جنبش سبز در توافق یا در سکوت
هادی صوفی زاده
•
بدون تردید عامل بیرونی بخشهای مختلف نظام را بسوی همگرایی واداشته است و تحولات جاری منطقهای خصوصا" بحران سوریه و توافق فتح و حماس از یکطرف و شکست دیپلماسی تهاجمی دولت احمدی نژاد را می توان عاملی به خود آمدن دستگاه رهبری برای بازگشت و نرمش در مقابل رفسنجانی (جعبه سیاه حکومت) دانست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱۶ می ۲۰۱۱
مقدمه:
نسیم تغییراتی که دربرخی کشورهای منطقه خاورمیانهو شمال افریقا علیه حکومتهای مستبد جریان داشته ودارند درسهای خوبی را برای ما به دنبال داشته است. نتایج حاصله از تحولات منطقهای را می توان به دوشیوه تعریف و تفکیک نمود. دسته اول جنبشهایی که از طرف دولتمردان قبلی سربرآورده و بامشکل روبرو گشته و دیگری جنبشهایی که از بطن جامعه وبا حضور طبقات مختلف اجتماعی سربرآوردهاند وبهنتیجه مطلوب رسیدهاند. گروه اول را می توان اعتراض در سوریه به رهبری عبدالحلیم خدام درسوریه ـ با احتساب تفاوت زمانی ـ ، جنبش تغییر در کردستان عراق به رهبری نوشیروان مصطفی و در ایران جنبس سبز به رهبری آقایان میرحسین موسوی و کروبی نام برد. گروه دوم را می توان به کشورهای تونس، مصر، جنبش خلق یمن، سوریه ( بدون حضور خدام ) ولیبی ( بادرنظر گرفتن بافت اجتماعی ) را که ریشه حرکت آنها ازبطن جامعه و جدیت برای تغییر بدون نگرانی از هزینه آن برشمرد. اما ناکامی اعتراض ها درکشورهای گروه اول به دلیل شراکت قبلی آنان درقدرت و سهم در تحکیم پایههای استبداد و اثر ات انعکاس هویت قبلی خود آنان در حکومتهای مورد نظر برای اصلاح است. برای نمونهکسی در سوریه به تلاش عبدالحلیم خدام برای تغییر که تا بروز اعتراض خود درراس امور مملکت بود اهمیت نداد، در کردستان عراق هنوز بگومگوها درباره گذشته سران جنبش تغییر دردوران حضور خود در حاکمیت و مسئولیت قبلی خودآنها در قبال سوء مدیریتها و فساد اداری و جنگ داخلی برسرزبانهاست و همین مسئله به پاشنه آشیل حرکت آنان منجر شدهاست. درایران نیز گرچه بیش از دودهه است که ادبیات بدوبدتر برای انتخاب حکومتگران مورد استفاده قرار گرفته و بخشی ازجامعه ازروی ناچاری حاضر به پذیرش بدها شدهاند، جنبش سبز را که ستوان فقراتش همان طیف اصلاح طلبان دوم خردادی موسوم به بد تشکیل می دهند، تشکل می دهند. سران جنبش سبز بدلایل گذشته حکومتی خود و تکیه بر میراث دهه اول انقلاب بعنوان هویت اصلی خود که بدترین و منفور ترین دوران حاکمیت جمهوری اسلامی است نتوانستند اعتماد جامعه را باخود همراه کنند. بقول آقای امیر محبیان ازچهرههای شاخص اصولگرا در برآورد اشتباهات استراتژیکی و تاکتیکی آقای موسوی در مطلب خود نکته جالبی را با این عنوان که " باهویت خود نمی توان مبارزه کرد و پیروز بود" این واقعیت را نشان می دهد که جنبش سبز را می توان جنگ قدرت نامید نه جنگ برای تغییر. چون فرهنگ همان فرهنگ گذشته است و افراد همان افراد. البته خارج از موارد یادشده سبزها بدلیل عدم جدیت در پیگیری مطالبات خود وترس از فروپاشی حکومت یاران دیرین خود، نبود شفافیت دربرنامه سیاسی خود بویژه درارتباط با ادیان و ملیتها، چسپیدن به آرمانها امام خمینی و ادعای دموکراسی خواهی و مواردی از این قبیل با مبانی واقعی دموکراسی درتضاد است.
چراسکوت؟
انتخابات تقلبی رئیس جمهوری ایران درآستانه دوسالگی خود است. امسال برخلاف سال گذشته سکوت معناداری بر دوسوی جریان اقتدارگرا وجریان معترض به نتایج انتخابات حکمفرماست، نگاهی به آرشیو رسانههای دوطرف در آستانه یکمین سالگرد تقلب درانتخابات و مقایسه آن با امسال سوالات زیادی را درذهن هرکسی مطرح می نماید. چه مسائلی درشرف وقوع و یا پشت پرده جریان دارد معلوم نیست اما نمی توان سکوت آقای محمد نوری زاد بعداز آزادی اززندان ویا سکوت خانم فخرالسادات محتشمی پور را دست کم گرفت. این دو نه ابطحی بودند نه عطریانفر، این دوکسانی بودند که در کمترین فرصت و در بدترین شرایط ، حاضر به سکوت نسبت به حقوق پایمال شده مردم نبودند، اما چه اتفاقی افتاده که با سکوت به خانه برگشتند خودجای تامل است. ازجهتی دیگر که توجه نمائیم، مدتی است دوسایت جنبش راه سبزو کلمه در سکوتی نسبتا" مطلق نسبت به آنچه مسائل حساس ایران محسوب و جامعه رادرشوکی روانی فروبردهاست، بسر می برند. شاید هنوز زود باشد که باقاطعیت نسبت بهاین گمانهزنیها پاسخ داد، اما برای کسانیکه بطور مداوم پیگیر مباحث و اخبار آن دوسایت بوده، بی رمقی کنونیشان را نمی توان عادی جلوه داد. نمی توان سکوت آقای عطاالله مهاجرانی خصوصا" بعدازصدور حکم برائت خامنهای و اعلام اینکه هیچ نقطه خاکستری در پرونده ایشان وجود ندارد! را ندیده گرفت، عدم توجه سران سبز به موارد متعددی نظیر تاکیدات ویژه آقای موسوی مبنی بر تشویق هرشهروند یک رسانه و گسترش آگاهی، سکوت در قبال کشتار زندانیان زندان قزل حصار کرج، سکوت مطلق درخصوص جنایت انجام گرفته توسط نیروهای امنیتی رژیم در خوزستان وکشتار فله ای آنان در یادروز قیام ملت عرب و اعدام نه نفرازملت عرب در ملاعام، سکوت در مورد سالروز اعدام پنچ نفر ازفرزندان ملت کرد ، سکوت در مورد بازداشت کسانی چون آقای قاسم شعله سعدی کاندیدای ردصلاحیت شده انتخابات ، سکوت نسبت به نامگذاری سال به جهاد اقتصادی در مقایسه با سال گذشته که سال گذشته بجای سال همت وکار مضاعف، سال صبر واستقامت ازطرف سبزها عنوان گردید، و تقلیل خبررسانی آنان درحد درج نامه بچه فلان زندانی سبز، مرخصی و بازگشت به زندان فلان زندانی سبز ودهها مورد اینگونه سوالاتی را دراذهان عموم برانگیختهاست که همراه با حوادث جاری نمی شود به آسانی ازآن گذشت.
در اردوگاه اصولگرایان نیز سکوت مشابه حکمفرماست و این فضا بررسانههای جریان اقتدارگرا نیز به روشنی بچشم می خورد. آنچه از منابع اصولگرایان بهگوش می خورد این است که آنان تلاششان براین است که از یادآوری و مباحث مربوط به حوادث بعداز تقلب انتخاباتی وبیرون آوردن آرشیوهای مربوطه خودداری نمایند. این روزها کمتر مباحثی از طرف سایتها و روزنامههای آنان علیه سبزها انجام می گیرد. روزنامه کیهان که قبلا" بطور بددهنانه به سبزها می تاخت و برای تحقیر مخالفین ادبیات خاص خودرا بکار می گرفت، این روزها از عبارت نام بهاءالله که برای آقای عطاالله مهاجرانی بکار برده می شد استفاده نمی کند، لقب آیت اللهی آقای هاشمی رفسنجانی که بهدلیل بی بصیرتیش مدتی بود از ایشان سلب شده بود، به ایشان بازگردانده شده است و دیگر نامی از پیگیرهای قوهقضائیه علیه مهدی هاشمی که بطور روزانه مطرح می شد بچشم نمی خورد و به جای او اسفندیار رحیم مشایی متهم به همکاری با اوشدهاست!. پایین کشیدن فتیلهها و خاتمه دادن به افشاگرییهایی که هرازچند گاهی علیه یکدیگر انجام می گرفت جای خودرا به موارد دیگری نظیر فتنه دیگری درراه است که بسیار عمیقتر ازفتنه قبلی و تظاهر به اختلافات با خودیها داده نیاز به بررسی دارد کهچگونه قادر به تشخیص این فتنه عمیق تر گردیدند؟
بیشترین نگرانی که به اعتقاد نگارنده وجود دارد توافقات پنهانی آقای هاشمی رفسنجانی با جناح حاکم بویژه درغیاب دوچهره اصلی جنبش سبز آقایان مهدی کروبی و موسوی است و یاشاید درهماهنگی با آنان درحصر انجام می گیرد. توافقی که ممکن است برای خروج نظام از بن بست به ۱۰% ازخواستهی سبزها و ۹۰% اقتدار اصولگرایان حفظ شود و بقیه قربانی مصلحت نظام گردند. نکتهای که سبزها می توانند مردم را درجریان قراردهند حرکات اخیر آقای رفسنجانی است که آیا کارهای ایشان درهماهنگی با جنبش سبز است یا خیر؟ واگر هماهنگی وجود دارد چرا مردم درجریان قرار نمی گیرند؟
نگرانیها ازکجا سرچشمه می گیرد؟
سخنان اخیر محسن هاشمی فرزند هاشمی رفسنجانی مبنی براینکه سخنان پدرش درنماز جمعه سال ٨٨ مورد قبول نظام واقع گردیده را باید نقطه آغاز این توافقات دانست. سخنان محسن هاشمی مبنی بر تصدیق سخنان پدرش از طرف نظام همانا آزادی زندانیان سیاسی و دلجویی از آنان است و آزادی محمد نوری زاد را باید از این منظر جستجو نمود. سخنانی که حتی در رسانههای سبز انتشار نیافت. انتصاب و حضور آقایان هاشمی رفسنجانی و سیدحسن خمینی درراس هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی که مهمترین چالش میان دو جناح بر سر دولتی نمودن ویا وقف آن دردوسال گذشته بود، بدون حساسیتی از طرف اصولگرایان مورد قبول قرار گرفت و پیروان ولایت که قبلا" به کمتر ازحذف جاسبی رئیس دانشگاه آزاد و نماینده رفسنجانی قانع نبودند اینک خود رفسنجانی نیز درراس آن را پذیرفتند. و مورد دیگراینکه آقای محسن رضایی در مطالب اخیر خود از کمک هاشمی و احمدی نژاد به رهبری خبر داد. همه اینها نشان از تبانی جناح اقتدارگرا با جناح رفسنجانی است.
دراردوگاه اصولگرایان چه خبر؟
مورد دیگر مرتبط با این اتفاقات، شعبده بازی میان خامنهای و احمدی نژاد است. بباور بنده این شعبدهها را می توان برای حذف بخش اصلی ( بدنه ) جنبش سبز پنداشت. مثلا" چگونه می توان تصور نمود که چندی پیش دولت احمدی نژاد برای هریک از امامان جمعه پنجاه میلیون هدیه فرستاد اما حالا از کانال همین ائمه جمعه علیه ایشان موردحمله قرار می گیرد؟!. دراین شعبده هرچند بسیاری از سبزها به شعبدهبازی میان اصولگرایان باوردارند، اما اندک کسانی نظیر بابک داد معتقدند که شکاف اصولگرایان جنبه واقعی دارد ونمایشی نیست. باتوجه به فرهنگ ریا و دروغ سران نظام وبی خردی در رفتار واعمالشان در این شعبدهبازیها به جرات می توان گفت که مسائلی نظیر پرت نمودن سهبیمار دربیابان، ترک سالن سینماگران در کیش در اعتراض به حضور اسفندیار رحیم مشایی، درج سخنان سعیدتاجیک و فائزه هاشمی درسایت روز آنلاین ودرعرصه کلان هم مجبور به استحفای منوچهر متکی و استحفای حیدر مصلحی که درچند ماه گذشته اتفاق افتاده نشان از حرکتی سردرگم برای انحراف افکار عمومی است و نطفه این حرکات را می توان از یک مهندسی از قبل اعلام شده پنداشت که سال گذشته آقای مرتضی نبوی در مصاحبه با سایت فارس نیوز ازآن خبر داد. طبق نظریه آقای مرتضی نبوی اصولگرایان ازسه طیف تشکیل می شوند که ایشان آنها را به طرفداران آقای قالیباف و لاریجانی و احمدی نژاد تقسیم می کند و ازنظر ایشان طیف احمدی نژاد فاقد توان برای معرفی کاندید برای دوره بعدی انتخاباتی است، بنابراین حذف تاکتیکی جریان ایشان می تواند بعداز دو دوره حکومتداری می تواند بنوبه خود موثر و بخشی از حساسیتهای جامعه را نیز کم رنگ نماید. باید گفت که بزرگ نمودن قضیه مشایی و و فرهنگ ایرانی ایشان و یا مباحثی نظیر اسلام منهای روحانیت از پیش طراحی شده و سخنان هرازچندگاهی که فتنه عظیمی درراه است که بسیار خطرناکتر از فتنه قبلی است را می توان طبق برنامه ای دانست که ازطریق غوغاسالاری با پایان حکومت احمدی نژاد خاتمه یابد.
بدون تردید عامل بیرونی بخشهای مختلف نظام را بسوی همگرایی واداشته است و تحولات جاری منطقهای خصوصا" بحران سوریه و توافق فتح و حماس از یکطرف و شکست دیپلماسی تهاجمی دولت احمدی نژاد را می توان عاملی به خود آمدن دستگاه رهبری برای بازگشت و نرمش در مقابل رفسنجانی (جعبه سیاه حکومت) دانست.
|