•
تمام شب بیدار ماندی
سر بر علفهای خیس
گوش دادی
در نهانخانهی زمین
فریاد ریشه دواندن زندگی را
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۴ می ۲۰۱۱
تمام شب بیدار ماندند
پشت دیوار بلند باغ
گرسنه
زوزهی جانوری غریب
بیخوابیشان را میآشفت
و عطر شکوفههای سیب آنسوی را
با نسیم که نوشیدند
به خیالشان
در باغ را چنان کوبیدند
که کوبه از جا کنده شد
مست و لَخت بر دیوار تکیه داده
هنوز زوزهی لذت بخشی در حفرههایشان میپیچید
تمام شب بیدار ماندند
سرگردان
و در روشنایی کمرنگ
پرندهای پر شتاب
از باغ پر کشید
بال بر ستارهی سحر سایید
و رویای زمینی, آسمان
شکوفه باران شد
پوز خند زدند
و رد پرواز را
بی هیچ حسرتی نگریستند.
تمام شب بیدار ماندی
سر بر علفهای خیس
گوش دادی
در نهانخانهی زمین
فریاد ریشه دواندن زندگی را
از نفس تبدار مهمانی
که در ایوان, تاریک مهمانسرای
شام نخورده
شتابان
چراغی افروخت
و رفت
سر بر علفهای خیس
تمام شب بیدار ماندی
و از جرقهی دو سنگ
ذرهای از جادوانگی را نوشیدی.
بادبانها را بر افراشتیم
به عرشه آمدیم
و تمام شب بیدار ماندیم
به تماشای سوسوی چراغی در ساحل دور
موج آشوبگر
خانهی کَف بود و ستاره و آتش
خدایان دریا سفره گسترده
فروتنانه تعارفمان کردند
جامی از دست پریان آوازه خوان دریا حتی ننوشیدیم
و از کنار عروسان دریایی مروارید پوش
که به امید لبخندی
پیرهن پیش پایمان فرش کردند
بی تاملی، عبوس نیز گذشتیم
به خانهی صدفهای آهکی نومید فرو رفتند
و ما خاموش بر عرشه،
تمام شب بیدار ماندیم،
خیره بر فانوس ساحل
آنچنان که چشممان کم سو شد
و خشنود
که ابریشم جامهمان خشک ماند بر تن
و راندیم،
با بادی موافق شتابان راندیم
غافل از آنکه دور از چشم کم سوی ما
ستیز بود و یگانه شدن ستاره و آتش با دریا
به ساحل که رسیدیم
کود کان گرسنه
گِرد صندوقچههای سوغاتی
آه کشیدند و گریستند
و ما کسل سر به بالین گذاشتیم.
مرضیه شاهبزاز، آتلانتا، اردیبهشت ۱۳۹۰
|