روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱۷ می ۲۰۱۱
«جی پی اس خاموش»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛دو نام و دو مرام. یکی سید ابوالحسن بنی صدر و دیگری محمدعلی رجایی. با هم آمدند، چند ماه دیر و زودتر. فاصله پایان ریاست جمهوری آن دو ٣ ماه نشد. از اواخر خرداد ۱٣۶۰ که بنی صدر خلع شد تا ٨ شهریور همان سال که شهادت، نقطه پایان بر ریاست جمهوری رجایی گذاشت، ۷۰ روز هم نمی شود. خداوند آن دو را با هم آزمود. رجایی با وجود اختلاف سلیقه، بنی صدر را برادر می خواند و بنی صدر در مقابل، رجایی نخست وزیر را کوچک می شمرد. «سید ابوالحسن» پر از باد نخوت بود و خود را با هوش و فراست می یافت و به حدود ۱۱ میلیون رأی که مردم به نام وی در صندوق ها ریخته بودند، فخر می فروخت. اما «محمدعلی» که بر قلب قریب ۱٣ میلیون ایرانی نشسته بود، می گفت مدام به یادم بیاورید من همان دستفروش و معلم هستم. یکی مجسمه غرور متراکم و دیگری تمثال درخشان فروتنی. اولی تیر توهم در شقیقه خویش نواخت و سقوط کرد. و دومی چون از توهم ابا داشت و صاحب نگاه تیزبین شده بود، مغضوب اشقیا شد.
امام خمینی دو تعبیر را درباره بنی صدر و رجایی به کار برد. درباره بنی صدر فرمود «به این آقا گفتم بعضی از افراد که دور تو جمع شده اند، گرگ هایی هستند که تو را به فنا می دهند، گوش نکرد». اما درباره رئیس جمهور مکتبی کلامی به غایت حکمیانه و ژرف فرمود «بعضی ها عقلشان بیشتر از علمشان است. آقای رجایی از شخصیت هایی است که عقلش بیشتر از علمش است». بنی صدر تقابل و تضاد و تاختن در بن بست را برگزید و با مغز به دیوار ملت و نظام کوبید چون دچار سوءتفاهم و بد دیدن و خیال و وهم شده بود. و اندرز خیرخواهان را نشنید، چون گوشش پر بود. اتفاقی در او رخ داده بود که اندرزها را بی قدر می شمرد. کدام اتفاق؟ همان که طبیب جان ها و مولای متقیان، امیرمومنان(ع) فرمود «بینکم و بین الموعظه حجاب من الغرّه . میان شما و اندرز، پرده ای از غرور است.» (نهج البلاغه، حکمت ۲٨۲)
پنج ارزش والاست که در آیین ما با یک مفهوم مشترک معنا و به گرد یک مدار، منظم و استوار شده اند. ۱-حق ۲-عدل ٣-عقل ۴-تقوا ۵-مروت. کدام مومن است که شیفته این پنج گوهر تابناک نباشد. این ۵ آدرس طلایی، اسباب دلالت و نجات مومنان و به عبارتی، ارکان ایمان است. اما آنچه در این میان شگفت می نماید، یکی بودن سرچشمه معنا و محتوای پنج ارزش است. «حق»، از استواری و سر جای خود بودن هر چیز حکایت می کند و در مقابل آن، باطل دلالت بر بی بنیادی، وهم آلودگی و نابجایی و زوال پذیری دارد. عدل نیز همین گونه است. امیرمومنان فرمود «العدل یضع الامور مواضعها... و العدل سائس عام. عدالت کارها را سر جای خود قرار می دهد و مدیریت عامه است» (حکمت ۷٣۴ نهج البلاغه).ارزش های بعدی تقوا و مروت است. حدیثی است از امام صادق(ع) در پاسخ به دو سوال؛ یکی درباره معنای مروت و دیگری درباره مفهوم تقوا. امام هر دو بار فرمودند «الّا یراک الله حیث نهاک و لایفقدک من حیث امرک. [معنای تقوا یا مروت] این است که خداوند تو را آن جا که از آن نهی فرموده، نیابد و از آن جا که فرمان داده، مفقود نباشی». اما درباره عقل و عاقل. به علی بن ابی طالب علیه السلام عرض شد که «عاقل را برای ما توصیف کن»، فرمود «هو الذی یضع الشیئ مواضعه. عاقل کسی است که هر چیز را در جای خود قرار دهد». دوباره گفتند جاهل را توصیف کن، فرمود «گفتم»! (حکمت ۵٣۲ نهج البلاغه)
ویژگی انسان عادل عاقل متقی و حق طلب جوانمرد، قبل از هر چیز داشتن بینش درست است. چپ و کج و معوج نمی بیند. در محاسبه نسبت ها و فاصله ها و موقعیت ها به خطا نمی رود. و اگر به خطا رفت، دارای سیستم خودکنترلی و هشدار است. موقعیت یاب دایمی دارد. «جی پی اس» خرد او مدام بر نمایشگر قلب وی آشکار می کند که کجای جهان ایستاده و پیرامونش چه خبر است. آینه ای که پشت سر را به او می نمایاند، محدب نیست که فاصله ها را غیرواقعی نشان دهد و به خطا اندازد. خرد را اسیر خیال و خواسته یا خشم نساخته تا او را به قتلگاه بکشاند. «هر کس خودرأیی کرد و به اندیشه خویش استغنا جست، خویشتن را در خطر انداخت... و کم من عقل اسیر تحت هوی امیر. و چه بسیار عقل که اسیر است زیر دست هوایی که امارت یافته است» (حکمت ۱۱۲ نهج البلاغه). چشم تا جایی می بیند که اسیر توهم نباشد. خرد آزاد به بینایی انسان معنا می بخشد وگرنه ممکن است چشم بینا هم به انسان دروغ بگوید! به تعبیر علی علیه السلام «تدبیر و تعقل مانند دیدن با چشم نیست چرا که گاه چشم - به مقتضای موضع بیننده- به صاحبش دروغ می گوید اما عقل با کسی که از او راهنمایی و نصیحت بخواهد، فریبکاری و دغلبازی نمی کند.» (حکمت ۱٨۲ نهج البلاغه)
مسئله غامض اینجاست که طیف هایی از مدعیان حق و عدل و عقل و تقوا و مروت در طول تاریخ سر از بیغوله درآوردند. برخی اناالحق گفتند در حالی که شیطان پرستی می کردند. ادعای عدالت و تقوا داشتند اما به جمل و نهروان ختم شدند و مقابل امام عدالت ایستادند. از مردی و مردانگی می گفتند و سر بزنگاه ناجوانمردی کردند. این پنج ارزش را به کدام رشته و بر کدام مدار باید انتظام بخشید که از هم پراکنده نشوند و سرجای خود باشند؟ انسان و جامعه ای که دمادم در معرض دوراهی ها قرار می گیرد از کجا یقین کند «به جا» عمل کرده است؟ از کجا مطمئن شود ذهن و خیال او با واقع و حق منطبق است؟ فقرات شریف زیارت جامعه کبیره بنیاد اعتقاد ماست از جمله آنجا که خطاب به اولیای دین- علیهم السلام- عرض می کنیم «رویگردان از شما، از دین خارج است و آن که با شما همراهی کند، به شما می پیوندد و هر کس در حق شما کوتاهی بورزد، نابود می شود. و حق با شما و در شما و از شما و به سوی شماست... من احبّکم فقد احبّ الله. هر کس شما را دوست بدارد، خداوند را دوست داشته و هرآن که شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است... شما صراط استوار هستید ... و الباب المبتلی به الناس. و شمایید آن در که مردم با آن مبتلا و آزمایش می شوند. و قلبم تسلیم شماست و رأیم پیرو شما و یاری ام مهیا برای شما.»
همان ضمانت های ایمان فرمودند «هرکس از فقیهان، نگاه دارنده نفس و حافظ دین و مخالف هوا و مطیع امر مولای خویش بود، پس بر عموم واجب است که از او تبعیت کنند» و « درحوادث پیش آمده به راویان حدیث ما مراجعه کنید». فرمان به «تقلید» و «رجوع»، جز امر بر تبعیت و اطاعت و پذیرش ولایت فقیه نیست. و خود را می فریبد هر کس که ادعای محبت اهل بیت کند اما به ولایت فقیه برنگردد. «فاما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه احادیثنا» یعنی هرکس هر کجا- دور یا نزدیک، پیش یا پس- ایستاده، رو به قبله ولایت فقیه کند و بازگردد تا همگی هم افق شوند.
این است معنای کلام امیرمومنان و حضرت فاطمه زهرا (علیهما السلام) که فرمودند خداوند امامت ما را امان از تفرقه و جدایی قرارداد. تقوا و عدالت منهای ولایت، تقوا و عدالت معوج خوارجی و طالبانی و سلفی می شود. و خرد منهای ولایت، از سیاست بازی های عرفی امویان و عباسیان و... مجاهدین خلق و نهضت آزادی و حزب خلق مسلمان و باند مهدی هاشمی و برخی احزاب دولت ساخته دهه های اخیر سردر می آورد. هر مقرّی غیر از قرارگاه ولایت، مقرّ شیطانی خواهد شد ولو تابلوی عقلانیت و عدالت و حقانیت و مهدویت(!) و تقوا و تهجد و خدمت و جمهوریت و مردم داری داشته باشد.
بی ولایتی، لوچی عقل و تقوا و عدالت خواهی و مردم سالاری می آورد. در این صورت به اعتبار ۱۱ میلیون یا ۱٨ میلیون یا ۲۰ میلیون رأی اعتباری، خیال می کنی «خاتمیت» نقض شده و پیامبری تازه مبعوث گشته که آن هم تویی! و بهتر از همه می فهمی، نشانه اش هم صندوق های انباشته از رأی به نام تو. روزگاری معنای «پیام دوم خرداد را نگرفته ای»، این بود که خونت هدر است. اما حالا کجاست آن غوغا؟ و کجاست آن چماقداری چماقداران برای بنی صدر؟! بپرسید، اگر بنی صدر یک کلمه خوبی درباره رجوی- که روزی رفیق گرمابه و گلستان هم بودند- گفت؟ از دختر بنی صدر بپرسید که به عقد مسعودخان درآمد، تا رجوی داماد او باشد. نه، بپرسید از همین میرحسین و شیخ مهدی خودمان که خیال می کردند، اگر گردی بر قبایشان بنشیند، لاف زنان یقه چاک می زنند و قیامت می کنند. امان از توهم و امان از دیدگانی که مغشوش می بینند یا به خیانت گزارش می دهند! امان از رفیق و مشاور بد! و امان از جان در تمنا و خیال تنیده که چون خود مهیاست، اطرافیان نیز بر قطر تارهای تنیده او می افزایند!
اگر به دستاویز ایمان باید چنگ انداخت و رستگار شد، شرط آن زمام داری دوستی ها و دشمنی هاست. به بیان شریف امام صادق علیه السلام «از محکم ترین دستگیره های ایمان این است که دوست بداری در راه خدا و دشمن بداری در راه خدا و ببخشی در راه خدا و دریغ کنی در راه خدا.» یعنی که در دوستی و دشمنی و رقابت و رفاقت و عداوت، اندازه را با تراز ولایت نگه داری. این عین مصلحت و منتهای عقلانیت است. و این، همان خطی است که فاصله انداخت میان دو صاحب منصب، که فاصله پایان ریاستشان ٣ ماه نشد. یکی اسوه مشتاقان و مردمان شد و دیگری آینه عبرت آیندگان. مشکل از شماره «عینک عقل» سید ابوالحسن بنی صدر بود. حلقه اولی که در خیال او دمیده بودند و به همین دلیل توانستند اطرافش را بگیرند، جز کبودی و تیرگی و بدگمانی به او ننمایاندند. کاری که خودشیفتگی با رجال پرآوازه کرد، ده ها قرص اکستازی با جوانان خام و خیال پرور نکرده است. چیزی شبیه از هواپیماپریدن و روی ابرها راه رفتن.
متشکریم، نه از خود. از محمدعلی رجایی الگوی سیاستمدار مکتبی مقلد امام که یادش نرفت روزی دستفروش بود و بعد معلم. و به واسطه عملش، عقل را با ما هجّی کرد و آموخت.
جمهوری اسلامی:کاپیتولاسیون نانوشته
«کاپیتولاسیون نانوشته»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اظهارات چند روز اخیر مقامات پاکستانی علیه آمریکا، از وجود بحران در روابط واشنگتن - اسلام آباد خبر میدهد. حوادثی مانند حملات هواپیماهای بدون سرنشین به مناطقی از پاکستان به بهانه مبارزه با تروریستها و به ویژه عملیات کوماندوهای آمریکایی در حمله به محل سکونت بن لادن در نزدیکی اسلام آباد، روابط اسلام آباد - واشنگتن را به شدت دچار تنش کرده است. پاکستان، از اصلیترین متحدان آمریکا در منطقه محسوب میشود و مناسبات دو کشور در سالهای اخیر، به خصوص پس از انفجار برجهای دوقلوی نیویورک، تحت پوشش مبارزه با تروریسم، گسترش فراوانی یافته است هر چند در این سالها همواره افکار عمومی پاکستان، همواره علیه این گونه مناسبات بوده است.
اکنون با حمله آمریکا به محل اقامت بن لادن در منطقه "ابیت آباد" اسلام آباد، که بدون اعتنا به نظرات دولت پاکستان صورت گرفت و حتی آمریکاییها، اطلاعی به مقامات پاکستان درباره عملیات خود ندادند، به نظر میرسد ماه عسل روابط دو کشور درحال پایان یافتن است. اکنون مردم پاکستان احساس میکنند شدیداً از سوی آمریکائیها تحقیر شده و مورد اهانت قرار گرفتهاند و حاکمیت ملی آنها آشکارا نقض شده است.
دولتمردان پاکستان هم اینک به شدت از سوی مردم، گروههای سیاسی و مجلس این کشور تحت فشار هستند تا به این روابط ناسالم و نابرابر و مناسبات ارباب رعیتی و مطیعانه خود در برابر آمریکائیها خاتمه دهند.
مجلس پاکستان در حرکتی کم سابقه خواستار تجدیدنظر دولت در روابط این کشور با آمریکا شد و حتی تهدید کرد اگر آمریکائیها به رفتار و اقدامات گستاخانه خود ادامه دهند اسلام آباد خطوط تدارکاتی نظامیان آمریکایی مستقر در افغانستان را قطع خواهد کرد.
در همین ارتباط، دولت پاکستان سفر رئیس ستاد ارتش این کشور به آمریکا را لغو کرد و همچنین هفته قبل سفیر این کشور در واشنگتن را فرا خواند.
آمریکا از دو دهه قبل، یعنی از زمان فروپاشی شوروی سابق، پاکستان را به دلیل برخورداری از موقعیت جغرافیایی و استراتژیک در منطقه به پایگاه دیپلماسی و نظامی خود تبدیل ساخته و در ازای کمک مالی سعی کرده است سیاستها و خواستههای خود را گستاخانه به دولتمردان پاکستانی دیکته کند. کمک آمریکا به پاکستان سالانه ٣/۲ میلیارد دلار است که در اقتصاد کم بنیه پاکستان مبلغ نسبتاً قابل توجهی به حساب میآید.
از سوی دیگر حمایتهای سیاسی آمریکا از دولتمردان پاکستان به عنوان ضامن بقای این دولتمردان، عامل دیگری بوده است تا مقامات این کشور نتوانند از استقلال لازم برای تصمیم گیریها در مقابل مداخلات آمریکا برخوردار باشند.
به همین دلیل، این دولتمردان در عمده موارد فرمانبردار محض دستورات آمریکا بودهاند که این موارد با اعتراض و خشم مردم پاکستان همراه بوده است.
اکنون دامنه گستاخیهای بیحد و مرز آمریکا و تجاوزات ارتش آمریکا در خاک پاکستان تا آنجا گسترش یافته که برای دولتمردان پاکستان، جای مسامحه و چشم پوشی باقی نگذاشته و موقعیت سیاسی آنها را در داخل به طور جدی مورد تهدید قرار داده است. آمریکائیها که در اشغال افغانستان دچار شکست شده و همه روزه تلفات سنگینی را متحمل میشوند مدعی هستند مقر فرماندهی شبه نظامیان در خاک پاکستان میباشد و دولت پاکستان را متهم به بیعملی در سرکوب آنها میکنند.
ارتش آمریکا به این بهانه، از سه سال قبل حملات بیوقفهای را به خاک پاکستان صورت میدهد که این حملات تاکنون منجر به کشته شدن صدها غیرنظامی پاکستانی شده است.
کشتار روزمره شهروندان پاکستانی توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در مناطق شمالی، خشم عمومی از سکوت دولت پاکستان را در قبال این جنایات روز به روز افزایش داده ولی واشنگتن به اعتراضات دولت کمترین اعتنایی نکرده است.
آمریکائیها در گستاخی تا آنجا پیش رفتهاند که حتی به صورت یکطرفه و به نفع خود به اجرای کاپیتولاسیون میپردازند، اقدامی که نمونه آن در تبرئه و فراری دادن مأمور "سیا" که بهمن سال گذشته دو شهروند پاکستانی را به قتل رسانده بود انجام شد. دولت آمریکا این تخلف قانونی را بیشرمانه چنین توجیه میکند که وی دارای مصونیت دیپلماتیک بوده و اقدام وی مشمول مقوله "دفاع از خود" میباشد!
اکنون به نظر میرسد دولتمردان پاکستان به این واقعیت پی بردهاند که سیاست ارباب رعیتی در برابر آمریکا تا چه حد برای منافع دراز مدت، حاکمیت، ثبات و وحدت ملی این کشور مضر است و تبعات جبران ناپذیری ایجاد میکند. این یک واقعیت انکارناپذیر است که حضور و مداخلات آمریکا در پاکستان، برخلاف ادعای واشنگتن، نه تنها به نابودی و تضعیف تروریسم منجر نشده بلکه خود عاملی برای رشد و گسترش تروریسم بوده است. بسیاری از گروههائی که هم اکنون آمریکا از آنها به عنوان تروریست یاد میکند از جمله گروه القاعده به سرکردگی بن لادن، ساخته و پرداخته سازمانهای جاسوسی آمریکا میباشند. از سوی دیگر حضور آمریکا و رفتارهای تحکم آمیزش همزمان با گسترش جنایات نظامیان آمریکا در پاکستان، تفکرات ضد آمریکایی در پاکستان را تشدید کرده و همین مسئله، عامل دیگری برای رشد افراطی گری در پاکستان و همراه ساختن زمینه برای جولان جریانهای افراطی، از جمله سپاه صحابه شده است.
به عبارت دیگر، تا زمانی که آمریکائیها در پاکستان حضور بیمهار نظامی و سیاسی دارند، این کشور روی ثبات و آرامش را به خود نخواهد دید.
اکنون که زمینه افکار عمومی آماده است، دولتمردان پاکستان میتوانند برای همیشه به مناسبات نابرابر و خفتبار با واشنگتن خاتمه دهند و بیش از این، خود را ملعبه سیاستهای سلطه جویانه و استعماری آمریکا در منطقه قرار ندهند و زمینه ترکتازی آمریکائیها در خاک این کشور اسلامی را از میان ببرند. این، نه تنها خواسته مردم مسلمان پاکستان، بلکه نظر تمامی ملتهای منطقه است. اکنون سوال مهم اینست که آیا مقامات اسلام آباد از اراده لازم برای برداشتن چنین گامی برخوردار هستند و میتوانند کشور و ملت خود را از کاپیتولاسیون نانوشتهای که آمریکا به آنها تحمیل کرده نجات دهند؟
رسالت:گفتمان آزادی قدس
«گفتمان آزادی قدس»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت است که در آن میخوانید؛امسال بنیامین نتانیاهو و آویگدور لیبرمن و سایر مقامات رژیم صهیونیستی نکبتی ترین "روز نکبت"طول دوران عمر خود را سپری کردند.امسال سرزمینهای اشغالی از هر سو محاصره شد و مسلمانان ،آگاه و یکصدا نوای آزادی قدس شریف را در یک قدمی گوش صهیونیستها فریاد زدند.تظاهرات امسال ملتهای مسلمان و سایر ملتهای دنیا علیه جنایات رژیم صهیونیستی حال و هوایی دیگر داشت .در یورش رژیم صهیونیستی به تظاهرکنندگان خشمگین که به مناسبت ۶٣ سال اشغال فلسطین در مرزهای لبنان، سوریه، اردن و داخل سرزمینهای اشغالی تجمع کرده بودند، در مجموع ۲۱ نفر به شهادت رسیده و صدها تن دیگر نیز زخمی شدند. اکثر شهدای این حمله ددمنشانه صهیونیستها را نوجوانان و جوانانی تشکیل می دادند که نسل چهارم مقاومت اسلامی در منطقه محسوب می شوند .در حالی که دیکتاتورهای وابسته به رژیم اشغالگر قدس و ایالات متحده یک به یک به زمین افتاده و فریاد عجز و استیصال آل سعود و آل خلیفه به گوش فلک رسیده است،گفتمان مقاومت در مقیاسی وسیع تر از فلسطین و حتی خاورمیانه مرزهای بشری را در می نوردد.
امسال صدای آزادی قدس از خیابانهای آمریکا و اروپا تا نزدیک ترین محل ممکن به سرزمینهای اشغالی به گوش رسید.در شرایطی که اوباما و نتانیاهو با چشمانی گریان و ظاهری پریشان در حال دفن کردن نوزاد ناقص الخلقه دموکراسی خواهی خونین خود در خاک صحرای سینا هستند،فریاد آزادی قدس و حمایت از حقوق فلسطینیان روز به روز و بلکه لحظه به لحظه بیشتر به گوش می رسد.
برگزاری تظاهرات روز نکبت در کشورهای مسلمان پرده برداری مستقیم از بدن نیمه جان صهیونیسم بود.بدون شک این حرکت وسیع تنها به یک روز از سال اختصاص نیافته و تا زمانی که رژیم اشغالگر قدس خاک فلسطین را به صورت کامل ترک کند ادامه خواهد داشت .جریان مقاومت در منطقه شور و حال دیگری یافته است .گویا خون شهدای جنگ ٣٣ روزه لبنان و مقاومت ۲۲ روزه غزه بار دیگر به ثمر نشسته و روح فتحی شقاقی ، سید عباس موسوی و عماد مغنیه در آسمان منطقه به پرواز در آمده است .امروز نه تنها مسلمانان،بلکه همه دنیا چشمان خود را به سوی بیت المقدسی دوخته است که همچنان در بند صهیونیستهاست و باید هر چه سریع تر از این بند رها شود.
تاثیرگذاری قیامهای مردمی خاورمیانه در حرکت اعتراضی گسترده اخیر ملتهای مسلمان در روز نکبت به وضوح قابل مشاهده است .این تظاهرات عظیم و تاریخی نمادی برجسته از بیداری اسلامی در منطقه و مهر بطلانی بر فرضیه های ساختگی و انحرافی نظیر آمریکایی بودن قیامهای منطقه است.درست دو هفته پس از اعلام نتایج تحقیقات موسسه "پیو"مبنی بر تمایل اکثریت مصری ها بر قطع رابطه این کشور با رژیم صهیونیستی و طنین انداز شدن فریاد "مرگ بر اسرائیل "در خیابانهای مملوء از خون و قیام در کشورهای منطقه،رژیم صهیونیستی خود را در محاصره ملتهایی دید که یکپارچه ندای هم نوایی باملت فلسطین سر می دادند.
امروز دیگر کسی تنها برای همدردی با ملت فلسطین به میدان نیامده است،بلکه خونخواهی از قاتلان ملتهای فلسطین و لبنان و استیفای حقوق حقه این ملتهاست که همه را در سرتاسر جهان به میدان مبارزه با صهیونیسم فراخوانده است .گفتمان آزادی قدس به اندازه ای وسعت یافته است که غرب و رژیم صهیوینستی نمی توانند با ترفندهای رسانه های مشهور اما نخ نمای خود در مقابل آن ایستادگی کنند.نتانیاهو ،اولمرت،لیونی،شیمون پرز،ایهود باراک،شائول موفاز و همه مقامات رژیم صهیونیستی از این به بعد باید عادت کنند تا شعار مرگ بر اسرائیل را در همه نقاط عالم بشوند و متعاقب آن به خاک ذلت بیافتند.
نسل چهارم مقاومت اسلامی فلسطین مانند پدرانشان و بلکه پرطنین تر از آنها فریاد آزادی فلسطین و قدس شریف را سر می دهند و از اینکه وارث امروز آرمانهای مقاومت هستند به خود می بالند.امروز ملت فلسطین به خوبی دریافته است که در مبارزه با رژیم صهیونیستی تنها نیست و دست یاری ملتهای مسلمان و حتی غیر مسلمان دنیا ،تازمان در هم شکستن کالبد نیمه جان صهیونیسم همراه آنهاست .
قدس:اشتغالزایی در بودجه ۹۰
«اشتغالزایی در بودجه ۹۰ »عنوان یادداشت روز روزنامهی قدس به قلم جعفر قادری است که در آن میخوانید؛چنانچه به واقعیتهای اقتصادی بنگریم، برنامه دولت برای ایجاد دو میلیون و پانصد هزار فرصت شغلی و تحقق این هدف در دو سال متوالی برای حل مشکل بیکاری -که رئیس جمهور بار دیگر بر آن تأکید کردند- نشان دهنده آن است که نرخ بیکاری در کشور ما رقم بالایی است و حداقل در دو سال آینده برای عبور از این مشکل، به پنج میلیون شغل جدید در کشور نیاز است.
این در حالی است که دولت در دو سال گذشته نرخ رسمی بیکاری را ارائه نکرده که از پدیده های نادر و سوال برانگیز است و موجب اختلاف نظرهای بسیار و علامت سوالهای متعدد در برابر توفیق دولت در ایجاد فرصتهای شغلی و برنامه های اشتغالزایی آن شده است. لذا، تأیید نظر دولت و ارزیابی امکان توفیق برنامه های دولت برای ایجاد این حجم از موقعیتهای شغلی جدید در مرتبه نخست نیازمند ارائه آمارهای رسمی مراجع قانونی کشور درباره بسیاری از مولفه ها و متغیرهای اقتصادی است.
مرکز آمار ایران نهاد رسمی اعلام نرخ بیکاری است که در دو سال گذشته از ارائه این اطلاعات امتناع کرده است. بانک مرکزی نیز باید اطلاعات و نرخهای مختلف را از جمله بیکاری، نرخ رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی و... را جهت تکمیل اطلاعات پایه اقتصادی لازم به منظور ارزیابی برنامه های اقتصادی معطوف به کارآفرینی و اشتغالزایی و تعیین جهت و سرعت حرکت اقتصاد کشوردر پرتو بودجه ارائه دهد.
در خلا اطلاعاتی موجود و با مراجعه به نتایج سالهای قبل، تنها می توان گفت، واقعیتها نشان می دهد در طول برنامه چهارم و در سالهایی که نرخ رشد اقتصادی کشور بین ۶ تا ۷ درصد بوده، مجموع اشتغال جدید ایجاد شده در کشور بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بین ۵٨۰ تا ۷۶۵ هزار مورد بوده است، لذا این سوال مطرح می شود که چگونه دولت خواهد توانست در شرایطی که نرخ رشد اقتصادی کشور در خوشبینانه ترین وضعیت، بین سه تا چهار درصد برآورد می شود، چهار برابر نرخ برنامه چهارم فرصت شغلی ایجاد کند.
حال اگر تعریفهای دولت از بیکاری و اشتغال تغییر کرده، لازم است آن را تشریح و مجلس را قانع کند، زیرا اگر زبان و فهم مشترکی بین مجلس و دولت و کارشناسان اقتصادی وجود نداشته باشد، شکی نیست که ادعاهای دولت مورد قبول مجلس و متخصصان اقتصادی کشور قرار نگیرد.البته، نباید این موضوع را هم نادیده گرفت که اگر دولت بخواهد در زمینه کارآفرینی یک کار ویژه و برجسته انجام دهد، ظرفیتهای خوبی در بودجه سال ۹۰ فراهم شده که با اتکای به آن در تعامل با مجلس می توان یک حرکت موثر را انجام داد.
بالغ بر ٣۰ میلیارد دلار اندوخته صندوق توسعه ملی، به علاوه منابع مازاد بر قیمت ٨۱/۵ دلاری نفت در بودجه امسال که به این صندوق واریز می شود، در کنار ظرفیتهایی همچون گردش نقدینگی ۲٨۰ هزار میلیارد تومانی کشور، امکان خوبی را فراهم می کند تا با ارائه طرحها و برنامه هایی منظم در بخش کارآفرینی و حمایت از صنایع و تولید، فرصتهای شغلی جدیدی ایجاد شود.
علاوه بر این، به دولت اجازه داده شده در سال ۹۰ افزون بر ٣۰ هزار میلیارد تومان اوراق مشارکت ریالی برای طرحهای عمرانی، پروژه های دولتی و نهادهای عمومی غیردولتی به فروش برساند که این منابع مالی می تواند با هدایت به سمت بازار کار و تقویت بنیه پیمانکاران، امکانات مناسبی را برای توسعه فرصتهای شغلی در سال جاری فراهم کند.
همچنین، به دولت در بودجه ۹۰ اجازه ٣۰ میلیارد دلار فاینانس خارجی داده شده و دست دولت باز است تا از هر منبعی برای انجام تعهدهای خود برداشت کند. این به دولت امکان می دهد تا منابع لازم را برای تقویت بنیه شرکتهای داخلی، ایجاد موقعیت رقابت برای انجام طرحها توسط بخشهای عمومی و خصوصی داخلی، فراهم کند.علاوه بر این، به دولت اجازه داده شده تا شماری از پروژه های ملی را از طریق فاینانس داخلی و انتشار اوراق مشارکت ارزی تأمین مالی کند که همه اینها امکانات وسیعی را برای ایجاد فرصتهای شغلی جدید به دولت می دهد.
در مجموع می توان گفت، آمارها و ارقامی که دولت برای ایجاد فرصتهای شغلی ارائه می دهد و بر آن تأکید می کند، ممکن است در خلا اطلاعاتی موجود نسبت به آمارهای پایه اقتصادی چندان مورد قبول و تأیید مجلس و کارشناسان قرار نگیرد، ولی این امکان که دولت بتواند از بسترهای مناسب بودجه سال ۹۰ و ظرفیتهای برنامه پنجم برای ایجاد و توسعه حداکثری کارآفرینی و اشتغالزایی استفاده کند، وجود دارد و اگر دولت در همین مسیر حرکت کند و برنامه های روشنی را ارائه دهد، می تواند به توفیق نسبی و مورد قبولی در این زمینه دست یابد که رضایت مجلس را هم تأمین کند.
بنابر این، ارائه یک برآورد کمی از میزان توفیق دولت یا امکان تحقق ادعای ایجاد دو میلیون و پانصد هزار شغل، نه ممکن است و نه چندان ضروری، زیرا برآوردهای کمی باید در قالب مدلهای مختلف اقتصادی مشخص شوند و این مدلها متفاوت و تطبیق آنها دشوار است و بسته به نحوه هدایت منابع به بخشهای مختلف، ارزیابیها دگرگون می شوند.
دولت با توجه به برنامه تحول اقتصادی، ممکن است بخش عمده ای از منابع را صرف توسعه زیرساختهای اقتصادی کشور کند که به خودی خود اشتغالزایی نمی کند، اما بسترها را برای توسعه فرصتهای شغلی جدید و ماندگاری اشتغالهای قبلی فراهم می کند و انعطاف موجود در بودجه ۹۰ برای هدایت منابع بر اساس نگرش و مصلحت دولت در بخشهای مختلف عمرانی، صنعتی، زیربنایی، یارانه تولید و تجهیز بخش مولد خصوصی امکان تعیین نرخ و میزان معینی از اشتغالزایی را برای سال ۹۰ نمی دهد.
ایران:درس پندآموز
«درس پندآموز»عنوان سرمقالهی روزنامهی ایران به قلم علیاکبر جوانفکر است که در ان میخوانید؛نزدیک به یک ماه است که جمعی محدود اما برخوردار از ابزار و یراق بسیار، با قیل و قالهای بیوقفه و پرطمطراق، اهتمام مضاعف به کار بستهاند تا به اثبات داعیههایی بپردازند که حتی سادهدلترین شهروندان این مرز و بوم نیز آنها را باور ندارند.
درس پندآموز مباحث اخیر جز این نبوده است که هرگونه تلاشی بر پایه بیتقوایی و بیاخلاقی، نتیجهای جز خسران و گناه برای مدعیان غفلتزده و زحمت برای خادمان مخلص و بیادعا به همراه ندارد.
بدون تردید همکاران اصلی رئیس جمهور در به انجام رساندن خدمات بزرگ و بینظیر در کشور، کسانی جز قاطبه مردم عزیز ایران به عنوان پشتیبانان و حامیان اصلی دولت خدمتگزار، نبوده و نیستند و اگر این همت والا و قدرشناسی خیل عظیم ملت ایران از خادمان خود، بروز و ظهور بیرونی پیدا نمیکرد، مجموعه مدیران و تصمیم گیران در دستگاه اجرایی کشور قادر به انجام برنامهریزی، تصمیمگیری و پیشبرد امور کشور به نحو مطلوب نمیشدند، بنابراین رفتار و اقدامات دولتهای نهم و دهم در همه زمینهها، محصول حکومت مردم بر مردم به عنوان یک حقیقت درخشان و افتخارآمیز بوده است.
علاوه بر این، قابل انکار نیست که مجموعهای از عناصر متدین، انقلابی، دلسوز، پرتلاش، فرهیخته، اندیشمند، پاکدست و پاکدامن، در کنار رئیسجمهور قرار گرفتند و او را در این راه سخت و دشوار همراهی کردند و کوشیدند سهم خویش را در تحقق اهداف مهم و بزرگ از جمله اجرای عدالت ایفا کنند.
بداخلاقیها و بدکرداریهایی که طی یک ماه اخیر در برابر دولت و همکاران رئیس جمهور محترم به نمایش گذاشته شد، نه تنها از حسن اعتبار و قدر و قیمت آنان چیزی نکاست، بلکه سعه صدر و بزرگ منشی رئیس جمهور و همکارانش را نشان داد، قیل و قالهای بیاساس را بیثمر کرد، همراهی و همصدایی یاران و همراهان راستین ولایت را برانگیخت و شأن و منزلت دولتمردان را در چشم مردم فزونی بخشید.
با عیان شدن بیحاصلی اینگونه رفتارها و رویکردها، اینک انتظار میرود که این گروه از داعیهداران عرصه سیاست و قدرت، روش و منش خود را مورد بازنگری قرار دهند، اخلاق و انصاف پیشه کنند، از ورود به بیراهههای زیانبار اجتناب ورزند، بزرگان را که سرمایه ملی و گاه دینی ملت بزرگ ایران محسوب میشوند برای به زیر کشیدن حریف از قدرت، بازیچه امیال و خواستههای خویش قرار ندهند و در یک کلام، بلوغ سیاسی را در مواضع خود و تعهد و وفاداری به اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی در مرامشان به اثبات برسانند.
آقای احمدینژاد در سخنان یکشنبه شب خود، نشان داد که راه خدمتگزاری را به خوبی میشناسد و از ادامه این راه باز نمیایستد، تلاشهای بدخواهانه علیه دولتش را به هیچ میانگارد و وارد بازیهای کودکانه آنان نمیشود، به قدر و قیمت ولایت مطلقه فقیه و جایگاه رفیع آن در کشور بهخوبی واقف است و هیچ اعتنایی به تهمتهای ناروا و توهینهای نابخردانه مدعیان تمامیتخواه ندارد.
مردم سالاری:میان فرصت و تهدید
«میان فرصت و تهدید»عنوان سرمقالهِ روزنامهی مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در ان میخوانید؛در روزهای بهار دموکراسی خواهی و خیزش خاورمیانه که ایران اسلا می فرصت طلا یی برای گسترش روابط و نفوذ خود را در مشت دارد; رویکرد تهران آنچنان که انتظار می رفت نبوده است، شاید ریشه های این رویکرد را باید در عزل ناگهانی دیپلمات ارشد ایران در حال سفر به یک کشور خارجی یا سهل انگاری در برخی پرونده های مهم جست وجو کرد.
دستگاه دیپلماسی گاه در پرونده ای همچون مصر آنچنان شتاب زده عمل کرد که دیپلمات ها نسبت به این رویکرد لب به هشدار می گشایند و گاه آنچنان رکود و بی تفاوتی دیده می شود که گروهی دیگر انتقاد می کنند.وضعیت خاورمیانه به گونه ای است که کشورهای مختلف با کمترین هزینه بیشترین برداشت را می کنند; به عنوان نمونه ایتالیا و فرانسه که تا دیروز از دوستان صمیمی دیکتاتورهای این منطقه همچون قذافی، بن علی یا حسنی مبارک بودند، امروز تمام قد در کنار مردم ایستاده اند.
تهران نسبت به فجایح لیبی سکوت اختیار کرده است تا انقلا بیون این کشور امید خود را در دامان غرب جست وجو کنند، این رخداد در سوریه نیز آرام بروز می کند. باید پذیرفت که در این کشور نیز ناآرامی هایی رخ داده و برخورد نادرست در این باره با همراهی بزرگ نمایی برخی رسانه های غربی عرصه را بر بشاراسد تنگ می کند. آیا ایران در سوریه نمی توانست نقش بهتری را ایفا کند؟ چرا در آشتی ملی فلسطین میان فتح وحماس باید مصر نقش میانجی را ایفا کند؟
فرصت، موقعیتی است که اگر از دست برود می تواند به یک تهدید تبدیل شود; امروز موقعیت ایران اسلا می بین این دوحالت سرگردان است.
ریاست ایران بر اوپک نیز موقعیت استراتژیکی است که بعد از ٣۶ سال به دست آمده بود که با برکناری وزیر نفت می تواند از دست برود!عربستان و برخی شرکای این کشور در کمین نشسته اند تا به هر طریقی قانون اوپک را دور زده و فرصت نفتی ایران را از چنگ تهران خارج کنند.در شرایط فعلی که عراق قائم مقام ایران در اوپک است با توجه به جهش اقتصاد نفت و لا بی های پشت پرده می تواند کرسی ایران را تصاحب کند.
این که مقام ریاست جمهوری شخصا در اجلا س ۱٨ خرداد اوپک حضور پیدا کند به منزله نزول یک مقام عالی رتبه ایرانی تا سطح وزیر است، موضوعی که در عرف دیپلماتیک جهان قابل نقد است.
پس وزیر یا نماینده ویژه رئیس جمهور رهسپار وین خواهد شد.
با توجه به سابقه پاستور در معرفی وزیر به بهارستان تا ۲٣ روز آینده انتصاب و تائید وزیر نفت در هاله ابهام و تردید قرار می گیرد بنابراین محتمل ترین گزینه معرفی نماینده ویژه برای اجلا س وزرای نفت اوپک است در این بین زمزمه هایی از معرفی آقای خاص شنیده می شود که حساسیت های حول این شخصیت می تواند کنش هایی را ایجاد کند. در صورت بروز تنش در راه وین این اتفاق به وجهه ایران در کرسی ریاست اوپک در روزهایی که چشم هایی پرکینه به ایران اسلا می دوخته شده است فرصت را به تهدید بدل می کند.
ابتکار:دریای آرام یا متلاطم، کدام تماشاییتر است؟
«دریای آرام یا متلاطم، کدام تماشاییتر است؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛از ابتدای هفته در این فکر بودم که برای سرمقالهی روز سهشنبه چه بنویسم. دیدم که در رسانهها و دهانها میچرخد که رئیسجمهور یکشنبهشب در سیما، بهصورت زنده با مردم سخن میگوید. برای اولینبار بود که طیفهای فکری گوناگون را اینگونه مشتاق شنیدن سخنان رئیسجمهور دیدهام. همهی ما تا اندازهای به دلیل این اشتیاق ویژه آشنایی داریم؛ لذا با این وضعیت، قند تو دلم آب شد که حتماً سوژهی مناسب و آبداری را از دل سخنان آقای احمدینژاد بیرون خواهم آورد و با پردازش آن به مخاطب تحویل میدهم؛ اما افسوس که سرم به سنگ خورد و از در مصاحبهی رئیسجمهور دست خالی برگشتم. نه من که خیلیها همین حال را پیدا کردند.
البته تصور نکنید که ما روزنامهچیها آدمهای بدجنسی هستیم، بلکه این هم شغلی است که سوژهای پیدا کنی و به آن لباس الفاظ بپوشانی، پوستههایش را بشکافی و درونش را تحلیل کنی تا عطش مخاطب رفع و مشکلی حل شود. هرچندکه خوشبینی است و ما به دل خود وعده میدهیم؛ اما میدانیم که مخاطبان حوصلهی خواندن ندارند و مسئولان هم گوش شنوایی برای این حرفها.
اصولاً این روزها بهنظر میرسد هیچ خریداری برای هیچ سخنی پیدا نمیشود. انگار همه کور و کر شدهاند. پدرها حوصلهی گوشدادن به حرف فرزندان را ندارند و فرزندان هم انگیزهی پذیرش نصایح پدران را! شوهر از صحبتهای همسرش میگریزد؛ زیرا میداند از تأمین خواستههایش عاجز است و همسر دلایل شوهر را از این گوش میشنود و از گوش دیگر بیرون میریزد. در عالم سیاست هم همین حال و هوا حاکم شده است: مجلسیان مدام به دولت انتقاد میکنند و برای دولتمردان خط و نشان میکشند و دولتیان هم این حرفها را اختلافات شیرین قلمداد میکنند که پوست پیازی نمیارزد. خلاصه اینکه هرکسی کار خود را میکند و حرف خود را میزند.
فیالمثل دربارهی ادغام چقدر حرف زده شد، تهدید و نصیحت و چه و چه صورت گرفت؛ اما نتیجهای نداد و دولت کار خود را کرد. هرچه مخالفان دلایل ارائه دادند که ادغامها نامتناسب و شتابزده و مصلحتگریز است، باز از آن طرف ندا آمد که برابر با مادهی ۵٣ قانون برنامهی پنجم توسعه، این کار درست و به نفع کشور است.
راستش این نگارنده در این زمینه تخصص چندانی ندارد و قضاوت راجع به درستی و نادرستی عمل دولت دراینباره کار سختی است. اما کنش و واکنشهای طرفین را میتوان از دید سیاسی بررسی کرد. بسیاری اعتقاد دارند که این عمل رئیس دولت واکنشی به سرخوردگی مربوط به هفتههای اخیر است. این حرکت را در راستای انتقامگیری و ترمیم هیبت و شخصیت آسیبدیدهی رئیسجمهور بهحساب میآورند.
آقای احمدینژاد تاکنون هرچه خواسته عملی کرده، بسیاری از سنتها را شکسته، تابع هیچ مصلحتی هم نبوده و ثابت کرده که هرچه را نپسندیده یا درست ندانسته یا خلاف روش و آرمان خویش تلقی کرده، بیمحابا به چالش کشیده است. نهتنها مصلحت را مبنای عمل قرار نداده است، که نهاد اساسی مجمع تشخیص مصلحت را هم به تشخیص خود از اعتبار انداخته. همه دولتها و کارگزاران نظام را در ماقبل خود، فاسد و ناکارآمد معرفی کرده است و از مرجعیت هم پشتوانهای برای خود نساخته و بعضیها هم ادعا میکنند که به آن پشت کرده است، به هیچ حزب یا گروهی هم باج نداده است.
اینکه این ویژگیها مثبت است یا منفی، تاریخ قضاوت خواهد کرد؛ اما برای اولینبار است که ظاهراً رئیسجمهور به بنبستی خورده که او را سرخورده کرده است و همین موضوع باعث شده که برای احیای دوبارهی هیبت گذشتهاش، تاختنهای پیروزمندانه و باشکوهش، کسب دوبارهی اعتمادبهنفس کمنظیرش و نشاندادن همهکارهبودنش در انظار عمومی و هم در محدودهی همکاران خویش در دولت، حرکت جدید و پرقوتی را نشان بدهد، آنهم برکناری سه وزیر در یک زمان با چند خط.
خب از دست مجلس چه برمیآید؟ هیچ. رئیسمجلس در نخستین واکنش بیان کرد که اهمیتی به برکناری وزرا نمیدهد. اهمیت بدهد یا ندهد مهم نیست؛ مهم این است که دیگر کاری از دستش برنمیآید و ضربالمثل تهدیدآمیز امثال آقای توکلی که «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» بیشتر شبیه به یک بلوف سیاسی است.
احمدینژاد ضرب شستش را نشان داده، مهرهی خویش را به پیش برده، مجلس و مخالفان خود را مات کرده و در پس این حرکت، به تلویزیون آمده.
مجموعهی اتفاقات هفتههای اخیر، ازجمله بستنشینی برای بنبستشکنی و نادیدهگرفتن تهدیدات مجلس و تفسیرهای شورای نگهبان، عطش تماشای دریای متلاطم و خروشانی را در میان کثیری از مردم و نخبگان بهوجود آورده بود و همین امر بسیاری را به پای مصاحبه ایشان کشاند. اما دریا آرام بود و انتظارات خیلیها را برآورده نکرد و ما روزنامهنگاران را نیز هم.
آفرینش:گزارش اقتصادی بدون رشد و چند پرسش
«گزارش اقتصادی بدون رشد و چند پرسش»عنوان سرمقالهِ روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛چندی پیش بانک مرکزی کشور گزارش گزیده آمارهای اقتصادی سه ماهه سوم سال ٨۹ را منتشر کرد. در این گزارش نیز مانند گزارشات منتشر شده طی دو سال اخیر خبری از رشد اقتصادی در کشور مان نیست .
یعنی عملا مساله اعلام رشد اقتصادی تبدیل به یکی از موضوعاتی شده است که برای بسیاری از کارشناسان نگران کننده شده است و حتی در کنار آن نیز چندی پیش وزیر امور اقتصادی و دارایی هم از عدم انتشار نرخ رشد اقتصادی توسط بانک مرکزی ابراز تعجب کرده بود . در مقابل این رویکرد و عدم انتشار نرخ رشد اقتصادی کشور چند مساله به نظر قابل طرح می باشد .
نخست آنکه در واقع اگر به اهمیت بنیادین و اساسی نرخ رشد در هر کشوری توجه کنیم باید گفت که اعلام آن نیز در هر کشوری به گونه ای معیاری اساسی برای سنجش موفقیت ها و شناخت کمی ها و کاستی های هر اقتصادی به همراه نقد عملکرد ها و آسیب شناسی روند برنامه ها ی دولتی و..از سوی کارشناسان و شهروندان است. دراین بین در واقع عدم اعلام نرخ رشد اقتصادی در کشور توسط بانک مرکزی این شائبه را در ذهن به و جود می آورد که برخی مقامات اقتصادی با عدم اعلام نرخ رشد اقتصادی در کشور از پذیرش هر گونه نقد مسئولانه و آسیب شناسی برنامه های اقتصادی طفره می روند و یا آن را امری غیر ضروری می دانند.
دوم آنکه امروزه مشخص است که با توجه به عدم اعلام اخبار و اطلاعاتی درمورد رشد اقتصاد کشور توسط نهاد های رسمی، عملا مردم و کارشناسان داخلی و خارجی به سوی رسانه ها و منابع خارجی سوق می یابند.
در این بین باید گفت در حالی که برخی مسئولان اقتصادی صرفا عنوان می کنند نرخ رشد اقتصادی کشوردر سال ٨۹ بالا بوده است صندوق بینالمللی پول در جدیدترین گزارش خود موسوم به چشم انداز اقتصادی جهان با نگاهی به اقتصاد ایران اشاره کرده است که اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۰ رشد ۱ درصدی را تجربه کرده است در این میان امری که مورد پرسش است چرایی عدم اعلام نرخ رشد اقتصادی در داخل کشور در مقابل نگاه های منفی به اقتصاد ایران در خارج از کشور و از طرف منابع و کارشناسان خارجی است .
سوم آنکه هر چند گفته میشود که دلایلی همچون ناهماهنگی بین دستگاههای اجرایی ،محرمانه دانستن نرخ رشد اقتصادی و... نیز در عدم انتشار نرخ رشد اقتصادی در کشور موثر بوده است اما باید توجه داشت در واقع عدم اعلام نرخ رشد اقتصادی پیامدهای منفی فراوانی همچون نامشخص بودن میزان پیشرفت در برنامه ها و.. برای کشور داشته و خواهد داشت که می باید مورد توجه بیشتری از سوی مسئولان اقتصادی کشور قرار گیرد.
حمایت:ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح؛ زمینه ها و اقتضائات
«ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح؛ زمینه ها و اقتضائات»عنوان یادداشت روز روزنامهی حمایت است که در ان میخوانید؛طی روزهای اخیر در کشور ما اجلاس بین المللی با عنوان ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح برگزار شد که از کشورهای مختلف، فعالان یا شخصیتهای شناخته شده ای حضور یافتند و در حاشیه آن نیز دیدارهایی با برخی مسوولان ایران انجام دادند.
نظر به اهمیت موضوع این همایش و تقارن آن با برخی تحولات جهانی ازجمله مقوله بن لادن و نمایش های بعدی آمریکا مبنی بر پیگیری روند مبارزه با تروریسم، مناسب است تأملی در این خصوص انجام پذیرد که به طورگزرا بشرح زیر چند نکته تقدیم میشود با این امید که اهل فن ورود جدیتری به ابعاد این مقوله داشته و با همفکری جمعی، زمینه اقدام های شایسته تر در آینده فراهم شود.
۱- مقوله تروریسم سالهاست که جامعه بشری را رنج می دهد و سالهاست که در مجامع بین المللی در این زمینه هنجارسازی های حقوقی انجام پذیرد و هم چنان تدوین اسناد تخصصی در این حیطه در جریان است. در نتیجه همین روند، درحال حاضر ۱٣ معاهده شناخته شده بین المللی در مقوله مبارزه با تروریسم در دسترس همگان است که بسیاری از کشورهای دنیا بدان ملحق شده اند و خود را ملتزم به اجرای آن می دانند.
کنوانسیون جامع مبارزه با تروریسم نیز در دست بررسی است. اسناد متعدد منطقه ای در زمینه مبارزه با تروریسم تدوین شده اند. کشورهای اسلامی کنوانسیونی در این خصوص سالهاست که تهیه کرده اند و دهها قطعنامه و گزارش از سوی ارگان های متعدد بین المللی در این زمینه منتشر شده است . با این حال هر ساله شاهد اقدامات تروریستی مختلفی در سراسر جهان هستیم.
چرایی استمرار این وضعیت بطورجدی نیازمند بررسی و تأمل است. برخی از صاحبنظران بر این باورند که سوای مباحث حقوقی، اقدامات خشونت آمیز رعب آوری که در سراسر جهان انجام می پذیرد و در مواردی به حسب انگیزه مرتکب یا هدف مورد اقدام، عنوان تروریسم به آن اطلاق می شود، بهر حال ریشه هایی دارد که تا آن ریشه ها بدرستی شناخته نشود و در جهت رفع آنها اقدام مناسب صورت نگیرد این روند هم چنان ادامه خواهد داشت اگرچه دهها سند حقوقی دیگر نیز در این مقوله تهیه شود.
در همین راستا گفته شده که تا عده ای از مردم سراسر جهان احساس ظلم و ستم سیاسی داشته باشند و به رغم تمسک به همه روش های مسالمت آمیز نتوانند حق خود را بستانند ممکن است به خشونت متوسل شوند و در این خشونت ورزی گاه اقداماتی را مرتکب شوند که با هیچ معیار انساندوستی قابل قبول نباشد ولی آرام کننده خشم و تعصب درونی اقدام کنندگان باشد، همچنین گفته شده تا برخی از مردم در فقر و عدم بهره مندی معیشتی غوطه ور باشند ممکن است برای رفع وضعیت غیرقابل تحمل خود به خشونت متوسل شوند و بزعم خود بدین طریق صدای مظلومیت خود را به گوش دیگر انسانها برسانند، هم چنین برخی گفته اند تا برخی از انسانها درگیر جزم اندیشی و باورها و اعتقادات خشک و متحجرانه هستند ممکن است گاه مبتنی بر همین باورهای نادرست به خشونت متوسل شوند و اقدام خود را نیز درست و اعتقادی جلوه دهند و در نهایت اینکه ممکن است در دعواهای سیاسی بین دولتها برخی دولت ها عناصری را اجیر کنند که جهت تضعیف دولت دیگر اقدام های خشونت آمیز و رعب آور به اجرا در آورند.
هریک از این وجوه و موارد دیگری که جداگانه قابل بررسی هستند، در واقع ما را به سمت علل و عوامل کلانی می کشانند که اگر درصدد رفع اساسی علتهای مزبور نباشیم و فقط با یکسری قواعد خود را مشغول کنیم ثمره چندانی نخواهیم گرفت و باز شاهد بروز اقدام های خشونت بار جدیدی خواهیم بود و ممکن است برخی از این اقدام ها را کشوری تروریستی نام گذارد و کشوری دیگر یا مردمی دیگر آنرا با عنوان تروریستی توصیف نکنند.
اگر قرار باشد برای شکل گیری ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح، اقدام اساسی صورت گیرد باید این ریشه ها را درست واکاوی کرد و از مردم جهان و دولت ها خواست که در حیطه هر یک از این ریشه ها اقدام اساسی انجام دهند که البته لیست اقدام های قابل انجام در هر حوزه، لیست مفصلی است.
۲- چندین سال است که جامعه بشری برغم درد و رنجی که از بروز اقدام های تروریستی می برد و خواهان محدودسازی و مرتفع ساختن این پدیده غیر انسانی است، متوجه مشکل دیگری شده و آن اینکه بسیاری از دولتها بنام مبارزه با تروریسم (یعنی امر مطلوبی که همه خواهان آن هستند) انواع نقض حقوق انسانی را مرتکب می شوند و بسیاری از اهداف سیاسی خود را ذیل این عنوان پیگیری می کنند. این امر یعنی مصداق برخی ضرب المثل های ساده همانند "خواست ابرو را درست کند چشم طرف را نیز کور کرد کرد" یا "از چاله به چاه افتادن".
درک همین واقعیت باعث شد که طی سالهای اخیر مخصوصا پس از ۱۱سپتامبربسیاری از فعالان مدنی در سراسر جهان بر نهادهای بین المللی فشار وارد ساختند تا مبارزه با تروریسم در عین رعایت حقوق انسانی انجام پذیرد و در همین راستا بود که اسنادی به تصویب مجامع بین المللی رسید، گزارشگری با عنوان مبارزه تروریسم در عین رعایت حقوق بشر در سال ۲۰۰۵ در بخش حقوق بشر سازمان ملل تعیین شد و دهها گزارش تخصصی در نقد عملکرد برخی دولت ها ازجمله آمریکا تاکنون از این منظر در سطح جهانی منتشر شده و حتی در کشورهای مختلف ازجمله کشور خودمان برخی رساله های کارشناسی ارشد یا دکترای حقوق به این موضوع اختصاص یافته است.
کسانی که می خواهند در ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح قدمی بر دارند و اقدامی انجام دهند به طور طبیعی به این بُعد مسأله نیز باید توجه داشته باشند و از تلاش و تکاپو در این عرصه و نقد هرگونه سوء عملکرد دولت ها اعم از اینکه آن دولت آمریکا و اسرائیل و انگلیس و امثالهم باشد یا کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دیگر درحال توسعه، نبایدغافل شوند.
٣- یکی از آفت های تلاش های فعالان علیه مبارزه با تروریسم آن است که بجای تمرکز دقیق بر فعالیت های مطالعاتی شایسته، اقدامات کاربردی مناسب، شبکه سازی فنی و دقیق، مشارکت دهی نخبگان و افراد تأثیر گذار، فعالیت های رسانه ای، آموزشی قابل قبول و... خود را مشغول یکسری کارهای سطحی و بیشتر تبلیغاتی آنهم در حد تبلیغات کلیشه ای کنند. باید برای اثر گذار بودن در سطح جهانی، زحمت کشید و کارهای دقیق و پر محتوا انجام داد.
همچنین تأثیرگذاران دنیا را شناسایی و شبکه جهانی موثری برای تحقق صلح سامان داد. بر این اساس طبیعی است که وقت خود را سرگرم کارهای پر هزینه ولی فاقد خاصیت و اثر گذاری لازم کردن و یا افرادی را به کمک گرفتن که چندان دانشی در این زمینه ندارند و یا اثرگذاری مناسبی در عرصه جهانی نمی توانند داشته باشند، نوعی بی تدبیری آشکار است.
سخن آخر:
ملت ایران به دلایل اعتقادی ودینی، تحمل وتجربه آثار زیان بار عملکرد تروریست ها، انتخاب رویکرد راهبردی مقابله با ظلم و ستم قدرت ها در سطح جهانی خصوصاً نفی اقدام های تروریستی رژیم صهیونیستی و حامیان آن انگیزه جدی و ظرفیت اساسی برای پیشبرد صلح در سطح جهانی و نفی تروریسم دارد. بر این اساس منطقی است که چنین ملتی در این حیطه صلاحیت ایفای نقش فعال دارد و منطقی است که اجازه ندهد جنبش های آزادی بخش اسلامی با برچسب های ظالمانه قدرت ها ضعیف شوند.
کسانی که به نمایندگی از چنین ملتی چه در قالب مسوولان رسمی و چه در قالب نهاد های غیر دولتی، قرار است فعالیتی انجام دهند و گستره جهانی مخاطب آنهاست باید بسیار سنجیده، عالمانه و تأثیرگذار عمل کنند و از کلیشه ها و اقدام های دم دستی و اتلاف منابع بیت المال قویاً بپرهیزند. امید است در آینده شاهد تقویت چنین فرآیندهایی در قالب شبکه ها یا ائتلاف های جهانی علیه تروریسم برای صلح جهانی باشیم ودر این شبکه مسلمان ومسیحی ویهودی وزرتشتی ودیگر اعتقادات می توانند مشارکت یابند.
دنیای اقتصاد:«ذخیرهارزی» یا «ذخایر ارزی»
«ذخیرهارزی یا ذخایر ارزی»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم حسین درودیان است که در آن میخوانید؛اخیرا مجادلات پیرامون وضعیت حساب ذخیره ارزی درمحافل رسمی کشور بالا گرفت که مرور آنها به وضوح، حاکی از وجود ابهام در خصوص وضعیت این حساب و ماهیت آن است. طی سالهای اخیر همواره درحالی که برخی سخن از موجودی اندک یا فقدان موجودی حساب ذخیرهارزی به میان میآورند؛ در مقابل، برخی به ویژه مقامات کشور از وجود ذخایر ارزی وافر و قابل اطمینان (با ذکر ارقامی مانند «بیش از صد میلیارد دلار») خبر میدهند. البته در این مجال کوتاه در پی بررسی وضعیت موجودی حساب ذخیرهارزی و بحثهای مربوط به آن نیستیم، بلکه صرفا در پی جلب توجهات به نکته مهمی هستیم که میتواند راز این تناقض را بگشاید. کلید فهم مساله مورد بحث، در تفکیک بین دو مفهوم متفاوت «حساب ذخیرهارزی» و «ذخایر ارزی بانک مرکزی» (که به اختصار از آن با عنوان «ذخایر ارزی» یاد میشود) نهفته است.
مفهوم «حساب ذخیرهارزی» برای مخاطبان و عموم مردم، شناخته شده بوده و تصور عمومی از آن منطبق با واقعیت است. این حساب، در ابتدای برنامه سوم جهت واریز مازاد درآمد نفتی از میزان پیشبینی شده آن طراحی شد تا با واریز مازاد درآمد نفت به این حساب علاوه بر اینکه اقتصاد کشور از نوسانات سوءناشی از تزریق بیضابطه درآمدهای نفتی مصون بماند، موجودی این حساب نیز ذخیره و پشتوانهای باشد برای دوره رکود و کاهش احتمالی درآمدهای نفت. بنابراین موجودی حساب ذخیرهارزی بخشی از درآمد نفت است که هنوز وارد چرخه اقتصادی نشده که البته در صورت طی مراحل قانونی، قابل برداشت و خرج کردن است.
اما به نظر میرسد عنوان «ذخایر ارزی» (یا همان ذخایر ارزی بانک مرکزی) حتی برای برخی قانونگذاران و مسوولان اجرایی نیز مفهومی ناشناخته و مبهم است که موجب شده به اشتباه با حساب «ذخیرهارزی» یکسان پنداشته شود؛ اما واقعا منظور از «ذخایر ارزی» چیست؟ به طور کوتاه باید گفت که «ذخایر ارزی بانک مرکزی»، پشتوانه پول است. بر اساس قوانین پولی تمامی کشورها، بانکهای مرکزی موظفند در صورت انتشار پول، یک دارایی ارزشمند و مقبول در سطح بینالمللی (نظیر طلا یا ارز) را به عنوان پشتوانه پول در ذخایر خود مسدود کنند. «ذخایر ارزی بانک مرکزی» آن بخش از پشتوانه پول است که به شکل ارز نگهداری میشود.
اما در اینجا یک سوال مهم میتواند مطرح شود: آیا «ذخایر ارزی بانک مرکزی» (یا همان «ذخایر ارزی») به مانند «حساب ذخیرهارزی» قابل خرج کردن هستند؟ آیا میتوان روی موجودی این حساب به عنوان پشتوانهای برای شرایط سخت اقتصادی یا منبعی برای تامین مالی طرحهای اقتصادی کشور حساب کرد؟ اگرچه پاسخ این سوال به وضوح منفی است، اما فهم علت منفی بودن آن بسیار مفیدتر از دانستن این پاسخ است. در شکل زیر به طور مشخص نشان داده شده است که اساسا افزایش «ذخایر ارزی» ریشه در افزایش سطح تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد و رشد خرج کردن درآمدهای نفتی دارد.
وقتی درآمد نفت افزایش مییابد، ممکن است دولت بخشی از این درآمد را پسانداز کرده و اساسا آن را وارد جریان اقتصادی کشور نکند. این دلارهای نفتی پسانداز شده به «حساب ذخیرهارزی» واریز شده و در واقع موجودی این حساب، میزان درآمدهای نفتی نگهداشته شده و قابل استفاده را نشان میدهد؛ اما ممکن است دولت مبادرت به هزینه کردن درآمدهای نفت به شکل عدم واریز به «حساب ذخیرهارزی» یا برداشت از موجودی این حساب کند. در اینجا دولت به پشتوانه افزایش درآمدهای نفت، سطح مخارج خود را بالا برده و درآمدهای ارزی حاصله را جهت تامین مالی مخارج (جاری و عمرانی) خود هزینه میکند. اما از آنجا که درآمدهای نفتی، «ارزی» است و دولت برای تامین مخارج خود نیازمند «ریال» است، باید ارز حاصل شده از فروش نفت تبدیل به ریال شود. دقیقا همین فرآیند تبدیل ارز به ریال است که زمینه افزایش «ذخایر ارزی» را فراهم میکند.
بانک مرکزی به عنوان مجری تبدیل ارز به ریال، اقدام به فروش ارز در بازار کرده و ریال به دست آمده را به خزانه دولت واریز میکند؛ اما ممکن است بخشی از ارز عرضه شده، در قیمتهای مورد نظر (نرخ مصوب ارز در بودجه) قابل فروش نباشد و اصطلاحا بازار ارز اشباع شود. این وضعیت به آن علت به وجود میآید که دولت تمایل دارد حجمی از درآمد نفتی را خرج کند که جذب آن در توان اقتصاد کشور نیست. از این رو، بخشی از ارز تبدیل به ریال نمیشود. در اینجا بانک مرکزی ناچارا خود اقدام به خرید ارز میکند که به معنای انتشار پول و واریز آن به خزانه دولت است (این پول با ضریب فزایندهای نقدینگی را افزایش میدهد). از آنجا که بانک مرکزی باید به ازای پول منتشر شده، پشتوانهای نگه دارد، همان ارز خریداری شده از دولت را در «ذخایر ارزی» خود به عنوان پشتوانه پول قرار میدهد.
شاید هم اکنون مشخص شده باشد که افزایش در «ذخایر ارزی» اصولا چه مفهومی دارد. در حقیقت افزایش در ذخایر ارزی، ناشی از افزایش در خرج کردن درآمدهای ارزی و پسانداز نکردن آن است. به نظر میرسد آنچه در اینجا منشا بروز ابهام بوده، معنای برآمده از واژه «ذخایر» (Reserves) است؛ به این علت که کلمه «ذخیره» عموما مفهومی را به ذهن متبادر میکند که اشاره به وجود یک موجودی دستنخورده و قابل بهرهبرداری دارد؛ در حالی که «ذخایر ارزی» که بانک مرکزی به عنوان پشتوانه پول نگه میدارد، همان درآمدهای نفتی خرجشدهای است که توسط دولت به بانک مرکزی فروخته شده و معادل آن ریال دریافت شده است.
مشخص است که افزایش در موجودی «ذخایرارزی» کشور نهتنها به منزله پسانداز درآمد نفت نیست، بلکه به عکس حاکی از بدترین نوع خرج کردن دلارهای نفتی است؛ یعنی فروش ارز به بانک مرکزی و انتشار پول توسط بانک مرکزی جهت خرید ارز از دولت که به افزایش پایه پولی و تشدید فشارهای تورمی میانجامد.
آنچه باعث شد در فضای سیاسی- اقتصادی کشور ما چنین ابهامی بین این دو عنوان که لفظا مشابه و مفهوما متضاد هستند، به وجود آید، احساس ضرورت مقامات کشور جهت پاسخگویی به انتقاد منتقدان در خصوص خرج شدن درآمدهای نفتی و خالی شدن «حساب ذخیرهارزی» بود که آنها را واداشت برای رفع و رجوع مساله، پای «ذخایر ارزی» را به میان بکشند که آشنایی عمومی کمتری با ماهیت آن وجود دارد؛ لذا با روشن شدن تمایز این دو مفهوم، بدیهی است که بالا بودن میزان «ذخایر ارزی» کشور در شرایط فقدان موجودی در «حساب ذخیرهارزی»، به هیچ عنوان افتخارآمیز نیست.
جهان صنعت:پرداخت پول به ایرانیهای خارجنشین
«پرداخت پول به ایرانیهای خارجنشین»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم مریم باستانی است که در آن میخوانید؛ خبر پرداخت یارانه نقدی به ایرانیان خارج از کشور موضوعی است که ابتدا به صورت شایعه و اینک به صورت رسمی از سوی سخنگوی اقتصادی دولت مطرح شده است.
اگرچه در ابتدا به نظر میرسید که حتی اگر شایعه هم باشد، دولت مخالف این پرداخت است اما شمسالدین حسینی میگوید قانون اتباع ایران(نه فقط ساکنان ایران) را متعلق به ایران میداند و فردی که دارای تبعیت ایرانی باشد به لحاظ قانونی امکان بهرهمندی از یارانههای نقدی را دارد.
این به آن معناست که باید برای بیش از ۷۴ میلیون نفر منابع در بودجه در نظر گرفته میشد. با منابع یارانهها در بودجه امسال که با احتساب سهم صنعت و حذف سهم دولت ۵۴ هزار میلیارد تومان را شامل میشود، بیتردید نمیتوان برای ایرانیهای ساکن خارج از کشور منابعی در نظر گرفت.
اما نکته اینجاست اگرچه سخن آقای حسینی درست است و یارانه نقدی حق تمام ایرانیهاست اما هزینه این پرداخت را نمیتوان از جیب ایرانیهای داخل کشور پرداخت چه آنکه این هزینه با افزایش قیمت حاملهای انرژی و مالیات تبدیل به منابع اصلی یارانه نقدی شده و بازتوزیع میشود حال آنکه ایرانیان محترم خارج از کشور از پرداخت چنین هزینههایی معاف هستند.
حال اگر دولت تمایل دارد به آنها یارانه بپردازد باید از منابع دیگری چون منابع حاصل از فروش نفت بپردازد که متعلق به همه ایرانیهاست و نه آنچه از آزادسازی قیمتها به دست آمده است.
منبع: جام جم آنلاین
|