یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رویاهایی برای تمساح سبز کوچک
نامه ای خیالی از چه گوارا به فیدل کاسترو


مزدک دانشور


• که رویای دوردست برابری و عدالت و شادمانی بر همه ی ترسها و تردیدها پیروز می شود و قابله ی تاریخ زایمان را جز در چرک و خون میسر نمیداند... پس بدرود عموفیدل! از مرگ نهراس که رویاهایت هنوز کاروان سنتاکلارایی را رونق می دهد و به پیش می راند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۲٣ آوريل ۲۰۱۱


گفتی با من بیا!
که "تمساح سبز کوچک
با اولین نجوای ما بیدار خواهد شد"
اما گرینگوی پیر
با شلاق و ششلول و کلاه بوقی مستعملش
منتظر است
تا نزع ما را بر خون ماسه های می سی سی پی ببیند
گفتی به تخممان هم نیست!
چون آنقدر نیشکر به دریا خواهیم ریخت
که در شعرهای نرودا
شیرینی و غروب دریا به هم بیامیزد
و بعد برای همه کودکانمان
گرسنگی افسانه خواهد بود
و فقر
داستانی دوردست
و تا صبح در خیابانهای شهرمان
بوسه و رقص و سامبا حکم خواهد راند...
گفتی که با من بیا!
و من
در مهتابی شهر بی خواب
با تو پیمان بستم
به سختترین تعهدهای قدیسان
که دریا در چشمانت به صخره می نشست
و نوید طوفان آسمان را به خون کشیده بود
وقتی که گقتی با من بیا ال چه!

از روزگاری که فیلسوفان و آهنگسازان عصر روشنگری ناپلئون سوار بر اسب را تجسم انفجار انقلاب عقل و یا "انقلاب سواره" می نامیدند دویست سالی گذشته است و انقلاب فرانسه و "کدهای" ناپلئونی تاثیر شگرف خود را از دست داده اند و زندگی روزمره در اروپا سالهاست که از این مرزهای روزگاری سخت و نامنعطف گذشته است، اما کاروانی که پنجاه سال پیش از کوههای سیرا ماییسترا به سنتاکلارا وارد شد و سپس به سوی هاوانا وزیدن گرفت علی رغم مرگ مسیح گونه ی قهرمانش در کوههای بولیوی و به صخره نشستن "گرانما"، هنوز انرژی و شادمانی و رویا برای روشنفکران جهان سومی به ارمغان می آورد.
به رغم همه ی توطئه های امپریالیسم، طعنه های روشنفکران خودفروش و سیاه نماییهایی ابررسانه های جهانی همین بس که سلامت و تندرستی و آموزش برابر و همگانی در کوبا با همسایه ی ثروتمند شمالی اش برابری می کند و در میدانهای ورزشی پنجه در افکندن با پهلوانان کوبایی سخت دشوار است. آری...کوبای سبز دوست داشتنی همینگوی که روزگاری بهشت قماربازان و عیاشان گرینگو بود و یانکیها آن را به فاحشه خانه ای خوش آب و رنگ بدل کرده بودند اکنون معلم و پزشک و محقق به دیگر کشورهای چپگرای لاتین تبار صادر می کند. توسعه ی ناموزون سرمایه داری وابسته که شهر پر آسمان خراش هاوانا را فرا می رویاند و در عین حال در روستاها روابط "فئودالی" در کشتزارهای نیشکر را به رسمیت می شناخت اکنون فروریخته و توسعه ی موزون به جایش نشسته است. الگویی از توسعه ی درونزاد که البته دود و آتش خاص خود را می آفریند تا از میان آن تولدی فریادگونه صورت بگیرد...تولدی دیرهنگام که سالها به انتظارش بوده ایم و سبب ساز آن خواهد بود که کاروان سنتاکلارایی با قوتی هر چه بیشتر عرصه ی جانها و عصبها را فتح کند و آن تولد دمکراسی است....جانشینی پیران با جوانان و همگامی و توازن با ضرباهنگ مادی تاریخ که در آن نو به جای کهنه می نشیند اما دریغی می ماند که ای کاش توسعه ی موزون در عرصه ی سیاست نیز زودتر به ثمر می نشست و رهبریهای پنجاه ساله جایی برای خودنمایی نمی داشت که سوسیالیسم بی دمکراسی جنبشی استوار بر پایی چوبین است... اما با دانستن همه ی فراز و فرودهای انقلاب کوبا و کاستی ها و کژیهای محصول انقلاب که اکنون بر ما آشکار گشته است اگر در بالکن خانه ای ویلایی در مکزیکو سیتی به نگارنده پیشنهاد می شد که بر کشتی "گرانما" بنشیند و به کوههای سیرا برود البته که پاسخی جز آری شنیده نمی شد که رویای دوردست برابری و عدالت و شادمانی بر همه ی ترسها و تردیدها پیروز می شود و قابله ی تاریخ زایمان را جز در چرک و خون میسر نمیداند... پس بدرود عموفیدل! از مرگ نهراس که رویاهایت هنوز کاروان سنتاکلارایی را رونق می دهد و به پیش می راند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست