های مردم، نه تنها علاقه نداشت که مردم در انتخابات شرکت کنند، بلکه مستقیما وارد صحنه شده مردم را به عدم شرکت در انتخابات تشویق میکرد و بخصوص عدم توجه مناطق آذربایجان که به هیچکدام از جناح ها مایل نبودند رای دهند، خواست وزارت اطلاعات بود. چنانکه استان های آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان کمترین رای را به صندوق ها ریخته بودند. سیر حوادث بعدی نیز این حقیقت را ثابت کرد. وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با هدایایی به خانه فعالین حرکت ملی در تبریز و اردبیل و دیگر شهرستان ها رفته و از آنها می خواهند که در جنبش سبز شرکت نکرده و از آن پشتیبانی نکنند. گرچه قریب به اتفاق این دوستان کادوهای وزارت اطلاعات را پس می فرستند. و اما...
با توجه به این که حرکت ملی آذربایجان یک حرکت توده ایست و دارای تشکیلات و جریان فکری تعریف شده و منسجم نمی باشد و این امر نیز آن را در روند خود با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته و تحلیل مشخصی از اوضاع و شرایط پیش آمده را نمی تواند داشته باشد. بنابر این به سادگی هر عامی می تواند آنرا تحت تأثیر قرار دهد و زمینه را برای اشتباهات فراهم سازد. و چه بسا اینگونه حرکتها بر اثر زمان موجب از هم گسیختگی شده و از بین برود. هر حرکت توده ای بایستی از یک منبع تغدیه فکری شود، در صورتیکه حرکت ملی آذربایجان فاقد چنین سیستمی است. و در صورت بوجود آمدن چنین زمینه ای بلافاصله از جوانب مختلف مورد هجوم واقع می شود. متأسفانه در اغلب موارد افرادی با نام خودی ها بیشتر از دشمنان به چنین هجومی روی می آورند. و این امر هم به خودی خود حاکی از خیلی چیزهاست...
با این حال حرکت ملی آذربایجان در میان توده های مردم از جایگاه بسیار بالائی برخوردار است و این پتانسیل می تواند در روند سیاسی کشور نقش موثری را ایفا نماید. و به همین علت است که نیروهای امنیتی رژیم را به وحشت انداخته است و آنها سعی دارند که مردم آذربایجان را در این برهه حساس و بحرانی به نحوی دور از این سیاست و حوادث نگه دارند. آیا سکوت حرکت ملی آذربایجان جواب مثبت به خواست وزارت اطلاعات احمدی نژاد نیست؟
همان طور که بیان شد فضای باز سیاسی و دمکراتیک بطور مستقیم به حرکت و مبارزات ملی ما تأثیر میگذارد و بالعکس نیز صادق است.
با وضع آشفته ای که در حرکت ملی آذربایجان داریم چگونه در برابر دیکتاتوری احمدی نژاد و مافیای حکومتی آن می خواهیم مبارزه کنیم و یا به رشد این حرکت می توانیم امیدوار باشیم؟
حرکت ملی آذربایجان پتانسیل های بسیاری دارد، اما واقعیت این است که ما هیچگونه تشکل موثری نداریم. اعتراف به اشتباهات و کاستی ها تنها نقطه ضعف ما نیست، بلکه حضور و آمادگی ما را در حرکت نشان می دهد که هوشیارانه در پی رفع اشتباهات خود هستیم.
با این شرحی که از جنبش سبز و حرکت ملی آذربایجان داده شد. این دو حرکت با رفع نقاط ضعف و با برسمیت شناختن حق و حقوق همدیگر با توجه به پتانسیل هائی که دارند می توانند برای رسیدن به آینده روشنی نسبت به همدیگر تأثیرگذار باشند. با مصالحه و تعامل همدیگر گامهای عملی برداشته و برای یک جامعه دمکراتیک و ضداستبداد به مبارزات پیگیرانه روی آورند. نه در حاشیه قرار داشتن حرکت ملی آذربایجان سودی به حال این جنبش دارد و نه سکوت معنی دار جنبش سبز در برابر حرکت ملی آذربایجان و مسائل ملی در ایران. هر دوی این حرکت ها در ایران با مشکلی بنام استبداد دینی و نظامی مواجه بوده و هستند. برای رسیدن به نتیجه ای مطلوب ناچارند با در نظر گرفتن حق و حقوق همدیگر به وحدت عملی دست یابند و گرنه دیو استبداد هر دو را به خاک و خون خواهد کشید. چنانکه هم اکنون این سیاست را پیش میبرند.
علی سلیمانی
|