حق من کجاست؟!
جنبش زنده است، و مردگان آنان اند که آن را نمی بینند
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
•
تاکنون جنبش ما دستاوردهایی داشته که حتی خوشبین ترین کارشناسان و فعالان جامعه مدنی تصور و پیش بینی آن را نیز نمی کردند. وقتی که اعتراضات به نتایج انتخابات در ابتدا به نظر نمی رسید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱٣ می ۲۰۱۱
تاکنون جنبش ما دستاوردهایی داشته که حتی خوشبین ترین کارشناسان و فعالان جامعه مدنی تصور و پیش بینی آن را نیز نمی کردند. وقتی که اعتراضات به نتایج انتخابات در ابتدا به نظر نمی رسید، از خوشبینانه ترین منظر، افقی روشن تر از تغییر چند شخص را در برخی مناصب حکومتی نشان دهد، نخستین موج اعتراضات که با تظاهرات آغاز شده بود، زمانی که با سرکوب های کور و جنایت های وقیحانه پاسخ داده شد، مشکلی ریشه ای تر را عیان ساخت: مسأله اساسی جامعه ما، تغییر چند شخص ولایتمدار با انتخاباتی گزینشی و دموکراسی صوری نیست، بلکه مشکل آن است که قدرتمداران، نه فقط نقد، که اعتراضات و مخالفت ها را بر نمی تابند و تمامی جنایت هایی را که به رژیم های پیشین و جلادان تاریخ نسبت می دهند، خود وقیحانه تر و این بار با نام دین و مجوز شرعی انجام می دهند.
از سویی، این مسأله اجتماعی، خود مشکلی ریشه ای تر را در جهان بینی حاکمان، پرتوافکنی کرد: آنان تصور می کردند، انسان مومن کسی است که همه کارها و جنایت های ظالمان روزگار را مرتکب شود، اما با مجوز شرعی!؟ تو گویی این همه رنج ها و مبارزات مردان عدالت طلب تاریخ برای آن بود، تا جای تعدادی حاکم را با واژ ه هایی زیبا عوض کنند و وقتی حکومتی به نام دین تشکیل شد، مجاز است، هر کاری را مرتکب شود و از هر سرکوب و ظلمی فروگذار نباشد، چون اینک علاوه بر قدرت زمینی، به مجوز آسمانی نیز مجهز است! این نشان می داد، که همان دینی که ادعایش را داشتند، نمی شناختند که طاغوت متذکر شده در کتب مقدّس، حاکم بی دین نیست، بلکه حاکمی است، که دقیقاً با توسل به ارتباطات آسمانی می خواهد برخود مشروعیت و حقانیت بخشد و از این روی خود را رب (یعنی صاحب اختیار) مردم بداند و دیگران نیز ناگزیرند که بپذیرند و اگر بدون توسل به دین ظلم کند، جبار است. و اگر غیر از این بود، پیامبر اسلام زمانی که مکه را فتح کرد می توانست لااقل جنایتکاران و شکنجه گران مکی را به قصاص اعمالشان برساند، اما نگفت تقیه یا مکر کردم، بلکه عملاً همه را بخشید. نگفت چون گفتم، اعدام نکنید، آنان را اعدام نکنید، مثلاً تیرباران کنید.!؟ از این جور استفاده از بازی زبانی به قیمت جان و زندگی مردم، کار شیادان است، نه پیامبران و انسان های باوجدان و آن مکر با خداست و مردم، نه مکر با دشمنان. کار کسانی که در دین شان هنوز تفاوت چنگیزخان با محمد را نفهمیده اند، آن وقت می خواهند علم تان را هم دینی و اسلامی کنند!؟
اعتراضات شما موجب شد تا مقامات و مسئولانی که به سبب بت سازی از اشخاصی در تاریخ معاصر، نمی توانستند یا نمی خواستند، بازجویی های قرون وسطایی، اعترافات با شکنجه و تجاوز، دادگاه های صوری که حکم شان از قبل مشخص است و اعدام های فله ای و رفتارهای وقیحانه با خانواده های مظلومان و مغضوبان را بشنوند، دیگر نتوانستند که چون گذشته نبینند و نخواستند که بیش از این خود را بفریب اند. نامه های مکرر شما از وضع زندان خطاب به بالاترین مقامات و مسئولان و بی توجهی ایشان بدان ثابت کرد که آنان به روشنی از آنچه در زندان های می گذرد، آگاه اند و برایشان مجوز شرعی و فقهی نیز صادر می کنند و اگر در مواردی به آزار و شکنجه که هرگز -شجاعت و حقجویی اش را نداشتند،- بلکه غیراستدارد بودن شرایط زندان (!) اذعان کردند، برای عدالت محوری نبوده است، بلکه چون همه تصمیمات شان شویی بوده برای بی گناه جلوه دادن تمامی شکنجه ها و جنایاتی که به نام دین و مجوز حکومتی که اسلامی می خوانند، انجام می شده و می شود، تا با این بصیرت، بقیه آزار و شکنجه ها باز ادامه یابند. نامه های شما بهانه بی خبری و بی اطلاعی را از آنان گرفت و نقاب از چهره اسلام مزورانه شان برداشت و حجت را در دنیا و آخرت بر آنان تمام ساخت. هم چنان که منطقه نیز اسلام شیادانه شان را شناخته و همه چون بزی گر از آنان اعلام برائت و دوری می کنند، و مجبورند تا همچون همین نامه ها و طومارهای ساختگی که با نام گروه ها و جریانات مردمی در کشور صادر می کنند، خود از طرف مردم منطقه برای خویشتن اعلامیه حمایت بنویسند و بخوانند.
در حالی که به نظر نمی رسید، رهبران نمادین جنبش برای مبارزات مسالمت آمیز و به دور از خشونت، راهکاری به جز تظاهرات داشته باشند، تغییر و انعطاف تظاهرات و مخالفت های مردمی، جهت بعدی حرکت را عیان ساخت: الله اکبرهای شبانه، اعتصاباتی در قالب نهادهای مدنی و مبارزاتی نامتقارن و فرسایشی برای رژیم سرکوبگر و مهمتر از همه، راهنمایی برای مبارزات مسالمت آمیز منطقه و جهان که وقتی با حکومت هایی به غایت سرکوبگر و استبدادی مواجه اند، اعتصابات و مخالفت های شان را می توانند به صورتی خاموش دنبال کند؛ اعتصابات خاموش، تعطیلی های غیررسمی و خاموش و...
اما رهبران حقیقی ما در زندان ها و مسلخ ها، با باورپذیری نفس مبارزات دردمند شان، نخست به خود باوری در راه مبارزات شان رسیده اند و سپس این شجاعت شان را به ما منتقل ساختند. در مقابل، ترس چنان سرکوبگران را فرا گرفته که موج دوم مبارزات تان که از زمستان سال گذشته و با تأثیرپذیری از انقلاب های خاورمیانه و شمال آفریقا راه افتاده بود، چنان آنان را شوک زده کرد که سعی کردند خود را به خواب زنند، ولی بیفایده بود و جنبش زنده بود و مدام خود را بازتعریف و بازآفرینی می کرد، در اهداف، روش ها، تاکتیک ها و مهمتر از همه، طرح مسائل اساسی جامعه و حاکمیت. جنبش زنده است و مردگان آنان اند که فریادهای اعترضات که جای خود، اعتصابات و مبارزات خاموش تان را درک نکنند. آنچه برایشان گرانتر تمام شده بود، دیگر نمی توانستند برای مردم منطقه به تبلیغ دین ریاکارانه شان بپردازند و همان گروه های اسلام گرا نیز نحوه برخوردشان را با مردم و معترضان کشورشان دیده بودند و دیگر قسم حضرت عباس نمی توانست تقیه و مکرشان را اعمال کند و دم خروس ظلم و تجاوز و جنایت، بر همه چیز گواهی می داد و می دهد. از این روی، به وضوح می بینید که گروه های مذهبی که قبلاً از آنان دستور می گرفتند، اینک حتی نظر مشورتی شان را نیز وقعی نمی گذارند و تا دیروز اگر به بهانه حکومت های نیمه دیکتاتوری خاورمیانه، خشونت و ترورهای شان را رنگ انقلابی و آزادی خواهی می زدند، اینک سرکوبگری و شیادی شان بر همگان حتی نوچه ها و مزدوران شان به ثبوت رسیده است و دولت های مردمی خاورمیانه با ظهورشان، خلاء موجود خواسته های آزادی خواهانه و انسانی و عدالت محور را کم و بیش پاسخ می گویند و با پررنگ تر شده نقش شان، نقش شیادان نیز مدام بی رنگ تر می گردد؛ چنان که در توافقات فتح و حماس و نقش های مثبت ترکیه و اخیراً مصر در منطقه دیدیم.
توان برآورد رفتارهای ولایتمداران را هنوز ندارند، برای دنیا پیام می فرستند که چنین و چنان کنند!؟ دُن کیشوت حقیقی آنجاست و سروانتس با آن که می خواسته فتوحات اسپانیای زمان خود را به تمسخر بگیرد، اما آن فتوحات، گر چه با جنایت توأم بود، نه شجاعت، اما واقعی بود، ولی اینک دولتمردان ایرانی در رویاهای خود برنده می شوند و در توهمات شان بر جریانات منطقه تأثیر می گذارد، اما حتی آنجا نیز کابوس های جنبش رهایشان نمی کند. هنوز مهره های کلید بیت شان را که به فرمان تحلیلگران شیاد، ایشان را به بازی گرفته اند، نمی شناسند، بعد برای اروپا و آمریکایی پیام می دهند که حتی تجربه یک روز زندگی –با سفر توریستی اشتباه نشود- در خارج از کشور را نداشته اند، که اگر می داشتند همچون رهبران باسوادترشان، تا پایشان می رسید، آنچنان خود را گم می کردند که هم جمهوریت و هم حق رأی زنان را که قبلاً ضد اسلامی دانسته بودند، مشروع می شمردند، و خود باختگی یعنی این، نه جوانانی که به جای لباس های کهنه قرون گذشته می خواهند نوع پوشش شان را خودشان برگزینند و مهتر از همه، کسانی که حتی یک روز سابقه دانشجویی در دانشگاه را نداشته اند، چه رسد به ریاست و مدیریت برحسب تخصص و علم، تعیین کنند، چه چیز علمی است و چه چیز غیرعلمی و تمدن و پیشرفت چیست و تحجر و جهالت چه و نوع ارتباطات در دانشگاه باید چگونه باشد. در حالی که خود بارها برای سخنرانی های نمایشی به دانشگاه آمده اند، فضای سخنرانی شان از دختر و پسر پر بود و نه دیواری کشیده و نه آن را مختلط می شمردند، آخر آن زمان برای جمع کردن رأی و تحقق اسلام ناب ریاکارانه شان به دانشگاه آمده بودند، ولی اینک با این رفتارهای کودکانه به خیال خود می خواهند از دانشجویان انتقام بگیرند.
اما به سبب همین منطق کور، با این کارهای ناشیانه خود، به اعترضات و قیام تان، ابعاد جدید بخشیدند. آن ها از اعتراض به نتایج انتخابات و تغییر شخصیت ها، به سوی مقام های بالاتر اوج گرفت، سپس نشان داد که قانون اساسی دارای وجوه دیکتاتوری و دموکراتیک است و اتفاقاً طوری تنظیم شده تا وجوه استبدادی اش بر وجوه دموکراتیکش بچربد و بر آن سوار باشد، و گرچه این مشکل در دوران اصلاحات نیز با تجربیات مکرر خود را نشان داده بود، اما نابینایان ترجیح می دادند تا آن را به عدم ولایتمداری نسبت دهند، اما اینک می بینید که ولایتمداران شان با آنان کاری کردند و می کنند که غیرولایتمداران نکردند و کف گیر خورده به ته دیگ. قانون اساسی زمانی دارای وجاهت قانونی است که پس از نگارش توسط منتخبین مردم، دوباره با رأی مستقیم مردم تأیید شده باشد و تازه قوانینی که عادلانه باشند و گرنه هیچ دستخط جابرانه و ظالمانه در هیچ کتابی نمی تواند، مانع از فریادهای عدالت خواهانه و ضد ستمی شود که از خدای درون بر می خیزد: وجدان بیدار شده انسان. ولی سرکوبگران و قدرت پرستان ثابت کردند، نخستین کسانی که قانون اساسی را وقعی نمی گذارند، خودشان هستند و در عمل هر جا برایشان صرف نداشت با مصلحت و بصیرت، قانون اساسی که سهل است، نص صریح کتاب خدا را نادیده می گیرند، اما دینمداری شان وقتی گل می کند که پای قدرت و حکومت شان در میان باشد که آن زمان از خود می سازند و می بافند و به نام دستورات اسلامی به خورد مردم می دهند. و غافل اند از روزی که برسد و با داوری وجدان شان در مظهر خداوند ظاهر شوند که به آنان بگویند، ای شیادان، شما در عمل ثابت کردید که خدای قدرت را می پرستید و تنها بر آن به دروغ، نام خدای یگانه را می دادید.
باری، تعمیم مطالباتی برای تغییر قانون اساسی با سرکوب های ظالمان، باز عمیق تر شد و با خواسته های حقوق انسانی و مدنی رسید. ادیان و اقوام مختلف و مردم کوچه و بازار و دانشجو و استاد اینک خواستار حقوق فردی شان بدون کوچکترین دخالت های حکومتی و محترم شمردن حقوق مدنی شان با تضمین های دولتی هستند. دانشجویان با مبارزات منفی وسیع در قالب تظاهرات و شعارهای شبانه و تاکتیک های کوچک تحریم کلاس های تفکیک شده و حجاب اجباری و غیره آنان را به بن بست گذاشتند و امواج اعتراضات تان به چنان خودباوری ای رسیده است که تا درونی ترین لایه های حاکمیت نه تنها رسوخ کرده، که نقش ایفاء می کند، تأثیر می گذارد و تغییر می دهد. این حکایت از تغییر جنبش سبز به جنبش رنگین کمان ایرانیان دارد. با این همه زنده بودن به زیستن نیاز دارد و ما با تحمل تمامی این محدودیت ها و مبارزات منفی می بایست همزمان مبارزات مثبت را نیز به جنبش خود بیافزاییم که موثرترند. آن تعمیم محتوای اندیشه و تعاملات دانشگاهی از طریق استاد و دانشجوست. نظامیان می توانند با تفنگ دانشگاه را تسخیر کنند، ولی نمی توانند در ذهن تان مشروع جلوه کنند و سرکوب را موجه جلوه دهند. می توانند با حراست محدودتان کنند، اما نمی توانند اینک که نه فقط با کتب و جزوات مبارزات مدنی، بلکه به شکلی عملی مبارزه مدنی قرن بیست و یک را خلق کرده و می نگارید، نقشی به جز مکمل داشته باشند؛ بی شک ابعاد خشونت شان، ابعاد جدیدی از مبارزات مدنی را شکل می بخشد، همان طور که پیش از چنین کرده است. آنان می توانند با چند استادنمای حکومتی، دروس رسمی دانشگاهی را عوض کنند، اما نمی توانند مانع از خواندن و یادگیری دروس غیرسفارشی و لاتین شوند. می توانند ایدئولوژی های شکست خورده قرون گذشته و روضه های پر از شعار و دروغ را به عنوان علوم اسلامی در کتاب ها چاپ کنند، اما نمی توانند مانع شوند تا علم به معنای واقعی کلمه و آخرین دستاوردهای پژوهشی را که علاوه بر کتب و جزوات، اینک از طریق فضای مجازی اینترنتی در همه جای دنیا قابل دسترسی از شما سلب کنند. می توانند از بابت کتب سطحی و غیرعلمی شان از شما امتحان بگیرند، اما نمی توانند مانع شوند که شما پس از خواندن انواعی از علوم و فنون، به سخنان سطحی و بی مایه شان در کتب رسمی، نخندید. انسان های دروغگو فراموشکارند و فراموش کرده اند، بسیاری از نهادهایی که اینک بر علیه شان شعار می دهند و سواد روضه خوانی و تفکر پادگانی را حاضر نیستند، به عنوان علم و تعهد بپذیرند، زمانی همین انقلاب فرهنگی ها و ایدئولوگ های کم سواد با عناوین اسلامی و انقلابی و غیره در قالب انجمن ها و نهادها درست کردند، حالا محتوای شان چنان تغییر کرده که به اصلی ترین چالشان برایشان تبدیل شده که مجبورند نیروهای نظامی و شبه نظامی را از بیرون به دانشگاه بیاورند و به عنوان دانشجو رنگ بزنند تا مطالبات دستوری و تجویزی اربابان شان را جار بزنند. خلاصه کلام، اینک جنبش از رأی من کو، به حق من کو رسیده است که دیگر خواسته هایش را با مبارزات منفی و مثبت خود رقم می زند و منتظر حکم های رسمی و غیرعملی حاکمان نمی ماند.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز
|