روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۴ خرداد ۱٣۹۰ -
۲۵ می ۲۰۱۱
«دموکراسی به سبک سارکوزی»عنوان یادداشت روزنامهی خراسان به قلم رضا خواه است که در آن میخوانید؛بعد از رسوایی اخلاقی استروس کان رئیس سابق صندوق بین المللی پول و جدی ترین رقیب احتمالی رئیس جمهور فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۲، روز گذشته نوبت دومینیک دوویلپن، نخست وزیر سابق فرانسه و یکی دیگر از رقبای احتمالی نیکولا سارکوزی بود تا وی نیز این بار به اتهام مشارکت در بی اعتبارسازی رئیس جمهور فرانسه از طریق جلوگیری نکردن از افشاگریهای جعلی علیه وی، به ۱۵ ماه حبس تعلیقی محکوم شود. نخست وزیر سابق فرانسه در واکنش به این حکم ، دادسرای پاریس را متهم کرد که تحت تاثیر دستورات نیکولا سارکوزی قرار دارد. وی به خبرنگاران در بیرون از دادگاه گفت: اگر این حقیقت را در نظر بگیریم که دادسرا نماینده وزیر دادگستری است که به نوبه خود باید پاسخگوی نیکولا سارکوزی باشد، همه این اتفاقات قابل درک خواهد بود.
ظاهرا رئیس جمهور جنجالی فرانسه که از محبوبیت بسیار پایین خود در میان مردم مطلع است شیوه جدیدی از دموکراسی را در پیش گرفته و تلاش می کند تا با خارج ساختن رقبا از صحنه راه دست یابی دوباره خود به قدرت را هموار سازد. این در حالی است که نتایج جدیدترین نظر سنجی در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ فرانسه حاکی از آن است که کاندیداهای جناح چپ این کشور هنوز هم پیروز اصلی این انتخابات و نیکولا سارکوزی بازنده اصلی آن است.
این نظر سنجی که از سوی موسسه BVA و برای شبکه تلویزیونی RTL فرانسه انجام و نتایج آن دیروز منتشر شد حاکی از آن است که دستگیری دومینیک استروس- کان که پیش از این پیروز اصلی همه نظر سنجیهای مربوط به انتخابات سال ۲۰۱۲ بود، هیچ تاثیری در اقبال جناح چپ برای پیروزی در این انتخابات نداشته است.
بر اساس این نظر سنجی "مارتین اوبری"، رهبر سوسیالیستهای فرانسه و" فرانسوا اولاند"، رهبر سابق این حزب، به عنوان کاندیداهای احتمالی جناح چپ در دور اول انتخابات مقام اول را کسب میکنند و پس از آن در دور دوم به ترتیب با کسب ۵۹ و۶۲ درصد آرا با قطعیت نیکولا سارکوزی را شکست میدهند.
مدل پست مدرن دموکراسی در فرانسه کمی هم شبیه نوع حکومت دیکتاتورهای سابق در خاورمیانه می باشد به این معنی که بهترین رقابت انتخاباتی رقابت بی رقیب است، همان طور که سال های متمادی امثال بن علی و مبارک در انتخابات متعدد شرکت می کردند و پیروز می شدند. با این حال هنوز تا زمان انتخابات فرانسه زمان بسیار است و بایستی منتظر حوادث غیر مترقبه ای برای کاندیداهای باقی مانده بود.
جمهوری اسلامی:پیگیری اهداف جنگی در پوشش صلح
«دموکراسی به سبک سارکوزی»،«پیگیری اهداف جنگی در پوشش صلح»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در ان میخوانید؛عقب نشینی حقیرانهای که باراک اوباما از مواضع اخیرش در نشست مشترک با لابی صهیونیستی (آیپک) داشت، یکبار دیگر و در مقیاسی عجیب و حتی باورنکردنی، به خوبی نشان داد که روسای جمهور آمریکا تا چه اندازه بازیچه امیال صهیونیستها هستند و برای "حفظ قدرت" و کسب امتیازات شخصی، در برابر مشتی صهیونیست، کرنش میکنند؟ نطق اوباما در محل وزارت خارجه آمریکا، علیرغم تمامی امتیازاتی که به صورت یکجانبه نصیب صهیونیستها میکرد، مطلوب آنها نبود و در فاصله کوتاهی با اعمال فشار و تحقیر اوباما به وی صراحتاً گوشزد کردند که مطلوب واقعی آنها چیزی به مراتب افزونتر است که باید سریعاً و در اولین فرصت ممکن اعلام شود.
اظهارات اوباما در جمع لابی صهیونیستی به تعبیر "گری سیک" تحلیل گر روزنامه انگلیسی "ایندیپندنت"، بسیار فلاکتبار بود که برای اوباما به عنوان رئیس جمهوری آمریکا حتی ذرهای از اعتبار و منزلت اجتماعی را هم باقی نگذاشت. اوباما در ابتدای سخنرانی از تک تک مقامات صهیونیستی که در جلسه حضور داشتند، به اسم، تجلیل کرد و آنچنان خفت و خواری از خود بروز داد که جداً ترحم انگیز بود. برخی گزارشها نشان میدهند بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در جریان دیدارش با اوباما که ساعاتی پس از سخنرانی وی در وزارت خارجه آمریکا صورت گرفت، به شدت به وی حمله ور شده و در واقع وی را بازخواست و محاکمه و هشدار داده است که اگر مواضعش را رسماً و فوراً اصلاح نکند، از حمایت صهیونیستها در انتخابات ریاست جمهوری خبری نیست.
اوباما هم با بلاهت کامل، همین نکته را در اظهاراتش خطاب به افراد حاضر در جلسه با لابی صهیونیستی (ایپک) مورد تصریح قرار داد و گفت: قاعدتاً رئیس جمهوری که در آستانه انتخابات، به فکر حفظ قدرت و ماندن در کاخ سفید است، نباید وارد این مقولات شود ولی من به خاطر علاقه و ارادتی که به اسرائیل دارم، این حرفها را زدم که نشان بدهم اوضاع به زیان شما به پیش میرود و باید فکری کرد که این روند، متوقف شود تا بلکه اوضاع تغییر کند و باید واقعیتها را هم در نظر گرفت.
واقعیتهای مورد نظر اوباما چه چیزهائی هستند؟
۱ - تعداد فلسطینیها به ویژه در کرانه باختری به سرعت درحال افزایش است و تناسب جمعیت و بافت اجتماعی را به شدت به زیان اسرائیل دگرگون میکند.
۲ - دفاع از موجودیت اسرائیل روز به روز سختتر و پیچیدهتر میشود.
٣ - چهره دنیای عرب در پرتو تحولات منطقه و "ظهور نسل جدیدی از اعراب" قویاً تغییر کرده و آن زمان گذشت که با تفاهم یکی دو رهبر عرب، به صورت جعلی به صلحی برروی کاغذ دست مییافتیم. در آینده اسرائیل نه با یکی دو نفر بلکه با میلیونها عرب مواجه است.
۴ - نه تنها خاورمیانه تغییر کرده که حتی جامعه جهانی هم دستخوش تحولات بنیادی است. فلسطینیها در کریدورهای سازمان ملل در نیویورک به دنبال منافعشان مسابقه گذاشتهاند و بیصبری، نه فقط در جهان عرب که حتی در مجالس سراسر دنیا مشهود است.
این جملات با چنین صراحت و ادبیاتی، فهرست تهدیدات علیه صهیونیستها و جهانی شدن انزوای رژیم صهیونیستی را محرز تلقی کرده و به فکر چاره جوئی، آنهم بخاطر حفظ منافع این رژیم است. وی دوباره ضرورت به رسمیت شناختن کشور فلسطین با حذف حق حاکمیت و ارتش درحد خودگردانی، را تکرار کرد و بر این نکته تصریح نمود که قبل از آنکه دیر شود، باید کاری کرد که اهداف و برنامههای آمریکا و اسرائیل محقق شود و انزوای اسرائیل، به قانون و روال طبیعی منطقه تبدیل نگردد. اوباما ضمن حمایت مطلق و بدون قید و شرط از رژیم صهیونیستی و عملکرد آن، همه چیز در قلمرو منافع فلسطینیها را به مذاکره با اسرائیل مرتبط کرد که حتی پیش شرط آنهم به رسمیت شناختن موجودیت رژیم صهیونیستی است. وی حتی از اظهاراتش در مورد مبانی صلح و از جمله مرزهای ۱٣۴۶ (۱۹۶۷ میلادی) را پس گرفت و آنرا هم قابل مذاکره دانست که به نفع صهیونیستها و در چارچوب منافع رژیم تل آویو، قابل دستکاری و تجدیدنظر است.
اوباما "حق دفاع از خود" را به صورت یکطرفه و فقط برای صهیونیستها تعریف کرد و پذیرفت ولی به بهانه مقابله با تروریسم، تصریح نمود که طرف فلسطینی باید یک "ایالت غیرنظامی" را که فاقد ارتش باشد، بپذیرد. وی به روند مذاکرات تحمیلی دهههای اخیر با طیف خائن فتح و تشکیلات خودگردان اشاره کرد که همان مبنا میتواند با توجه به تغییرات ۴۴ سال اخیر، معتبر و قابل استناد باشد. در اینجا اوباما، رازی را فاش کرد که عمق خیانت مذاکره کنندگان فلسطینی را بازگو میکند و آن اینکه چیزی را به صورت علنی گفته که برای مدتهای طولانی مورد توافق طرفهای مذاکره بوده و رئوس مذاکرات پنهان را آشکار ساخته است. اما چرا؟ زیرا نمیتواند برای دهههای بعدی هم صبر کرد چون زمان به زیان اسرائیل به پیش میرود و باید "مردم اسرائیل" از آنچه لایق و مستحق آن هستند، برخوردار شوند. البته ما با این واژه در ادبیات و تبلیغات یک جناح سیاسی آشنائی داریم و توجه بیشتر به ما نشان میدهد که چنین ادبیاتی از کجا سرچشمه گرفته است؟
موضوع مهمتر اینکه اوباما از تمامی طرفهای دیگر خواست که آنها هم کوتاه بیایند و انعطاف نشان دهند تا همه چیز فقط به اسرائیل تحمیل نشود! و سختیها و تصمیمات سخت و سنگینی بار اقدامات سرنوشت ساز، تقسیم گردد!
نکته مهم اینست که حتی اظهارات هفته پیش اوباما هم، دیدگاهی فراتر از اشغال و رسمیت یافتن همیشگی اشغال و پذیرش پیامدهای اشغال را دیکته میکرد ولی امروز در پرتو تهدیدات لابی صهیونیستی، مواضع آمریکا به مراتب ظالمانهتر از گذشته علیه فلسطینیها ترسیم شده است. در واقع آمریکا و صهیونیستها مایلند تمامی آنچه از طریق جنگ و کشتار و جنایت ۶٣ ساله قادر به تحقق و تثبیت آن نبودهاند را در پوشش صلح و دلسوزی برای منطقه و فلسطینیها تحمیل کنند ولی باز هم نمیتوانند.
رسالت:آیا جنگ چهارم در راه است؟
«آیا جنگ چهارم در راه است؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛تجربه سی سال گذشته میگوید که ایالات متحده آمریکا هر ده سال یک جنگ خانمانسوز را به منطقه خاورمیانه تحمیل کرده است. لذا اکنون که ده سال از آخرین لشکرکشیهای آن قدرت به افغانستان و خاورمیانه میگذرد، زمزمه جنگ و بحران دوباره در کانونهای فکر و راهبرد نویسی آمریکا شنیده میشود. جنگ برای آمریکاییها خاصیت انحراف تحولات از مسیر واقعی را داراست. لذا نگرانی در قبال تحول تازه بی مورد نیست.
سی سال پیش زمانی که انقلاب اسلامی ایران روح تازهای را در حرکتهای رهایی بخش اسلامی دمیده بود، جنگی هشت ساله به منطقه تحمیل گردید. یک دهه بعد در ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی، غربیها با حمله به عراق، صدام را بهانه تحمیل طرح "مشارکت برای صلح ناتو" و استقرار پایگاههای نظامی متعدد در منطقه قرار دادند و ده سال بعد از آن نیز در ابتدای دهه ۲۰۰۰ میلادی انفجار مشکوک برجهای دوقلو بهانهای شد که ده سال جنگ، بمب، موشک، جاسوسی، ترور و تهدید خوراک روزانه مردمان خاورمیانه شود. از بوش تا اوباما، دروغهای رنگینی گفته شد، اعراب سرمایههای بیشتری از دنیای اسلام را زیر پای نظامیان غربی ریختند اما باز هم تروریسم گسترش بیشتری یافت، مواد مخدر از سنتی به صنعتی تبدیل شد و سیاسی گردید، خون مسلمان از نفت خلیجفارس ارزانتر شد و عاملان این جنایات دریدهتر از همیشه از تریبونهای سازمان ملل متحد به دنبال دشمنان و مقصران تازه میگردند.
در شب سرنگونی حسنی مبارک دیکتاتور مصر، شبکه خبری بیبیسی در گزارشی از قاهره چنین تحلیل کرد که هنوز ایالات متحده در قبال تحولات مصر، سردرگم است. چون نتوانسته مسیر تحولات را پیشبینی نماید. در واقع از زمانی که در تونس و سپس مصر انقلاب شد، آمریکاییها با تزلزل جدی در راهبردهای منطقه خود مواجه شدند و اکنون اگر در هر جای دیگر انقلاب شود، فضا برای راهبردهای این قدرت تنگتر می شود و اکنون که سیاست مشت آهنین آمریکا، غرب وخاصه همپیمانان منطقهای منجر به سکتهای تحمیلی در حرکتهای انقلابی شده است، اوباما جهت اجرای نقشههای خطرناکتر آماده شده است. او در سفر دورهای به اروپا به دنبال جلب نظر کشورهای غربی برای جنایات تازه است. نگاهی به تاریخ تحولات گذشته نشان میدهد که سیاستهای نظامی آمریکا همواره در حالتی از انفعال شکل گرفته است. سخنرانی هفته گذشته آقای اوباما نیز حاکی از انفعالی تازه بود. او با تحریف واقعیات منطقه سعی کرد جای سیاست نرم و سخت را عوض نماید.
حرکتهای اصیل مردمی را توطئه و حرکتهای انحرافی را واقعیت نشان دهد. اما تناقض گویی او در قبال کشور فلسطین نشان دهنده فشار تحولات اخیر بر آمریکا است. از پذیرش مرزهای پیش از جنگ ۱۹۶۷ میلادی تا اعلام پشیمانی در نشست چند روز بعد آیپک - لابی بزرگ صهیونیستها در آمریکا- هم صهیونیستها و هم فلسطینیها را به او بدبین کرده است.
از طرفی دموکراتها به خاطر همراهی و بعضا سکوت در قبال اقدامات دیکتاتورهای عرب، به شدت زیر سئوالاند. از زمان بیل کلینتون دموکرات تاکنون، آنها هر سیاستی اعم از تهدید، جنگ و تحریم را به نام دموکراسی سازی و دفاع از حقوق بشر به خاورمیانه تحمیل کردهاند، اما اکنون همراه سیاستهای سرکوب نهضتهای رهایی بخش به شمار میروند.
این دوگانگی خیلی زود شعارهای ضد استبدادی حرکتهای انقلابی را به سمت فریادهای ضد آمریکایی سوق داده است، با این تفاوت نسبت به گذشته که اکنون، شماری از سیاستمداران انقلابی در کشورهای اسلامی نیز در این قالب عمل میکنند، یعنی عملکرد تازه آنها به طور جدی راهبردهای سنتی آمریکا را به مقابله جدی فراخوانده است.
مصر که قرار بود در قالب سیاست ایران هراسی و انتقال بحران از خط مقدم جنگ با اسرائیل، به سمت مرزهای ایران و خلیج فارس، نقش محوری را در اجرای طرح اسرائیل محور خاورمیانه بزرگ ایفا نماید، اکنون شرایط تازهای یافته است. باز شدن گذرگاه رفح عمق استراتژیک سرزمینهای اشغالی را با تغییر جدی به سود مقاومت مواجه کرده است. اتحاد گروههای فلسطینی یادآور وحدت اعراب پیش از جنگهای ۱۹۴٨ میلادی است، توان مانور نظامی و همکاری رژیم صهیونیستی با مصر در صحرای سینا محدود شده است و با گسترش انقلاب در دیگر کشورهای اسلامی، موضع اخیر شاه اردن، واقعیات تازهای را روشن کرد. او گفت: "هر لحظه ممکن است من و دیگر سران عرب نیز به سرنوشت مبارک گرفتار شویم و این پیام را خود آمریکاییها به دوستان عرب خود اعلام نمایند." واشنگتن دیگر حتی اگر بخواهد، نمیتواند پشتوانه محکمی برای دوستان عرب خود باشد.
بنابراین طبیعی است که قدرتهای امروز غرب، برای جلوگیری از سیر طبیعی تحولات، به دنبال جنگی تازه باشند. اوباما نیز به مجری بدون اراده جنگ سالاران آمریکایی - صهیونیستی تبدیل شده است. در واقع او با یک ضرب الاجل جدی از طرف حکام پشت پرده قدرت در واشنگتن مواجه شده است که اگر اهداف اسرائیل محور آنها را تامین نکند، باید جای خود را به جمهوریخواهان بدهد که همواره آغازگر جنگهای بزرگ منطقه بودهاند.
رونالد ریگان جمهوریخواه جنگ عراق با ایران را تحریک کرد، بوش پدر همتای غربی او جنگ علیه صدام را پس از اشغال کویت فرماندهی کرد و از آن پس هنوز خاورمیانه از شرایط اضطراری جنگ خلاص نشده است و سرانجام اینکه جنگ سوم توسط بوش پسر علیه افغانستان و عراق شکل گرفت. او طرح نظم نوین جهانی پدرش را اجرا کرد که طبق آن اصول دموکراسی غربی باید از طریق اسلحه به دیگر نقاط جهان تحمیل شود.
حال اگر اوباما سنت شکنی کند و جنگی تازه را این بار توسط دموکراتها آغاز نماید، حداقل در میان نخبگان قدرت دوره بعدی انتخابات خود را تضمین کرده است و گرنه جانشین جمهوریخواه او را با قراردادهای نظامی تازه آماده ساختهاند.
او پس از سه سال لبخند تغییر، بسیاری از پیروان خود را در میان ملت آمریکا از دست داده است و اکنون به دنبال راهبردهای سخت برای جمع کردن رای است و میخواهد این بار نه بر اساس رای مردم، بلکه بر اساس منافع لابیهای قدرت آمریکا در قدرت بماند. یعنی همان شیوهای که به طورمعمول دموکراتها در دور دوم ریاست جمهوری خود بدان تمسک میجویند. طبیعی است که در صورت عدم توفیق دموکراتها، جمهوریخواهان در رقابت انتخاباتی آینده بیش از گذشته شعار جنگ سر خواهند داد.
اما آیا خاورمیانه همچنان میدان مناسبی برای جنگ مدیریت شده آمریکا است؟
روح مردمی حرکتهای رهایی بخش و ارتباط انقلابیون مسلمان با یکدیگر از طریق فضای مجازی کنونی، شرایط مدیریت بحرانها را برای آمریکاییها دشوارتر ساخته است. برخی بازیگران همچون ترکیه به دنبال شکل دهی به جریانات آرام سیاسی در اطراف مرزهای اسرائیل هستند.
اما آمریکاییها اطمینانی ندارند که ترکها با تجربه کم بتوانند نقش آرامش بخش را در این تحولات بازی نمایند. فلسطین، اولین موضوعی است که مرزهای اختلاف در سیاست خارجی کشورهای اسلامی را کنار زده است و آمریکاییها که تاکنون تنها از طریق تبانی، منافع صهیونیستها در این منطقه را تامین کردهاند چارهای جز پذیرش بخشی از واقعیات جدید را ندارند، اما حتی یک گام نزدیک شدن به واقعیات جدید، آنها را به همان میزان از لابی صهیونیستها دور خواهد ساخت، صهیونیستهایی که امروز به عامل اصلی تحریک جنگ چهارم تبدیل شدهاند.
به هر حال اکنون عوامل سنتی ایجاد جنگ جمعاند، اما عوامل جدید که نتایج آن را پیشبینی ناپذیرکرده است نیز در حال قدرت یابی است. اگر جنگهای چهل سال اخیر را به سلسله جنگهای ۱۹۴٨ تا ۱۹۷٨ میلادی (جنگ رمضان و...) اضافه کنیم، میتوان گفت که در طول شصت سال گذشته، غرب غیر از جنگ، هیچ راهبرد سازندهای برای خاورمیانه نداشته است. آنها اکنون نیز به دنبال توطئهای دیگر هستند تا سنت نیاکان خود را ادامه دهند.
وظیفه مسلمانانی که اکنون بیش از گذشته، بیدار شده و خائنان به تاریخ خود را شناختهاند، اتحاد راهبردی در مقابل توطئههای تازه است. مردمان و مسئولان ایران، عراق، مصر، تونس، لبنان، افغانستان و ترکیه میتوانند در این مسیر نقش محوری تازهای را بازی نمایند. بهترین تجربه آنها در طول ۶۰ سال گذشته میتواند این باشد که هیچ گاه اجازه میدان داری به جنگ سالاران غربی و سربازان منطقهای آنها ندهند.
ایران:بایدها و نبایدها
«بایدها و نبایدها»عنوان سرمقالهی روزنامهی ایران به قلم علیاکبر جوانفکر است که در آن میخوانید؛مدیحهسرایانی که با کلام شورانگیز خود به ذکر مناقب ائمه اطهار(ع) میپردازند و نوحهخوانانی که جنبههایی آموزنده از حماسههای ماندگار مظلومیت همراه با مجاهدت، صلابت و اقتدار معنوی و اخلاقی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را به تصویر میکشند تا قلوب و اذهان مردم ایران را به نور وجود با برکت بهترینهای عالم، مصفا سازند، شایسته است با بهرهگیری از سخنان هدایتگر رهبر فرزانه انقلاب، به این مهم توجه کنند که زبان، لحن، صدا، فکر، اندیشه، مراودات و مناسبات آنان، همواره باید منعکسکننده زیباترین، ارزشمندترین و پاکترین مفاهیم باشد.
مردم متدین ایران به مداحان اهل بیت(ع) چشم دوختهاند که ببینند از آنان چه کلامی و با چه لحن و ادبیاتی صادر میشود تا جانهای تشنه خود را از آن سیراب سازند و عشق و ارادت خالصانه خود را به خاندان مطهر رسول خدا(ص) تجدید یا تشدید کنند. متجلیکردن مکارم اخلاق در متن و بطن جامعه و سازماندهی یک جامعه آرمانی و نمونه اسلامی، هدف غایی از همه مجاهدتهای بیوقفهای است که ملت پر افتخار و سربلند ایران تاکنون به انجام رسانده و برای تحقق آن نیز بهای گزافی پرداخته است.
مدیحهسرایان و نوحهخوانان ما نه تنها باید معرف جلوههای زیبا و آموزندهای از مکارم اخلاق و در عالیترین شکل آن باشند، بلکه از آنها انتظار میرود که با استفاده از فرصت سخنوری در جمع مومنین و متدینین جامعه، درسهای آموزنده قرآن کریم و معارف نورانی اهل بیت(ع) را سرلوحه کار خود قرار دهند و با تبیین زوایای پیدا و پنهان زندگی پندآموز آنان، نظام اسلامی را در جهت گسترش اخلاق نیک و جاری کردن ارزشهای ناب دینی در دل و جان مردم، یاری دهند. با ترویج خُلقیات خوب و تأکید بر روحیه همدلی، برادری، صفا و صمیمیت میان مردم است که میتوان یک جامعه انسانی را در جهت نیل به آرمانهای بزرگ الهی، اعتلا بخشید و آن را به زیور نیک اندیشی، تعاون، صبر، احسان، ایثار و گذشت، امید به آینده، کمک به نیازمندان و پرهیز از تنگ نظری، ناامیدی، بدخواهی و بُخل آراست.
جامعه مداحان و نوحهخوانان، ترکیبی از عناصر متدین و دلسوخته است که صوت دلنشین خود را به مثابه موهبتی الهی به خدمت میگیرند تا عطر وجود نورانی و مبارک ائمه معصومین(ع) را در فضای ایران اسلامی پراکنده سازند و دلهای خیل مشتاقان را جلا بخشند. پس لازم است که آنها در گفتار، رفتار و کردار خود، همه ارزشهای زیبای دین مبین اسلام را متجلی سازند، دوستیها را تقویت کنند، محبت و مهربانی را تشویق نمایند، نوعدوستی و امداد به نیازمندان را به دیگران بیاموزند و با زدودن غمها، کدورتها و بدفهمیها از روح و روان مردم، شور و نشاط همراه با افکار سالم و سازنده را جایگزین آن سازند.
آنها نه فقط از کاربرد آهنگهای بد و لهوی در کار مداحی و نوحهخوانی باید بپرهیزند بلکه لازم است از بیان هرگونه سخن سست و بیاساس و تعرض به دیگران در اجتماعات عمومی اجتناب ورزند و دلهای مومنان را به ذکر مناقب صحیح و متقن، شاد و خوشحال کنند.
تجربههای گذشته، موید این سخن است که هرگاه مداحان اهل بیت(ع) وارد حوزه مباحث و مجادلات بیحاصل سیاسی و گروهی شدند، از شأن و منزلت جایگاه خویش فاصله گرفتند و نه فقط تأثیر و جذابیت کلام خویش را از دست دادند بلکه به جای پراکندن صفا و صمیمیت در صف مومنان، آنها را به چنددستگی و اختلاف انداختند و دغدغه و نگرانی را به جامعه تزریق کردند.
سخنان حکیمانه رهبر معزز انقلاب، فرصتی را فراهم آورده است تا معدود مداحانی که از سر غفلت و بیتوجهی، در مسیری خلاف شئون جامعه اسلامی قرار گرفته بودند، از کوبیدن بر طبل بیاخلاقی باز ایستند و ضمن تجدیدنظر در گفتار و رفتار خود، تحکیم وحدت جامعه اسلامی را سرمشق خویش قرار دهند
سیاست روز:انگار نه انگار!
«انگار نه انگار!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛انگار نه انگار که سال جهاد اقتصادی است! اصلا کسی حواسش به این سال نیست؛ آنقدر بحث و جدل بر سر چیزهای کوچک تنش آفرین وجود دارد که از یادشان رفته که امسال قرار است جهاد اقتصادی شود؟!
اصلا جهاد اقتصادی به چه دردمان میخورد؟! تا وقتی جهاد جدل و تنش هست، ما را چه به جهاد اقتصادی؟!نه؟
بر سر وزیر اطلاعات بحث و جدل میکنیم خوب است دیگر!
همین میشود خوراک چند ماه داخل و خارج. این تمام نشده وزارت ورزش شروع میشود. مجلس آن را تصویب میکند دولت نمیپذیرد. هر کدام هم دلایل خود را دارند. خوش به حال سال جهاد اقتصادی، نه؟
هنوز بحث داغ وزارت ورزش پایان نیافته ادغام وزارتخانهها شروع میشود.
ای بابا سال جهاد اقتصادی چه صیغهای است دیگر؟ رهایش کنید. الان از همه مهمتر ادغام وزارتخانههاست که هر کدام از طرفین ساز خود را میزنند.
در سال جهاد اقتصادی ادغام وزارت نفت، یکی از وزارتخانههای مهم اقتصادی با وزارت نیرو از همه مهمتر است. تازه بحث و گفتوگوهای دوستانه بین دولت و مجلس هم گل کرده است، نه؟!
این هنوز پایان نیافته ادغام وزارت راه و ترابری با مسکن رو میشود. سال جهاد اقتصادی هم که اصلا اهمیت ندارد.آنقدر اقتصادمان رونق دارد که نیازی به جهاد ندارد.
بچسبیم به بحث داغ وزارت صنایع با بازرگانی.دو وزارتخانه دیگر اقتصادی که در جهاد اقتصادی هیچ نقشی هم ندارد. وزیر هم نداشته باشند اصلا مهم نیست. خودشان، خودشان را میگردانند. چه ربطی به سال جهاد اقتصادی دارد.
اصلا سال جهاد اقتصادی به کدام وزارتخانه، مربوط میشود؟!مجلس هم دخیل است؟! قوه قضائیه چطور؟!
به قوه قضائیه که به گمانم ربطی نداشته باشد. آخر مفسد اقتصادی که نداریم که پولهای مملکت را بالا کشیده باشد آن وقت بخواهیم پدرش را دربیاوریم. مگر نه؟
بندگان خدا را مهر مفسدان اقتصادی میزنند بیانصافانه، فقط یکی از آنها رقمش را بلد نیستم بنویسم اینقدر میلیارد تومان معوقه اقساطش بوده همین!
چکارش دارید. سرمایهگذاری کرده، کار اقتصادی کرده، بگذارید به کارش ادامه دهد بنده خدا را.
بروید سراغ آنهایی که میخواهند ٣ میلیون تومان وام بگیرند. آن وقت تا فیها خالدونش را میخواهند. قبض تلفن، اجارهنامه یا سندخانه، پایان خدمت، گواهی امضا از دفترخانه اسناد، گواهی کسر از حقوق از محل کار، جانم برایتان بگوید، همین مدارک کافی است. اگر شناسنامه مادر و پدرتان باشد هم خوب است. اگر هم فوت کرده باشند که خدا رحمتشان کند، برگه فوتشان کفایت میکند.
باز سال جهاد اقتصادی از یادمان رفت.
فکر نمیکنیم که مملکت نیاز به جهاد اقتصادی دارد. اصلا لازمه جهاد اقتصادی چیست؟
تولید که بالاست. واردات که صفر است. جنس چینی و تایوانی هم که اصلا در بازار نیست. کالاهای وطنی به راحتی در بازار جولان میدهند. تولید هم که باشد، خدا برکت بدهد به اشتغال، بیکاری هم که نداریم. پروژههای اقتصادی هم هر روز بهرهبرداری میشود. خوب پس چه کاری میماند؟! همان بحث و جدلهای همیشگی خوب است. به کارمان برسیم که عقب ماندیم.
مردم سالاری:دولت و علا قه به حاشیه
«دولت و علا قه به حاشیه»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در آن میخوانید؛گویا قرار است عادت کنیم که برخی اقدامات دولت که می تواند با یک تصمیم گیری کارشناسی شده، به راحتی مدیریت شود، با حاشیه و واکنش های مختلف همراه باشد و دستگاه های دیگر نیز درگیر اینگونه اقدامات شوند.
موضوع ادغام وزارتخانه ها از آن جمله مسائلی است که حاشیه هایش هنوز ادامه دارد.
پس از آنکه، ابلا غ ادغام وزارتخانه ها از سوی دولت به شکل غیر قانونی صورت گرفت و در نهایت با ورود مقام معظم رهبری و تفسیر شورای نگهبان، دولت پذیرفت که باید این ادغام ابتدا در مجلس به تصویب برسد و سپس مرحله اجرایی آن صورت گیرد، اینک عدم معرفی سرپرست برای وزارت نفت، موضوعی است که همچنان حاشیه ساز است و علی رغم نظر صریح شورای نگهبان مبنی بر غیر قانونی بودن سرپرستی رئیس جمهور بر وزارتخانه ها، رئیس دولت نمی خواهد تن به قانون بدهد و همچنان خود را سرپرست وزارت نفت می داند.
شورای نگهبان در تفسیر اصل ۱٣۵ قانون اساسی معتقد است که رئیس جمهوری نمی تواند شخصا سرپرستی وزارتخانه هایی که وزیر ندارند را برعهده بگیرد اما پس از این صراحت قانونی، معاون حقوقی دولت، از ادامه سرپرستی رئیس جمهور بر وزارت نفت خبر می دهد. با این تفاسیر، ای کاش دولت به افکار عمومی در خصوص این عدم پایبندی به قانون که به وضوح روشن است، پاسخ می داد. آیا وقتی بالا ترین رده های اجرایی کشور از پذیرش قوانین، آن هم با این صراحت، شانه خالی می کنند، چگونه می توان انتظار داشت که قانون گرایی در کشور نهادینه شود؟
آیا شرایط وزارت مهمی مثل نفت با این حواشی قانونی در خصوص مدیریت اش، آن هم در سال جهاد اقتصادی می تواند مطلوب باشد؟
در کنار این موضوع، ایران مدتی است که ریاست دوره ای اوپک را عهده دار شده و وزیر نفت کشورمان پس از سال ها در این جایگاه قرار گرفته بود. حال با توجه به وضعیت موجود، مشخص نیست که در اوپک، چه کسی از طرف ایران برای نشستن بر صندلی ریاست اوپک معرفی می شود. پیش از این شایعه هایی مبنی بر حضور احمدی نژاد در این اجلاس مطرح بود که به تازگی این موضوع تکذیب شده ودولت اعلام کرده که یکی از وزرا را به این نشست خواهد فرستاد.
اگر از حوزه تخصص فعلا عبور کنیم، قطعا معرفی وزیری که در وزارت نفت هیچ گونه مسوولیتی ندارد، برای اوپک چندان به لحاظ دیپلماتیک قابل قبول نیست. آیا در وجه بین المللی، این سوال در اوپک مطرح نمی شود که مگر ایران، برای وزارتخانه مهمی چون نفت، نتوانسته وزیر یا سرپرستی معرفی کند که یکی از اعضای دولت به اوپک آمده است؟ آیا با این شرایط، به جای بهره گیری از فرصت اوپک، حاشیه هایی حتی غیر رسمی، اطراف نام ایران قرار نمی گیرد؟
این تصمیمات حاشیه ساز دولت در حالی مطرح می شود که محمدعلی خطیبی، نماینده ایران در اوپک اعلام کرده که «ریاست ایران بر اوپک بدین معنا نیست که ایران هر کسی را به اجلا س بفرستد بلکه اجلاس اوپک مربوط به وزرای نفت اوپک است و باید وزیر نفت یا سرپرست به وین برود.»
براین اساس، باز هم می گوییم که ای کاش دولت پاسخ می داد که چرا علاقمند است که موضوعی که می تواند با معرفی سرپرست، روال قانونی اش را طی کند، تبدیل به موضوعی شود که روز به روز حاشیه هایش افزایش می یابد؟
ابتکار:خرداد و اسطورگی، از ممد تا ناصر
«خرداد و اسطورگی، از ممد تا ناصر»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛خردادماه در تقویم معاصر، به ماهی متفاوت و سرشار از نمادها و اسطورهها در فرهنگ ایرانی بدل شده است. تقریباً همه مناسبتهای خرداد از یکسو ریشه در حضور و مشارکت جمعی ایرانیان برای وقوع رخدادی بزرگ دارند و از سویی دیگر، بر فراز همه این حضورها، نماد و اسطورهای بهعنوان محرک و راهبر خودنمایی میکند. دراینبین، روزهای تاریخی ۱۵ و ۱۴خرداد در تقویم، به نام اسطوره امام خمینی و حضور آگاهانه ملتش رقم خورده است.
۴٨سال پیش، در نیمهراه خرداد ۴۲، اولین جرقههای مبارزه برای آزادی در خیابانهای تهران رقم خورد. صدها جوان ایرانی به خاک و خون نشستند تا نخستین گام و اولین مشارکت ایرانیاسلامی برای آزادی از چکمههای استبداد برداشته شود.
اولین خونها برای مبارزه ای بزرگ بر زمین ریخته شد. قیام عمومی شد و شهربهشهر، خیابانبهخیابان و خانهبهخانه، پابهپای خواست مردم و گذر سالها به پیش آمد. مبارزهای که پیشگام آن، رهبری بزرگ و اسطورهای به نام روحالله بود. ۱۵سال بعد، قیام میلیونی ملت امام به سامان رسید که در روزی از روزهای خرداد کلید خورده بود. سالها بعد و با ارتحال روحالله در سال ۱٣۶٨، بار دیگر امت حضوری تاریخی را برای وداع با امام در تقویم خرداد بهثبت رساند. امام رفت؛ اما اسطوره امام، جاودانه در تاریخ و خاطر و باور همه نسلهای آینده برای همیشه باقی ماند.
٣۰سال پیش، سومخرداد را حضور و جانفشانی صدهاهزار ایرانی وطندوست و انقلابی در رملهای تفتیده جنوب رقم زدند تا خرمشهر را خدا آزاد کند. در پس این مشارکت برای دفاع از خاک و میهن، نمادی به نام محمد جهانآرا کهکشانی شد. محمد و یارانش در روزهای اشغال، اسطورهوار ایستادگی کردند تا ماهها بعد، در فراقش، در کوچهپسکوچههای شهرِ آزادشده، «ممد نبودی ببینی...» سرداده شود. سالها گذشت، دفاع رزمندگان از خاک و آرمان ملت هشت سال به طول انجامید. حماسهها خلق شدند و در آسمان تاریخ ایران ستاره گردیدند. اما حماسه فتح خرمشهر در کنار نام اسطورههایی مانند محمد جهانآرا، همچون خورشیدی تابناک در میان ستارهها و حماسههای هشتساله میدرخشد.
روزها و نمادهای دیگری از این دست و از جنس خرداد کم نیست. روزهایی که چهرههایی اسطورهوار مردم را در راستای هدف و آرمان جامعه بسیج کرده و از آن چراغ راهی برای آینده و خاطرهای در دل تاریخ ساختهاند. دومخرداد ۷۶ و ۲۲خرداد ٨٨، با همه اما و اگرها، روزهای تاریخی دیگری هستند که با صحنهگردانی چهرهها و مردم، به گامی برای حصول آرمانهای بزرگ بدل شدند.
دراینبین اما اسطورگی، محدود به قشر و طیف و زمان خاصی نبوده است، تاریخ همواره تکرار شده. نخبهها، رهبرها، اسطورهها و قهرمانها در کنار مردم، برگ روی برگ گذاشتهاند و تاریخ ملت و سرزمین را شکل دادهاند.
و این روزها، در وانفسای نیاز دوباره جامعه به اسطورههای اخلاق و راستی و حقطلبی، بار دیگر تقویم ایرانی، دومخرداد را به نام اسطورهای دیگر و اینبار از جنس ورزش بهثبت رسانده است. دو روز پیش، در اولین ساعات روز دوشنبه، دومخرداد، ناصر حجازی، عقاب خوشنام میادین فوتبال ایران و جهان، پس از دو سال مبارزه طاقتفرسا با سرطان، جان به جانآفرین تسلیم کرد. جسم حجازی پَر کشید؛ اما بهواسطه ترکیب چیرهدستیاش در فوتبال با هزارویک خصلت پسندیده، نامش در قامت یک نماد و اسطوره برای میلیونها ایرانی جاودانه ماند. محمد جهانآرا با حداقلی از تجهیزات نظامی، از خاک و سرزمین و آرمان انقلاب، مردانه دفاع کرد و اسطوره شد و ناصرخان حجازی در میدانی دیگر، با دستانی خالی و زبانی سرخ، سالها عقابوار، پرچم مردانگی و راستی و درستی را بر فراز آسمان غبارآلوده ورزش کشور افراشته نگهداشت، در مقابل زورگویی قدرتمداران سر خم نکرد و خود را به هیچکدام از بداخلاقیهای رایج نیالود تا اکنون او را هم در زمره محمد جهانآراها اسطوره بدانیم؛ چراکه به داشتن اسطورههایی از این قسم نیازمندیم.
به گواه تجربه و تاریخ، از جامعه و جغرافیای بدون قهرمان و اسطوره، رد و نشان چندانی در تاریخ بر جای نمانده است. اسطورهها شخصیتهای کاریزمایی هستند که توده را همراه نفسهای خویش میکنند. چهره، صدا، سخن و هرآنچه میگویند و میکنند، خواسته یا حتی ناخواسته، به طول موجهای نظرات و مطالبات یک ملت مبدّل میشود.
اسطورهها به موازات زمان زایندهاند، آنان برای فرزندان و آیندگان سرزمین خویش، همواره امید به ارمغان آوردهاند؛ چه اینکه جامعه و ملت همواره به آنان و قهرمانانی از آن جنس نیاز دارد و مردمان سرزمینی که اسطوره ندارند یا اسطورهسازی را کنار گذاشته و قهرمانان خود را فراموش کردهاند، بیپناه و آسیبپذیر میشوند و به اسطورههای بیگانه و دیگر فرهنگها دل خوش میکنند.
ازاینروست که حفظ و پاسداشت آنان که الگو و نماد میشوند و در قامت قهرمان و اسطوره در قلب مردم خانه میکنند، نیاز و وظیفه است. حرمتگذاری و بزرگداشت شخصیتهای خورشیدگونه جامعه، حرمتگذاری بر تکتک اعضای آن جامعه است. حرمتی که خودباوری، استقلال، رویینتنی و شکوه را با خود به ارمغان میآورد.
آفرینش:نگاهی به فرهنگ عذرخواهی و پوزش
«نگاهی به فرهنگ عذرخواهی و پوزش»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛بی گمان انسان ها در هر جامعه ، خانواده و هم چنین هر پست و مقامی که باشند با توجه به شرایط گوناگون، پیروزی ها و موفقیت هایی را تجربه می کنند و هم اینکه احتمال خطا و اشتباه در کردار و رفتارو گفتار وجود دارد. در این میان گاهی احساس موفقیت کرده و گاهی شکست خورده اشتباه می کنند.
در این بین اگر این شکست و اشتباه آنها حیطه و شمولیتی بیشتر از دایره فردی را دربر گیرد بی شک پیامدها و اثرات ان از ابعاد فردی فراتر رفته و دامن خانواده ، بخش ، نهاد ،سازمان و یا حتی یک جامعه و حتی جهان را در بر می گیرد .
در این میان با توجه به بیرون رفتن دامنه پیامد های منفی رفتار ،سیاست و کردار اشتباه ان شخص و یا مقام، وی در مقابل رفتارو اشتباه خود مسئول است و اینک نه تنها ضررهایی بر خود بلکه تاثیراتی منفی بر گروهی دیگر گذاشته است. در این حال اگر به واکنش آن فرد و یا مقام اشتباه کننده و مسئول بنگریم می بینیم که با توجه به فرهنگ ها و جوامع مختلف و با توجه به دامنه توسعه یافتگی و مسئولیت پذیری آن شخص و یا پاسخ خواهی آن جامعه فرد و یا مقام اشتباه کننده رویکردهایی هم چون استعفا، پذیرش اشتباه و مهم تر از همه عذرخواهی انجام داده و تلاش هایی نیز در جهت ازبین بردن آثار منفی رفتار خود را به کار می برد .
در این حال اگر به این رویکرد در سطح جهان بنگریم در کشورهای دیگر متناسب با فرهنگ و مسئولیت پذیری انسان ها و هم چنین پرسشگری رسانه هاو مقامات دیگر فرد اشتباه کننده متناسب با اشتباه و رفتار غلط دست به استعفا و عذر خواهی زده و یا اشتباه خود را می پذیرد امری که در واقع در بسیاری از کشور ها فرهنگی پذیرفته شده است و بسیاری از مقامات حتی به علت رفتاری اشتباه پوزش میخواهند و حتی از مقام خوداستعفا می دهند.
در مقابل در کشور ما به نظر می رسد این فرهنگ هنوز نتوانسته است جایگاه مناسب خود را در میان افراد ، اشخاص و مقامات بگیرد چه اینکه گاه بسیار اتفاق افتاده است بعضی از افراد و مقامات یا از همان ابتدای امر آن اشتباه را نمیپذیرند ،اگر اشتباه علنی و محرز شود دیگران را مقصر آن میدانند و برخی نیز با عنوان اینکه انسان جایز الخطاست بدون استعفا و حتی عذرخواهیای کوچک از جامعه و شهروندان و...به آسانی از ان گذر می کنند گویی که نه اشتباهی روی داده و نه آن فرد و مقام مسئولی بوده و ... جالب آنکه برخی نیز تا مدت ها نیز خود را همچنان بری از اشتباه دانسته و بر رفتار اشتباه خویش نیز اصرار می ورزند.
آنچه مشخص است بی گمان هر فرد و مقامی در معرض اشتباه و خطاست در این حال فردی که اشتباه خود را نمیپذیرد نه حاضر به تغییر وضع خود است و نه از کسی کمکی میگیردو پوزشی می طلبد بی شک جلوی راه پیشرفت و ترقی کشور و جامعه را میگیرد.
در این بین در ارتباطات فردی و اجتماعی هم عذرخواهی توسط شخص و یا مقامی میتواند یکی از بهترین ابزارها برای اصلاح رفتار باشد چه اینکه بیانگر آن است که از اشتباه خود آگاه شده و از تکرار آن جلوگیری میکند و هم از بروز اشتباهات بعدی جلوگیری میکنند. در این حال آنچه مهم به نظر می رسد گسترش فرهنگ عذرخواهی در جامعه در بین افراد و مقامات است چه اینکه باید توجه داشت که نبود فرهنگ عذرخواهی در زبان و عمل میتواند به نتایج جبرانناپذیری در کشور و جامعه منجر شود و پیامد هایی گرانبار داشته باشد .
دنیای اقتصاد:حذف صفرها از پول ملی؛ اقدامی ابهامآمیز
«حذف صفرها از پول ملی؛ اقدامی ابهامآمیز»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر ناصر یدالهزاده طبری است که در آن میخوانید؛اگرچه طرح اولیه حذف صفر از پول به دهه ۱٣۷۰ باز میگردد، لیکن طی ۵/۱ سال اخیر این بحث بهطور جدیتری مطرح شد و در نهایت در چند ماه اخیر همگام با اجرای طرح هدفمندی یارانهها در اواخر سال گذشته به اوج خود رسید.
آنچه در این بین عجیب بهنظر میرسد اظهارات بسیار متفاوت، متنوع و گاه متناقض از جانب مسوولان ذیربط است؛ بهطوری که با مطالعه آنها در مجموع نمیتوان دریافت که نظام پولی از اجرای آنچه اهدافی را دنبال میکند و آیا اساسا ارادهای جدی برای اجرای آن وجود دارد یا خیر؟ یک مقام مسوول از اجرای طرح در آینده نزدیک خبر میدهد و در مدت کوتاهی پس از آن مقامی دیگر از عدم اجرای آن سخن میگوید. یکی صحبت از حذف سهصفر از پول ملی و دیگری پیشنهاد حذف چهار صفر میدهد. درخصوص هدف مورد انتظار از اجرای این طرح نیز اوضاع چندان بهتر نیست. در مواردی به فواید آن در ایجاد سهولت در معاملات و گاهی به ابزاری در جهت کنترل تورم اشاره میشود و حتی از آن بهعنوان طرحی که میتواند منجر به یک انقلاب اقتصادی شود، یاد شدهاست. در این بازار آشفته ابراز عقیده، آخرین اظهارنظر پیشنهاد برگزاری رفراندوم عمومی برای تصمیم به اجرای طرح است.
اینکه اساسا در یک نظام دموکراتیک چه موقع و در چه مواردی باید به آرای عمومی رجوع شود، نیاز به مجالی دیگر دارد؛ لیکن به طور اجمال میتوان گفت اساسا نظام مدیریتی جامعه در موضوعاتی باید به آرای عمومی رجوع کند که علم در آن ورود پیدا نمیکند. در غیر این صورت، کارآمدی اقتضا میکند در مواردی که علم و عالمان حرفی برای گفتن دارند، پاسخ را از عالمان مربوطه بجوییم و گره فروبسته را به سرانگشت تدبیر آنان بگشاییم.
به هر روی این سردرگمی شاید بهدلیل عدم درک و اطلاع صحیح از تبعات و پیامدهای اجرای آن در اقتصاد آن هم ناشی از عدم مطالعه دقیق و کارشناسی در این زمینه باشد.
حال این سوال مطرح است که بهلحاظ نظری و تجربی معمولا حذف صفر از پول در چه مواقعی انجام میشود؟
براساس نظریه مقداری پول، چنانچه در طی دورهای رشد حجم پول از رشد تولید حقیقی پیشی گیرد، قیمتها به میزان تفاوت این دو نرخ رشد افزایش خواهند یافت. مثلا اگر در یک سال رشد تولید حقیقی ۵ درصد و رشد حجم پول ۱۲ درصد باشد، رشد سطح عمومی قیمتها (تورم) معادل ۷ درصد خواهدبود. بدیهی است با رشد قیمتها طی زمان تعداد صفرها نیز افزایش یافته و هرچه تورم سریعتر باشد در فاصلههای کوتاهتری بر تعداد صفرهای مقابل قیمتها افزوده میشود؛ بنابراین افزایش تعداد صفرها خود یک معلول است که علت آن رشد حجم پول، آن هم در اثر عوامل فزاینده آن از جمله رشد پایه پولی و ضریب فزاینده پول است. اگر هدف مقامات پولی (بانک مرکزی) از این طرح مقابله با تورم باشد، باید برای رفع این مشکل علل را برطرف کرد؛ در غیر این صورت حذف صفرها پاک کردن صورت مساله است.
از حذف معلول (حذف صفرها) بدون توجه به سلسله علل (رشد نقدینگی بدون ضابطه) نمیتوان انتظار داشت که تورم مهار شود. این تصور که با حذف صفرها میتوان تورم را کنترل کرد،بیشک گمانی باطل است. در این شرایط اهمیتی ندارد که تعداد صفرهای جلوی قیمت یک کالا چه تعداد باشد. به عنوان مثال تغییر قیمت یک کالا از ۱۰۰۰۰ ریال به ۱۱۰۰۰ ریال همان قدر شاخص قیمتها را افزایش خواهدداد که تغییر قیمت از ۱ به ۱/۱ ریال. در اینصورت در هر دو حالت با تورمی ۱۰ درصدی مواجه خواهیم بود، بدون آنکه تعداد صفرها در تعیین آن دخالتی داشتهباشند؛ بنابراین چنانچه علل بروز تورم موجود باشد تورم بهعنوان نتیجه تحقق خواهد یافت خواه تعدادی از صفرها حذف شده یا حذف نشده باشند.
معمولا کشورهایی اقدام به حذف صفر کردهاند که طی سالهایی با ابر تورم (Hyperinflation) مواجه بودند. در این رابطه میتوان به تجربه کشورهایی چون برزیل، ترکیه، آلمان و زیمبابوه که چاپ پول بیرویه در سایه سیاستهای انبساطی فوقالعاده شدید که تورمهای نجومی را به ارمغان آورده بود، اشاره کرد.
در شرایطی که جامعه با تورم شدید (تورم سه و چهار رقمی) مواجه میشود، ارزش پول ملی بههمان نسبت با سقوط شدید همراه شده و در آنصورت پول عملا از حیز انتفاع ساقط میشود. منظور این است که دیگر پول رایج قادر نخواهد بود وظایف خود را بهعنوان وسیله سنجش ارزش (قیمتگذاری کالاها و خدمات)، واسطه مبادله و وسیله ذخیره ارزش (پسانداز) ایفا نماید؛ در نتیجه مردم در معاملات از پذیرش آن امتناع کرده و به سراغ جانشینهایی برای آن میروند که مرسومترین آن استفاده از پول خارجی (مثلا دلار) در معاملات است.
بهعنوان مثال یک کارگر در پایان روز بهجای دریافت وجه رایج، طلب پول خارجی میکند. چرا که میداند از امروز تا فردا که بخواهد درآمدش را به خرید کالاها و خدمات اختصاص دهد، ارزش آن بهشدت از دست میرود و او دچار زیان خواهد شد. اگر مزد روزانه کارگری را ۲۰ هزار تومان و قیمت هر کیلو گوشت را ٨ هزار تومان فرض کنیم، او میتواند با آن دو و نیم کیلو گوشت بخرد و اگر قیمت هر کیلو گوشت به ۱۰ هزار تومان افزایش یابد، او با همان درآمد فقط میتواند ۲ کیلو گوشت خریداری کند. در این صورت پول تبدیل به «پول داغ» (Hot Money) شده است. منطقی است که افراد از یک طرف تمایل به پذیرش و نگهداری پول نقد نداشته باشند و از طرف دیگر بالاجبار در جستوجوی جانشینی برای آن باشند. حال در این شرایط که پول و صدالبته ناشر آن پول و مسوول حفظ ارزش پول ملی؛ یعنی بانک مرکزی اعتبار خود را از دست دادهاست چه باید کرد؟ آیا چنانچه مقامات پولی حقیقتا هم از این پس بخواهند از سیاستهای انبساطی پولی افراطی دست برداشته و انضباط پولی را وجهه همت خود سازند، کسی از آحاد اقتصادی باور میکند؟ قضاوت و باور مردم درخصوص یک طرح یا سیاست نه بر پایه وعدههایی که بیاساس مینماید، بلکه بر پایه عملکرد گذشته مقامات پولی استوار است. گذشتهای که خاطره مطلوبی در ذهن مردم و عوامل اقتصادی بر جای نگذاشتهاست.
حال دولتی که میخواهد برخلاف عملکرد نامطلوب گذشته که حاصل آن تورم بالا بودهاست، عزم خود را برای مهار تورم جزم نماید، در دو حوزه بایستی همزمان عمل کند. اول اقدامات عملی و حقیقی برای مهار تورم ازطریق اعمال سیاستهای مالی و پولی منضبط و دوم تغییر واحد پولی یا همان حذف صفرها از پول. در حقیقت حذف صفرها میتواند علامتی باشد از طرف دولت به نظام اقتصادی مبنی بر اینکه اینبار ارادهای قوی و جدی برای کنترل تورم وجود دارد. این اقدام را میتوان یک سیاست تکمیلی دانست که با ایجاد اثرات روانی مثبت در ذهن مردم تلاش دارد تا اعتبار ازدسترفته مقامات پولی را بازسازی نماید. در اینصورت چنانچه سیاستهای اقتصادی عملی برای مهار تورم آثار اولیه خود را نمایان سازد، زمینه لازم برای همراهی و همگامی مردم با سیاستهای دولت فراهم میشود.
اینکه طی ۴ دهه اخیر (از اوایل دهه ۱٣۵۰ همگام با شوک اول نفتی تاکنون) اقتصاد ایران همواره با تورم دو رقمی همراه بودهاست و نیز هزار وعده بانک مرکزی و دولت در قالب برنامههای مختلف مبنی بر رعایت انضباط پولی و مالی و کنترل تورم یکی وفا نکرده و دستیابی به تورم تکرقمی همچنان بهعنوان یک آرزوی مکتوم در برنامهها باقی مانده است، واقعیتی است انکارناپذیر؛ اما همه اینها دلیل برای حذف صفر از پول (آن هم نه بهعنوان یک سیاست مکمل) نیست. اگر هدف از حذف صفر از پول، ایجاد سهولت در مبادلات، نگهداری سادهتر حسابها، ارقام و ترازنامهها، نقل و انتقال سهلتر پول، اشغال فضای کمتر آمار و اطلاعات و صرفهجویی وقت در شمارش اسکناسها باشد، میتوان گفت با حذف صفر بهعنوان یک ابزار میتوان به اهداف مذکور دست یافت؛ اما نکته قابل تامل این است که آیا اولا راه دیگری برای تحقق آن اهداف وجود ندارد و ثانیا با توجه به اینکه حذف صفر و تغییر واحد پول مستلزم تحمل هزینههایی ملی از قبیل چاپ و ضرب پولهای جدید، زمانبر بودن تعدیل و تطبیق قیمتهای قدیم با شرایط جدید۱ و بروز ابهام و سردرگمی در قیمتهای نسبی میباشد، این سوال مطرح است که آیا منافع این اقدام بیشتر از هزینههای آن است؟ ضمن آنکه در اینخصوص راهحلهای دیگری نیز قابل انجام است. ازجمله چاپ اسکناسهای درشتتر، ترویج کارتهای بانکی، استفاده از چکهای مسافرتی و مانند آن. در هر حال معتقدیم اگرچه حذف صفر میتواند به اهداف گفتهشده دست یابد، منتها تناسب اهداف و ابزار یا منافع و هزینههای طرح حذف صفر از پول جای تردید دارد.
توجه به تاثیر حذف صفرها از پول بر رفاه خانوارها نیز میتواند روشنکننده باشد. آیا با دو برابر شدن قیمتها (تورم ۱۰۰ درصد) بههمراه دو برابر شدن درآمد خانوادهها و بنگاهها، آنها احساس خوبی دارند یا احساس بدی! بدیهی است که وضعیت رفاهی آنها هیچ تغییری نکرده است. همان طور که یک کارگر ساده که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد این را درک میکند که تغییر متناسب و یکاندازه در هزینهها و درآمدها وضعیت رفاهی او را تغییر نمیدهد؛ بنابراین با اضافه شدن صفرها بهدلیل بروز تورم (البته در صورت بدون تغییر ماندن قیمتهای نسبی) برای خانوارها هیچ اتفاق منفی یا مثبتی رخ نمیدهد. بههمین ترتیب اگر از صفرها کاسته شود نیز وضعیت رفاهی حقوقبگیران تغییر نخواهد کرد. در اینصورت فایده حذف سه یا چهار صفر از پول برای خانوارها فقط حمل مقدار پول کمتر برای انجام معاملات روزمره است که آن هم با گسترش تجارت الکترونیک تقریبا بلا موضوع است.
مورد فوق با این فرض مطرح شد که قیمتهای نسبی ثابت بمانند؛ یعنی هم قیمتها از قیمت کالاها و خدمات گرفته تا نرخ ارز و دستمزد و حقوق به یک میزان کاهش یابند، اما اگر پس از اجرای این طرح برخی قیمتها کمتر و برخی بیشتر کاهش یابند، در آن صورت قیمت نسبی تغییر می کند و میتواند برای برخی منفعت داشته باشد و برخی را متضرر نماید. فرض کنید با حذف سهصفر دستمزد یک کارگر به یکهزارم کاهش یابد (مثلا از ۰۰۰/۰۰۰/۱ تومان به ۰۰۰/۱ تومان کاهش یابد) ولی قیمت یک آپارتمان از قرار هر متر ۰۰۰/۰۰۰/۱ تومان به جای ۰۰۰/۱ تومان، عملا به ۱۲۰۰ تومان کاهش یابد. علت این امر را میتوان در «قدرت قیمتگذاری» عرضهکنندگان در بازارهای غیر رقابتی و غیر تعادلی دانست. با توجه به ساختار اقتصاد ایران که در آن بنگاهها از قدرت قیمتگذاری بالایی برخوردارند، سناریوی فوق محتمل است. به این مساله میتوان اثر «گرد کردن» را نیز اضافه نمود. در این رابطه حذف صفرها حتی میتواند تورمزا باشد. مثلا درصورت حذف سهصفر از واحد پول، هر هزار ریال با یک ریال برابر خواهدشد. حال فروشندهای را در نظر بگیرید که کالای خود را تا قبل از حذف صفر مثلا ۹۵۰۰ ریال میفروختهاست و اکنون باید آن را ۵/۹ ریال (توجه داشتهباشید ۱ ریال جدید=۱۰۰۰ ریال قدیم) بفروشد؛ اما این احتمال وجود دارد که فروشنده برای رهایی از مشکل عدم تامین پول خرد و مشکلات محاسباتی، قیمت کالای خود را بهجای ۵/۹ ریال ۱۰ ریال تعیین نماید. در اینصورت رفتار فروشنده، در جهت افزایش قیمتها و تورم خواهدبود.
سخن پایانی: در حوزه سیاست پولی در اقتصاد ایران مسائل بسیار جدی وجود دارند که پرداختن به آنها از حیاتیترین و مهمترین وظیفه مقامات پولی است. یکی از مبرمترین اقداماتی که باید در این رابطه صورت پذیرد، کنترل تورم (تکرقمی کردن) و جلوگیری از نوسانپذیری آن است.
از دهه ۱۹۹۰ در میان اقتصاددانان مکاتب مختلف و نیز دولتهای سراسر جهان از کشورهای توسعهیافته گرفته تا کشورهای در حال توسعه آسیایی و آفریقایی، اجماعی مبنی بر پرهیز جدی از سیاستهای تورمزا و نهایتا تکرقمی کردن تورم بهوجود آمده است؛ به طوری که وقتی به آمارهای نرخ تورم در میان کشورهای جهان نگاه کنیم کمتر کشوری را میبینیم که تورم دو رقمی داشته باشد. امروزه حتی کشورهای فقیر و دارای تورم بالا دریافته و پذیرفتهاند که برای رشد پایدار به فضای باثبات و تورم ملایم نیاز دارند و عملا نیز در این راه اهتمام جدی بهخرج دادهاند.۲ این در حالیاست که در کشور ما نهتنها تورم تکرقمی همچنان بهصورت یکآرزوی دست نیافتنی باقی مانده است، بلکه از نوسانپذیری بالایی نیز برخوردار است. تورم ۵/۴۹ درصدی سال ۱٣۷۴ را با تورم ۱۱ درصدی سال ۱٣٨۴ و تورم ۵/۲۵ درصدی سال ۱٣٨۶ و نیز تورم ۱۲ درصدی سال ۱٣٨۹ مقایسه کنید.
کنترل تورم بهعنوان یک ضرورت جدی در ایران امروز، نیازمند اقداماتی اساسی است که چگونگی آن را باید در علم اقتصاد جستوجو کرد، نه اقداماتی که میتوان گفت در بهترین شرایط دستاوردی دارد که در اولویت نیست.
۱- در ترکیه تا مدتها پس از حذف صفرها از پول و معرفی لیر جدید، رسانهها خصوصا تلویزیون وقت صرف آموزش مردم میکردند تا ابهامها برطرف شود.
۲- خوانندگان علاقهمند میتوانند برای اطلاع از وضعیت نرخ تورم کشورهای مختلف جهان به سایت www.worldbank.org مراجعه نمایند.
جهان صنعت:ابتدای راه
«ابتدای راه»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم ا. عطارپور است که در آن میخوایند؛ حیدری، عضو کمیسیون مجلس گفت که دولت با اعلام آمار اشتغالزایی در سال گذشته سر مردم کلاه گذاشت.
همان موقع که رییس دولت اعلام کرد از آمارهایی که باعث ناراحتی مردم میشود خودداری شود، باید امروز را پیشبینی میکردیم زیرا وقتی برای اینکه ما را ناراحت نکنند آمار درست نمیدهند، خیلی طبیعی است برای شادی ما آمار اشتباه بدهند.
این تازه چه بسا ابتدای راه باشد.هرکس ما را شادتر بخواهد میتواند آمارش اشتباه تر باشد.
منبع: جام جم آنلاین
|