یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۵ می ۲۰۱۱


 «بن بست آمریکا در سوریه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به نوشته‌ی سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛ثبات سیاسی و امنیتی سوریه در فاصله سالهای ۱٣۵۰- زمان آغاز ریاست جمهوری حافظ اسد- تا امروز بعنوان نقطه ضعف بزرگ آمریکا و رژیم صهیونیستی تلقی شده است چرا که وجود رژیمی مخالف آمریکا و اسرائیل در میان جمعی از کشورهای وابسته به واشنگتن و تل آویو و با وجود محدودیت های فراوان اقتصادی و ژئوپلیتیکی، قدرت فائقه آمریکا در جهان و اقتدار منطقه ای رژیم صهیونیستی را به چالش می کشید.
اگر نگاهی به نقشه جغرافیایی و تاریخ ۴ دهه اخیر بیاندازیم در می یابیم که سوریه در محاصره جغرافیایی مخالفان خود قرار داشته است. در شمال در فاصله سالهای ۱٣۵۰ تا ۱٣٨۰ با نظامیان و احزاب سیاسی وابسته ترکیه، در جنوب با دولت انگلیسی اردن و رژیم صهیونیستی، در شرق با رژیم وابسته صدام حسین و در غرب با رژیم مسیحی الیاس سرکیس لبنان مواجه بود ولی در طول این مدت این نظام ثبات سیاسی و امنیتی خود را حفظ کرد و دستخوش ناآرامی نگردید. این در حالی است که در این مدت همه کشورهای اطراف سوریه که عزم خود را برای بی ثبات کردن این کشور جزم کرده بودند، دستخوش تغییرات عمده شدند. نظام لائیک غرب گرا در ترکیه فرو پاشید، صدام حسین ساقط شد، رژیم صهیونیستی در آستانه فروپاشی قرار گرفت و از اقتدار آن چیزی باقی نماند. نظام سیاسی لبنان که وابسته به اسرائیل بود جای خود را به مقاومتی متحد سوریه داد و اردن از صحنه تحولات خاورمیانه حذف و در داخل با یک جنبش قوی مذهبی مواجه شد.
آرامش سوریه در این دوران نشانه روشن شکست طرح های اسرائیلی، آمریکایی و... بود بر این اساس بی ثبات سازی سوریه و جدا کردن آن از ایران و جنبش های اسلام گرا در منطقه همواره در دستور کار بود. سوریه در این دوره یک بار با حمله نظامی آمریکا به بخشی از منطقه همجوار با عراق- منطقه بوکمال در استان دیرالزور در پنجم آبان ۱٣٨۷- مواجه شد، چندین بار با حمله هوایی رژیم صهیونیستی- جدیدترین آن حمله هوایی به تل ابیض واقع در منطقه دیرانی در شهریور ۱٣٨۶- بود. ضمن آنکه رژیم تل آویو عملیات های تروریستی زیادی که هدف آنها عمدتا از میان برداشتن رهبران مقاومت فلسطینی و لبنانی بود در خاک سوریه اجرا کرد.
ترور مشکوک رفیق حریری در ۲۵ بهمن ۱٣٨٣ فرصتی بود تا غرب برای واژگون کردن نظام سیاسی سوریه فعالیت خود را متراکم نماید. روند متهم سازی سوریه از بهار ٨۴ آغاز شد و تا آخر این سال با شدت استمرار یافت. این فشارها آنقدر زیاد بود که بسیاری از تحلیلگران با قاطعیت از حتمی بودن سقوط رژیم بشار اسد خبر می دادند ولی در نهایت این فشارها به شکست انجامید و از قضا پایه های رژیم دمشق را مستحکم تر کرد چرا که بشار از این آزمون سخت با موفقیت بیرون آمد.
نظام حاکم بر سوریه برخلاف آنچه تبلیغ می شود، «علوی» نیست. البته علوی ها
که حدود ۱۰ درصد از جمعیت ۲۲ میلیونی سوریه را به خود اختصاص داده و عمدتا در استان غربی لاذقیه زندگی می کنند، بخشی از حاکمیت را در اختیار دارند ولی در سوریه پست های عمده حکومتی شامل وزارتخانه ها، فرماندهی نظامی، استانداری ها و سفارتخانه ها در اختیار اهل سنت- با حدود ۷۴ درصد جمعیت- قرار دارد. از این رو اتهام «علوی بودن» - به معنای حکومت اقلیت بر اکثریت- جا نیفتاده است. در واقع آنکه بر سوریه حکومت می کند «حزب بعث» است که سیطره کاملی بر دولت و ارتش دارد و بعثی های سوریه عمدتا سنی هستند.
سوریه طی ۶ هفته گذشته شاهد بروز ناآرامی ها و اعتراضاتی در چند نقطه آن شامل دمشق، درعا، حمص، حماء، خامورا و رأس العین بوده است. این اعتراضات در این فاصله بطور هفتگی پیگیری شده و جمعیت هایی بین ۲۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر را دربر گرفته است. اگر به فیلم هایی که روی اینترنت قرار گرفته مراجعه کنیم و خبرهایی که رسانه های غرب در این مورد با آب و تاب منتشر کرده اند را ملاحظه نماییم به هیچ وجه با جمعیتی بیش از ۲۰۰۰ نفر مواجه نمی شویم. در این میان دمشق در یک مورد شاهد تجمعی در مسجد اموی بود و تعداد شرکت کنندگان در آن بنا به نقل رسانه های غربی حدود ٨۰۰ نفر بوده است. اما در عین حال اکثر رسانه های غربی بدون آنکه از تعداد معترضین یا تعداد شهرهای درگیر اعتراض سخنی بگویند مدعی شده اند که «اعتراضات سراسر سوریه را فرا گرفته است» یا مردم سوریه در روز «جمعه بزرگ» به میدان آمدند و خواستار سرنگونی رژیم بشار اسد شدند. در مورد تحولات سوریه نکاتی وجود دارد:
۱- عملکرد پلیس و نیروهای امنیتی سوریه با تظاهرکنندگان در مجموع «خشن» و توأم با تعدادی تلفات بود و این مسئله نشان داد که دستگاههای نظامی و انتظامی سوریه، درایت لازم را در مواجهه با اعتراضات محدود مردمی نداشته اند و خود این مسئله که ابتدا شش هفته پیش در شهر ۱۰ تا ۱۵ هزار نفری «درعا» اتفاق افتاد یکی از عوامل تداوم این اعتراضات و تکرار آن در جاهای دیگر بود.
۲- غرب از ابتدای انقلابات اسلامی در کشورهای عربی روی این موضوع که دامنه اعتراضات به سوریه و ایران هم می رسد، تاکید داشت. آنان از این مسئله چند هدف را تعقیب می کردند. هدف اول این بود که سوریه و ایران را واقعا درگیر کرده و نظام های سیاسی آنان را با چالش مواجه نمایند. هدف دوم این بود که وجهه ضدآمریکایی و ضداسرائیلی نهضت های مردم عرب و مسلمان را مخدوش گردانند و بگویند در این تحولات آمریکایی بودن یا نبودن رژیم ها مسئله نیست ببینید ایران و سوریه ضدآمریکایی هم درگیر این ماجرا هستند.
هدف سوم و مهمتر غرب این بود که با اقدامی کاریکاتوری- تجمع حقیرانه ۲۵ بهمن در تهران و چند تجمع فروردین سوریه- ایران و سوریه را از حمایت انقلاب هایی که قطعا به نفع آنان می باشد، منع نموده و به این کشورها بگوید اگر می خواهید دستخوش ناآرامی نشوید بیایید کمک کنید تا این انقلاب ها را- که خطری بزرگ برای اسرائیل است- خاموش نماییم!
٣- آمریکا و سایر کشورهای غرب برای ورود به این پرونده از عناصر مختلف قدرت خود استفاده کردند. عنصر حقوقی- تصویب قطعنامه علیه سوریه و ورود دبیرکل سازمان ملل و نهادهای حقوقی وابسته به شورای امنیت-، عنصر ارتباط جمعی- رسانه ها- عنصر الکترونیکی- اینترنت- و عنصر تحریم اقتصادی- بیانیه مقامات آمریکا در ماه آوریل علیه ایران و سوریه- به میدان آوردند و با مدل سازی - استفاده از مدل بنغازی یعنی وقوع درگیری نظامی داخلی و دخالت نظامی ناتو- تلاش کردند تا دولت و مردم سوریه را از آنچه در انتظارشان است بترسانند و آنان را با طرح های آمریکا هماهنگ نمایند که البته این از خوش خیالی آنان است. آنان توقع دارند کشوری نظیر ایران که در اوج اقتدار نظامی ایالات متحده در عراق، فرش را از زیر پای آمریکا کشید، در این شرایط که وابستگان آمریکا گرفتار دومینوی سقوط شده و خود آمریکا هم در حال هزیمت از منطقه است، بترسد و به دام ایالات متحده بیفتد و...
۴- غرب گمان می کرد که معترضان سوری بشار اسد از فضای منطقه ای مبتنی بر اسقاط نظام های سیاسی وابسته استفاده کرده و به میدان می آیند و حال آنکه معترضان نظام سیاسی تمرکزگرای سوریه همان مخالفان جدی دخالت آمریکا و رژیم صهیونیستی در امور کشورهای اسلامی اند. اخوان المسلمین سوریه مهمترین اپوزیسیون نظام کنونی است که با آغاز تجمعات اعتراضی در سوریه از این تجمعات تبری جست و آن را توطئه ای علیه ثبات و آرامش و تمامیت ارضی این کشور دانست. به همین دلیل دامنه اعتراضات کنونی علیه بشار اسد تاکنون محدود مانده است.
۵- رژیم صهیونیستی اگرچه به عنوان یک آرزو از تضعیف و اسقاط بشار اسد استقبال می کند ولی در عین حال خود را در وضعیت شکننده می بیند و از این رو در مورد تجمعات اعتراضی کنونی در ۵ شهر سوریه به اظهارات ضد و نقیض روی آورده است. راز این سردرگمی آن است که هرگونه ناآرامی و بی ثباتی در سوریه مستقیما به مرزهای جنوب غربی سوریه -جولان و جبل الشیخ- منتقل می شود. بی ثباتی در این نقطه یعنی بروز حوادث و رخدادهای امنیتی که از کنترل رژیم صهیونیستی خارج است. بعضی از مقامات و رسانه های رژیم صهیونیستی گفته اند ناآرامی در سوریه ٣٨ کیلومتر مرز ناآرام اسرائیل با لبنان را تبدیل به حدود ۱۰۰ کیلومتر مرز ناآرام می کند.
در عین حال بعضی از مقامات امنیتی رژیم صهیونیستی هم گفته اند که اگر نظام سیاسی سوریه دستخوش ناآرامی جدی در درون مرزهای خود شود برای متحد نگه داشتن مردم سوریه و غلبه بر ناآرامی های داخلی به سوی جنگ با اسرائیل حرکت می کند. این در حالی است که با توجه به اسقاط نظام وابسته مبارک در مصر وقوع درگیری میان سوریه و رژیم صهیونیستی مرزهای مصر را هم برای این رژیم ناامن می کند و این ماجرا می تواند به یک آنارشی کامل امنیتی منجر شود و رژیم اسرائیل را درگرداب ناشی از آن محو نماید.

خراسان:بوسه برهدیه یاس
«بوسه برهدیه یاس»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی خراسان به قلم کورش شجاعی است که درآن می‌خوانید؛بارش چند ساعته و متناوب باران، حال و هوای چهاردهمین روز اردیبهشت را حسابی بهاری کرد، درختان در همه جای مشهد چنان باطراوت و پرنشاط قد برافراشتند و برگ های سبز خوش رنگ خود را رو به آسمان چندان به سماعی عاشقانه لرزاندند، که هر بیننده ای را مسحور و شاید به جذبه ای عاشقانه دچار می کرد چنان که گویی اینجا در همین حوالی رنگ و بوی بهشت را در مقیاس و معیار این جهانی می توان تجربه کرد.
هر چه به حوالی خیابان کوهسنگی نزدیکتر می شدیم ، حال و هوای دلها گونه گون تر، ضربان قلبها تندتر و چشم هایمان مشتاق تر دیدار یار می شد.
آخر می گویند بهار فصل شکفتن گل ها و خصوصا شکفتن یاس است و سرکشیدن خرمن گل های یاس از دیوارهای پرخاطره، همان یاسی که همسایه و هم عطر و بوی گل محمدی است، و نمی دانم بهار امسال و شکفتن شکوفه های یاس چرا قرین خزان یاس وجود زهرای اطهر شده است و چه سری است که یاس پربار و پربرکت وجود فاطمه حتی در هنگامه فصل «کبودی» و به گاه محروم کردن زمین و زمان از وجود ظاهری خود باز هم و هنوز هم و تا ظهور مهدی اش دستی بخشنده به بخشایندگی تمام هستی دارد و همچنان تشنه جانان و محبان و منتظران و عاشقان خود را هبه و هدیه عطا می کند و چه قرب و منزلتی دارد «هدیه یاس» کبود و چه سعادتمندند قابلان و گیرندگان هدیه از محضر مطهر زهرای عالم وجود.
حال دیگر لحظه دیدار نزدیک بود در یکی از خیابان های کوهسنگی که درختان آن جا نیز مثل درختان همه کوچه ها و خیابان های مشهدالرضا قد برافراشته و برگ هایشان سبز سبز و خیس خیس بود علاوه بر عطر و بوی بهار، عطر خاص یاس پیچیده بود، و گویی قطرات باران بر شاخساران حال لغزیدن و مدام چکیدن داشت همچون چکیدن شبنم بر گلبرگ های لاله و همچون چکیدن اشک بهار یا شاید همچون چکیدن اشک از مژگان یک مادر، یک همسر ، یک برادر، یک خواهر و چکیدن اشک از چشمان یک پسر، یک دختر به شوق دیدار پدر. آن هم پدری که گویی دیدارش را دخت نبی، یاس کبود نبوی، در ایام فاطمی، نه تنها به خانواده اش ، به همه مشهدی ها، خراسانی ها و به همه ایرانیان هدیه کرده است.
حال دیگر خودمان را میهمان یکی از اتاق های یک خانه مسکونی می بینیم خانه ای که چند سالی است به یک مکان شبه اداری تبدیل شده و اداره کل حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس نام گرفته و کارمندان این اداره نیز مانند شهیدان بی ادعایند.
لحظاتی می گذرد حال دیگر خودت را هم نمی بینی، چند ستاره پرفروغ، چند اسطوره، چند میهمان بهاری، چند یار الهی، باقیمانده پیکر چند سرباز علوی، چند سرباز فدایی دین و میهن ، پیچیده در پرچم سه رنگ ایران اسلامی را می بینی، زیارت می کنی و کمی آن سوتر روی یک میز رنگین کمانی تابیده و طلوع کرده بر همه قطرات باران بهاری را میهمان چشم هایت می بینی، اینجا ناگاه چشم و دلت همراه بهار و در بهار دیدار یار، چنان بهاری می شود که ... کار به جایی می رسد که بهار طبیعت را با همه زیبایی هایش در حال تعظیم به زیبایی های وجود بهشتی این شهیدان و سردار شهید برونسی حس می کنی آری تعظیم بهار را می بینی، حتی «اشک بهار» و «شوق بهار» را نیز.
آخر اینجا عطر «هدیه یاس» پیچیده ، اینجا عطر پیکر برونسی و دیگر شهدای فاطمی پیچیده ، اینجا چشم همسر، برادران ، خواهران و فرزندان شهید برونسی پس از ۲۷ سال دوباره به دیدار یار تازه شده، این روزها اشک برادران و خواهران و فرزندان شهید نه تنها از مژگان که سویدای دل چکیده ، اینجا عطر وجود شهیدانی همچون شهید برونسی که شیفته و مرید زهرای اطهر است پیچیده ، شهیدی که مژده شهادتش را نیز از فاطمه(س) خواسته و نیوشیده ، اینجا یاس نبی پیکر مرید و محب خودش را در چنین ایامی به خانواده او، به همه دوستداران اهل بیت هدیه کرده، اینجا حس می کنی که شهید از نزدیک نزدیک تو را نظاره می کند پس ناگاه صورت خود را بر تابوت شهدا و پیکر شهید برونسی متبرک می کنی و با خود زمزمه می کنی ای شهیدان خدایی ای آبرومندان درگاه کبریایی دست ما جاماندگان را بگیرید و ما را دریابید.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هفته جاری برمدار علم و دانایی چرخید و این نویدی است که جامعه جوان ما با رویکردی آگاهانه و مدبرانه با وقایع و حوادث جاری روبرو شده و از افتادن به دام شعارزدگی‌ها، رهیده و با شعور و آگاهی به استقبال رویدادها برود.
این هفته از یکسو با "روز معلم" همراه بود و از دیگر سو، مهم‌ترین رویداد فرهنگی کشور یعنی نمایشگاه بین‌المللی کتاب در آن گشایش یافت و افتتاح بوستان کتاب حال و هوای تهران را بهاری‌تر کرد.
در ابتدای هفته مردم ایران روزی را گرامی داشتند که در آن معلم و استاد بزرگ انقلاب، آیت‌الله مرتضی مطهری در ۱۲ فروردین سال ۵٨ به دست متحجرین و منحرفین گروه فرقان با این هدف که مشعل دانایی در مسیر این انقلاب نوپا خاموش شود، به شهادت رسید ولی نه تنها چنین هدف شومی محقق نشد بلکه به برکت خون شهید، افکار و آثار شهید مطهری در همه سطوح جامعه جاری شد و نورافشانی کرد. از این رو سالروز شهادت استاد شهید مطهری، معلم انقلاب، به نام "روز معلم" نامگذاری شد. واقعیت اینست که یکی از مهمترین سرمایه‌های تحول آفرین هر جامعه‌ای، برخورداری از نیروهای انسانی فکور و فهیم و تربیت افراد عالم و خلاق، اساس کار دستگاه آموزش و پرورش می‌باشد. این امر مهم باید در مدارسی صورت گیرد که محور آن معلم است. بنابر این توجه به مسائل این قشر مولد فرهنگی و تقویت دو بال "علم" و "معرفت" و یا بهتر بگوئیم، "آموزش" و "پرورش" می‌تواند بنای انقلاب را از حوادث بیشماری که در مسیر پرتلاطم جهانی قرار دارد، بیمه نماید.
از دیگر رویدادهای آگاهی بخش و علم آفرین کشور، افتتاح بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به عنوان یک رویداد مهم فرهنگی بود که اهالی علم و دانش خواهند توانست از خرمن این بوستان بزرگ بهره‌های لازم را بگیرند، هر چند که هنوز پس از گذشت ۲۴ سال از برگزاری سالانه چنین نمایشگاهی، مدیریت منسجم، مکان مناسب و امکانات لازم برای مردم و ناشران فراهم نشده است.
در این هفته همچنین شاهد گرامیداشت کارگران نمونه به مناسبت روز جهانی کارگر بودیم. بی‌تردید کارگران یکی از مهم‌ترین طبقات مولد و پویای جامعه محسوب می‌شوند که سالهای سال حقوق این قشر نادیده گرفته شده و پس از انقلاب نیز دولتمردان نتوانسته‌اند به لحاظ نظام دستمزدی، قراردادهای حمایتی، بیمه‌های تامین اجتماعی و سایر وعده‌هایی که به آنان داده‌اند جامه عمل بپوشانند لذا کارگران همواره برای کسب معاش و تامین آرامش روحی همواره‌ در تقلا بوده‌اند. امید آنکه فارغ از عوالم شعار، شاهد برگزاری روز کارگری باشیم که هیچ کارگری برای احقاق حق خود به پلاکارد متوسل نشود و صف بیکاران و متقاضیان کار از این که هست طویل‌تر نگردد و جویندگان کار برای بدست آوردن شغل حاضر نشوند به شرایط غیرعادلانه محیط‌های کار تن بدهند.
از جمله مناسبت‌هایی که این روزها در آن قرار داریم، ایام فاطمیه است که هفته آینده ملت ایران در سالروز شهادت ریحانه نبی مکرم اسلام و کوثر ولایت، حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام‌الله علیها به سوگ خواهد نشست؛ ایامی که یادآور روزهای پرسوز و گداز شهادت جگر گوشه پیامبر است که زمانه چندان وفادار نماند و ایشان اندکی پس از رحلت پدرشان به جوار رحمت للعالمین شتافتند. هر چند بهار زندگانی ایشان با دوام نبود، اما آنچنان بهاری بود که سایه پرثمر زندگانی شان تا دوام تاریخ بر سر بشریت گسترده گردید.
یکی از ثمرات این عمر شریف، خطابه‌ها و روایات گهربار آن صدیقه معصومه است که راه سعادت را به مسلمانان نشان می‌دهد. ایشان در یکی از آن احادیث شریف، در مقام ارائه راه سعادت و تمیز آن از شقاوت، می‌فرمایند: "ان السعید، کل السعید، حق السعید من احب علیا فی حیاته و مماته" به درستی که کل سعادت و سعادت حقیقی از آن کسی است که دوستدار و پیرو امیرالمومنین علی بن ابیطالب در زمان حیات و یا در زمان پس از مرگش باشد. از این رو اگر مسلمانان پس از رحلت پیامبر اسلام، فقط به همین یک حدیث راهگشا عمل کرده بودند، امروز سعادتمند و یکپارچه بر جهانیان مباهات نموده و اینگونه در مصائب گرفتار نمی‌شدند.
در این هفته موضوع پایان مهلت قانونی سرپرست وزارت راه و الزام دولت به معرفی وزیر جدید از موضوعات مورد مناقشه پاستور و بهارستان بود که دامنه آن به افکار عمومی نیز کشیده شد. رئیس مجلس در تذکری به دولت اعلام کرد از روز دوشنبه مهلت سرپرستی وزیر مسکن بر وزارتخانه بدون وزیر راه و ترابری به پایان رسیده و درصورتیکه دولت قصد دارد این دو وزارتخانه را به هر علتی درهم ادغام کند، با توجه به تشکیل وزارتخانه جدید و شرح وظایف و سازماندهی نو، باید هم شرح وظایف و هم وزیر این وزارتخانه جدیدالولاده به تصویب و تأیید مجلس برسد. این درحالیست که دولت معتقد است که چنین الزامی وجود ندارد و وزیر مسکن به عنوان وزیر این دو وزارتخانه می‌تواند انجام وظیفه کند. این کش و قوس و عدم تمکین دولت درحالی صورت می‌پذیرد که طبق قانون، دولت می‌تواند با ارائه استفساریه به مجلس، نظر مجلس را در این باره جویا شده و به آن عمل کند تا به این وضعیت بی‌قانونی و بلاتکلیفی که به هیچ‌وجه به صلاح کشور نیست پایان دهد.
ماجرای عدم حضور ۱۱ روزه رئیس‌جمهور در محل کار خود در ریاست جمهوری نیز ظاهراً در این هفته به پایان رسید، هر چند هنوز هم در این مورد ابهاماتی وجود دارد که عدم شفافیت مواضع رئیس‌جمهور می‌تواند به حاشیه‌ها و شایعات موجود در این زمینه دامن بزند. البته بیان دو تذکر از سوی رهبر انقلاب در پایان دادن به این ماجرا موثر واقع شد، یکی هشدار صریح رهبری مبنی بر اینکه "هر جا که رهبری احساس کند از مصلحت بزرگی غفلت می‌شود، وارد خواهد شد" و تذکر دوم، جمله معترضه‌ای که "هر اقدامی موجب خوشحالی دشمنان و ناراحتی دوستان شود، مذموم است". به نظر می‌رسد ادامه برخی تحرکات و فعل و انفعالات که منجر به بازی در زمین دشمن می‌شود، می‌تواند پیامدهایی را برای دولت به دنبال داشته باشد. اخبار ضد و نقیض درباره شرکت یا عدم شرکت وزیر اطلاعات در جلسه دیروز هیأت دولت نیز نشان دهنده ادامه این ماجرا و حل نشدن آنست. قطعا این وضعیت برای کشور قابل تحمل نیست و این ماجرا هرچه زودتر باید پایان یابد.
اما، در صحنه بین‌المللی مهمترین خبر هفته، کشته شدن اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده توسط نیروهای آمریکایی بود که آنرا باید به منزله پایان نمایش برای یکی دیگر از مهره‌های سوخته آمریکا دانست. قتل بن لادن اگر که صحت داشته باشد مطمئناً یکی از اهداف عمده آن کاربرد انتخاباتی برای تیم حاکم بر کاخ سفید می‌باشد.
آنچنانکه اعلام شده است کوماندوهای آمریکایی یکشنبه شب با چند فروند هلیکوپتر به محل سکونت بن لادن واقع در منطقه‌ای در شهر اسلام آباد پاکستان حمله کرده و پس از درگیری مختصر، او را به قتل رسانده‌اند. براساس گزارش منابع آمریکایی در این حمله علاوه بر بن لادن، یکی از همسران وی نیز کشته شده و تعدادی دیگر از اعضای خانواده‌اش بازداشت شده‌اند. درباره قتل بن لادن، سئوال‌های زیادی وجود دارد و گزارش مقامات آمریکایی درباره نحوه قتل وی و سرنوشت جسدش پر از ابهام است.
همه می‌دانند که گروه بن لادن را خود آمریکائیها در دهه ۱٣۶۰ برای مقابله با ارتش سرخ در افغانستان به وجود آوردند و سالها با حمایت‌های مالی و لجستیکی آن را تقویت کرده و به یک تشکیلات شبه نظامی قدرتمند تبدیل کردند.
آمریکایی‌ها، پس از خروج ارتش شوروی از افغانستان و متعاقب آن، فروپاشی شوروی، برای تشکیلات تحت فرمان بن لادن اهداف جدیدی تعریف کرده و آنرا، این بار تحت عنوان گروه القاعده وارد میدان ساختند. بن لادن و گروه القاعده، در طول دو دهه گذشته خدمات فراوانی به منافع آمریکا نمودند که مهمترین آن، مشوه جلوه دادن اسلام و خشن معرفی کردن چهره این دین حنیف بوده است. آمریکایی‌ها با تمسک به اقدامات افراطی و ضد اسلامی گروه القاعده، تلاش کردند اسلام را مشوق تروریسم و مسلمانان را تروریست و خشونت طلب جلوه دهند. اوج بهره‌برداری واشنگتن و سازمان جاسوسی آمریکا از بن لادن و القاعده مربوط به انفجارهای سال ۱٣٨۰ نیویورک می‌شود که آمریکائیها بلافاصله و بدون ارائه مدرکی مستدل آنرا به القاعده نسبت دادند درحالیکه بسیاری از ناظران در آن زمان به این ماجرا مشکوک بودند و نپذیرفتند گروهی کوچک مستقر در کوه‌های دور افتاده "تورابورای" افغانستان بتواند یک چنین عملیات پیچیده‌ای و گسترده‌ای را صورت دهد. هنوز هم که ۱۰ سال از این ماجرای مشکوک می‌گذرد آمریکائیها شواهد مشخصی از دخالت القاعده در انفجارهای نیویورک ارائه نداده‌اند ولی با اینحال مقامات دولتی و محافل تبلیغاتی آمریکا سیل اتهامات را به سوی مسلمانان گسیل داشتند. آنچه که در مورد حوادث نیویورک مسلم است این است که بانی این ماجرا صهیونیستها بودند و در این باره شواهد و دلایل بیشمار و روشنی وجود دارد.
از سوی دیگر انتخاب مقطع زمانی کنونی برای حذف مهره بن لادن بدون ارتباط با تحولات جاری در منطقه و وقوع انقلابهای مردمی نمی‌تواند باشد آمریکا به این نتیجه رسیده که دوران جهل و ناآگاهی ملت‌های منطقه به پایان رسیده است و در چارچوب محاسبات قبلی، برای آمریکا، بن لادن دیگر مهره‌ای بی‌خاصیت و سوخته به حساب می‌آید. از سوی دیگر، با توجه به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده آمریکا که مبارزات آن تقریباً شروع شده است، قتل بن لادن می‌تواند برای اوباما و دمکراتها بسیار ارزشمند باشد و ایجاد محبوبیت کند که با توجه به واکنش‌های داخل آمریکا، به نظر می‌رسد این نقشه دمکراتها فعلاً درست از آب درآمده است. به عبارت دیگر، جریان بن لادن با همه خدماتی که به منافع آمریکا نمود به هیزمی برای داغ کردن تنور انتخابات آمریکا به نفع تیم حاکم بر کاخ سفید تبدیل شد و همین موضوع، مورد دیگری است بر تأیید این واقعیت که عاقبت، آمریکا در حذف مهره‌های سوخته خود هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد.
این هفته در ادامه انقلاب‌های مردمی در منطقه، مردم بحرین علیرغم سرکوب وحشیانه رژیم آل خلیفه با همدستی آل سعود، به مبارزات خود ادامه دادند. هر چند اخبار وقایع داخل بحرین کاملاً سانسور می‌شود ولی گزارش‌هایی که درزشده حاکی از آن است که سیاست مشت آهنین حکام جنایتکار بحرین علیه مردم به پا خاسته این کشور موثر نبوده است و قیام علیه تبعیض و ظلم، همچنان ادامه دارد. همین امر موجب شده است حاکمان منامه در وحشت و هراس از سرنوشت تاریک خود، دیوانه وار به دستگیری گسترده مردم و مبارزان سیاسی بپردازند. مقامات بحرینی حتی گروهی از اعضای کادر پزشکی بیمارستانها و همچنین دو نماینده مستعفی را نیز طی هفته جاری بازداشت کردند.
این اقدامات شتابزده و بزدلانه بیانگر این نکته است که حمایت همه جانبه حکام عربستان از بحرین نیز نتوانسته قوت قلب لازم را به شیوخ بحرین بدهد و آنها همچنان در سراسیمگی و نگرانی به سر می‌برند.حکام بحرین باید به این واقعیت تن دهند که سرکوب، حبس و کشتار نمی‌تواند در طولانی مدت موثر باشد و این گونه اقدامات تنها به قطر پرونده مجرمانه آنها خواهد افزود و در آینده، مجازات آنها را سنگین‌تر خواهد کرد.
هفته جاری در یمن نیز اعتراض علیه حاکم خودکامه این کشور ادامه یافت و صدها هزار نفر از مخالفین با تظاهرات گسترده، برخواسته خود مبنی بر کناره گیری فوری علی عبدالله صالح تاکید کردند. در این میان، علی عبدالله صالح همچنان بر حفظ تاج و تختش پافشاری می‌کند و حاضر به کناره گیری نشده است. با اینحال دیکتاتور یمن به طور تلویحی موافقت خود را با طرح شورای همکاری خلیج فارس مبنی بر واگذاری قدرت به معاونش، یکماه پس از امضای توافق با مخالفین، موافقت کرده است و درپی دریافت تضمین‌های مطمئن بر حفظ جان خود و خانواده‌اش می‌باشد. خودداری‌اش از کناره گیری، ترس از سرانجام تلخ و محاکمه و مجازاتش توسط مخالفین است.

قدس:سیاست آمریکا در شرق خاورمیانه پس از بن لادن
«سیاست آمریکا در شرق خاورمیانه پس از بن لادن»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم دکتر نوذر شفیعی است که در ان می‌خوانید؛کشته شدن «بن لادن» رهبر گروه القاعده از نگاه آمریکاییها برگ برنده ای است که موید موفقیت سیاستهای نظامی آمریکا در افغانستان و توجیه کننده ضرورت ادامه حضور نیروهای این کشور در شرق خاورمیانه برای مبارزه با ترورسیم و افراط گرایی است.
در شرایطی که روابط آمریکا با حکومت پاکستان در ماه های اخیر دچار تنشهای رو به تزایدی شده بود و استراتژی نظامی و امنیتی آمریکا در افغانستان رفته رفته نوک پیکان خود را طی بیش از یک سال گذشته متوجه مناطق قبایلی پاکستان و مبارزه با کلونیهای جریانهای افراط گرایی در این مناطق و زیر سایه سازمان اطلاعات ارتش پاکستان کرده بود، شکار بن لادن در نزدیکی اسلام آباد پایتخت این کشور، نشان داد تأکیدهای مکرر دولت افغانستان درباره ریشه ها و آبشخور تروریسم در بیرون از مرزهای این کشور و حمایت آن از داخل پاکستان، با واقع گرایی همراه بوده است.
از این رو، کشته شدن بن لادن و از میان رفتن رهبر و بنیانگذار گروه القاعده در این فضا تأثیرهای مختلفی را بر فضای حاکم بر روابط آمریکا با پاکستان وافغانستان بر جای خواهد گذاشت، تأثیرهایی که اگر چه قابل توجه است، به دلیل ماهیت مسأله تروریسم و افراط گرایی و ریشه های آن و نقش آمریکا در منطقه شرق خاورمیانه، چندان راهبردی و کلان نخواهد بود.درباره این رخداد باید گفت، یکی از مهمترین خواسته های آمریکا از دولت پاکستان از زمان آغاز جنگ در افغانستان، همکاری اطلاعاتی و امنیتی در زمینه شناسایی و از میان بردن سران گروه القاعده و طالبان و در رأس آن کشف محل اختفای بن لادن بود.
تقریباً طی ده سال گذشته به نظر می آید، پاکستان به هر دلیلی از همکاری لازم و کامل در این زمینه با آمریکاییها سرباز زده است، در حالی که بسیاری از تحلیلگران امنیتی بر این باور بودند که سازمان اطلاعات ارتش پاکستان به عنوان واحد پشتیبانی و سازماندهی گروه های سلفی و مرتبط با القاعده و طالبان، یکی از موانع اصلی در شناسایی و دستگیری رهبران این گروه ها بوده است.
در هر حال، دو گزینه در این باره وجود دارد؛ یا اینکه دولت پاکستان به واقع از محل اختفای رهبر القاعده در خاک خود اطلاع نداشته که به باور برخی از کارشناسان در صورت صحت، این مسأله ناشی از تسلط نداشتن دولت پاکستان بر سازمان اطلاعات ارتش این کشور است و دوم، دولت پاکستان از محل بن لادن در این سالها مطلع بوده و تمایل داشته همکاری برای دستگیری او را به قیمت بالاتری به آمریکاییها ارائه کند.
در هر حال، شناسایی و کشتن بن لادن از یک منظر می تواند نکته مثبت از نگاه آمریکاییها در جلب همکاریهای موثرتر پاکستانیها باشد، اما از نگاهی دیگر، این موضوع یک انتقاد جدی را نیز به پاکستان، اولاً از سوی دولت افغانستان و سپس آمریکاییها مطرح می کند مبنی بر اینکه چرا اسلام آباد در ده سال گذشته همکاریهای لازم را برای کشف محل بن لادن نداشته و اطلاعات متناقض و گاه گمراه کننده را ارائه کرده است. این وجه مسأله می تواند سوظنها و سوتفاهمهای جدی را از این به بعد در روابط افغانستان و آمریکا با اسلام آباد به وجود آورد.
موضوع حایز توجه دیگر در این واقعه، تأثیر آن بر جنگ افغانستان و تحولات این کشور است.
پرسش اصلی در این زمینه این است که آیا با از بین رفتن رهبر القاعده، تشکیلات و کارکردهای سازمانی آن هم از بین خواهد رفت؟
به گمان کارشناسان، اگر چه بن لادن رهبر معنوی و کاریزماتیک گروه القاعده بوده، کشته شدن او بدین معنا نیست که تشکیلات القاعده از هم خواهد پاشید و ریشه های تروریسم در پاکستان، خواهد خشکید.
برداشت غالب این است که القاعده در کنار طالبان باقی خواهد ماند و رهبری جدیدی را بر خواهد گزید و حتی شاید باز هم از سوی پاکستان مخفیانه حمایت شود، اما دور از انتظار نیست که با مرگ بن لادن، انشقاقهای بیشتری در جریان طالبان افغانستان بروز و این جریان را بیش از پیش تضعیف کند، بویژه آنکه دولت افغانستان و آمریکاییها تمایل جدی دارند که هر چه بیشتر میان طالبان و القاعده تمایز و تفکیک قایل شده و بخشهای بیشتری از این جریان را که عمدتاً دیدگاه ها و خواسته های داخلی، محلی و معیشتی دارند، به فرایند سیاسی در داخل افغانستان جذب و در قدرت سهیم کنند.
یک پرسش و یا چالش دیگر در پس این واقعه که محل مناقشه جدی در فضای سیاسی و روابط بین افغانستان و آمریکاست، موضوعیت ادامه حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان و ادامه جنگ در این کشور است.
بیشتر گروه ها و تشکلهای سیاسی افغانی و حتی دولت این کشور، با توجه به سخنان حامد کرزی پس از مرگ بن لادن، درباره تحلیلهای درست دولت کابل از محل اختفای بن لادن در پاکستان و تأکید وی بر اینکه مرگ بن لادن ثابت کرد ریشه تروریسم در کجاست و آمریکاییها باید بیرون از افغانستان این جنگ را دنبال کنند، با این حال، هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در یک موضعگیری رسمی، اظهار داشت مرگ بن لادن به معنای پایان تروریسم نیست و جنگ آمریکا علیه تروریسم ادامه پیدا خواهد کرد.واقعیت این است که فکر و اندیشه تروریسم در عربستان تولید می شود، در پاکستان سازماندهی و پرورش داده می شود و در افغانستان ظهور و نمود می یابد. رئیس جمهور افغانستان با نگاه به این واقعیت به میدان واقعی جنگ علیه تروریسم در پاکستان اشاره کرده است.بر این مبنا برای مبارزه با تروریسم، باید از تولید ریشه های فکری آن در عربستان جلوگیری شود و اگر لازم باشد، یک گام جلوتر برداشته شود. باید سازماندهی تروریسم در پاکستان برچیده شود. در این صورت، به طریق اولی تداوم حمایت از جریانهای افراطی در افغانستان قطع خواهد شد و این معضل در افغانستان خود به خود برطرف می شود.
حامد کرزی به درستی این نکته را به آمریکاییها گوشزد کرده است که برای مبارزه با تروریسم نباید در خاک افغانستان بجنگند، بلکه باید مراکز تولید تروریسم و ریشه های حمایت و سازماندهی آنها را در بیرون از خاک این کشور از میان ببرند که معنایش انتقال جهت دهی تمرکز بحران به سمت پاکستان خواهد بود.
با این حال، مادامی که واژه جنگ علیه تروریسم در ادبیات اجرایی سیاست خارجی آمریکا باقی است، آنها به حضور خود در افغانستان و استفاده از این کشور به عنوان یک پایگاه نظامی ادامه می دهند، لذا به نظر می رسد قتل بن لادن در شرایط کنونی جهت گیریهای دیگری به جز فکر کردن به پایان جنگ در ذهن آمریکاییها داشته باشد و آنها تداوم حضور خود و امنیتی کردن محیط بین الملل را در قالبها و چارچوبهایی جدید توجیه خواهند کرد.

رسالت:جنازه و سیاست در آمریکا
«جنازه و سیاست در آمریکا»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن می‌خوانید؛"آب و آتش" همواره محل دفن اسناد اطلاعاتی و امنیتی بوده‌اند. در یازدهم سپتامبرمعروف، جنازه یاران "بن لادن" در آتش هواپیماها و برج‌های دوقلو سوخت و اکنون جنازه او به عنوان سند اصلی یکی از بزرگترین تبانی‌های تروریستی تاریخ، خوراک کوسه‌های دریا شده است.
از آن آتش تا این آب، ده‌ها هزار انسان کشته و معلول شدند، پایگاه‌های نظامی تازه‌ای به منطقه حساس خاورمیانه و شبه قاره هند تحمیل گردید، صدها میلیارد دلار اسلحه به فروش رفت، سکته بزرگ دیگری در راه توسعه کشورهای اسلامی به وجود آمد، اما تروریسم سرزنده تر ومسلح‌تر گردید. کشت و فروش مواد مخدر سی برابر شد. سیاستمداران مرعوب جهان عرب وابسته‌تر شدند و در نمایش هالیوودی آمریکایی‌ها بالاخره مشخص نشد که چرا همه چیز قربانی یک تبانی بزرگ گردید و جالب اینکه طیف کنونی سیاستمداران آن کشور جنازه "هیولای تروریست" را به "فرشته نجات" خود در انتخابات ریاست جمهوری آینده تبدیل کرده‌اند.
این بازی مصداقی دیگر از روشنفکری سال ۱۹۶۹ میلادی "سی. رایت. میلز" در قبال دموکراسی آمریکایی است. بیش از چهل سال پیش او در کتابی با عنوان "نخبگان قدرت" پس پرده سیاست و حکومت ایالات متحده را منافع مشترک عده‌ای سیاستمدار حرفه‌ای، نظامیان و صاحبان بنگاه‌های عظیم ساخت و صادرات اسلحه می‌داند که حتی فراتر از منافع سیاسی دو حزب اصلی دموکرات و جمهوریخواه عمل می‌نماید. اعضای این مثلث قدرت حداکثر ۲۰۰۰ نفر هستند که به صورت خاندان‌های موروثی در تاریخ سیاسی آن کشور حضور دارند.
جالب اینکه ده سال پیش همزمان با دور تازه لشکرکشی آمریکا به خاورمیانه و افغانستان، کتاب میلز تجدید چاپ شد و محل نقد و تاکیدات زیاد قرار گرفت. بر اساس ادله این کتاب، جمع نخبگان آمریکایی برای پیگیری منافع خود، حتی به دموکراسی و انتخابات نیز نگاهی ابزاری دارند.
"جنگ تمدن‌ها" حاصل توافق و تبانی مثلث قدرت آمریکا برای تداوم ابر قدرتی در دوران بعد از جنگ سرد بود.
زیربنای تئوریک و آماده سازی روانی جنگ تمدن‌ها با دنیای اسلام در دهه ۱۹۹۰ میلادی شکل گرفت و یک دهه بعد در ابتدای دهه ۲۰۰۰ میلادی جنگ آغاز شد. بهانه این جنگ نیز بن لادن و یاران او بودند که کمک کردند آمریکایی‌ها تروریسم ادعایی خود را در دنیای اسلام مصداق یابی نمایند.
در آن زمان جرج بوش دوم اعلام کرد تروریست‌ها در ۶۰ کشور جهان منافع آمریکا را تهدید می‌کنند. در واقع او در تدارک یک جنگ بی‌پایان بود که هر پیروزی آن می‌توانست یک دور انتخابات را برای جمهوریخواهان تضمین نماید.
به عنوان گام اول، بعد از افغانستان، ایران، عراق و کره شمالی به عنوان مثلث شرارت معرفی شدند. قرار بود بوش بعد از پیروزی و استقرار در عراق و افغانستان در دوره دوم حکومت خود به ایران حمله کند. اما عمر حکومت او نه تنها به ۶۰ کشور بلکه به سه کشور نیز نرسید. خیلی زود آمریکایی‌ها مشروعیت جنگ علیه تروریسم را زیر سئوال بردند و اوباما با شعار تغییر روی کار آمد.
رئیس‌جمهور جدید رسما اعلام کرد که محور جنگ علیه تروریسم را به مرزهای افغانستان در پاکستان منتقل می‌نماید. لذا نظامیانی که طبق موافقت‌نامه پایان اشغال عراق از این کشور خارج می‌شدند به جمع نظامیان افغانستان پیوستند و حملات روزانه به خاک افغانستان و پاکستان در دستور کار قرار گرفت.
چندین هزار زن و مرد و کودک از میان غیر نظامیان قربانی حملات اوباما در منطقه عملیاتی جدید به شمار می‌روند و در شرایطی که دنیا بن لادن را فراموش کرده بود خبر چند روز پیش رئیس‌جمهور آمریکا او را زنده کرد.دور از واقعیت نیست که بن لادن را چند ماه پیش کشته باشند، اما جنازه او را به مهمترین پوستر تبلیغاتی بعد از اعلام کاندیداتوری اوباما برای دور دوم انتخابات ریاست جمهوری تبدیل کردند. جشن و پایکوبی آمریکایی‌ها، تقویت ارزش دلار، افزایش قیمت سهام و ارتقای بورس و... آثار ملموس یک خبر سیاسی بود تا بیشترین استفاده سیاسی- اقتصادی از جنازه‌‌ای صورت گیرد که زنده و مرده‌اش برای بنگاه‌های عظیم تولید و تجارت آمریکا سود آور بود.
محو جنازه بن لادن،‌ همچون دیگر عملیات‌های اطلاعاتی- امنیتی آمریکایی‌ها سئوالات زیادی را در اذهان باقی گذاشت. اگر بن لادن چند ماه در تور اطلاعاتی قرار داشت چرا او را زنده دستگیر نکردند؟ چرا جسدش را در معرض واکاوی پرسشگران قرار ندادند؟ القاعده و طالبان "خوب" که آمریکا را در این شکار بزرگ همراهی کردند، چه امتیازاتی را از این قدرت طلب می‌کنند؟ کار ویژه آینده القاعده و طالبان "بد" چیست؟ و سرانجام اینکه اگر آمریکا به خونخواهی ۱۱ سپتامبر و برای انتقام گیری از بن لادن به شبه قاره و خاورمیانه لشکر کشی کرده بود، اکنون باید تغییر راهبرد دهد. در غیر این صورت مشروعیت حضور نظامی آن در دنیا و درون ایالات متحده زیر سئوال خواهد رفت.
نگاهی به نتایج جنگ علیه ترور نشان می‌دهد که تروریسم تنها بهانه‌ای برای تداوم استفاده آمریکایی‌ها از ابزار نظامی برای حفظ شرایط ابر قدرتی خود بوده است. در واقع بوش و اوباما تابع گزارش راهبردی یکصد استراتژیست آمریکایی در انتهای دهه ۱۹۹۰ میلادی هستند که علت رکود قدرت دوران کلینتون را دوری آمریکا از ابزارهای نظامی خود معرفی کرده بودند. آن گروه استراتژیست با نقد راهبرد نرم کلینتون توصیه کردند: چون توان برتر فناوری نظامی عامل مقهور شدن بلوک شرق در مقابل آمریکا بود، دولت‌های آینده باید ضمن استفاده از دیگر ابزارها بویژه ابزارهای فرهنگی، هیچ گاه سیاست خارجی بدون جنگ را تصور ننمایند. به نظر آنها آمریکا حتی اگر دشمن نداشته باشد، باید دشمن بسازد.
و اکنون آنچه بعد از بن لادن موجب نگرانی است، سیاست دشمن سازی و جنگاوری واشنگتن به عنوان یک اصل ثابت در دوران بعداز جنگ سرد سیاست خارجی آن قدرت است.
پیش‌بینی این است که آنها به دنبال استفاده دو منظوره از جنگ آینده هستند. این جنگ بی‌ارتباط با مرزهای رژیم صهیونیستی نیست. جنگی که بعد از بن لادن، مشروعیت تازه‌ای برای بودجه‌های نظامی آن قدرت فراهم نماید و هم اینکه روند دموکراسی خواهی در کشورهای اسلامی را دستکاری راهبردی نماید. آمریکایی‌ها تنها در شرایطی با تغییر حکومت‌ها موافقت می‌کنند که تضمین لازم را برای راهبردهای منطقه‌ای خود به دست آورند.

مردم سالاری:نگاهی به حوزه کتاب واهمیت نمایشگاه کتاب
«نگاهی به حوزه کتاب واهمیت نمایشگاه کتاب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن می‌خوانید؛نمایشگاه بین المللی کتاب تهران اگرچه اتفاق فرهنگی مبارکی است اما باید اذعان کرد آن طور که تبلیغ می شود اتفاق خیلی بزرگی نیست. اینکه در روزهای معدودی، افراد زیادی با انگیزه های مختلف از این نمایشگاه دیدن می کنند نباید باعث این توهم شود که این نمایشگاه تاثیر عمیقی برفرهنگ کتاب و کتابخوانی کشور دارد. در واقع باید این نمایشگاه را در کنار مجموعه اتفاقات فرهنگی و وضعیت جاری کتاب مورد بررسی قرار داد و درباره میزان اهمیت و تاثیرگذاری آن قضاوت کرد.
متاسفانه آمارهایی که در بخش کتاب وجود دارد آمارهای دلگرم کننده ای نیست و به نظر می رسد این آمارها در سال های اخیر کم و کمتر هم شده است. سرانه مطالعه کتاب در ایران بنا به آمار رسمی کمتر از ۲۰ دقیقه است و این فاجعه ای فرهنگی است که البته هیچ اقدام قابل ذکری برای رفع این معضل صورت نگرفته است. این موضوع را می توان از تیراژ کتابها هم فهمید.
وقتی تیراژ کتاب در ایران به هزار یا پانصد نسخه می رسد معلوم است که سرانه مطالعه کتاب حتی از آنچه اعلا م شده هم کمتر است. شاید در این خصوص گفته شود که بعضی کتابها در این سالها به چاپ های متعدد رسیده است (که حرف درستی است) اما گاهی عدم تحلیل درست از این موضوع ما را به نتیجه اشتباه می کشاند. باید توجه داشت که در وهله اول تیراژ کتاب های مرجع مورد تحلیل قرار گیرد و براساس آن میزان تاثیرگذاری و ارزشمندی افزایش تیراژ ها مشخص شود، نه اینکه کتاب های کمک آموزشی و خاطره و رمان های عاشقانه(با میزان ارزش های مختلف) را در کنار هم قرار داده و نتیجه ای عجیب بگیریم، در حالی که واقعیت چیزی جز این است.
نمایشگاه کتاب هم البته چنین وضعیتی دارد. بررسی اینکه چه کسانی و با چه انگیزه ای در نمایشگاه حضور پیدا می کنند می تواند به ما در تحلیل میزان تاثیرگذاری آن کمک کند، ضمن اینکه در کنار همه این موضوعات دغدغه ها و مشکلا تی که روز به روز بیشتر دامان ناشران آثار فاخر و مرجع را می گیرد نیز باید بررسی کرد و نباید دل خوش داشت که تعداد ناشران بیشتر شده یا تعداد نمادین کتاب های چاپ شده یا به عبارت بهتر «کتاب سازی» بیشتر شده است.
در کنار همه این موضوعات، توجه به این موضوع هم بدنیست که همه اتفاقات مهم در حوزه کتاب در یک سال فقط و فقط به همین نمایشگاه محدود شده است و با بزرگنمایی دستاوردهای این نمایشگاه، مسوولا ن خود را توجیه می کنند و دیگر هیچ اتفاقی در این حوزه نمی افتد; اگر چه باید گفت هر تصمیم گیری و سیاست گذاری در این حوزه باید از طرف متخصصان این حوزه صورت گیرد که بعضا به حاشیه رفته اند و بدین صورت اگر هم قرار باشد تصمیمی گرفته شود، امید چندانی به تاثیرگذاری آن نیست.

تهران امروز:بازی با قانون، چرا؟
«بازی با قانون، چرا؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم حسین سلیمی است که در آن می‌خوانید؛تاکید دوباره مسئولان دولتی مبنی بر اینکه نیازی به معرفی وزیر راه به مجلس برای گرفتن رای اعتماد نیست در کنار اصراری که مجلسیان برای معرفی وزیر دارند ، گرهی حقوقی را در نوع رابطه دولت و مجلس به خاطر تفسیر کاملا متفاوتی که دولت از قوانین مصوب مجلس انجام داده ، به وجود آورده است.
به این معنا که دولت بر اساس احکام برنامه پنجم ملزم شده است که تعداد وزارتخانه ها را از عدد ۲۱ به عدد ۱۷ برساند و اکنون دولت معتقد است چون در راستای این قانون دو وزارتخانه راه و مسکن را با یکدیگر ادغام کرده است لذا برای وزارت راه که در روز ۱۲ اسفند ماه با رای عدم اعتماد مجلس از کار برکنار شد ، نیست و از سوی دیگر چون نیکزاد وزیری است که برای وزارت مسکن رای اعتماد مجلس را دارد ، لذا نیازی نیست تا برای وزارتخانه تازه تاسیس شده دوباره از مجلس رای اعتماد بگیرد.
تفسیر یاد شده که در نوع خود از شاذترین تفسیرهایی است که یک دولت می‌تواند از قوانین مصوب مجلس به عمل بیاورد ، می رود تا به مشکلی دوباره در روابط حقوقی قوای مقننه و مجریه منجر شود.
چرا که مجلسیان معتقدند بر اساس احکام برنامه پنجم دولت تنها پس از اخذ مجوز از مجلس است که می تواند برای ادغام وزارتخانه ها اقدام کند و وزیر جدیدی هم که در راس این وزارتخانه قرار می گیرد ، ضرورتا و ناچار از گرفتن رای اعتماد از مجلس است حتی اگر این وزیر در حال حاضر هم در راس وزارتخانه ای قرار داشته باشد ، این مجوزی برای بر عهده گرفتن تصدی وزارتخانه های ادغام شده نیست.
نگاهی به استدلال های دولتیان و مجلسیان نشان می دهد که کفه ترازو به نفع مجلس است و در واقع دلایل مجلسیان از بینات حقوقی و قانونی روشن برخوردار است و متاسفانه چاره ای نداریم مگر اینکه عملکرد دولت در این موضوع را فاقد وجاهت قانونی و حتی نوعی لجاجت بی حاصل و تفسیر عجیب و غریب از قانون بدانیم.
ه دلایل زیر استنادات دولت برای عدم معرفی وزیر مردود است و در عوض مجلسیان در این مورد از موضع قانونی درستی سخن به میان آورده اند. اول اینکه وقتی دو وزارتخانه جدید با یکدیگر ادغام می شوند در واقع وظایف و اختیاراتی که این وزارتخانه ها داشته اند ، متمرکز شده و بعد از ادغام در دست یک نفر متمرکز می شود. اگر این یک نفر از وزرای فعلی کابینه باشد این دلیلی بر بی نیازی وزیر برای رای اعتماد نیست. چرا که رای اعتمادی که مجلس به وزیر داده است در حوزه وظایف و اختیارت مشخصی است و وقتی قرار است وظایف و اختیارات وزیر در حد دو وزارتخانه گسترده شود ، منطقا هم باید نظر موافق مجلس را اخذ کند چرا که ممکن است مجلس فرد یاد شده را حائز شرایط لازم برای مدیریت وزارتخانه گسترده تری نداند. این حق قانونی مجلس است که بداند در راس وزارتخانه جدید چه کسی و با چه توانایی‌هایی قرار می گیرد. سوابق گذشته هم نشان می دهد که وقتی وزارتخانه ها در یکدیگر ادغام می‌شدند، وزیر جدید از مجلس رای اعتماد می گرفت.
دوم اینکه اساسا تا مجلس با ادغام وزارتخانه ها موافقت نکند ، صرف اعلام دولت مبنی بر اینکه فلان وزارتخانه با کدام وزارتخانه ادغام شده است ، وجاهت قانونی ندارد و نشان از نوعی شانه خالی کردن دولت از اجرای صحیح قوانین است .
ناچار به این نتیجه می رسیم که دولت به‌رغم علم به این بینات روشن قانونی اما راهی دیگر را در پیش گرفته و به نوعی لجاجت به خرج می دهد تا اصطلاحا صدای مجلس را در بیاورد که در آورده است.
ظاهرا دولت که با استیضاح وزیر راه از سوی مجلس موافق نبود و حتی به حمید بهبهانی وزیر برکنار شده راه هم اجازه داده نشد تا در جلسه استیضاح حاضر شود و همین موضوع هم عزم مجلس را برای عدم رای اعتماد به بهبهانی بیشتر کرد، تصمیم گرفته است تا به نوعی تلافی جویی کند و راه آن‌را هم در تفسیرهای عجیب و غریب از قانونی دیده است که پی بردن به روح و محتوای آن کار سختی نیست. بنابراین از آنجا که واقعیت ماجرا کاملا روشن است لذا چاره ای جز دعوت از دولت برای تمکین کامل به قانون نیست.

آفرینش:بهار کتاب درخزان خوانندگان
«بهار کتاب درخزان خوانندگان»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در ان می‌خوانید؛بیست وچهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران همچون سال های گذشته در اردیبهشت ماه آغاز به کار کرد. شروع بکار بزرگ ترین رویداد فرهنگی خاورمیانه در حالی صورت می گیرد که در چند سال اخیر مشکلات بسیاری برای طیف مرتبط با کتاب به وجود آمده است.
از ندادن مجوز به ناشران و تعلیق درآوردن حق چاپ آنها، گرانی بیش از اندازه کتاب برای خوانندگان و در دسترس نبودن برخی کتب، و از این دست مشکلات گریبان هسته اصلی شکل دهنده کمال و سعادت جامعه را گرفته است که تبعات بسیار سنگینی برای جامعه خواهد داشت. عدم فراهم بودن زمینه برای گرفتن مجوز چاپ و یا نوبت های طولانی برای به چاپ رسیدن مطالب نویسندگان و همچنین افزایش قیمت کاغذ و سیر سعودی قیمت کتاب، همه و همه کاهش میزان مطالعه و میل به کتاب خوانی را در جامعه ترویج می کند.
بر اساس آمارها میزان سرانه مطالعه در کشور کمتراز۱٨ دقیقه در روز می باشد که با توجه به نزدیکی به مراکز استان ها و شهرهای بزرگ اندکی کم وزیاد می شود.این آمار در مقابل جوامع اروپایی و حتی آسیایی بسیار پایین می باشد. میزان سرانه مطالعه به طور میانگین در دنیا ۴۵ دقیقه در روز است.
سرانه بالای مطالعه در کشورهای توسعه یافته ای نظیر ژاپن با سرانه ۹۰ دقیقه مطالعه در روز یا انگلیس با حدود ۵۵ دقیقه در روز نشان از اهمیت فراوان به مسئله کتاب و کتاب خوانی در این کشورها می باشد.آنچه موجب رشد وتوسعه انسانی در کشورهای توسعه یافته گردیده اهمیت مطالعه و دانش آموختگی می باشد. قصد زیر سئوال بردن نمایشگاه های کتاب در کشورمان را نداریم و از برگزار کنندگان آنها قدردانی می کنیم که لااقل هرز گاهی یک تنفس مصنوعی به پیکر فرهنگ کتاب خوانی در کشور می دمد.
اما باید به این نکته اشاره کنیم که برگزاری نمایشگاه ها بدون فراهم کردن زمینه برای ارتقای فرهنگ کتاب خوانی امری غیرمفید به نظر می رسد. کاهش میزان سرانه مطالعه در کشور نشان از آماده نبودن بستر برای ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی می باشد. کاهش تقاضا برای کتاب آن هم به علت بالابودن قیمت آن و یا عدم موضوعات جالب برای مخاطبان همگی نشان از عدم اهتمام کافی به روند سلسله وار تولید کتاب می باشد. چاپ و انتشار کتاب های بی محتوا و غیر جذاب باعث کاهش میل افراد به مطالعه می شود.
متاسفانه با مشاهده در فروشگاه های کتاب می بینیم که خوانندگان بعضا به علت نبودن موضوعات مورد علاقه شان با دست خالی بر می گردند و یا با داغ شدن بازار کتاب های فال بینی و طالع بینی ذائقه خوانندگان به سمت مطالب غیرمفید و سازنده تغییر می کند. امروزه با توجه به موقعیتی که در جهان حاکم است هر کشوری که بتواند میزان فهم و دانش مردم را بالا ببرد پیروز و مستعد پیشرفت می باشد. این امر قابل دست یابی نیست مگر آنکه مسولان کشور فکری جدی برای حل معضلات کتاب و خوانندگان آن بکنند.

حمایت:کوثر قرآن
«کوثر قرآن»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم سید محمد مهدی موسوی‏ است که در آن می‌خوانید؛‏ ‏حضرت فاطمه(س) از همان دوران طفولیت همه تلاش خود را در راستای حمایت و پشتیبانی روحی و فکری از پیامبر(ص) به کار برد و در سخت‏ترین و سهمگین‏ترین دوران رسالت به یاری‏پدر شتافت، آن گونه که به گواه تاریخ با گفتار و کردار مهربانانه خویش که اوج تعهّد و مسئولیّت پذیری او را دربرابر مقام رسالت به تصویر می‏کشید ، غصه‏ها و رنج های ناشی از بی حرمتی و آزار قریش را از دل پیامبر(ص) می‏زدود. این جاست که آدمی متوجه می شود که چرا رسول خدا (ص) به دختر خردسال خویش لقب "امّ ابیها" را داد.‏
مقام معظم رهبری در یکی از بیانات خویش در سال ۷۷ به نکته بسیار زیبا و درس آموزی در همین باره اشاره می کنند و می فرمایند:" فاطمه زهرا(س) مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر(ص) بوده‏است، آن جا بوده که گفتند فاطمه "امّ ابیها" ، مادر پدرش است... این احساس مسئولیت است.آیا این نمی‏تواند برای یک جوان الگو باشد که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسئولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی که در وجود او هست، اینها را خرج کند، برای این که غبار کدورت و غم را از چهره پدری که حالا حدود مثلا پنجاه سال از سنش می‏گذشته و تقریبا پیر مردی شده است، پاک کند ." ‏
حضرت زهرا(س) همچنین در محیط بیرون خانه نیز مراقب پدر گرامی‏اش بود و او را به انحای مختلف در جریان‏توطئه‏های مشرکان قرار می‏داد. ‏
روزی دید جمعی از قریش در مسجدالحرام نشسته و برای کشتن رسول خدا(ص) نقشه می‏کشند. بلافاصله با چشمانی اشکبار به خانه بازگشت و پدر را از توطئه دشمنان آگاه ساخت. ‏
با هجرت رسول خدا(ص) به مدینه و شروع مرحله جدیدی از نهضت اسلامی، مسئولیت‏فاطمه(س) نیز سنگین‏تر و طبعا ابعاد آن نیز گسترده‏تر شد. اقدامات حمایتی او از رسول خدا(ص) و حضورش در عرصه‏های اجتماعی و حتی نظامی، همرزمی او با علی در سنگر خانواده،تلاشها و مجاهدتهای متعهدانه و بصیرت افزای او پس از رحلت پیامبر(ص) به حدی‏چشمگیر بود که علی(ع) با الهام از سخن رسول خدا(ص) او را یکی از دو رکن مهم درحیات اسلامی خویش معرفی کرد. آن جا که پس از وفات بزرگترین یاورش فرمود: "این‏همان رکن دوم است که رسول خدا(ص) فرمود [و من امروز آن را از دست دادم ] .پیامبر(ص) رکن اول حیات علوی بود و فاطمه(س) رکن دوم آن" ‏
آن بزرگ بانوی اسلام در هر موقعیتی به مسئولیت الهی خویش توجه داشت و با همه توان در ایفای آن می‏کوشید. در حقیقت سیده زنان عالم در برابر همه مسائل پیرامونی خویش احساس مسئولیت ‏می‏کرد، به گونه ای که هیچ گاه اشتغال به مسئولیتی او را از ایفای مسئولیت‏های دیگر باز نمی‏داشت. این‏گونه نبود که عبادت و مراجعاتش او را از اداره منزل باز دارد، یا این که رسیدگی به همسر وفرزندانش مانع اهتمام وی به مسائل تربیتی، سازندگی و مبارزاتی گردد ‏.
مخلص کلام این که آموزش مسئولیت پذیری، با ارزش ترین هدیه ای است که می توانیم به فرزندانمان ارزانی داریم و چه بهتر که این آموزش و چگونگی ارایه آن را از پای درس حضرت زهرا(س) و دانشگاه انسان ساز فاطمی فرا بگیریم.‏

دنیای اقتصاد:ضرورت تامل بیشتر
«ضرورت تامل بیشتر»عنوان سرمقالهِ‌ روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر سیداحمد میرمطهری است که در ان می‌خوانید؛تغییرات نرخ رشد شاخص بورس که سال ٨۷ نسبت به سال قبل روندی منفی داشت، در سال ٨٨ نسبت به سال قبل رشدی۴/۵۷ درصدی داشته و در سال ٨۹ نیز نسبت به سال قبل ٨/٨۵ درصد رشد می‌کند.
یعنی دو سال کاملا استثنایی! همین شتاب در فروردین سال جاری نیز با شدت تمام دنبال می‌شود. باید از متصدیان بازار سوال کرد آیا واقعا این رشدها با شاخص‌های کلان اقتصاد کشور هماهنگی و همخوانی دارد؟ آن هم در شرایطی که همه اقتصاد کشور با اجرای طرح تحول اقتصادی و بسته پولی بانک مرکزی سعی در تطبیق خود دارد؟ در ٣۰ روزه فروردین که در عمل نیمی از آن تعطیل بوده، این رشد غیرعادی در بازار چگونه توجیه می‌شود؟
آیا تحولی در اقتصاد کشور یا در شرکت‌های پذیرفته شده رخ داده است؟ در خبرها آمده که سقوط شاخص در اردیبهشت ماه در حدی بوده است که بازار به شرایط هفته اول فروردین برگشته و نرخ بازده از ۱۴ درصد به ۶ درصد تنزل کرده است؛ ناظران بازار اگر برای افزایش اولیه توجیهی ندارند، این برگشت روند بازار را چگونه تفسیر می‌کنند؟
البته می‌توان پاسخ‌های ساده‌ای برای هر کاهش یا افزایشی پیدا کرد و بر صحت آن اصرار ورزید، اما نکته این است که طی سال‌های اخیر بارها و بارها با روند صعودی در قیمت‌ها و شاخص‌های بازار مواجه بوده‌ایم و متاسفانه این موج‌ها عمدتا به بسترهای سوداگری و شکل‌گیری حباب‌های قیمت‌ منجر شده‌اند و شاهد فرآیندهای نوسان‌گیری و حضورهای کوتاه‌مدت مقطعی برخی سرمایه‌گذاران در بازار بوده‌ایم.
در شرایطی که امکانات بازارپول برای تامین توسعه اقتصادی محدود است و امکانات بازار سرمایه راهکار غلبه بر تورم رکودی در اقتصاد کشور است، چرا متصدیان بازار در حفظ اعتماد مردم و سرمایه‌گذاران و فعالان بورس که به زحمت به دست می‌آید، به جد نمی‌کوشند؟‌ آیا نباید تامل بیشتری داشت؟

جهان صنعت:چه کسی پاسخگوست‌
«چه کسی پاسخگوست‌»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است که در آن می‌خوانید؛ دولت دیروز در اقدامی تعجب‌برانگیز وزارت رفاه و تامین اجتماعی را با وزارت کار و امور اجتماعی ادغام کرد. اگرچه حاصل مصوبه دیروز دولت ادغام چهار وزارتخانه بود اما ادغام دو وزارتخانه یادشده بسیار تامل‌برانگیز بود به این دلیل که وزارت رفاه و تامین اجتماعی یکی از وزارتخانه‌های تازه تاسیس است که از سن تشکیل آن حدود هشت سال می‌گذرد.
این وزارتخانه قرار بود ساختار اجرایی به منظور برخورداری عادلانه ایرانیان و همه کسانی که در پهنه جغرافیایی ایران زندگی می‌کنند، فراهم کند، به‌گونه‌ای که هر کسی امکان دریافت خدمات مربوط را به فراخور شرایط اجتماعی و اقتصادی خود از نظام رفاه و تامین اجتماعی داشته باشد.
در اهداف اولیه تاسیس این وزارتخانه، ارتقای فرآیند سیاست‌گذاری در حوزه رفاه و تامین اجتماعی، ساماندهی تشکیلاتی ساختار ارایه حوزه وزارت رفاه و تامین اجتماعی، استقرار نظام جامع اطلاعات حوزه رفاه و تامین اجتماعی، گسترش و نهادینه کردن مشارکت بخش غیردولتی در حوزه رفاه و تامین اجتماعی و البته هدفمندکردن یارانه‌ها به چشم می‌خورد. این وزارتخانه قرار بود با تجمیع همه نهادهای خدماتی، حمایتی و بیمه‌گر به مفهوم واقعی رفاه را برای مردم به ارمغان بیاورد اما هشت سال بعد از تاسیس محکوم به ادغام می‌شود؛ آن هم با وزارت کار! وزارتخانه‌ای که خود وظایف دیگری دارد.
به نظر می‌رسد ادغام این دو وزارتخانه امری شتابزده است به این دلیل که اگر وزارت رفاه نتوانسته اسباب رفاه تمام مردم ایران را فراهم کند، این ناکامی در اجراست.
مگر می‌شود با پاک کردن صورت مساله به پاسخ رسید؟ ادغام این وزارتخانه با وزارت کار و امور اجتماعی که درگیر مشکلات بسیاری با کارگران و کارفرمایان است و هر سال با موج جدیدی از تقاضای کار مواجه می‌شود، چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ مگر ممکن است یک وزارتخانه هم به دنبال اشتغالزایی باشد و هم رفاه؟ از آنسو وقتی دولت وزارت صنایع و معادن را با وزارت بازرگانی ادغام می‌کند، اقتصادی که این روزها با رکود مواجه بوده و محوریت اقتصاد آن واردات است، چه کسی جوابگوی اشتغال خواهد بود؟





منبع: جام جم آنلاین


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست