آفرینش شادی
دکتر تورج پارسی
•
شادی قصه ی بامداد آدمی است که پر از بال زدن پر آرامش کبوتر سپید آشتی است ، به زبانی آشکارترقصه ی بنیانی هستی آدمی و طبیعت است که به گفته ی شیرین حافظ شیراز، " کز هر زبان که می شنوم نا مکررست "
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱۲ می ۲۰۱۱
از دیروز تا کنون چندین و چند بار این یوتب" رقص شادی بکنیم " از هم میهنان کرد جوانم را به تماشا نشسته ام، از گوش کردن و تماشا سیر نمی شوم ، جنبش و حرکت نشانه ی شادی است، شادی تر و تازه شدن است، طبیعت بر همین بنیاد در حال آرایش و پیرایش خود است و انسان که جزیی بسیار کوچک از آن کلان است می باید خود را هم آهنگ بسازد ، این نوشته را به دختران و پسران کرد سازنده چنین مینیاتور زیبایی با بوسه باران پیشکش می کنم
با مهر همیشگی
www.youtube.com
ازسنگ نبشته ی هخامنشی
"او که شادی آفرید مردم را"
تا
شادی شیلروسیمفونی نهم بتهوون
"The Ode to Joy "
"An die Freude"
دکترتورج پارسی
The Ode to Joy "(1785) is one of the most famous poems of Friedrich Schiller (1759-1805) and the title of its processing in the 4th movement of Symphony No. 9 (1823) by Ludwig van Beethoven (1770-1827).
در هیژده سنگ نبشته ازشاهان هخامنشی ( داریوش بزرگ ـ خشایار شاه و اردشیر سوم ) سروده ای آمده است که در نهایت زیبایی بنیان اندیشه ای راآفتابی وآشکار می کند ،
این سرود و شعار دینی مردمان بوده است
بغ بزرگ است اهورا مزدا،
او که این بوم آفرید ،
او که آن آسمان آفرید
او که شادی آفرید مردم را .
درآفرینش شش روزه * مادی که درراستای یک سال سامان یافته آنچه نظرم را جلب کرد آفرینش شادی است چنانچه آورده شده است :نخست آسمان را آفرید روشن و آشکار بسیار دور و ..... و به یاری آسمان شادی را .... آفریدگان به شادی در ایستند " بندهش رویه ۴۰ (۱)
در گاه شماری آفرینش سپس آب ، زمین ، گیاه ،گوسفند هستی ،می یابند و در ششمین گاه یا آفرینش آخرین ، گیومرتن یا انسان میرنده زندگی می یابد.
پس شادی از نخستین گاه آفرینش ، با هستی همزبان ، همزمان و همگام است . اینجا این موضوع روشن می شود که شادی به نشانه ی درون مایه هستی از ویژ گی های آفرینش است . مطرح شدن شادی به عنوان یک اصل عمده دراین نظام فکری بسیار شایان نگرش است . در این چارینه "مربع " شادی پیوندگاه « اهورا مزدا ، زمین ، آسمان و انسان است ، اگراهورا مزدا یا مزدا را به نام بنیان آفرینش بپذیریم او را همسو با آفریده های خویش می بینیم . اگر در این گفته باریک شویم در این هیژده سنگ نبشته یک سپاسگزاری بیان می شود :چون انسان آگاهست که شادی پیش از او موزیک متن هستی بوده است ،سپاس و آری اش درواقع پاسخی است تا با اعتماد تمام ، نیک آگاهی خویش را دامنه ببخشد .
نگرش ایرانی در اینجا وبه پیرامون خود یک نگرش عینی است و همین نگرش است که " شادی " در آیین ایرانی بنیانی پر اعتبار پیدا می کند واز همین دیدگاه است که زندگی را قانونمند می داند و زندگی را سرشار از زیبایی می بیند . در زندگی انسان پرامید و بی بیم در راستای "آزادی گزینش " گام بر می دارد تا بتواند از بار بی آیین بدی ها بکاهد. بنابراین بر اساس نیکی های سه گانه ، با شادمانی به آبادانی جهان پرداخته تا جاودانگی بیابد ، برآیند نهایی آن این است که : نیکی همسویی با هستی است !
بر این اصل و بنیان دریوزگی و قلندری ، و نکوهش جهان مادی بی معناست . منفی گرایی یعنی پشت کردن به دنیارا مذموم شمرده و عشق به هستی را در هر گام نیک خود جلوه گر می سازد و چشمان ستایشگر و نیایش بر خود را بر هستی می دوزد ، نیرو می گیرد و نیرو می بخشد و میدان عشق را همچون سمندر در آتش با خرد و شیدایی طی می کند . پویش او بر مبنای اعتبار و باور به قانون اشا ست در" جام جهان بین " او زندگی کنونی تدارکی برای جهان پسین نیست . انسان این آیین آفریده ای است که در گسترش جهان و تکامل و رسایی آفرینش همراه و همگام آفریننده خویش است.چنین است که سرانجام بر بام بلند دنیای اندیشه می ایستد و فریاد برمی آورد که : "طبیعت نیزبا خرد هدایت می شود و می چرخد " .
از این منظر این قلم آیین زرتشت را نیز فراتر از یک دین دانسته وهمچون نیچه ، زرتشت را بنیانگذار دیالکتیک جهان می داند بر همین منطق بلند می گوید: مزدا خدا نیست بنیان آفرینش است !
شادی ، مرگ ، مویه و شیون
اگربا این اندیشه از درون هستی به مرگ یا " نفی " بنگریم معنای شادی راباز و گویاترو بسودنی ترخواهیم دید ، یعنی شادی ، نیک کرداری و پایه ی اعتماد آدمی در پذیرش خویشکاری یا مسئولیت است . هرچند ایده الیست ها مرگ را نقطه ی پایانی آدمی می داننداما در همین ختم آغازی و وصلی هست یا به بیانی دیگر سیکل دیگری بر مبنای نظم گیهانی" اشا " می آغازد .
در اینجا از دو منظر " نفی " را می نگریم یکی منظری که نامدار جهان فلسفه هگل می نمایاند :
- تکامل ایده بنیان و اساس " نفی " است !
یکی هم منظری است که بنیان گذاران ماتریالیسیم علمی مارکس و انگلس می نمایانند :
- تکامل در هیچ زمینه ای شکل نمی گیرد ، مگر شکل های پیشین " بودن " خود را " نفی " کنند . دیالکتیک هیچ چیز را مطلق یا ابسلوت و قطعی نمی داند چرا که در روند " شدن و نابود شدن و... " همه چیز متغیرست . پس " نفی " برآیند اضداد است
به عبارت دیگر نفی پیروزی نو بر کهنه است بر بنیان تضادهای درونی .
مولانا مرگ این مهم را چنین ترسیم می کند :
هستی انسان شد از مرگ نبات
راست آمد اقتلونی یا ئقات
چون چنین بردیست ما را بعد مات
راست آمد ان فی قتلی حیات
به عبارت آشکارتر " هیچ چیز مطلق نیست " یا به گفته ی زنده یاد ا.ح آریانپور :
در دل هر بود ، نابودان نگر
در دل نابودها ، بودان نگر
بود نابودست و نابودست بود
بود ها زایند از نابود بود .....
این چنین است که در آیین ایرانی بر " مرگ تن " مویه کردن روا نمی باشد ، چرا که مویه ماتمی است که انسان را به ورطه بیزاری از هستی خواهد انداخت تا از بار اعتمادش بکاهد . مویه خزان لحظه ی آدمی ، زنگ کرکننده ای است که حتا " زمین را هم ناشاد می کند " .
به همین دلیل ایرانی به ستایش و نیایش منش نیک و کار می ایستد تا در برابر تباهی و تاریکی و شیون و مویه پایداری کند . به راستی که " انسان کار را آفرید و کار انسان را " !
" کارومنش نیک را می ستاییم ،
پایداری در برابر تاریکی را ،
پایداری در برابر شیون و مویه را ". یسنا ۷۱ بند ۱۷
" آبادانی گیتی را باد
باید برای آبادانی جهان کوشید و آنرا به درستی نگاهبانی کردو به سوی روشنایی برد"
یسنا هات ۱۰/ بند ۲۰
بر مبنای چنین آموزشی است که ایرانی چنین منشی می کوشد تا راستی را در کارهایش از میان نبرد ، باچشمانی روشن و پاک به زمین و خورشید و ..... بنگرد . دستان را برای آبادانی جهان بکار ببرد ( دورنمایی فراسوی قبیله ، تقسیم نکردن جهان به خودی و غیر خودی ) از روی خرد بر دامنه ی روشنایی بیفزاید . برآمد نهایی چنین بینشی تبلور " شادی " است این همان جهانی است که داریوش بزرگ بنا بر باور خود درسنگنبشته ی نقش رستم " آفریده زیبای اهورامزد" قلمدادش می داند .
***
همه ی آفریده ها زیبا هستند و انسان بخشی از این زیبایی است و زایش او نیز سزاوار نیایش و شادی است از این جهت بنا به گزارش هردوت : ایرانیان نخستین مردمانی هستند که زادروز خود را جشن می گیرند و به شادی می ایستند . فراتر از گفته ی هردوت اینکه زرتشتیان حتا پس از درگذشت دل بستگان خود ، باز هم تولد آنها را جشن می گرفتند . بر همین اصل و قاعده است که در آیین های دینی زرتشتیان امروزهم چنان به نام رفتگان و به یاد زندگان در جام هایی که به نامگانی نامورند و درونشان نام درگذشتگان را حک کرده اند باده نوشی می شود .
" رز " را خدا از قبل " شادی " آفرید
شادی و خرمی همه از رز بود پدید
شادی فروخت و خرمی ، آنکس که رز فروخت
شادی خرید و خرمی ، آنکس که رز خرید / علی باخزری
(رز درخت انگورست )
شادی قصه ی بامداد آدمی است که پر از بال زدن پر آرامش کبوتر سپید آشتی است ، به زبانی آشکارترقصه ی بنیانی هستی آدمی و طبیعت است که به گفته ی شیرین حافظ شیراز، " کز هر زبان که می شنوم نا مکررست "
چکامه ی " شادی " شیلر و" سیمفونی نهم " بتهوون
بنیاد یونسکو در آلمان سال ۲۰۰۹ را سال شیلر خوانده است .شیلر شاعر آلمانی است که بیش از چهل و شش سال عمرنکرد (۱۸۰۵ ــ ۱۷۵۹) " او چکامه ی پر معنای انسانی و بلند بالای خود " شادی " An die freude را در ۲۷ سالگی سرود، و لودویک وان بتهوون آنرا درموومان چهارم سیمفونی نهم خود بکار بردو آنرا جاودانه ساخت. اتحادیه اروپا در سال ۱۹۸۵ بخش آوازی سیمفونی با کلمات فریدریش شیلر را به عنوان سرود رسمی خود برگزید. . بخشی از این ترانه را کامران جمالی به زبان پارسی برگردانده، بنگرید تا آشکارکند که آدمی برای رنج آفریده نشده است یا به گفته بتهوون : اندوه انسان ها را به هم پیوند نمی دهد !.
بتهوون ( ۱۸۲۷ـ۱۷۷۰ م) مردی که " دربرابرهیچکس حتا خدایان کمر خم نکرد " در سن شانزده سالگی ترانه "شادی " An die freude شیلر راخواند واین اندیشه به اوره یافت که برآن آهنگ بسازد ، سرانجام چهار سال پیش از مرگش " اندیشه ی شادمانی انسان " را در قالب یک سیمفونی ۶۸ دقیقه ای سامان بخشید . شعر شیلرو موسیقی بتهوون ماندگارترین پیام برادری را به انسان رسانید و ملیون ها بوسه نثار گیتی ساخت . روزانه که موسیقی گوش می دهم ، گفته ی نیچه را با صدای بلند تکرار می کنم :
زندگی بدون موسیقی یک سوتفاهم بزرگ است !
شادی !
برگرداننده ی ترانه از آلمانی کامران جمالی
شادی ای شعله ی شکوه خدایان ای دختر بهشت اساتیر
ما در حریم قدس تو پا می نهیم شاد بار دگر فسون تو پیوند می دهد
آنچه جمود داد به قهر و غضب به باد .
انسان شود برادر انسان هرجا عطوفت تو بال و پر گشاد
هر کس که کیمیا ی سعادت ـ دوست ـ یافت یا آنکه داشت بانوی دلبندی
حتا آنکس که در تمامی سیاره ی زمین تنها خود را شناخته است
از شور شادمانی ما بهره یافته است .
اما باید برون حلقه ی ما مویه گر شود آن جانور که روی ز شادی برتافته است .....
شاد چون اختران که می گردند بر مدار شکوهمند سپهر:
ره سپارید ! ای برادر ها در رهی پر مهر شاد چون قهرمان به سوی پیروزی
سد ها هزار، سد ها ملیون به روی هم آغوش خویش را بگشائیم ، این بوسه ایست نثار جهان ما .........
To Joy
Joy, thou beauteous godly lighting,
Daughter of Elysium,
Fire drunken we are ent'ring
Heavenly, thy holy home!
Thy enchantments bind together,
What did custom's sword divide,
Beggars are a prince's brother,
Where thy gentle wings abide.
Chorus
Be embrac'd, ye millions yonder!
Take this kiss throughout the world!
Brothers—o'er the stars unfurl'd
Must reside a loving father.
edition of his works to the more familiar:
What did custom stern divide;
Every man becomes a brother,
سرچشمه ها
– بندهش ، فرنبغ دادگی ، گزارنده مهرداد بهار ، انتشارات توس۱۳۶۹
-Phil G Goulding ,Klassik musik, Forum, Stockhlom 1994
ـ برگرداننده ی ترانه کامران جمالی چیستا سال یازدهم شماره ی ۱۰
johan Batile , The Hamlyn History of classical musics
- اوستا کهن ترین سرودها و متن های ایرانی گزارش جلیل دوستخواه جلد یکم چاپ یازدهم 1386
en.wikipedia.org
www.schillerinstitute.org
fid_91-96/931_Schiller_Ode.html
www.schillerinstitute.org
www.sharemation.com
www.drghazanfari.com
– ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسیم تاریخی ، کتاب اول دیالکتیک ، امیر نیک آیین
* در گاتا هیچ جا پایی از آفرینش شش هنگام نیست ، بی گمان این همان جشن گهنبار هاست که در راستای سال برگزار می شده به مرور به آفرینش شش هنگام در راستای سال تبدیل شده است . با این تفاوت که در آیین سامی خدا در یکروز جهان را می آفریند . از سوی دیگر ما با تفکر علمی در همین زمینه در فرهنگ مان برخورد می کنیم برای نمونه دهریون که مولانا از قول آنها می گوید :
گفت این عالم قدیم است و بی کی است
نیستش بانی و یا بانی وی است
از سوی دیگر دانشمند بزرگ مان رازی است که دیدگاه علمی اش بر تارک ماتریالیسم دیالکتیک می درخشد " چون اندر عالم چیزی پدید همی نیاید مگر از چیزی دیگر این حال دلیل است بر آنکه ابداع محال است واجب آید که هیولی " ماده " قدیم باشد و چون مر هیولی قدیم است از مکان چاره نیست پس مکان هم قدیم است " فیلسوف ری زکریای رازی ، تالیف مهدی محقق ، چاپ سوم ۱۳۶۸نشر نی
خلاصه کلام این بزرگوار جهان علم این است که : ماده یا هیولی هرگز آفریده نشده همیشه بوده و خواهد بود که در شعر شبستری هم می توان همین معنا را دید :
عدم موجود گردد این محال است
وجود از روز اول لایزال است . برگرفته شده از کتاب ماتریالیسم دیالکتیک وماتریالییسم تاریخی، امیر نیک ایین
|