نامه هاشم خواستار به رییس قوه قضاییه و وزیر اطلاعات
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۹ می ۲۰۱۱
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران: سید هاشم خواستار معلم بازنشسته و زندانی عقیدتی زندان وکیل آباد مشهد که بیش از ۲۱ ماه است بدون یک روز مرخصی در زندان است در نامه ای سرگشاده به رییس قوه قضاییه و وزیر اطلاعات ایران با شرح جزییات آنچه در طول مدت زندان بررفته از عدم استقلال قضات، بدرفتاری با زندانیان، دادرسی های غیرعادلانه تا اعمال غیرقانونی مسوولان دستگاه قضایی و انتظامی، تصویری از برخورد دستگاه های یاد شده با زندانیان عقیدتی ارائه کرده است. هاشم خواستار با شرح جزییاتی از بازجویی های خود گفته است که ماموران امنیتی از زندگی شخصی او پرسیده اند، او را در میان سارقین ومعتادین به موادمخدر نگهداری کرده اند، زمان دادگاهش تنها شش دقیقه طول کشیده و طی آن به شش سال زندان محکوم شده است. کمپین بین المللی حقوق بشر متن کامل این نامه را برای اولین بار منتشر می کند.
به نام خداوند جان و خرد
ریاست محترم قوه قضاییه و وزیر محترم اطلاعات
از آنجاییکه در جریان دستگیری و محاکمه و زندانی کردن من و ادامه آن قوه قضاییه و وزارت اطلاعات توأما دست داشته و دارند تصمیم گرفتم موارد غیر قانونی را از ابتدای دستگیری ام که از پارک ملت مشهد هنگام اعتراض به نتایج انتخابات شروع و تا الان که در بند ۱/۶ زندان وکیل آباد مشهد محبوس هستم ادامه دارد به اطلاع آن دو نهاد و همکاران فرهنگی برسانم .
اینک ۳۲ سال از انقلاب می گذرد غیر قانونی عمل کردن تا چه اندازه ؟؟ بله چه می خواستیم و چه شد به تاریخ ۲۵/۰۳/۸۸ هنگام اذان مغرب در پارک ملت منهم مثل بقیه مردم روی نیمکت نشسته بودم و صدای شعار دادن دانشجویان دانشگاه فردوسی از آن طرف خیابان می آمد .
یک نفر روحانی که عمامه و عبایش را در آورده بود از پشت سر دست به شانه ام زد و گفت آقای خواستار شما هستید گفتم بله ایشان گفت با من بیایید . مرا بردند و ۲۴ ساعت در نیروی انتظامی بازداشت بودم سپس مرا تحویل اداره اطلاعات دادند از اینکه مرا بازداشت کردند متعجب بودم چرا که در آن زمان در پارک تظاهراتی نبود .
در اطلاعات بازجویم دو نصیحت به من کرد که من در جواب نصایح او سوالی مطرح کردم اگرچه سوال و جواب تخلف نیست اما بهتر دیدم که از فرصت استفاده کرده و جواب آن دو سوال را بدهم تا بازجویان مجددا این سوال را مطرح نکنند ایشان گفتند آدم پارا از گلیمش درازتر نمی کند تا گرفتار نشود که گفتم اندازه گلیمم را چه کسی مشخص می کند ؟ دوم ایشان فرمودندآدم حدش را نگه می دارد تا گرفتار نشود گفتم چه کسی حدم را مشخص می کند بله گلیم هر انسانی به وسعت کرده زمین و یا به اندازه جامعه بشری است و حد انسان ها به اندازه هستی است ؟
در بازداشتگاه اطلاعات بازجو با چشمان بسته و رو به دیوار مرا بازجویی می کرد و از زندگی خصوصی و خانوادگی من نیز سوال می کرد و شش روز در اطلاعات در سلول انفرادی بودم از تاریخ ۰۱/۰۵/۸۸ دو نوبت مرا با دستبند و پابند به دادگاه انقلاب بردند و آقای حیدری بازپرس از من بازجویی کردند سپس پرونده مرا تحویل شعبه یک دادگاه انقلاب به ریاست قاضی سلمانی دادند که تاریخ ۰۴/۰۵/۸۸ جلسه دادگاه شروع شد ما چهار نفر متهم بودیم که آن سه نفر چون با وثیقه قبلا آزاد شده بودند با لباس عادی بودندولی من با دستبند و پابند و لباس زندانی بودم آقای قاضی حداقل دو ساعت بحث سیاسی کردند منجمله ایشان از کشور کره جنوبی گفتند که مردمش با نظم و انضباط به کجا رسیده اند ؟ من در جواب ایشان گفتم کارگران کره جنوبی تا دوسال بعد از انقلاب ایران کارگری می کردند که به تدریج با خراب شدن وضع اقتصادی کشورمان به کشورشان بازگشتند و در سایه دموکراسی علی رغم اینکه نفت و گاز از کشور ما می خریدند جزء ده کشور ثروتمند و صنعتی دنیا شدند . آقای قاضی از مردم ایران گله کردند از جمله گفتند خانم شیک پوشی را با بچه ۶-۵ ساله اش دیدم که بعد از خوردن پفک به مادرش گفت پلاستیک را چه کنم مادرش گفت بینداز که به مادر بچه اعتراض کردم که سطل آشغال نزدیک است چرا داخل سطل نمی اندازید به آقای قاضی گفتم فکر نمی کنید بین حاکمان ( دولت ) و ملت فاصله افتاده است ( فکر کنم ایشان متوجه کلامم که در آن یک دنیا معنی است نشدند ) ایشان گفتند شاید …
سوالم اینست که بحث سیاسی در دفتر کار قاضی چه معنی دارد غیر از اینست که قاضی عدم استقلال خود را نشان می دهد ثابت می کند در خط فکری حاکمان است بعد از آنکه آن سه نفر به سوالات قاضی جواب دادند نوبت به من رسید که فقط در اینجا سوالاتی را که قاضی از من پرسید می آورم چون جواب ها را در نامه قبلی داده ام ۱- چرا خانه ات را در اختیار دفتر تحکیم وحدت قرار داده ای ۲- چرا طاهر احمد زاده در خانه ات سخنرانی کرده است ۳- می خواستی برای مجید و مسعود احمدزاده بزرگداشت بگیری ۴- چرا از خانواده های زندانی سیاسی دیدار می کرده ای ۵- چرا انجمن اسلامی دانشجویان در خانه ات تشکیل جلسه داده اند آیا توهم در جلساتشان شرکت کرده ای ۶- جلساتی در کانون صنفی معلمان خراسان داشته ای که معلمان اعتصاب کنند ۷- در جاهای مختلف می گفته ای چرا دیه زن نصف دیه مرد است ۸- شرکت در تظاهرات اعتراض آمیز مردم مشهد به نتایج انتخابات .
در تاریخ ۰۵/۰۵/۸۸ مجددا با دستبند و پابند و لباس زندانی به دادگاه انقلاب اعزام شدم و علیرغم نداشتن وکیل چون از حق قانونی ام دفاع کردم به شش سال حبس محکومم کردند ( یکی از هم بندیانم که از روحانیون اهل سنت است و به ده سال حبس محکوم شده است در حالیکه هفت نفر دیگر از یکسال تا ۶ سال حبس محکوم شده اند خانواده اش به قاضی می گویند چرا به او ده سال حبس داده اید ؟ قاضی می گوید چون زبان درازی کرده است . زبان درازی یعنی دفاع از خود در حضور قاضی جرم است.)
باورم نمی شد زمان دادگاه ( جدا از بحث سیاسی و زمان مربوط به آن سه نفر دیگر ) بیش از ده دقیقه طول نکشید و شش سال حبس به من دادند چقدر راحت با سرنوشت انسان ها بازی می کنند مگر من حق انتخاب وکیل نداشتم بله تظاهرات مسالمت آمیز مردم بحرین که مخالف شخص اول کشورند از نظر حاکمان ما جایز است ولی تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی مابرای اعتراض به نتایج انتخابات زندان دارد .
صفات حکومت های استبدادی و دیکتاتوری چیست ؟ فساد اداری و قضایی ، عدم اجرای قانون ، تورم بالا ، بیکاری ، اعتیاد مواد مخدر فراوان ، طلاق گسترده بروکراسی ، نبود آزادی بیان و احزاب و NGO ها سیستم اداری متمرکز در پایتخت ، اقتصاد بسته و تک محصولی و دولتی تمام این موارد در کشور ما در سطح بسیار بالایی هست نامه امام علی به مالک اشتر که به عنوان سند حقوق بشر از طرف سازمان ملل منتشر شد چرا عمل نمی شود به قول مرحوم دکتر علی شریعتی خیلی مواقع یک حقیقت را نمی شود انکار کرد . اما بی سر و صدا از کنار آن می شود گذشت تا مردم نفهمند که امام علی این گونه نامه ای داشته است گوشه های از این نامه : مالک مبادا با مردم بسان گرگی که گوسفند رام را غنیمت شمارد درنده خویی کنی و چشم طمع به خوراکشان دوزی زیرا آنان دو دسته اند یا با تو بردار دینییند یا در آفرینش مانند تو می باشند ( درود بر علی ( ع ) که مردم را به خودی و غیر خودی تقسیم نکرد ) هرگز مگوی من مأمور و قدرت دارم و فرمان می دهم و باید فرمان مرا اطاعت کنید چون این روش باعث فساد و خرابی دل و ضعف و سستی دین و تغییر و زوال نعمت ها می شود سخت بپرهیز از اینکه خویش را با خدا برابر کنی هیچ چیزی مانند ستم موجب نابودی نعمت خدا و برانگیختن خشم او نیست خشم چند تن در برابر خشنودی همگان اهمیت ندارد مردم را عیوب و ایرادها و زشتی هایی است که سزاوارترین فرد برای پوشاندن آن ها فرماندار است پس تا می توانی دشمنی های مردم را پرده پوشی کن سخن چین ( جاسوس ) هرچند خود رابه صورت پند گویان جلوه دهد باز خیانت کار و فریب دهنده است و باید برگزیده ترین افراد نزد تو وزیری باشد که سخن تلخ و ستایش نکردنش سبب دلتنگی و نا خرسندی تو شود بسیار با دانشمندان مذاکره و با راستگویان و درستکاران گفتگو کن ( در جمهوری اسلامی به زندان می اندازند ) نداری و نیازمندی مردم همانا زاییده ناپاکی و حرص و از فرمانداری است که چون به دوام قدرت و دولتشان امیدی ندارند و اموال و سرنوشت گذشتگان را نیز به خاطر می سپارند ، به اندوختن مال می پردازند . قسمتی از وقت خود را به نیازمندان و دادخواهان اختصاص بده سپس در آن هنگام درشتی و ناهمواری و آداب سخن ندانستن و گفتار نسنجیده را از آنان تحمل کن و اگر رعیت به تو گمان ستمگری بردند ز نگار بد گمانی را هرچه زودتر از سراچه ذهنشان بزدای جمهوری اسلامی راه را کوتاه کرده و به زندان و … می فرستند ) خداوند در روز رستاخیز چیزی را که میان بندگان حکم می فرماید درباره خون هایی است که ریخته اند از این رو پایه های قدرت و نفوذ خود را با ریختن خون حرام استوار مکن زیرا خون ریزی پایه های قدرت را سست می نماید . دوران قتل های زنجیره ای تمام شد دوران زندان هم که ما معلمین زنگش را به صدا درآورده ایم تمام شد بعد از این چه خواهند کرد ؟ به وعده عمل نکردن نزد خدا و مردم سبب خشم و دشمنی است خداوند پاک فرموده : خداوند از اینکه چیزی بگویید که انجام ندهید سخت خشمگین می گردد .
آیه ۲ و ۳ صف در زندگی سیاسی ام تلاش کرده ام آن اندازه حرف بزنم که بتوانم عمل کنم ) بیش از ۳۲ سال انقلاب گذشته و حرم سیاسی تعریف نشده است وبرای به اصطلاح مجرمین سیاسی هیئت منصفه در دادگاه تشکیل نمی شود و در زندان با قاتلین و مواد مخدر فروش ها و سارقین و متجاوزین به عنف و … نگهداری می شوند نمی دانم من چگونه مجرم هستم که مکرر همکاران فرهنگی و دانشجویان و دوستان هم فکری که هیچ وقت آنها را ندیده ام با خانواده ام ملاقات و از آنها دلجویی می کنند . ما زندان را راحت تحمل می کنیم تا این ابزار را از آنها بگیریم آلبرکامو نویسنده فرانسوی می گوید آنکس که آزادی تو را دزدید نانت را نیز خواهد دزدیدچه گوارا انقلابی کوبایی – آرژانتینی حاکمان دنیا طلب را چقدر راحت به سخره می گیرد : مرد زندانی می خندید شاید به زندانی بودن خویش شاید به آزادی ما راستی زندان کدام سوی میله هاست مرد زندانی اگر آزاد نیست آزاده است .
به تاریخ ۰۶/۰۵/۸۸با وثیقه آزاد شدم بیست روز مهلت داشتم که به حکم دادگاه اعتراض کنم حکمی که هیچ وقت کتبی به من ندادند بلکه فقط شفاهی برایم خواندند ) به دو نفر وکیل که قبلا همکاران تهرانی معرفی کرده بودند مراجعه کردیم اگرچه با استقبال گرم آنها رو به رو شدیم و گفتند تا ۵ روز دیگر به شما اطلاع می دهیم اما پس از ده روز بی خبری فهمیدیم که ترسیده اند که وکالت مرا به عهده بگیرند سپس به یک وکیل که با هم در نیروی انتظامی بازداشت بودیم مراجعه کردم ( که ظاهرا ایشان از دفتر کارش تظاهرات خیابانی را تماشا کرده و تعدادی از مردم هنگام فرار به داخل دفترش رفته بودند که هنگام مراجعه مأمورین همه را دستگیر و همراه وکیل برده بودند ) ایشان قبول کرد و وکالت مرا به عهده گرفت ایشان هنگام مراجعه به دادگاه و بررسی پرونده ام توسط قاضی تهدید شده بود که تو خودت پرونده داری چطور وکالت خواستار را قبول می کنی بدینصورت او هم انصراف داد یک کارشناس حقوق که از طرف دفتر آقای مهندس موسوی می خواست برایم وکیل بگیرد توسط اطلاعات تهدید شده بود که به توچه که می خواهی برای خواستار وکیل بگیری ایجاد رعب و وحشت توسط نیروی امنیتی ) بالاخره همکاران فرهنگی وکیلی را پیدا کردند که اگرچه در ابتدا خوب برخورد می کرد اما زمانی که به دادگاه مراجعه کرد یکی به نعل می زد یکی به میخ خیلی مرا نصیحت می کرد که خودت را کنار بکش و حتی همکارم را خواسته بود که چطور است برای تبرئه آقای خواستار او را دیوانه معرفی کنیم که شدیدا اعتراض کردم و گفتم آخر شما که وکیلی من چه خلافی مرتکب شده ام که قانون آن را منع کرده است به هر صورت ایشان لایحه اش را ارائه داد که هنوز نمی دانم چه نوشته است پس از ۴۹ روز که آزاد بودم از اداره اطلاعات به خانه ام آمدند که برای اجرای حکم آمده ایم تعجب کردم ( آنها باید کتبا حکم را به من یا وکیلم ابلاغ می کردند و می گفتند طی چه مدت خود را معرفی کنم در صورتی که بعد از این خود را معرفی نمی کردم آنها حق داشتند مرا دستگیر کنند ) ولی آنها مرا با خود بردندنمی دانم به کجا تلفن زدند گفتند اکنون دیر است پس مرا تحویل بازداشتگاه نیروی انتظامی دادند روز دیگر مرا با دستبند به دادگاه انقلاب بردند و حکم را که دست نویس بود برایم خواندند که به دو سال زندان محکوم شده ام و بدونه اینکه دستبند را باز کنند با دست بسته از من امضا گرفند و همسرم خودش را به دادگاه رسانده بود قرار شد بعد از تایپ کردن حکم را به ایشان تحویل دهند و مرا که به زندان بردند اما همسرم هر زمان برای گرفتن حکم رفته بود گفته بودند شما می خواهید حکم را چه کار کنید می خواهید به در و دیوار بزنید یا می خواهید حکم را به رادیو و تلویزیون های خارجی بدهید که از آن سوء استفاده کنند ( قاضی خوب است حکمی بدهد که نشود هیچ کس از آن سوء استفاده کند نه رادیو و تلویزیون های خارج نه داخل ) پس حکم ظالمانه است که می ترسید افکار عمومی داخل و خارج با خبر شوند … به هر صورت مرا تحویل زندان دادند روزهاییکه در نیروی انتظامی بازداشت بودم را جزو مدت زمان زندانم به حساب نیاورده اند بودند.
پس از ورود به زندانمرا به بند قرنطینه سپس به بند ۵ سال ۱۰۲ که قاتلین و مواد مخدر فروش ها و سارقین در آن هستند منتقل کردند که آنجا داخل راه رو می خوابیدیم بعد از تقریبادو هفته جهت بند مشاوره ۲ که نسبتا خوب است و معمولا از هرجا جهت بازدید می آیند این بند را نشان می دهند ثبت نام کردم مسئولی که ثبت نام میکرد گفت اگر سیگاری نیستید صد درصد شامل حال شما می شود که گفتم من اهل سیگار نیستم ایشان اسمم را نوشت بعد از چند روز اسم همه را به جز من خواندند بعد از مدتی مرا به بند ۴ طبقه دوم منتقل کردند که بیشتر معتادان و سارقین هستند وفراموش نمی کنم که از ارتفاع یک متر تا زیر سقف همیشه ابر غلیظی از دود سیگار بود به خاطر دود سیگار مرتب سرفه می کردم به یکی از مسئولین گفتممن سیگاری نیستم و این دود سیگار اینجا خیلی اذیتم می کند مرا به طبقه ۳ که مجرمین مالی در آن هستند و داخل اتاق سیگار نمی کشند ببرید ایشان قبول نکردند در بند ۱/۶تمام زندانیان ( نیروی انتظامی کادر بهداری . رفتار خوبی داشتند که همینجا از همه آنها تشکر می کنم اما سرپرست سابق بند آقای غ کینه ای عجیب نسبت به زندانیان سیاسی داشت هر زمان به هر دلیلی به بیرون زندان اعزام می شدم مثل بیمارستان یا پزشکی قانونی در حالیکه یکبار ما را لخت کرده و بازدید می کرد مجددا دستور بازرسی مرا می داد یا چنانچه مرا به بهداری زندان که مقابل بند ۱/۶ است می بردند مرا با یک مأمور همراه می کرد در غیر اینصورت در برگشتن دستور می داد که مرا بازدید کنند . البته یک نوبت حفاظت اطلاعات نیز رفتار زننده ای با من داشت روز دوم ورود به زندان در بند قرنطینه معمولا کلاس توجیهی می گذارند در آن کلاس آقای احمدی گفت که به ازای هر سال زندان باید یک ماه زندان باشید و آن وقت تقاضای مرخصی کنید یعنی کسی که به دو سال زندان محکوم شده بعد از دو ماه می تواند مرخصی برود به من نامه کتبی دادند که بعد از سه ماه یعنی ۲۶/۰۹/۸۸ می توانم مرخصی بروم اما زمانش که رسید گفتند چون آقای خواستار از داخل زندان به تمام دوستان فرهنگیش در سراسر ایران تلفن زده استو همچنین زمانی که در منزلش سخنرانی آقای احمد قابل بوده وی از زندان به خانه تلفن زده و با همکاران فرهنگیش تلفنی صحبت کرده و در ضمن تلفن را هم رو ی آیفون گذاشه اند مرخصی نمی دهیم بعد از یک سال حفاظت اطلاعات زندان مرا خواست گفت شما از نظر ما می توانید مرخصی بروید به شرط اینکه از بالا مانع نشوند خلاصه تا این لحظه که بیش از ۲۱ ماه از زندانیم گذشته خوشبختانه به من مرخصی نداده اند نمی دانم اگر مرخصی می رفتم چه کار می توانستم انجام دهم که در زندان نتوانستم .
آقای قاضی القضات آقای وزیر محترم اطلاعات من بلد نیستم التماس و چاپلوسی کنم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ که من تقریبا سه ماهه بودم پدرم به خاطر حمایت از مصدق فراری بود در گهواره مسیح وار یادگرفتم که باید آزاده زندگی کرد و آزاده مرد سن که بالا می رود با توجه به شرایط بد زندان های ایران که قرون وسطایی است انواع بیماریها به سراغ انسان می آید و من مستثنی نیستم .
در ابتدای سال ۱۳۸۹ بر اثر پارگی شبکیه هر دو چشم متوجه شدم که به بیماری فشار خون مبتلا شده ام که با خوردن قرص فشار خون را کنترل کردم . بر اثر نداشتن فیبر در غذای زندان ( میوه و سبزی ) احتیاج به جراحی دستگاه گوارش پیدا کردم در عرض شش ماه زندان یک نوبت میوه به زندانیان نداده ) جهت عمل جراحی با پابند و دستبند و لباس زندان به بیمارستان امام رضا اعزام شدم و در بیمارستان با همان پابندو دستبند مرا به اینطرف و آنطرف جهت آزمایش … می بردند و قرار شد ۰۳/۱۰/۸۹ مرا جراحی کنند که در آن روز وقتی مرا به اتاق عمل بردند کلید پا بند پیدا نشد عمل جراحی یک روز به تعویق افتاد بعد از عمل به هوش که می آمدم صدای مأمورین را می شنیدم که می گفتند پاهایش را ببندید و به تخت قفل کنید تاریخ ۰۵/۱۱/۸۹ در حالیکه ساعت ۸ دکتر مرا ویزیت کرد گفتندفردا هم باید در بیمارستان باشید اما ساعت ۱۱ نگهبان مأمورین گفتند شما را مرخص کرده اند مرا با آمبولانس به زندان منتقل کردند سخت ترین دوران زندگیم زمانی بود که مرا از اتاق بیمارستان به طرف آمبولانس می بردند همسرم به من با تأثر نگاه می کرد و من به او نگاه می کردم او به من لبخند می زد و من به او لبخند می زدم او به من روحیه می داد و من به او روحیه می دادم فکر می کرد آیا اشتباه کرده که با من ازدواج کرده و یا حاکمان خیلی بی رحم هستند که جواب ۶۰سال معلمی هر دویمانرا این گونه می دهند .
آنقدر مرا با عجله بردند که لااقل دستورالعمل دکتر را نگرفتند و بدون هیچ گونه مدرکی از بیمارستان مرا به زندان بردند و با یک برگه عادی که درب ورودی زندان نوشتند مرا به بهدای زندان فرستادند در بهداری پزشک کشیک گفت چون امروز تعطیل است داروخانه هم تعطیل است و نمی شود به شما دارو داد از آن زمان سه ماه گذشت و من هنوز بهبودی ام را به دست نیاورده ام . بعدا متوجه شدم چون همکاران و دانشجویان می خواستند در بیمارستان به عیادت من بیایند اطلاعات دستور داده که فورا مرا به زندان منتقل کنند در حالیکه مشابه عمل جراحی من به یک خانم بهایی ۲۰ روز مرخصی داده بودند . وزیر اطلاعات می گوید ما تهاجمی عمل می کنیم .
من تجزیه و تحلیل خواهم کرد که ایجاد رعب و وحشت است و به آن قلدری می گویند و این گونه تهاجمی عمل کردن یک نوع خودکشی است .
چهار نوبت مرا به پزشکی قانونی اعزام کردند که پزشکی قانونی متعجب بود که چرا مرا به پزکشی قانونی می آورند از آن جمله نوبت اول برای اینکه شاید بتوانند مرا دیوانه جلوه دهند هنگامیکه با دکتر رو به رو شدم ضمن معرفی خودم نامه ای را که به رئیس قوه قضاییه در رابطه با مسائل و مشکلات زندان نوشته بودم به ایشان دادم نامه را مطالعه کرد و به من گفت همسر شما هست با ایشان صحبت کنم ؟ گفتم بله بعد همسرم گفت که دکتر سوال کرد شما با هم مشکل ندارید گفتم نه . دکتر گفت این نامه راگرچه همه آن حقیقت است ولی آدم عاقل جرئت نمی کند بنویسد به همسرم گفتم دکتر درست گفته بالاتر از عشق دیوانگی است و من دیوانه دموکراسی هستم چون نجات ملت ها در دموکراسی است .
خرداد ۸۹ بود که از طرف حفاظت اطلاعات و بازرسی زندان به اتاق ما آمدند و هر نوشته ای که داشتم با خودشان بردند و برنگرداندند . شیخ الهند در زندان انگلیسی ها در هند صدها کتاب نوشت کسی مزاحمش نشد و جمله معروفی داردکه می گوید خدا را شکر که به مصیبت دچارم نه معصیت …
مردم ترکیه اگر ظلمی به آنها شود و قوه قضائیه پاسخگو نباشد به کمیسیون حقوق بشر اروپا شکایت می کنند ما به کجا شکایت کنیم آیا مسئولین نمی دانند دموکراسی چیست ؟ نمونه هایی از اجرای قانون در کشورهای دارای دموکراسی می آورم تا بدانید اگر نخوردیم نان گندم اما دیدیم دست مردم . پادشاه سوئد هنگام رفتن به فرودگاه چون سرعت ماشینش از حد معمول بیشتر بوده هنگام برگشتن از طریق رادیو از ملتش عذر خواهی می کند . برادر صدر اعظم آلمان اسکیت چون در سن ۴۷ سالگی بیکار شده بود در کشور آلمان نتوانست کاری پیدا کند در کشور اسپانیا در یک شرکت گردشگری کار پیدا کرد . این آلمان یعنی بزرگترین قدرت اقتصادی اروپا همان آلمانی است که با دموکراسی و اجرای قانون از میان خرابه های آلمان هیتلری سر برآورد دیکتاتورها با حکومتشان می میرند یا خودکشی می کنند یا به تبعید می روند یا … گرچه در زمان حکومتشان قهرمان قهرمانانند .
پیامبر ( ص ) : الناس علی دین ملوکهم ( مردم بر دین حاکمانشان هستند در کشور انگلیس فردی از چراغ قرمز عبور کرده بود توسط پیرزنی تحویل پلیس می شود اگر حاکمان مجری قانون باشند مردم نیز قانون را اجرا می کنند می فهمیم که انگلیس که خاک ایران مساحت و کمتر از ما جمعیت دارد تا قبل از جنگ جهانی بر نصف دنیا حکومت می کرد و اکنون نیز جزو ۵ قدرت برتر دنیاست ؟
در ۲۴ بهمن در خیابان عجبشیر ( آذربایجان شرقی ) قدم می زدم که سنجاقی بر زمین افتاده بود برداشتم و مجددا انداختم چرا که در جمهوری اسلامی حتی یک سنجاق هم باید به صاحبش برسد . در مهر ماه ۱۳۵۸ در روستای امیر آباد بیرجند که از آقای علم نخست وزیر دربار شاه مصادره شده بود دست دراز کردم که از زرشک باغ بخورم ولی دستم را برگرداندم و گفتم متعلق به ۳۵ میلیون نفر است و نخورم البته اکثرا همین رویه را داشتند ولی اکنون چه شده اگر به دستشان برسد شتر را با بارش می خورند اداره اطلاعات به صورت ضمنی این پیام را به من داده است به همسرم گفته آقای خواستار دوست دارد اخبارش روی سایت برود من می گویم اگر این کارهایی که می کنید درست است که باید خوشحال باشید و دیگران شما را تحسین خواهند کردو اگر درست نیست پس این ظلم ها را نکنید …
همکاران و دوستانم رفته اند دفتر دادستان آقای دادستان گفته اند اگر خواستار آزاد شود و تنبیه نشده باشد مجدا او را می گیریم . در مثنوی مولوی آمده پادشاه تصمیم گرفت دخترش را به صوفی دهد که همیشه در مسجد نماز می خواند دزدی فهمید و خود را به مسجد رساند و تمام وقت نماز خواند بعد از مدتی به سراغش رفتند پادشاه می خواهد دخترش را به تو بدهد دزد گفت نمی خواهم . تعجب کردند هرچقدر را اصرار کردند نپذیرفت پادشاه دستور داد او را به زور نزدش ببرند پادشاه پرسیدچرا دختر مرا نمی خواهی !!گفت آن زمان که دزد بودم دختر پادشاه را می خواستم اکنون خدا را پیدا کرده ام و دختر پادشاه را نمی خواهم منهم در زندان فهمیده ام برای رسیدن به خدا باید حق گفت و کسی که حق می گویدباید از زندان عبور کند .
قرار بود که مسئولین زندان به من مرخصی دهند که با هزینه خود جراحی کنم و همسرم از بیمارستان نوبت گرفت و برای مرخصی هم اقدام کرده بود در آخرین لحظه مخالفت شد باز قرار بود بعد از جراحی مرخصی بدهند تا در خانه استراحت کنم همانطور که گفتم به خاطر اینکه دانشجویان و همکاران می خواستند به عیادت من بیایند فورا مرا به زندان برگرداندند . آقای وزیر شما به این می گوییداداره اطلاعات تهاجمی عمل می کند ؟ شما چه بدست آوردید عکسم با پابند و زنجیربه تخت بیمارستان در تمام دنیا پخش شده است . دانشجویان و همکاران در هر مناسبت از خانواده ام دیدن می کنند تلفن می زنند پیامک می زنند … و بدینوسیله از خانواده ام دلجویی می کنند من به این همکاران و دانشجویان که گل سر سبد جامعه هستند افتخار می کنم شما هم از اینکه مرا در زندان دارید افتخار می کنید . ؟؟! آقای وزیر به تهاجمی عمل کردن شما می گویند ایجاد رعب و وحشت کردن با قلدری قانون را اجرا نکردن . نتیجه آن فاصله افتادن بین ملت و دولت می شود ملت احساس می کند کشورش توسط بیگانگان اشغال شده است چون اصولا اشغالگران هستند که قانون سرشان نمی شود و هر کاری دوست داشته باشند انجام می دهند .
پیامبر ( ص ) : حکومت با کفر باقی می ماند با ظلم باقی نمی ماند . آقای قاضی القضات آقای وزیر اطلاعات باغ زندان جمهوری اسلامی از باغ زندان شاه رنگین تر است در باغ زندان شاه دانشجو ، معلم ، کارگر ، کاسب و روحانی و کشاورز بودند اکنون بر اینها مولوهای اهل سنت بهائیان و مداحان نیز اضافه شده به نظر شما عزت بهتر است یا قدرت چرا زندان عزت می آورد چون عزت پایه های قدرت های فاسد را از درون زندان به راحتی می لرزاند اگر زبانم را ببرند با دست خواهم نوشت زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی و اگر دستانم را ببرند با مژه های چشمم خواهم نوشت زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی و اگر چشمانم را کور کنند با پاهایم خواهم نوشت زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی و اگر پاهایم را قطع کنند با آخرین ضربان قلبم که ندای معلمان است فریاد خواهم زد زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی سعدی علیه الرحمه می گوید :
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت تلخی و خوشی و زشت وز یبا بگذشت
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد برگردن او بماند و بر ما بگذشت
در مفاهیم دینی ما مقام آزادگی مقامی والاتر و بالاتر از آزادی است در بند و یا حبس باشد روح در اهتزاز است و آفاق و انفس را در می نوردد آزادگان طول تاریخ کسانی بوده اند که از آزادی جسم خود گذشته اند تا روحشان اسیر نباشد و یا مردمانشان رهایی و رستگاری یابند .
بند ۱/۶ زندان مرکزی مشهد – نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان
زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی
بهار ۱۳۹۰ سید هاشم خواستار
|