آئین های نوروزی
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
•
یکی از مراسم کهن و جالب نوروزی، اصطلاحاً «پادشاه نوروزی ساختن» یا «میرنوروزی» نامیده می شد. این مراسم بسیار شبیه جشن ساکایای بابلیان بود و معلوم نیستکدام یک، آن را از دیگری اقتباسکردهاند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱ فروردين ۱٣۹۰ -
۲۱ مارس ۲۰۱۱
دکتر کاوه احمدی علی آبادی عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری است
نوروز یکی از کهن ترین جشن های نه تنها ایرانیان که اقوام مختلف خاورمیانه است که از گذشته های دور تاکنون توسط ملل مختلف، به خصوص ایرانیان با آئین هایی گوناگون برگزار می شود. چنان که در نوروزنامه آمده است، کیومرث از پادشاهان اساطیری ایران زمین، به میمنت آغاز سلطنت خود، اول فروردین را که هر سال در آن نو می شود، مبداء تاریخ قرار داد و خواست تا با آغاز هر سال، نوروز را جشن بگیرند. و بدین ترتیب سال نو میزبان نوروز و آئین های نوروزی شد که رفته رفته به آن ها افزوده گردید. در روایتی دیگر، آن را مقارن با تکیه زدن جم یا جمشید که از پادشاهان پیشدادی ایرانیان بود، می دانند. تصور بر این است که او در چنین روزی بر تخت طلایی ای که توسط مردم حمل می شد، نشست. برخی نیز خاستگاه نوروز را روزی می دانند که کیخسرو به تخت سلطنت جلوس کرد و ایران شهر را به اوج شکوفایی رساند.
میرنوروزی یا پادشاه نوروزی
یکی از مراسم کهن و جالب نوروزی، اصطلاحاً «پادشاه نوروزی ساختن» یا «میرنوروزی» نامیده می شد. این مراسم بسیار شبیهجشنساکایایبابلیانبود و معلومنیستکدامیک، آنرا از دیگریاقتباسکردهاند. نمایشیکه \\ "پادشاهنوروزیساختن\\ "نامداشتو طیآن، پیشاز نوروز شخصیرا به عنوانپادشاه، امیر یا حاکمانتخابمیکردند. نحوه گزینش او نیز در هر منطقه ای متفاوت بود. در حالی که برخی به قید قرعه، او را انتخاب می کردند، در بین اقوامی با شرایطی ویژه برگزیده می شد و در جایی دیگر از بین عوام و مردم عادی و در پاره ای از موارد شخصی را که کمی خُل وضع بود، پادشاه خود می ساختند. او در این ایام حقیقتاً چون پادشاهی پنداشته می شد و مشروعیت می یافت که حکم اش چون فرمان هر پادشاهی لازم الاجرا شود. گماشتگان پادشاه، او را از طلوعآفتابتا پیشاز غروبدر کوچهو بازار میچرخاندند. پادشاهنوروزیکهگاه«میرنوروزی» نیز نامیدهمیشد، دستوراتشباید اطاعت میشد و حقداشتاز کاسبانو تجار وجوهیدریافتکند. ولیچونشبفرا میرسید، اگر او را بهچنگمیآوردند، اجازهداشتند کارهای ویرا بهنوعیتلافیکنند. با پایاننوروز، سلطنتاو نیز چون هر پادشاهی بهپایانمیرسید. مسعودی گزارش می کند که این مراسم در عراق و ایرام متداول بوده است. اما مشاهدات سینوهه پزشک معروف فرعون از جشن هایی به مدت سیزده روز که با پادشاه ساختن احمق ترین شخص همراه بود، آن را ورای ایران زمین و حداقل تا ٣۵۰۰ سال پیش از میلاد می برد.
در تشریح علل چنین رسمی، دلایل متعددی ذکر شده است. عمدتاً آن را جهت تفریح و سرگرمی می دانستند تا با نفی عادات و آداب روزهای عادی سال، روحیه ای تازه کنند؛ همچون لذتی که حین بازی های کودکانه به بزرگسالان دست می دهد و آنان می توانند رفتارهایی را در چارچوب بازی از خود بروز دهند که در موقعیت های روزمره زندگی مجاز به انجام آن نیستند. اما عجیب ترین نظریه را در خصوص از این دست آئین ها، فریزر مردم شناس دارد. او مدعی است که در گذشته طالع بینان، پیشگویان و ستاره شناسان هر از گاهی به این نتیجه می رسند که واقعه ای ناگوار ممکن است پادشاه وقت را به سوی مرگ سوق دهد و فرار از جبر تقدیر ممکن نیست، مگر این که در این ایام خاص، شخص دیگری موقتاً به جای پادشاه نشیند تا آن بلا بر او نازل شود و پس از گذشت زمان مقرر دوباره پادشاه واقعی بر سر تخت سلطنت خویش باز گردد.
از حاجی فیروز تا نوروز نوسال
نمیدانم، چرا در میانبسیاری از کتبیکهبهنمایشهایایرانیمیپردازند، کمتر اثریبهنمایشموسومبه«حاجیفیروز» یا «عمو نوروز» کهکاملاً مردمیدر ایامپیشاز نوروز برگزار میشود، رویآوردهاست! ایننمایشدر سادهترینشکلاشبا یکبازیگر مهیا میشود کهخود را با ذغالسیاهکردهو با خواندنبهرقصو شادیمشغولمیشود و دیگرانرا نیز بهمیمنتسالنو بهشادمانی و پایکوبیدعوتمیکند. ممکناست، آلتیاز موسیقینیز توسط وی یا شخصدیگریکهدر ایننمایشاو را همراهیمیکند، بهکار گرفتهشود. اشعار یا جملاتیکهمیخواند ممکن است تنها توسط خودشگفتهشود یا شخصدیگریبخشیرا کهمعمولاً بهجملاتسوالیبرمیگردد، قرائتکردهو حاجیفیروز در پاسخبهاو، جملاتیا ابیاترا تکمیلکند. خاستگاهو منظور آنهر چهکهبود میتوانتأویلی منحصر بهفرد از آنداشت: سیاهیکهبنا به هر دلیلی، بر حاجیفیروز عارضشدهاست، نمیتواند مانعاز آنشود کهاو شاد و پیروز نباشد! اینخوانشهنگامیمعنادار جلوهمیکند کهدقتشود، عمونوروز سیاهنیست، بلکهانسان سفیدپوستیاستکهخود را سیاهکردهاست؛ یا شاید دقیق تر بتوان گفت آنچه روزگار بر سر او آورده موجب شده تا وی سیاه روی گردد، با این همه او با شادمانی های خود، تقدیر را از رو می برد و با پایکوبی روی صحنهء زندگی، بر سرنوشت سیاه خویش غلبه پیدا کرده و فیروز می گردد.
امروزه حاجیفیروز بهصحنهتئاتر نیز پا گذاشتهاستو اکثراً نقشغلامیرا ایفاء میکند کهقرار استمایهءشادکامیپادشاهیا اربابخود شود، اما او با طنز زیرکانهای، اشتباهاتارباباشرا به رخمیکشد و از اینرویمایهتلخکامیویمیشود و بهنوعیبهنقد اربابکنایهمیزند. شخصیتبازیگر سیاه شدهاو حتیدر نمایشهایعروسکینیز با نام«مبارک» ظاهر شدهاستو بینبچهها بسیار محبوباست. رقیباصلیآن«نوروزخوانسالنو» استکهبا اشعاریسادهو بعضاً محلی(در هر منطقهبهفراخور زبانبومیآنجا) بههر کویو برزنیسرکمیکشد و در مقابلهدایاییاز مردمدریافتمیکند. آن ها شب هنگام با فانوس های خود انگار که به هر سوی بدنبال بهار می گردند و با اشعارشان آن را مزین می سازند. نوروزخوانها در گذشتهدر روستاهایشمالایرانبسیار رفتو آمد داشتند، اما متأسفانهاینکاینمراسمبسیار نادر شدهاند و میرود کهبهفراموشی سپردهشوند.
نمایشی با نام "کوسا"
اقوامآذرینیز بهمناسبتکوچزمستانو آمدنبهار، جشن ها و نمایشهاییمردمیرا انجاممیدهند کهاتفاقاً بعد نمایشیشان بسیار غنیاست. آن ها خود گواه آن اند که نوروز منحصر به پارسیان و آریایی ها نیست، اگر چه خاستگاه اش به آنان تعلق داشته باشد. یکیاز اینمراسم، نمایشیبهنام«کوسا» یا «کوساگردانی»است. گروهکوسا شاملچند نفر نوازندهو بازیگر استکهکم و کیف شان از محلیبهمحلدیگر فرقمیکند، ولیغالباً چوپانانمناطقمختلفآذرباییجانهستند کهآنرا به خانههایمردممیبرند. نقشاولآنبر عهدهکسیاستکهبا لباسیکهاز پوستو پشمبهنظر میرسد، با کلاهی دارایدو شاخ، غولی به مثابه نماد فصلزمستاناست. او با یکنوازندهو شخصیدیگر کهمسئولیتاشبیشتر مواجهبا مردم، گرفتنهدایایآنانو در صورتلزوم، واسطهگریبینکوسا و خانوارها است، گروهرا بهصحنخانهها میبرند. اگر پیشکشیها مکفینباشد، نقشاولخود را بهمردنیا غشکردنمیزند. و بازیگر واسطه، از خانوادهها خواهشمیکند، تا هدایایبیشتریبدهند. او ارمغانها را بهکوسا نشانمیدهد. کوسا بهشوقتحفهها بیدار میشود و آنها را میبیند، اگر کمبود، باز غشمیکند. سپسدر انتها مردمو بچهها با گلولههایبرفیکوسا را که فصل زمستان و نشانهء تاریکی است، میزنند تا برود و آن گاه بهار بتواند بیاید. دقیقاً معلومنیستکهآنچهخانوادهها بهکوسا میدهند، پاداشهاییبراینمایشاشاستیا فدیههای برایآنکهاز دستغول موسمزمستانخلاصشوند، یا شاید هر دو؟! برخیاز نمایشهایکوسا کاملتر اند و در آنها پنجبازیگر یا بیشتر شرکتدارند. نفر اول، شخصیاستبا دو تکهچوبکهگاهبا جنبو جوشو رقص، هدایتدیگرانرا بر عهدهدارد. کوسا نیز بهدو شخصیتنیکو بد تجزیه شدهکه یکیبا لباسیسیاهو شاخ، دیو زمستانرا تداعیمیکند و دیگریبا لباسسفید و تجلیسناریویپیروزیاش(طیدعوایدو کوسا با یکدیگر) در انتهاینمایش، کوساینیکو نماد فصلبهار را مشخصمیسازد. دو نفر نوازندهموسیقیمحلیهستند. گاهبهآنها نفراتیبا نقشهایدیگر نیز افزودهمیشود. یکیاز مهمترینآنان، نمایشگریاستبا لباسیزنانه، کهغالباً چوپاناست، و خود را از طریقعواملظاهریو زیورینمایشو تا حدی بازی، زنمینمایاند. در برخیاز نمایشها نیز ظروفکهنهرا میشکنند تا اشارهایبهپایانفصلکهنگیها داشته باشند. کوساینماد برفو سرما را با گلولههایبرفو کلوخمیزنند و او در حالیکهبهخاطر چنینبدرقهای، برایشانشکلکدر میآورد، بهسویکوههایسرد و پربرفعقب نشینیمیکند تا باشد که نوروز با بهار فرا رسد.
|