یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پاسخ ستم ملی عبور از ملیت است
جواب به چند سئوال
پیرامون نقش ناسیونالیسم قومی در ایران


سعید کرامت


• همانطور که جواب تبعیض مذهبی، شریک کردن مذاهب دیگر در حکومت نیست، در مورد مسئله ملی هم همینطور، برای پایان دادن به ستم ملی بایستی از قومیت عبور کرد. در جامعه ای که به زنان ستم میرود راهش جمهوری فدرال زنان نیست. بلکه، رفع ستم جنسی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ خرداد ۱٣٨۵ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۰۶


جامعه ایران درگیر یک بحث داغ بر سر نقش ناسیونالیسم قومی است. به دنبال انتشار مقاله قبلی ام تحت عنوان "تظاهرات ناسیونالیستی تبریز و سطحی نگری اپوزیسیون" در فاصله چهار روز بیش از ۴۰ ایمیل در ارتباط با مضون آن نوشته دریافت داشتم که حاکی از شدت بحث در رابطه با این موضوع بود. تعدادی از ایمیل ها در دفاع از ناسیونالیسم قومی بودند؛ برخی هم در تایید نکات مطرح شده در مطلب ذکر شده بود. اما بخش اعظم اظهار نظرات   حاوی سئوال، ابهام و توضیحاتی بودند که درخور مطالعه و تعمق ژرف هستند. نظر به اهمیت نکات مطرح شده ترجیح دادم بجای جواب انفرادی به تک تک ای میلها، مباحث مطرح شده را بصورت سئوال و جواب تنظیم کرده و   با سایر خوانندگان شریک شوم.   این سئوال و جوابها فرصتی را فراهم کرده است تا نشان دهم که همانطور که جواب ستم مذهبی، یک حکومت غیر جدایی دین از دولت   است، جواب ستم ملی هم جدایی قومیت از دولت است .
 
اجازه بدهید برای تفنن هم شده است   از توضیح یک خواننده در مورد خودم   شروع کنم. این خواننده گویا از دست مورد بحث من خیلی دلخور شده و طی ایمیلی نوشته است: "ای میمون، واقعا قیافه ات مثل میمون میاند، آماده مرگ باش ضد ترک !"
از تهدید به مرگ بگذریم. اما اگر این خواننده درست بگویند که قیافه ام به میمون شبیه باشد، طبق معیارهای ناسیونالیسم قومی بایستی به خودم افتخار کنم. زیرا بر مبنای نظریه علمی داروین، میمون جزو نیاکان بشر بشمار میرود. من که شکل و قیافه نیاکانم را حفظ کرده ام، نشان میدهد که اجدادم با اقوام دیگر اختلاط نداشته اند و درنتیجه "قومیت" و "خون پاک" تبار خودم را تا امروز پاسداری کرده ام .
قومیت خالص و خون پاک قومی از ارزشهای ناسیونالیستی هستند. در ٣۰ سال اخیر میلیونها انسان بخاطر آن ارزشها کشته و یا آواره شده اند، چرا وقتی که من هیچ تلاشی برای حفظ این "نعمت عظیم" نکرده ام به آن افتخار نکنم؟ کسانی که قیافه شان بسیار متفاوت تر از میمون است بدانند که متعلق به هیچ قوم خالصی نیستند. هویتشان رقیق شده است. اجدادشان با اقوام دیگر اختلاط کرده و آنها را از تبار اصلی خود بیگانه کرده است. در نتیجه نه لازم است قوم ستیزی بکنند و نه جان خود را برای حفظ فرهنگ و افتخارات ملی بخطر بی ان دازند .
 
اما اجازه بدهید به سئوالات و توضیحات پیرامون مفهوم ستم ملی، پیچیدگیها و راه حلها این قضیه بپردازیم .
 
۱" . آقای کرامت، آیا قائل به این هستید که مردم آذربایجان در معرض مدام ستم ملی و فرهنگی هستند؟ ستم ملی دردی است که مردم آذربایجان از دست آن رنج میبرند. همانطور که خودتان اشاره کرده اید، تمام احزاب از چپ و راست، از مبارزات ملت آذربایجان برای رفع ستم ملی دفاع کرده اند. شما انگار تافته ای جدا بافته هستید و درد ملت آذربایجان را درک نمی کنید ."
 
بگذار صادقانه بگویم من معتقد نیستم که در آذربایجان ستم ملی وجود دارد به دلایل متعدد. فکر هم میکنم که احزاب و یا افرادی که فکر میکنند در آذربایجان ستم ملی رواج دارد، مفهوم ستم ملی را یا به روایت ناسیونالیستهای ترک ها فهمیده اند و یا از تاریخ چند صد سال اخیر ایران نامطلع هستند .
ستم ملی وقتی معنا پیدا میکند که گروهی از افراد جامعه بخاطر تفاوت قومی، زبانی و یا دینی از شرکت در قدرت دولتی محروم باشند. این وضعیت در مورد ترکهای ایران صادق نیست .
شهروند ترک زبان در ایران نه تنها مورد تبعیض قرار نگرفته است بلکه   حداقل از سال ۱۵۰۲ میلادی تاکنون منهای دوره های کوتاهی، بر ایران حکمروایی کرده است. در این دوره   ۵۰۰ ساله فرهنگ، سیاست و اقتصاد ایران توسط ترکها و یا ترک تبارها شکل داده شده است. من ازحکمروایی سلجوقیان و حکمرانان ترک قبل از آن صرفنظر میکنم. اما وقتی به تاریخ ایران در دوران شاهان صفوی (۱۷٣۶-۱۵۰۲) مینگرید خواهید دید که شیعه گری را حاکمان ترک زبان در ایران رواج دادند. شهرها ی ی نظیر اصفهان و بندرعباس به دست این سلسله ساخته شدند. تهران مدیون سلسله بعدی ترک، یعنی   قاجاریان (۱۷۹۴-۱۹۲۵) است. کسی این شاهان ترک زبان را مجبور نکرد که به فارسی صحبت کنند و یا بنویسند .
بسیاری از مورخین معتقد هستند رضا شاه در خانواده ای ترک زبان متولد شده. پدر بزرگ مادریش البته اهل ایروان بود. همسرش، یعنی مادر محمد رضا، ترک زبان بود. قسمت عمده شعرا ، نویسندگان، سیاست مداران ایران در ۱۵۰ سال اخیر هم ترک یا ترک تبار بوده اند. ستارخان، باقر خان، دکتر تقی ارانی، حیدر عمو اغلی، سلطانزاده، پیشه وری، کسروی، شهریار، شاملو، صمد بهرنگی همگی ترک بودند و هیچ کدام خود را به نمایندگی قوم خاصی تنزل نداده بودند .
امروزه هم خیلی از سران جمهوری اسلامی از جمله آیت الله خامنه ای، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله خلخالی و میرحسین موسوی که نقشهای کلیدی در نظام جمهوری اسلامی ایفا کرده اند، همگی ترک هستند. هر قسمت از جامعه ایران را نگاه کنید، بازاریان، دولتمردان، روحانیون، ملیون، هنرمندان، کمونیستها، بخش عمده هر کدام از این اقشار ترک زبان بوده اند. این است "ستم ملی"؟ اگر این وضعیت ستم ملی است؛ کاشکی ده برابر چنین ستمی به زنان وارد میشد .
بنظرمن حداقل ۵۰۰ سال است که ترک به زبان فارسی در ایران حکمروائی میکند. نمی دانم چرا شهروند مقیم شیراز و اصفهان و یا شهر ری به خاطر این حاکمیت مورد غصب ناسیونالیستی قرار میگیرند؟
 
" ۲. یک روزنامه دولتی نوشته است که سوسک به زبان ترکی صحبت می کند. اگر میگفت به زبان فارسی صحبت میکند شما بهتون بر نمیخورد؟ اگر این همه جوک برعلیه ترکها گفته میشود بر علیه فارسها گفته میشد، شما ناراحت نمی شدید؟ چرا اعتراض مردم را به این توهین را با اعتراض گروههای اسلامی مقایسه کرده اید ."
 
نخیر این چیزها به من برنمی خورد. زیرا اولا قومیت و یا زبان خاصی برایم تقدس ندارد. ثانیا، شب و روز سریالهای کارتونی تلویزیونها   انواع حیوانات نظیر خر، شیر، پلنگ ، سوسمار، غورباغه را نمایش میدهند که به زبانهای مختلف صحبت میکنند. من انترناسیونالیست وقت غمخواری این همه "ملت ستم" دیده را ندارم. ثالثا، من که از قوم میمون هستم. بگذار یک بار هم بگویند از قوم سوسک یا مورچه هستم. دنیا که به آخر نمی آید! مگر کسی علیه داروین کمپین راه انداخته یا از او شکایتی کرده است که گفته است نسل انسان از قوم میمون است؟ چرا من کمپین علیه کسی که ادعا میکند سوسک زبان مرا میفهمد راه بیندازم؟ راستش من غیرت این کمیپین ها را ندارم و   برخورد ناموس پرستانه هم به آنها نمی کنم .
مگر علیه اصفهانی ها و شهرستانهای دیگر کم جوک گفته میشود. اگر اعتراضی علیه این وضعیت هست از کانالهای سیاسی برای تعویض کردن این وضعیت باید اقدام   کرد. جوابش ایجاد تنقر قومی نیست. برای اعتراض به تحقیر اصفهانی ها انسان مجاز است بر علیه تمام شهروندان تهران شعار انسان ستیزانه بدهد؟
 
" ٣. شما چرا این واقعیت را نمیبیند که ٨۰ سال است که شونیسم فارس، ملت فارس را بر گرده ملیتهای ایران سوار و آنها را از تحصیل به زبان مادری و حفظ فرهنگ خود محروم کرده اند ."
 
اولا در ادبیات سیاسی ایران و حتی مکلمات شفاهی من به عبارت "ملت فارس" برخورد نکرده ام. از هر اصفهانی ، مشهدی، شیرازی و یا قمی بپرسید که ملیتت چیست می گویند "ایرانی هستم" نمی گویند "فارس هستم." در نتیجه مقوله ای به نام "ملت فارس" وجود ندارد. اگر دستگاه قوم سنج میتوانست مثلا درجه قومیت مردم اصفهان را تشخیص بدهد، در بیشتر شهروند آن شهر سه رگه قومی افغانی، فارس و ترک پیدا میکرد. جامعه فارس در طول قرنها اختلاط با جوامع مهاجر و یا مهاجم گوناگون ادغام شده و به چیز دیگری تبدیل گشته است. در نتیجه مقولات "قوم فارس" و یا   "ملت فارسی" بیش   از حد زمخت و ساختگی هستند .
حکمرانان غیرفارس زبان ایران بنظرم زبان فارسی را خود آگاهانه انتخاب کردند. تعصب قومی نداشتند و بعنوان یک وسیله ارتباطی و یا یک مهارت به زبان   می نگریستند. وقتی میدیدند که زبان فارسی رواج بیشتری دارد و مردمان بیشتری میتوانند با آن بنویسند ویا بخوانند، آنرا بکار گرفتند. برد زبان فارسی برای حکمرانان بیشتر بود. حتی حکمرانان مغول ها هم در هند به گسترش زبان فارسی پرداختند. این کار را کردند نه به خاطر اینکه عاشق فارس یا زبان فارسی بودند، بلکه میخواستند که از این وسیله ارتباطی برای استحکام قدرتشان استفاده کنند. پیامشان را به موقع و دقیق به مقصد برسانند. زبان دیگری که به اندازه فارسی رواج نوشتاری داشته باشد موجود نبود .
اگر بخواهیم درجه اهمیت چند زبان را با هم مقایسه کنیم، از نظر من کردی مثل ماشین دهه ۵۰ میلادی میماند که حداکثر ٣۰ کیلومتر در ساعت سرعت دارد. ترکی آذری مدل آخر دهه ۶۰ است ممکن است ۴۰ کیلومتر در ساعت برود، فارسی ماشین مدل دهه ٨۰ است و ۶۰ کیلومتر در ساعت میرود. انگلیسی یک خودرو ۲۰۰۶ است و براحتی ۱٨۰ کیلومتر در ساعت سرعت دارد. انسان عمیق اگر حق انتخاب داشته باشد کدام یکی را انتخاب خواهد کرد؟  
خارج از این درجات اهمیت، زبان یک پدیده مقدس و ایستا نیست. تولید و تکامل می یابد و محو میشود یا به چیز دیگری تبدیل میگردد. لطفا به نمونه خط فارسی توجه کنید و آنرا با شیوه نوشتن امروزه مقایسه کنید. چیزی که چنین قابل تغییر است ارزش اینرا دارد که کسی جان خودش را برایش به خطر بیندازد و یا جان دیگری را برای آن تهدید کند؟
  این همه مجاهدت برای فرهنگ ملی هم برای من قابل فهم نیست. فرهنگ دوران فئودالی، قرون وسطی و عهد باستان ارزشهای خوبی بودند که عده ای میخواهند جامعه را به آن سو برگردانند؟
 
" ۴. ملت آذربایجان فرزندان ستارخان، باقر خان و پیشه وری هستند و دارند راه سرداران قهرمان خود ادامه میدهند ."
 
در این شکی نیست که ستارخان و باقرخان آذربایجانی بودند اما افق و آرمانشان محدود به آذربایجان و یا آغشته به ناسیونالیسم قومی نبود. دو فرد مذکور از رهبران جنبشی بودند که خواسته های آنها ایجاد "عدالتخانه" ، محدود کردن اختیارات شاه، پایان دادن به سیستم ملوک الطویفی و   تهیه یک قانون اساسی بر م بن ای آنچه که در آن زمان در کشورهای غربی بکار گرفته میشد بود. قومیت و زبان برای آنها بار سیاسی نداشت. هر مورخی از آنها بعنوان رهبران انقلاب مشروطیت ایران نام میبرد، نه فعالین ناسیونالیسم قومی. انصاف نیست که با چسپاندن چنین اشخاصی به ناسیونالیسم قومی ارزش آنها را کم کرد .
پیشه وری هم یک اصلاح گر مترقی بود. او برای هویت قومی نجنگید بلکه برای ایجاد رفاهیات مردم آذربایجان می کوشید. نه تنها قوم ستیزی براه نیانداخت، بلکه با ایجاد اصلاحاتی نظیر توجه به حقوق زنان، کارگران، ایجاد مدرسه و دانشگاه، راه سازی و ... حمایت مردم سایر نقاط ایران را بخودش جلب کرد. نمی توان اورا با جنبشی که شعارش "روسیه، ایران، ارمنستان، دشمن آذربایجان" است در کنار هم قرارد داد .
 
" ۵. چرا اینقدر هستریک در مورد جنبش رهائی بخش ملت قهرمان آذربایجان نوشته اید، تنها فارسهای شونیست میتوانند این چنین با ملت آذربایجان دشمنی کنند و عقده خود را خالی کنند ."
 
جنبش مورد بحث هیچ ربطی به آزادی و رهایی شهروندان آذربایجان ندارد. اگر کسی در آذربایجان میخواهد آزاد و رها زندگی کند بایستی از حقوق شهروندی، نظیر برابری حقوقی زن و مرد، آزادی بی قید و شرط بیان دفاع کند. بایستی خواهان یک حکومت غیرقومی و غیرمذهبی باشد که متضمن رفاهیات اجتماعی نظیر بهداشت رایگان، کار و یا بیمه بیکاری برای همه باشد. ناسیونالیسم قومی ایدئولوژی و ابزاری در دست یک عده فعال سیاسی است که میخواهند با استفاده از تحریک عرق ملی مطالبات مدنی جامعه را دور زده و خود به مسند قدرت برسند. در دوره پس از پایان جنگ سرد دهها کشور به استقلال رسیده اند که یکی شان آذربایجان روسیه بوده است. آیا وجدانا، درجه فقر و فلاکت، اعتیاد به مواد مخدر، بزه کاری و تن فروشی در جامعه آذربایجان "زیر چکمه روس ها" با آذربایجان مستقل قابل قیاس است؟ به همین دلیل فکر میکنم که حقوق ملی قرابت با مطالبات رفاه طلبانه ندارد .
 
" ۶. مطلب شما جالب و قابل تعمق است.   اما هنوز قانع نشده ام.   اگر بقول شما ملت محصول ناسیونالیسم است، پس   چطوری و چگونه احساسات و تعلق ملی در انسان ها   بوجود می آید؟ مگر میشود احساسات ملی و تعصب در مورد ملیت را به انسانها تزریق کرد؟ "  
 
بله هر احساسی را میشود به انسان تزریق کرد. زیرا انسان از محیط پیرامونیش تاثیر میپذیرد. فرهنگ حاکم جامعه، رسانه های گروهی و فعالین سیاسی اجتماعی میتوانند احساسات پوچ و حتی ضدانسانی را در درون انسانها نهادینه بکنند. مثلا در یک جامعه مردسالار و ناموس پرست، در خیلی از موارد پدران یا برادران معاشرت دختر یا خواهرشان را با دوست پسرش تحمل نمی کنند. پدر برای پاسداری از "شرف" خانوادگیش دخترش را بقتل میرساند. در عین حال، در بسیاری از کشورهای جهان از نظر خیلی از شهروندان داشتن دوست پسر یک بخش منفک ناپذیر زندگی برای هر دختری است. انسانها از بدو تولد با ارزشهای معینی دنیا نمی آیند. مادر زادی ناموس پرست،   قومپرس   و یا خدا پرست نیستند. این دوگانگی یا چندگانگی برخورد به یک پدیده را محیط پیرامون به انسانها تزریق میکند. تعصب قومی هم   از طریق   این مکانیسم در انسان بوجود میاید .
 
۷-" چرا یک سیستم فدرالی بد است؟ مگر نه اینکه که قدرت دولت مرکزی را کم و باعث دمکراسی میشود؟ چرا ما نمی توانیم یک سیستم مثل آلمان یا کانادا داشته باشیم؟ "
 
  سیستم فدرالی اگر بر مبنای قومیت باشد، جامعه ایران بایستی حدود   ۵۰ سال در یک جنگ خونین و ویرانگر قومی فرو رود تا تازه مرز اقوام مختلف ساکنش مشخص گردد. ایران یک جامعه ادغام شده است. در سیستم فدرالی چگونه مرز قومی "ملتهای" ساکن تهران را میشود تعیین کرد؟ این کار امکان پذیر نیست مگر بوسیله ملیشای نظیر سپاه بدر و صدر و ... در بغداد. شهرهای که بخشی از جمعیتش ترک، بخشی دیگر فارس یا کرد هستند چگونه بین جنگ سالاران قومی تقسیم میشوند. ترک قشقایی در اطراف شیراز و یا کرد بیرجند را کجا بایستی آوار کرد؟ تهران متعلق به چه قومی خواهد شد. ارومیه کرد است یا ترک. شیراز   متعلق به فارس است یا ترک قشقایی؟ اگر ایده قومی در ایران غالب شود، هر جنگسالار قومی ای به تلاش برای پاکسازی قومی و گسترش قلمرو حاکمیتش خواهد افتاد و جوامع ضعیفتر "غیر خودی" همجوار را پاک سازی خواهد کرد. هنوز که هیچی نشده است کارکنان تلویزیون گوناز، تلویزیونی که تظاهرات ناسیونالیستی اخیر آذربایجان را سازماندهی و منعکس کرد، معتقد هستند که کردهای مقیم شهرهای مهاباد، نقده اشنویه، پیرانشهر که در چارچوب استان آذربایجان غربی قرار داردند بایستی به سنندج و سلیمانیه منتقل شوند. بعبارت دیگر فدرالیستچی ها هنوز هیچ نیروی نیستند طرح پاکسازی قوین را آماده روی میز دارند .
  لطفا به نقشه توجه کنید تا به درجه پراکندگی و ادغام جوامع منتسب به اقوام گوناگون در ایران بیشتر آشنا شوید. در صورت اوج گیری مسابقه قومی فدرالیستچی ها   میلیونها نفر کشته و یا آواره خواهند شد .

  ضمنا در کشورهای آلمان و کانادا، اولا سیستمشان فدرالیسم قومی نیست. دوما، فدرالیست در آن کشورها یعنی کسی که طرفدار یکپارچگی کشور و هم زیستی همه شهروندان آن جوامع هستند. سیستم فدرال کانادا و آلمان، ایالت های مستقل را در یک فدراتیو متحد کرد. به هیچ وجه به معنا تمرکززدایی مرکزی نیست. سیستم فدرالی که فدرالیستچی های ایرانی تبلیغ می کنند در بهترین حالت، دولتهای کنونی عراق و یا سیستم غیرمتمرکز سومالی میتواند الگویش باشد .
 
٨- " آقای کرامت، من حرفهایت را در کل قبول دارم. جریانات قومی همچی چنگی به دل نمی زنند. اما از طرفی معتقد به حق تعیین سرنوشت برای ملت ها هستم. لنین هم در زمان خودش از جریانات ناسیونالیستی و استقلال کشورها دفاع کرد. به نظرم بر اساس این آموزه لنین است که در میان جریانات چپ حتی حزب کمونیست کارگری هم بدرست از مبارزات مردم آذربایجان برای رفع ستم ملی پشتیبانی کرد و به مردم فراخوان داد که در آن شرکت کنند ."
 
همانطور که بیشتر اشاره کردم، ما با پدیده ستم ملی در آذربایجان مواجه نیستیم. حتی اگر هم مواجه بودیم، حمایت از آن حرکت با آن شعارها، عملا آب به آسیاب موسسه قوم ساز آمریکن اینترپرایز میریزد .
خارج از این، ناسیونالیسم عصر لنین با ناسیونالیسم قومی امروزی متفاوت بود. در عصر لنین جنبشهای ناسیونالیستی خواهان استقلال از استعمار بودند. میخواستند که کشور را از مرحله فئودالی به مرحله سرمایه داری ببرند. طرفدار و مبلغ شرکت زنان در جامعه و گسترش آموزش و پرورش بودند. میخواستند با تعریف یک هویت فراگیر، هویت های قبیله ای را از بین ببرند. لنین کار درستی کرد که از آنها دفاع نمود. اما ناسیونالیسم امروزی حاضر است هر تحقیری برای نوکری آمریکا و انگلیس بپذیرد. نیروی محرکه اش تنفر قومی است. میخواهد هویت قبیله ای را زنده کند. در نتیجه هر گردی گردو نیست. (من قبلا مطلبی مفصل تحت عنوان "آناتومی ناسیونالیسم قومی: نظرات رضابراهنی بعنوان یک بررسی موردی" نوشته ام که خواندن آن کمک زیادی به بحث این مطلب میکند ).
اما در مورد قسمت دوم سئوال: حزب کمونیست کارگری بعد از جدای حکمتیست ها، به پدیده دیدنی ای تبدیل شده است. بعنوان مثال مراسم ٨ مارچ   ۲۰۰۵ سنندج با وجود یک قطعنامه پیشرو (که در انتهای این مطلب آمده است) آن حزب آن مراسم را بعنوان   یک "برنامه راست" تقبیح کرد. در گرما گرم مبارزات کارگران شرکت واحد تهران خواهان برکنار کردن رهبران آن حرکت شد. وقتی که دانشجویی در تهران از عروج نیروهای چپ ابراز خوشحالی کرد،   رهبری آن حزب نوشت آن مطلب به سفارش حجاریان نوشته است. در جریان تظاهرات آذربایجان هم نوشتند که توهین به مردم شده است. بایستی به کمک مردم آذربایجان برای رفع ستم ملی شتافت. نبایستی هیچ   کدام از این اظهار نظرات را جدی گرفت .
 
۹. ایران یک جامعه کثیر المله است. ستم ملی وجود دارد. اما این مسئله برای من بسیار پیچیده است. پدر بزرگم در اصل تبریزی و کارمند شرکت نفت بود که در آبادان با مادرم بزرگم که بهب ه انی بودند ازدواج و در همانجا ماندگار شدند. پدرم در آبادان متولد شده است. مادرم از یک خانواده لر بختیاری که آنها هم در آبادان زندگی میکردند است. همسرم اهل ساری است و اکنون هر دو در مشهد زندگی میکنیم و تنها پسرم در این شهر متولد شده است. به این دلیل این ستم ملی که احزاب گروهها از آن بحث میکنند برای من قابل لمس نیست. نمی دانم پسرم در یک سیستم فدرالی عضو چه ملیتی بایستی بشود؟ "
 
این خواننده گرامی درست میگویند، جامعه ایران از نظر قومی جامعه ای بسیار انتگره است. هیچ دستگاه قوم سنجی نمی تواند اندازه ترکیب غلظت قومی شهروندان را تشخیص بدهد. از سوی دیگر همانطور که جواب تبعیض مذهبی، شریک کردن مذاهب دیگر در حکومت نیست، در مورد مسئله ملی هم همینطور، برای پایان دادن به ستم ملی بایستی از قومیت عبور کرد. در جامعه ای که به زنان ستم میرود راهش جمهوری فدرال زنان نیست.   بلکه، رفع ستم جنسی است. به این معنا بایستی برای ایجاد سیستمی کوشیده که قانون حقوق برابر زن و مرد را در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تضمین بکند. این متد به طریق اولی در مورد ستم ملی هم صادق است .
 
۱۰- " ناسیونالیسم خوب نیست اما بایستی تفاوت ها را برسمیت شناخت و بر مبنای آن اجازه داد هر قومی یا ملتی اداره امور خود را بدست بگیرد ."
 
مگر راه حل پایان دادن به ستم به بهائی و یا یهودی در ایران، ایجاد دولت فدرال بهائی یا یهودی است؟ علاوه بر این، اگر دنبال تفاوت بین انسانها بگردیم هرگز به مقصد نهایی نخواهیم رسید. "تفاوتهای ملی" بکنار، دوتا روستای همجوار هم بعضی کلمات را متفاوت تلفظ می کنند. در یک خانواده هم سلیقه انسان در خیلی موارد متفاوت است. یکی پر خور است یکی کم اشتها. یکی قدش بلند است دیگری کوتاه، یکی موسیقی دوست دارد دیگری به ورزش علاقه مند است. این تفاوتها بی انتها است. چرا نبایستی با اتکا به نقطه اشتراکات یک جامعه را نساخت؟ هر انسانی از آزادی لذت میبرد. هر انسانی امنیت و آسایش میخواهد. هر کسی دوست دارد خانه و زندگی مرتبی داشته باشد. هر کسی دوست دارد از جانب جامعه محترم شمرده شود. هر انسانی دوست دارد عاشق بشود و به او عشق و ر زیده شود. دوست دارد جامعه امکان شکوفا شدن استعدادش را به او بدهد. چرا نبایستی تلاش کرد جامعه ای بر مبنای این خواسته های مشترک سازمان داد؟
 
۱۱.   درست است که ترکها در سیاست و امور اجتماعی ایران نقش بسیار دارند اما این نشانه عدم وجود ستم ملی نیست، چون در آذربایجان مردم مجاز نیستند که به زبان مادری مدرسه و دانشگاه داشته باشند .
 
اگر عدم داشتن مدرسه و دانشگاه به زبان مادری را معیاری برای وجود ستم ملی قرار دهیم، پس کانادا ستمگر ترین کشور دنیا است. کانادا در این رابطه به تمام ملل دنیا، غیر از فرانسوی زبانها، حتی به مردم بومی خودش، ستم ملی میکند. مردم بیش از صد کشور دنیا در جغرافیای سیاسی این کشور زندگی میکنند، که از زبان و فرهنگ و رادیو تلویزیون سراسری خود محروم هستند ولی کسی از حقوق خورده شده ملتش شکایت نمی کند. بسیاری از ساکنین این کشور در "مملکت پر افتخار خود" پزشک بوده، اما اکنون زبان مادری، خط پدری، و افتخارات نیاکان خود را جا گذاشته اند و با کار در مغازه پیتزایی یا بعنوان رانندگی تاکسی امرار معاش میکنند. درعین حال هم میکوشند زبان انگلیسی را هم خوب یاد بگیرند بدون اینکه احساس بکنند که دارد ستم ملی بر آنها روا داشته میشود. برجسته شدن مسئله ملی در آذربایجان ناشی از شدت ستم ملی نیست، بلکه علت دست بالا پیدا کردن ناسیونالیسم عدم حضور چپ و نیروهای مترقی در جامعه است .
 
۱۲. ا ین اعتراضات، اعتراض بر علیه جمهوری اسلامی بود. شما با مقابله با آن عملا جبهه جمهوری اسلامی را تقویت کرده اید. چرا نبایستی از آن پشتیبانی کرد و به مرور زمان ناسیونالیسم قومی را کنار زد و نیروهای چپ و مترقی را در آن تقویت کرد؟
 
بنظرم یک نیروی سیاسی مسئول نبایستی در فکر انتقام جوئی از جمهوری اسلامی باشد. قرار نیست جمهوری اسلامی را با یک نیروی سیاه قومی جایگزین کرد. کنار زدن جمهوری اسلامی بایستی متضمن بهبودی زندگی مردم باشد نه برعکس. به همین دلیل هر مبارزه ای با جمهوری اسلامی قابل حمایت نیست .
از حامیان این جنبش میتوان به محتوای آن پی برد. کسانی که از این حرکت بیشتر از همه به شعف آمدند استراتژیست های آمریکا در صنایع قوم ساز آمریکن اینتر پرایز، گروههای قومی مذهبی نظیر احزاب ناسیونالیستی کرد، جندالله بلوچستان بودند .
برای روشن شدن بیشتر موضوع فرض کنید که جریانات مترقی اعتراضی در مورد برابری حقوقی زن و مرد، و یا بیمه بیکاری سازمان بدهند، آیا موسسه آمریکن اینتر پرایز و یا جندالله بلوچستان به مردم فراخوان میدهند که در آن شرکت کنند و افق خودشان را به آن اعتراضات ناظر کنند؟ خیر! چون فکر میکنند چنین چیزی ممکن نیست. آنها به دنبال شکل دادن به جنبش خودشان از طریق دیگر هستند .
علاوه براین، ناسیونالیسم قومی یکی از آن جنبش ها ی ی است که در سایه بحران هسته ای تبدیل به یک نیروی سرنگونی طلب شده است. ناسیونالیسم قومی در متن اوضاع کنونی جهانی، قرار است که نقش اسلام سیاسی در دهه ۷۰ و ٨۰ میلادی را برای اسلام سیاسی ایفاء کند. میخواهد بشیوه عراق و یوگسلاوی بقدرت برسد. در عین حال، نیروی دیگر تلاش دارد که سرنگونی جمهوری اسلامی متضمن آزادی و رفاهیات اجتماعی برای شهروندان جامعه باشد. سئوال این است کدام یکی را بایستی تقویت و کدام را افشا کرد؟
 
۱٣- " بیشتر تظاهر کنندگان مردم بودند. خیلی ها را میشناسم مردم ستم دیده و زحمت کش بودند. منصفانه نیست که اعتراضات حق طلبانه مردم آذربایجان را به حساب ناسیونالیسم گذاشت ."
 
شرکت مردم در هر حرکتی به آن مشروعیت نمی دهد. میدانید که هیتلر هم با رای بسیار بالای مردم انتخاب شد. میدانید در افغانستان مردم ٣ دهه است که برای جریانات رنگارنگ آمریکا میجنگند؟ میدانید در سال ۵۷ میلیونها نفر به فراخوان خمینی به خیابانها می آمدند؟ برای تشخیص هر جنبشی نمی روند نیت تک تک شرکت کنندگان را بپرسند. در عوض با شعارها و خواسته ها و سازمان دهندگان آن حرکت افق و آرمانش را محک میزنند. تلویزیون "گوناز" مشوق و سخنگوی این حرکت بود. شعارها هم فاشیستی بودند. بایستی مردم را هشیار کرد که به سیاهی لشکر چنین حرکتی تبدیل نشوند. در این رابطه خواندن یک مطلب از منصور حکمت را تحت عنوان "قیام مردمی" که خود بخشی از یک مطلب طولانی تر تحت عنوان "فقط دو گام به پس" است را توصیه میکنم .
 
۱۴. شما خیلی زود قضاوت کرده اید. حرکت ناسیونالیستی نبود. فقط تعدادی فرصت طلب شعارهای ناسیونالیستی دادند؟
 
همانطور که گفتم سازمان دهندگان و سخنگویان این حرکت ناسیونالیست ها بودند. بخش دیگر این جنبش در مقابل مجلس در تهران تجمع کرد و قطعنامه مکتوب صادر کردند. کسی نمیتواند ناسیونالیستی بودن این مطالبات را انکار کند.   من در همین جا متن قطعنامه آن تظاهرات را آورده ام و توصیه میکنم آنرا با قطعنامه فعالین ٨ مارچ سنندج که همراه است مقایسه بکنید تا درجه ناسیونالیستی بودن آن حرکت را بهتر تشخیص دهید .
------------------------------
قطعنامه پایانی شرکت کنندگان در میتینگ مقابل مجلس شورای اسلامی
  مقدمه :
در طول هشتاد سال گذشته تمام اقوام و ملل ساکن در ایران شاهد غلبه سیاستهای شوونیستی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تبعیض ¬ محوری بوده ¬ اند که هویت وجودی ایران را، در یکسان ¬ سازی هویتی بصورت عینی یا ذهنی دانسته است .
...
با توجه به موارد بالا ما شرکت کنندگان در میتینگ مقابل مجلس شورای اسلامی مورخه ۷/٣/۱٣٨۵ خواسته های خود را به شرح ذیل اعلام میداریم :
۱.   به رسمیت شناخته شدن زبان ترکی، جلوگیری از کاربرد لفظ مجعول "آذری زبان" در ارگان ¬ ها، مکاتبات و اسناد رسمی کشور و آموزش به زبان مادری در مدارس مناطق ترکنشین کشور  
۲.   تأسیس و راه اندازی شبکه ¬ های رادیو- تلویزیونی سرا سری، خبرگزاری و روزنامه ¬ های کثیرالانتشار دولتی به زبان ترکی و   تأسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی و ایجاد کرسی این زبان در دانشگاه ¬ های کشور  
٣. تضمین حق برگزاری آزادانه تجمعات و اعتصابات و به رسمیت شناختن همایش سالیانه ملت آذربایجان در قلعه بابک ، عدم ایجاد محدودیت برای شرکت ¬ کنندگان وجلوگیری از هرگونه برخوردهای نامناسب امنیتی
۴. اعلام رسمی آزادی تشکیل احزاب ، سندیکاها ، NGO ها و انتشار آزادانه مطبوعات
۵.   حذف موارد ترک ستیزانه ، رفع نشانه ¬ های آپارتاید قومی، نژادی و زبانی و قطع تداوم تفکرات نژادپرستانه از کتب درسی ، ادبیات رسمی و رسانه ها
۶. اعاده کلیه اسامی تاریخی مناطق جغرافیایی آذربایجان (بخصوص نام ¬ های تاریخی آذربایجان مطابق آخرین تقسیمات کشوری در دوران مشروطیت به استان ¬ های اردبیل و زنجان و...) و رفع موانع موجود در نامگذاری اسامی ترکی
۷. تشکیل کمسیون حقیقت یاب متشکل از فعالین حقوق بشر ، وکلا ، حقوقدانان، نمایندگان مجلس ، فعالین حرکت، خانواده های شهدای حوادث اخیر   و ارگانهای مرتبط برای بررسی کشتارهای اخیر و محاکمه و مجازات مقصرین
٨. صدور اجازه تشییع جنازه کشته ¬ شدگان   حوادث اخیر در فضای آرام و   عدم ممانعت از حضور اقشار مختلف مردم در آن
۹. آزادی سریع و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و دستگیر شدگان اخیر
۱۰. رفع توقیف از نشریات آذربایجانی، که در حوادث اخیر و یا قبلاً   از انتشار آنان ممانعت به عمل آمده است
۱۱. عذرخواهی رسمی رئیس جمهور از ملت آذربایجان و خانواده ها شهدا
والسلام
شرکت کنندگان میتینگ مقابل مجلس شورای اسلامی
۷/٣/۱٣٨۵
  ----
این قطعنامه بسیار ناسیونالیستی و مرتجعانه است. انگار در آذربایجان زن، کودک، کارگر و یا تمایل برای مطالبه حقوق مدنی وجود ندارد. انگار مردم احت ی اجی به کار، بیمه بیکاری، رفاهیات اجتماعی، بهداشت و آموزش ندارند.   انگار به ترکی صحبت کردن از نان شب هم برای کارمند و کارگر   واجب تر است .
----------------------
قطعنامه ۸ مارس ۲۰۰۵   سنندج
  ۸ مارس روز جهانی میلیونها انسان آزادیخواه و برابری طلب است. جنبش زنان در این روز کیفر خواست خود را علیه یک دنیا ستمگری، خشونت، بی‏حقوقی و تبعیض و نابرابری طرح می‏کند و دادخواست انسانی خود را بر علیه نظام سرمایه‏ داری   بعنوان منشأ همه مشقات امروز جامعه بشری و حافظان این نظام اعلام می‏دارد .
ما زنان و مردان شرکت کننده در مراسم ٨ مارس همصدا با زنان و مردان معترض جهان خواست و مطالبات خود را اعلام و برای تحقق آن مبازره می‏کنیم .
۱ ـ آپارتاید جنسی را محکوم می‏کنیم و   خواهان لغو کامل قوانین زن ستیز، مرد سالار و نابرابر در جامعه هستیم .
۲ ـ برسمیت شناختن   حقوق   برابر زن و مرد در همه فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی .
۳ ـ سنگسار کردن، خشونت بر زنان و قتلهای ناموسی را جنایت و وحشیگری علیه بشریت می‏دانیم و آنرا محکوم می‏کنیم .
۴ ـ آزادی های فردی، اجتماعی ومدنی مردم   محترم شمرده شود. پایمال شدن این حقوق به هر بهانه ای جرم محسوب میگردد .
۵ ـ تعیین حقوق و دستمزد برابر برای همه آحاد جامعه اعم از زن و مرد .
۶ ـ   زنان خانه دار کارگر بیکار محسوب میشوند. ما خواستار تأمین اجتماعی کامل، شامل بیمه بیکاری، بیمه از کار افتادگی و بازنشستگی و برخورداری از حقوق و مزایای برابر برای کلیه زنان خانه‏ دار هستیم .
۷. همسران و کودکان کارگران از شرایط غیرانسانی که به آنها تحمیل شده به شدت رنج میبرند. ما از اعتراض و مبارزه کارگران و خانواده هایشان برای گرفتن حقوقهای معوقه، افزایش حقوق به نسبت تورم ورفاه خانواده های کارگری   و تامین یک زندگی انسانی و مرفه پشتیبانی می‏کنیم .
 
زنده باد جنبش برابری طلبانه زنان
زنده باد ٨ مارس
جامعه حمایت زنان
 
s.keramat@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست