گفتمان های رایج درباره نظام جهانی سرمایه و مولفه های استراتژی رهائی
یونس پارسابناب
•
نظام جهانی علیرغم نمایش قدرقدرتی نظامی اش در کلیت خود " در بستر مرگ " افتاده و نمیتواند برای مدت طولانی دوام بیاورد . این وضع چالشگران ضد نظام را در مقابل یک مرحله گذار طولانی قرار داده است . آنها بدون ایجاد یک آلترناتیو انترناسیونالیستی و بدون بسیج قربانیان نظام نمیتوانند به زندگی درمانده ، فرتوت و بی ربط این نظام " مریض " خاتمه دهند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۲۷ آوريل ۲۰۱۱
درآمد
اخیرا بخشی از خوانندگان علاقمند از نگارنده خواسته اند که در صورت امکان اطلاعات بیشتری درباره قدمت و پیشینه نظام حاکم جهانی سرمایه و چند و چون استراتژی مبارزاتی چالشگران ضد نظام را در اختیار آنان قرار دهد . بگذارید در این نوشتار بعد از بررسی تطبیقی نظام جهانی کنونی با نظام های پیشاسرمایه داری و سه شرط ضروری در شکلگیری و رشد نظام جهانی کنونی به تشریح اجزاء و مولفه های استراتژی رهائی از یوغ سرمایه را که توسط بخش قابل توجهی از چالشگران ضد نظام تعبیه و تنظیم گشته اند ، بپردازیم
نظام جهانی کنونی در مقایسه با
نظام های پیشاسرمایه داری
۱ – سرمایه داری به عنوان یک نظام از اوان شکلگیری اش در قرن شانزدهم تاکنون یک پدیده جهانی و جهانی گرا بوده است . در ادوار پیشاسرمایه داری نیز جهانیان شاهد ظهور و عروج نظام های کم و بیش جهانی ( مثل تمدن های چین ، هندوستان ، ایران و روم ) بودند . ولی آن نظام های امپراطوری از دو جهت بسیار اساسی با نظام جهانی سرمایه که امروز بر سرتاسر کره خاکی حاکمیت یافته ، تفاوت داشتند . یکم این که آن نظام ها علیرغم داشتن خصلت های چند فرهنگی ، تکثر زبانی واتنیکی و تنوع دینی و مذهبی امپراطوری های منطقه ای ، قاره ای و حتی چند قاره ای بودند ولی تسلط برکره خاکی نداشتند . دوم این که نظام های موجود پیشاسرمایه داری که عمدتا امپراطوری های وسیع نیمه قاره ، قاره ایی و چند قاره ایی بودند ، با این که هریک دارای یک سیستم سیاسی – نظامی متحد و یک پارچه بودند ولی دارای بازارهای اقتصادی و تقسیم کار متعدد و متکثر بودند که آنها را از نظام جهانی سرمایه به روشنی متمایز می سازد . فقط با شکلگیری و عروج سرمایه داری در قرن شانزدهم در اروپای آتلانتیک و سپس توسعه آن به مناطق دیگر جهان است که ما شاهد رشد و تفوق نظام اقتصاد و تقسیم کار یک پارچه بر کلیه شئون زندگی بشر و نتیجتا توسعه نظام جهانی سرمایه میشویم .
۲ – نظام جهانی سرمایه برخلاف نظام های گذشته ( که دارای نظام و دولت واحد سیاسی ولی شامل صورتبندی های اقتصادی متنوع و تقسیم کار متعدد و متکثر بودند ) دارای اقتصاد جهانی واحد یک پارچه ولی حامل واحدهای متعدد و تکثر سیاسی ( دولت – ملت های متفاوتی ) است . به عبارت دیگر در نظام جهانی کنونی آن چه که جهانی شده و تسلط پیداکرده یک " اقتصاد جهانی " است و نه یک " دولت جهانی " به عبارت دیگر نظام جهانی سرمایه یک نظام جهانی اقتصادی است والا از نظر سیاسی به واحدهای سیاسی ( ملت – دولت ها ) تقسیم شده و علیرغم تلاش راس نظام ( آمریکا ) در جهت تسخیر نظامی جهان ، از وجود یک سیاست و دولت جهانی بی بهره است و جهان ما هنوز هم مثل دویست و پنجاه سال گذشته به ملت – دولت های مختلف با مرزهای شناخته شده تقسیم گشته است .
٣ – این دوئیت و دوگانگی ( نظام اقتصاد جهانی سرمایه در مقابل وجود ملت – دولت های متفاوت ) در واقع لازم و ملزوم هم بوده و دوروی یک سکه اند . بدین معنی که یکی عامل و دیگری معلول نیست بلکه هر دو مکمل بوده و با فروپاشی و مرگ یکی ( نظام جهانی سرمایه ) عمر آن یکی ( دولت – ملت ها ) نیز به پایان عمر خود می رسد .
سه شرط ضروری برای
موجودیت نظام سرمایه
۱ – در شکلگیری و عروج نظام جهانی سرمایه از بستر و درون نظام های پیشین ، سه شرط ضروری نقش داشتند . این سه شرط که با تجزیه و اضمحلال نظام های پیشاسرمایه داری و جایگزینی آنها با نظام جهانی کنونی رابطه داشتند ، عبارتند از : یک – گسترش جغرافیائی حاکمیت سرمایه از طریق " کشف " قاره ها و تعبیه استعمار گرائی : " کشف " و تسخیر و چپاول قاره آمریکا و تخریب و نابودی تمدن های بزرگ و متعدد در آن ( در قرون شانزدهم و هفدهم ) و تسخیر و چپاول کشورهای آفریقا ، آسیا ، اقیانوسیه و بخش قابل توجهی از خود قاره اروپا ( در قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی ) . دو – رشد و رواج روش های مختلف تقسیم کار و کنترل بر آنها بر اساس تقسیم جهان به دو بخش مرکز ( کشورهای اروپای آتلانتیک و آمریکای شمالی ) و بخش پیرامونی نظام ( کشورهای آسیا ، آفریقا ، آمریکای لاتین و اقیانوسیه ) . سه – توسعه دولت های مقتدر و مسلط در بخش مرکز و توسعه و ایجاد دولت های ضعیف و آسیب پذیر در بخش پیرامونی
۲ – کنترل بر تقسیم کار ، بخش های مختلف نظام را در رشته ها و فونکسیون های ویژه صاحب تخصص میسازد ( مثل تخصص در نیروی کار ، تدارک و تهیه منابع خام طبیعی و فراهم ساختن صنایع ) . مضافا در این نظام ما شاهد تقسیم ارضی جهان به فونکسیون ها و وظایف مختلف هستیم . در حالی که بخشی قابل توجهی از آفریقا و آسیا تبدیل به شکارگاه های برده و سپس منابع طبیعی میگردد, بخشی از اروپای آتلانتیک تخصص در مالکیت بر زمین و دیگر منابع تولیدی و مدیریت بر آنها را احراز میکند . به کلامی دیگر در نظام جهانی ، بخش مسلط مرکز صاحب نیروی کار ، منابع طبیعی و انسانی و کلیه تولیدات است و بخش در بند پیرامونی که تولید کننده کلیه مائده های زمینی و انسانی است .
٣ – نظام جهانی در مسیر رشد خود در جهت کسب سود بیشتر یک رابطه ارگانیک بین مرکز و پیرامونی بوجود می آورد مکانیزم این رابطه " تبادل نابرابر " است که همراه با تقسیم کار اجزاء اصلی نظام جهانی سرمایه را تشکیل میدهند . عدم توسعه و توسعه مرکز و پیرامونی نتیجه ضروری تبادل نابرابر کار و زحمت بین این دو بخش از نظام در پانصد سال گذشته تاریخ سرمایه داری بوده است . توسعه نیافتگی بخش پیرامونی و توسعه یافتگی بخش مرکز منبعث از وجود مراحل مختلف در تاریخ نبوده ، بلکه ناشی از لازم و ملزوم و مکمل بودن آن دو در تاریخ سرمایه داری جهانی است . بدون توسعه نیافتگی هیچوقت توسعه یافتگی به وقوع نمی پیوست و هردوی آنها دو روی یک سکه را در تاریخ تکامل نظام تشکیل میدهند .
۴ – پدیده دولت و نقش آن در پروسه تقویت و استحکام رشد سرمایه داری به عنوان نظام حاکم جهانی بی اندازه اهمیت دارد . در نظام جهانی سرمایه ، دولت های بخش مرکز نظام دارای رژیم های مقتدر و مسلط و طبیعتا دولت های بخش پیرامونی دربند دارای رژیم های ضعیف و وابسته به مرکز می باشند .
استثمار جوهر نظام جهانی
۱ – در بررسی نظام جهانی باید جوهر استثمارگر شیوه تولید سرمایه داری را شناخت و عوارض آن را آشکار ساخت. در این نظام ، صاحب سرمایه یک حرص شدید به کسب سود ( به عنوان یک محصول ) دارد که او را از صاحبان ثروت ادوار پیشاسرمایه داری متمایز میسازد . تبدیل هر محصول انسانی به کالا جهت فروش ( پروسه بی پایان کالاسازی ) در واقع خصلت اصلی رژیم سرمایه را تشکیل میدهد . از نظر تاریخی ، نظام سرمایه با تشدید پروسه کالاسازی به موازات توسعه روند خصوصی سازی نه تنها یک پدیده جهانی " بحران ساز " بوده است بلکه امروز خود سرمایه داری واقعاً موجود به یک بحران در زندگی بشر تبدیل گشته است .
۲ – تحلیل جامع از اوضاع مردم جهان نشان میدهد که نظام سرمایه سطح و عمق نابرابری را در جوامع بشری افزایش داده است . فقرزائی و محروم سازی مطلق نیروهای کار و زحمت در بخش پیرامونی جهان همراه بافزایش نابرابری در تقسیم ارزش اضافی در کشورهای مرکز نظام سیمای اصلی نظام را ترسیم میکنند . در حال حاضر ۱۰ تا ۱۲ در صد جمعیت کاری ( نیروی کار ) جهان ( که عمدتاً در کشورهای مرکز زندگی میکنند ) بخش بزرگی از ارزش اضافی کل جهان را در تصاحب خود دارند . این وضع نه تنها به درجه و عمق شکاف اندازی ( پولاریزاسیون ) بین فقر و ثروت از طریق استثمار شدت بخشیده بلکه منجر به جهانی شدن شکاف اندازی های افقی متعددی چون نابرابری ها و جدائی های اتنیکی – تباری ، نژادی ، جنسی و نسلی هم در کشورهای در بند پیرامونی و هم در کشورهای مسلط مرکز گشته است . بررسی چندوچون نظام جهانی و مقایسه آن با نظام های پیشاسرمایه داری ، وجود سه شرط اصلی در تکامل آن و اشاره به پدیده استثمار به عنوان جوهر اصلی وجود و بقاء بالاخره فرود و احتمال مرگ آن منجر به شکلگیری و رواج مولفه ها و گفتمان های متعددی درباره نظام جهانی و آینده آن گشته است .
گفتمان های اصلی درباره
نظام جهانی سرمایه
بطور اجمالی ساختمان نظام جهانی سرمایه را میتوان در هشت مولفه ( و گفتمان ) به شرح زیر بیان کرد :
۱ – نظام جهانی سرمایه یک پدیده جدلی و " بحث انگیز " است که پایه اش را قانون تقسیم کار و قانون " وابستگی به همدیگر " دو بخش آن تشکیل میدهد .
۲ – این دو بخش که عبارت از بخش مرکز مسلط و بخش پیرامونی در بند است ، در واقع بیان تقسیم طبقاتی کار و تبادل نابرابر کار در سطح بین المللی است .
٣ – در این نظام ، هر تغییر اجتماعی خود بخود و بطور اتوماتیک به معنی توسعه در پیشرفت زندگی انسان نیست .
۴ – رشد و توسعه سرمایه داری به عنوان یک نظام ضرورتا به معنی " زندگی بهتر " در " جهانی بهتر " نیست .
۵ – انقلاب تکنولوژیکی – علمی خود به خود ( بطور اتوماتیک ) نمی تواند ترقی و پیشرفت جهان را تضمین و تامین سازد .
۶ – در حال حاضر ( در دهه آغازین قرن بیست و یکم ) نظام جهانی سرمایه با درغلطیدن در بحران عمیق ساختاری در " بستر مرگ " افتاده است . این دومین بار است که نظام در تاریخ پانصد ساله اش با بحران عمیق ساختاری روبرو شده است . نظام سرمایه در اوایل ۱٨۷٣ با اولین بحران عمیق ساختاری روبرو گشت که عواقب منفی آن حوادث ویرانساز جنگ جهانی اول و ظهور فاشیسم و صهیونیسم در سطح جهان بویژه اروپا بود و پی آمدهای مثبت آن وقوع انقلاب اکتبر روسیه و شکلگیری و عروج دوره اول جنبش های رهائیبخش در کشورهای دربند پیرامونی بود . اماّ اکنون در فقدان یک آلترناتیو جدی و منسجم ( چپ جهانی متحد ) احتمال دارد که نظام جهانی " در بستر مرگ افتاده " مثل ضحاک ماردوش سال ها و حتی چهل تا پنجاه سال به زندگی زالو وار و " مغز خور " خود در بستر مرگ ادامه دهد . این نظام امروز بالاخره در سر دو راهی " مرحله گذار " قرارگرفته است : گذار به جهانی پر از " بربریت " و یا گذار به " جهانی بهتر " .
۷ – تاریخ پنج هزار ساله جهان نشان میدهد که بشریت چندین بار در ادوار مختلف در مرحله گذار قرار گرفته است . هر زمانی که جهانیان در مرحله گذار قرار گرفته اند بی تردید انتخاب ها ، بدیل ها و راه های متفاوتی را در مقابل خود یافته اند . گذار به یک نظام جدید به این معنی نیست که فاز جدید ضرورتا بهتر و مترقی تر از مرحله پیشین خواهد بود .
٨ – از منظر خیلی از مارکسیست های ضد نظام منجمله حامیان و مولفین مکتب نظام جهانی ، کمونیسم آخرین و عالیترین فاز پیشرفته سوسیالیسم است . ولی در حال حاضر گذار از نظام جهانی سرمایه به جامعه بهتر ( با چشم انداز های سوسیالیستی ) تنها آلترناتیو مناسب و ضروری برای انسان دوران ماست . با استقرار سوسیالیسم که یک گذار طولانی را از بشریت می طلبد ، مردم با شرکت و مداخله آگاهانه در امور زندگی خود ( دموکراسی ) خواهند توانست خلاقیت های بالقوه خود را به نیروی مادی در خدمت زندگی در جهانی بهتر تبدیل سازند . مولفه های مهم استراتژی این گذار طولانی کدامین هستند و نیروهای ضد نظام چه باید بکنند ؟
مولفه های استراتژی نیروهای ضد نظام
اگر این امر را بپذیریم که نظام جهانی سرمایه بعد از پانصد سال زندگی بالاخره با غوطه ور شدن در بحران عمیق ساختاری جهان را در سر دو راهی گذار قرار داده در نتیجه ضروری است که چالشگران ضد نظام به تعبیه و ترویج استراتژی مناسبی دست بزنند که جهان عوض این که در جاده آشوب و بالاخره بربریت قرار گیرد در مسیر استقرار جهانی بهتر به پیش حرکت کند . این استراتژی که صرفا متعلق به دوره " گذار " طولانی از سرمایه داری فرتوت ، بی ربط و مریض به نظامی بهتر ( سوسیالیسم ) است ، دارای چندین مولفه است که باید مورد توجه چالشگران ضد نظام ( که متعهد به بهبود زندگی قربانیان نظام هستند ) قرار گیرند . منتخبی از این مولفه های مبارزاتی عبارتند از : ۱ – اولین مولفه این استراتژی دامن زدن به پروسه بحثی بزرگ و آزاد درباره خود " دوران گذار " و سرانجام راهی که چالشگران ضد نظام به آن اعتقاد و امید دارند ، می باشد . بدون تردید پیاده ساختن موفقیت آمیز این مولفه چندان کار آسانی نبوده و تاریخ جنبش های مترقی ضد نظام در قرن بیستم نشان میدهد که آنها عموماً در این امر موفق نبوده اند . اماّ امروز جو حاکم بر اوضاع ( درغلطیدن نظام جهانی و اجزاء اصلی آن منجمله خود راس نظام در بحران عمیق ساختاری از یک سو و شکلگیری و عروج امواج مبارزات رهائیبخش از یوغ سرمایه در اکناف جهان بویژه در قاره آمریکای لاتین از سوی دیگر ) فرصت های نوینی را بوجود آورده که چالشگران ضد نظام کنونی را به فوریت و لازم الاجرا بودن این بحث باز و آزاد بیش از پیش آگاه ساخته است . نگارنده امیدوار است که چالشگران ضد نظام که امروز در فوروم های متعدد منطقه ای و جهانی ( مثل فوروم اجتماعی جهانی ) به پروسه بحث آزاد و تبادل نظر در مورد کم و کیف " دوران گذار " دامن می زنند ، به موفقیت های مناسب و جدیدی برسند .
۲ – دومین مولفه ( جزء ) این استراتژی جهانی توجه متعهدانه به امر احتیاجات و مطالبات اکثریت جمعیت جهان در مقطع کنونی است . هر جنبش ضد نظام اگر به خواسته های فوری توده های مردم پاسخگو نباشد با از دست دادن حمایت توده های وسیعی از مردم محکوم به شکست است . زیرا تاریخ مبارزاتی مردم جهان بویژه در قرن بیستم ، نشان میدهد که هیچ تئوری و استراتژی انقلابی و مترقی نمیتواند بدون جلب و جذب توده های وسیع مردم به پیروزی برسد . ولی انگیزه این مولفه که عمدتا یک آکسیون دفاعی و تاکتیکی است .ید توجیهی باشد که چالشگران ضد نظام در خدمت " بازسازی " و " بهبود " نظام فرتوت و درمانده که عملاً در " بستر مرگ " افتاده ، قرار گیرند امروز این مولفه هم در مورد نظام جهانی در سطح بین المللی و هم در مورد اجزاء متعلق به آن در سطح ملی و کشوری مصداق پیدا میکند .
٣ – سومین مولفه و جزء ترکیب دهنده این استراتژی تعبیه و تنظیم اهدافی موقتی می باشد که میتواند از نظر سیاسی فوق العاده موثر باشند . یکی از این اهداف موقتی بسیج مردم و ایجاد همدلی و همبستگی بین احزاب و سازمان های مترقی ضد نظام در مبارزه نامحدود علیه پروسه فلاکت بار و محروم ساز کالاسازی و خصوصی سازی است . " بازار آزاد " نئولیبرالی با ترویج پروسه کالاسازی ( تبدیل محصولات انسانی و طبیعی به کالا جهت فروش ) تلاش میکند که حتی آن تولیداتی را که تا این اواخر برای فروش نبودند ( مثل اعضای بدن انسان ، آب ، محصولات یادگاری ، سربازگیری ، مدارس ابتدائی و... ) تبدیل به کالا ساخته و سپس با اعمال سیاست های خصوصی سازی از سوی اولیگارشی های حاکم ، فروش خصوصی آنها را رواج دهد . چالشگران ضد نظام که حامیان جنبش های مترقی هم " سوسیال " و هم " ناسیونال " هستند نه تنها باید مبارزات زحمتکشان را علیه این پروسه های تخریبی و محروم ساز دامن بزنند بلکه این مبارزات را هم در سطح منطقه ای و جهانی و هم در سطح ملی و کشوری در جهت استقرار سیاست های " کالازدائی "،" خصوصی زدائی " و توسعه تعاونی سازی و ملی زائی همدل و همگون سازند .
۴ – مولفه چهارم این استراتژی بسیج عظیم ترین توده های مردم علیه پدیده جنگ و سیاست های میلیتاریستی در جهان است . اگر هدف در جهت استقرار جهانی نسبتاً دموکراتیک و برابری طلب و عادلانه است در آن صورت باید مبارزات در جهت رهائی از یوغ نظام سرمایه موفق به بسیج توده ها علیه منابع و عوامل اصلی فقرزائی و محروم سازی تعبیه و تنظیم گردند . ولی نیروهای اجتماعی و سیاسی که امروز در سراسر جهان علیه فجایع و جنایات جاری در افغانستان ، عراق ، پاکستان ، کنگو ، سومالی ، یمن و.... مبارزه میکنند نباید نسبت به نظام و تغییر در شکل حکومتی و اداری آن در توهم باشند . زیرا میلیتاریسم بخش لاینفکی از متابولیسم اجتماعی نظام جهانی است . به موازات پروسه های کالاسازی و خصوصی سازی ، گسترش جهانی قدرت نظامی و تاسیس پایگاههای نظامی در پنج قاره جهان بخش لاینفک جهانی شدن سرمایه و منابع و عموامل اصلی فقرزائی و محروم سازی توده های مردم بویژه زحمتکشان در جهان است . چالشگران ضد نظام هر کجا هستند درعین حال که از خواسته های فوری مردم در ارتباط با جنبش ضد جنگ باید دفاع جدی و صمیمانه کنند باید تأکید ورزند که مبارزه جدی علیه میلیتاریسم و تبعات آن – جنگ های " طولانی " و " بی پایان " و گسترش پایگاههای نظامی و جنگ به اکناف جهان – نمیتواند بدون مبارزه علیه نظام جهانی سرمایه و مولفه های فلاکت بار آن به کامیابی برسد .
جمع بندی و نتیجه گیری
۱ – واقعیت این است که نظام جهانی علیرغم نمایش قدرقدرتی نظامی اش در کلیت خود " در بستر مرگ " افتاده و نمیتواند برای مدت طولانی دوام بیاورد . این وضع چالشگران ضد نظام را در مقابل یک مرحله گذار طولانی قرار داده است . آنها بدون ایجاد یک آلترناتیو انترناسیونالیستی و بدون بسیج قربانیان نظام نمیتوانند به زندگی درمانده ، فرتوت و بی ربط این نظام " مریض " خاتمه دهند . این حقیقت را راس نظام و اجزاء اصلی امپریالیسم " دسته جمعی سه سره " بخوبی میدانند و بدین علت است که هزینه های سرسام آوری را بعهده میگیرند . آنها در جهانی پراز آشوب و آشفتگی به روند پولاریزاسیون افقی ( تجزیه و تقسیم مردم جهان بر اساس تضادهای کاذب و تلاقی های قلابی و اشتعال جنگ های تباری – فرهنگی و دینی و مذهبی در اکناف جهان ) تشدید بخشیده و با حبس بخش قابل توجهی از توده های زحمتکش در زندان های " خانواده توهمات " ، چالشگران ضد نظام ( بویژه مارکسیست ها ) را از حضور و فعالیت در میدان کارزار زحمتکشان جهان محروم میسازند تا بتوانند به زندگی زالووار خود از طریق رواج بیشتر پولاریزاسیون عمودی ( تعمیق شکاف بین فقر و ثروت = ادامه انباشت سود از یک سو و افزایش فقر و نابرابری مادی از سوی دیگر ) ادامه دهند .
۲ – . در گستره وسیع این چالش جدی است که جنبش های مترقی ضد سرمایه موفق خواهند گشت که خود را برای گذار طولانی و درازمدت از حاکمیت نظام " در بستر مرگ " افتاده و ورود به نظامی بهتر و انسانی تر " با چشم انداز های سوسیالیستی و برابری طلب " آماده سازند .
|