برگ سرخ
یوسف صدیق (گیلراد)
•
لابلای نارنج و طلا ،
نیمروز روشن
در خش خشهای پاییز میخرامد.
بوی هیچ اندوهی هوا را نمیآلاید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۶ اسفند ۱٣٨۹ -
۷ مارس ۲۰۱۱
لابلای نارنج و طلا ،
نیمروز روشن
در خش خشهای پاییز میخرامد.
بوی هیچ اندوهی هوا را نمیآلاید.
هیچ پردهای چشمان خانه را نمیبندد.
زن
کنار پنجره ،
شانهرا از موهایش مست میکند.
شاخهای
به سوی سایهی خود خم میشود.
برگ سرخی
کنار پنجره مینشیند.
آه، چه پاییز با شکوهی!
بوی هیچ نفرتی هوا را نمیآلاید.
هیچ خوابی تکه تکه نمیشود.
زن
پیراهن شعرش بر تن ،
کتابی از برگها را ورق میزند.
من
پیراهن فردایم بر تن ،
ریههایم را از نور پر میکنم.
آه، چه رویای رنگینی!
نه دانایی غریب است و
نه زیبایی در محاق.
هیچ گردبادی
به آشیانهی شباهنگان شبیخون نمیزند.
پاییز ۱۳۸۹
|