یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ایستاده با مُشت!
گفت و گو با غالب حسینی فعال کارگری


• غالب حسینی فعال کارگری در شهر سنندج و عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ست. این گفتگو با او درباره ی فعالیت هایش، زندگی اش، باورهایش و درباره ی زندان و حبسی که کشیده است صورت گرفته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ اسفند ۱٣٨۹ -  ۱٣ مارس ۲۰۱۱


اشاره: غالب حسینی فعال کارگری در شهر سنندج و عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ست. با او درباره ی فعالیت هایش، زندگی اش، باورهایش و درباره ی زندان و حبسی که کشیده صحبت کرده ایم. "من بچه بودم کلاس پنج بودم می خواستم امتحان بدهم بروم کلاس هفت که من را بردند تهران کار از من کشیدند. من یک بچه‌ی ۱۱ ساله بودم. در حین کار کردن خون دماغ می شدم کاغذ سیمان در بشکه ی آب گلوله می کردم می گذاشتم در بینی ام که جلوی خون را بگیرد اما فشار خون کاغذ را پرت می کرد بیرون" (از متن گفت و گو) او از کودکی اش و از اکنون اش گفته است؛ از باورهایش و از دوران حبس و فعالیت هایش در زندان و از لحظه های شلاق خوردنش؛ "موقعی که شلاق می خوردم احساس می کردم که من نه به خاطر نفع شخصی خودم دارم شلاق می خورم بلکه به عنوان نفع عمومی و دفاع از حقوق یک طبقه دارم شلاق می خورم. در آن موقع من به جای درد احساس خوشحالی می کردم" (از متن گفت و گو)؛ غالب سراپا باور است، باور به مبارزه ی طبقاتی؛ از سکوت ِ او، بی آنکه حتا حرفی زده باشد، از حالت های چهره اش و صداقت و زلالی اش و استوار بودنش میتوان فهمید که این انسان از جنسی دیگر است، اینجا اما شما و ما با کلمات قدرتمند و باورمندانه ی او روبرو هستیم.این حرف ها هم از جنس باور و عقلیات است و هم مایه ای قوی از احساسات قدرتمند انسانی در آن موج میزند؛ بخوانید و متن را به دیگران معرفی کنید.
گفته های ما با خط ِ پُر است و الباقی، حرف های غالب است. مصاحبه در پاییز ٨۹ انجام گرفته اما ویراست اول آن دراسفندماه ٨۹ منتشر میشود. (عسگری – ملکی)


آقای غالب حسینی خیلی ممنون که درباره فعالیت کارگری تان و انتقال تجربیات تان به جنبش کارگری با ما به گفتگو نشستید.

- من هم به شما دست مریزاد می گویم زحمت کشیدید که مصاحبه می‌کنید.


در اخبار آمده بود که شما در سال ٨٨ بعد از تحمل ۶ ماه حبس به دلیل فعالیت کارگری و خوردن ۵۰ ضربه شلاق از زندان مرکزی سنندج آزاد شدید. شما فعالیت کارگری تان به چه معنا هست در چه زمینه ای کار می کنید و دلیل دستگیری تان چه بود؟

- من قبلا در سال ۶٨ هم به همین خاطر دستگیر شدم، به دلیل اول ماه مه روز جهانی کارگر. آن موقع هم ۱۱ ماه در زندان بودم. آن موقع که من می خواستم فعالیت ام را شروع کنم، فعالیت من علنی بود ولی علنی نمی دانستند یعنی نظام و حاکمیت این را در راستای ارتباط با حزب یا احزاب می دانست. که البته اینجوری نبود. مثلا فرض کنید من در روز ۱۰ اردیبهشت سال ۱٣۶٨ آن موقعی که برای روشن کردن آتش به مناسبت آن روز دستگیر شدم اولین چیزی که از من پرسیدند این بود که شما چه ارتباط تشکیلاتی ای دارید؟ ولی من هیچ ارتباط تشکیلاتی ای نداشتم ولی خوب آن ها این برچسب را روی ما می زدند مثلا بعد از دو روز می پرسیدند که شما چرا برای دلخوش کردن فلان سازمان رفتید این کار را کردید من هم از سازمان خبری نداشتم. من هم مثل هزاران و میلیون ها کارگر در سراسر دنیا که آن روز را روز خودشان می دانستند روز خودم را جشن میگرفتم. روز جهانی کارگر، روزی که کارگرها باید کارخانه ها را کارگاه ها را مزارع را مراکز کار را تعطیل می کرده و آن روز روزی که با خون خودشان با خون هم طبقه ای های خودشان به آن روز تبدیل شده بود و ثبت شده بود را جشن می گرفتند؛ من هم مثل هزاران و میلیون ها کارگر می خواستم بروم احساس ام و خواسته هایم را در آن روز بیان کنم.


آقای حسینی پس در واقع یک دستگیری دیگر شما به خاطر مسائل طبقه ی کارگر در ۱ مه ۱٣۶٨ بوده. چه مدت شما در زندان بودید و در کجا؟

در سال ۶٨ من در دادگاه انقلاب بودم ۱۱ ماه آن جا بودم. سال قبلش من زندان بودم ۶ ماه تعلیقی داشتم با اینکه من مرتکب جرمی نشده بودم یعنی هنوز هیچ کاری نکرده بودم، من را دستگیر کردند و ۱۱ ماه من را در آن جا نگه داشتند. حدود ۴ ماه تک سلولی بودم حدود ۷ ماه هم در بند زندان دادگاه انقلاب بودم. موقعی که من از سلول رفتم در بند بعد از چند روز که من را بردند پیش قاضی از من پرسید که شما چرا این روز را جشن گرفته اید؟ روز کارگر را برای چه جشن گرفته اید؟ چه انگیزه ای داشتید؟ گفتم روز جهانی کارگر روزی است که روز من است. روز کارگران جهان است روز تمام کارگرانی است که با جان و خون خودشان تمام امکانات جامعه را می سازند، تمام نیازمندی های جامعه را درست می کنند تمام نعمات جامعه را فراهم می سازند... آن موقع جنگ بود جنگ میان ایران و عراق بود. گفتم روز کارگرانی که هشت سال در جنگ چرخه ی تولید مملکت را چرخانده اند نگذاشته اند تولید مملکت از کار بیافتد من روز این کارگران را جشن گرفته ام. قاضی با طنز به منشی اش گفت آره روز کارگر است باید این جوری باشد باید من و تو مجازات بشویم من و تو هم کارگریم. بعد گفت بیا برو بیرون دیگر از این کارها نکنی. موقعی که من آمدم بیرون بعد از چند روز دیدم هفت ماه حکم برایم صادر کرده اند ۴ ماه هم بازداشتی داشتم ۱۱ ماه شد.


بگذارید برگردیم به بخش اول حرفهایمان شما سال ٨٨ نیز پس از تحمل ۶ ماه حبس و فرود امدن ۵۰ ضربه شلاق بر بدنتان از زندان مرکزی سنندج آزاد شدید. شما را برای چه دستگیر کرده بودند؟

- به خاطر شرکت در مراسم روز جهانی کارگر در چهارراه انقلاب روبروی ساختمان تامین اجتماعی. من بعد از مراسم در حاشیه ی مراسم در ماشین خودم بودم که دستگیر شدم با چند تا از بچه ها. یکی شان عبدالله خانی بود که با خودم در زندان بود. ما را بردند آن جا. بعد از مراحل بازجویی و دادگاه و این ها ما را بردند پیش قاضی، اسم قاضی الان یادم رفته است. گفت شما در تجمع غیرقانونی شرکت کردید گفتم من در هیچ تجمع غیر قانونی ای نبوده‌ام. گفت تو اختلال در نظم کردی، گفتم من اختلال در نظم نکردم. گفت تو سابقه داری، گفتم مگر آقای قاضی سابقه داشتن هر چیز را ثابت می کند؟ گفت تو و این دوستانت قطعنامه همراه داشتید. مطالب کارگری داشتید. گفتم اولا این مطالب پیش من نبوده. اما در پرونده ی من آمده ولی این مطالب مطالبی نیست که جرم باشد این مطالب مطالبی است که در باره ی خواست و مطالبات کارگران نوشته شده است. در تقویم تان هم روز جهانی کارگر را زده اید. شما خودتان هم بعضی جاها پلاکارد می زنید پس این جوری باشد شما چرا پلاکارد می زنید ما ولی نمی توانیم مراسم روز جهانی کارگر را جشن بگیریم؟


شما در آن دوره خود را فعال کارگری می دانستید یا فعال اجتماعی یا هر چیز دیگر؟ اگر فعال کارگری بودید چه فعالیت هایی می کردید آیا عضو کمیته هماهنگی بودید؟

- عضو کمیته هماهنگی نبودم ولی دوست کمیته هماهنگی بودم.


از کی عضو کمیته هماهنگی شدید؟

چهار پنج ماهی بعد از این که دستگیر شدم عضو کمیته ی هماهنگی شدم. یعنی در زندان که بودم عضو کمیته هماهنگی شدم. قبلا من به عنوان مهمان می رفتم و در جمع دوستان کمیته هماهنگی شرکت می کردم با دوستان ارتباط می گرفتم. قبلا درخواست عضویت داده بودم ولی وقتی رفتم زندان عضو شدم.


شما صحبت از فعالیت علنی کردید. گفتید من یک دوره بود که فعالیت علنی می کردم اما هنوز درک عمومی بسیاری این نبود یا شرایط به شکلی نبود که می توانند به عنوان فعال علنی در سطح جامعه کار بکنند. تعریف شما چیست از فعال علنی؟ و الان که فعالیت علنی دارید چه فعالیت هایی می کنید؟ به عنوان عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، به عنوان یک فعال کارگری.

- به عنوان یک فعال کارگری و عضو کمیته ی هماهنگی فعالیت های من در راستای آشنا کردن کارگران با حقوق و مطالبات بر حق خودشان است. مثلا من می گویم یک کارگر چرا باید در ماه سیصد و سه هزار تومان حقوق بگیرد؟ روزی ۱۰ هزار و سیصد تومان حقوق بگیرد؟ در حالی که گوشت کیلویی ۱۵ هزار تومان است. اگر یک کارگری مستاجر باشد و خانه نداشته باشد همان کارگری که خانه ها را برای سرمایه داران می سازد - من به آنها می گویم مسکن سازان بی مسکن - همان کارگری که خانه ندارد با همین سیصد هزار تومان چه طور کرایه خانه اش را بدهد؟ چه طور پوشاک برای بچه هایش بخرد؟ چه طور قلم، دفتر و کتاب و کیف و کفش و وسایل مدرسه برایشان بخرد؟ چه طور یک کارگری که پارک ها را می سازد هتل ها را می سازد رستوان ها و غذاخوری ها را می سازد. چرا نباید بتواند دست بچه هایش را بگیرد و ببرد در این جاها تا بتواند از این امکانات استفاده کند؟ مثل آن هایی که دست به هیچ چیز نمی زنند و از انواع امکانات برخوردارند، از تفریح برخوردارند، از غذای خوب برخوردارند، از بهداشت، از دکتر، از این ها برخوردارند، چرا یک کارگری که همه ی این نعمات را می سازد چرا این کارگران از این ها برخوردار نیستند؟ چرا کسی که نیازمندی های جامعه را درست می کند خودش همیشه نیازمند است؟ من فعالیتم را در این راستا متمرکز کردم که کارگران و طبقه ی کارگر به حقوق انسانی خودشان آشنا بشوند و این را بدانند که مثلا باید برای همه کار باشد. در مملکت ما همه چیز وجود دارد اگر امکان کار فراهم بشود هیچ کسی نه تنها بیکار نخواهد ماند بلکه باید در به در دنبال کسی بگردند که برود و کار بکند. من می گویم همان کارگرهایی که بیکارند کنار خیابان ها می نشینند همان کارگرها اگر کار نداشته باشند باید از بیمه ی بیکاری استفاده کنند. باید زن و بچه ها یشان بیمه شده باشند. یعنی در واقع یک کارگر دو بار استثمار می شود. می گویند دو پله زیر خط فقر است من می گویم شش پله زیر خط فقر است. چون سرمایه داری این جوری کار از کارگر می کشد: زنش می آید کارگر را آماده می کند شوهرش را آماده می کند کارگری که می خواهد از خانه برود بیرون باید لباسش را تمیز کند، خانه برایش آماده کند، بچه برایش بزرگ کند حقوق یک کارگر ۱۰ هزار تومان اگر تقسیم کند با زن خانواده ۵ هزار تومان برای کارگر باقی می ماند. سرمایه داری هر دو نفر را استثمار می کند یک دهم حقوق یک نفر را به آنها می دهد. یعنی اگر امروز گوشت کیلویی ۱۵ هزار تومان است و کارگر به اندازه ی ۱۵ هزار تومان کار می کند این کار دو نفر است کار یک نفر نیست. پس در این مورد ما باید این ها را برای کارگر ها روشن کنیم، کارگر ها و طبقه ی کارگر این مطالبات خودشان را بشناسند آشنا بشوند با حقوق انسانی خودشان، بگویند چرا ما مسکن نداریم؟ چرا ما پوشاک نداریم؟ یک کارگری در کارخانه ی پارچه کار می کند انواع و اقسام و بهترین و قشنگ ترین پارچه های دنیا را تولید می کند ولی بچه هایش هیچ موقع پوشاک درستی تنشان نبوده، کیف درستی نداشتند بروند مدرسه، بچه ی یک کارگر با کیف کهنه، کفش کهنه، لباس کهنه می رود به مدرسه. ولی بچه ی یک سرمایه دار با کیف نو، لباس نو، با پول تو جیبی با کفش های مد روز؛ با ماشین‌های آخرین سیستم می برند دم مدرسه پیاده شان می کنند. این موارد نابرابری‌های جامعه را نشان می دهد. این یک نابرابری محض است که عدم تقسیم درست ثروت در جامعه را نشان می دهد.


آقای غالب حسینی با شما هنگامی که در سال ٨٨ از زندان مرکزی سنندج آمدید بیرون چه برخوردی شد آیا کسی به استقبالتان آمد؟ چه اتفاقاتی افتاد؟

- من که آزاد شدم توقع داشتم بچه ها بیایند دمِ در زندان از من استقبال کنند که البته اینطور نشد اما دوستان استقبال کردند ، آمدند در میدان فیض آباد جمع شده بودند کبوتر آورده بودنند آزاد کردند پلاکارد زده بودند روی ماشینی که در شهر چرخید. نوشته بودند روی پلاکارد که آزادی فعال کارگری را تبریک می گوییم و در شهر چرخانده شد . ده ها و صد ها نفر در خانه به استقبال من آمدند من برایشان در همین مورد که دستگیر شده بودم ، در مورد مطالبات طبقه ی کارگر و این که چرا باید به خاطر ابتدایی ترین حقوق خود زندان برویم صحبت کردم. که همان قلمی که جناب قاضی با آن برای من حکم نوشته همان قلم را یک کارگر درست کرده همان میزی که جناب قاضی پشتش نشسته همان را یک کارگر ساخته. پس چرا ما نباید یک روزی داشته باشیم به نام روز جهانی کارگر ؟ چرا نباید برای حقوق پایمال شده ی خودمان اعتراض کنیم. به من می گویند تو کارگر نیستی ولی حقیقتا من قربانی کارم. من فکر نکنم کسی به اندازه ی من در محیط کار در حقش ظلم شده باشد . من بچه بودم کلاس پنج بودم می خواستم امتحان بدهم بروم کلاس هفت که من را بردند تهران کار از من کشیدند . من یک بچه‌ی ۱۱ ساله بودم. در حین کار کردن خون دماغ می شدم کاغذ سیمان در بشکه ی آب گلوله می کردم می گذاشتم در بینی ام که جلوی خون را بگیرد اما فشار خون کاغذ را پرت می کرد بیرون . من اینقدر بچه بودم که نمی توانستم کاسه ی سیمان را بلند کنم نمی توانستم یک آجر پرت کنم. اگر کسی به من بگوید که تو کارگر نیستی من می گویم که من کارگر نیستم ولی من قربانی محیط کارم . من نتوانستم ادامه تحصیل بدهم . آن زمان یعنی سال ۵۷ ، یعنی زمان شاه بود سیستم سرمایه داری این اجازه را به ما ها نمی داد که ما بتوانیم درس بخوانیم و مثل انسان زندگی کنیم . پس من از آنجا یاد گرفتم که دنیای سرمایه داری چه ظلمی به طبقه ی ما می کند، دنیای سرمایه داری چه دنیایی است که خون انسان ها را در شیشه می کند . از آنجا من خودم را و فعالیت کارگری را شناختم و از همان جا من به این جا رسیدم یعنی این فعالیتی که امروز می کنم نشأت گرفته از ظلمی است که آن موقع به من شده است .   


در این دور اخری که زندانی شدید ،نحوه ی فعالیت تان در زندان چه بود ؟ در زندان چه کارهایی می کردید ؟

- مثلا اگر در زندان با معتادی برخورد می کردم با او مثل یک مریض برخورد می کردم به عنوان یک قربانیِ جامعه سرمایه داری به او نگاه می کردم .به عنوان قربای ای که سیستم سرمایه داری این را آورده و در آن مرحله انداخته است . باید نگاه کنیم که ریشه ی اعتیاد از کجا آمده است ؟ یکی از ریشه های عمده ی اعتیاد بیکاری است. یکی از ریشه های عمده اش این است که خانواده به خاطر عدم امکانات نمی تواند بچه اش را مدرسه بفرستد ، نمی تواند بچه اش را تفریح بفرستد ،نمی تواند بچه اش را در تعطیلات تابستانی مسافرت ببرد بچه نمی‌تواند مشغول سرگرمی و تفریح باشد. خانواده ناچار است او را بفرستد در خیابان کار بکند . موقعی که می رود کار بکند این کار اینقدر طاقت فرساست که این بچه نمی تواند انجام بدهد باید برود دنبال کار آسون تری با چهار تا رفیق آشنا می شود آنها هم بی‌کارند . می روند در کوچه پس کوچه ها می گردند که آنها هم معتادند فریب می خورند و کم کم شروع می کنند به مواد کشیدن و فروختن مواد به خاطر اینکه خودشان را تامین کنند .


علاوه بر این موارد به عنوان فعال کارگری آن فعالیت تان آن وظیفه ی فعال کارگری بودن را در زندان هم پیگیری می کنید؟

به نظر من هر فعال کارگری نه تنها در زندان در هر کجای دنیا که باشد در زندان هم که باشد باید آن فعالیت که بیرون انجام داده را ادامه بدهد.زندان هم یک عرصه ی دیگری است از فعالیت ، تا آنجا که در توانش است باید عرصه ی فعالیتش را بکشد داخل زندان. باید آن زندانی ای که مثلا به خاطر کلاه برداری آمده به او نشان بدهد که این کار تو ریشه در نابرابری های دارد که در جامعه است . فعالیتی که بیرون می کند باید در زندان هم بکند ، یک عرصه ی دیگر آنجا برایش باز می شود ؛ مثلا کسی که به خاطر اینکه خانواده اشان پول ندارند برایش بفرستند در زندان برای من کار می کند برای یک نفر دیگر کار می کند باید به او بگویی که اگر تو آمدی در زندان کار می کنی اگر به خاطر خانواده ات کار می کنی و مجبوری کار بکنی و چیزی هم برای آنها بفرستی ریشه های این بی عدالتی کجا ها خوابیده ؟ باید به او هم نشان بدهی باید یک معتاد را هم آگاه کنی . به نظر من کسی را هم که با اسلحه کار می کند و برای تشکیلاتی کار می کند و گرفتنش و آوردنش آنجا باید شیوه ی کار علنی را به او هم نشان بدهی باید رویکرد کار علنی را به آن ها نشان بدهیم . مثلا ما تاثیر گذاشتیم روی خیلی از کسانی که عضو تشکیلات هایی بودند،ما نحوه ی کارمان را به آنها می گفتیم مثلا می گفتیم ما کار علنی می کنیم ما کار مدنی می کنیم ما فعال علنی مدنی هستیم اون ها توضیح از ما می خواستند ما هم که توضیح می دادیم واقعا تاثیر می گذاشت رویشان می گفتند کاری که شما می کنید با دست خالی ،از کاری که ما می کنیم با ارزش تر است . پر رنگ تر است این کارتان .


برخورد کسانی که به جرم های سیاسی در زندان بودند با این حرفهای شما و توضیحات شما چه بود ؟ و برخورد کسانی که برای جرایمی مثل اعتیاد و جرایمی از این دست زندانی شده بودند چه بود ؟ آیا حرفهایتان را گوش می کردند؟ چه جایگاهی داشتید در میان آنها آیا قبولتان داشتند ؟ دوستتان داشتند؟

- ببینید! دوست داشتن زندانی ،مربوط به رفتار زندانی، فکر زندانی و عمل زندانی است .یک زندانی هست که نمی تواند از خودش عملی نشان بدهد که قبولش داشته باشند. من اگر در مورد خودم بگویم حقیقتا همه ی زندانی ها من را دوست داشتند . چون عملکرد من را در زندان دیده بودند و من هم برایشان توضیح داده بودم . مثلا یکی که صدها میلیون تومان کلاهبرداری کرده بود از من می پرسید شما در این کمیته ی هماهنگی به عنوان فعال کارگری هستید پول بهتان می دهند ؟ من هم می گفتم ما اگر به خاطر پول کار می کردیم که این جا نبودیم . اگر برای پول کار بکنیم ،بیرون پول هست، ولی ما برای پول فعالیت نمیکنیم و حالا هم اینجا نمیبودیم.ما برای این فعالیت کرده ایم و اینجا اورده اندمان که پول معنی نداشته باشد. برای این که تو به خاطر پول کلاه برداری نکنی یا آدمی به خاطر سیر کردن شکم زن و بچه اش مرتکب جنایت نشود .


آیا تاثیری هم رویشان می گذاشت حرفهای شما؟ می توانید یک نمونه مثال بزنید که یک زندانی در اثر حرفهای شما تاثیر گرفته باشد و تغییر کرده باشد؟   

- بله. کسانی بودند که مشتاق بودند بیایند بیرون و به صف ما بپیوندند، بیایند و عضو کمیته ی هماهنگی بشوند . مثلا یکی بود دزدی کرده بود هر روز می آمد پیش من و فرق یک فعال علنی با یک فعال تشکیلاتی رو می پرسید . مثلا می پرسید فرق شما با پژاک چه است ؟ من هم توضیح می دادم که ما باور به کشتن انسان ها نداریم ما از خشونت بیزاریم ما اعدام را محکوم می کنیم ما اصلا حذف فیزیکی انسان ها را محکوم می کنیم به هر بهانه ای که باشد .توضیح می دادیم برایشان چیزهایی که آن ها می خواستند و حقیقتا آن هم از این توضیحات ما استقبال می کردند و این توضیحات هم روشان تاثیر گذار بود .


آدم هایی که برای جرایم غیر سیاسی مثل کلاهبرداری، دزدی، قاچاق زندان می روند غالبا احساس پشیمانی می کنند .خیلی نا امید اند از همه چیز. احساس خود شما در زندان چه بود ؟

- من نه تنها نا امید نبودم بلکه امید وار بودم . یعنی افتخار می کردم که برای یک کار انسانی در زندانم . یعنی من ۶ ماه در زندان بودم احساس می کنم به اندازه ی ۶ روز آن هم به من تلخ نگذشت چون من احساس می کردم برای یک فکر انسانی، یک آرمان انسانی و یک کار انسانی آمدم زندان . من برای این در زندان بودم که نابرابری ها را قبول نداشتم بی عدالتی ها را قبول نداشتم .این جامعه، این سیستمی که ما داریم در آن زندگی می کنیم من از این سیستم راضی نبودم ،به این موقعیت راضی نبودم نه اینکه من فقط راضی نباشم میلیون ها انسان از این وضع ناراضی اند . من سر همچین وضعیتی زندان بودم . به همین خاطر من افتخار می کردم که در زندان ام . نه اینکه از زندان استقبال کنم ،نه اینکه از زندان خوشم بیاد ولی اگر به خاطر چنین مواردی من در زندان باشم و به زندان بروم من از آن زندان استقبال می کنم به زندانی بودنم افتخار می کنم .


شما اخرین باری که به خاطر دفاع از مطالبات کارگری زندانی شدید همچنین متحمل ۵۰ ضربه شلاق شدید. وقتی شلاق می خوردید چه احساسی داشتید ؟ در مورد شلاق خوردنتان توضیح بدید.

- من موقعی که رفتم در دادگاه پرسیدند ازم که جرمت چیست ؟ و گفتند که شما اخلال در نظم کردی من می خواستم توضیح بدهم ، قاضی گفت بزنیدشان . من موقعی که شلاق می خوردم احساس می کردم که من نه به خاطر نفع شخصی خودم دارم شلاق می خورم بلکه به عنوان نفع عمومی و دفاع از حقوق یک طبقه دارم شلاق می خورم . در آن موقع من به جای درد احساس خوشحالی می کردم .


فکر می کنید چرا حکم شلاق را برایتان وضع کردند؟

- اولا این یک تحقیر است . یعنی آنها می خواستند تحقیر کنند . و دیگران را هم می خواهند بترسانند که دنبال این کار نیایند . یعنی آنهایی که می دانند من ِفعال کارگری را شلاق می زنند سر اینکه از حقوق کارگر دفاع کردم کسان دیگر جرات نکنند در این راه قدم بردارند. به همین دلیل یک فعال کارگری را شلاق می زنند و به نظر من این شلاق زدن یک کاری است بسیار غیر انسانی . شلاق زدن به کسی که خواهان مطالبات انسانی کارگران است ،یا به کارگری که می خواهد روز جهانی کارگر را جشن بگیرد ، روز جهانی ای که مال تمام کارگران است . روز جهانی ای که ۱۲۵ سال پیش درآن ،کارگران شیکاگو آمریکا به خاطر مطالباتشان قتل عام شدند زندان رفتند و زجر ها کشیدند. و از آن روز تا الان طبقه ی کارگر دچار هزاران هزار مشکلات شده و روز ی نیست که ما در رسانه ها نشنویم که کارگری انفرادی یا دسته جمعی زیر خروارها گل و لای گیر نکرده باشد. .


به نظر شما این ها که شلاق ده اند و زندانی کرده و می کنند، به آن قصد و هدفی که داشتند رسیدند یا می رسند؟

به نظر من نه رسیده اند و نه خواهند رسید . من معتقدم طبقه ی کارگر روزی به حقوق انسانی خودش می رسد حالا شاید اصلا در عمر ما نباشد ولی آن چیزی که حق طبقه ی کارگر است طبقه ی کارگر از حلقوم سرمایه داری بیرون می کشد .


آقای غالب حسینی شما در بخش اول حرفهایتان یک صحبتی کردید و گفتید که من یک موقعی بود که فعالیت علنی می کردم ولی خودم نمی دانستم که این فعالیت علنی است و به اندازه ی امروز تاکید نداشتم که به عنوان بک فعال علنی در صحنه ی اجتماع رو به جامعه رو به مردم رو به تمام دنیا صحبت بکنم و از حق حقوق و مطالبات کارگری بگویم و در راستای منافع کارگری حرف بزنم و از متشکل شدن کارگر ها دفاع بکنم .
فرق آن مقطعی که در سال ۶٨ شما دستگیر شدید، جو آن زمان، دیدگاه شما ،دیدگاهی که در جامعه وجود داشت ،دیدگاهی که فعالین داشتند نسبت به سازمان های سیاسی ،نسبت به فعالیت علنی ،فعالیت مخفی با چیزی که امروز الان در آن هستیم یا مثلا از مقطع سال ٨۷ که شما زندان بودید تا به امروزدر چیست ؟ چه تفاوتی کرده است ؟ به نظر می آید آن موقع با توجه به جو عمومی بیشتر کسانی که فعالیت می کردند در یک قالب خاصی فعالیت می کردند الان چه جوری می بینید و فرق این دو الان در چه حدی است ؟ و شما کدامشان را تایید می کنید؟


- من فکر می کنم فرق زمان ما با آن دوران این است که اکنون طبقه ی کارگر و فعالین کارگری بیشتر آگاه شدند، بیشتر حقوق خودشان را می شناسند بیشتر به مطالبات خودشان آشنا هستند . آن دوران دورانی بود که کار علنی کمرنگ تر بود. اگر کاری می شد فقط در یک اعتراض ساده اعتراض به وضعیت بود، ولی آن موقع به تعداد امروز نه فعالی بود که این قدر به وضعیت آشنا باشد و نه ما به حقوق خودمان و به حقوق طبقه ی کارگر آشنا بودیم. آن آگاهی ،پیشرفتی و آن مطالباتی که الان می شناسیم آن موقع نمی شناختیم .شاید کسانی بودند در قالب هاب دیگر کار می کردند اعتراض می کردند .ولی فرق امروز با ان روز این است که امروز تو مطالباتی را دنبال می کنی که حق هر انسانی است . تو حقوق ابتدایی یک طبقه را مطالبه می کنی که حقوق اولیه ی انسان هاست . تو می خواهی امروز بگویی در قانون اساسی آمده روز جهانی کارگر یا اعتراض به حقوق معوقه کارگران یا اعتراض به بیکاری یا اعتراض به کمبود دستمزدها. این ها در قانون اساسی آزاد است، حتی بدون حمل اسلحه می توانی در خیابان راهپیمایی کنی می توانی بروی اعتراض کنی جلوی فرمانداری بروی جلوی استانداری بروی. این ها را الان شناختی که می توانی بدون اینکه حکومت ها بیایند برای تو یک تشکیلاتی یک اتحادیه ای یا تشکلی درست کنند تو می توانی خودت یک تشکل مستقل درست کنی و فقط حکومت ها وظیفه شان است که بیایند و آن را ثبت کنند .


اگر قانون و حکومت ها نپذیرفتند که فعال کارگری در هر جای دنیا که هست جنبش کارگری در هر جای دنیا که هست در مقابل سرمایه داری بتواند خودش را متشکل بکند آیا باید دست کشید ؟یعنی آیا جنبش اجتماعی طبقه ی کارگر به قوانین موجود در دنیای سرمایه داری محدود می شود ؟ یا نه باید از قانون ها و اجازه ها و خط و مرزهایی که آنها می دهند فراتر رفت؟

- باید از قانون ها گذر کنی . اگر قانون هر مملکتی به تو اجازه ی تشکل نداد باید گذر کنی به نیروی خود طبقه ی کارگر . من معتقدم طبقه ی کارگر تنها به نیروی خودش می تواند آزاد بشود . سرمایه داری و حافظان سرمایه هیچ موقع اجازه ی متشکل شدن و تشکل یابی به طبقه ی کارگر نمی دهند. طبقه ی کارگر تنها و تنها باید به نیروی خودش آزاد بشود . تنها باید خودشان باشند که پیش قدم ایجاد تشکل ها و اتحادیه و شورای کارگر ی باشند.


در دهه ی ۶۰ اتحادیه ی صنعت گران سنندج بوده . به دلایل مختلفی که همه می دانند تقریبا این اتحادیه الان موجود نیست. آیا به نظر شما یک همچین اتحادیه ای یک همچین تشکلی که به وسیله ی خود کارگران تشکیل می شود الان تشکیل بشود وظیفه ی فعالین کارگر ی خارج از آن اتحادیه و آن تشکل چیست ؟ باید چه مناسباتی را برقرار بکنند با کارگران حاضر و عضو همچین تشکلی ؟ یعنی اگر یک جایی یک عده ای از کارگران یک تشکلی ایجاد کردند شما به عنوان یک فعال کارگری که کارگر آن کارخانه یا آن صنف نیستی چه وظیفه ای دارید؟ چه ارتباطی باید با آنها داشته باشید؟ چه کاری باید انجام دهید؟

- من با اتحادیه صنعت گران آشنایی زیادی ندارم. ولی وظیفه ی هر فعال کارگری این است که هر تشکلی مثل آن اتحادیه صنعت گران که تشکیل شد بیاید و آن ها را در قالب فعالیت علنی راهنمایی کند و کمک کند به آنها برای ایجاد تشکل شان ، کمک کند تا آنها تشکلشان ایجاد بشود و تا هر حدی که می تواند با آن تشکل کار کند تا آن تشکل در راستای منافع طبقه ی کارگر قدم بردارد . به نظر من کمک به ایجاد تشکل ها وظیفه ی هر فعال کارگری و کمیته ی هماهنگی است . هر چند تا تشکل که ایجاد بشود به نفع طبقه ی کارگر است. چون این تشکل ها نهایتا همدیگر را تکمیل می کنند و به اتحادیه و جنبش عظیم طبقه ی کارگر تبدیل می شوند .


حتی اگر روش هایتان متفاوت باشد؟ یعنی مثلا اتحادیه هایی یا تشکل هایی ایجاد شده است ولی روش ها و شیوه های عملشان و دیدگاه هایشان رویکردشان با شما متفاوت باشند آیا در این شرایط هم به آنها کمک می کنید؟

- نه نه! هر تشکلی که دیدگاهش روش اش هدفش با منافع طبقه ی کارگر همسو نباشد ما کمکش نمی کنیم ...


یعنی آن تشکل باید در راستای اهداف طبقه ی کارگر باشد ؟ اگر شما فعالیتی می کنید کمک در این جهت باشد. مثلا یک تشکلی که کلا بنا بر خواسته ی دولت و کارفرما تشکیل می شود تشریفاتی است و ما کار خیلی جدی با این گونه تشکلات نداریم مگر اینکه بتوانیم تاثیر بگذاریم روی آدم ها. یک مقدار باز کنید منظورتان را.

- آن تشکل ها و اتحادیه ها که می خواهند در چهارچوب همان وضعیت بیایند ایجاد تشکل بکنند دست به سمت دولت ها و حکومت ها دراز کنند که در آن چهارچوب خواست و مطالباتشان را محقق کنند من آن تشکل را یک تشکل سازش کارانه می دانم. اصلا آن تشکل مستقل نیست و روی پای خودش نایستاده و به سمت منافع طبقه ی کارگر هم نرفته .


یعنی اگر تشکلی منافع طبقه ی کارگر را پیگیری بکند و مستقل از حکومت ها باشد شما به آنها کمک می کنید؟

- من گفتم وظیفه ی هر فعال کارگری این است که در راستای منافع طبقه ی کارگر هر تشکلی بخواهد ایجاد بشود به آن تشکل کمک کند . تشکل های رفرمیستی و تشکل هایی که بخواهند در همان وضعیت و چهارچوب ، خودشان را خلاصه کنند من آنها را قبول ندارم .


آقای غالب حسینی تاثیر این اعتقاداتی که به منافع طبقه ی کارگر دارید ، این رنجی که شما به طور شخصی در زندگی کشیدید ولی می گویید که برای بقیه هم طبقه ای هایتان هم باید تلاش بکنید از لحاظ اخلاق و رفتار شخصی و برخورد های شخصی تان در محیط خانوادگی با فرزندانتان و همسرتان و در محیط کار و رفت و آمدهایی که دارید با دوستان چه تغییری در شما ایجاد کرده ؟ شما باور دارید که باید به چه شکل باشد رفتارتان؟

- من باور دارم که اگر انسان نتواند در محیط کار و در محیط خانواده اش تاثیر اساسی بگذارد و نتواند آن برابری که برای جامعه ی می خواهد در دور و بر خودش در محیط کار و خانواده اش انجام بدهد نمی تواند خودش را یک فعال کارگری و یک انسان برابری طلب تلقی کند . من معتقدم که هر کسی در این راستا بخواهد قدم بگذارد اول باید خودش را بسازد اول باید به خانواده ی خودش آزادی بدهد، باید در خانواده آزادی و برابری را رعایت کند و همچنین در محیط کارش . مثلا یک فعال کارگری را ببیند که کسی بیکار است و می تواند برایش کاری انجام بدهد اگر انجام ندهد هر چند اگر به ضرر خودش هم از نظر مادی و معنوی تمام بشود کار برایش انجام ندهد او یک فعال کارگری نیست از نظر من . فعال کارگری را کسی می دانم که دغدغه ی این را داشته باشد که چرا باید بغل دستی اش بیکار باشد و این بی تفاوت باشد . حداقل اگر نتواند برایش کاری انجام بدهد باید بتواند او را به حقوق خودش آگاه کند .


آقای سید غالب حسینی در میان فعالین کارگری شهر سنندج شخصی هست به نام سید خالد حسینی که برادر شما هم هستند رابطه ی برادری شما چگونه است ؟ چه گونه ارتباطی با هم دارید ؟ آیا دوستانه و رفیقانه است یا آیا با هم همکاری دارید حرف همدیگر را می شنوید با هم مشورت می کنید؟

- ما سال هاست با هم رفیقیم . یعنی قبل از اینکه تا این حد ، فعال کارگری هم بشویم با هم رفیق بودیم ولی حالا که هر دو نفرمان در یک کمیته - کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری - فعالیت می کنیم بیشتر به هم نزدیک شدیم . اگر قبلا اختلاف کوچکی هر چند کمرنگ بوده ،ولی باعث می شده که یکی دو روز همدیگر را نبینیم ولی الان نمی شود .دیگر وضعیت جور دیگری است الان باید با هم مشورت کنیم باید با هم آن چیزهایی که در مورد کمیته در مورد فعالیت کارگری باید با هم انجام بدهیم باید به مشورت بگذاریم و تبادل نظر کنیم. از این رو ما با هم دوستیم. مثل یک هم فکر، مثل یک هم طبقه ای، مثل یک کسی که در یک صف قرار گرفته.


با توجه به این که شما سن تان کمتر از سید خالد است آیا این مساله تاثیری دارد در مشورت ها و صحبت هایتان؟ آیا شما ناچار شدید به خاطر این مسئله پیروی کنید از ایشان؟

- من ناچار نمی شوم پیروی کنم حقیقتا. اما ناچار می شوم گاهی روی آن چیزهایی که خیلی به مذاق او خوش نمی آید متمرکز نشوم.


خیلی ممنون! در صحبت های مختلفی که با شما داشتیم به دوره های مختلفی از زندان بودنتان اشاره کردید و اینکه در آخرین باری هم که زندان بودید در زمان آزادی با استقبال هم طبقه ای ها کارگرها و فعالین کارگری و حتی اعضای خانواده هایشان در سنندج مواجه شدید. گویا شما یک سخنرانی هم در جمع کسانی که برای استقبال از آزادی شما گرد هم آمدند داشته اید . ما همین جا از شما قول می گیریم که متن این سخنرانی را در اختیار ما قرار بدید تا در اختیار خوانندگان قرار بدهیم (در انتهای این مصاحبه به صورت پیوست امده است * )
ما سوال دیگری نداریم شما در آخر اگر جمله ای شعری حالا به کردی یا فارسی در ارتباط با باورهایتان دارید بگویید که مصاحبه را با این جمله شما تمام کنیم.


- من در آخر می خواهم بگویم اگر طبقه ی کارگر اگر نتواند متحد بشود و اگر نتواند آن صف بندی ها را مشخص بکند و نتواند انسجام پیدا بکند ، چند دستگی را کنار بگذارد طبقه ی موفقی نخواهد بود . من میخواهم بگویم طبقه ی کارگر باید در راستای منافع طبقاتی خود قدم بردارد و اتحاد داشته باشد.
در آخر شعری را می خوانم که کردی بوده است ولی من فارسی اش را می خوانم .این شعر را در سخنرانی بعد از آزادی ام نیز بای دوستان خواندم.این قطعه در همین رابطه است که چرا طبقه ی کارگر دست در دست یکدیگر نگذاشته اند و ...
" من نمی دانم محرومان در این جهان چگونه زندگی می کنند؟!
نمی دانم چرا تا به حال قیام نکرده اند ؟!
نمی دانم چرا دست ها را به دست هم و لگد ها را به هم نچسبانده اند و لگدی محکم به این دنیای وارونه نزده اند !
بگذار این جهان نابود شود !
بگذار اثری از آن باقی نماند !
محرومان دنیای دیگری را خواهند ساخت،
دنیایی که دیگر بی عدالتی ، فقر و فلاکت و ستم و بیکاری در آن وجود نداشته باشد
دنیایی که آزاد و برابر باشد
که در آن همه ی انسان ها بتوانند همچون انسان زندگی کنند ... "
پایان مصاحبه - عسگری – ملکی اسفند ۱٣٨۹


(پیوست در ادامه آمده است )
*پیوست: بخشی از متن سخنرانی غالب حسینی ، دقایقی بعد از آزادی اش ، که در جمع استقبال کنندگان ایراد کرده است:
دوستان خوش آمدید!
بعد از مدتی دوری از شما عزیزان خوشحالم که امروز خودم را در جمع شما دوستان می بینم. همچنان که اطلاع دارید من روز ۱۱-اردیبهشت روز جهانی کارگر دستگیر و زندانی شدم . روزی که طبقه کارگر در سراسر دنیا دست از کار می کشند کارخانه و مراکز کار را تعطیل و به خیابان ها می آیند تا این روز را گرامی دارند و کینه و نفرت خود را از وضع موجود و مناسبات بی رحمانه ی سرمایه داری نشان دهند .
بله من در این روز دستگیر و زندانی شدم ! اگر گرفتن ، شلاق زدن و زندانی کردن و حتی مردن هم برای دفاع از حقوق انسانها و دفاع از یک آرمان انسانی است اگر برای از بین بردن فقر و فلاکت و بیکاری و گرسنگی و عدم امنیت شغلی و استثمار و ستم است و اگر برای ساختن یک دنیای عاری از استثمار و ستم است و رهایی همه انسانها از نابرابری و رسیدن به دنیایی لبریز از عشق ورزیدن به انسان است ، گرفتنش برای ما بهتر از آن وضع فلاکت باری است که طبقه کارگر در آن به سر می برد زندانش هزار بار بهتر از آن قصر و بارگاهی است که استثمار گران زالو صفت در آن بسر می برند و شلاقش را هم همچون حلقه های گل به گردن می آویزیم اگر تمام نیازمندیهای جامعه با عرق و خون طبقه ما تولید می شود اما این طبقه کارگر است که همیشه نیازمند و محتاج است. دوستان نزدیک به ۱۲۵ سال پیش کارگران در شیکاگوی آمریکا برای مطالبات و خواسته های بر حق خود به خیابان آمدند و دست به اعتراض زدند در نتیجه این اعتراضات پلیس آمریکا وحشیانه به صفوف کارگران حمله برد و در این میان جمعی از کارگران جان باختند و تعدادی زخمی و نیز جمعی دستگیر و بعدها چند نفر از کارگران معترض اعدام شدند . از آن زمان تا به امروز طبقه کارگر روزی نبوده دچار هزاران مشکلات نشده باشد . روزی نیست که کارگران در گوشه و کنار دنیا با بی حقوقی و پایمال شدن حقوق انسانیشان روبرو نشوند و به وضع نابرابر اعتراض نکنند روزی نیست که کارگران به صورت جمعی و فردی زیر خروارها سنگ و گل دفن نشوند .
دوستان این اساسا عمق نابرابری جامعه سرمایه داری است و دوستان شماها پیشروان و پیش قراولان طبقه کارگر و ستاره درخشان آسمان محرومانید ...
من نمی دانم محرومان در این جهان چگونه زندگی می کنند؟!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست