نوه مهاتما گاندی از نلسون مندلا و پدر بزرگ خود می گوید
گفتگوی زارا مجیدپور با اِلا گاندی
•
اِلا گاندی در سال ۱۹۴۰ در استان کووازولو – ناتال آفریقای جنوبی به دنیا آمد، هفت سال بعد از تولد او هند به رهبری پدر بزرگش، مهاتما گاندی، استقلال خود را کسب نمود. اِلا با تبلیغ خستگی ناپذیر منع خشونت علیه زنان، پا در جا پای پدر بزرگش گذاشته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۵ فروردين ۱٣۹۰ -
۴ آوريل ۲۰۱۱
اِلا گاندی در سال ۱۹۴۰ در استان کووازولو – ناتال آفریقای جنوبی به دنیا آمد، هفت سال بعد از تولد او هند به رهبری پدر بزرگش، مهاتما گاندی، استقلال خود را کسب نمود.
پدرش، مانیلا، سردبیر روزنامه گجراتی- انگلیسی بود و مادرش بنیانگذار مدرسه غیر نژادپرستی در "خانه گاندی" در رژیم آپارتاید. از بخت بلند، اِلا در خانواده ای چشم به دنیا گشود که بر این باور بود که زنان می بایست آزادانه حرف خود را بزنند. از همین رو او توانست اولین زن هندی تبار از نسل خود باشد که آن چه را می پسندید و به آن باور داشت از راه تحصیل و انتشار نظراتش در باره برابری زن و مرد در سراسر جامعه دنبال نماید.
اِلا به عنوان یکی از معروفترین فعالان زن رنگین پوست در آفریقای جنوبی مورد احترام است. در اوت سال ۲۰۰۶ وی سخنران اصلی در مجمع زنان در کیوتو ژاپن بود. او در آنجا خود را اینگونه توصیف نمود: "من به عنوان یک فعال اجتماعی، سیاسی و مذهبی به اینجا آمده ام؛ اما پیش از همه اینها، من یک زن هستم." اِلا با تبلیغ خستگی ناپذیر منع خشونت علیه زنان، پا در جا پای پدر بزرگش گذاشته است.
او علاقه ای به یادگیری زبان آفریکانس- زبان سفید پوستان هلندی تبار و زبان رسمی در دوران رژیم آپارتاید- نداشت و به همین دلیل رشته ی تحصیلی اش حقوق را رها نموده به علوم اجتماعی روی آورد که سال ها در آن به فعالیت مشغول بود. او حدود هشت سال و نیم در حبس خانگی به سر برد. پس از انتقال قدرت به حکومت دمکراتیک در سال ۱۹۹۴ به پارلمان راه یافت و از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ در پارلمان- به عنوان عضوی فعال- خدمت نمود.
سرمشق و الگوی شما "آلبرت لوتولی"،"نلسون مندلا" و "والتر سی سولو" بوده اند که همگی در مبارزه مسلحانه درگیر بودند. از سوی دیگر، الهام بخش شما پدربزرگتان مهاتما گاندی بود که معتقد به مبارزه غیر خشونت آمیز بود. چگونه از این فلسفه های کاملا متضاد الهام گرفتید؟
خود مهاتما گاندی با افرادی چون "شوبهاس چاندرا بوس" و "جایپراکاش نارایان" همکاری می کرد که هر دوی آنها از راه های متفاوت در مبارزه مسلحانه برای استقلال هند فعالیت می کردند. اولی در ارتش هند و دومی در جنبش زیر زمینی که به فعالیت های خرابکارانه مشغول بود. عامل مشترک این دو میهن پرستی و عشق به انسان بود.
این یکی از عوامل مشترک ما در چهار رکن مبارزه در آفریقای جنوبی بود؛ یعنی مبارزه دمکراتیک مردمی در کشور همراه با اصل عدم خشونت. جنبش زیر زمینی، یعنی ارتش آزادی بخش معتقد به راهکارهای خشونت آمیز و جنبش ضد آپارتاید که به روش غیر خشونت آمیز باور داشت.
ماندلا، سی سولو و لوتولی با صدای رسا از جنبش همراه با عدم خشونت حمایت کرده و اعلام نمودند که تنها زمانی به راه حل های جایگزین روی خواهند آورد که حکومت آشتی ناپذیر گردد و جنبش را ممنوع و محدود نماید.
به عنوان نوه مهاتما گاندی و دوست نلسون مندلا، تفاوت آن دو را در مبارزه در چه می بینید؟
انگیزه هر دوی آنها عشق به آزادی و حرمت انسان بود. و در راه رسیدن به این مقصد خستگی ناپذیر و جان بر کف تلاش نمودند تا به هدف خود دست یابند. تفاوت شیوه های این دو نفر تفاوت عمده ای نیست. گاندی، به عنوان رهبر معنوی و رهبر سیاسی مطرح است و نلسون مندلا، به عنوان رهبر سیاسی با اعتقادات اخلاقی قوی. از همین روی، جنبش های آنها با این تفاوت متمایز می شود.
شما از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ به عنوان عضوی از حزب حاکم کنگره ملی آفریقا -اِی اِن سی- در پارلمان بودید. چرا قبل از به پایان رسیدن دوره دوم نمایندگی استعفا دادید؟
استعفای من قبل از اتمام دوره دوم چند دلیل داشت:
- من به حوزه انتخابیه خود اعلام کرده بودم که تمایل ندارم برای دوره دیگر نماینده شوم، اما آنها به انجام این کار اصرار داشتند. یک توافق ضمنی وجود داشت که من قبل از اتمام دوره استعفا بدهم و دلیلش آن بود که احساس می کردم دیگر افراد در حوزه انتخابیه نیز باید در فعالیت پارلمانی تجربه کسب نمایند.
- فکر می کردم که در بیرون از پارلمان برای کشورم و در سطح بین المللی بیشتر می توانم فعالیت نمایم.
- احساس می کردم که پنج سال دوم نمایندگی در پارلمان، سال های خدمت است و برای این که ارائه خدمت کارآمد و رضایت بخش باشد می بایست جامعه را هم نسبت به نقش خود و هم چنین نقش دولت آگاه کرد. این کار در خارج از پارلمان و به عنوان یک فعال سازمان های غیر دولتی -اِن جی او- به صورتی اثر گذارتر می توانست انجام شود.
شما گفتید که "چون یک سیاه بیندیش نه چون یک هندی تبار" الهام بخش شما در مبارزه بود. در دوران رژیم آپارتاید چه فرقی بین یک سیاه پوست آفریقایی و یک هندی تبار بود؟
ویژگی منحصر به فرد رژیم آپارتاید این بود که با تقسیم کردن جوامع و قومیت ها به حیات خود ادامه می داد. هر گروه به حفظ هویت خود تشویق می شد نه به یک هویت ملی آفریقای جنوبی. روشن است که اموری چون ورزش و مانند آن مخصوص سفیدپوستان بود و سیاهان اجازه رقابت در ورزش آن هم در سطح بین المللی و یا نمایندگی کردن کشور خود را نداشتند.
در واقع اهالی آفریقای جنوبی به مردم سفیدپوست خلاصه می گشت و بقیه ما با هویت قومی خودمان شناسایی می شدیم، بعضی به زبان زولو بعضی به زبان کوزآ و برخی به زبان سوتو صحبت می کنند و غیره. ما به عنوان مردم ستمدیده تصمیم گرفتیم از این قومیت خارج شده و به عنوان مردم تحت ستم آفریقای جنوبی زیر پرچم آگاهی سیاهان متحد شویم. اما این برای من هدف نبود. من خود را اهل آفریقای جنوبی می دانم و می دیدم که اولین گام می بایست اتحاد سیاهان ستمدیده و سپس اتحاد اهالی آفریقای جنوبی باشد.
شما با نلسون مندلا قبل از آزادی اش از زندان ملاقات کردید. فکر می کنید بعد از گذشت شانزده سال از انتقال قدرت – از سفیدها به سیاه ها- به اهداف خود دست یافته اید؟
به هیچ وجه. باید به این نگاه کرد که هدف ما چه بود، اهداف ما تا حدود زیادی در منشور آزادی تعریف شده بود. در ده بند آن منشور، به طور کلی خواسته های اهالی آفریقای جنوبی بیان شده است. نژاد پرستی که همواره در کشور چهره نشان می دهد، به هیچ وجه خواست ما نبود. در حال حاضر فاصله بین فقیر و غنی افزایش یافته است و عدم دسترسی به امکانات اولیه چون تحصیلات، بهداشت و دیگر نیازهای زندگی نشان می دهد که ما هنوز به اهداف خود دست نیافته ایم.
اما سئوال اینجاست که کدام کشور است که همه مشکلات گذشته اش را یک شبه حل نموده بدون آن که متوسل به خودکامگی و خشونت شده باشد. ایالات متحده آمریکا و بخش های بزرگی از اروپا هنوز با همین مشکلات ما دست و پنجه نرم می کنند. از این رو اگر دست در دست هم بدهیم و بایکدیگر همکاری نمائیم، شاید بتوانیم راه حل را آسانتر پیدا کنیم؛ چرا که مشکلات این کشور با توسعه طلبی غرب آغاز شده است.
به عنوان یک فعال سیاسی، فکر می کنید که رهبران حزب حاکم کنگره ملی آفریقا به آرمان های بنیانگذاران آن وفادارند؟
به نظرمن بسیاری از رهبران حزب کنگره ملی آفریقا از نظر از خود گذشتگی، تعهد، سخت کوشی و با وجدان بودن از بهترین رهبران دنیا هستند. اما افرادی هم هستند که با انگیزه شخصی وارد این میدان شده اند و مثل همتایانشان در دیگر کشورها، مانع توسعه کشور می شوند. اما خبر خوبی می توانم به شما بدهم و آن این است که در حکومت ما برخلاف حکومت های کشورهای دیگر، لازم نیست که سی سال زمان طول بکشد تا این افراد و شیوه هایشان افشا شوند.
اهداف شما از انتشار ماهنامه "ساتیاگراها" که به تازگی آن را شروع کرده اید چیست؟
"ساتیاگراها" ارزش های نیکو، اطلاع رسانی، آگاهی و آموزش را تبلیغ می کند. این نشریه ضد خشونت گرایی است و واقعیت ها را بیان می کند و به جامعه در تفسیر آنچه اتفاق می افتد، کمک می کند.
بهترین خاطره ی دوران کودکی که از پدر بزرگتان مهاتما گاندی به یاد دارید، کدام است؟
وقتی او ترور شد من هفت ساله بودم. او برای من یک پدر بزرگ دوست داشتنی بود. او عاشق بچه ها بود. من بعضی از لحظه های واقعا شاد زندگیم را با او گذرانده ام. بعضی وقت ها با هم سر یک سفره غذا می خوردیم، گاهی با هم بازی می کردیم و گاهی نیز سعی می کردیم ریسندگی یاد بگیریم.
ذهن پرسشگر من بعضی از مسائل مهم در زندگی او همچون ساده زیستی و زندگی در جمع را متوجه می شد یا انظباط او وقتی که سکوت و قناعت را رعایت می کرد؛ اما من در آن سن نمی توانستم دیپلماسی، فعالیت سیاسی و یا فعالیت های اجتماعی او را درک نمایم.
منبع: شهرزادنیوز
.......................
در صورت تمایل به خواندن مصاحبه به زبان انگلیسی می توانید به وبلاگ زارا مجیدپور به آدرس
www.zara-majidpour.blogspot.com مراجعه نماید.
|