در برابر رژیمی نابهنگام مبارزه مردم از قاعده ثابتی پیروی نمی کند
گفتگوی نادر عصاره با رضا اکرمی
•
گفتگو با رضا اکرمی اولین گفتگو از سری گفتگوهایی است که قرار است که «برای کمک به دست یابی به آماج سیاسی مشترک بسوی آزادی و برابری» انجام شود. این گفتگوها با صاحب نظران و فعالین سیاسی با دیدگاه های مختلف صورت می گیرد و به تدریج انتشار می یابد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۱٨ می ۲۰۱۱
گفت و شنود
برای کمک به دست یابی به
آماج سیاسی مشترک بسوی آزادی و برابری
رژیم اسلامی، رژیمی مکتبی و دینی، بحران آفرین، ناکار آ، بی رحم، ستمگر و جنگ افروز می باشد. هم باقی ماندنش برای کشور ما خسارت بار است و هم سقوط آن می تواند به همراه خود کشور را با خطراتی روبرو سازد. رفتن آقای خامنه ای و ولایت فقیه و جمهوری اسلامی بخشی از شرایط اساسی استقرار یک جمهوری دموکراتیک و غیر مذهبی در کشور ماست. لازم است که این بخش از شرایط اساسی دموکراسی، بنحوی فراهم و تکمیل شوند که سقوط استبداد دینی، کشور را با خود به قهقرا نبرد.
از نظر شما آماج سیاسی مشترک اپوزیسیون چیست؟ آماج مشترک کدام است آماجی که همکاری اپوزیسیون را امکان پذیر می سازد و راه پیشرفت جنبش را هموار می کند؟
همه می دانند که طیفی از پاسخ ها به این پرسش ممکن است. این پاسخ ها اما فصل مشترک دارند. هر چند این ها از فصل مشترک های بیشتری برخوردار شوند و بموازات میان اپوزیسیون اراده همکاری بر اساس اشتراکات نیرومند شود، آماج مشترک شفاف تر رخ می نماید. هم پیمانی نیروها بر این آماج مشترک، جنبش سیاسی و دموکراسی درونی آن را نیرومند می سازد و راه پیشرفت را هموار می نماید.
کشور ما ایران را بحرانی همه جانبه در خود فرو برده است. جامعه ما با مسائلی حیاتی و دشوار روبروست. در چنین موقعیتی، کار فکری روشنگرانه نقش مهمی را می تواند و باید انجام دهد. برای دست یابی به آماج مشترک، پای بسیاری از مسائل به میان کشیده می شود. مسائلی که مربوط به سیاست کنونی هستند، مسائلی که عمری میان دوره ای دارند و مسائلی که سابقه ای تاریخی. بعنوان مثال، نزاع کنونی درون حکومتی، نزاعی میان دوجبهه درونی حاکمیت استبداد دینی، جبهه طرفداران خامنه ای در مقابل جبهه پشتیبانان احمدی نژاد، و پیامدهای این نزاع، مسئله ای است از سیاست جاری. جنبش اعتراضی معروف به سبز، ارزیابی از وضعیت و موقعیت و چشم انداز آن، مسئله ای سیاسی است که عمری حداقل دو ساله دارد و بالاخره موانع دموکراسی در ایران از جمله دشواری در همپذیری و یا پذیرش حق غیر، و در این زمینه بخصوص دشواری در همپذیری نیروهای سیاسی مذهبی و غیر مذهبی جامعه، مسئله ای است که عمری درازتر از عمر انقلاب اسلامی دارد. برای تلاش در دست یابی به آماج مشترک، پای چنین مسائلی به میان کشیده می شود.
سیر تحولات سرعت گرفته است. با توجه به مجموعه اوضاع سیاسی در کشور و بخصوص با توجه به تحولات اخیر و از ۲۵ بهمن ٨۹ در جنبش اعتراضی مردم (مشهور به جنبش سبز)، فعالیت در جهت دست یابی به سیاستی روشن و موثر با افت و خیز در جریان است. نیرومند کردن این فعالیت فکری به تصمیم گیری سیاسی و دست یابی به آماج مشترک در مبارزه سیاسی یاری می رساند. اپوزیسیون، هم مجموعه های متشکل و هم احاد و افراد مستقل و منفرد، با پرسش های مشترک روبرو می باشد. فعالیت فکری و تصمیم گیری سیاسی، امری محدود به این یا آن سازمان و حزب و گروه نیست. بنابراین گفتگو و شنود جمعی، علنی و پیگیرانه یکی از ابزارهای اصلی است. گفتگو و شنودی حول پرسش های مشترک. اگر تلاش من در این جا منجر به گامی هر چند کوچک در این راستا گردد، به هدف خود جامه عمل پوشانده است.
پرسش هایی را برای یک مصاحبه کتبی و از راه دور در باره اوضاع سیاسی وسیاست اپوزیسیون، تهیه کردم. این پرسش ها را از میان گفتگوها و نوشتجاتی در این زمینه استخراج نموده ام. تلاش و خواهش من این بوده است که به این پرسش ها در صورت امکان، گرایشات مختلف درون اپوزیسیون ترقیخواه و دموکراتیک پاسخ دهند. هر یک از مصاحبه شونده ها، گرایشی از میان نگرش های و راهبردهای سیاسی موجود در اپوزیسیون مترقی و دموکراتیک را بیان می کند. بدون تردید پاسخ های افراد مستقل و نیز اشخاص متعلق به احزاب و سازمان های مختلف اپوزیسیون، برای خوانندگان و جویندگان سیاسی، مفید و منشا اثر خواهند بود. بعلاوه این گفت و شنودها می توانند به جو سیاسی در حد خود دامن زنند و حضور فکری اپوزیسیون را برتابانند. مفید خواهد بود که از مجموعه مصاحبه ها جمعبندی ای در باب اشتراکات و افتراقات صورت گیرد. پیشاپیش از همکاری خوانندگان در این زمینه تشکر می کنم.
نادر عصاره
چهار شنبه ۲٨ اردیبهشت ۱٣۹۰۰ - ۱٨ مه ۲۰۱۱
رضا اکرمی : در برابررژیمی نابهنگام مبارزه مردم از قاعده ثابتی پیروی نمی کند
قسمت اول
گفت و شنود شماره یک
پرسش: حرکت مردم در ۲۵ بهمن ماه ٨۹ را چگونه ارزیابی می کنید؟ قدرت ها و ضعف های آن را چه می دانید؟ و کلا کشاندن مردم به خیابان در ۲۵ بهمن چه پیامدهائی داشته است؟ در این جنبش، عبور از حرکت در چارچوب قانون به شعار «نوبت سید علی» را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ – برای ارزیابی واقعی از به خیابان آمدن مردم در ۲۵ بهمن باید باز گشت به بازتاب موفقیت مردم تونس در به زیر کشیدن زین العابدین بن علی، دیکتاتور این کشور و آغاز همین روند در مصر و چند کشور دیگر عربی در روانشناسی مردم ایران. این امر از یک سو به صورت شعارگونه «چرا تونس، تونست و ما نتونستیم» بیان شده بود. از دیگر سو از تبلیغات سنگین مسئولین و تریبون داران حکومت جمهوری اسلامی متاثر بود، که مبارزات آزادیخواهان مردم در این کشورها را تداوم «انقلاب اسلامی» معرفی می کردند. بر این زمینه ها، موقع سنجی فراخوان دهندگان، مبنی بر انجام اجتماعاتی مستقل از حاکمیت دریافت می شود.
این حرکت تا جائی که به خنثی کردن این حربه تبلیغاتی رژیم مربوط می شد به هدف خود به خوبی نائل شد. نه تنها افکار عمومی کشورهای در گیر در بحران دریافتند که مردم ایران هم با آنها هم سرنوشت هستند بلکه تا جائیکه به نقش ایران در این جنبش ها مربوط می شد معادلات چندی را در مناسبات دول، نهادهای بین المللی و رفتار رهبران اسلام گرا و یا سکولار منطقه دگرگون کرد. از همین رو علی خامنه ای و بخش ساکت اما فعال دستگاه سرکوب، یعنی دولت احمدی نژاد، به هیچ روی این مرحله از ایستادگی و دعوت به تظاهرات، علیرغم مخالفت وزارت کشور را بر فراخوان دهندگان اولیه که آقایان موسوی و کروبی باشند نبخشیدند و از آن پس این دو، بهمراه برخی دیگر از فعالین و شرکت کنندگان این حرکت نمادین و پر معنی یا دستگیر شدند و یا تحت نظر قرار گرفتند.
مردم نیز دریافتند که هنوز جنبش آنها زنده است و دنبال فرصت، تا سر از خاکستر بر آورد. و البته انتظار هم نبود که بتواند به گستردگی روزهای پس از انتخابات فرا بروید، چرا که هنوز نه این جنبش بر ضعفهای خود فائق آمده است و نه ماشین سرکوب رژیم از قدرتش کاسته شده است.
کشیده شدن شعارهای ۲۵بهمن، به « مبارک ،بن علی نوبت سید علی »، خواست آقایان موسوی و کروبی نبود و ایشان تا به امروز از اجرای بی تنازل قانون اساسی دفاع می کنند که آقای خامنه ای ولی فقیه آنست.از دید این آقایان فراخوان دادن به ابراز همبستگی با مردمی که حاکمیت ایران هم ظاهرا حامی آنهاست نه در جهت قانون شکنی بلکه برخورداری از همان وجوهی از قانون اساسی جمهوری اسلامی است که فکر می کنند در سالهای اخیر مغفول مانده است. می ماند آنچه در صحنه عمل و یا به قول معروف در کف خیابان اتفاق افتادو پیش کشیدن شدن شعار ضد دیکتاتوری ولایت فقیهی که فکر می کنم با توجه به برخی مختصات زمانی و پیشینه ای آن اجتناب ناپذیر بود.
مردم ما با جنبشهای منطقه از آن رو اعلام همبستگی می کردند که خواست آزادی را در مقابل دیکتاتور ها فریاد می زدند. خواستی که سالهاست خود برای آن مبارزه می کنند. آیا در ایران همان دیوار خشونت و سرکوب در برابر مطالبه این حق وجود ندارد؟آیا دیکتاتور های حاکم بر کشور ما کوچکترین شانسی برای طرح حداقلی مطالبات جامعه باز گذاشته اند؟ حتما جواب منفی است .از جمله بدنبال همین درخواست به راه پیمائی، آیا اجازه ای صادر شد؟ آیا اگر به فراخوان دهندگان امکان برگزاری تجمع را می دادند باز هم شعار ها به همین ترتیب پیش کشیده می شد؟
موضوع دیگری که شاید بتواند به عنوان تجربه ای در تحلیل این رویداد و رویدادهای مشابه به کمک ما بیاید این است که ما لااقل از انتخابات دوم خرداد ۷۶ تا به امروز دو پدیده را به صورت پیاپی و یا بروز یکی به پیروی از دیگری در جنبش مشاهده کرده ایم. در دوم خرداد مردم از طریق صندوقهای رأی نارضایتی خود را از وضع موجود آن زمان نشان دادند .حاصل آن شکل گیری دولت محمد خاتمی بود با توقعات آفریده شده و البته جواب نگرفته. در این باره بسیار گفته و نوشته شده. من وقت شما را نمی گیرم. پس لرزه این زلزله اجتماعی و سرخوردگی بعدی آن طغیان ۱٨ تیر بود که البته بنا به خصلت و توانمندی حرکت در آن دوره عمدتأ در سطح دانشگاه بود و زمانیکه به خیابان راه یافت همراهی لازم بدنبال نداشت و حکومت نیز منسجم تر بود و زودتر موفق به خفه کردن آن شد. به نظر می رسد جنبش ۲۵ بهمن نیز همان نقش را ایفا کرد اما در شرایط متفاوت. من فکر می کنم تا زمانیکه نیروی اصلاحات راه کاری نیابد تا حاصل مندی خود را به منصه ظهور به رساند ویا در غیاب آن، تا آن گاه که نیروی تحول طلب از قدرت اجتماعی لازم برخوردار نگردد برای گذار به مرحله ای فراتر، ما این فاز حرکت دوگانه فعالیت های انتخابی و جنبش اعتراضی را باز هم شاهد خواهیم بود.اگر این مباحث ما بتوانند برای چگونگی دست یابی این و آن به پتانسیل لازم برای اقدام موثر پاسخی بیابند و یا به پاسخ نزدیک شوند ،خود اقدامی است مفید.
بنا براین شما وقتی حرکتها و شعارهای مردم را می خواهید مورد سنجش و قضاوت «قانونی»قرار دهید به هیچوجه نمی توانید این فراز و فرود را نادیده بگیرید و از آن مهم تر چشم ببندید بر رفتار حکومتی که بالاترین مقامات آن کوچکترین ارزشی برای همان قانون نیم بند خود قائل نیستندو چنانکه این روز ها بسیار می شنویم هیچ قانون ومصوبه وقرار و حکمی در مقابل ولی فقیه معنا و مفهومی ندارد، تا جائیکه اعلام می شود، رأی مردم صفر است تا زمانیکه رهبر بدان مشروعیت ببخشد.
البته بر چنین بستری می توان به مهمترین عنصر منفی این حرکت اشاره داشت که ضعف پایه ای جنبش آزادیخواهی ای است که ده پانزده ساله اخیر عیان تر از دو دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی رخ نموده است که همانا مشکل استراتژی و رهبریست.
از دوم خرداد ۷۶ تا کنون کانون رهبری و توجه اکثریت مردم ناراضی به درون حکومت منتقل شده است. این رهبری پنهان نکرده است که خواهان تغییر رژیم نیست. فراتر از آن همواره و هر جا تأکید کرده است که خواهان باز گشت به دو دهه اول انقلاب و اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی است. بدیل چنین راه حل و رهبری ای بسیارند اما فاقد این موقعیت و فوق العاده پراکنده. این پراکندگی در راه حل، شعار و سازمانگری مهر خود را بر تک تک حرکات اعم از اینکه انتخابات باشد و یا اعتراضات خیابانی زده است.
انتخاب بین و بد و بدتر و به صندوق انداختن رأی خود به کاندیدائی که کمترین اعتمادی به تحقق شعارهایش نیست به همان اندازه غیر واقعیست که به خیابان کشاندن مردم ملتهب برای بیان شعارهای «قانون» گرایانه.جنبش آزادیخواهی امروز ایران تا دست نیابد به استراتژی کمابیش روشنتر و نیز به رهبران و یا احزاب دور اندیشی که از اعتبار لازم برخوردار باشند، و تا از این مرحله خاکستری عبور نکند، در نوسان کنونی باقی خواهد ماند و تاکتیکها چنان پیش کشیده می شوند که «از این دیوار تا آن دیوار فرجی باشد».
پرسش: نقش رهبران و قدرت ها و مراجع فکری و نیز سیاست بین المللی و مطبوعات پر نفوذ خارجی در شکل گیری گرایش حاکم بر ۲۵ بهمن در میان جوانان کدام است؟ احساسات و عصبانیتی که در میان جوانان شکل گرفته بود آیا توسط جریان حاکم و برخی رسانه های خارجی نظیر بی بی سی دامن زده می شد؟
پاسخ: با توجه به آنچه پیشتر گفته شد ،فکر نمی کنم بتوان عامل به خیابان آمدن بخشی از مردم در این روز و گرایش حاکم بر آنرا به « احساسات و عصبانیتی که در میان جوانان شکل گرفته بود» خلاصه کرد. جوا نان در تهران و چند شهر دیگر بنا به شواهد مختلف از جانب اقشار مسن تری نیز همراهی می شدند و گفته می شود نیرو های فعال دانشجوئی بنا بر حساسیت های مفرطی که رژیم نسبت بدانها داشت در این حرکت کمتر حضور داشتند.
اگر به آرشیو مکتوب و رسانه های خارجی آنروز ها باز گردیم خواهیم دید که اتفاقا دراین مقطع ایده به حرکت در آمدن مجدد مردم در ایران جای چندانی نداشت.
اگر اشتباه نکنم فراخوان آقایان موسوی و کروبی روز یکشنبه ۱۶ بهمن صادر شد .پیش از آن چندان خبری نبود و پس از آن نیز واکنشها تا روزهای چهارشنبه و پنج شنبه بسیار ضعیف بود و برخی ساز مخالفت را از زوایه ناپایداری فراخوان دهندگان کوک کرده بودند و تنها از ۱۹ بهمن به بعد بود که اطلاعیه سازمانها و احزاب منتشر می شد و البته رسانه های خارجی نیز در مقیاسی کاملا متفاوت با برنامه های پیشین خود، تنها گوشه هائی از تحرکات رو به انجام را منعکس می کردند. را ه اندازی یک صفحه در فیس بوک که ثبت نام کنندگان آن به بیش از ۵۰ هزار تن رسید تنها ابزاری بود که توانست تا حدودی نقش خبر رسان و هماهنگ کننده ایفا نماید. برای من این انفعال در آنروز ها بسیار سئوال بر انگیز بود.
اگر منظور تأثیر کلی سیاستها و تبلیغات دول و رسانهای خارجی بر تحولات باشد طبعا نمی توان منکر وجود آن شد. چه کسی است که نداند ماهواره ها و اینترنت دو ابزار کاملا جدید در صحنه نه تنها خبر رسانی بلکه فرم دهی به افکار و تحولات شده اند.اما به طورمشخص حرکت ۲۵ بهمن از زوایای مختلف از این «رانت»برخوردار نشد ، به دلایل مختلف.
پرسش: تعریف ما از جنبش ۲۵ بهمن چیست؟ برخی آن را جنبشی دموکراتیک و ضد استبدادی می دانند. چرا این جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی است و نه ضد ولایت فقیه. ممکن است گفته شود که مطالبه نهفته دراین جنبش که با «رای من کو» شروع شد، مطالبه ای دموکراسی خواهانه بوده است. آیا یک جنبش تحت تاثیر عوامل محیط، رهبری و … نمی تواند از برخی از اهداف و آماج های خود منحرف شود؟ و به صرف اینکه با مطالبات دموکراسی خواهانه آغاز شده، تا انتها بدون انحراف پیش خواهد رفت؟ این جنبش، همگانی است یا جنبشی است که بیشتر از قبل از وسعت و همه گیر بودن آن کاسته شده است؟ علل این کاهش چیست؟
پاسخ: هیچ حرکت اجتماعی را شما نمی توانید مجزاء از روندهای قبل یا بعد از آن توضیح دهید. همانطور که گفتم اعتراض ۲۵ بهمن ٨۹ پس لرزه ۲۲ خرداد ٨٨ بود.اگر نتیجه رأی ۲۲ خرداد به رسمیت شناخته می شد و ۲۵ خرداد بوجود نمی آمد با ٣ میلیون تظاهر کننده در تهران و اگر خشونت وحشیانه پس از آنرا مردم تجربه نکرده بودند احتمالا یا جنبش ۲۵ بهمن وجود نمی داشت و یا شکل و شمایل دیگری به خود می گرفت. به همین صورت است خصلت آن. مردم در تمام این مبارزات یک هدف را دنبال کرده اند. نفی استبداد و خودکامگی و دستیابی به آزادی و دمکراسی و رسیدن به حق حاکمیت خود بر سرنوشتشان. که همان حکومت قانون است و امکاناتی که چنین حکومتی در اختیارشان می گذارد تا در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و امنیت و آسایش نظرشان به حساب بیاید و از کرامت انسانی برخوردار باشند. این مردم چنانکه در مقاطع مختلف تاریخی نشان داده اند تمام تلاش خود را کرده اند که این حقوق را با مسالمت آمیز ترین شکل ممکن پیش بکشند و برای دستیابی بدان بکوشند. این رفتار حکومت ها بوده است که دامنه چنین تعاملی را کم یا زیاد کرده اند. با نگاهی به تاریخ ۱۰۰ ساله گذشته ایران فکر می کنم این ارزیابی دور از واقعیت نباشد. ما اگر از برخی رفتارهای مبارزاتی بگذریم که عمدتا محصول تنگناهای شدید سیاسی و شورش گروهی کوچک در مقیاس اجتماع بوده است، همواره در تاریخ خود با این پدیده صندوق رأی، پذیرش نیم بند نتیجه آن و کودتا علیه حاکمیت مردم از سوئی و به کرسی نشاندن حرف خود در خیابان و در مقابل استبداد مواجه بوده ایم. مجرد نگاه کردن به این رویدادها که نزدیکترین آن همین ۲۵ بهمن باشد می تواند ما را از واقعیت پیچیده جامعه خود دور نماید.پس من این حرکت را هم گامی در همان راستای تحقق «رأی من کو» و به معنی دیگر دمکراسی می دانم که بدرستی مانع اصلی این مقطع را نشانه گرفته که همان ولی فقیه خودکامه است.
البته این جنبش گستردگی حرکت ۲۵ خرداد و روز های بعد از انتخابات دهمین دور ریاست جمهوری اسلامی را نداشت و طبیعی می بود که چنین نباشد. به علت آن پیشتر پرداخته ام اما بار دیگر تأکید می کنم.این جنبش یک استراتژی اصلاحات در کادر سیستم موجود را دارد با رهبری ای از میان سازندگان و کارپردازان سالهای گذشته رژیم، که می داند چه می خواهد اما فعلا زورش در بالا نمی رسد که بیشتر عرصه کار رفرمیستهاست.در نتیجه به سراغ بخشها و اقشاری از مردم در پائین می آید. اقشاری که خواسته ای فراتراز آنها دارند و اینان نیز چون دست خود را خالی می بینند زیر آن بیرق جمع می شوند اما به مصداق من در میان جمع و دلم جای دیگر است یا سرخورده و آسیب دیده به خانه بر می گردند و یا «عصیان »خود را بیان می دارند. نتیجه چنین معادله یا بهتر است گفته شود چنین معامله ای هیچکس را را ضی به منزل نمی برد.
در این جنبش مردم خوب می دانند چه می خواهند. آزادی و کرامت انسانی .آنچه نه مردم می دانند و نه هنوز به خوبی رهبران، چگونگی تحقق این اهداف والای انسانیست و نحو بیرون کشیدن آن از حلقوم رژیمی نا بهنگام. پس ما فقط جنگل را نبینیم بلکه به درخت هم نظری داشته باشیم.
پرسش: چشم انداز این جنبش چیست؟ گفته می شود که این جنبش شکست ناپذیر است. به چه دلیلی می توان به این باور داشت در حالی که بعد از مدتی هنوز جنبش های اجتماعی از جمله جنبش کارگری برانگیخته نشده اند. منبع تداوم حیات این جنبش مشخص چیست؟ البته شرایط جامعه ما با بحرانی همه جانبه تعریف می شود. بحران عوارض اجتماعی خود را خواهد داشت. ولی شکست ناپذیری یک جنبش معین باید با دلایل خاص خود همراه باشد و نه صرفا با بحران که محیط آن جنبش را می سازد.
پاسخ: تا شکست را چگونه ببینیم.اگر فکر شود که اقدام مردم در ۲۵ بهمن، یا پیشتر برویم، ایستادگی آنها در برابر حکم حکومتی ، بعد از دستکاری نتیجه انتخابات دهمین دور ریاست جمهوری اقدامی بوده است فراقانونی و کلا گام بر داشتن در مسیری خطا، می توان فکر کرد که همچنان درب بر پاشنه اشتباه می چرخد و یک جائی می بایست جلو این آسیب را گرفت. ما هنوز از طرف منتقدین راه حل روشنی ندیده ایم. شنیده ایم که گفته اند آقای موسوی زمانیکه پا در مسیر کاندیداتوری ریاست جمهوری می گذاشت باید می دانست که قرار نیست بر کرسی این ریاست بنشیند. اما نگفته اند که آیا آن چندین میلیونی که ایشان را وسیله فراتر رفتن از نظام خودکامه ساخته بودند و با همین منظور پای صندوقهای رأی همین نظام استبدادی آمده بودند نیز ایشان را به حال خود رها می کردند یا خیر. باید پرسید سرنوشت این امید ها و تلاشها چه می شد. و تا کجا شانس داشت تا به سرخوردگی دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ختم نشود.
بی تردید مقاومت مردم در مقابل اراده مستبدانه ولی فقیه طی دوساله گذشته چون مبارزات پیشین آنها با درد و رنجهای بسیاری همراه بوده است .خونهای دیگری بر زمین ریخته شده است.انسانهای زیادی زیر شکنجه رفته اند و تلخی دهشتناک دوران زندان را سپری می کنند و از همه مهم تر حیثت اخلاقی و انسانی آنها از جانب افرادی رذیل به بازی گرفته شده است. اما این مبارزات بی نتیجه نبوده است. امروز موقعیت رژیم به لحاظ سیاسی و کسب مشروعیت در صحنه داخلی و بین المللی در نازلترین سطح خود قرار گرفته است. مسئولین حکومت دیگر ابائی از این ندارند که به مردم نشان دهند که به زور سلاح و سرکوب بر جا مانده اند و از این موقعیت خود با چنگ و دندان دفاع خواهند کرد. تراشیدن معجزات آسمانی برای رهبر حکومت از سوی آخوندهای ریز و درشت که این روزها مایه خنده همگان شده است آیا نشانی از این چنته خالی نیست؟
بی تردید جنبشی که پیشتر به برخی جوانب منفی آن اشاره داشته ام نه می تواند به صورتی خطی و رو به اعتلاء دیده شود و نه شکست ناپذیر برای همیشه. عناصر پیشتاز این جنبش طی دوسال گذشته در نوک حمله دستگاه سرکوب رژیم قرار داشته اند و از این بابت آسیب جدی اما مقطعی دیده اند .اما رونده های در حال شکل گیری در اعماق اجتماع رو به رشد است.در بعد فکری و یا ارزشی می توان گفت که عنصر ضرورت تفکیک دین از دولت می رود به روند غالب در میان نه تنها کنشگران سیاسی و مدنی بلکه بخشهای بزرگی از جامعه تبدیل شود. مردم بیش از پیش دریافته اند که قانون اساسی جمهوری اسلامی پاسخگوی زمانه ما نیست و بعید است که به توان با چنین ابزاری ره به دمکراسی برد. جنبش کارگری که از آن نام برده اید در مقایسه با روزهای پس از انتخابات چندین گام به جلو آمده است. تردید نباید داشت که انگیزه حرکات اعتراضی در میان کارگران قبل از هر چیز مطالبات اقتصادی و صنفی است و به عبارتی باید گفت اقدامی است دفاعی برای دستیابی به مزد کار انجام شده و پیشگیری از سقوط قدرت خرید و پیوستن به خیل بیکاران اما نباید نادیده گرفت که فروریزی توهمات «مهروزی» و «عدالت پروری» دولتی فریبکار می رود تا این بخش از جامعه را هم به حرکت در آورد.
رسیدن به زبانی همگون تر و تأثیر گذاری متقابل در مبارزات ملی-منطقه ای با مبارزاتی که برای دمکراسی و حقوق بشر در سطح کشور در جریان است از جمله نمونه های دیگر پیشرفت و تعمیق جنبش در یکساله اخیر است.
پرسش: بحران سیاسی درون رژیم، روحانیت و «اصول گرایان» با افراطیون (جمکرانی ها)، و شکاف های درون دستگاه حاکم چه آینده ای دارد؟ مراکز قدرت در بیت رهبری و دولت هر کدام چه اهدافی را دنبال می کنند و چه آینده ای دارند؟
پاسخ: بحران سیاسی درون رژیم چند وجهی است.
به بحران عدم مشروعیت پیشتر اشاره کرده ام. مقاومت مردم در مقابل چنین حکومتی در میان حکومت گران بازتاب های مختلفی بر انگیخته است. کسانی در مجلس و قوه قضائیه و نیروهای نظامی و انتظامی و حتی بیت رهبری که زمانی انتخاب اصلح تر اصولگرایان بودند و در دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد بازی را به وی باختند هیچگاه بیکار ننشستند. مضافأ براینکه این بار می دانند که آشکارا از پیروزی کسی دفاع کرده اند که انتخابات را نبرده است.
مشکلات اقتصادی بسیار گسترده است. بحران جهانی بر روند رو به رکود تولیدات داخلی افزوده است. تحریم اقتصادی هیچ روزنه امیدی برای رسیدن سرمایه خارجی در شبکه تولید باز نگذاشته است و تجارت خارجی را اگر نگویم دشوار ، دست کم پر هزینه کرده است.
اجرای طرح حذف یا «هدفمند کردن »یارانه ها معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد.
رکود تورمی می رود تا ضمن افزایش سر سام آور قیمتها برخیل لشکر بیکاران بیافزاید.
سیاست خارجی ایران هیچگاه تا بدین حد در بلا تکلیفی به سر نمی برده است.
به تمام این مشکلات می توان به تناقض بی سرانجامی اشاره کرد که از ساختار دو گانه جمهوریت و ولایت ناشی می شود .در قانون اساسی این نظام ولی فقیه از تمام اختیارات بر خوردار است و به همان سادگی رئیس جمهورش می تواند مدعی حق و حقوقی باشد که گویا از حیطه رهبر خارج است.
در چنین بلبشوئی است که افکار خرافی یا بقول شما «جمکرانی»، راهنمای برنامه ریزان و دست اندرکاران اجرائی مملکت می شود.
در سمت دیگرنیز سینه چاکان و یا ذوب شدگان در ولایت اند که حرف آخر را می زنند.
در جدال جدیدی که درگرفته است این دسته دوم یا روحانیت «اصولگراست» که دست را پیش گرفته است تا خوراک باند احمدی نژاد نگردد. در این زور آزمائی به نظر می رسد پیروزی با اینهاست . مگر اینکه جریانی دست به کودتای عریان نظامی بزند که البته در ساختار عنکبوتی چنین نظامی با دشواری بزرگی مواجه است.
در امروز که با هم صحبت می کنیم پر و بال اطرافیان احمدی نژاد در حال قیچی شدن است و خود نیز آگاهانه در مقابل زیاده خواهی های رقبا عقب نشسته است.آیا این دشمنی برادرانه تا انتخابات مجلس که در اسفند ماه امسال قرار است بر گزار شود ادامه خواهد یافت و یا بحران حاد تر از آن می شود که بتوان تا آنزمان تحمل کرد؟ این موضوعی است فعلا ناروشن.
ناروشنی دیگر به موقعیت و جهت گیری اصلاح طلبان بر می گردد که در کجا ی این درگیری جدید بایستند. در حال حاضر چهره های شاخص این جریان سکوت کرده اند. به شمول هاشمی رفسنجانی و هم فکران او.
ادامه دارد
|