مبارزه طبقاتی و اتحادیههای کارگری در مصر
حبیب بکتاش
•
مصاحبه زیر، مصاحبهای است با حسام ال حملاوی، که به انگلیسی توسط میمی روزنبرگ و کن نش برای رادیوی Building Bridges تولید شده است. این مصاحبه بعد از مراسم اول ماه مه ۲۰۱۱ در مصر و میدان تحریر با حسام انجام شده است و در آن تاریخچه ی جنبش اتحادیه ای در مصر مورد بررسی قرار گرفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱٨ می ۲۰۱۱
میمی: اول مه شما مبارک باد، برادر.
حسام: اول مه شما مبارک.
میمی: قبل از هر چیز چه اتفاقی در میدان تحریر افتاد؟ آیا محل تجمع شما میدان تحریر بود؟
حسام: تمرکز جشن در میدان تحریر بود. جائی که علاوه بر گروههای چپ، فعالین اتحادیههای کارگری برای اعتراض و جشن به حرکت در میآمدند. اما در عین حال، فدراسیون عمومی اتحادیههای کارگری (General Federation of Unions)، که سازمان بدنامی است و فعالین کارگری خواهان انحلال آن هستند، نیز یک مراسم جشن موازی در یکی از مراکز تولید نظامی برگزارکردند که کسانی از شورای نظامی، که در حال حاضر بر مصر حکومت میرانند هم در آن شرکت کردند.
کن نش: میتوانید بیشتر درباره تقابلهای بین اتحادیههای مستقل و به اصطلاح اتحادیههای رسمی برایمان بگوئید؟
حسام: از سال ١٩٥٧ رژیم ناصر فدراسیون عمومی اتحادیههای کارگری را تأسیس کرده بود که اشتباها بعنوان اتحادیههای کارگری از آن یاد میشود. این یک پدیده تحت کنترل دولت است که به مواقع سازماندهی طبقه کارگر بعنوان بازوی دولت عمل میکند؛ بسیار شبیه به سازمانهائی که در اتحاد شوروی وجود داشتند، یا در بلوک شرق. جائی که بوروکراتها و کارگرانی که با دستگاه امنیت رابطهای دوستانه و موقعیتهای بالائی دارند. این فدراسیون هیچوقت اعتصاب را تأیید نمیکند. همیشه در امر اعتصاب خرابکاری میکند. هر وقت که مبارک در کارناوالهای دوروئی از شهری دیدن میکرد، این فدراسیون کارگران را مجبور میکرد برای حمایت از مبارک به خیابانها بروند. بعلاوه و مهمتر، رئیس این فدراسیون اخیرا، بعد از انقلاب، برای دخالت داشتن در سازماندهی حمله توسط اوباشان علیه معترضان در میدان تحریر در دوره قیام، تحت محاکمه است. بنابراین جای تعجب نبود که در گذشته هر اعتصابی که در مصر رخ میداد، معمولا به این منجر میشد که کارگران سعی میکردند اتحادیه محلی خود را عزل کنند و حتی آنها را مورد حمله قرار دهند.
اما در عین حال اقدامات صادقانهای از جانب فعالین و رهبران کارگری برای ایجاد اتحادیههای مستقل در بخشهای مختلف در مصر وجود داشت، که در گذشته تقریبا غیرممکن بود. اما اوضاع با امواج اعتصابی جاری تغییر کرد که از سال ٢٠٠٦ در این کشور حالت انفجاری داشت و به این ترتیب حتی قبل از انقلاب ژانویه سه اتحادیه مستقل وجود داشتند. در حال حاضر حداقل یک دوجین اتحادیه مستقل وجود دارند و تقریبا هر هفته اعلام وجود یک اتحادیه مستقل را شاهد هستیم.
این فعالین اتحادیههای مستقل در گذشته مورد تهدید بودند؛ گاها بوسیله نیروهای امنیتی دزیده میشدند، گاهی شکنجه میشدند و گاها صرفا مورد تهدید قرار میگرفتند، از کار اخراج میشدند و مورد سرکوب توسط مدیریت قرار میگرفتند.
اما این وضعیت در حال تغییر است. بخاطر اینکه نقش طبقه کارگر در پائین کشیدن مبارک در قیام جاری مرکزی بود. و حتی پس از اینکه طبقه متوسط بخارش را از دست داد، موقع سازماندهی بعد از سقوط مبارک، طبقه کارگر رزمندگی خود را بالا برد. و اساسا آنها دارند کار را به اتمام میرسانند؛ کار انقلاب ما را، که هنوز تمام نشده است. شاید ما از دست مبارک خلاص شدهایم، اما رژیم هنوز آنجاست. هر تک کارخانهای مبارک کوچکی دارد. هر تک بانکی، هر تک محل کاری، هر تک موسسهای مبارک کوچکی دارد.
و در حالیکه فعالین طبقه متوسط فراخوان توقف اعتراضات و دادن فرصت برای کابینه موقت را دادهاند تا اینها تغییرات خواسته شده را بوجود بیاورند، کارگران به این گوش نمیدهند و اختیار امور را در دست خود میگیرند؛ که کار درستی است. و به اعتصاب خود علیه فساد ادامه میدهند؛ خواستار عزل تمام شخصیتهای مرتبط با رژیم سابق میشوند. بعلاوه آنها خواستار ارتقاء شرایط کار خود هستند. شرایط آنچان سختی که گاها حتی قابل مقایسه با سایر جاها نیست.
بنابراین تنش بین اتحادیههای مستقل و اتحادیههای دولتی هنوز ادامه دارد. ما همه انتظار داشتیم ـبیشتر ماـ بخصوص آنهائی که در کمپ چپ هستند، که شورای نظامی به خواستهای معترضان در جریان انقلاب پاسخ خواهد داد و فدراسیون عمومی اتحادیههای کارگری که از طرف دولت پشتیبانی میشد را منحل خواهد کرد. اما مثل بسیاری از خواستهای دیگری که معترضان در جریان قیام مطرح کردند، شورای نظامی در حقیقت به ما خیانت کرده است و آنها به ما گوش نکردهاند و خواستهای ما را بجا نیاوردهاند.
بنابراین سازماندهی ادامه دارد. ما برای ساختن فدراسیون مستقل اتحادیههای کارگری تلاش میکنیم. ما برای ساختن احزاب سیاسی برای طبقه کارگر تلاش میکنیم. با وجود اینکه شورای نظامی علیه تشکیل احزاب مذهبی و احزاب کارگری قانون وضع کرده است، ما به این تلاش ادامه خواهیم داد؛ با این امید که طبقه کارگر بخشهای دیگر جامعه را در مسائل مربوط به این پروسه موقت سیاسی رهبری بکند.
میمی: میخواهم به یک مرحله قبلی برگردیم و بیشتر درباره جنبش اتحادیهای بفهمیم؛ مثلا زمان ناصر یا سالهای دهه ١٩٦٠. بخاطر اینکه من احساس میکنم که این یک امر محوری برای مردم اینجاست که یا اطلاعات اندکی دارند یا گاهی بنوعی شونیست هستند که فهم پیچیدگی و سازماندهی که در واقع امر در طبقه کارگر اتفاق افتاد را مشکل میکند. بنابراین خوب میشود اگر بتوانید یک تاریخچه جامع بدهید که به فهم بیشتر ما درباره فعالیتهایی که برای تشکیل آنچه که یک حزب کارگری جدید بنظر میرسد کمک کند.
حسام: بالاترین موج جنبش اتحادیهای مصر در سالهای دهه ١٩٢٠ با تشکیل حزب کمونیست مصر و نقش مرکزی آن در بنای اتحادیهها بود. و موج بلند دوم بنظر من سالهای دهه ١٩٤٠ بود: قبل از، در جریان و بعد از جنگ دوم جهانی؛ که چپ مصر نقش مرکزی در محلهای اتحادیهای داشت، در میان کارگران بخش نساجی و جاهای دیگر.
اگر شما خاطرات یکی از رهبران کمونیست مصر در آن زمان به اسم هنری کورییل را بخوانید، برای مثال او درباره اعتصابات ١٩٤٦ مینویسد که ما ناگهان تمام تودهها را پشت سر خود یافتیم، اما نمیدانستیم به کجا رهبریشان کنیم. این حکایتی است از اینکه جنبش کارگری آن زمان تا چه حد سرزنده بود.
وقتی ناصر به همراه "افسران آزاد" در سال ١٩٥٢ کودتا کرد، این یک عقبگرد به جنبش کارگری بود، نه یک پیشرفت. خیلیها، که منهم جزو آنها هستم بر این عقیدهاند که اگر کودتا اتفاق نیافتاده بود، شاید ما یک انقلاب زودتری داشتیم. بخاطر اینکه مبارزه اجتماعی در آن زمان روزبروز بالا میگرفت. ما اعتصابات کارگری را از ١٩٤٦ و بعد از آن داریم. ما قیامهای دهقانی زیادی در چندین بخش در دلتای نیل و مصر بالا (مصر شمالی) علیه مالکان را داریم. ما شیوع مقاومت مسلحانه علیه اشغال بریتانیا در شهر سوئز داریم. با اعتراضات مدام دانشجوئی در دانشگاه قاهره، که کم و بیش دانشگاه اصلی بود را داریم.
دخالت ارتش و سرنگونی شاه غیرمحبوب، ابتدا بطور مثبت مورد پذیرش مردم قرار گرفت. اما طی دو دهه بعد از آن پوپولیسم ناصر کاملا متناقض بود. از یک طرف او در حرف از سوسیالیسم، برابری و عدالت حرف میزد، اما در واقعیت او یک گروه ممتاز حاکم را در مصر تشکیل داد که متشکل از افسران ارتش و بوروکراتهای دولتی دور و بر آنها بود که بر ماشین دولتی مسلط بودند. و ناصر در سال ١٩٥٧ با ملی کردن اتحادیهها، اصطلاحی که در مصر از آن استفاده میشود، و تشکیل "فدراسیون عمومی اتحادیههای کارگری" که تا امروز به حیات خود دامه میدهد، در واقع جنبش اتحادیههای کارگری را در هم شکست.
اما در عین حال هیچ دیکتاتوری وجود نداشته که صرفا با مشت آهنین حکومت بکند. هر دیکتاتوری، بخصوص نوع خلقی آن، باید رفرمهایی بکند، و از هزاران رفرم در دوره حاکمیت ناصر میتوان اسم برد: در مورد امنیت شغلی، در مورد بخش مسکن، در مورد استانداردهای زندگی خود کارگران، دسترسی کارگران به آموزش و پرورش، دسترسی آنها به کالاهای اساسی در جامعه که از آنها محروم شده بودند.
اما هر وقت طبقه کارگر مصر بطور مستقل از رژیم، حرکتی انجام داد بوسیله نیروهای امنیتی کاملا له و لورده شد. این وضعیت نزدیکیهای ١٩٦٨ تغییر یافت. میدانم که هر وقت سال ١٩٦٨ ذکر میشود معمولا همه درباره پاریس، درباره جنبش ضدجنگ ویتنام، در مورد شورش جهانی در اقسا نقاط دنیا فکر میکنند. اما مسئله اینجاست که اعراب نیز در مصر، در تونس و در جاهای دیگر ١٩٦٨ خود را داشتند. شکست رژیمهای عرب در برابر اسرائیل در سال ١٩٦٧ یک عامل تحریک دیگری بود بر اعتراضاتی که در ١٩٦٨ به خیابانها کشیده شدند. اعتراضاتی که دانشجویان معترض حاکمان محلی خود را با شدت مورد نقد قرار میدادند، میگفتند که شما از ما خواستید تا از آزادی بیان و آزادیهای مدنی خود تحت نام جنگ با دشمن دست بکشیم. خوب شما با دشمن جنگیدید و شکست خوردید، بنابراین ما اینجا به دمکراسی احتیاج داریم. و شاید اگر کشورهای ما دمکراتیک بودند ما قادر میشدیم از کشورهای خود حفاظت کنیم و فلسطین را از هر نوع اشغال آزاد کنیم. این جنبش کارگری، منظورم اینست که این یک جنبش دانشجوئی بود، اما کارگران به آنها پیوستند، و در مورد مصر این کارگران بودند که ابتدا وارد خیابانها شدند، در فوریه ١٩٦٨، از ناصر برای بی احترامیای که او به ژنرالهای نیروی هوائی نشان داد، که بخاطر شکست در برابر اسرائیل مورد شماتت قرار گرفتند، شدیدا انتقاد کردند.
و از سال ١٩٦٨ تا سال ١٩٧٧ سطح مبارزات اجتماعی، چه در کارخانهها و چه در دانشگاهها، روزبروز در مصر بالا میگرفت. تا اینکه ما قیام ١٩٧٧ را داشتیم که تنها برای دو روز در ماه ژانویه بود. جرقه این قیام با تصمیم دولت مبنی بر برداشتن سوبسیدها از کالاهای اساسی که برای مردم مصر بغایت مهم هستند، زده شد. و این بعد از چند سال نزدیکی سادات به آمریکا و اسرائیل اتفاق افتاد. او انتظارات مردم را درباره ثروتی که خواهد آمد و رشد اقتصادیای که خواهد آمد را بالا میبرد. شاید شنوندگان شما ندانند این مصر تحت سادات و شیلی تحت پینوشه بودند که کمابیش پیشقراولان نئولیبرالیسم در "جهان سوم" بودند. ما رفرمهای نئولیبرالی را در سال ١٩٧٤ شروع کردیم که البته بدنبال قیام ١٩٧٧ مجبور شدند بایگانی کنند.
حالا طی دهههایی که به دنبال آمد، در سالهای ١٩٨٠ و ١٩٩٠، تحت حاکمیت مبارک، جنبش کارگری وضعیت خوبی نداشت. بعد از شکست ١٩٧٧ مبارزه منحرف شد و تعداد کم تجمع اعتراضی و اعتراضات کارگری که داشتیم، در سالهای ٨٠ و ٩٠ متأسفانه با استفاده از سلاح گرم نیروهای امنیتی سرکوب شدند. رسواترین مورد آن، کارخانه فولاد هیلوان در سال ١٩٨٩ هست که در طی یک اشغال هیجده ساعته، یک کارگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. مثال دوم، مشهورترین مثال، کارخانه نساجی کافیردوار هست که در سال ١٩٩٤ سه نفر بوسیله نیروهای امنیتی طی یک نشست اعتراضی مسالمت آمیز کشته شدند.
در عین حال، همچنین بطور همزمان با افت جنبش کارگری در سال ١٩٩٢، رژیم مصر همراه با بانک جهانی و صندوق بین الملل پول (IMF) شروع به اعمال برنامه "رفرم اقتصادی و تعدیل ساختاری" (Economic Reform and Structural Adjustment Program) کرد که شامل یکی از نئولیبرالیترین بستهها در جهان سوم در آن زمان بود. کارخانهها و موسسات تجاری در سطح وسیعی خصوصی شدند. هزینههای اجتماعی کاهش یافت. هزینه تحصیلی کاهش یافت و بیشتر خدمات اجتماعی که توسط دولت رفاه ناصر ارائه میشدند، قطع شدند؛ که داستان مشابهی است به آنچه که در اروپای غربی و حتی در آمریکا با سیاست ریاضت کشی اتفاق افتاد که دنیا را در آن زمان در برگرفته بود.
و صرفا برای روشن شدن این مسئله که طبقه کارگر تا چه حد در اثر این رفرمها متلاشی شده بود بگویم که در حوالی سالهای ١٩٩١ ـ ١٩٩٢ جمعیت کل کارگران بخش نساجی تقریبا نیم میلیون نفر بود. این رقم طی فقط ده سال بعد به یک چهارم میلیون رسید. در عین حال مصر درگیر یک جنگ کثیف بشیوه آمریکای لاتین بود؛ اما شاید با شدتی کمتر از کشورهائی چون گواتمالا و آرژانتین. منتها همان تاکتیکها توسط نیروهای امنیتی مصر علیه شورشیان اسلامی از سال ١٩٩٢ به بعد به کار گرفته شد. و وقتی شما یک جنگ علیه تروریسم راه انداخته باشید، این به این معنا میشود که دولت میتواند به هر کاری دست بزند و ابائی نداشته باشد، حتی سرکوب خشن یک اعتراض مسالمت آمیز.
اما از سال ٢٠٠٠ به بعد، مخصوصا با انتفاضه در فلسطین، سیاست خیابان زنده شد. شاید جنبش کارگری در ابتدا بخشی از اعتراضات علیه جنگ و در حمایت از فلسطین نبود، اما بعدا شروع به دخالت کردند. و در سال ٢٠٠٦ اعتصاب "محله" ("محله" یک کارخانه نساجی است که در شهر محله در دلتای نیل قرار دارد و بزرگترین کارخانه نساجی در خاورمیانه میباشد؛ با ٢٧ هزار کارگر) رخ میدهد. این اعتصاب بوسیله زنان کارگر شروع شد و سه روز طول کشید. بعد از اینکه کارگران "محله" پیروز شدند، آن زمانی هست که شروع کردیم به صحبت کردن از "زمستان نارضایتی کارگری". هر تک کارخانه نساجیای در دلتای نیل و در مصر بالا و در اسکندریه با خواستهائی مشابه با خواستهایی که کارگران محله بدست آورده بودند به اعتصاب رفت. و میلیتانسی شروع کرد به سرایت به بخشهای دیگر طبقه کارگر مصر؛ بطوریکه دولت درباره "طاعون" اعتصابات در مصر هشدار میداد. و نهایتا این اعتصابات مورد حمله نه تنها نیروهای امنیتی بلکه همچنین اتحادیههای دولتی قرار گرفت.
خیلی غیرواقعی بود اگر عکسی از اینها داشتید. شما، بعنوان یک غیرمصری، این تصویر را میدیدید که رهبران اعتصاب در یک طرف میز مذاکره نشسته اند؛ در طرف دیگر میز مدیران، مسئولان امنیت دولتی و مسئولان اتحادیههای دولتی. منظورم اینست که همه میدانستند که اتحادیههای دولتی برای چه هستند.
تنها زمانی که کارمندان اداره مالیات در سال ٢٠٠٧ بمدت ٣ ماه اعتصاب کردند، که طی آن مالیات جمع آوری شده نود درصد کاهش یافت. و در مرکز شهر قاهره اعتراضات تودهای سازمان دادند. و بعد از اینکه پیروز شدند، اولین اتحادیه مستقل مصر را از سال ١٩٥٧ به اینطرف بنا نهادند. اگر بخواهیم دقیق باشیم تأسیس این اتحادیه در دسامبر سال ٢٠٠٨ اعلام شد و بعد از آن، با اثر دامینو (اثر دامینو مثل اینست که شما آجرها را پشت سر هم یکی بعد از دیگری چیده باشید. اگر آجر اولی را هول بدهید به آجر دومی میخورد و دومی به سومی و الا آخر و همه میافتند.) آنها مشوق سایر بخشها در طبقه کارگر مصر و کارمندان خدمات عمومی شدند تا شروع به تشکیل اتحادیههای خود شوند. اقدامات اینچنینی بغیر از ٣ مورد انقلاب موفق نشدند.
اما وقتی که انقلاب شروع شد، فدراسیون مستقل اتحادیهها (منظور هسته این فدراسیون است) در سی ام ژانویه در میدان تحریر اعلام موجودیت کرد. و حالا هر فعال اتحادیه مستقل که موفق میشود اتحادیهای را در محل کار خود سازمان دهد میتواند به فدراسیون متصل شود. ما تلاش میکنیم یک فدراسیون مستقلی تشکیل دهیم که اولا همسنگ فدراسیون دولتی باشد و ثانیا برای خواستهای کارگران لابیگری کند. خواستهائی که طی انقلاب مطرح شدند و شورای نظامی وقعی به آنها نمیگذارد. ثالثا اتحادیههای کارگری همیشه مدرسه جنگ برای طبقه کارگر هستند. جائی که مردم بهم میآیند، قدرت خود را درک میکنند، درک میکنند که اگر متحدانه عمل کنند چه میزان تغییر میتوانند بوجود آورند!
برای جمعبندی بگویم که با وجود اینکه مبارزه اتحادیهای تحت رژیم سابق تقریبا متلاشی شده بود، درباره اوضاع امروز آن و درباره چشم انداز آینده آن بغایت خوش بین هستم.
کن نش: خوب. وقتی شما کار سازماندهی مصر را به اتمام رساندید، میخواهیم شما و مصریها را به اینجا (آمریکا) بیاوریم تا مایه کمک ما باشید. ... تنها چیزی که دوست دارم در عرض یک دقیقه درباره آن صحبت کنید، مسئله "ملی کردن" دوباره هست.
حسام: بعد از حمله شدید نئولیبرالی که از سال ١٩٩٢ به بعد توسط دولت اعمال شد، بخش نساجی بیشترین لطمه را از خصوصی سازی خورد. و بعد از سقوط رژیم سابق، هر روز اطلاعات جدیدی رو میشود و به اطلاع ما میرسد که آن معاملات تا چه اندازه فاسد بودند. آنچه اتفاق میافتاد بشرح زیر است: یک سرمایه گذار خارجی یا مصری یک معامله تماما فاسدی را با مسئولان محلی در مصر مذاکره میکند که یک کارخانه نساجی را به او یا شرکت او بفروشند. (کارخانههای نساجی در مصر بسیار بزرگ هستند. یک محوطه بسیار بزرگ و املاک در مصر بسیار گرانقیمت هستند. بخصوص در دلتای نیل گرانقیمتتر از قاهره است.) بنابراین تاکتیکی که کم و بیش همه سرمایه گذاران اعمال میکردند این بود که کارخانه را به قیمت بسیار ارزان بدست آورند و بعد در آن خرابکاری (سابوتاژ) کنند. سابوتاژ به این معنی که بازسازی نکن، تعمیر نکن، از کارگران بزن، و تولید را به هم بزن تا زمانی که از کارگران خلاص شوی و بعد کارخانه را برای هر نوع کاری که بخواهی، "شستشو" بده و بعنوان ملک (زمین) بفروش!
اما با وجودیکه کارگران در سالهای ١٩٩٠ کاملا بی روحیه شده بودند و خیلی از آنها با اختیار خود بازخرید قبل از موعد که از طرف صاحبان کار و دولت ارائه میشد را پذیرفتند تا کار خود را ترک کنند؛ اما امروز اوضاع متفاوت است. یک حالت جنگی هست. بنابراین در چندین مورد از این کارخانهها کارگران خواستهای خود را برای بازپس گرفتن و دوباره ملی کردن این کارخانهها و برای بازگرداندن آنها به بخش عمومی مطرح میکنند. و در برخی موارد کارگران اختیار این کارخانهها را در دست خود گرفتهاند و خودشان موقتا مدیریت کردهاند. کابینه به اصطلاح انقلابی جدید دکتر عصام شرف (Essam Sharaf) (نخست وزیر بعد از انقلاب) همیشه اعلام کرده که کارخانههای خصوصی شده را دوباره ملی نخواهند کرد؛ بخاطر اینکه اینکار سرمایه گذاران بالقوه آینده را رم خواهد داد. و آنها مواضع بسیار مبهمی را در مورد اینکه خصوصی سازی ادامه خواهد داشت یا نه، بیان میکنند. اما در عین حال حقایق برای خود گویاست.
اول اینکه تا بحال ملی کردن دوباره صورت نگرفته است. دوم، وزرای مصر با IMF درباره وامهای جدید با بستههای جدید در تماس هستند که من فکر میکنم مضحک است؛ بخاطر اینکه این IMF و بانک جهانی و آن سیاستهای نئولیبرال هستند که ما را امروز به اینجا رساندهاند و ما تنها نیستیم. به اندونزی نگاه کنید؛ به کشورهای جهان سوم نگاه کنید که آن رفرمهای نئولیبرالی را بکار گرفته و به تباهی کشیده شدند. و حالا آنها میخواهند این را دوباره تکرار کنند.
اما کارگران هشیار هستند. من اعتماد کامل دارم و ایمان کاملم با طبقه کارگر مصر است که تشخیص میدهند چه درست و چه غلط! و به کسی اعتماد خواهند کرد که عمل آنها را در میدان عمل ببینند. بنابراین تا بحال کارگران هشیار بودهاند. هنوز در کارخانههای خود هستند. هنوز سازماندهی میکنند. همین حالا که من دارم با شما صحبت میکنم اعتراض و اعتصاب صورت میگیرند. و جنگ آنها ادامه خواهد یافت تا زمانیکه کارخانهها نه صرفا بازملی شوند، بلکه تا زمانیکه کارگران کنترل کارخانهها را نیز بدست آورند.
میمی: خوب. با این ملاحظه مجبوریم این بخش بغایت هیجان انگیز و آگاهگرانه از "اول مه مستقیم از قاهره" را به پایان برسانیم. تجزیه و تحلیل شما بسیار تیز، مهم و آگاهی بخش است. میدانم که شما یک وبلاگ نویس هستید، یک عکاس هستید. اما من در این لحظه ترجیح میدهم شما را یک مورخ صدا کنم. شما یک آموزش دهنده هستید. من حقیقتا از شما بخاطر آگاه کردن ما و صرف وقتتان با ما در این روز مه (اول مه) تشکر میکنم برادر. و من امیدوارم که بتوانیم شما را بسیار بیشتر داشته باشیم تا پیشرفت و تحول خواهران و برادران خود در مصر را دنبال کنیم.
حسام: مایه افتخار من خواهد بود و تشکر بسیار دارم از حمایت شما و از کمک در انتشار پیغام طبقه کارگر مصر.
میمی: البته. حسام ال حملاوی، این مایه امید و خوشحالی ما بوده است. ما شما را خیلی بیشتر خواهیم داشت و ما پیشرفت شما را دنبال خواهیم کرد. و همانطورکه کن نش گفت، فعالیتهای خود را بعنوان سرچشمه امید برای بحرکت در آوردن طبقه کارگر در اینجا (آمریکا) هم استفاده کن.
|