یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دربدری


ویدا فرهودی


• چه روزها و چه شب ها که بی قرار سرودم
هزار رمز نگفته به سِـحر کلک گشودم

به گوش باور تــُردم طنین عشق می آمد
به هر کجای که رفتم،به هر کجای که بودم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ٣ می ۲۰۱۱


 چه روزها و چه شب ها که بی قرار سرودم
هزار رمز نگفته به سِـحر کلک گشودم

به گوش باور تــُردم طنین عشق می آمد
به هر کجای که رفتم،به هر کجای که بودم

خیال خام،مدامم به دام وسوسه افکند
دروغ طبعیِ او را بدون وقفه شنودم

عطش به عشق، سرابی به شکل وصل نشان داد
من اش چو چشمه ی زمزم به هر روال ستودم!

و سایه ای زحضوری چو از سراب فرا جـَست
اثیر معجزه گون را چه بی گدار ربودم

نشستمش به تماشا که عین واقعه ای بود
کنار پیکر نرمش بدون فکر، غنودم

به روی دفتر خیسم چو اشک دربدری کرد
به استعاره، سرشک از نگاه شعر زدودم

و هر چه خواند به گوشم، شنیدمش و نوشتم
چو شعله واژه شکفت و به آتشش بفزودم

ز هـُرم معجزه اش چون که سوخت جان پریشت
مگیر خورده تو را گر حذر از آن ننمودم

که سهم من غزلی شد هماره غرق معما
بدون آن که بدانم چه کرده ام و چه بودم

ویدا فرهودی
بهار ۱۳٩٠


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست