انقلاب ۱۹۵۲ مصر و درس هایی از آن
تاثیر آن بر تحولات ۶۰ ساله خاور میانه از جمله ایران
علی آلنگ
•
تجربههای تاریخی بما آموخته است که تنها با کاوش در عناصر و هویت حرکتهای گذشته میتوان تصویر کاملی از علت ها، انگیزه ها، نیاز ها، سمت و سوی خیزشهای اجتماعی زمان خود را دریافت. این خیزشها اگر با تاریخ و هویت خود بیگانه باشند خطر تکرار اشتباهات و سهل انگاریهای گذشته را افزایش میدهند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱۷ می ۲۰۱۱
بلاشک یکی از بزرگترین تحولات پس از جنگ جهانی دوم در خاور میانه و شمال آفریقا انقلاب ۱۹۵۲ مصر بود. انقلابی که پس از گذشت قریب شصت سال از تاریخ وقوع آن، امروز نیز بسبب حضور قیامهای عظیم اجتماعی در برهه کنونی شایسته دیداری مجدد است.
در این روزها که قیام های خاور میانه و شمال آفریقا زیر پای دیکتاتورهای منطقه و در نتیجه امپریالیسم را بتدریج و پیگیرانه خالی میکند، و در روزهایی که مردم مصر عکسهای "جمال عبدل ناصر" را هنگام تظاهرات بر سر دستهای خود میگردانند، شاید لازم باشد با نگاهی به چند و چون انقلاب ۱۹۵۲ مصر، انگیزه و علتهای آن، سمت و سؤ و دستاوردهای آن، تاثیر آن بر تاریخ مصر و نیز تحولات منطقه تا حدودی به شناخت هویت تاریخی قیامهای متعدد کشورهای عربی نزدیک تر شویم.
شاید بزحمت بتوان سیاستمداری با محبوبیتی همتراز با سرهنگ انقلابی ارتش مصر " جمال عبد الناصر" در تاریخ کشورهای عربی پیدا کرد. سرهنگی که با اولین نشانههای تلاش برای ایجاد تحولاتی دمکراتیک در مصر با قدرتهای عظیم امپریالیستی زمان خود روبرو شد.
پس از خاتمه جنگ جهانی دوم به طور کلی جنبشهای ضد امپریالیستی در اکثر کشورهای موسوم به " جهان سوّم" در آسیا و آفریقا در حال شکل گیری بودند. بدلایل مختلفی از جمله تاثیر پیروزی ارتش سرخ در جنگ، رویگردانی کشورهای تحت ستم از قدرتهای استعماری، ناکار آمدی رژیمهای دست نشانده "خودی"، نیاز حیاتی این کشورها به گذار از صورتبندیهای مختلف مناسبات فئودالی از آن جمله بودند. و با همین استدلال نیز این جنبشها با ماهیتی دمکراتیک بعضا سمت و سویی سوسیالیستی بخود میگرفتند.
اهدافی که کشورهای امپریالیستی در خاور میانه و شمال آفریقا تعقیب میکردند را بروشنی میتوان بر سه محور تقسیم بندی کرد:
۱- کنترل بر منابع زیر زمینی منطقه.
۲- مبارزه با " نفوذ کمونیسم".
۳- تسلط کامل بر "کانال سوئز" برای راهیابی آسانتر به دو قاره آفریقا و آسیا.
در مورد سوم حتی ارتجاعیترین نمایندگان امپریالیسم چون " وینستون چرچیل" آشکارا ادعای " موقعیت مشروع بریتانیا" بر منطقه و کانال سوئز را مطرح میکرد.
محافل محافظه کار بریتانیا در آن زمان از کانال سوئز بعنوان " شاهرگ حیاتی تمام عمر" مستعمرات خویش ذکر میکردند.
سالهای پس از جنگ جهانی دوم شاهد آغاز اعتراضات مردم مصر بر نیروهای خارجی در کشورشان بود. این اعتراضات بصورت درگیریهای پراکنده با نظامیان انگلیسی و تظاهرات فزاینده همراه بود.تا آنجا که نخست وزیر مصر " محمد نقرشی" ناچار شد انگلیسیها را برای "تجدید نظر" در برخی مفاد قرارداد سوئز فرا خواند.
پیشنهاد حکومت شاه "فارو ق" به انگلیسیها که وی در آن نه در پی فسخ قرارداد استعماری سوئز، بلکه در پی تعدیل موادی از آن بود به فوریت ردّ شد!
در این میان "حزب کارگر" بریتانیا نیز بجای حمایت از خواست مردم مصر به نیت محافظه کارن تن داد و بدین ترتیب امید به حمایت ضمنی و یا حداقل بیطرفی حزب کارگر هم محلی از اعراب نیافت.
عدم انعطاف انگلیسیها در مقابل خواستهای اصلاحی از یکسو باعث بروز خشم بیشتر تودههای مردم شد و از سوی دیگر ناتوانی و بی اعتباری خاندان سلطنتی را آشکار تر میساخت.
در پی اعلام رد مذاکرات تظاهرات اعتراضی مردم در دو شهر اسکندریه و قاهره اوج تازهای میافت. دانشجویان، کارگران و دیگر زحمتکشان شهری با حمله به نظامیان انگلیسی و موسسات حامی منافع آنها دور تازهای از مبارزه با استعمار را به نمایش میگذاشتند.
محافل "سرمایداری ملی" که تا آنزمان منافع خود را در پیوند با سرمایه گذاری دول امپریالیستی جستجو میکردند در حزب سنتی "وفد" جمع شده بودند. اعلام حمایت این حزب از ارتش انگلیس هنگام جنگ جهانی دوم در زمانیکه طوفان خشم زحمتکشان علیه امپریالیسم انگلیس در حال اوجگیری بود از جانب تودهها خیانتی آشکار تلقی میشد.
انقلاب ۱۹۵۲
کشور مصر تا آن زمان فاقد یک حزب و یا تشکیلات انقلابی فراگیر بود لذا بخش قابل توجهی از خشم و نارضایتی مردم در نظامیان ارتش مصر تجلی میافت، و ادامه اعتراضات مردم همچنان برموضعگیری نظامیان تاثیرات معینی باقی می گذاشت. نظامیان مصر به درهم شکستن ماشین نظامی انگلیس در جنگ جهانی دوم امید بسته بودند اما این موضوع نه بعلت حمایت از فاشیسم هیتلری بلکه با تصور رهایی از ارتش اشغالگر بریتانیا بود.
تظاهرات روز ۲۶ ژانویه ۱۹۵۲ که در آن بیش از یک میلیون نفر از محرومترین اقشار و طبقات مصر از جمله کارگران، دهقانان و دانشجویان شرکت داشتند در واقع نقطه عطفی در روند روبه گسترش امواج انقلاب مصر بود.
امپریالیستها و دستگاه حکومت نیمه فئودالی و فاسد ملک فاروق آماج اصلی این قیام بودند. اعتصابات، بست نشینی ها،تظاهرات، درگیریها و شکافهای گسترده در بدنه نظامی رژیم سلطنتی تا بهار ۱۹۵۲ عملا حکومت را از هر گونه واکنش در مقابل خواستهای مردم باز داشته بود.
سرانجام در بیست و سوم جولای ۱۹۵۲ گروهی از نظامیان که به "افسران آزاد" شهرت یافتند برهبری سرهنگ ۳۴ سالهای بنام "جمال عبدل ناصر"با انجام کودتایی بدون خونریزی پادشاه را بر کنار و با تغییر نظام به جمهوری آغاز انقلاب مصر را اعلام کردند. "افسران آزاد" پس از برکناری شاه با تشکیل " شورای فرماندهی انقلاب" و تعیین "دولت موقت" که دولتی غیر نظامی بود امورات مملکت را بدست گرفتند. شخص ناصر شخصاً در هیچکدام از ارگانهای قدرت عضویتی نداشت، اما وی عملا رهبری کلیت اهرمهای تصمیمگیری را به عهده داشت (۱). آنها تمامی عنوانهای آریستوکراتیک خاندا ن سلطنتی را چون ملکه، شاه، شاهدخت، ولیعهد و غیره را رسما مجعول و بی اعتبار اعلام نمودند. لازم به یاداوریست که تا آن زمان تعداد بسیار کمی از " افسران آزاد" در گروههای سیاسی عضویت داشتند.
اخوان المسلمین
این گروه ابتدا بنام " انجمن امداد حصافیه "در سال ۱۳۲۸ با دو هدف " حفظ و گسترش ارزشهای اسلامی" و " مقابله با هجوم میسیونرها" تشکیل شد. رهبر و مؤسس آن " حسن بنا" جوانی مصری و متولد قاهره بود.
این گروه که بعدها به "اخوان المسلمین" تغییر نام داد اعضای آن پیش از انقلاب مصر بیش از یک میلیون نفر تخمین زده میشد ند . در سال ۱۹۴۸ نخست وزیر مصر " محمود النقرشی"توسط شخصی که گفته میشد عضو این گروه بود در معرض ترور قرار گرفت. متعاقب این حادثه اخوان المسلمین غیر قانونی اعلام شد اما در تظاهرات مردم مصر شرکت میکرد (۲ ) .
پس از تغییر نظام و تشکیل ارگانهای رهبری انقلاب برخی از چهرههای شناخته شده اخوان المسلمین بر سر کسب تعداد بیشتری از کرسیهای قدرت با دولت جدید اختلاف نظر پیدا کردند که علنی شدن این اختلافات موجب کم اعتباری این گروه درمیان تودههای مردم شد. گروه " افسران آزاد" برنامههای اولیه خود را بمنظور ایجاد تغییرات جدید اعلام کردند. آنها بخوبی آگاه بودند که برای عبور از بقایای فئودالیسم، آریستوکراسی، آثار زیانبار استعمار و نیل به استقلال سیاسی و اقتصادی، میبایست کشور را هر چه زود تر بسوی صنعتی شدن پیش ببرند. اما سیر رویدادها نشان داد که " سرمایه داری ملی" علاقه چندانی به موفقیت چنین برنامههایی نداشت. آنها از یکطرف به ادامه سرمایه گذاریهای کوتاه مدت در مسکن و کشاورزی علاقمند بودند، یعنی بهره گیری فراوان و فوری و از طرف دیگر تغییر ساختار اقتصادی- اجتماعی مصر را تنها در پیوند با دول سرمایداری ممکن میدانستند (۳). اما "ناصر" از عدم همگامی بورژوازی ملی نا امید نشد و برای انجام ادامه برنامههایش به تودههای مردم رجوع نمود. انجام اقدامات دمکراتیک و برنامههای رفاهی برای مردم مصر روز بروز بر اعتبار و اعتماد بوی میافزود. قوانین جدید در مورد تامین امنیت شغلی، تقلیل طول مدت کار روزانه به هفت ساعت، بیمه اجتماعی در مقابل صدمات شغلی، وضع قانون بیمه درمانی و بسیاری دیگر از از آن جمله بود.
در کوره چنین اقداماتی، امپریالیسم " دستپاچه" انگلیس بوی پیشنهاد عضویت در " پیمان بغداد" را ارائه داد ( ۴). این پیمان که در واقع توسعه نظامی "ناتو" در خاور میانه و محاصره نظامی شوروی در جبهههای جنوب بود، توسط ناصر تقبیح و پیشنهاد مبتنی بر آن هم بروشنی رد شد. پیامدهای چنین امتناعی یکی حمله نظامی اسرائیل ( ۱۹۵۴) به مواضع نظامی مصر و دیگری امتناع دول غربی از فروش اسلحه به دولت انقلابی مصر بود. حال دیگر امپریالیسم نیّتهای نهایی خود را آشکار کرده بود و رهبر انقلاب مصر نیز گام بگام این حقیقت تاریخی را در میافت که ادامه انقلاب نه در پیوند با امپریالیسم بلکه بر عکس در گرو گسست با آن و تکیه بر تودهها و آرمانهای آنها امکان پذیر است. موقعیت دولت انقلابی مصر با انجام تقسیم اراضی که در پی آن بیش از ۴۰۰.۰۰۰ دهقان بی زمین صاحب زمین شدند و نیز ازدیاد در آمد سالانه کشتکاران به دو برابر و هم چنین تدوین قانون " سقف ۸۴ هکتاری" مالکیت بر زمین, ضربات هولناکی را بر فئودالیسم مصر و ارکان ضد انقلاب وارد ساخت(۵ ). تلاش دولت در بخشهای دیگر علی الخصوص تامین الکتریسیته و نیز در صنایع پارچه بافی وریسندگی با اقبال زیادی مواجه شد. اما پروژههای بسیار با اهمیت دیگر چون توسعه صنعت آهن و فولاد در منطقه " هلوان" به سختی و با حرکتی بسیار کند پیش میرفتند . پس از بسته شدن بازارهای غربی بر روی ناصر، "شورای فرماندهی انقلاب" تصمیم گرفت که برای تهیه اسلحه نخست به کشور چکسلواکی و سپس به اتحاد شوروی روی آورد. این اقدام مصر در آنزمان به مثابه قطع ارتباطهای سابق با دول امپریالیستی و بعضا اعلام " موضع دشمنی با غرب" و اسرائیل تلقی میشد.
اما انقلاب هنوز هم براه خود ادامه میداد. در حد فاصل سا لهای ۵۷- ۱۹۵۵ دولت تمامی بانکهای خارجی و شرکتهای بیمه را ملی اعلام کرد. و دولت انقلاب قانون " حداقل ۵۱ درصد مالکیت دولت" بر "شرکت های بزرگ" را به تصویب رسانید. اما متاسفانه هنوز هم برنامهای متمرکز و روشن برای صنعتی کردن کشور به چشم نمیخورد (۶).
کانال سوئز، بحران و ادامه انقلاب
از ابتدای تفوق بر حکومت نیمه فئودالی شاه فاروق یکی از پروژههای استراتژیک "شورای فرما ندهی انقلاب"احداث "سد اسوان"بر روی رودخانه نیل در جنوب مصر بود. این پروژه در صورت انجام موفقیت آمیز خود هم میتوانست الکتریسیته مورد نیاز بخش بزرگی از مصر را بخوبی و بمقدار کافی تولید کند و هم وضعیت نا هنجار کشت و کار آن منطقه را به سرعت بهبود بخشد.
تامین تمامی بودجه سنگین این طرح از عهده دولت نوپای مصر خارج بود. در شروع کار آمریکا و انگلیس با تخصیص وامهایی به مبلغ ۵۶ و ۱۴ میلیون دلار وارد میدان شدند. اما " بانک جهانی" هم در همان زمان با پیشنهاد تخصیص وامی برابر با ۲۰۰ میلون دلار و با شرط داشتن کنترل بر بنیادهای مالی مصر امکان دست اندازی بر دستاوردهای انقلاب را ممکن ساخت. و بدین ترتیب امپریالیسمی که از در رانده شده بود به آرامی از پنجره وارد میشد.
هنگامیکه ناصر به عنوان رهبر کشوری مستقل " جمهوری خلق چین" را در سازمان ملل متحد برسمیت شناخت، امپریالیستها بناگهان ادامه پرداخت وام به دولت وی را متوقف کردند! این اقدام "تنبیهی" و عجولانه با واکنش فوری و قاطع ناصر روبرو شد و وی کانال سوئز را از آن تاریخ ملی اعلام کرد!.
کانال سوئز تا آنزمان در ید شرکتی فرانسوی - انگلیسی بود که اداره مرکزی آن در پاریس قرار داشت.
امپریالیستها ملی شدن کانال سوئز را " قدمی خطرناک" و " گستاخانه" خواندند. آنها به اینگونه اقدامات استقلال طلبانه باور نداشتند در عین حال بر این امر نیز وقوف کامل داشتند که تاثیرات چنین اقدامی میتوانست موقعیت امپریالیستهای متجاوز را در کشورهای تحت سلطه با خطرات جدی مواجه سازد.
اقدام شجاعانه جمال عبدل ناصر نه تنها در مصر بلکه در تمام کشورهای عربی با اقبال تودههای تحت ستم مواجه شد. وی حالا دیگر رهبر شایسته و بلا منازع اعراب در تمام کشورهای عربی بود. اما سران شیخ نشینهای مرتجع و دست نشانده عربی و حکومت کودتایی و وابسته شاه ایران از آن بسردی استقبال کردند.
با این اقدام ناصر امپریالیستهای فرانسه و انگلیس برای حفظ حاکمیت خود در منطقه و بر کانال سوئز مصر را به مقابله نظامی تهدید کردند.آمریکاییها که به تازگی با کودتایی نظامی حکومت ملی دکتر مصدق را سرنگون کرده بود حضورشان در مرکز چنین بحرانی مشهود نبود. امپریالیسم فرانسه نیز در پی از دست دادن حاکمیت خود در سوریه و لبنان بقصد اشغال نظامی مراکش و الجزیره با آن کشورها وارد رویارویی نظامی شده بود. انگلیسیها هم پیشاپیش با در اختیار داشتن لشگری ۴۰ تا ۵۰ هزار نفری پیرامون کانال سوئز به افزایش و گسترش نیروهای اشغالگر خود مشغول شدند. " شورای فرماندهی مصر" امکان قریب الوقوع تجاوز به مصر را به همه " برادران عرب" و " آزاده گان جهان" اطلاع داد. حال دیگر خطر خرد شدن انقلاب نوپای مردم مصر زیر ماشین نظامی امپریالیسم انگلیس کاملا محسوس بود.
واکنش فوری "اتحاد شوروی" مبنی بر ارسال نیروهای کمکی و داوطلب به منطقه بمنظور دفاع از انقلاب مصر و نیز اعلام رسمی و مشخص " جمهوری خلق چین" مبتنی بر فرستادن " ۳۰۰۰۰۰ نفر نیروی داوطلب" به مصر ناگهان چون آب سردی بر کوره داغ جنگ طلبیهای امپریالیسم ریخته شد، و بدین ترتیب امپریالیستها از انجام چنین تجاوزی بکلی باز ماندند. عقب نشاندن امپریالیسم جنگ افروز انگلیس در آن تاریخ همچنین به مثابه پایان دوران " حاکمیت مشروع" آنان بر منطقه و کانال سوئز بود. در عین حال که خطر سرکوب انقلاب از خارج نیز دفع شده بود.
اما کوششهای انگلیس در جهت سرنگونی دولت انقلابی از داخل ادامه یافت. تلاش خزنده انگلیس برای تشکیل جبهه ضد انقلاب متشکل از کارگزاران و نظامیان برکنار شده رژیم سابق، محافلی از اخوان المسلمین و فئودالهای خلع ید شده از آن جمله بود. تلاشی که تا بازگشت دوباره و برقراری حکومت ضد انقلاب متوقف نگردید.
پس مرتفع شدن بحران سوئز و خطر بروز جنگی تجاوز کارانه، جنب و جوشهای آشکار توده ای در منطقه علیه امپریالیستها و حکومتهای دست نشانده بچشم میخورد و شخص جمال عبدل ناصر نیز بعنوان رهبر جهان عرب بشمار میرفت.
در این میان دو کشور سوریه و مصر تلاش میکردند با تشکیل " جمهوری متحد عربی"بسوی آنچه که " اتحاد ملل عرب" نامیده میشد حرکت کنند. اما " اتحادیه" مربوط به این دو کشور در عمل فرا تر از گسترش بازار مصر در سوریه پیش نرفت و در سال ۱۹۶۱ نیز در پی وقوع کودتایی در سوریه این کشور از اتحاد ذکر شده خارج شد.
تا آن لحظه دول امپریالیستی نیز تمامی همکاریهای مالی و اعتباری خود را با مصر بکلی قطع کرده بود و همزمان با آن
دولت ناصر نیز سطح همکاریهای خود را با اتحاد شوروی بالاتر میبرد.
جنگِ شش روزه ۱۹۶۷:
راجع به این جنگ و نتایج آن بسیار نوشته شده است. دول امپریالیستی پس از عقب نشینی قشونهایشان از بسیاری نقاط منطقه، انجام ماموریتهای سابق خود را به دولت دست نشانده اسرائیل واگذار کردند. حمایت همه جانبه مالی و نظامی از دولت اشغالگر اسرائیل، تجهیز آن به مدرنترین سلاحهای جنگی و آموزش قشون مختلف آن برای انجام مأموریتهای جنگی آینده، سازماندهی و گسترش سرویسهای اطلاعاتی جاسوسی و آموزش جاسوسان نفوذی آن از جمله پروسههای بدون توقف سیاست تهاجمی امپریالیستها در این چهار چوب شد.
دولت نظامی اسرائیل جنگ شش روزه را با حملاتی غافلگیرانه و صاعقه وار علیه کشورهای عربی از جمله مصر آغاز کرد.این حملات بر خلاف ادعاهای اسرائیل و دول امپریالیستی نه دارای کاراکتر "دفاعی" بود و نه " ضرورتی" که پیش آمده بود. شیوه تجاوز، دقت و سرعت عمل آن بیانگر نقشهای تجاوز کارانه بود که از مدتها پیش توسط کارشناسان و ژنرالهای جنگی با دقت طرح ریزی شده بود.
بمباران پایگاهای نظامی و فرود گاه ها، منهدم کردن هواپیماها در باند فرودگاه ها، فلج کردن توان دفاعی مصر و در پی آن تصرّف "صحرای سینا" از جمله ضربات مهلکی بود که به ناسیونالیسم عرب و نیز انقلاب مصر فرود آمد. سست شدن اعتقاد " ملتهای عرب" به آنچه که در آن زمان " پان عربیسم" نامیده میشد بتدریج راه را بر "اندیشه جانشین" که برخی جامعه شناسان غربی آن را " پان اسلامیسم" نهادند باز میکرد.
شکست در جنگ و از دست دادن صحرای سینا جمال عبدل ناصر را با روحیهای در هم شکسته و تسلیم شده به قرائت استعفای خود از طریق " رادیوی ملی مصر" فرستاد.
تاثیر فوری قرائت این استعفا چنان بود که میلیونها نفر در کشورهای دیگر غیر از مصر هم سراسیمه به خیابانها ریختند و با فریادهای :" تداوم مبارزه، تداوم مبارزه!" " ثوره، ثوره حتی نصر!" خواستار ابقای ناصر در پست خویش و ادامه کارزار شدند.
پس از شکست سنگین نظامی از اسرائیل و از دست دادن صحرای سینا، چنین واکنش گستردهای از تودههای مردم را میتوان برگ زرینی در تاریخ معاصر مصر بحساب آورد. واکنشی که در دورهای بسیار بحرانی بوقوع پیوست و روحیات از د ست رفته را تا حدود زیادی به متن مبارزات تودهها باز گردانید. جمال عبدل ناصر دو سال و اندی پس از این حوادث، سال ۱۹۷۰ بدرود حیات گفت. مراسم تشییع جنازه وی با شرکت حدود هفت میلیون نفر به یکی از کم نظیرترین و عظیمترین تظاهرات در تاریخ مصر مبدل شد و بدین ترتیب مردم با رهبرشان وداع کردند وداعی که به شهادت تاریخ فی الواقع خود انقلاب را هم شامل میشد!
سالهای پایانی حکومت ناصر نشان از سمت و سوی دیگری از سیاست گذاریها بود. تدوین قوانین جدید، تجدید نظر در برخی رفرمها و طرح گفتگوهای مبهم در مورد " سوسیالیسم عربی" و " سوسیالیسم انسانی" نشان از حرکتهای مشکوک تازهای بود که در ورای آن ضد انقلاب نقاب زده مصر در تکاپوی سازماندهی خود بود. ضد انقلابی که سرانجام با سرکردگی " انور سادات" پا به میدان گذاشت و در پایان نیز به دیکتاتوری فاسد و وابسته " حسنی مبارک" انجامید.
نگاهی پایانی به کالبد انقلاب:
تجربههای تاریخی بما آموخته است که تنها با کاوش در عناصر و هویت حرکتهای گذشته میتوان تصویر کاملی از علت ها، انگیزه ها، نیاز ها، سمت و سوی خیزشهای اجتماعی زمان خود را دریافت. این خیزشها اگر با تاریخ و هویت خود بیگانه باشند خطر تکرار اشتباهات و سهل انگاریهای گذشته را افزایش میدهند.
لذا نگاهی عمیق به گذشته، به اتحادهای نامیمون آن، تضادهای غیر ضرور آن، تشخیص دقیق متحدین و دشمنان تاریخی آن و نیز توضیح پیگیرانه عناصر متفاوت آن به تودهها از جمله وظایف انقلابیون راستین و پیشرو هر جنبشی است.
بسیاری از اقدامات و رفرمهایی که تحت رهبری افسران آزاد و " شورای فرماندهی انقلاب مصر" انجام شد در نوع خود و در مستعمرات و نیمه مستعمرات سابق که یک پا در شیوههای تولید فئودالی و پای دیگر در مناسبات سرمایه داری داشتند و در آن زمان کم نظیر بود. در زمینه اقدامات ملی و دمکراتیک تدوین قوانین جدید کار ( بیمه ها، تامین شغلی، هفت ساعت کار روزانه...)، مصادره و ملی کردن شرکتهای خارجی، انجام اصلاحات ارضی و پروژه احداث "سد اسوان " که بعدها به عنوان سمبل " مصر نوین" تجلی یافت از نمونههای بارز آن بود. در صحنه بین المللی نیز "افسران آزاد" تا حدودی توانستند شرایط جدید و مستقل سیاست خارجی مصر را بر امپریالیستها تحمیل کنند. برسمیت شناختن دولت چین، توسعه مناسبات اقتصادی با دول خارج از اردوگاه امپریالیسم و اقدام شجاعانه ملی کردن کانال سوئز که شاید برجستهترین اقدام دولت انقلابی بود را میتوان از آن جمله شمرد.
اما علیرغم تمامی این اقدامات دولت ناصر هیچگونه برنامه استراتژیک مشخصی برای بکار گیری تکنولوژی مدرن و صنعتی کردن مصر در مناسبات نوین نداشت. بسیاری از موضعگیری ها و سیاست گذاریها تابع حوادث، شرایط پیش آمده و بروز مشکلات فی البداهه بود.
گروههایی چون "اخوان المسلمین" که علیه انجام اصلاحات ارضی موضعگیری کرده بودند بطور پیگیر مورد افشاگری قرار نمیگرفتند. تبلیغات سرسام آور امپریالیسم و ضد انقلاب داخلی مبنی بر وجود " خطر کمونیسم" در منطقه و مصر رفته رفته بر سیاست داخلی و خارجی کشور تاثیرات معینی میگذاشت و دولت ناصر بجای ادامه انجام تحولات دمکراتیک برای " اثبات" غیر کمونیست بودن خود به دستگیری و زندانی کردن اعضای حزب کمونیست و ضرب و شتم کارگران در اعتراضات و اعتصابات روی آورد. در زمینه بین المللی نیز با فاصله گرفتن از اتحاد شوروی که حامی بلامنازع انقلاب مردم مصر بود و اعلام سیاست و موضعگیرهایی بسیار مبهم مصونیت انقلاب را به مقدار متنابهی کاهش میداد. در آن زمان چهرههایی که با کمی تامل میتوان نمایندگان بورژوازی ملی کشورهای خود به حساب آورد، نامهایی چون، نهرو، تیتو، مصدق و ...مبلغِ سیاستی شدند که آن زمان " موازنه منفی" نام گرفته بود. سیاستی بظاهر عوام پسندانه که خواهان "ایجاد فاصلهای یکسان با "شرق و غرب" بود و جمال عبدل ناصر نیز یکی دیگر از مشتریان جدی آن سیاست شد.
بسیاری از سخنگویان و کارگزاران " سیاست موازنه منفی" بجز تکرار عبارات نا مشخصی چون " قدرتهای استعماری"، " ابر قدرت ها"، " دولت تاجر خوبی نیست!" رسالت دیگری نداشتند. این شعارها غالبا تحت فشار و تاثیر تجار بزرگ و نیز ارتجاعیترین محافل مذهبی کشورشان با هدف خصوصی سازی بیشتر مطرح میشد و حامل آلترناتیو مشخصی در جهت گذار به مناسباتی عادلانه تر نبود. سیاست "موازنه منفی" در عین عامه پسندی از درک مشخص پیچیدگی اوضاع بین المللی و تشخیص سیاستهای متضاد عاجز بود ودرعمل تودهها را به ناکجا آبادی " کم درد سر" هدایت میکرد.
گروه اخوان المسلمین نیز که در نتیجه پیروزی نظامی اسرائیل بر اعراب مجددا مجال و میدان سخنی یافته بود علل شکست را " بی ایمانی" و " نزدیکی با جبهه کفر" توضیح میداد. و بدین ترتیب با مفهوم نسبتا مبهم " پان عربیسم" که تدریجا به " ناصریسم" رسیده بودمقابله میکرد. اندیشه و تبلیغاتی که عمیقا موجب رضامندی و خرسندی امپریالیستها و غارتگران زخم خورده منطقه بود.
در پایان نیز میبایست خاطرنشان کرد که دستگاه اداری و دیوان سالاری که در زمان ناصر در قاهره و اسکندریه دامن گسترده بود، بجای فعال کردن تشکلها، سازماندهیهای تودهای و برنامه ریزی "از پایین" عملا به پیکری سنگین، پر هزینه و ناکار آمد تبدیل شده بود. دستگاهی بروکراتیک که سر انجام بستر مناسبی برای رشد باندبازی ها، فساد و سرانجام شکل گیری پایههای حکومتهای ضد انقلابی سادات و مبارک شد.
توضیحات:
(۱) مدلی که در انقلاب ایران توسط آیت الله خمینی تقلید شد.
( ۲ )علیرضا هوسمی در " جنبشهای اسلامی در قرن بیستم" از جمله مینویسد که آیت الله قمی و حسن بنا در تدوین برخی از اصول و اندیشههای گروه با هم همکاری داشته اند، و نوّاب صفوی- از رهبران " فداییان اسلام"- پیش از ترور " حسنعلی منصور" نخست وزیر وقت در تهران با حسن بنا در مصر دیدار داشته است. وی همچنین مینویسد که آیت الله کاشانی با حسن بنا در سال ۱۹۴۸ و در مراسم حج ملاقاتی داشته است.
(۳ ) این پدیده را ما هم در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه شاهد بودیم و هم پس از پیروزی انتخاباتی ۱۹۹۸ هوگو چاوز در ونزوئلا.
( ۴ )اعضای پیمان بغداد کشورهای انگلیس، عراق، ترکیه، پاکستان و ایران بودند. که انگلستان در آن تنها "نظارت" داشت. این پیمان ادامه سیاست " ایجاد کمربند سبز"، که همان " محاصره اسلامی" مورد نظر انگلیس علیه " نفوذ کمونیسم" بود، در رژیم محمد رضا شاه بعنوان پیمان همکاریهای "عمرانی" و منطقهای هم معرفی میشد. شاه عضویت در چنین پیمانی را علیرغم " غیر متعهد " بودن خود برای ایران افتخار میدانست!
(۵ ) اصلاحات ارضی مصر که طی دو دوره در ایران مورد تقلید قرار گرفت ( نخست اصلاحات و عقب نشینی نیم بند شاه در دهه ۱۳۴۰ شمسی، و سپس تشکیل "هیأت هفت نفره واگذاری زمین” که انجام بندهای "ج" و " دال" آن در سد " آیت الله مشکینی" تا مدت زیادی متوقف بود. این اصلاحات را کاسه لیسان حکومت پهلوی " پیوند شاه و ملت" مینامیدند، همان سخنی که اینروزها نامش " بیعت با رهبری" است، که به "ورزش" روزانه چاپلوسان دربار خامنهای تبدیل شده است.
(۶ ) در نتیجه انجام اقدامات انقلابی از این قبیل روند "عادی" و حیات روزانه سرمایداری دچار تغییرات جدی شده بود اما ساختار، مناسبات و روابط تولیدی همچنان زخم خورده و در چهار چوب نظام سرمایه داری باقی ماند. همان پدیدهای که کمابیش در ابتدای انقلاب ۵۷ در ایران هم شاهد بودیم. با این توضیح که سرمایه داری ایران موقعیت خود را بسرعت در بخش تجاری مستحکم کرد.
|