•
دخترانِ ساق های لاغر
و نگاه های هشیار
در خواب خیس ُپل
چه سبک پای در خون خود میآلایید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۲ اسفند ۱٣٨۹ -
۱٣ مارس ۲۰۱۱
در افسون سرخِسینه و مه و دریا
و گذر از اوجی
که بر گِرد پایهاش
کوسه ماهی های بیقرار باله میکوبند
هراس میلرزد
به جست و جوی
در آرزوی سه کنجی بر دایره
که در آن خزیده، پناهی گیرد
سرخسینه را در جامهی سفید مه
سیاه پوشان گروه کُر
بدرقه میکنند با شکوه قار قار
بر فراز پل مرموز
تک پایه ای باریک و بلند بر دریا
از پاره ابری آویزان
دخترانِ ساق های لاغر
و نگاه های هشیار
در خواب خیس ُپل
چه سبک پای در خون خود میآلایید
آی مردان سواره
که میخواهید
در حلقه ی سرخ ارابههایتان شعله ور شوید
چه پر شتاب میرانید
راستی آیا کسی به انتهای مه بیکران راه یافته؟
آه، پیچش انتهایش محو در مه و دریا
لغزان، لغزان، لغزان
کاش بید مجنون در شوقی تابستانه
بر ُپل سایه میافکند
من بر شاخه هایش چنگ میانداختم
و چون سوت ریتمی شاد در کوچهای آشنا
آسان و شیدا میگذشتم
اما
شب پیش راهزنان
شرم برهنگی بر تنم دوختند
وگرنه من. . .
آه،
ملودی بیقرار سینهی سرخ
ساقهای لاغر و ارابههای آتش
در پژواک قار قار کُر
بخاطر لکلکهای مهاجر
فانوسِ موقت دریا را
بر فراز ُپل برافروزید
و مرا به گند مزارهای سرکشِ و خرمِِ
باورهایتان راه دهید
تا فوارهی شهد ریشه های نوروزی گندم
رگهایم را جویباری کند
پیش از اینکه در تابستان موعود
آفتاب داغ
گندمزار پیر را پهنه در پهنه بخشکاند
و پل فرو ریزد.
مرضیه شاه بزاز
آتلانتا مارس ۲۰۱۱
|