روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲ خرداد ۱٣۹۰ -
۲٣ می ۲۰۱۱
«طعنه رقیب و بشارت حبیب»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛از خرداد ۱٣۶۰ تا خرداد ۱٣۹۰، فتنه ها و فتوحات به شکلی شگفت انگیز کنار هم ردیف شده اند. شتاب پیروزی های ملت ایران گاه به اوج رسیده و بعضا نوسانی پیدا کرده و بعد، دوباره اوج گرفته است. اگر هم در مقاطعی از سرعت پیشرفت ها و ظفرمندی ها کاسته شده، مانند دنده معکوس در سربالایی بوده که با وجود وقفه اولیه، به سرعت و شتاب بیشتر انجامیده است. در این مسیر پیشرفت، نوسان سرعت بوده اما انحراف یا عقبگرد و بازگشت از مسیر نبوده است. اصلاح و ارتقای حرکت بوده اما انحراف و ارتجاع، نه. این ثبات قدم هم از تقدیری است که خداوند برای ملت ایران نوشت و ملت ایران نیز، همان را با وجود همه سختی ها و صعوبت اختیار کرد. خاطر برپاکنندگان فتنه ٨٨-که از فتنه بعدی زبانشان دراز شد- جمع، این ملت خدایی پشیمانی و ارتداد و ارتجاع در کارش نیست، به شهادت آیات الهی. استدلال های روشنی در این باره هست که به وقتش باید گفت.
منافقین در خردادماه ۶۰ خود را در برابر تدبیر صبورانه امام- امت و در بن بست یافتند، دست به اسلحه شدند و آن روی واقعی خود را نشان دادند. اما یک سال از سر باز کردن زخم نفاق نگذشته بود، که نصرت الهی به واسطه دستان مجاهدانی چون حاج احمد متوسلیان، صیاد شیرازی، حسین خرازی، احمد کاظمی و... هزاران رزمنده بی ادعا و نفوذناپذیر نازل شد و «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن روز- بعد از ظهر سوم خرداد ۱٣۶۱- احمد متوسلیان بسیجیان را مقابل مسجد خرمشهر جمع کرد و گفت «همه عزیزان ما که تا امروز در خوزستان در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسیده اند برای حفظ اسلام عزیز بوده. هر چند داغ فراقشان جگر ما را سوزانده اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم». همین! خدا را شکر که توانستیم قلب اماممان را شاد کنیم. و همان روز و همان ساعت ها بود که امام(ره) این جملات را خطاب به فاتحان خرمشهر نوشت «اینجانب با یقین به آن که ما النصر الا من عندالله، از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح- که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد-... تشکر می کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند... آنان به آرم ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مفتخرند... هوشیار باشید که پیروزی ها هر چند عظیم و حیرت انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست، غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند، که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان سراغ آدم می آید...».
چهل روز از این فتح الفتوح بزرگ نگذشته بود که حاج احمد متوسلیان در جنوب لبنان ربوده و تحویل صهیونیست ها شد. داغ فراق او جانگداز شد اما چه باک اگر سودای او ستیز با دشمن ترین دشمنان خدا بود؟ به برکت مجاهدت مجاهدانی چون او بود که سرود فتح و پیروزی دوباره- این بار بر رژیم صهیونیستی و در جنوب لبنان- نواخته شد. ۵ خرداد ۷۹ ( ۲۶می ۲۰۰۰ میلادی) ارتش رژیم صهیونیستی با سرافکندگی تمام از جنوب لبنان گریخت تا پنجمین ارتش بزرگ دنیا خود را برای شکستی مهیب تر در ۶ سال بعد آماده! کند... باقی داستان هم که مال همین سالهاست و در خاطره ها، تازه.
۲۹ سال پس از آزادی خرمشهر و در آغازین روزهای خرداد ۱٣۹۰ آفتاب در حالی سر می زند که از جنوب خلیج فارس تا شمال آفریقا و سواحل شرقی و جنوبی مدیترانه، باد به پرچم اسلام افتاده و تازه چند کیلومتر آن سوتر در شمال تنگه جبل الطارق و در اندلس (اسپانیا)، طلیعه بیداری ملت های اروپایی به چشم می آید یعنی که «بیداری ملت ها قطعا تا قلب اروپا پیش خواهد رفت». هنوز ۲۰ روز از جاری شدن این نوید حکیمانه بر زبان مقتدای فرزانه انقلاب سپری نشده است. گویا انرژی آزاد شده در جنبش اسلامی سال ۱۹۷۹ ایران، اراده باز ایستادن ندارد که اکنون جنوب و غرب خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردیده و امواج آن به سواحل جنوبی اروپا می کوبد. فرانسه، ایتالیا یا آلمان در عمق اروپا؟ مقصد بعدی سونامی و موج بیداری ملت ها کجاست؟
اکنون که سخن از خاطرات خرداد پرماجراست، ماجرای خرداد ۱٣٨۵ (می ۲۰۰۶) را نیز به خاطر آوریم. اوایل خرداد ۵ سال پیش بود که خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا به زادگاه خویش در اسپانیا رفت تا کوله بار ۱۱سال تجربه دبیرکلی ناتو و مسئولیت سیاست خارجی و امنیتی اروپا (۲۰۰۶ تا ۱۹۹۵) را یک جا و ضمن یک سخنرانی تاریخی عرضه کند. سولانا آن روز در جمع صاحبان صنایع و شرکت های اسپانیایی، این گونه درباره نفوذ فزاینده انقلاب اسلامی ایران حتی در عمق اروپا هشدار داد «ایران برای نخستین بار در تاریخ، رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته و به همین دلیل، تنش بر سر برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران، نه با بمباران بلکه با عقل و از مسیر سیاسی و گفت وگو حل می شود. ایران نخستین قدرت خاورمیانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته ای، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد که به یک قدرت درجه اول تبدیل شود. باید به گشودن باب گفت وگو و به کارگیری عقل سلیم بازگشت... در آینده باید با جنبش های تندروی اسلامی همانند آنچه اکنون با حماس در فلسطین سر و کار داریم، همزیستی داشته باشیم. این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامی که در آن اخوان المسلمین و جناح تندروتر اسلامی حکومت کنند، زندگی کنیم. در شرایط کنونی رأی کافی برای آن که اسلامگراهای میانه رو در انتخابات به پیروزی برسند، وجود ندارد. به همین دلیل باید از فراخوان برخورد تمدن ها پرهیز نموده و این اندیشه همزیستی را با ۱٣ میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی می کنند، شروع کنیم، از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهیم شد.»
۵ سال پیش هنوز در تونس و مصر و لیبی و مغرب و بحرین و یمن و عربستان سعودی طوفان انقلاب برنخاسته بود و هنوز جزو برگ های برنده جبهه بزرگ اسلامگرایی به شمار نمی آمد. آن روز هنوز به تعبیر اوباما، هیلاری کلینتون رکورد یک میلیون مایل پرواز در کمتر از ۶ ماه را نشکسته و مجله تایم به قلم فرید ذکریا ننوشته بود «ایران، ترکیه، مصر و عربستان به تعبیر برژینسکی از سال ۱۹۷۵ متحدان نزدیک و ۴ ستون اصلی سیاست های آمریکا در خاورمیانه بودند و اکنون ٣ ستون از این ۴ ستون فرو ریخته است». هنوز ایهود باراک وزیر دفاع رژیم صهیونیستی باور نمی کرد روزی بگوید «زلزله تاریخی و فوران قیام ها به مرزهای اسرائیل رسیده است.» کسی هنوز در نیویورک تایمز نخوانده بود این عبارات شگفت را که «ما در آمریکا سر در آخور خود کرده ایم و خاورمیانه بیش از پیش از دست می رود و از قدرت ما کاسته می شود». خرداد ٨۵ هنوز دیکتاتورهای زنجیره ای آمریکا رو به قبله نشده بودند تا جروزالم پست بنویسد «طغیان ها از مرکز تا جنوب خاورمیانه به دنبال بلوک مقاومتی که ایران رهبری آن را می کند، به راه افتاده است» یا واشنگتن تایمز هشدار دهد «تحولات جدید خاورمیانه همان راه آیت الله خمینی و همان هدف انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ایران را دنبال کند و آن تضعیف قدرت آمریکاست» سولانا هنوز نه از نتانیاهو شنیده بود که «ایران به جدار مرزهای اسرائیل رسیده»، نه از روز نکبت ۲۰۱۱ برای اسرائیل خبر داشت و نه از ایهود باراک شنیده بود که «ما کشور کوچکی هستیم و دچار توهم جنگ با ایران نمی شویم»... (این سطرهای فشرده، گنجایش مستنداتی به قطر چند کتاب را ندارد، پس باید گذاشت و گذشت).
فتنه ها هر چند بزرگ و پیچیده، در برابر این فتوحات برآمده از بینایی و بردباری (بصیرت و صبر) ملت ایران به غایت حقیرند. حال شما بفرمایید معرکه گیران فتنه ٨٨ دزدکی از زیر پتوی سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ایستگاه لندن یا فرانسه سر بیرون کرده و به بهانه فتنه جریان انحرافی گفته اند بفرمایید، این هم از بصیرت مردم ایران! طلقای فتنه ٨٨ که از صدقه سر بزرگواری و رحمت امام خامنه ای و امت نستوه او نفس می کشند و محیط را آلوده می کنند، زبانشان دراز شده که دیدید گفتیم. به خیال خود به مرجفون و منافقین صدر اسلام تأسی کرده و می خواهند در وسوسه تردید و تحیر و تفرقه و ناامیدی بدمند. زبان بسته ها، لااقل نمی کنند بیرق تحت الحمایگی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و فرانسه و آلمان را از بالای رسانه های خود بردارند یا داغ نوکری آنان از پیشانی بزدایند و بعد ملت ایران را نصیحت! کنند. جای بوسه شیطان بر سر و صورت حضرات همچنان باقی است و قسم خدا یاد می کنند که خیرخواه مردمند! انگار نه انگار که جلادانی چون پرز و نتانیاهو درباره خیانت های همانان گفتند اپوزیسیون سبز «پیاده نظام ارتش اسرائیل در جنگ نیابتی با ایران» و «سرمایه بزرگ اسرائیل» هستند. گویا اجنه بودند که روز قدس، با شعار نه غزه نه لبنان، جنایتکاران صهیونیست را شادمان کرده و از آن سو، ضمن شکستن حرمت روزه خواری، برخی از همین حضرات را نام برده و می گفتند فلانی و فلانی، روحانی واقعی! گویا سایت رسمی وزارت خارجه اسرائیل درباره دیگرانی غیر از همین ها نوشته بود «اپوزیسیون سبز دنبال سرنگونی رژیم اسلامی است نه اعتراض به انتخابات و امیدواریم تا آخر این مسیر را ادامه دهند». چیزی عوض نشده، آبان ۱٣٨٨ در حالی که آتش فتنه هنوز زبانه می کشید، نوشتیم این «تب پس از واکسن» با سرانجامی مبارک است، امروز هم تأکید می کنیم فتنه اخیر «واکسیناسیون بدون تب» بود و آثار مبارک آن در سلامت و ایمنی و اقتدار نظام جمهوری اسلامی به سرعت هویدا خواهد شد. حال اینکه سیر بد بوتر است یا پیاز، دعوایی است که بماند برای معرکه گیران آن دو فتنه.
می فرمایید هر یک به زبانی ملامت می کنند و طعنه می زنند؟ مگر اولین بار است که ملت ما طعنه و ملامت می شنود؟ به قول حضرت لسان الغیب حافظ «بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند، تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم» و به قول شاعر معاصر:
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند- این فخر ماست تیری اگر خورده ایم ما
گر سنگ های کینه این نابرادران- ور بار جور اجنبیان، گرده ایم ما
امروز نیست دشنه و دشناممان نصیب- از طعنه رقیب نیازرده ایم ما
پوست و گوشت و جان ملت ما با این طعنه ها آشناست. اینها زحمت مجاهدت است و اجر بارها شهادت دارد. هنیئاً لنا. بشارت همین روزگار را به ما داده اند. گواهی داده اند که اهل ولایت، اهل تردید و ارتداد و عقبگرد و ارتجاع نیستند اگرچه، خوش ملامت بکشند. بشارت داده اند که اهل ولایت با همه فروتنی و پیشانی شکر و انابه در بارگاه پروردگار سائیدن، اهل عزت و نفوذناپذیری اند. ما باور داریم که «لایخافون لومه لائم» درباره امیرمومنان(ع) و پیروان راستین او تا آخر تاریخ نازل شد. اگر پیامبر اعظم(ص) در باره شأن نزول آیه ۵۴ سوره مائده بر شانه سلمان فارسی زد و فرمود مراد، مردمانی از قوم این مرد هستند، ما از عمق جان ایمان به حقانیت کلام آن حضرت داریم. مردمانی که سر به عاریت به حضرت دوست سپرده اند، چه باک از ملامت دارند و کجا در کام تردید و ارتداد می افتند در حالی که مدام بشارت حق را تلاوت می کنند «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبونه... ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خویش برگردد، پس به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند، نسبت به مومنان بال تذلل می گشایند و در برابر کافران سرسخت و نفوذناپذیرند. در راه خدا مجاهدت می کنند. و لایخافون لومه لائم. و از سرزنش ملامت گران نمی هراسند. این فضل پروردگار است که به هر کس اراده کند، می بخشد و او وسعت دهنده و داناست».
مردمانی بلند همت و پنجه انداخته بر ثریای دین و دانایی - همان ها که روزنامه نیویورک تایمز پس از یوم الله ۹ دی درباره شان نوشت «این راهپیمایی بزرگ ترین راهپیمایی در تهران از زمان تشییع گسترده پیکر آیت الله خمینی در سال ۱۹٨۹ به این طرف است و بی پایگی سناریوی فروپاشی جمهوری اسلامی را نشان می دهد»- فتوحاتی بزرگ را در مرزهای اروپا و رژیم اشغالگر قدس رقم زده اند. فتنه گری گروه های سفاهت زده ای که گروه خونی شان در تضاد با ملت ایران است، به رفتار کسانی می ماند که سر به صخره بکوبند یا برای مهار دریا، با سطل به امواج خروشان آن آب بپاشند؛ منافقین دهه شصتی باشند یا هفتاد و ششی، هشتاد و هشتی باشند یا نودی. سر همان سر است و صخره همان صخره و دریا همان دریا. ما و غرور؟ هیهات! ما و عزت؟ حتماً! ما و صبر و صلابت؟ قطعاً! ما و هراس از ملامت مرجفون که چرا مقاومت کردید؟ پوزخند! این ها را از سرداران و ستارگان جهاد و شهادت آموخته ایم و تا ستاره های راهنما هستند، راه گم شدنی نیست، ان شاء الله.
جمهوری اسلامی:فراتر از اشغال فلسطین
«فراتر از اشغال فلسطین»عنوان سرمقالهِ روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اظهارات اخیر اوباما درباره سرنوشت فلسطین، طرحی وقیحانه را در متن خود دارد که هدفی به مراتب "فراتر از اشغال فلسطین" را دنبال مینماید. وی در یک نطق چند منظوره در محل وزارت خارجه آمریکا موافقت مشروط واشنگتن با تشکیل یک کشور فلسطینی، بدون هیچگونه حق حاکمیت سیاسی - نظامی را اعلام نمود ولی تعمداً از کنار اصلیترین موانع حل و فصل بحران خاورمیانه، به سادگی عبور کرد.
جا دارد در اینجا، اهداف و انگیزههای اوباما را از انجام این نطق جنجالی مرور کنیم و سپس به مفاهیم و نکات مفقوده و غایب در این متن پرتناقض بپردازیم.
۱ - اهداف سیاسی - تبلیغاتی اوباما در صدر این فهرست قرار میگیرد، چرا که وی برای جلب نظر موافق مقامات حزب دمکرات به منظور معرفی وی به عنوان نامزد این حزب در انتخابات ریاست جمهوری آینده نیازمند انجام تحرکاتی در صحنه خاورمیانه است که آمریکا و اوباما در این منطقه بسیار منفعل و ناکارآمد، ظاهر شدهاند. شکست سیاستهای خاورمیانهای آمریکا و استعفای "جرج میچل" در اوج ناتوانی وی، نقاط منفی عمدهای در کارنامه اوباما محسوب میشود. اوباما سعی داشت به تصور خود چهرهای فعال و نقش آفرین از دستگاه دیپلماسی آمریکا ترسیم نماید.
۲ - پاتک سیاسی - تبلیغاتی علیه طرح به رسمیت شناختن کشور فلسطین، دومین هدف عمده اوباما و دستیارانش بوده است. این نکته بویژه با توجه به اجماع جهانی برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین در شهریور ماه سال جاری، جزو مهمترین اهداف آمریکا بوده تا بلکه عقب ماندگی و انفعال خود را با وارد کردن یک ضربه جبران کند.
٣- تأمین اهداف و شروط صهیونیستها از دیگر خواستههای واشنگتن بوده است که بنحوی محورهای مورد نظر رژیم صهیونیستی از جمله "نفی حاکمیت سیاسی - نظامی" را در مورد کشور فلسطین مطرح کند و در عین حال از کنار موضوع بازگشت پنج میلیون مهاجر فلسطینی، مرکزیت قدس شریف، توقف احداث شهرکهای یهودی نشین، پرداخت غرامت جنگی به فلسطینیها و سرنوشت اماکن و سرزمینهای مورد اختلاف و طیف وسیعی از سایر محورهای ریز و درشت در قلمرو مسائل خاورمیانه، مطابق الگوهای مورد نظر صهیونیستها، به سادگی بگذرند.
۴ - سرپوش گذاشتن بر انزوای جهانی و منطقهای آمریکا و متحدانش از دیگر محورهای مورد نظر واشنگتن بوده است. این نکته به ویژه در پرتو تحولات پرشتاب منطقه و سرنگونی مبارک و بن علی و احتمال سقوط سایر رژیمهای مفلوک هم پیمان آمریکا در خاورمیانه، ابعاد گستردهتری به خود گرفته است.
۵ - صرفنظر از موارد فوق، این اقدام اوباما دقیقاً تمامی ویژگیهای یک ارزیابی برای اطلاع از واکنشهای داخلی، منطقهای و جهانی را با خود به همراه دارد. اوباما فرصتهای محدودی برای "بازآرائی" طیف همفکرانش در اختیار دارد. اگرچه وی بسیاری از صهیونیستها را به دور خود جمع نمود ولی هنوز هم بیشترین حملات و کنایهها از جانب نتانیاهو و آویگدورلیبرمن، نصیب وی و دیپلماسی خاورمیانهای آمریکا میشود. علاوه بر این حتی رژیمهای مرتجع عرب هم چندان دل خوشی از وی ندارد. متحدان اروپائی و آسیائی هم تغییر چندانی در دیپلماسی واشنگتن مشاهده نمیکنند. در چنین شرایطی اوباما سعی دارد با یک حرکت، واکنش دیگران را ارزیابی کند. با اینهمه، رفتارهای پرتناقض اوباما، اعتباری برای وی، کاخ سفید و دیپلماسی جهانی آمریکا باقی نگذاشته و دوست و دشمن، شاید به یک اندازه، وی و دستیارانش را ملامت میکنند.
اگر قرار باشد کشور فلسطین در چارچوب مرزهای سال ۱٣۴۶(۱۹۶۷ میلادی) و بدون حق حاکمیت سیاسی - نظامی تشکیل گردد. آنچه روی میدهد، وقیحانهتر از اشغال رسمی فلسطین است که اهدافی به مراتب فراتر از اشغال را تعقیب میکند و در واقع، به منزله استمرار دائمی "طرح سرکوب فعالان فلسطینی" ارزیابی میشود. بدین ترتیب قرار است زندانی به وسعت کل سرزمین فلسطین تشکیل گردد و فلسطینیها در آن، مأمور معارضه و قتال با یکدیگر شوند ولی دلخوش باشند که دارای یک کشور هستند!
طبعاً سئوال جدی اینست که این طرح چه تغییری در اوضاع فلسطین ایجاد میکند و وجوه تمایز آن با تشکیلات به اصطلاح خودگردان فلسطینی چیست؟ در واقع، سئوال اصلی اینست که فلسطینیها چه چیزی جز "سرکوب سازمان یافته" و "تحقیر رسمی"، بیش از آنچه امروز بر آنها تحمیل شده، دریافت میکنند؟ جای تعجب است که در این زمینه برای کشورهای دلسوز و مستقل نیز فریب تحریکات و تحرکات مشترک آمریکا و صهیونیستها را خوردهاند و ابعاد مختلف این طرح شیطانی را تأیید و تمجید میکنند. اظهارات اخیر عبدالله گل رئیسجمهور ترکیه در این مقوله و اصرار وی برای به رسمیت شناختن اشغالگران صهیونیست توسط حماس، تحت هیچ شرایطی قابل درک و پذیرش نیست. آیا صحه گذاشتن بر طرح تشکیل یک دولت فاقد حاکمیت سیاسی - نظامی، به منزله خلع سلاح همیشگی فلسطینیها در برابر اشغالگران شروری نیست که این اواخر حتی زهر خودشان را به جان اتباع ترکیه هم خالی کردند؟
به راستی چه دلیلی دارد که طرحهای شوم کمیته چهارجانبه توسط ترکیه تأیید و ترویج شود؟ البته مقامات ترکیه همواره طی سالهای اخیر تصریح کردهاند که دنیای عرب و دنیای اسلام، هرگز سیاستهای تحقیرآمیز اسرائیل در قبال فلسطین را تحمل نخواهند کرد ولی سئوال اینست که آیا طرح خفت بار اخیر اوباما از این قاعده، مستثنی است؟! آیا واقعاً تفاوت محسوس و ملموسی میان طرح جدید و طرحهای گذشته وجود دارد؟ و چرا باید آمریکا و اشغالگران، برای ملت فلسطین سیاستگذاری کنند؟ و طرح نهائی آنها هم "خلع سلاح دائمی ملت فلسطین" باشد؟ این، سئوال بدون پاسخی است که رمز شکست و ناکامی همین طرح را نیز به همگان نشان میدهد و ثابت میکند که این، یک طرح از قبل شکست خورده و پیشاپیش عقیم است.
خراسان:در باغ سبزی به نام «باغ ویلا»
«در باغ سبزی به نام باغ ویلا»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در ان میخوانید؛قطعا زمانی که رئیس جمهور در اواخر سال گذشته اعلام کرد: «مشکل مسکن تا پایان دولت دهم (تا حدود ۲ سال و چند ماه دیگر) رفع خواهد شد.» بسیاری از افراد از خانواده ها و کسانی که زیر بار مشکل مسکن کمر خم کرده اند تا کارشناسان و اقتصاددانان منتظر بودند ببینند احمدی نژاد برای تحقق این وعده چه برنامه ای دارد. برخی تصور می کردند منظور رئیس جمهور تداوم اجرای طرح مسکن مهر است اما پس از این که در اوایل سال جاری احمدی نژاد اعلام کرد: «مسکن مهر مسکن است و درمان اصلی مسکن در راه است» مشخص شد آن چه در ذهن احمدی نژاد می گذرد طرحی متفاوت از مسکن مهر است تا این که چند روز قبل رئیس جمهور ساخت خانه های ویلایی را به عنوان درمان اصلی مسکن مطرح کرد و سرانجام روز شنبه در دیدار با خیرین مدرسه ساز توضیحاتی درباره ساخت مسکن ویلایی در زمین های هزار متری با احداث ۱۰۰ متر بنا و تبدیل ۹۰۰ متر باقی مانده به باغ مطرح کرد. برای ورود به بحث درباره امکان سنجی تحقق این طرح و خطرات پیش رو در اجرای آن لازم است آن بخش از صحبت های رئیس جمهور درباره طرحی که از این پس آن را طرح «باغ ویلا» می نامیم را با یکدیگر مرور کنیم.
به گزارش فارس رئیس جمهور گفت: مشکل مسکن با این چیزها حل نمی شود و مسکن مهر برای متوقف کردن فشار بازار بود که باید این مشکل به صورت ریشه ای حل شود.
وی با بیان این که از ۱۶۵ میلیون هکتار زمین کشورمان ۱۰۰ میلیون هکتار مراتع، جنگل ها و کوهپایه، ۳۶ میلیون هکتار زمین کشاورزی و قابل کشت است که ۳۰ میلیون هکتار باقی می ماند، گفت: آیا با این وسعت کشورمان مردم باید در آپارتمان های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ متری زندگی کنند که این موضوع نشان می دهد یک جای کار اشکال دارد.
رئیس جمهور در همین زمینه ادامه داد: فرض کنیم دولت با طرح و نقشه ای به هر کس هزار متر زمین دهد، اگر در این زمین ۱۰۰ متر بنا با متری ۴۰۰ هزار تومان ایجاد شود و ۹۰۰ متر باقی مانده با ۲۰ میلیون تومان به باغ تبدیل شود جمعا ۶۰ میلیون می شود که در مقایسه با آپارتمان ۷۰ متری با قیمت متوسط ۱۴۰ میلیون تومان ۸۰ میلیون تومان باقی می ماند که با این وضعیت با ۶۰ میلیون هر کسی در یک خانه ویلایی مثل سرمایه داران الان می تواند زندگی کند.
اجرای طرح باغ ویلا تا چه اندازه امکان پذیر است؟
به روشنی مشخص است اجرای طرح باغ ویلا آن گونه که رئیس جمهور توصیف کرده است به هیچ وجه با رقم ۶۰میلیون تومان برای هر واحد امکان پذیر نیست. فارغ از درستی یا نادرستی اجرای چنین طرحی باید بررسی کرد اجرای این طرح تا چه میزان شدنی است. طبیعی است ساخت باغ ویلاهای هزار متری منوط به گسترش افقی شهرهاست و باید وسعت شهر یا حومه آن نیز گسترش یابد. این گسترش می تواند هزینه های زیرساختی فراوانی به کشور تحمیل کند توسعه شبکه های آب و فاضلاب، تاسیسات برق و گاز، شبکه های ارتباطی و جاده و افزایش مراکز خدماتی نظیر پلیس، خدمات شهری و هرگونه تاسیسات و زیربناهای مورد نیاز زندگی مردم باید در اجرای این طرح پیش بینی شود و هرچند نمی توان پیش بینی دقیقی از میزان هزینه های زیرساختی طرح باغ ویلا ارائه کرد، ( با توجه به این که هزینه ها با توجه به تعداد واحدهای ساخته شده باغ ویلا متغیر است) اما با قاطعیت می توان گفت هزینه های هنگفتی در انتظار اجرای این طرح می باشد و اگر با ۶۰میلیون تومان بتوان هزار متر باغ ویلا احداث کرد هزینه ای به مراتب بیش از آن باید برای تامین زیرساخت ها پیش بینی شود که به وضوح مثل معروف «سنگ بزرگ علامت نزدن است» را به ذهن متبادر می سازد.
اجرای طرح باغ ویلا چه خطراتی در پی دارد؟
نمی توان در اجرای طرح باغ ویلا سابقه اجرای طرح های مشابهی که منجر به زمین خواری های کلان و نابودی جنگل ها ، تغییر وسیع کاربری اراضی ملی و از بین رفتن محیط بکر و دست نخورده در مناطق خوش آب و هوا شده است را مرور نکرد. شاید این دغدغه باعث شد که در اواخر سال گذشته زمانی که رهبر معظم انقلاب برای غرس نهال در هفته منابع طبیعی و آبخیزداری در جنوب تهران حضور یافتند، با توصیه موکد به دولت و مجلس برای در اولویت قراردادن مسائل محیط زیست و حفظ منابع طبیعی، در برنامه ریزی ها، از طرح باغ شهرها، اظهار نگرانی جدی کرده و اعلام کنند: این موضوع که اخیرا مطرح شده است، زمینه را برای ورود افراد سوء استفاده کننده و تخریب جنگل ها و منابع طبیعی فراهم خواهد کرد.
حال جای طرح این سوال باقی است که طرح موردنظر رئیس جمهور که ما آن را باغ ویلا نام گذاری کرده ایم با طرح باغ شهرها که اجرای آن از سوی رهبر معظم انقلاب نهی شده است چه مشترکاتی دارد؟ آیا همان است یا با آن تفاوت دارد؟ آیا تضمینی برای نابودی جنگل ها و مراکز خوش آب و هوا و تبدیل آن به باغ ویلای شخصی افراد وجود دارد؟
آیا در شرایطی که میزان مکان های خوش آب و هوا در سرزمین نیمه خشک ایران اندک است آیا می توان با اجرای طرح باغ ویلا به ویژه در مناطق شمالی و خوش آب و هوای کشور مردم سایر مناطق ایران را از نعمت بهره مندی این مناطق منع کرد؟ اگر دولت قرار است اراضی ملی را برای این طرح اختصاص دهد آیا منطقی کارشناسی برای چنین طرحی وجود دارد که جناب آقای رئیس جمهور سخاوتمندانه وعده ساخت باغ ویلاهای هزار متری می دهند و می گویند: با این وضعیت هرکسی می تواند با ۶۰میلیون تومان در یک خانه ویلایی مثل سرمایه داران زندگی کند.
رسالت:اروپای واحد می لرزد
«اروپای واحد می لرزد»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت است که در آن میخوانید؛زمانی که آدلف هیتلر و بنیتو موسولینی در جریان جنگ جهانی دوم تبدیل به دو نماد اصلی نازیسم و فاشیسم در اروپا شدند،سخنی از اروپای واحد و واحد پول یورو و مرزهای شنگن به میان نیامده بود!صدها هزار اروپایی در جریان دو جنگ جهانی اول و دوم از میان رفتند و خاک اروپا به میدان بازی غرب با غرب تبدیل شد!
موسولینی که در جریان جنگ جهانی دوم شعارهای فاشیستی میداد و یاد از دوران حکومت مقدس روم میکرده و مردم کشورش را به یاد شکوه آن دوران میانداخت و نوید پیشرفت وایتالیایی قدرتمند میداد.در هر صورت حمله آلمان به لهستان در سپتامبر سال ۱۹٣۹ آغاز گر جنگی بود که در آن ملتهای اروپایی قربانی فربه شدن دولتهای خود شدند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم ،اروپاییان به این نتیجه رسیدند که "ناسیونالیسم"و"ملی گرایی"برای کل اروپا سمی مهلک است و اروپای از هم گسیخته و ویران شده پس از جنگ باید متحد شود.
اما مبنای این اتحاد نمی توانست تاریخ،فرهنگ یا احساسات اروپاییان باشد و در راستای ظهور اتحادیه اروپا لازم است سرمایهها به یکدیگر گره بخورد.در سال ۱۹۵۷ هسته اولیه اتحادیه اروپا شکل گرفت.پیمان شنگن نیز در سال ۱۹٨۵ میان ۵ کشور اروپایی به امضا رسید و به تدریج کشورهای دیگر اروپایی به این پیمان ملحق شدند.درست در سال ۱۹۹۹ میلادی واحد پول مشترکی به نام یورو معرفی شد و متعاقب آن منطقه یورو وسعت پیدا کرد.
تفاخر سیاستمداران اروپایی اعم از سوسیالیست یا لیبرال دموکرات نسبت به وحدت ایجاد شده در اروپا به اندازه ای بود که کمتر سیاستمداری در اروپا جرات داشت از سستی پایه های اتحاد اروپای واحد سخن به میان آورد.اروپای واحد توانست در برابر ایالات متحده قد علم کند و مانع از یکه تازی اقتصادی والاستریت در بازارهای بین المللی شود اما صدای لرزش ستونهای اتحاد اروپای یکدست بسیار زودتر از آنچه قابل تصور بود شنیده شد.شنبه گذشته، در حالی که جمعیت انبوه معترضین اسپانیایی میدان "سول"مادرید را به تسخیر خود در آورده بودند،مقامات اروپای واحد در هم شکستن اروپای واحد را به وضوح حس کردند.
بر اساس توافقات صورت گرفته ،قاعدتا کسری بودجه هر یک از دولتهای اروپایی عضو منطقه یورو نباید از یک سقف معین بیشتر شود.در حالی که یونان ،ایرلند و پرتقال به سه کانون بحران اقتصادی در اروپا تبدیل شده اند،بحران بدهی های خارجی حتی کشورهای اصلی و قدرتمند اروپایی را نیز تهدید می کند.میزان بدهی ایتالیا در سال ۲۰۱۰ میلادی ۱٣۱ درصد بود که از بدهی ۷۲ درصدی اسپانیا نیز فراتر بود. میزان بدهی فرانسه و آلمان نیز بالا و به ترتیب ۹۲ درصد و ٨۰ درصد بود.بر اساس آخرین آمار ارائه شده،امروز حدود ۵ میلیون نفر در اسپانیا بیکار هستند.
از سوی دیگر،چنانچه شبکههای خبری در شمال اروپا اعلام کرده اند،بسیاری از مهاجرین سایر کشورهای عضو منطقه یورو که حتی دیگر پول بازگشت به کشورهای مبدا خود را ندارند شبها را در کنار خیابانها و پیاده روهای کشورهایی مانند سوئد به سر می برند .این افراد به امید پیدا کردن کار به کشورهای شمال اروپا که ظاهرا کمترین تاثیر را از بحران اقتصادی پذیرفته اند پناه برده اند اما در آن جا نیز نتوانستهاند به اهداف حداقلی مالی خود برسند.حتی کشورهای کوچک عضو منطقه یورو مانند قبرس و اسلوونی نیز از نوسانات یورو به تنگ آمده و از سوی دیگر نمی توانند بار تعهدات مشترک ناشی از زیستن در منطقه یورو را بر دوش بکشند.
از سوی دیگر،با تصمیم اخیر دولت دانمارک مبنی بر کنترل مرزهای خود با دو کشور همسایه خود یعنی سوئد و آلمان عملا پیمان شنگن با تهدیداتی تازه مواجه شده است.برخی ملتهای اروپایی به این نتیجه رسیده اند که زندگی جمعی و رفت و آمد آسان با سایر کشورهای اروپایی چندان لذت بخش نیست!بی دلیل نیست که ناسیونالیستهای افراطی در کشورهایی مانند فنلاند،بلژیک و سوئد توانسته اند به پارلمان این کشورها راه پیدا کنند.روح "ناسیونالیسم"بار دیگر در کالبد برخی کشورهای اروپایی حلول کرده است .در چنین شرایطی اجرای طرح ریاضت اقتصادی ناشی از بحران در منطقه یورو به همراه بحرانهای امنیتی مشترکی که گریبانگیر اعضای اتحادیه اروپا شده است هر روز رابطه میان "اروپای متحد"و شهروندان خشمگین اروپایی را سردتر می کند.
نکته دیگر اینکه پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱،ملتهای اروپایی شاهد همگرایی سیاستمداران قاره خود با ایالات متحده و بازی آنها در زمین کاخ سفید بودند.به عبارت بهتر،در زمانی که اروپای واحد در نقطه اوج بلندپروازیهای اقتصادی خود بود،به لحاظ مشی سیاسی به بازیگری دست بسته در برابر واشنگتن تبدیل شد.تونی بلر،خوزه ماریانا اسنار،خوزه مانوئل باروسو،خاویر سولانا،سیلویو برلوسکنی،آنگلا مرکل و نیکلا سارکوزی بیشترین سهم را در این فاجعه سیاسی داشتند.هم اکنون شهروندان اروپایی که توانسته اند تا اندازه ای از تبلیغات هماهنگ میان برخی رسانههای غربی فاصله بگیرند به تازگی متوجه عواقب تبعیت محض از سیاستهای ایالات متحده و ناتو شده اند.همراهی با ایالات متحده سبب شده است تا بسیاری از کشورهای اروپایی مالیات شهروندان خود را صرف تامین هزینه های روزمره نیروهای ناتو در افغانستان کنند .
در نهایت اینکه مجموعه حوادث اخیر به سمت نوعی بیداری در اروپا پیش می رود .این بیداری نظم نیم قرن اخیر بر اساس "سود مشترک در حوزه یورو"را بر هم می زند.
ایران:نسبتهای ناروا
«نسبتهای ناروا»عنوان سرمقالهی روزنامهی ایران به قلم علیاکبر جوانفکر است که در آن میخوانید؛«تقابل با روحانیت» از جمله نسبتهای خلاف واقع و ناروایی است که این روزها، از سوی مدعیان تمامیتخواه علیه دولت ولایی، مردمی و خدمتگزار آقای احمدینژاد، مطرح میشود، این در حالی است که عملکرد دولت طی شش سال گذشته، به روشنی خلاف آن را ثابت میکند و نشان میدهد که اینگونه غرض ورزیها و شبهه افکنیها با هدف تخریب اذهان عمومی نسبت به دولتی است که براساس آموزههای دینی، تمامی همت خود را برای پیشرفت و آبادانی ایران اسلامی به کار بسته و اعتلای نام اسلام عزیز را سرلوحه کار خود قرار داده است.
بدون تردید، روحانیت اصیل حافظ انقلاب و پرچمدار نظام اسلامی است و خلوص، تقوا، مردم داری و ساده زیستی روحانیت، موجب برقراری یک ارتباط عمیق معنوی میان این جامعه ذی نفوذ با جان و دل آحاد مردم شده است. بنابراین هیچکس القائات ناصواب مبنی بر تضاد دولت ارزشگرا، انقلابی و مردمی احمدینژاد با روحانیت معظم را باور نمیکند. اصرار برخی از جریانات و افراد بر ضدیت دولت و رئیسجمهور با روحانیت، یک جریان کاملاً انحرافی است.
آقای احمدینژاد و اعضای دولت او، بیشترین دیدارها را با مراجع و علمای برجسته داشته و همواره بر تکریم و تعظیم شخصیتهای والامقام حوزههای علمیه تصریح و تأکید کردهاند.
برای رئیسجمهور محترم و همکاران وی مایه مباهات و افتخار بسیار است که نه تنها ملت ایران، بلکه بیش از همه، روحانیت معظم، خدمات بینظیر و ماندگار دولتهای نهم و دهم را موجب سربلندی و عزت روز افزون ایران اسلامی در جهان میدانند و همواره به این حقیقت روشن اذعان دارند.
پیشرفت همهجانبه مادی و معنوی از اصول چهارگانه دولت احمدینژاد بوده است. رویکرد و عملکرد ششساله آقای احمدینژاد موید آن است که دولت مکتبی وی علاوه بر بسترسازی برای پیشرفت جهشی و آبادانی کشور در همه زمینهها، همواره در جهت برنامهریزی برای ترویج فرهنگ قرآنی، آبادانی مساجد، بهسازی و توسعه حوزههای علمیه و مراکز نماز جمعه به عنوان کانون فعالیت روحانیت اصیل گام برداشته است.
آمار و ارقام ثبت شده در لوایح بودجه رسمی کشور طی سنوات گذشته گویای آن است که دولت احمدینژاد با چه وسواس و دقتی به سرمایهگذاری در جهت خدمت موثر و ماندگار به اسلام عزیز اهتمام ورزیده است.
بودجهای که دولت وقت در سال ۱٣٨٣ برای حمایت مالی از حوزههای علمیه و مراکز دینی اختصاص داده بود از ٣۵ میلیارد تومان فراتر نرفت اما با دقت و توجه ویژه رئیس جمهور محترم، این مبلغ در سالجاری به رقم خیرهکننده ۷۶۰ میلیارد تومان افزایش یافته است که حاکی از ۲۲ برابر شدن آن است. چگونه میتوان رئیس جمهور و دولتی که دارای چنین گرایش و نگرشی به مراکز علوم دینی است، به ضدیت با روحانیت متهم کرد؟ مسئولیت جلوگیری از تکرار اینگونه شبههافکنیها و اتهامات بیاساس با کیست؟
مساجد و مصلاهای محل اقامه نمازهای جمعه از مراکز اصلی فعالیت روحانیت معزز محسوب میشوند. بودجه اختصاص یافته برای عمران و آبادانی این مراکز از ۵ میلیارد تومان در سال ۱٣٨٣ به ٣۹۰ میلیارد تومان در سال ۱٣۹۰ افزایش یافته است. مدعیان تمامیت خواه باید به این سوال پاسخ دهند که چگونه به خود جرأت دادهاند، دولتی با این جهتگیریهای ارزشی و کارنامه درخشان عملکردی را در حوزه دین و روحانیت به تضاد با روحانیت متهم کنند؟
از سوی دیگر بودجه قرآنی کشور نیز در سال ۱٣٨٣ مبلغی حدود ٣ میلیارد تومان بود که به دستور آقای احمدینژاد، این رقم اکنون به ۲۰۰ میلیارد تومان افزایش یافته است. با این افزایش چشمگیر و بیسابقه در بودجه امور قرآنی، مدعیان پرهیاهو چه پاسخی به مردم آگاه و خبیر جامعه اسلامی که ناظر بر تحولات کشور هستند، ارائه میکنند؟
خدمات دولت نهم و دهم به اسلام عزیز و روحانیت گرانقدر، محدود به این رویکردها و جهتگیریهای ارزشی نیست، بلکه این دولت با نگاه فرهنگی به همه مسائل کشور توجه دارد و در گستره وسیعی از حوزههای فرهنگی که محل ایفای نقش روحانیت اصیل کشور محسوب میشود، سرمایهگذاری کرده است.
و اما این نکته را نمیتوان ناگفته رها کرد که در برابر هجمه تبلیغاتی شبکه به هم پیوسته رسانهای مخالف دولت، قوه قضائیه چه نقشی را برای خود در نظر گرفته است؟ سکوت در برابر این داعیههای بیاساس را چگونه میتوان توجیه کرد؟
سیاست روز:راسپوتین
«راسپوتین»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در ان میخوانید؛«جریان انحرافی»، نامی است که مدتی است بر سر زبانهاست. از رسانهها گرفته تا شخصیت های سیاسی و مذهبی مدام درباره آن سخن میگویند و هشدار میدهند.
شخصیتهای مذهبی بیشتر بر جنبههای دینی این جریان انحرافی تاکید دارند و درباره آن سخن میگویند و شخصیتهای سیاسی هم بیشتر بر جنبههای سیاسی و نفوذ این جریان در ارکان قدرت هشدار میدهند.
هر یک از این موارد نیازمند بررسی و بازنگری درباره اهداف و برنامههای این جریان انحرافی است. در واقع باید یک نهضت جریانشناسی از بعد انحرافی آن در کشور راه بیفتد تا بتوان نسبت به اهداف این جریان آگاه سازی صورت گیرد.به نظر میرسد اهداف دینی و مذهبی و انحرافات این جریان در مباحث دینی و ایدئولوژی اسلامی از انحرافات سیاسی و نفوذ آن در قدرت از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.
این جریان انحرافی که دو هدف را همزمان و همراه هم دنبال میکند از یک سو قصد دارد تا آموزههای مذهبی و معنوی مردم را تحت تاثیر خود قرار دهد و با ایجاد شک و شبهه در آنها نفوذ خود را در افکار عمومی جامعه افزایش دهد تا از این منظر بتواند به هدایت جامعه براساس دیدگاهها و تفکرات خود بپردازد.یکی از مواردی که جریان انحرافی به خوبی به آن آگاه است ارادت و عشق مردم جامعه ایران اسلامی به حضرت مهدی(عج) است.
تفکر انحرافی با دستاویز قرار دادن بحث مهدویت سعی دارد تا مردم را نسبت به اعتقادات قلبی و درستی که هم اینک به قائم آل محمد(ص) دارند، سست کند و عقاید و تفکرات خود را به آنها بقبولاند.این تفکر که پیش از این تنها به برخی اظهارنظرات کوتاه بسنده میکرد، هنگامی که فضا را برای نقشآفرینی روشنتر خود مهیا دید وارد معرکه شد و علنا به ابراز عقاید و تفکرات خود پرداخت و حتی با ساخت فیلم مستند «ظهور نزدیک» است، این جنگ عقیدتی را به صحنه آورد. این اقدامات هنگامی انجام میشد که فرهیختگان و علما و شخصیتهای سیاسی و مذهبی به خاطر برخی مصالح سکوت اختیار کرده بودند و خود را وارد این مباحث نمیکردند. همین امر باعث شده بود تا تفکر انحرافی اقدام به برداشتن گامهای دیگری کند.
هنگامی که بحث نیروهای اهریمنی و شیطانی مطرح شد، همه تصور میکردند که این موضوع یک خرافه است و کمتر به آن توجه میشد. اما هنگامی که برخی از این افراد که ارتباط با جن و شیطان داشتند دستگیر شدند این موضوع با اعترافات آنها ابعاد تازهای یافت.در تاریخ نیز اینگونه افراد با نفوذ در قدرت حاکمه تاثیرات بسیاری را بر فکر و اندیشه سران برخی کشورها به جای گذاشتهاند از آن جمله میتوان به نقش، نفوذ و تاثیرگذاری «راسپوتین» در دیار تزار اشاره کرد.«گریگوری افیمو ویچ راسپوتین» کشیش و سیاستمدار مرموز روسیه تزاری بود.
راسپوتین با نفوذ در امپراتوری تزار و نزدیک کردن خود به خانواده آن ابتدا با کارهای مثبت از جمله بهبود بخشیدن به بیماری فرزند تزار سعی کرد تا خود را در دل تزار جای دهد همین اقدامات وی باعث شد ملکه الکساندرا همسر تزار تحت تاثیر راسپوتین قرار گیرد و کار به آنجا کشیده شد که در غیاب «تزار» راسپوتین در تصمیمگیریهای کشور نقش ایفا میکرد.
در این که راسپوتین از یک نیروی شیطانی و اهریمنی برخوردار بود شکی نیست وی با همین توان تاثیر زیادی بر روند حکومت تزار گذاشت.مطرح کردن این واقعه تاریخی به این خاطر است که نشان دهیم اینگونه موارد در تاریخ وجود داشته است.
اما وجه تمایز حکومت تزار با جمهوری اسلامی ایران که باعث میشود از اینگونه موارد به دور باشد، دینی بودن نظام اسلامی براساس مذهب تشیع است. همین وجه تمایز از بروز اینگونه موارد جلوگیری میکند. همانگونه که دیده میشود علما و مراجع شیعه نسبت به جریان انحرافی که بخشی از آن در ارتباط با اینگونه موارد باز داشت هم شدهاند وارد عرصه شده و با موضعگیریهای خود از تاثیرگذاری بیشتر اینگونه افراد اهریمنی جلوگیری کردهاند.
اما پرسش اساسی در این باره این است که چرا انحرافات در این سطح از کشور بروز پیدا میکند؟ هدف اصلی اینگونه جریانهای انحرافی چیست؟ پشتوانه این جریان انحرافی کجاست؟ آیا این تفکرات انحرافی جایگاهی در افکار عمومی جامعه دارد؟پرسشهای بسیاری در این باره مطرح است. افکار عمومی در جامعه دینی در انتظار پاسخهای مناسب به این جریان فکری انحرافی هستند. باید به پرسشهای مردم پاسخ داد.
مردم سالاری:گرانی ها، هدفمندی یارانه ها و افزایش جهانی قیمت ها
«گرانی ها، هدفمندی یارانه ها و افزایش جهانی قیمت ها»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛از زمانی که اجرای طرح هدفمندسازی یارانه ها آغاز شده، مدام خبرهایی به گوش می رسد که شائبه عدم صداقت با مردم را به ذهن متبادر می کند. در این موضوع تردیدی نیست که هدفمندکردن یارانه ها، ضرورتی انکارناپذیر است که کسی با اصل آن مخالفتی ندارد و همگان در ضرورت صرفه جویی در مصرف به منظور استقرار عدالت در جامعه اتفاق نظر دارند. اما گاهی برخی اظهارات، پرسش برانگیز است. از آن جمله می توان به اظهارات رئیس سازمان بازرگانی تهران اشاره کرد که روز گذشته افزایش قیمت برخی اقلا م را حاصل افزایش قیمت های جهانی دانسته و همچنین گفته که اگر هدفمندکردن یارانه ها نبود، افزایش قیمت ها بیشتر بود.
البته جای خوشبختی دارد که پس از مدت ها، سرانجام مسوولا ن، یکی پس از دیگری به افزایش قیمت ها اعتراف می کنند و گرانی را تکذیب نمی کنند; کما اینکه دیروز وزیر بازرگانی هم گرانی ها را تایید کرد. اما این که گرانی را به افزایش قیمت های جهانی نسبت دهیم و فراتر از آن مدعی شویم که اگر هدفمندی یارانه ها نبود افزایش قیمت ها بیشتر می شد حرف عجیبی است و درباره آن ذکر دو نکته را ضروری می دانم.
۱- یکی دو سال پیش که بحران جهانی، اقتصاد بین الملل را تحت تاثیر قرار داده بود و شاهد بروز ناآرامی هایی در این عرصه بودیم، برخی مسوولا ن مدام بر این موضوع تاکید می کردند که این بحران جهانی اقتصاد، هیچ تاثیر منفی بر اقتصاد ما نداشته و این نشانه پیشرفت اقتصاد ما و استقلا ل آن است.به راستی چه شده که در آن زمان که بحران اقتصادی، جهان را فرا گرفته بود، مسوولا ن از عدم تاثیرگذاری این بحران به اقتصاد کشور سخن می گفتند اما اکنون که آن بحران را پشت سر گذاشته ایم، می گویند افزایش قیمت های جهانی موجب گرانی کالا ها در کشور شده است؟
۲-واضح است که هدفمندی یارانه ها، افزایش قیمت برخی کالا ها را به دنبال داشته و این موضوع را نمی توان پنهان کرد. وقتی قیمت نان و گاز و آب و برق و بنزین و گازوئیل افزایش یافته و طبیعتا هزینه تمام شده کالا ها هم بیشتر شده، آیا می توان مدعی شد که افزایش قیمت کالا ها ربطی به هدفمندی یارانه ها ندارد و حاصل افزایش قیمت های جهانی است؟ اینکه هزینه آب و برق و گاز و سوخت یک باب نانوایی افزایش یافته و قیمت نان افزایش یافته، این مربوط به هدفمندی یارانه هاست یا افزایش قیمت های جهانی؟ وقتی یک رستوران به دلیل آنکه نان و برنج و روغن را با قیمت بیشتری خریداری می کند و هزینه بیشتری نسبت به گذشته بابت هزینه آب و برق و گاز رستوران می پردازد، ناگزیر قیمت غذا را گران می کند، این چه ربطی به افزایش قیمت های جهانی دارد؟
این مثالها را می توان تا بی نهایت ادامه داد که البته ضرورتی ندارد چرا که مردم این موضوع را از نزدیک لمس می کنند، اما نکته اصلی اینجاست که آقایان! طبیعی است که با هدفمندی یارانه ها، قیمت برخی کالا ها افزایش می یابد و از این موضوع گریزی نیست چرا که وقتی قرار بر اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و استقرار عدالت است و همگان از فواید آن آگاهی دارند، دلیلی هم به مخالفت با آن وجود ندارد. اما چرا به جای آنکه صادقانه با مردم سخن بگوییم، گرانی ها را پنهان می کنیم یا آن را به عناصر موهوم یا نامربوط نسبت می دهیم؟
ابتکار:واقعیتهای زمین لغزنده سیاست در ایران !
«واقعیتهای زمین لغزنده سیاست در ایران !»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛این روزها، روزهای بیان مواضع متضاد است. آدمهایی که شعارشان این بود که «حرف مرد یکی است» و بر سر نظراتشان بهگونهای اصرار میکردند که گویی بر اصول دین مقاومت میکنند، این روزها بهآسانی یک لیوان آبخوردن از نظرات خود برمیگردند. بنگرید به سخنان اخیر حمید رسایی، فاطمه رجبی و دهها چهره مذهبی و سیاسی دیگر اصولگرا که با توجه به اظهارنظرهای آنان در چند سال اخیر، گویی کسی دیگر در لباسشان حضور دارد و کسی دیگر حرف بر زبانشان میگذارد.
سخنانی بر زبان آوردهاند که پیش از این تاب شنیدنشان را نداشتند و در برابر گویندگان این سخنان چنان میایستادند که گویی در برابر کفر ایستادهاند. اینک اما با شدت و حدتی بیشتر از مخالفان، به تخطئه مواضع پیشین خود میپردازند. این موضوع البته در جایجای اردوگاه اصولگرایان دیده میشود و نه با توجه به محتوای سخنانشان، بلکه با نگاهی به نفس قضیه، میتوان آنرا پدیدهای مبارک دانست.
این اتفاق در اردوگاهی میافتد که بارها مخالفان خود را به تجدیدنظرطلبی و مواضع ضد و نقیض متهم کرده و آنرا گناهی نابخشودنی بهحساب میآورد.
بهنظر میرسد که این افراد اکنون ملزومات بازی در زمین لغزنده سیاست را دریافتهاند. بیش از این تلاش میکردند تا زمین بازی را متناسب با منویات ذهنی خود شکل دهند و البته گاهی نیز با توجه به ابزارهایی که در اختیار داشتند، موفق میشدند و بر همین اساس فکر میکردند که این زمین و آسمان و وضعیت جوی و موقعیتهای مکانی و زمانی است که باید با بازی آنان خود را هماهنگ کند، اینک اما واقعیتهای یک زمین سفت و لغزنده آنان را واداشته است که چندانکه پیشازاین میاندیشیدند، گام خود را محکم بر زمین نکوبند یا آنچنانکه طبیعت یک زمین لغزنده است، لیز بخورند، بلغزند، زمین بخورند و گاه نیز بر خلاف مسیر پیشین خود حرکت کنند.
در جامعهای که همهچیز قطعی بهنظر میرسد و هرکس ذهنیات خود را عین حقیقت میپندارد، گاه لازم است گوشههای تیز واقعیت پرده ذهنیت را بدرد تا از لای آن، بتوان گوشهای از عینیت و حقیقت را به چشم دید تا همگان ایمان بیاورند که حقیقت همان آیینه شکستهای است که تنها تکهای از آن در اختیار ماست.
تکلیف این موضوع را که کدامیک از گروههای اصولگرا درست میگویند، به عهده خودشان بگذاریم. همین که دو گروه، که روزی چنان درهمتنیده بودند که یک جسم به نظر میرسیدند و برای اثبات حقانیت طرف مقابل جامه میدرانیدند، اینک میتوانند در مقابل همدیگر قرار بگیرند و سخنان درشت بر زبان برانند و دهان به تهدید بگشایند،در عین زشتی، میتواند زیباییهایی داشته باشد و آن این نکته است که نمیتوان با محسوسات، ذهنیات، دانستهها و حتی تجربههای پیشین خود، با اعتماد کامل آینده را تضمین کرد. نمیتوان براساس مواضعی که ممکن است چند وقت دیگر خلاف آن ثابت شود، به بازی واقعیت گام نهاد. میتوان آموخت که آدمی تابع وضعیت زمان و مکان است و نادیدهگرفتن واقعیتها با آدمی،همان میکند که جادههای پرپیچوخم و لغزنده و مهآلود با رانندهای که فرمان و ترمز را کنده و به بیرون انداخته.
در نگاهی کلیتر میتوان این وضعیت را برای توضیح جزماندیشیهایی بهکار برد که حوزههای دیگری همچون اجتماع، فرهنگ، اقتصاد، دین و دانش را جولانگاه مطلقاندیشی و تمامیتخواهی خود کرده است.
آفرینش:موانع سرمایهگذاری خارجی در کشور
«موانع سرمایهگذاری خارجی در کشور»عنوان سرمقالهِ روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛برای تحقق رشد اقتصادی هشت درصدی تا پایان برنامه پنجم توسعه اقتصادی کشور نیاز به هزار میلیارد دلار منابع دارد که ۴۰۰ میلیارد دلار آن بایستی از طریق سرمایه گذاری مستقیم خارجی بدست آید. همچنین میزان سرمایهگذاری خارجی در سالهای ۲۰۰۶، ۲۰۰۷، ۲۰۰٨، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ به ترتیب یک و ۶۴، یک و۶۷، یک و ۶۲، ٣ و ۲ و۷۵ صدم میلیارد دلار اعلام شده است .
با بررسی آمارهای اعلام شده و یک حساب ساده، مشخص میشود اگر میزان سرمایهگذاری خارجی با همین روند ادامه پیدا کند، تا پایان برنامه پنجم، کل رقم سرمایهگذاری خارجی به ده میلیارد دلار هم نخواهد رسید.
در حالی که طبق برنامه با هدف ٨ درصد رشد این رقم بایستی به ۴۰۰ میلیارد دلار برسد.لزوم سرمایهگذاری خارجی به علت عدم تکافوی سرمایههای داخلی در رفع مشکلات کشور بسیار تاثیر گذار است. افزایش جمعیت فعال که هر سال به شغل نیاز پیدا میکنند، فرسودگی ماشین آلات و تجهیزات جدید، تغییرات تکنولوژی در دنیا جهت افزایش بهره وری و تولید محصولات با کیفیت، سرمایه گذاری برای تولید محصولات نو و مبتکرانه برای بهبود سطح رفاه داخلی و صادرات و بسیاری موارد دیگر لزوم اهتمام به سرمایهگذاری خارجی را اهمیت می بخشد.
با توجه به امکانات خوب کشور، بهره برداری صحیح از منابع موجود و کشف و بهره برداری از منابعی که بالقوه اند و به فعلیت در نیامدهاند، از نظر مالی مشکلات کمتری را در پی دارد اما به دلیل ضرورتهای اشتغالزایی و نیاز به تکنولوژیهای نو و سرمایه گذاریهای جدید در بخشهای نفت، گاز، پتروشیمی، دارو، خودرو سازی و امثالهم ، استفاده از منابع مالی و فنی خارجی اجتناب ناپذیر می نماید.
آمارها نشان میدهد که کشورمان در جذب سرمایهگذاری خارجی چندان موفق نبوده است. این عدم موفقیت دلایل متعددی دارد که اشاره به برخی از مهمترین آنها روشنگر ضعف ما در جذب سرمایه خارجی میباشد. ناشناختگی فرصت های سرمایهگذاری مورد نیاز کشور به علت کمبود بودجه و نیروی انسانی در امر تحقیقات بنیادین، باعث پنهان ماندن ویژگی های اقتصادی کشورشده است.
عدم تبلیغات لازم برای شناساندن ساختارهای صنعتی، اجتماعی و سیاسی کشور توسط مسولان در سفارتخانه های خارج از کشور، سپردهگذاری منابع ارزی کشور در بانکهای خارجی با بهره ای کم به جای استفاده از این ذخایر در داخل و خارج از کشور با بهره وری بالاتر و عدم اعتماد سازی در مورد امنیت مالی به سبب نبودن ضمانت های قضایی و حقوقی محکم برای سرمایهگذاران خارجی از آن دست مشکلاتی است که تجار خارجی را از دسترسی به بسترهای اقتصادی کشور باز میدارد.
اما تعویض دایم قوانین و مقررات و دستورالعملهای زاید و بی مصرف ، بدون توجه به نیازهای کشور و فرایند های بسیار طولانی وگاه نابجا برای دریافت مجوزهای تاسیس واحدهای تولید و بازرگانی موثر، عدم روابط دوستانه دولت با بخش خصوصی و نبود حمایت های کافی از این بخش از جمله مهمترین موانعی است که بر سر راه جذب سرمایه خارجی قرار دارد.
اما مهمترین عاملی که سبب انگیزه در سرمایه گذاران خارجی می شود، بحث اطمینان در مورد امنیت مالی و اجتماعی پایگاهی است که می خواهند در آنجا سرمایهگذاری کنند و این امر جز از راه افزایش رایزنیها و اعتمادسازی از سوی مسولان سیاست خارجی کشورمان حاصل نخواهد شد. در مقابل تبلیغات سوئی که بر علیه کشورمان در جهان صورت می گیرد لازم است شفافسازیهای کافی از وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورمان برای سرمایه گذاران خارجی صورت بگیرد. نباید فراموش کرد که لزوم جذب سرمایه های خارجی ایجاد زمینهها و بسترهای مناسب سرمایهگذاری است که باید از سوی مسولان کشور به آن اهمیت داده شود. تا زمانی که ما نتوانیم جذابیت کافی را برای سرمایهگذاران ایجاد کنیم با دادن آمار و ارقام و امضا تفاهمنامهها راه به جایی نخواهیم برد.
دنیای اقتصاد:خروج پول از بانکها و بررسی برخی آمارهای پولی بانک مرکزی
«خروج پول از بانکها و بررسی برخی آمارهای پولی بانک مرکزی»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن میخوانید؛اخیرا تصور اشتباهی مطرح میشود که لازم است درباره آن کمی توضیح داد.
برخی گمان میکنند کاهش سود بانکی باعث خروج سپردههای مردم از بانکها و ورود به بازارهای دیگر میشود و برخی هم در پاسخ به این تصور، اعلام میکنند که هر سال سود بانکی کم میشود؛ ولی از طرف دیگر سپرده بانکها با رشد قابل توجهی افزایش مییابد. برای توضیح این مطلب باید گفت برای خروج سپردههای مردم (سپردههای جاری یا سرمایهگذاری) از بانکها لازم است این سپردهها به اسکناس و مسکوک در دست اشخاص تبدیل شود. در صورتی که این متغیر، هیچگاه دچار افزایش غیرعادی و بیش از حد نشده و نمیشود (به استثنای روزهای پایان سال). یعنی پول، وارد هر بازاری که شود نهایتا جایگاهش در بانک خواهد بود. به عبارت دیگر اگر بانک مرکزی تصمیم بگیرد رشد نقدینگی را مثلا به ۱۰۰ درصد برساند خیلی طبیعی است که سپردههای بانکی نیز تا همین حدود رشد کند؛ صرفنظر از اینکه سود بانکی یک درصد باشد یا صد درصد.
بنابراین بهتر است به جای عبارت خروج پول از بانکها از عبارت حرکت نقدینگی استفاده کنیم، حرکتی که در اثر تورم حادث میشود و برای جلوگیری از آن نیز چارهای جز مهار تورم نیست؛ اگر چه در کوتاه مدت، شناورسازی سود بانکی میتواند همچون ترمزی، جلوی حرکت نقدینگی را بگیرد. اگر مردم مطمئن بودند که به اندوخته به امانت گذاشته شده آنها در بانکها خیانت نمیشود (در اثر تورم) هیچگاه برای حفظ ارزش پول خود اندوختههایشان را جابهجا نمیکردند. این خیانت از طریق خلق بیش از حد پول صورت میگیرد و توجیه آن هم این است که تزریق نقدینگی به تولید تورمزا نیست؛ در صورتی که اگر موضوع به این سادگی بود، کمبود و کمیابی پول برای همیشه مرتفع میگردید. ریشه این اشتباه در آن است که چون تولید تابع پول و سرمایه نقدی است برخی گمان میکنند رشد تولید هم تابع رشد پول است. در صورتی که رابطه اخیر برعکس است یا به عبارت دیگر رشد پول تابع رشد تولید میباشد.
اما خلق پول در بانک مرکزی به سه طریق انجام میشود: ۱- استقراض بانکها از بانک مرکزی که خود را به صورت «بدهی بانکها به بانک مرکزی» نشان میدهد؛ ۲- استقراض دولت از بانک مرکزی؛ ٣- افزایش ذخایر ارزی بانک مرکزی که موارد گفته شده از اجزای پایه پولی هر کشوری محسوب میشود.
نکتهای که در کشور ما مغفول مانده و در سالهای اخیر در ایجاد تورم موثر بوده، مورد اول از موارد سهگانه فوق؛ یعنی بدهی بانکها به بانک مرکزی میباشد.
برای روشن شدن موضوع، آمارهای مربوطه را بررسی میکنیم. بدهی بانکها به بانک مرکزی در آذر ۱٣٨۵ معادل ۲/۵ هزار میلیارد تومان و پس از چهار سال در آذر ۱٣٨۹ با افزایش ۴/۵ برابری به ۴/۲٨ هزار میلیارد تومان رسیده است. به عبارت دیگر این افزایش بدهی، خالق بخشی از نقدینگی کل کشور بوده است. برای روشن شدن بیشتر موضوع، توجه کنید که میزان کل نقدینگی در آذر ۱٣٨۵ معادل ۷/۱۱٣ هزار میلیارد تومان و در آذر ۱٣٨۹ با افزایش ۴/۲ برابری به ۷/۲۷۰ هزار میلیارد تومان رسید.
(اگر قرار است بانکها از تنزیل پول بانک مرکزی برای مواردی همچون مسکن مهر منتفع شوند، نمیتوان برخی بانکها را مستثنی نمود؛ در صورتی که آمارهای بانک مرکزی نشان میدهد استقراض بانکهای خصوصی از بانک مرکزی در دوره فوق عددی بسیار کوچک بوده است و البته نرخهای تنزیل(Discount Rate) نیز هیچگاه از سوی بانک مرکزی اعلام نمیشود. تاثیر مخرب این پولهای تنزیل شده آن است که موجب افزایش سود بانکها و در نتیجه پنهان شدن نقاط ضعف بانکهای دولتی میشود. یعنی باعث میشود که بانکهای دولتی حتی در استفاده از منابعی که خود جمعآوری نمودهاند نیز ناکارآمد عمل کنند.)
نکته عجیب آن است که در قانون بانکداری بدون ربا مصوب سال ۱٣۶۲ هیچ اشارهای به موضوع خلق پول و رشد بیش از حد نقدینگی و ضوابط مربوط به آن نشده است؛ در صورتی که اکثر مشکلات اقتصادی کشور در بیست سال گذشته (ازجمله، اجرای ضعیف قانون مزبور) ناشی از همین ناهنجاری بوده است. البته بر اساس قانون پولی و بانکی کشور مصوب ۱٣۵۱ و مطابق با بند ب از ماده ۱۰ این قانون، هدف بانک مرکزی، حفظ ارزش پول اعلام شده است. بنابراین میتوان بر اساس این ماده قانونی، بانک مزبور را به دلیل به بیتوجهی به وظیفه این بانک در راه نیل به هدف مزبور مقصر دانست.
درست است که اثر رکودی و ضد تولیدی تورم به صورت تدریجی خود را نشان میدهد، اما یارانههای نجومی در کشور که موجب اجرای قانون هدفمندی یارانهها شد در اثر تورم طولانی مدت شکل گرفت و اجرای قانون مزبور به خوبی نشان میدهد که چگونه تولیدکنندگان در فشار قرار گرفتهاند و چگونه تبدیل این فشار تدریجی به حالت دفعی، اثر ضد تولیدی خود را نشان میدهد. همین موضوع به سادگی نشان میدهد که تورم، ضد تولید است.
جهان صنعت:تهدید بورس با تحدیدهای ٣گانه
«تهدید بورس با تحدیدهای ٣گانه»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم حمیدرضا طهماسبیپور است که در ان میخوانید؛ مدتهاست که کارشناسان از وضعیت هشدارگونه بورس و برخی، از واژه حبابی برای تعریف وضعیت بورس میگویند اما مسوولان و مقامات این حوزه بدون توجه به انتقادها همه چیز را خوب و خوش دانسته و گفته اند به شاخص و بازدهی بنگرید که عالی است و بینظیر!
در چنین شرایط دوگانهای گزارش روز گذشته بانک مرکزی به فاکتورهایی برای محدودیت بازدهی بورس تاکید داشت که این روزها بسیار شدید و قوی است و به بیشتر فعالیتهای اقتصادی زیان وارد کرده است. بانک مرکزی رشد نرخ تورم، افزایش هزینههای عملیاتی شرکتها و تعدیل رشد قیمت مواد خام را تحدید نامیده اما به صراحت اعلام نداشته که تمام این موضوعات هم اکنون وجود دارد.
در چنین شرایطی سه تحدید یاد شده در گزارش بانک مرکزی تهدید هایی جدی است برای بورس و به نظر میرسد در حال و روز کنونی بورس که بسیاری از شرکتها با تقسیم سود سالانه خود سهامداران را راضی و خشنود کردهاند، نمیخواهند شادی سهامدارانشان مختل و مکدر شود و ریزشی احتمالی با ایجاد صف فروش سهام برایشان پدیدار شود.
هرچند در این میان نقش مسوولانی که کمتر گوش شنوای این گفتهها را دارند هم بیتاثیر نیست اما در نهایت باید پذیرفت رشد تورم پس از هدفمندی و افزایش هزینههای انرژی و ... شاخصههای بزرگی هستند که به تنهایی میتوانند بورس و سوددهیاش را تحدید کنند حال چه رسد به اینکه شرایط جهانی را افزون کنیم.
اینگونه است که باید باور کنیم در ادامه و ماههای پیش رو با کاهش سود آوری شرکتها و کاهش عرضهها در اصل ۴۴ سقوطی برای بورس محتمل است مگر آنکه باز هم بخواهیم با اتکا به واگذاریهای حجیم و بلوکی به شبهدولتیها جیب به جیب شدنها را ادامه دهیم.
منبع: جام جم آنلاین
|