یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

میدان بسان صحنه ی کنش سیاسی


محمدرفیع محمودیان


• میدان التحریر (قاهره) هم اکنون بسان یک مفهوم سیاسی وارد فرهنگ واژگان سیاسی شده است. مبارزه در میدان از چه ویژگی‌های برخوردار است؟ حضور در میدان، گردهمایی ممتد چند روزه یا چند هفته‌ای، چه تأثیری بر روحیه و کنش انسانها می‌گذارد؟ امتیازها و محدودیتهای میدان در مقایسه با دیگر شکلهای مبارزه سیاسی چیستند؟ این مقاله قصد بررسی و جستجوی پاسخ به این پرسشها را دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۹ فروردين ۱٣۹۰ -  ۱٨ آوريل ۲۰۱۱


در قاهره، صنعا و منامه، میدان نقشی ویژه در مبارزه ی سیاسی توده‌ها علیه دولتهای خودکامه پیدا کرده است. میدان محل گردهمایی دراز مدت توده‌های مبارز شده است، اما نقشی مهمتر از یک مکان جغرافیایی ایفا می‌کند. میدان شکلی نو از مبارزه و شیوه‌ای نو در زمینه ی سازماندهی نیرو را ممکن ساخته است. مهمتر از آن، میدان صحنه ی شکل‌گیری نوعی سیاست متفاوت است. برای باز شناختن آن در ابتدا به سنت فعالیت و مبارزه ی سیاسی چند دهه ی اخیر نگاهی خواهیم داشت و سپس ویژگی‌های آنرا مورد بررسی قرار می‌دهیم.

از جامعه ی مدنی تا حوزه ی عمومی
در پیامد تحولات سال ٨٩ اروپای شرقی مفهوم جامعه ی مدنی در کانون توجه قرار گرفت. نظریه‌پرازان محافطه‌کار و لیبرال دلزده از قدرت هر چه بیشتر دولت و محوریت روز افزون سیاست در عرصه ی مبارزه ی اجتماعی این مقوله را از بایگانی تاریخ نظریه ی سیاسی وام گرفته بسان مقوله‌ای نو به جهانیان معرفی کردند. هدف آن بود که فعالین اجتماعی به اهمیت فعالیتهایی که در گستره ی جامعه، در عرصه ی نهادهای مدنی و بازار، پیشبرده می‌شوند پی‌ببرند و از استقلال آنها در مقابل هجوم سیاست دفاع کنند. پویایی جامعه ی مدنی قرار بود سرزندگی کنشگران اجتماعی را در مقابل دو تهدید مصونیت بخشد: یکی سازمانیافتگی، ابهت و عقلانیت دولت و دیگری مبارزه ی سیاسی در زمینه ی بهره‌مندی از امکانات مادی دو فرهنگی. جامعه ی سررنده ی مدنی نوید نهادهایی برخاسته از اراده ی شهروندان و جامعه‌ای استوار بر کوشندگی شهروندان در عرصه‌های گوناگون زندگی روزمره می‌داد.
امروز در پیامد حاکمیت بی چون و چرای سرمایه و بازار آزاد بر کلیت جامعه از مقوله ی جامعه ی مدنی چندان یاد نمی‌شود. بنظر نمی‌رسد جامعه ی مدنی عرصه‌ای برای مبارزه با سلطه ی بازار و سرمایه باشد یا اصلاً توانسته باشد استقلال جامعه را در مقابل هجوم سرمایه و بازار آزاد حفظ کرده باشد. برای گشودن فضایی باز باید با قدرت سرمایه و نهادهای سیاسی مدافع آن در افتاد و در این جهت باید دست بمبارزه ی مستثیم زد. سرزندگی عادی نهادهای مدنی ار کارآئی خاصی در این زمینه برخوردار نیست. عجیب آنکه بدیل تاریخی جامعه ی مدنی، مقوله ی مبارزه ی طبقاتی نیز دچار افول شده است. مبارزه ی معطوف به تسخیر نهادهای سیاسی و در رأس آن دولت و استفاده از آنها بسان ابزار ساماندهی متفاوت جامعه دیگر آن اعتبار و جذابیت گذشته را ندارد. مسئله فقط آن نیست که مبارزه ی سیاسی و اجتماعی دیگر در چارچوب مبارزه ی طبقاتی علیه ی قدرت یک طبقه ی معین بپیش برده نمی‌شود. بلکه آن نیز هست که کمتر کنشگری بخود همچون عنصر طبقاتی یا عضو یک طبقه ی اجتماعی می‌نگرد.
مفهومی که امروز بیش از پیش توجه عمومی را معطوف خود ساخته، حوزه ی عمومی هابرماس است. حوزه ی عمومی از عینیتی برخوردار است که دیگر مقوله‌های عرصه ی سیاست کمتر از آن برخوردارند. رسانه‌های همگانی، کلوپهای سیاسی، گردهمایی‌های عمومی و جلسات بحث، همه، در صورتیکه به روی همگان باز باشند عرصه‌های گوناگون حوزه ی عمومی هستند. هابرماس حوزه ی عمومی مدرن بورژوایی را برخوردار از قدمتی دویست، سیصد ساله می‌داند و عرصه‌های اصلی شکلگیری آنرا روزنامه‌ها، قهوه‌خانه‌ها و کلوپهای سیاسی می‌شمرد. اصل بنیادین حوزه ی عمومی حق و آزادی هر کس در ابراز تمایلات و عقاید خود است. افکار عمومی قرار است متأثر از تمامی آراء و سلیقه‌ها شکل بگیرد. بنا به داوری اولیه ی هابرماس و آنچه که امروز بیش از پیش مشخص شده حوزه ی عمومی امروز تا حد زیادی سرزندگی خود را از دست داده است. از یکسو رسانه‌ها و عرصه‌های گوناگون بحث و تبادل نظر به پدیده‌های تجاری تبدیل شده‌اند و بر مبنای سودآوری اداره می‌شوند و از سوی دیگر گرایشی مبتنی بر جستن و دنبال کردن موضوعهای داغ ِ جنجال برانگیز بر عرصه‌های حوزه ی عمومی حاکم شده است. بطور کلی از آزادی و تمایل افراد برای پیشبرد بحث و تبادل نظر چیز چندانی باقی نمانده است.

میدان
در این پسزمینه، در شرایطی که عرصه‌های اصلی کنش پویای سیاسی دچار رکود شده‌اند و کمتر امکانی برای دخالت مستقیم افراد در سیاست و ساماندهی زندگی اجتماعی بجای مانده بناگهان گستره‌ای نو به روی همگان و بخصوص کنشگران سیاسی و اجتماعی گشوده شده است. میدان چنین گستره‌‌ای است. گردهمایی‌های اعتراضی مردم در میدانهای تحریر قاهره، لولو منامه و التغییر صنعا (و تا حدی در گردهمایی‌های موقت مردم تهران در دو میدان آزادی و توپخانه) میدان را بسان صحنه ی کنش توده‌ای سیاسی مطرح ساخته است. میدان بسان یک مکان امکانات و محدودیتهایی را برای حرکت سیاسی فراهم می‌آورد که در نهایت آنرا به عاملی بیش از یک جا، یک مکان یا یک ظرف تبدیل می‌کنند. در میدان مردم برای مدتی کم و بیش طولانی ( گاه چند هفته) گردهم آمده، در کناکنش (interaction) با یکدیگر مجموعه فعالیتهایی را پیش می برد. مکان تبدیل به صحنه می‌شود، صحنه ی نمایش بصورت سخنرانی و اجرای موسیقی برای تهییج و سرگرم ساختن حاضرین و صحنه ی نمایشی که در آن افراد یکایک برای یکدیگر نمایشی را بصورت ابراز شور و احساسات اجرا می‌کنند. میدان عرصه ی تصمیم گیری، سازمانیابی و آموزش است. پیشبرد مبارزه وابسته به شور و هیجان، تصمیمها و کنش خود مردم حاضر در میدان می‌شود. در این فرایند مردم در بستر کناکنش، بحث و تصمیم‌گیری تسلط بیشتری بر مسائل سیاسی بدست می‌اورند. در نهایت، میدان در یک دوره ی معین ِ چند روزه یا چند هفته جایگاهی محوری در گستره ی سیاست بدست می‌آورد، سرنوشت سیاسی جامعه را تعیین می‌کند و سپس در یک فرایند بسیار سریع از بین می‌رود. بطور کلی این ویژگی‌ها را می‌توان برای میدان بسان عرصه ی فعالیت سیاسی و مبارزه برشمرد:

١- سیاست توده‌ای
میدان محل گردهمایی همگان است. تفاوتها و تمایزهای طبقاتی پژواک چندانی در آن نمی‌یابند. همه آزاد هستند و تشویق می‌شوند که در آن حضور یابند. در آن شاید برخی بخاطر مقام و اعتبار اجتماعی خود از احترام بیشتری برخوردار شوند ولی کسی به این خاطر از موقعیتی خاص در فرایند تصمیم‌گیری‌ها برخوردار نمی‌شود. در میدان نقش اصلی و رهبری بیشتر از آن کسانی می‌شود که مهارت روانی-اجتماعی بیشتری در زمینه ی تأثیرگذاری، هدایت جمع و اتخاذ تصمیم دارند. جوانان طبقه ی متوسط بخاطر بهره‌مندی از توانمندی‌های بیشتر فرهنگی، بهره‌مندی از خودسامانی و هوشیاری در این زمینه موفق‌ترند و به این خاطر بسرعت و بسهولت رهبری جمع را در دست می‌گیرند. سیاست اما در سطح توده‌ای باقی می‌ماند. مقوله ی جدید سیاست، توده بمعنای کامل واژه در میدان مصداق می‌یابد. خواست مبارزه خواست عمومی جمع (حاضر در میدان) و جامعه است. مبارزه طبقه یا نهادهای خاصی را نیز نشانه نمی‌گیرد. خواست اصلی تغییر ساختار کلی سیاست بوسیله ی بازپس ستاندن قدرت از کسانی است که گمان می‌رود آنرا غصب کرده‌اند. دشمن اینجا بیشتر افرادی معین و رویکردهایی معین است و میدان تمامی توده‌ها در جامعه را نمایندگی می‌کند. آنچه نیز قرار است تغییر کند ساختاری کهنه و فاسد است که گمان می‌رود دارای هیچگونه مشروعیت و اعتباری نیست. جنبه ی دیگر سیاست توده‌ای آن است که در میدان همه فرصت می‌کنند دردها، رنجها و آمال خود را بیان کنند بدون آنکه توافقی در مورد رفع ریشه‌ای آنها وجود داشته باشد. نوعی همدلی حسی-اخلاقی از جمع یک کلیت توده‌‌ای می‌سازد.

٢- سیاست ناب
خواست میدان خواستی یکسره سیاسی است. توده‌ها در میدان خواستی اقتصادی و اجتماعی ندارند. مسئله ی آنها باز توزیع امکانات اقتصادی یا متحول ساختن ارزشها و هنجارهای اجتماعی نیست. خواست اصلی آنها استقرار دموکراسی و گسترش آزادی‌های مدنی و سیاسی است. ‌در ابتدا شاید آنها خواستی رادیکال مبتنی بر تغییر بنیادین نظام سیاسی نداشته باشند ولی بتدریج چنین خواستی را طرح می‌کنند. در نهایت برچیده شدن کامل رژیم حاکم و گشایش ساختار حاکم سیاسی را خواستار می‌شوند. بدیل مورد نظر آنها استقرار آزادی‌های مدنی و سیاسی و دموکراسی پارلمانی است. باور و امیدی که آنها به دموکراسی پارلمانی دارند در جهان کم مانند است. در مقوله ی دموکراسی آنها ساز و کار بر گذشتن از کم و بیش تمامی مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را می بینند. بگمان آنها راه حل مشکلاتی همانند فقر، فساد سیاسی، هرج و مرج سیاسی و اجتماعی، ناکارآمدی ساختار اقتصادی و پپیچیدگی و ایستائی دیوانسالاری، همه، استقرار دموکراسی پارلمانی است. میدان عملاً زمانی به حیات خود خاتمه می‌بخشد و توده‌ها زمانی به خانه بر می‌گردند که مطمئن باشند که رژیم کهنه فروپاشیده است و زمینه ی استقرار دموکراسی پارلمانی مبتنی بر انتخابات آزاد فراهم آمده است. مشکلات اقتصادی و اینکه شاید بر ابعاد آنها در دوران خیزش و گردهمائی آنها در میدان افزوده شده باشد مسئله ی آنها نیست. سیاست در شکل ناب خود، بسان اِعمال قدرت در چارچوب انتخابات آزاد و دموکراسی پارلمانی، مهمترین مسئله ی آنها است. توده‌ها در میدان، رابطه ی خود با یکدیگر را نیز بگونه‌ای یکسره سیاسی سامان می‌دهند. مخالفتها و همراهی‌ها همه متوجه گرایش و نقطه نظرهای سیاسی است. تا بگاهی که در میدان هستند، افراد جز عناصری سیاسی کسی دیگر نیستند. دین، قومیت، کار و حتی عشق (شهوی) آنها تبدیل به مسائلی سیاسی می‌شوند.   

۳- سیاست نمایشی
در خود میدان سیاست ِ اصلی سیاستی نمایشی است. میدان نه بر مبنای دموکراسی پارلمانی و شمارش آراء و تعیین اکثریت و اقلیت که بر مبنای دموکراسی نمایشی اداره می‌شود. در میدان، توده‌ها در کناکنش مستقیم و پی در پی با یکدیگر قرار دارند. برای مدتی طولانی، آنها شبانه روز با یکدیگر هستند و خود در مورد حرکت خویش و آینده ی آن تصمیم می‌گیرند. از این لحاظ، گردهمایی در میدان دارای تفاوتی اساسی با تظاهرات است. در تظاهرات کناکنشی چندانی بین شرکت‌کنندگان وجود ندارد. آنها کمتر رو در روی یکدیگر قرار می‌گیرند. برای چند ساعتی در مسیری معین، رو به جلو راه پیمائی می‌کنند. معمولاً نیز کسانی خاص توده‌ها را به آن فرا می‌خوانند و شعارهای آنرا تعیین می‌کنند. در میدان مهم نیست چه کسی توده‌ها را به حرکت فرا خوانده است. بعد از چند روز کناکنشِ مستقیم، توده‌ها خود حرکت و تعیین سیر تحول آنرا در دست می‌گیرند. کناکنش مستقیم ِ پی در پی و فرصت‌های بیشمارِ تصمیم‌گیری جمعی زمینه را برای شکل‌گیری سیاست نمایشی فراهم می‌آورد. سیاست نمایشی بمعنای تبدیل عرصه‌های کنش، کار و تصمیم‌گیری به صحنه ی نمایش است. در صحنه ی نمایش انسانها بر آین مبنا که در مراسم آئینی شرکت جسته‌اند در همان حال که خود را بنمایش می‌گذارند همچون تماشاچی نمایش دیگران رفتار می‌کنند. آنها از یکسو خود را مسلط به شرایط و نقش خود و علاقمند به مسائل نشان می‌دهند و از سوی دیگر نقشی معین را در مقابل دیگران، بسان انسانی علاقمند به همراهی و همدلی با آنها، بعهده می‌گیرند. در میدان، تصمیم‌گیری در این فرایند رخ می‌دهند. بیش از استدلال، قانع ساختن و کسب توافق، تصمیم‌گیری در فرایند کنش و نمایش از اهمیت برخوردار است. نمایش امری یا پدیده‌ای جدا و مستقل از کنش (انجام کاری یا سخن گفتن) نیست. نمایش عنصر اساسی کنش دسته جمعی یا کنش در حضور جمع است. انسان همواره برای اثری که رفتار، سیما و برخوردهایش روی دیگران می‌گذراد اهمیت قائل است. بدون شک در جایی مانند میدان که تمامی کنشهای انسان در همراهی و در میان جمع صورت می‌گیرد جنبه ی نمایشی کنش به اوج می‌رسد و بعدی کاملاً سیاسی پیدا می‌کند.
به هر رو، در میدان سیاست نمایشی به دموکراسی نمایشی ارتقاء می‌یابد. کم و بیش همه تصمیم‌ها بطور آشکار، در فرایند کناکنشی آکنده از کنش نمایشی اتخاذ می‌شوند. سخنرانی‌هایی پر شور، شعارهای تهییجی، نمایش باز خشم و بیان احساسی همراهی و همدلی همه در خدمت تأثیرگذاری بر یکدیگر و رسیدن به تصممیم‌های مشترک انجام می‌گیرند. در تمامی زمینه‌ها انسانها این چنین کنش خود را پیش می برند و تصمیم می‌گیرند. اینجا بیش از استدلال بهتر یا برخورداری از حمایت اولیه ی تعدادی بیشتری از افراد، پیشبردن نمایشی پرشور مهم است. همه نیز می‌توانند چنین نمایشی را اجرا کنند و بر دیگران تأثیر مورد نظر خود را بگذارند. مهم مهارت در اجرای نمایش و میزان شوری است که افراد بهنگام اجرای نمایش از خود نشان می‌دهند.
سیاست نمایشی نقش مهمی در پیشبرد مبارزه و گردهم‌آمدن در میدان دارد. بوسیله ی اجرای نمایش (سخنرانی‌های پرشور، شعارهای تهییجی، نماز جماعت، رقص و آواز) مبارزه جذاب می‌شود. ولی این نمایشی برای جمع بسان دیگری است و جذابیت آن بخودی خود شوری قدرتمند ایجاد نمی‌کند. توده‌ها، همه، در اجرای آن نقش ایفا نمی‌کنند. مشارکت فردی شرکت کنندگان در میدان در فرایند کنشها و تصمیم‌گیری‌ها بوسیله ی اجرای نمایش شوری قدرتمند ایجاد می‌کند. در این نمایش که نمایشی برای یکدیگر است هر کس خود را بخشی از بازی و به صحنه بردن نمایش احساس می‌کند. درگیری تمام عیار در مبارزه بوسیله ی پیشبردن نمایش برای دیگری و یکدیگر بالاترین حد کنشگری را نزد انسانها بوجود می‌آورد و این به آنها شور کنش و مبارزه می‌بخشد.

۴- کمونیسم
میدان خواست و هدفی کمونیستی ندارد. در صورت پرسش، شاید از کمونیسم نیز اعلام بیزاری کند. نفی مناسبات پولی، لغو استثمار، نابودی فاصله ی طبقاتی و دولت و بر قراری مالکیت اشتراکی و همبستگی عمیق اجتماعی هدف و برنامه ی کمتر کسی در میدان است. ولی در میدان، زندگی بر مبنای اصول کمونیستی اداره می‌شود. در میدان همه کمونیست هستند و کمونیستی زندگی می‌کنند. تفاوتهای طبقاتی در میدان اهمیت خود را از دست می‌دهند. همه کنار یکدیگر، بر سفره‌ای مشترک غذا می‌خورند. بطور معمول کسانی در خانه غذا پخته آنرا بمیدان می‌آورند، سپس ساکنان میدان آنرا صرف می‌کنند. شباهنگام، همین آدمها کنار یکدیگر با استفاده از کمترین امکانات می‌خوابند. هر کس امکانات خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. کسی از کسی چیزی نمی‌خرد. اصلاً پول و کسب درآمد در میدان به پدیده‌‌هایی نامتعارف و نابهنجار تبدیل می‌شوند. هیچکس امکانات و ثروت خود را برخ دیگران نمی‌کشد. ثروت و امکانات برای کسی قدرت و اقتدار نیز نمی‌آفریند. بعد از چند روز اقامت در میدان لباسها همه چروک و کثیف شده، افراد همه شبیه هم می‌شود. تمایز اصلی بشکلی دیگر بین افراد برقرار می‌شود. هر کس از توان نمایشی بیشتری و سرمایه ی فرهنگی فزونتری برخوردار است بیش از دیگران در کانون توجه قرار می‌گیرد. به این خاطر میدان بطور معمول فاقد رهبری متمرکز ثابت است. نهادی همانند دولت در آن دارای کارآیی نیست. انسانها بر مبنای برابری، همبستگی و اجرای نمایش کارها را بپیش می‌برند. به این خاطر تقسیم کار اجتماعی نیز تا حدی ملغی می‌شود. در میدان، بگونه‌ای ثابت کسی رهبر یا پادو، آشپز یا تصمیم گیرند، متفکر یا فرمانبردارِ عمل کننده نیست.
همبستگی افراد در میدان همبستگی شور و مبارزه است. ولی این همبستگی، اجتماع مبارزه یا اجتماعی ارزشی نمی‌آفریند. جمع خود را همبسته با یکدیگر بر مبنای مبارزه برای اهدافی معین یا باور به اصولی معین احساس نمی‌کند. همبستگی اینجا دارای معنایی عمیقتر و وسیعتر است. همبستگی در میدان همبستگی شهروندی است و همه ی افراد گردهم آمده در چارچوب یک دولت ملی را در بر می‌گیرد. افراد گرد هم آمده در میدان خود را همبسته ی همه ی جهانیان، همه انسانهای ستم دیده و سرکوب شده می‌دانند. ولی چون در چارچوب دولت ملی (یا یک جامعه ی ملی) مبارزه ی خود را پیش می‌برند خود را در درجه ی اول همبسته با هم میهنان خود می‌بینند. به هر رو، این همبستگی همبستگی‌‌ای کمونیستی است. همه را، صرفنظر از وابستگی قومی، دینی، طبقاتی و جنسی در بر می‌گیرد. مهم رهایی از هر گونه ستم و سرکوب است. باور اصلی آن است که در صورتیکه ستمها رفع شوند، استثمار و مناسبات مالی به پس رانده شوند و دولت نقشی کمرنگتر در جامعه ایفا کند بر عمق و وسعت همبستگی افزوده خواهد شد.

۵- محدویتها: پیدایش و زوال ناگهانی
میدان دارای محدودیتهای خاصی است. یکی از آنها ترکیب جمعیتی آن است. در میدان بیشتر جوانان مرد نقشی فعال ایفا می‌کنند. این تا حدی بخاطر فرهنگ و نظام ارزشی جوامعی است که بتازگی عرصه ی پیدایش میدان بوده‌اند. ولی تا حدی نیز به آن خاطر است که این گروه سنی-جنسی بخاطر وضعیت سنی، اقتصادی و خانودگی خود آمادگی بیشتری برای شرکت در چنین حرکاتی دارد. محدودیت دیگر میدان آن است که زمینه را برای ایفای نقشی فعال از سوی افرادی فرصت طلب یا شیفته ی بازی و ماجرا جویی فراهم می‌آورد و افراد باتجربه و معقول را از ایفای نقشی تأثیر گذار باز می‌دارد. محدویت سوم میدان آن است که زمینه را برای شکل‌گیری بحثهای جدی و بررسی مشکلات سیاسی و اجتماعی فراهم نمی‌آورد. میدان بیشتر عرصه ی کنش نمایشی است تا عرصه ی کنکاش و آموزش. بزرگترین محدویت میدان اما پیدایش و زوال ناگهانی و سریع آن است. خیل توده‌ها بناگهان در پیامد حوداثی پیش‌بینی نا شدنی گرد هم آمده و پس از چند روز یا چند هفته پراکنده می‌شود. در پی پراکندگی، افراد به زندگی نخستین‌شان باز می‌گردند. بسیاری بار دیگر غرق زندگی روزمره شده دیگر علاقه چندانی به کنشگری سیاسی و جنبش سیاسی و اجتماعی نشان نمی‌دهند. میدان تحولی پایدار در ذهینت و کنشگری افراد دامن نمی‌زند. میدان بدون شک تأثیری محسوس بر سیاست و جامعه می‌نهد. توده‌های وسیعی را وارد عرصه ی سیاست می‌سازد؛ در ساختار سیاسی سوراخ و شکاف ایجاد می‌کند، دموکراسی را مستقر ساخته یا به فرایند استقرار آن یاری چشمگیری می‌رساند و همبستگی ملی را تعمیق و گسترش می‌بخشد. ولی با اینهمه توده‌ها را بشکلی همه جانبه و ممتد درگیر سیاست و مبارزه نمی‌سازد. میدان پدیده‌ای گذرا با میزان تأثیر گذاری محدودی است. پس از بازگشت از میدان، بسیاری آنگونه رفتار می‌کنند که گویی هیچگاه آنجا نبوده‌اند. در زندگی روزمره آنها رفتار سیاسی و اجتماعی متفاوتی نشان نمی‌دهند.
بزرگترین چالش کنشگران سیاسی و اجتماعی و متفکرین رادیکال بررسی این مشکل خواهد است. چگونه می‌توان کنشگری مرتبط با میدان یا تأثیر آنرا را تثبیت بخشید و آنرا به امری پایدار تبدیل کرد؟ چگونه می‌توان از شور توده‌های میدان پاسداری کرد؟ چگونه می‌توان همبستگی و شیوه ی کمونیستی زیست مرتبط با آنرا به سرتاسر گستره ی زندگی گسترش داد؟ بدون شک کمتر کسی حاضر خواهد بود برای دراز مدت در میدان باقی بماند یا شیوه ی زندگی مرتبط با آنرا در تمامی گستره‌های زندگی روزمره بکار گیرد. ولی افراد می‌توانند جای خود را بیکدیگر دهند یا میدان را در مقیاسی خُرد (تر) در بسیاری از عرصه‌های زندگی بر پای دارند. مسئله‌ای که باید به آن پرداخته شود آن است که آیا میدان از آن اهمیت و اعتبار برخوردار است که بخواهیم بر پایداری یا سرایت دادن آن به عرصه‌های متفاوت زندگی اجتماعی آن پای فشاریم. دموکراسی پارلمانی امروز در تمامی جهان در وضعیتی بحرانی قرار دارد. توده‌ها بیش از پیش شور مشارکت در فرایند آنرا از دست می‌دهند. میدان با شور و شوقی که نزد توده‌ها می‌آفریند می‌تواند نقشی مهم در بازسازی شور مشارکت در عرصه ی سیاست ایفا کند. این بعهده ی کنشگران و متفکرین رادیکال است که راه‌های کارآیی هر چه بیشتر میدان و پایدار ساختن آنرا بجویند.

جمعبندی
میدان عرصه‌ای یکسره متفاوت را به روی توده‌ها می‌گشاید. با حضور در میدان، خیل توده‌ها میزانی از همبستگی، کوشندگی و برابری را تجربه می‌کنند که بهیچوجه در عرصه‌های دیگر زندگی روزمره در دسترس کسی قرار ندارد. در کجای جامعه امروز می‌توان سیاست ناب، کناکنش با جمعیتی انبوه و شور و هیجان کنش نمایشی را تجربه کرد؟ راه‌کارهای سنتی سیاست معاصر نیز تجربه ی جهانی متفاوت با جهان حقارت، انزوا و ناتوانی زندگی اجتماعی مدرن جوامع عرب وعده نمی‌دهند. جامعه مدنی وعده ی سرزندگی و استقلال را به شهروندان می‌دهد اما انسانها را محدود به عرصه ی خاصی از کنش و نهادهایی معین می‌سازد. پیشبرد مبارزه ی طبقاتی متکی به دلبستگی و وابستگی همه جانبه به طبقه‌ای خاص، مبارزه سازمانیافته با طبقه‌ای دیگر و جستجوی غایتی معین است. برای مشارکت در حوزه ی عمومی نیز حدی از تسلط بر موضوع‌های مورد بحث، توان استدلال و شیفتگی به عقلانیت گفتاری ضروری است. در مقایسه، برای مشارکت در میدان هیچ شرطی وجود ندارد جز شیفتگی به همبودگی با دیگران، شیفتگی به نمایشی که برای مخاطبین به صحنه می‌رود و دلبستگی به نمایشی که می‌توان برای یکدیگر اجرا کرد. بیهوده نیست که توده‌هایی که بطور تاریخی از کوشندگی سیاسی خاصی برخوردار نبوده‌اند و صحنه‌ای را برای بیان آراء خود در اختیار نداشته‌اند بصورت انبوه بسوی میدان می‌شتابند.
سیاست توده‌ای و نمایشی میدان شور می‌آفریند؛ شوری که توده ی میلیونی را در بر می‌گیرد. بسیاری برای احساس چنین شوری بسوی آن می‌شتابند و سپس جذب آن می‌شوند. این اما محدودیت و شکنندگی میدان را تشدید می‌کند. میدان بسختی قابل تثبیت و نهادینه شدن است. توده‌ها آنرا بناگهان بر پای می‌دارند و سپس در پی رسیدن به اهدافی معین آنرا یکسره ترک می‌گویند. در پی ترک میدان، مردم به خانه و زندگی روزمره خود بر می‌گردند. بسیاری اوقات آنها به همان توده ی لخت (منفعل) سابق تبدیل می‌شوند. در میدان آنها شوری فوق‌العاده از خود نشان می‌دهند، شوری که گاه راه را بر طرح خواستهایی معقول و قابل فهم برای جمعیت خارج از میدان، و سازماندهی بازاندیشیده شده ی مبارزه می‌بندد. ولی همین افراد گاه در پی ترک میدان عرصه ی مبارزه را بطور کامل ترک می‌گویند. چالش بزرگ سیاست رادیکال یافتن راهکارهایی برای پایدار ساختن میدان و حفظ شور مبارزاتی توده‌هایی است که در آن شرکت می‌جویند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست