سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بانوی بهار نـَم نـَمَـک می آیـد
(چند رباعی)


ویدا فرهودی


• از شوق، نگاه غنچه پر آب شده است
حتا به قفس پرنده بی تاب شده است

بانوی بهار نـَم نـَمَـک می آیـد
انگار دعای عاشق ایجاب شده است! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ فروردين ۱٣۹۰ -  ۹ آوريل ۲۰۱۱


 
از شوق، نگاه غنچه پر آب شده است
حتا به قفس پرنده بی تاب شده است
بانوی بهار نـَم نـَمَـک می آیـد
انگار دعای عاشق ایجاب شده است!

***

از خاک، ترانه جا به جا می جوشد
هر رهگذری پیاله ای می نوشد
خاتون وطن به کوریِ چشم عزا
از لاله لباس تازه ای می پوشد

* * *

خواهد که زمین زبان گل بگشاید
آواز، غــم پرنــده را بــزدایــد
فریاد کند چو رعد سرکش،بی باک
باران به لطافت زمان افزاید

***

فرمان بدهد به گل که ا زجا برخیز
بر پیکر پیچکان زیبا آویز
پس غمزه کنان به لهجه ی آزادی
گوید که مکن زهیچ سرخی پرهیز!

***

هر لاله که روید از دل سبز بهار
شبنم کندش سرشکی از شوق نثار
رقصان بدَوَد شمیم سرخش بی تاب
تا خفته به خون، شود به سحرش بیدار

***

رو پنجره را به سمت ایران بگشا
بر خطّه ی عاشقان ایمان بگشا
پر کن نفس از صداقت آزادی
با جادوی آن، طلسم زندان بگشا

***

تا بار دهد عشق، فنا باید شد
از بهمن اوهام رها باید شد
هر جا که به خون،جان زمین آغشته است
نی ناله! که پژواک ندا باید شد

***

بنگر که پرندگان غزلساز شدند
در مقدم گل، گلوی آواز شدند
با زمزمه ی جادویشان اهل قفس
آزادتر از هر آنچه پرواز شدند

ویدا فرهودی
بهار ۱۳٩٠


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست