نوعی از زندگی
(داستانک)
مسعود نقره کار
•
خاکستری ست با چشمانی سیاه. رنگ خاکستری چشم ها را سیاه ترنشان می دهد. "چهار متر و ۳ سانتیمتر طول ، و تنه اش حدود بیست سانتیمتراست". مرد بلند و بلوند، با چشمانی آبی و درشت ، و موهایی که دم اسبی بافته شده اند،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۷ فروردين ۱٣۹۰ -
۲۷ مارس ۲۰۱۱
خاکستری ست با چشمانی سیاه. رنگ خاکستری چشم ها را سیاه ترنشان می دهد.
"چهار متر و ٣ سانتیمتر طول ، و تنه اش حدود بیست سانتیمتراست".
مرد بلند و بلوند، با چشمانی آبی و درشت ، و موهایی که دم اسبی بافته شده اند، با خنده ی دلنشینی که روی صورت زیبای اش پحش شده ، ازمار اش می گوید.
"هنوز جوان است ، بزرگ تر خواهد شد"
و دستی به پشت سر مار می کشد و بوسه ای بر لب اش می نشاند. چشم های مار بزرگ تر می شود.
مار را از دور دست و سینه اش باز می کند , و روی شانه های اش می اندازد. می باید سنگین باشد , مرد که زیبایی کار و ورزیده است به زور این کار را می کند. مار سر روی شانه ی مرد می خواباند.
برای زنی که از آنسوی خیابان به طرف اش می آید دست تکان می دهد. زن همقد و قواره ی مرد با موهای مشکی ای که پسرانه زده است, زیبایی خیره کننده دارد. روی سینه های بزرگ وسفید اش جانوری شبیه به یک بچه سوسمار نشانده است , خاکستری رنگ با چیزی شبیه تاج خروس برفرق سر, که سریع سر این سو و آن سو می چرخاند. انگار روی بال های دو کبوتر سفید نشسته است.
مرد بوسه ای از لبان زن می گیرد. مار سر بلند می کند , نگاهی به سوسمارکوچولو می اندازد و دوباره سر برشانه مرد می خواباند.
آنان که حیرت زده به تماشا ایستاده اند , بیکدیگر نگاه می کنند.
امریکا/ مارس ۲۰۱۰
|