یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عدم تمکین و شکنجه‌ی زنان


شکوفه تقی


• قصه‌های هزارویک شب به لحاظ افشای شرایط ظالمانه‌ای که برای زنان در حکومت مذهب مردانه وجود داشته است بسیار قابل تعمق است. در همان جا نشان داده می‌شود که مردان به کمترین جرمی زنان را به زیر شلاق و تازیانه می‌اندازند و اگر احتمالا جرم بزرگ‌تر باشد که اسباب رنجش مرد را فراهم کرده باشند، یا بویی ناموسی از آن به مشام برسد مجازات شقه شدن، دو تا شدن و انداخته شدن به دجله را به دنبال دارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ اسفند ۱٣٨۹ -  ٨ مارس ۲۰۱۱


 عدم تمکین در برابر خواست مردان برای زنان همواره پی‌آمدهای دردبار و پر شکنجه‌ای داشته است، که رد پای آن را در متون مذهبی، قانونی، تاریخی و اجتماعی، حتی در قصه‌ها تا امروز می‌توان دید.
در ارداویراف‌نامه ‬می‮‬آید‮ زنی‮ ‬که‮ ‬از‮ ‬شوهرش‮ ‬تمکین‮ ‬نکند‮ ‬و خودش‮ ‬را‮ ‬برای‮ ‬مردان‮ ‬دیگر‮ ‬بیاراید،‮ در دوزخ ‬سینه‮ ‬و پستانش‮ ‬را‮ ‬با‮ ‬شانه‮ ‬آهنی می‮‬برند‬. زنی‮ ‬که‮ ‬از شوهرش‮ ‬نافرمانی‮ ‬کند‮ ‬و بد‮ ‬زبان‮ ‬باشد‮ ‬و تمکین‮ ‬نکند‮ ‬و دزدکی‮ ‬از‮ ‬شوهرش‮ ‬برای‮ ‬خودش‮ ‬اندوخته‮ ‬داشته‮ ‬باشد‮، ‬مجازاتش این است که ‬با‮ ‬زبانش‮ ‬اجاق‮ ‬داغ‮ ‬را بلیسد‮ ‬و دستش‮ ‬را‮ ‬زیر‮ ‬اجاق‮ ‬بسوزاند و ‬زنانی‮ ‬که‮ ‬تمکین‮ ‬شوهرانشان‮ ‬را‮ ‬نمی‮‌کنند‮ مجازاتشان این است که ‬نگونسار‮ ‬آویخته ‮‌شوند.‮ و ‬خارپشتی‮ ‬آهنی‮ ‬با‮ ‬خاری‮ ‬که‮ ‬از‮ ‬آن‮ ‬رسته‮ را ‬در‮ ‬تنشان‮ ‬فرو‮ ‬ ‮‌کنند. نطفه‌ی ‬دیوان‮ ‬را‮ ‬در‮ ‬دهان‮ ‬و بینی‮ ‬آنها‮ ‬می‮‬ریزند.
در تفسیر طبری نشان داده می‌شود صرف عدم اطاعت از مردان، برای زنان چنین مجازاتی را به دنبال داشته است بی آنکه ملاحظات جنسی ملحوظ باشد. مثلا در داستان یونس می‌آید، زن پادشاهی هنگامی که آواز جرجیس را می‌شنود به دین او می‌گرود. وقتی که ملک می‌خواهد جرجیس را بدنام کند و زنش در جهت مخالفت با شوهرش از جرجیس دفاع می‌کند، پادشاه دستور می‌دهد که زن را بیاورند و با شانه آهنی گوشت و پوست او را فرو آورند (ترجمه تفسیر طبری ٣-٤:٧٠۳).
علاوه بر متون مذهبی قصه‌ها نیز به وضوح مجازاتی را که زن در قبال عدم تمکین می‌بایست متحمل شود به نمایش می‌گذارند.
در داستان سمک دختران پادشاهی پنهانی دزدیده به قصر پادشاهی فرستاده می‌شوند. وقتی دختر رسما از زناشویی با پادشاه سرباز می‌زند پادشاه دختر را به سخت‌ترین شکل شلاق می‌زند، به سیاهچال می‌اندازد. نمونه‌اش رفتاری است که گورخان پادشاه با آبان‌دخت همسر خورشید شاه می‌کند. در ادامه او را در پس دوازده پرده در غل و زنخیر زندانی می‌کند تا به این وسیله او را با خود موافق سازد. در داستان سمک عیار به وضوح نشان داده می‌شود که هرگاه زنی به خواست مردی حتی اگر جنسی نباشد نه بگوید، ولو اینکه خودش همسر مردی دیگر باشد، سخت ترین آزار و شکنجه‌ها انتظار او را می‌کشد.
در هزارویک شب نیز به عینه چنین تصویری پیش روی خواننده گذاشته می‌شود. از این رو بسیاری از زنان می‌آموزند به جای مخالفت مستقیم با شاه او را به عناوین مختلف بفریبند. مثلا وقتی پسر ارمنشاه قزل‌ملک تقاضای همبستری با آبان‌دخت را می‌کند زن به این بهانه که مدت‌ها در رنج بوده و نیاز دارد مدتی به شادی بپردازد از او مهلت می‌خواهد. و به این وسیله امیدوار است که برای او کمک برسد. یا آبان‌دخت که به زور به در دربار گورخان آورده شده، به بهانه‌ی عبادت و اعتکاف از همخوابی با پادشاه سر باز می‌زند.
در داستان ویس ورامین شاه موبد که سخت دلباخته‌ی ویس است، وقتی مقاومت او را در برابر خود می‌بیند برای شکستن اراده‌ی زن او را شدیدترین تنبیه‌ها می‌کند. در پایان ویس به نیرنگ با او از در سازش در می‌آید تا در وقت معلوم به خواست خود برسد.
اما آنچه در همه‌ی قصه‌ها مشترک است علاوه بر شکنجه و شلاق زنان، زندانی کردن آنان در سیاهچال است، تا کسی پی به وجود آنان نبرد و آنها نتوانند کسی را از جای خود خبردار کنند.
در قصه «غول و سه دختر جوان» پیرمرد خارکنی دختر کوچکش را به یک غول می‌دهد. غول وقتی می‌بیند که دختر حاضر به خوردن گوشت آدمیزاد نیست تصمیم می‌گیرد دختر را بخورد. اما چون دختر لاغر است به او مجال می‌دهد که چاق شود. تا سر آمد مهلت مقرر دختر را در زیر زمین زندانی می‌کند (افسانه‌های بلغاری ۲۴).
در قصه گودرون از مجموعه قصه‌های آلمانی چون شاهزاده خانم راضی نیست که با شاهزاده‌ای که او را دزدیده ازدواج کند، مادر شاهزاده دختر را به کار خدمتکاری و شستن رخت‌ها و سایر کارهای پست وادار می‌کند، تا اراده‌ی او را در هم بشکند.
   در قصه‌های ترکستان، شاهزاده تنبل و بی هنری که به دست دختر ریسنده‌ای با سواد شده با آن دختر عروسی می‌کند، تا از او انتقام بگیرد. پس از عروسی دستور می‌دهد چاله‌ای بکنند و دختر را در آن چاله آویزان کنند. شاهزاده به دختر اجازه می‌دهد که به دیدن پدر و مادرش برود و می گوید که اگر دیر کند پوستش را پر از کاه می‌کند، می‌دهد از دروازه شهر آویزان‮ ‬کنند‮ ‬تا‮ ‬مردم‮ ‬بدانند‮ ‬که‮ ‬عاقبت‮ ‬سرپیچی‮ ‬کردن‮ ‬زن‮ ‬از‮ ‬حرف‮ ‬شوهر‮ ‬چیست، ‬در همانجا‮ ‬شاهزاده‮ ‬از‮ ‬پدرش‮ ‬می‮‌خواهد‮ ‬که‮ ‬همه‌ی‮ ‬دودمان‮ ‬زنش‮ ‬را‮ ‬به‮ ‬گاری‮ ‬ببندد‮ ‬و در‮ ‬کویر‮ ‬رها‮ ‬کند‮‬.
   زنی که به غرور شوهرش توهین کند و اهمیت «قدسی» نیروی جنسی مرد را نادیده بگیرد، در قصه‌ها به اشد مجازات محکوم می‌شود. در قصه گل به صنوبر چه گفت نشان داده می‌شود که زنی تحت تاثیر غلبه قوای «شهوانی»، به مرد خودش خیانت و به دیوان خدمت کرده است. مرد او را که دختر عمویش است در قفسی گذاشته و با او مثل موجودی کثیف رفتار می‌کند. به او پس مانده‌ی استخوان و غذای مانده می‌دهد و به سگی که خدمت او را کرده جایگاه همسری و حتی سروری می‌بخشد.
در روایتی مشابه می‌آید که مرد قصابی سگش را ناز و نوازش می‌کند، بر گردن او قلاده‌ی طلا می‌اندازد، اما زنش را که بسیار وجیه و زیبا است در قفسی در صندوقخانه نگه می‌دارد و پس مانده‌ی غذای سگ را جلوی او می‌ریزد.
قهرمان قصه که معشوقش شرط رسیدن به خود را کشف راز گل به صنوبر چه گفت گذاشته، پس از پی بردن به راز گل کشف می‌کند زن براستی ارزش عشق را ندارد و باید با زن همان معامله‌ای را کند که قصاب با زنش کرده است.
پس به خود حق می‌دهد از زن بیزار باشد و از او انتقام بگیرد. از آن ببعد هرگاه پدر و مادرش می‌خواستند او را وادار به عروسی کنند می‌گفت «گل به صنوبر چه کرد؟» (گل به صنوبر چه کرد ١:١:٣۵٧). این قصه به صورت ضرب‌المثلی در زبان دری وجود دارد می‌گوید «از سگ وفا از زن جفا.»
در قصه‌های هزارویک شب صندوقی از دجله یافت می‌شود که درش گلیمی است و در گلیم جنازه‌ی زنی. وقتی در جستجوی قاتل بر می‌آیند پیرمرد و جوانی خود را بعنوان قاتل معرفی می‌کنند، که یکی عمو و دیگری برادرزاده‌ی اوست. برادرزاده خود را شوهر دختر معرفی می‌کند. علت اینکه خود را تحویل می‌دهد رهایی از عذاب وجدان است چون دختر عموی خود را که سال‌ها همسرش بوده است و از او سه فرزند داشته است به تهمتی که غلامی به او زده کشته است. قضیه از این قرار است که مرد برای زن مریضش از بصره به زحمت سه عدد به خریده و یکی از آنها را در بغداد در دست غلامی یافته است. غلام گفته که او را از معشوق مریضش دریافت کرده است. مرد خشمناک به خانه دویده و عمویش را قانع کرده که دخترش گنهکار است و با خنجر سینه زن را دریده است. اما مرد مدتی بعد از پسرش شنیده که غلامی در کوچه میوه به از دست او ربوده و به او گفته به شرطی پسش می‌دهد که بداند آن میوه چگونه به دست او رسیده است. بچه هم قصه مادر مریضش و سفر پدرش را برای به دست آوردن به برای غلام نقل کرده است.
یعنی بر طبق عرف جامعه عربی فقط کافی بوده که مرد احساس کند که زن به حقوق مردانگی او خیانت کرده است و سپس با حمایت کامل قانون و عرف زن را با مرگ مجازات نماید. در این قصه حتی وقتی مرد طالب مرگ است خلیفه «بزرگوارانه» و«دلسوزانه» او را می‌بخشد (هزار ویک شب ١:١١٢-١١۷).
قصه‌های هزارویک شب به لحاظ افشای شرایط ظالمانه‌ای که برای زنان در حکومت مذهب مردانه وجود داشته است بسیار قابل تعمق است. در همان جا نشان داده می‌شود که مردان به کمترین جرمی زنان را به زیر شلاق و تازیانه می‌اندازند و اگر احتمالا جرم بزرگ‌تر باشد که اسباب رنجش مرد را فراهم کرده باشند، یا بویی ناموسی از آن به مشام برسد مجازات شقه شدن، دو تا شدن و انداخته شدن به دجله را به دنبال دارد.
در حکایت «دختر تازیانه خورده» می‌آید که شوهر به وقت عقد با دختر عهد می‌کند که چشم زن به روی هیچ مرد دیگری نیفتد. زن به وسوسه پیرزنی بر روی کسی که در قصه روشن نیست زن است یا مرد است، نظری می‌اندازد. به دنبال آن زن بلافاصله مریض می‌شود و شوهر مریضی زن را حمل بر خیانت می‌کند. در نتیجه قصد کشتن زن را می‌کند. تنها بعد از عجز و لابه فراوان زن مرد رضایت می‌دهد که مجازات مرگ را به زدن شلاق تخفیف دهد. سپس زن را از خانه بیرون می‌کند و اثر این ضربه‌ها تا سالیان برتن زن می‌ماند (هزار و یک شب ١:١٠۴-١٠۹).
در کلیله‌ودمنه می‌آید که مردان به محض کوچک‌ترین بدگمانی نسبت به زنانشان آنها را به ستون خانه می‌بستند و با چوب به جانشان می‌افتادند. در این میان قصه زنی نقل می‌شود که شوهرش کفشگر است. مرد مست به خانه می‌آید مردی را در آستانه در منتظر می‌یابد. زن را به ستون بسته بقصد کشت می‌زند. وقتی کفشگر در خواب است زن حجام که دوست زن کفشگر است جای خود را موقتا با زن کفشگر عوض می‌کند. کفشگر به خیال اینکه زن خودش به ستون بسته مانده است از او سوالاتی می‌کند و به هنگام مواجهه با سکوت زن دماغ او را می برد (داستان های بید پای ٨٦،٨٧).
در رابطه با مجازات زنان به منظور وادار آنها به اطاعت در کتاب استر در تورات می‌آید که در ایران هخامنشی وقتی ملکه تن نمی‌دهد به خواست پادشاه در برابر چشم مردان دیگر که شاه می‌خواسته اعجاب و تحسینشان را برانگیزد، پدیدار شود مردان قدرتمند دربار موفق می‌شوند نظر شاه را نسبت به ملکه چنان برگردانند که او را طلاق دهد. زیرا می‌ترسند که خبر نافرمانی ملکه در کشور بپیچد و سبب تشویق زنان در سرپیچی از شوهرانشان بشود (استر ١:١٧-۱٨).
این مطلب از کتاب زن آزاری در قصه‌ها و تاریخ نوشته شکوفه تقی گرفته شده است و کتاب مورد نظر بوسیله‌ی نشر باران منتشر شده است.

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست