میانجیگری و دیالوگ برای حل اختلافات و ایجاد صلح بین افراد و گروها
چگونه می شود از اختلافهای ناخواسته پرهیز کرد - ۲
آراز. م. فنی
•
اختلاف پدیده ای است اجتماعی و اساسن با وجود مردم و اجتماعات، داشتن منافع مشترک بین پاره ای از افراد و تضاد گروهی با قشرهای دیگر معنی پیدا می کند. جامعه ی بدون اختلاف وجود ندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۵ فروردين ۱٣۹۰ -
۱۴ آوريل ۲۰۱۱
میانجیگری و دیالوگ برای حل اختلافات و صلح بین افراد و گروهها (1)
(چگونه می شود از اختلافهای ناخواسته پرهیز کرد)
گفتمان راهکارهای حل اختلاف: پاره ی دوم
در مقاله ی آغازین نوشتیم که اختلاف بین گروهها، انجمنها، نهادهای مردمی و سیاسی و تشدید برخوردهای خصمانه در بین افراد به امکان یک کار مشترک مدنی و حقوق بشری لطمه زده و تفاهمهای حداقل روی حداقلها را کاهش داده است. این امر ثبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در بین ایرانیان داخل و خارج از کشور دچار اشکال کرده است. شوربختانه این درگیریها امکان استمرار حکومت یک سامان ضد حقوق بشری و توتالیتر را در ایران میسر ساخته است. در طول عمر این حکومت اگر اپوزیسیون دموکراتیک جمهوری اسلام امکان همکاری داشتند بارها این نظام در لبه ی سقوط قرار داشت نبودن آلترناتیو سیاسی است که امکان دوان نظام را تسهیل کرده، تا قدرت حاکمیت. جامعه ی ما بطور عموم دچار بحرانهای گوناگونی است ولی بحران هویت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از همه بیشتر روی ایجاد تضادها و اختلافها تاثیر می گذارد. جامعه سیاسی/مدنی ایرانیان خارج از کشور دچار بحران هویتی دگرگونه ای هست و این مشکل با رویکردهای "میانجیگری و حل اختلاف" قابل بررسی و تعدیل هستند. اینک بقیه ی نوشتار.
اختلاف پدیده ای است اجتماعی و اساسن با وجود مردم و اجتماعات، داشتن منافع مشترک بین پاره ای از افراد و تضاد گروهی با قشرهای دیگر معنی پیدا می کند. جامعه ی بدون اختلافی وجود ندارد. هر اختلاف و تضادی هم بخودی خود منفی نیست ولی تبدیل کردن آن به مشکلات غیرقابل حل که نتیجه ی آن از بین رفتن امنیت سیاسی و عدم همکاری و وفاق اجتماعی شود، نگران کننده است. اختلافات اجتماعی در بین افراد، گروه ها و بطور عموم مردم گاه چنان شدید است که سبب بی ثباتی اجتماعی و سیاسی گشته و مانعی است در مقابل توسعه اقتصادی و موسسه ای شدن دموکراسی و مختل شدن روابط انسانی سالم روزمره در بین شهروندان یک جامعه. پاره ای از این رفتارها می توانند ریشه در نابسامانی سیاسی جهانی و استمرار حاکمیت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تمامیتخواه در جامعه ی ما داشته باشد ولی بخش جدی از درگیریها با آموزش و آشنائی مردم و گروهها با انواع راهکارهای نوین ارتباطی قابل تعدیل هستند. بخصوص در خارج از کشور.
ساده انگاری خواهد بود اگر فکر کنیم که تمامی مشکلات سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی دنیا را می توان با مذاکرات، دیالوگ و استفاده از روشهای صلح آمیز حل کرد. در شرایط فعلی میانجیگری و حل مشکلات بعنوان یک راهکار تکمیلی در کنار سایر رویکردهای اجتماعی عمل خواهند کرد. آنچه مسلم است تغییر در ساختارهای اجتماعی و فکری نیاز به ایجاد شرایط مناسب دارد. فاصله عظیم طبقاتی، نظام کلنیالیستی حاکم و استثمار کشورهای موسوم به جنوب توسط نظام سرمایه داری غربی در چهارصد سال اخیر، در ایجاد ترس، جنگ، خشونت در بین مردم مهمترین نقش را بازی کرده. روابط غیر عادلانه تولید و توزیع قدرتهای حاکم اقتصادی، نظامی و فرهنگی امکان دیالوگ و حل اختلافات را با روشهای صلح آمیز کاهش می دهد ولی نومنه های موفق زیادی را می شود سراغ گرفت که نشاندهنده ی شکست پارادیم حاکم جنگ و نظامیگری خواهد بود.
عدم وجود سازمانهای بیطرف میانجیگر و صلح ساز، امر رفع اختلاف و همکاری بین نهادهای مدنی ارتباط بین افراد و گروه ها را دچار کندی ساخته است. سازمانهای میانجیگر و مشکل حل گشا سالهاست که در کشورهای غربی بعنوان یک عامل موثر در ایجاد دیالوگ و صلح و ثبات سیاسی عمل می کنند. برای مثال در جنگ عراق و ایران نمایندگان سوئدی (الوف پالمه و یان الیاسون) توانستند با میانجیگری خود به قطع جنگ بین ایران و عراق کمک کنند. همین گونه است در مذاکرات بین اسرائیل و دولت خود مختار فلسطین. اگر دخالت نیروهای افراطی دو طرف جدال امکان می داد، قرارد داد صلح اسلو/یا کمپ دیوید در دوره ی کلینتون که با میانجیگری نمایندگان سازمانهای صلح نروژ (با حمایت دولت نروژ) و بین المللی پیش رفت می توانست جان هزاران فلسطینی را نجات دهد. امر میانجیگری امروز بطور بسیار پی گیر بین نیروهای متخاصم در یمن، لیبی، تایلند، مصر و سایر نقاط بحران زا پیش می رود اگرچه به کندی.
تمایز بین اختلافهای بین المللی و کشوری؛ تاثیر اختلافهای بین المللی روی درگیرهای منطقه ای و برعکس
در رابطه با نقش تضادها و اختلافهای بزرگ بین المللی روی ایجاد و یا تشدید اختلاف بین افراد و یا گروها، یا ایجاد جنگ و تاثیر مستقیم جنگ در زندگی روزمره، اقتصاد و رفاه اقتصادی مطالب زیادی در علم روابط بین الملل، جامعه شناسی سیاسی و اقتصادسیاسی بین الملل نوشته شده و در این نوشته ی کوتاه من به این امر – اگرچه مهم - نخواهم پرداخت. اما طبقه بندی کردن اختلافها، توضیح مختصری در باره نقاط تمایز بین آنها و اشاره به نقش آنها در تشدید و یا کاهش اختلافهای فردی و گروهی ناگزیر می نماید. لوئیس کریسبرگ در آنتولوگی که در باره ی حل اختالافهای بین المللی نوشته شده به سه تمایز اساسی بین اختلافها در سطح ماکرو - میکرو پرداخته و در پاساژی که در پائین آمده است می نویسد:
”First, the adversaries in international conflicts are generally clearly bounded entities, governments, with representatives who can speak and commit the party to a course of action. In domestic conflicts, however, the contending parties are often not clearly bounded, and who can speak for them is consequently unclear” (See Louis Kriesberg, 1996: 88).
1. بدیگر بیان فرق اساسی بین اختلافها و درگیریهای بین المللی/جهانی با کشوری بطور خلاصه در این است که در سطح بین الملل هر واحد و یا عنصر درگیر در یک اختلاف، نماینده ی رسمی کشور؛ منطقه و یا نهاد سیاسی و اقتصادی بوده، بعنوان عنصر قانونی پذیرفته شده و دارای مشاورین، حقوقدانان و نیزامکان استفاده از تخصصهای گوناگون در هر حوزه مورد اختلاف را دارا هستند. که در بحثها، دیالوگها و درگیرهای گروه متخصصین در خدمت عنصر بین المللی قانونی عمل می کنند. در صورتیکه این مورد در سطح کشوری و گروهی چنین نیست. عناصر درگیر می توانند فاقد هویت سیاسی و اقتصادی باشند. حوزه های اختلاف بیشتر فاقد مرزهای جغرافیائی مشخص هست. رنگارنگی اختلافها در سطح جهانی بیشتر از سطح کشوری است و غالبن طرفین درگیر فاقد داشتن نماینده و یا سخنگو هستند. گرچه این توضیح عمومی نیست و تعداد استثناها چنان زیاد هست که قانونمند کردن این مورد ما را با مشکل روبرو می کند.
2. اختلافهای بین المللی در درون یک سیستم/ساختار سیاسی و اقتصادی جهانی صورت می گیرد. این توضیح علیرغم اینکه ما به تئوری آنارشیسم در روابط بین الملل به گونه ای معتقد باشیم صادق است. این سیستم فاقد رهبری مشخص هیرارشی گونه است و ارگان تصمیم گیری مشخصی برای تمام ساختارهای جغرافیائی و سیاسی شمولیت ندارد. بنظر من یک نوع هژمونی سیاسی همیشه وجود داشته و عمل کرده است. بعد از جنگ جهانی دوم دو قطب بزرگ عملن شرایط سیاسی اقتصادی را دیکته می کردند و امروز در فقدان آن، امپراطوری سرمایه به هژمونی سیاسی آمریکا چنین نقشی را ایفا می کند. صد البته به نقش چین و باقیمانده ی سیستم شوروی – روسیه – و هم پیمانانش می بایست توجه داشت. قابل اهمیت است یادآوری کنم که تعدادی از این اختلافها و درگیریها در واحد کشوری درون یک سیستم سیاسی مشخص صورت می گیرند و هیرارشی مشخص قدرت نیز برای مثال وجود دارد.
3. شاخص موضوعهای اختلاف در سطح بین المللی آنگونه که آنها شکل می گیرند یا هدایت می شوند با اختلافهای منطقه ای /کشوری به لحاظ کیفی نیز اختلاف دارند. سئوالها/موضوعهای مورد نظر در سطح بین المللی عمومن بر محور اختلافهای ایدئولوژیک، اقتصادی، فرهنگی/ارزشی، مرزهای جغرافیائی و ملی/قومی دور می زند و استفاده از خشونتها و نیروهای امنیتی/نظامی بسیار متداول است گرچه تعداد آن بسیار کاهش یافته است. در صورتیکه اختلافهای کشوری/محلی شدت استفاده سازمان یافته ی قدرت ارتش کمتر است و بیشتر از پلیس و نیروهای مشابه استفاده می شود. مسئله اینجا بیشتر در سطح درون گروهی موردتوجه است. باید تاکید کرد که دولتهای توتالیتر در استفاده از ابزار سازمان یافته ی خشونت بر علیه مردم خود ابائی ندارند و توضیح بالا کشورهای دموکراتیک در بر می گیرد.
4. استفاده از خشونت در سطح جهانی (ماکرو) سازمان یافته است. در صورتیکه در سطح منطقه ای خشونت معمولن خودجوش بوده و به دلیل عدم ارتباط درست در بین نیروهای جامعه ی مدنی و یا افراد صورت می گیرد و از برخوردهای ناپخته ی طرفین ناشی می شود. گرچه اعمال خشونت در سطح گروه ها نیز می تواند سازمانیافته باشد. استفاده ی دولتها و شرکتهای بزرگ از راهکارهای خشن در پیشبرد اهداف خود می تواند مستقیم و توسط نیروهای اجیر/مزدبگیر امنیتی و یا وابسته باشد و یا غیرمستقیم، یعنی خشونتی که در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی بعنوان نرم در آمده است صورت گیرد و اعمال خشونت غیر مستقیم خواهد بود.این مورد را برای مثال در برخوردهای غیر دموکراتیک و نابرابر به زنان، کودکان، اقلیتهای مذهبی/قومی و دگرباشان جنسی نوع خشونتهای ساختاری هستند.
علیرغم حضور غالب این چهار مورد اختلاف در سطوح عمده ی جغرافیائی یعنی جهانی، منطقه ای و کشوری، ما نمی توانیم از قانونمندی در ظهور و یا رشد اختلافات صحبت کنیم. بارها و بارها واقعیتهای روزمره این تقسیم بندی را زیر علامت سئوال برده و عینیت عملی در کلاسبندی این شاخصها را تضعیف کرده است. بدیگر بیان استثناها در اشکال، دلایل و شدت اختلافها چنان زیاد است که نمی توان از یک قانونمندی علمی صحبت کرد. با این یادآوری که مرزهای حرکت و تکامل اختلافها از میکرو به ماکرو بالعکس بسیار سیال و متحرک است. درگیری کوچک محلی می تواند براحتی جهانی شده و برعکس نیز می تواند باشد. جنگها و یا اختلافات داخلی در کشورهائی مثل یوگسلاوی، عراق ساحل عاج، لیبی، افغانستان و کوبا چند نمونه ی گویا در این مورد هستند.
قدمهای اولیه برای دیالوگ (میانجیگری)
باور به ضرورت گفتگو برای رفع اختلاف نخستین قدم برای آغاز پروسه صلح و کاهش اختلاف است. بردباری در توضیح نمونه های موفق تاریخی که به کاهش تنش و درگیری ختم شده نتیجه رسیدن به ایجاد یک جامعه ی با ثبات تر وامنتر باید ختم شود می تواند در ایجاد گفتگو موثر باشد. فشار افراد پیرامونی برای ایجاد ارتباط و دیالوک نیز راهکار مناسبی است. در صورت عدم آمادگی برای گفتگوهای روردرو می توان از تکنیکهای جدید از قبیل تلفنهای همراه، پالتاک، سکایپ، استفاده از ضبط صدا توسط عنصر میانجیگر و گوش کردن به آن توسط طرف دیگر تخاصم می تواند یک شروع خوبی برای میانجیگری باشد. (2)
رهائی از سنتهای دست و پاگیر، سازماندهی و ایجاد محلهای دیجتالی و واقعی برای تجمع جامعه ی مدنی سازمانیافته که در آن امکان تبادل نظر وجود داشته باشد گام مهمی است در ایجاد فضای گفتگو. البته بدون روحیه ی همکاری و نیز عدم تلاشهای نیروهای متاخصم/رقیب در درک همدیگر؛ این فضاها می تواند تبدیل به محیط مناسبی برای کشت اختلاف ها شود. قبل از آن رسیدن به درک عمومی که اختلافها بین نیروهای دموکراتیک قابل حل هستند و نیز شرایط اختلافهای بی پایان و یا حالت اجتماعی نه این و نه آن قابل دوام نیستند، پایه ی اساسی کار می بایست به توضیح تئوریک و مدلسازی صرف شود. گفتگوهای آرام و بی خشونت با حضور افراد بیطرف گام آغازینی است برای شروع پروسه ی رفع اختلاف.
منتقدین عادی به راهکار های حل اختلافات از طریق دیالوگ و میانجیگر می گویند دهن مردم را نمی توان بست و گفتمان آزاد ممکن است باعث اختلاف شود و مهمتر از همه باورمندان به وجود طبقات و تضادهای طبقاتی و تفسیرهای گوناگون از واقعیتها توسط نیروهای قدرت و یا بین گروههای اجتماعی امری می دانند غیر قابل اجتناب که یک انقلاب اجتماعی می تواند حل کند. اگر این دو مورد را بعنوان دو برخورد افراطی بپذیریم و در عین حال قصدمان درک دینامیزم و آسیب شناسی تضادها و دلایل گوناگون بروز برخوردهای خشونت آمیز که خود ناشی از تلاقی خواستهای گوناگون بین افراد و گروه ها هست، باشد و هدف همچنین اگر کاهش تنش و تضاد بین مردم و گروها بوده و ایجاد نرمها و ساختارهای دموکراتیک برای شهروندان و حوزه های گوناگون اجتماعی مد نظر باشد، می بایست راهکارهای مناسب برای حل مشکلات ارایه دهیم. پراگماتیسم و تمرکز روی پیش بردن کارها که می تواند پذیرش حداقل مطالبات سیاسی و اجتماعی متقابل را در برنامه کار قرار دهد، یک ضرورت است. من با توضیحات بخشن بدیهی سعی کردم زمینه را برای نزدیک شدن به جوهر اصلی مطلب آماده کنم. اینک به توضیح مختصر یکی از ضرورتها می پردازم.
فرمولبندی کردن نیازها و مطالبات
قدم اساسی بعدی در پروسه ی حل اختلاف؛ بیان روشن نیازها، ساختار دادن به نیازها، طبقه بندی مطالبات و خواستهای افراد و گروهها از همدیگر است. خیلی وقتها نیازهای طرفین دعوا و یا اختلاف بعد از شروع و گذشت زمان به زاویه گرفتن افراد از همدیگر ختم شده همانند مثل گلوله برفی عمل کرده و در هر چرخش خود برفها و یا در مثال ما موضوعهای مبهم فراونی را بخود جمع کرده و عمومن در یک پروسه ی زمانی هسته و جوهر اصلی اختلاف به بوته ی فراموشی سپرده می شود. باز کردن لایه های گوناگون در هر اختلاف و به نکته ی اساسی/مرکزی تقابل رسیدن، قدم مهم دیگری در ایجاد دیالوگ و ایجاد صلح در جامعه می باشد. آنچه که مسلم است نیازها بعنوان یک پدیه ی اجتماعی نسبی هستند. نیازی می توند برای گروهی در صدر خواستها باشد در صورتیکه همان نیاز برای جامعه و یا گروه دیگر اساسن حل شده و یا در سطح پائین الویت باشد. من در توضیح نظریات ماسلف، گالتون و سایر پژوهشگران این مسئله را بیشتر مورد مداقه قرار خواهم داد.
دلایل اختلاف
دلایل اختلافها می تواند مادی و یا ذهنی باشند. اختلاف می تواند سابقه تاریخی داشته و یا به مسایل جغرافیائی، گفتاری، عقیدتی، و رفتاری نیز بستگی داشته باشند اما تاویل و تفسیر اختلافات همیشه ذهنی و شخصی هستند. البته نوع خاص تاویل از واقعیات (جانبدارانه و تنگ نظرانه) می تواند در یک پروسه طولانی تبدیل به فرهنگ مسلط گشته و گروهی نیز عمل کند. اشکال گوناگون اختلافات روزمره را می توان در برخورد بین افراد چون اختلافات زن و شوهری، خانوادگی، تضاد بر سر چگونگی تقسیم ساعات اطاق لباسشوئی عمومی (در سوئد و کشورهای اسکاندیناوی)، اختلاف در استفاده از آب قنات، زمینهای مشاع، رانندگی و اختلافات کارکنان با مسئولین که محل کار صورت گیرد نام برد. وجود تاویلهای گوناگون از اتفاقات در درون جریانهای سیاسی، بین جریانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حوزه ی بسیار مهمی از کار میانجیگرها را پر می کند. اختلافات همچنین می تواند جنبه های قومی/ملی، جنسی و یا نژادی نیز داشته باشد. یکی از دلایل عمومی اختلافات می تواند پیشداوری های ما نسبت به همدیگر باشد. در رابطه با آنتاگونیستی بودن تضاد ها و یا استفاده از قهر برای حل تضادهای طبقاتی من در یکی از فصلهای این نوشته به توضیح آن خواهم پرداخت، با این توضیح مشخص که به نظر من اکثر اختلافات، طبقاتی، اجتماعی و سیاسی راه حل سیاسی دارند و نه نظامی.
برای مطالعه ی تضاد های فردی و یا گروهی می خواستم از طرحی که یوهان گالتونگ (3) پژوهشگر روابط بین الملل و دکترینهای صلح ارایه کرده استفاده کنم. برخورد ما به اختلافها می تواند حد اقل دو حالت کاملن متضاد بوجود آورد:
1. برخورد خصمانه به اختلاف و قطع ارتباطهای معمولی و عدم همکاری باهمدیگر که نتیجه اش معمولن به ضرر هر دو طرف تمام می شود و من از آن بعنوان بازی دو سر باخت تحلیل می کنم. (4)
2. پذیرش منطقی امکان وجود اختلاف و برخورد عاقلانه، بردبارانه با تضادها و سعی در درک اینکه چرا آن دیگری این و یا آن گونه عمل کرده و یا رفتار کرده/می کند و در نهایت بازگذاشتن درهای همکاری و دیالوگ برای رسیدن به جامعه ای آرامتر. نتیجه بدون تردید به نفع طرفهای متقابل و درگیر بوده و نه تنها هر دو طرف از حل اختلاف سود خواهند برد بلکه افراد و نیروهائی که در ارتباط مستقیم و یا غیر مستقیم با طرفین اختلاف هستند نیز از ایجاد فضای جدید بهره خواهند برد. (5)
من در طرح اولیه تغییراتی داده ام ولی چهارچوب اصلی از کارهای گالتونگ است
مثلث آ. ب. س در بالابا استفاده از طرح پژوهشگر سیاسی و صلح نروژی یوهان گالتونگ برای آنالیز اختلافهای موجود بین المللی تا برخوردهای فردی و گروهی تهیه شده است. با استفاده از این طرح ساده، سه جزء اصلی در هر اختلاف را می شود به راحتی شناسائی کرد. همانطوریکه می بینیم هر گوشه این مثلث بیانگر و نشانگر یکی از سطوح اختلاف است.
- در گوشه ی (آ) می توان رفتارها، فرهنگ، پیشداوریها، شرایط اقتصادی، افکار و عقاید طرفهای درگیر را قرار داد. معمولن اختلافها ریشه در همه ی این موارد دارد ولی یکی از این موضوعها در این و یا آن مورد عمده می شود. طبیعی است که در اولین برخورد ما تنها با قسمت آشکار اختلاف که توسط یکی از طرفین بیان می شودآشنا می شویم. اختلافها معمولن مثل کوه یخ هستند و قسمتهای عمده زیر آب پنهان.
- از گوشه ی ب. می توان برای توضیح رفتار، نوع ارتباطات و یا کنشهای افراد و یا گروهای درگیر در اختلاف استفاده کرد. طرز گفتار، با زاویه گرفتن افراد از تاویل یک حادثه، موضوع و یا عمل و یا در برابر موضوعی قرار گرفتن را بدنبال داشته، و معمولن عکس العمل افراد در تقابل با درک و تاویل طرف دیگر اختلاف موضوعیت پیدا خواهد کرد. در همه ی این فاصله گرفتن ها تاویل ما از حوادث بدون توجه به توضیحات طرف مقابل، مارا از درک واقعی و علت چرائی برداشت متفاوت دیگران باز می دارد. این تاویلهای ما که به عمل/عکس العمل خصمانه منجر می شوند اکثرن امکان همکاری بین افراد و نهادها را کاهش داده و به ایجادبحرانهای گوناگون اجتماعی و هویتی منجر می شود.
- و در نهایت در حوزه ی سوم مثلث؛ آنالیز و توضیح اختلافها، چهار چوب اختلاف، دلایل بروز، کمیت و کیفیت آنها را توضیح داده می شود. این سه مرحله/پروسه در عمل روی همیدگر تاثیر می گذارند. حالا باید دید که این ابزار آنالیز چقدر می تواند در توضیح اختلافات و تضاد های جامعه ی ما جوابگو باشد. من استقلال و مرزهای مشخصی برای هر کدام از این حوزه ها نمی شناسم و دیواری نیز بین وقوع و خاتمه ی اختلاف نمی کشم ولی برای سهولت مطالعه باید قبول کرد که شروع اختلاف در عمل اجتماعی می تواند با نقطه ی آ. شروع شود. حروف انگلیسی انتخاب بسیار درستی در توضیح جای گرفتن گوشه ی مورد نظر در این مثلث هست.
ادامه دارد...
۱- در این نوشتها از نظریات یوهان گالتون- نروژی- یکی از بزرگترین تئوریسینهای صلح، ماسلوف روانشناس، ریچارد فالک، هانا آرنت و مارشال روسنبرگ، جان و. برتون، جان واسکوز و... استفاده خواهم کرد.
۲ - من در قسمتهای بعدی نوشته به ارایه تجربیاتی که طرفین حاضر به گفتگو و دیدار متقابل نبودند و دیالوگ توسط ضبط صوت انجام گرفته خواهم پرداخت.
٣ – Johan Galtung
۴ – Zero- sum game
۵ – Win win solution
|