آخر بازی آقای هاله نور و آیت اله بصیرت
م. صفوی
•
موضع گیری حساب شده سران جنبش سبز میتواند ضربات مهلکی به هر دوجریان درگیر رژیم ارتجاعی حاکم زده و جنبش دموکراسی را تقویت کند. به نظر می رسد استراتژی جنبش سبز باید مبتنی بر غیرقانونی خواندن دولت رمالان و جن گیران و اصرار بر برکنار کردن ان بوده و خواهان آزادی زندانیان سیاسی و برگزاری هرچه زودتر انتخابات آزاد زیر نظر سازمان های بین المللی باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ خرداد ۱٣۹۰ -
۲۴ می ۲۰۱۱
کسانی که شطرنج بازی کرده اند میدانند که در مرحله پایان بازی و با تعداد اندک مهره ها و تنگ بودن وقت هر حرکتی میتواند سرنوشت زا بوده و برد و یا باخت شطرنجباز را رقم بزند. رابطه کنونی سران جمهوری اسلامی، خامنه ای و احمدی نژاد، بی شباهت به مرحله پایان بازی شطرنج (سیاسی) بین آنها نیست که هر یک قصد کیش و مات دیگری را دارد. اما آنچه بازی را هیجان انگیزتر کرده است نه تنها محدویت زمانی انها و از دست رفتن بسیاری از مهره هایشان در مراحل شروع و میانی بازی است بلکه این واقعیت است که این نه یک بازی دوجانبه بلکه در واقع یک بازی سه جانبه است که طرف سوم آن یعنی جنبش دموکراسی ایران منتظر موقعیت مناسبی است تا هردو را برای همیشه از صحنه خارج کند.
در برملا شدن اختلافات احمدی نژاد و خامنه ای پس از برکناری وزیر اطلاعات و ابقای غیرقانونی او از سوی خامنه ای و خانه نشینی و بازگشت به کار تحقیرآمیز آقای هاله نور نوشته های متعددی منتشر شده است با اینحال احتمال تأثیر مهم این تحولات در آینده سیاسی کشور ایجاب میکند از دیدگاه های مختلف به این مسایل پرداخته شود چه بسا از دل این تعاطی افکار نکات سودمندی حاصل شود که جنبش دموکراسی کشور را تقویت و پیروزی آنرا تسریع کند.
تاکنون باید معلوم شده باشد که این کشمکش ها بین احمدی نژاد و خامنه ای ساختگی نیست. یک نشانه از واقعی بودن درگیری های اخیر بین دارو دسته احمدی نژاد و گروه ها و تشکل های جناح راست طرفدار خامنه ای اعم از روحانیون حکومتی و تشکل های سنتی مانند موتلفه و نیز گروه هایی که اطراف علی لاریجانی؛ قالیباف، رضایی و توکلی و غیره را گرفته اند گسترش دامنه کشمکش ها آنهم در شرایط خطیری است که نظام جمهوری اسلامی در آن به سر میبرد. برکناری چند نفر از وزرای کابینه به بهانه ادغام وزارتخانه ها از طرف احمدی نژاد و مخالفت با این تصمیمات از سوی لاریجانی و توکلی و برخی دیگر از نمایندگان مانند باهنر و غیرقانونی خواندن سرپرستی احمدی نژاد بر وزارت نفت از جانب شورای نگهبان بخوبی توسعه دامنه درگیری ها را درروزهای اخیر نشان میدهد. واضح است که در تحلیل نهایی کشمکشها بر سر قدرت سیاسی و تخصیص میلیاردها دلار درامدهای نفتی است که متاسفانه ملت ما هنوز قادربه کنترل آن ازطریق نمایندگان واقعی و دولت منتخب خود نیست اما این درگیریهای سیاسی در عین حال مسایلی را روشن میکند که سعی زیادی در مکتوم ماندن آنها میشد.
از رفتار و گفتار احمدی نژاد و اطرافیان او آشکار میشود که بسیاری از آنها اعتقادی به نظریه قلابی ولایت فقیه و مصداق عملی آن آقای خامنه ای ندارند. اما نکته آن است که این عده به جای آنکه از کار کناره گیری کنند تا افرادی متصدی امور نظام شوند که به مبانی آن معتقدند سعی در حذف طرف مقابل دارند. چون به خوبی میدانند اکثر قریب به اتفاق سران این حکومت به اصطلاح مقدس اسلامی از جمله شخص خامنه ای مانند خود آنها با هزار دوز و کلک و حقه بازی و حق کشی و تقلب در انتخابات و غیره بر سر کار آمده اند. طبعا هیچ صلاحیت بیشتری بر ریاست نداند. اخلاقیات رایج در این رژیم فاسد نیز به خوبی توسل به هر روش غیراخلاقی برای حفظ خود و کنار زدن دیگران را تجویز میکند. انتصاب غیرقانونی خامنه ای به رهبری و تحمیل احمدی نژاد بر کشور که در هر دو دوره با تقلبات گسترده در آرا مردم بوده است به خوبی ماهیت این رژیم سرتاسر تقلب و ریا و تزویر را نشان میدهد. از هیات حاکمه ای که سران آن با تقلب و قتل و جنایت بر سر کار آمده و به حکومت ادامه میدهند نمی توان انتظار داشت روش های شرافتمندانه ای در اداره کشور و با مخالفان سیاسی خود داشته باشند. اکبر گنجی در نوشته اخیر خود بخوبی ریشه های شیوه های غیراخلاقی برخورد با مخالفان را در رژیم ولایت فقیه بررسی کرده است (روزانلاین دوشنبه دو خرداد)، بنابراین رفتار جناحهای درگیر هیات حاکمه ایران با یکدیگر میتواند کاملا غیرقابل پیش بینی باشد و این ضرورت هوشیاری کوشندگان دموکراسی در کشور را در بررسی حرکات جناح های هیات حاکمه را نشان میدهد.
رخ دادهای اخیر اشتباه محاسبه احمدی نژاد را مانند اکثر موارد پیش نشان داد. او که برای خود محبوبیتی بین مردم قایل بود احتمالا تصور کرده بود با قهر و خانه نشینی او هزاران نفر اگر هم برای تظاهرات به خیابان نریزند در مقابل خانه او و یا ریاست جمهوری تجمع کرده و به اظهار حمایت از او خواهند پرداخت. اما دید که هیچ خبری از این طرفداران خیالی نشد. در ضمن معلوم شد که باند او علیرعم شش سال حاکمیت بر دستگاه اجرایی عرضه نداشتهاند کمترین سازماندهی برای به میدان آوردن طرفداران دولت به عمل آورند و اینکه همان بسیجیان و مداحان و لباس شخصی هایی که در چند سال پیش با تهمت و افترا و حمله فیزیکی به مخالفان او (حتی هاشمی و ایت اله جوادی آملی) راه را برای ریاست او هموار کردند حالا بر علیه او و همکاران نزدیکش به کار گرفته شده اند، آنهم با ادبیاتی که احمدی نژاد آشنایی کافی با آن دارد. هم اینطور معلوم شد که احمدی نژاد در کابینه و نیز بین استاندارانی که خود منصوب کرده است هم هوادارانی جدی ندارد تا در مواقعی این چنین به نفع او در مقابل خامنه ای موضع گیری کنند. نقل قول یکی از روحانیون از وزیری که گفته بود عقیده دارد در صورت مخالفت احمدی نژاد با ولی فقیه زن او برایش حرام میشود پیام روشنی بود تا او به بیچارگی خود در نظام ولایت فقیه بیشتر پی ببرد.
برخی به درستی اشاره کرده اند که هر چند عزل چند نفر از وزرا در هفته قبل به بهانه ادغام وزارتخانه ها بوده است ولیکن احمدی نژاد در واقع انها را مانند موارد قبلی به دلیل تمایل و ارتباطشان با مقامات جناح راست و دفتر خامنه ای و عدم سرسپردگی کامل به او برکنار کرده است. در واقع این حرکات اخیر احمدی نژاد را باید برای قدرت نمایی و کسب وجهه و اعتبار از دست رفته بین طرفداران خود دانست. اعتباری که پس از بازگشت حقارت آمیز به محل کار خود بدون پذیرفته شدن هیچ یک از شرایطش از سوی خامنه ای بشدت خدشه دار شد. او ممکن است در روزهای بعدی حرکات مشابه دیگری داشته باشد اما باید دید این حرکات صرفا انفعالی است و یا بر یک استراتژی حساب شده ای تکیه دارد؟
قبل از بررسی دلایل رفتار اخیر احمدی نژاد به این نکته توجه شود که صرف نظر از وضعیت شکننده احمدی نژاد شکی نیست که این اتفاقات موقعیت شخص خامنه ای و روحانیونی مانند مصباح یزدی را نیز در بین مردم و کارگزاران اصولگرای رژیم اعم از نمایندگان مجلس و شخصیتهای سیاسی و مدیران و مسیولان اداری تضیف کرده است. زیرا این خامنه ای بود که علیرغم اخطار بسیاری از این مقامات رژیم مانند هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و غیره احمدی نژاد و دارو دسته متقلب و ناکارامد او را که به هیچ وجه در قد و قواره این سطح از مسیولیت های کشوری نبودند سرکار آورده و از او با همه ناکارایی ها و خلافکاری ها حمایت کرد. در واقع اکثریت جناح راست انتخابات ٨٨ را فرصت خوبی میدانستند که احمدی نژاد و باند تبهکار او را با حفظ ظاهر از کار برکنار کنند اما خامنه ای مانع این امر شد و در هر فرصتی از احمدی نژاد حمایت کرد. او تظاهرات مسالمت آمیز مردم در اعتراض به انتخابات تقلبی را به خاک و خون کشید و معترضین را فتنه گر نامید. تردیدی نیست که اکثر تحصیل کردگان کشور خسارات جبران ناپذیری را که احمدی نژاد و دولت های ضعیف او در این چند سال به کشور وارد کردند از چشم خامنه ای میبینند و او را به خاطر این همه جنایتی که در حق این کشور کرده است نخواهند بخشید. سران جناح راست این مسایل را به خوبی میدانند و در نتیجه خواه ناخواه خامنه ای را مسیول این افتضاحات و بی آینده شدن نظام سیاسی کشور میدانند و طبعا جایگاه او در بین کارگزاران رژیم نیز تنزل یافته است هرچند کسی، حتی هاشمی رفسنجانی، فعلا این واقعیت را به زبان نمی آورد و یا نمی تواند به زبان آورد.
اکنون با افشاگری های جناح های رقیب آشکار شده است که احمدی نژاد و دارودسته او گروهی از عقب افتاده ترین و خرافی ترین افراد جامعه بودهاند که اداره کشور را با رمالی و جن گیری و خرافات آمیخته و با سوء مدیریت سالها ایران را به عقب برده اند. کشور ما که می توانست در این شش سال با درامدهای استثنایی نفت بخشی از عقب ماندگی های خود را جبران و با سرمایه گذاری های صحیح اقتصاد، در مسیر رشد و توسعه قرار گیرد اکنون با بیکاری گسترده و فقر و بدبختی و تورم غیرقابل تحمل روبرو است. درامد نفتی از دست رفته و حیف و میل شده و با سیاستهای غلط اقتصادی بیکاری و تورم افزایش یافته به حد انفجار رسیده است. از مشکلات و گرفتاری های اجتماعی و سقوط شاخص های اخلاقی همه آگاه هستیم. در هر جامعه دموکراتیک چنین مسیولان بی کفایتی بارها مجبور به کناره گیری از مصدر امور میشدند ولی خامنه ای نه تنها خود از تمام این سوءاستفاده ها و سوءمدیریت ها چشم پوشی کرد بلکه مجلس فرمایشی و مطبوعات را از هرگونه استیضاح و انتقاد از احمدی نژاد منع کرد. وی با کمال وقاحت بارها مخالفان دولت و سیاسیونی را که حاضر به تایید انتخابات تقلبی نشده بودند به بی بصیرتی متهم کرد.
اکنون نتیجه روشن بینی و بصیرت بی نظیر خامنه ای روشن شده است. معلوم شده احمدی نژاد که به قول خامنه ای افکارش به وی نزدیکتر از دیگران است اصولاً اعتقادی به او و نهاد ولایت فقبه نداشته و خود را دولت امام زمان میداند. اکنون این نه مخالفان رژیم و نیز اصلاح طلبان بلکه راستگرایان که خود را اصولگرا و پیرو ولی فقیه میخوانند هستند که با برملا شدن افتضاحاتی که در دولت امام زمانی آقای هاله نور رخ داده و میدهد صلاحیت رهبری سیاسی و فکری این آقایان را زیر سیوال می برند. دوستی میگفت در محل کار و غیره حتی کسانی که تا چند ماه پیش حضرت آقا از زبانشان نمی افتاد حالا به طعنه میگویند آقا چه بصیرتی!! خامنه ای به طعن و تمسخر به آیت اله بصیرت معروف شده است. منتهی این ایت اله بصیرت بیچاره ما نمیداند اکنون با این آقای هاله نوری که ساخته و پرداخته خود او و جنتی و مصباح یزدی و یزدی و حداد عادل و غیره است و پس از این همه فضاحتها و خیانتها حالا او را قبول نداشته و از فرامین او هم سر پیچی میکند چه کند؟
بهترین حالت در شرایط فعلی برای خامنه ای آن است که بتواند اطرافیان احمدی نژاد را پراکنده کرده و خود او را ایزوله و محدود کند تا باقیمانده دوره چهار ساله مسیولیت خود را گذرانده سپس کنار گذاشته شود. از طرف دیگر احمدی نژاد احساس میکند اگر در فرصت کمی که دارد هزینه حذف جریان خود را تا اندازه ای بالا نبرد که خامنه ای را مجبور به امتیاز برای بقای جریان او در قدرت بکند بسادگی با تار و مار شدن حلقه اصلی اطرافیانش مسلوب الاراده شده و پس از پایان مدت ریاست جمهوری با اردنگی از صحنه سیاسی کشور بیرون انداخته خواهد شد. به همین دلیل نیز بعید نیست به تنش های سیاسی در کشور دامن بزند. بنظر میرسد محاسبه او بر این پایه استوار است که علیرغم تهدیدات تلویحی رژیم بسادگی قادر به برکناری او از طریق رای عدم کفایت سیاسی و یا حتی حذف فیزیکی نخواهد بود زیرا هزینه آن برای خامنه ای پس از آنهمه تاییدی که از شخص احمدی نژاد و دولت های او کرده است بسیار بالا خواهد بود. همچنین خامنه ای و هیات حاکمه و فرماندهان سپاه و بسیج از یک انتخابات ریاست جمهوری زودرس بعد از فجایعی که در سال ٨٨ اتفاق افتاد و بخصوص با توجه به جو سیاسی منطقه و قیام های دموکراسی خواهی در دنیای عرب وحشت دارند بنابراین مجبور خواهند شد به نحوی با او کنار بیایند. از نظر احمدی نژاد هزینه برکناری او میتواند بسیار بالا باشد.
باید گفت این محاسبه احمدی نژاد تا حدودی صحیح است. زیرا نه خامنه ای آن خامنه ای دو سال پیش است، نه شورای نگهبان و نه سپاه و بسیج و نیروی انتظامی. در واقع همه این نهادهای هیات حاکمه بر اثر حمایت از احمدی نژاد با عملکرد فاجعه بار او موقعیت اجتماعی و در نتیجه اعتماد به نفس خود را از دست داده اند. این موضوع حتی در سخنان و رفتار علی خامنه ای در روزهای اخیر هم کاملا آشکار است. اگر در سال ٨۴ برخی از خانوارهای سنتی فریب تبلیغات اقای مصباح یزدی و امثال او را خوردند که امام زمان برای پیروزی احمدی نژاد دعا میکند دیگر کسی این ترهات را در مورد کاندیدای دیگر رژیم باور نخواهد کرد. اگر در سال ٨٨ بسیجی ها و سپاهی ها با تبلیغات رژیم و صدا و سیما دایر بر به خطر افتادن حکومت اسلامی و ولی فقیه در صورت سرکار آمدن موسوی به ضرب و جرح و قتل و شکنجه مردم پرداختند دیگر با فرو ریختن تقدس ساختگی خامنه ای و آگاهی مردم از میزان بصیرت او در تحمیل احمدی نژاد و دارو دسته فاسد و ناکارامد او بر کشور حاضر به سرکوب مردم نخواهند بود. بنابراین خامنه ای و هیات حاکمه و فرماندهان سپاه و بسیج حق دارند از انتخابات زودرس ریاست جمهوری هراسان باشند. در یک انتخابات زودرس اگر افراد وجیه المله ای (مثلا محمد خاتمی و یا حتی مهندس موسوی و یا حسن خمینی) خود را کاندیدای ریاست جمهوری کنند رد و یا قبول صلاحیت آنها معضلی برای رژیم خواهد بود. اگر رد صلاحیت شوند این خطر وجود خواهد داشت که که انفجار اجتماعی بزرگی پدید آید و یا با احتمال قریب به یقین جامعه کلا انتخابات را تحریم کند که در این صورت همه دنیا از فقدان پایگاه مردمی رژیم مطلع خواهند شد. اگر هم این افراد با تایید صلاحیت وارد مبارزه انتخاباتی شوند دیگر مهندسی انتخابات بنفع کاندیداهای آقای خامنه ای اسان نخواهد بودو تجربیات گذشته مردم به رژیم اجازه نخواهد داد با تقلبات گسترده کاندیای خود را بر سر کار اورد و بهرحال ریسک بسیار بزرگی برای موجودیت رژیم وجود خواهد داشت. بنابراین حذف احمدی نژاد پرهزینه است اما اگر هزینه مماشات با احمدی نژاد بیشتر از برکناری او باشد در حذف او درنگ نخواهند کرد.
بنابراین سیوال آن است که در چه شرایطی خامنه ای و جناح راست ممکن است متقاعد شوند که علیرغم هزینه ها باید خطر حذف زودهنگام احمدی نژاد را بیذیرند؟ اکنون واضح و آشکار شده است که احمدی نژاد و باند او نه تنها اعتقادی به ولی فقیه و این مزخرفات ندارند بلکه برای این رژیم پایگاه اجتماعی و آینده ای نیز قایل نیستند. از قول احمدی نژاد و مشایی نقل شده است که احمدی نژاد میلیون ها از رای خود را به دلیل حمایت آقای خامنه ای از وی در انتخابات از دست داده است. بنابراین خامنه ای و اعوان و انصارش بخوبی میدانند که چنانچه قدرت یابد احمدی نژاد تردیدی در محدود کردن قدرت ولی فقیه نخواهد داشت. چه بسا او حتی در فکر آن بوده است که با سرنگونی خامنه ای و برپایی یک حکومت دیکتاتوری با عنوان حکومت سردار امام زمان و یا حکومت در انتظار ظهور مولا و امثال این عناوین به آرزوهای دور و دراز خویش جامه عمل بپوشاند. در این صورت وی میتوانست بلافاصله با امریکا و غرب با مصالحه در مساله اتمی سازش کرده و پایه حکومت خود را که با ملغمه ای از ملی گرایی و تشیع افراطی ضد روحانیت و ضد سنی باشد مستحکم کند. تردیدی نیست که چنان رژیمی میتواند مورد علاقه غرب هم باشد زیرا میتواند به جنگهای منطقه ای دامن بزند و ایران و ملتهای منطقه را تضعیف و حضور و دخالت غرب در منطقه را توجیه کند. یعنی همان کاری که صدام و خمینی با هم انجام دادند. این خوانش از رویدادهای اخیر با طرح مکتب ایرانی-اسلامی و توزیع سی-دی نزدیکی ظهور امام زمان و سایر حرکات اطرافیان احمدی نژاد مانند تلاش برای تماس با امریکا و غیره سازگار است.
البته تخیلات و توهمات آقای هاله نور یک چیز و واقعیتهای سرسخت چیز دیگری است. وقایع اخیر نشان داد احمدی نژاد در توهم محبوبیت خیالی خود بوده و بدون تمهید مقدمات لازم منویات خود را آشکار و به اصطلاح دست خود را رو کرده است. با اینحال همانطور که اشاره شد حال که اهداف او و گروه اطرافیان او روشن و آشکار شده است و نظام در صدد حذف جریان وی و مطیع و منقاد کردن شخص او برای دوسال باقیمانده از دوره ریاست جمهوری و سپس کنار گذاشتن او از هیات حاکمه است او احتمالا سعی در افزایش هزینه های حذف جریان خود داشته و به تنش های سیاسی در کشور دامن خواهد زد. در این شرایط خامنه ای و جناح راست بر سر یک دوراهی دردناک قرار گرفته است. اگر دست روی دست بگذارد ممکن است هزینه های سوء مدیریتها و سیاستهای تنش زایی احمدی نژاد در داخل و خارج کشور بحدی زیاد شود که ثبات رژیم را به کلی به خطر بیاندازد. مثلا هم اکنون چندین وزارتخانه مهم و کلیدی کشور در یک سردرگمی و بلاتکلیفی واقعی است انهم زمانی که بودجه سال جاری اخیرا ابلاغ شده و مشکلات اجرای ناشیانه هدفمند کردن یارانه ها بتدریج آشکار میشود. نمایندگان از تورم طاقت فرسای چهل درصدی سخن میگویند و صنایع کشور زیر قشار رقابت نابرابر خارجی کمر خم کرده و در آستانه نابودی است. آنهاییکه با سیستم اداری کشور آشنایی دارند میدانند که در این مواقع اصولا مدیران میانی قدرت تصمیم گیری را ازدست میدهند و تمام کارها کند و یا متوقف میشود. این جریان فرسایشی میتواند به اعتصابها و اعتراض های صنفی گسترده منجر شود. از جمله بخاطر تاخیر و یا تعویق در پرداخت دستمزدها و حقوق های ماهانه کارگران و کارمندان آنهم در شرایط بی ثباتی و عدم قطعیت موجود و با چشم پوشی و حتی تشویق تلویحی جریان احمدی نژاد. این میتواند کنترل امور را از دست رژیم خارج کند و به نافرمانی های بزرگ مدنی منتهی شود. مثلا در چنین شرایطی کافی است بخش هایی از مدیریت اداری بخاطر اختلاف دفتر ریاست جمهوری با وزارت کشور تخصیص بودجه بخش هایی از این وزارتخانه را به تعویق اندازد. تصور می کنید چند درصد از قوای نیروی انتظامی و یا حتی بسیج و لباس شخصی ها حاضر خواهند بود بدون دریافت حقوق و اضاف کاری اعتصابات دانشجویی و کارگری و کارمندی را سرکوب کنند. و به همین قیاس. پس تعلل در حذف جریان احمدی نژاد از راس دستگاه اجرایی کشور میتواند تبعات جبران ناپذیر داشته باشد.
از سوی دیگر اگر خامنه ای و جناح راست بخواهند سرعت عمل به خرج داده و با استفاده از عامل غافلگیری احمدی نژاد را در یک پروسه سریع رای عدم کفایت سیاسی برکنار کنند با مشکلات توجیه طرفداران خود به دلیل حمایت های بیدریغ قبل و این برکناری ناگهانی و نیز ریسک برگزاری انتخابات ریاست جمهوری زودهنگام مواجه خواهند بود. همانطور که اشاره شد در دوسال اخیر هم موقعیت خامنه ای و هم نهادهای زیرفرمان او مانند شورای نگهبان و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی متزلزل شده است و در درگیری های حذف احمدی نژاد احتمالا بیشتر هم تحلیل خواهد رفت. اینجا است که موضع گیری حساب شده سران جنبش سبز میتواند ضربات مهلکی به هر دوجریان درگیر رژیم ارتجاعی حاکم زده و جنبش دموکراسی را تقویت کند. به نظر می رسد استراتژی جنبش سبز باید مبتنی بر غیرقانونی خواندن دولت رمالان و جن گیران و اصرار بر برکنار کردن ان بوده و خواهان آزادی زندانیان سیاسی و برگزاری هرچه زودتر انتخابات آزاد زیر نظر سازمان های بین المللی باشد. سران رژیم ارتجاعی ولایت فقیه زیر فشار کشمکش های فزاینده درونی و شرایط نامطلوب داخلی و خارجی هشیاری و توان خود به ادامه بازی و فرار از شکست را از دست میدهند. حرکات هوشمندانه جنبش دموکراسی در شرایط آخر بازی سیاسی جمهوری ولایت فقیه میتواند به بستن این پرانتز سیاه از متن تاریخ سیاسی معاصر کشور کمک کند.
م. صفوی
|