یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فدرالیسم گزینه ای مناسب و ضروری برای ایران


آیدین تبریزی


• یک سیستم فدرالی که متضمن تقسیم عادلانه قدرت، ثروت و امکانات براساس جمعیت باشد، در نهایت به سود همه خواهد بود و تنها در این صورت خواهد بود که تمام ملیتهای ایرانی مشتاقانه به محدود شدن حق حاکمیت بر سرنوشت خویش در قالب یک جمهوری فدرال راضی خواهند شد تا با داشتن سهمی عادلانه از قدرت و ثروت کل کشور، منافعی بیش از استقلال نصیبشان گردد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ تير ۱٣٨۵ -  ۲۲ ژوئن ۲۰۰۶


مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان مهمترین سند حقوقی جهان معاصر، هر کس حق حاکمیت بر سرنوشت خویش را دارد و هیچ کس و به هیچ بهانه ای نمی تواند این حق را از او سلب نماید. دموکراسی تنها به معنای حق رای در هر چهار سال یکبار نیست و کسانی که چنین استنباطی از دموکراسی دارند، مروج نوعی دیکتاتوری اکثریت هستند. دموکراسی واقعی باید از کوچکترین بخشهای جامعه به صورت سلسله وار تا کل جامعه گسترش یابد. به عبارت دیگر دموکراسی واقعی هنگامی معنا پیدا می کند که از کوچکترین بخش یک جامعه یعنی خانواده (رعایت حقوق کودکان و زنان) شروع شده و از محله ها تا شهرها و استانها و ایالتها تا کل کشور گسترش یابد. به این معنی که هر بخشی از جامعه در امور داخلی خود باید نوعی آزادی و خودمختاری (که مرزهای آن با قوانین مشخص تعیین شده باشد) داشته باشد و در این امور داخلی امکان مداخله حکومت مرکزی وجود نداشته باشد حتی اگر این حکومت مرکزی از حمایت اکثریت مطلق شهروندان کشور برخوردار باشد. به عنوان مثال رای اکثریت مطلق جامعه نیز نمی تواند باعث غیر قانونی شدن یک مذهب مانند بهائیت شود و همانگونه است در مورد زبان، یعنی رای اکثریت قاطع مردم نیز نمی تواند مانع از برخورداری مردم حتی یک شهر کوچک، از حق آموزش زبان مادری شان در مدارس و دانشگاهها در کنار زبان مشترک کشور شود .
برتری سیستم فدرالیستی در کشورهایی که حتی هیچ تنوع ملیتی و فرهنگی بارزی در آنها موجود نباشد نیز به عینه قابل مشاهده است. مقایسه کشور آلمان که سیستم فدرالیستی دارد با کشور فرانسه که نسبتا ساختار تمرکزگرایانه تری دارد، نشان می دهد که سیستم فدرالیستی در کشور آلمان باعث رشد متوازن تمام بخشهای کشور شده و ما با هیچ کلان شهر متورمی روبرو نیستیم؛ اما در مقابل در فرانسه همه چیز در حومه پاریس جمع شده و این شهر با معضل رشد حاشیه نشینی مواجه شده است که شورشهای اخیر فرانسه خود دلیلی محکم بر ناکارآمدی این سیستم متمرکز است. همین وضعیت امروزه در ایران به شکل بسیار وخیمتری در تهران و اطراف آن بوجود آمده بگونه ای که تهران از فشار جمعیتی و ناکارآمدی سیستم شهری دچار بحران مدیریتی شده است .
بدیهی است که در کشوری مانند ایران که هیچ ملیتی اکثریت مطلق را ندارد و همین تنوع خود باعث تنوع در حوزه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بطورکلی منافع ملی ملیتهای مختلف می شود؛ فدرالیسم از یک گزینه برتر به یک گزینه ضروری تبدیل می شود. زیرا رقابت و تقابل منافعی که در حوزه سیاست خارجی بین کشورهای مختلف وجود دارد در مقیاسی کوچکتر به نوعی بین ملیتهای مختلفی که در قالب یک کشور متحد شده اند نیز بروز خواهد کرد و در صورتی که سیستمی برای مدیریت صحیح و عادلانه این رقابتها و تقابل منافعها موجود نباشد، یا به واگرایی و فروپاشی مجموعه منجر خواهد شد و یا فضا برای روی کار آمدن سیستمی بسته و غیردموکراتیک آماده خواهد شد تا با شعار نسبتا مقبول حفظ تمامیت ارضی کشور به سرکوب آزادی بیان و آزادیهای سیاسی و اجتماعی بخشهای ناراضی کشور بپردازد و همانگونه که خصوصیت اصلی هر سیستم بسته ای است، این سرکوب آزادی تنها منحصر به این بخش باقی نخواهد ماند و در نهایت به یک سیستم دیکتاتوری تمام عیار که تمام مخالفان خود از تمام ملیتها را سرکوب می کند تبدیل خواهد شد و سیکل باطل مبارزات آزادیخواهانه قرن اخیر مردم ایران همچنان تکرار خواهد شد و با رفتن یک دیکتاتور، مستبد دیگری جایگزین آن خواهد شد .
اصولا هر سیستم دیکتاتوری برای توجیه خود نیاز به داشتن بهانه هایی عامه پسند دارد تا با استفاده از آن به تدریج مخالفان را یکی پس از دیگری سرکوب و ازمیدان به در کند. البته در ابتدای کار برای از میدان خارج کردن بخشی از مخالفان به حمایت دیگران احتیاج دارد. همین سیکل باطل پس از انقلاب ۵۷ تکرار شد. بهانه عامه پسند در آن دوران، قوانین اسلام، دین اکثریت مطلق مردم بود. در صورتی که برای مدیریت صحیح تنوع نژادی ایران فکری اساسی انجام نگیرد، بهانه دیکتاتوری بعدی، همانا حفظ تمامیت ارضی کشور خواهد بود تا به تدریج مخالفان را یکی پس از دیگری سرکوب کند و به یکه تازی در صحنه سیاسی کشور بپردازد. این خطری بسیار جدی در برابر آینده کشور است که از همین امروز باید فکری اساسی برای آن کرد .
از طرف دیگر فدرالیسم، قابلیتهای ویژه ای به کشور در سطح منطقه ای و بین المللی اعطا خواهد کرد. دنیای امروز در همین چند دهه اخیر تفاوتهای بسیاری با گذشته کرده است. در دنیای امروز، امپراتوری ها نه با زور سر نیزه و تحقیر که با احترام متقابل بین ملتها و به صورت کاملا اختیاری و آگاهانه و با رضایت تمامی ملتها شکل می گیرد. نمونه بارز این امپراتوریهای نوظهور، اتحادیه اروپاست که بر پایه احترام متقابل ملتها، احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی انسانها و به صورت کاملا داوطبانه از طرف ملتهای عضو در حال شکل گیری است .
شناخت تحولات اساسی دنیای امروز بسیار حائز اهمیت است. جهان در حال گذار از نقطه عطف بسیار مهمی در کل تاریخ بشریت است. بشر با تکیه بر علم و تکنولوژی می رود که تمام معضلات تاریخی خود را برطرف کند و جامعه ای آرمانی را بنا نهد که در آن حرمت انسان و رعایت حقوق اساسی او و در مرحله بالاتر حرمت حیات، طبیعت و محیط زیست و رسیدن به جامعه ای مرفه و شاداب، ارزشهای اساسی آن را تشکیل می دهند. البته این تحولات در آغاز راه است و بطور دقیق شروع جدی آن را باید پایان جنگ جهانی دوم دانست. هیتلر نیز رویای اروپای متحد را در سر می پرورانید اما اتحادی از نوع امپراتوریهایی کهنه، متکی بر نیروی قهری و تحقیر سایر ملل اروپا. شاید بتوان با امیدواری گفت که شکست هیتلر نه پایان کار یک دیکتاتور که شکست ایدئولوژی برتری طلبی نژادی و پایان کار امپراتوریهای تحمیلی بود که با فروپاشی شوروی سابق تکمیل شد. ما معمولا همیشه فکر می کنیم که بزرگترین عقب ماندگی ما نسبت به کشورهای پیشرفته در زمینه علوم مهندسی و تکنولوژیکی است. در حالیکه متاسفانه مهمترین بخش از عقب ماندگی ما در زمینه علوم انسانی از جمله علوم سیاسی، جامعه شناسی، فلسفه و مسائل فرهنگی است که سایر عقب ماندگیها نیز نتیجه طبیعی آنهاست .
یکی دیگر از تحولات اساسی در حوزه اندیشه امروز، رنگ باختن ارزشهای مسلم فرض شده دیروز است که از آن به عنوان نسبی بودن اخلاق و ارزشها یاد می شود. بنابراین آنچه که باید مبنای تصمیم گیری ما باشد، فقط و فقط معادله سود و زیان برای هر تصمیم است. هیچ چیز نباید جنبه تقدس به خود بگیرد فرقی نمی کند این مدعی تقدس دین باشد و یا افتخارات خودساخته تاریخی و نژادی. در واقع هر فرآیند تصمیم گیری باید با هدف افزایش سود و کاهش زیان انجام گیرد. این رویکرد در واقع جوهره تفکر مدرن امروزی است که بدون استثنا در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حکم بهترین داور را دارد. متاسفانه ما از دنیای مدرن امروز تنها کامپیوترهای پیشرفته و خودروهای آخرین سیستم را می بینیم ولی شالوده تفکر مدرن که بشر غربی را به پیشرفتهای باور نکردنی رسانده است، از چشمان ما پنهان مانده است .
گرایش کشورها به سمت تشکیل اتحادیه های منطقه ای نیز در قالب همین تئوری سود و زیان قابل تفسیر است که در عصر جهانی سازی اقتصاد، به یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل شده است.   اتحادیه اروپا به عنوان یکی از مهمترین اتحادیه های منطقه ای، تلاش دارد با حذف مرزهای بین کشورهای عضو و اتخاذ سیاستهای هماهنگ اقتصادی، سیاسی و نظامی بلوک قدرت جدیدی را برای افزایش توان رقابتی در برابر ایالات متحده آمریکا و سایر قدرتهای نوظهور جهان مانند چین و هند تشکیل دهد. بنابراین کشورهای مستقل دنیا نیز به سمتی حرکت می کنند تا با محدود کردن استقلال خود در جهت تشکیل جمهوری های فدرال در مقیاس بزرگ گام بردارند که این ناشی از ضرورتهای جهان امروز است زیرا تنها کشورهایی در دنیای آینده حرفی برای گفتن خواهند داشت که توانسته باشند در قالب اتحادیه های منطقه ای بزرگ و قدرتمندی متشکل شده و به رشد و توسعه اقتصادی بالایی رسیده باشند .
موفقیت ما در ایجاد یک سیستم فدرال در داخل کشور، این قابلیت را به ما خواهد داد تا فعالانه در جهت ایجاد اتحادیه ای منطقه ای گام برداریم بدون آنکه نگران رشد ملی گرایی در بین ملیت ها و تمامیت ارضی کشور باشیم. ما می توانیم با اتصال خاورمیانه بزرگ به آسیای مرکزی و قفقاز یک اتحادیه منطقه ای قدرتمند را تشکیل دهیم که شاید یادآور امپراتوریهای بزرگ منطقه در سالهای گذشته باشد و بتواند شکوه وجلال گذشته را به مردم این منطقه از جهان که به واقع گهواره تمدن بوده است، برگرداند. شاید این طرح در نظر اول بسیار بلندپروازانه و غیر عملی بنظر برسد زیرا برخی از کشورهای منطقه اختلافات عمیقی دارند. اما باید بدانیم که در دنیای آینده تنها ملتهایی حرفی برای گفتن خواهند داشت که آرزوهای بزرگی در سر داشته باشند و با جدیت برای تحقق آنها تلاش نمایند و فراموش نکنیم که همین کشورهای اروپایی در گذشته ای نه چندان دور (در کمتر از صد سال اخیر) بر سر اختلافات نژادی دو جنگ بزرگ جهانی به راه انداختند که در آن جنگها میلیونها نفر کشته شدند. و این در واقع مصداق همان عقب ماندگی بزرگ ما نسبت به کشورهای پیشرفته در زمینه علوم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که آن کشورها به سادگی توانستند اختلافات عمیق صد سال اخیر خود را حل و فصل کنند و این اختلافات نژادی را به صورت رقابتی سالم و قانونمند در صحنه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره مدیریت نمایند؛ ولی ما در داخل کشورمان همچنان گرفتار اختلافات هزاران سال قبل هستیم !
نژادپرستان متحجر پان فارسیست، ترکهای آذربایجانی را به دلیل خشونتهای چنگیزخان مغول!!! که هرچند آذربایجانی نبوده ولی گویا قرابتی نژادی با آنها دارد برای همیشه تاریخ مستحق تحقیر و توهین می دانند و عربهای خوزستان را به دلیل ساقط شدن سلسله ساسانی در ۱۴۰۰ سال پیش!!! بدست اعراب عربستان تا ابد لایق توهین و تحقیر می دانند. واقعا اینگونه تفکرات مایه تاسف عمیق است. در حالیکه در علم حقوق هیچ فرزندی را به جرم پدر نمی توان مجازات کرد، معلوم نیست این متحجرین که دچار مالیخولیا شده اند و در خیالات باطل خود سیر می کنند، با چه منطقی چنین افکاری را ترویج می کنند .
این در واقع نشان می دهد که ما هنوز درک درستی از علم تاریخ نداریم و به جای آنکه مطالعه تاریخ، ما را از تکرار اشتباهات گذشتگان برحذر دارد و راهنمای حال و آینده ما باشد به منبع لایزال کینه ها و نفرت های ما تبدیل شده است!!! شخصیتهای تاریخی متعلق به هیچ ملتی نیستند و برای هیچ ملتی نه مایه افتخارند و نه مایه شرمساری. چرا که اگر غیر از این باشد در تاریخ چندین هزارساله تمام ملتهای منطقه به وفور می توان شخصیتهای مثبت و منفی زیادی پیدا کرد و ما هیچگاه از شر این مجادلات بی حاصل تاریخی خلاص نخواهیم شد. همچنین در دنیای امروز ملتهایی مانند ملل شمال اروپا مانند نروژی ها، سوئدی ها و ... برغم اینکه به نقل از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت تا قرن یازده پس از میلاد مسیح کاملا وحشی و حتی آدمخوار بوده اند، امروزه متمدنترین، مرفه ترین و باسوادترین مردم کل جهان هستند و آمار جرایم و فساد مالی در این کشورها پایینترین سطح را در تمام دنیا دارد! پس خود را گول نزنیم و بیش از اندازه به تاریخ گذشتگان فخر بیجا نفروشیم و زمان حال را دریابیم .
این مجادلات انسان را به یاد قبیله های دوران اعراب جاهلیت می اندازد که برای اثبات برتری خود به شمارش گورهای مردگانشان روی آوردند!!! اگر منصف باشیم باید اعتراف کنیم که استدلالهای نژاد پرستان متحجر امروز، دست کمی از اعراب جاهلیت ندارد. لذا اگر قرار باشد علم تاریخ ما را در دخمه های تنگ و تاریک کینه توزی و فخر فروشی گرفتار سازد و امکان رهایی از آن برای ما وجود نداشته باشد (چراکه اتفاقات تاریخی مربوط به گذشته است و قابل برگشت نیست پس این چنین کینه هایی هرگز برطرف نخواهد شد.) باید عطای این علم منحوس را بر لقایش بخشید و در دانشکده های تاریخ را تخته کرد!!! اما ما می خواهیم در زمان حال زندگی کنیم و برای آینده بهتر تلاش کنیم و هر که می خواهد، خود را در این تاریکخانه ها محبوس نماید !
راه حل نهایی و جامع برای حل اختلافات نژادی امروز جامعه ایران، مذاکره صریح و بی پرده و از یک موضع برابر برای تمام ملیتهای ایرانی به عنوان ملتهای دارای حق حاکمیت بر سرنوشت خویش می باشد و نه به عنوان اقلیتهای قومی و خرده فرهنگ ها برای خواهش و تمنا برای رسیدن به حقوق حداقلی! در این مذاکره، طرفین باید صداقت خود را در پذیرفتن حقوق اساسی هر یک از ملیتها و احترام متقابل به خواسته های بر حقشان نشان دهند. و همه باید بدانند که استیفای حقوق سایر ملتها در نهایت به سود تمام مردم ایران خواهد بود. از طرف دیگر باید تجارب کشورهایی چون یوگسلاوی سابق آیینه عبرت ما باشد و گروههای نواندیش، صادق و بی غرض روشنفکران ایرانی اعم از ترک، فارس، عرب، ترکمن، لر،کرد، بلوچ و... متوجه خطرات گسترش نژادپرستی افراطی و پیامدهای آن بر همگان باشند .
بنابراین براساس تئوری سود و زیان و با توجه به این امر که یک ایران متحد و یکپارچه، قدرتی به مراتب بیشتر از مجموع قدرت چند کشور مستقل کوچکتر خواهد داشت؛ یک سیستم فدرالی که متضمن تقسیم عادلانه قدرت، ثروت و امکانات براساس جمعیت باشد، در نهایت به سود همه خواهد بود و تنها در این صورت خواهد بود که تمام ملیتهای ایرانی مشتاقانه به محدود شدن حق حاکمیت بر سرنوشت خویش در قالب یک جمهوری فدرال راضی خواهند شد تا با داشتن سهمی عادلانه از قدرت و ثروت کل کشور، منافعی بیش از استقلال نصیبشان گردد .
اما در صورتی که چنان نگاه تنگ نظرانه ای نسبت به مسائل کلان کشور وجود داشته باشد که تئوریسین های مرکزگرا، حتی به قیمت صدمه زدن به منافع ملی ایران، مانع از سود رساندن به مناطق حاشیه ای شوند؛ بدیهی است که هیچ انسان عاقلی چنین اتحادی را نخواهد پذیرفت و آن را نه به عنوان اتحاد که به عنوان اسارت و استثمار خواهد شناخت. در اینجا به دو نمونه عمده از این نوع خیانتها در حق آذربایجان ایران اشاره خواهم کرد. نمونه اول در پروژه استراتژیک انتقال نفت دریای خزر به بازارهای اروپا اتفاق افتاد. در حالیکه هر کودک دبستانی که قدری جغرافیا بداند، با یک نگاه ساده به نقشه منطقه متوجه می شود که بهترین راه انتقال نفت خزر به اروپا از مسیر آذربایجان ایران به بندر جیحان ترکیه است؛ تصمیم گیران سیاستهای کلان کشور، حتی یکبار هم که شده مسیر باکو – تبریز - جیحان را مطرح نکردند و در واقع آن را بایکوت نمودند و با هرچه در توان داشتند بر طبل توخالی طرح غیر عقلایی باکو - بندرعباس کوبیدند! شاید به این دلیل موجه! که مبادا یک اتحاد منافع استراتژیک، بین آذربایجان ایران و دولتهای ترک منطقه ایجاد شود؟! و بدین ترتیب با خودزنی و ضربه زدن به منافع استراتژیک کل کشور، باعث شدند تا این خط لوله از مسیر طولانی باکو – تفلیس - جیحان بگذرد! در واقع این خود از مضرات یک حکومت تمرکزگراست که بدلیل عدم حل ریشه ای مسائل ملیتی و ترس از قدرت گرفتن اقلیتها، ناچار به خود زنی و خسارت زدن به منافع ملی کشور مبادرت می ورزد .
نمونه دوم در پروژه عظیم احیای جاده ابریشم اتفاق افتاد. در حالیکه در تمام طول تاریخ، جاده ابریشم با عبور از آذربایجان ایران به ترکیه   و از آنجا به اروپا امتداد یافته است؛ باز این نگاه تنگ نظرانه شوونیستی مرکزگرا، با ایجاد هیاهو بر روی کریدور شمال - جنوب سعی در انحراف جاده تاریخی ابریشم به سمت جنوب و بندر عباس داشت! تا مبادا کریدور شرق - غرب از خاک آذربایجان عبور کند و در کنار منافع سرشار برای کل ایران، منفعتی هم به آذربایجان ایران برسد!؟ این درحالیست که اگر قرار باشد ارتباط چین با اروپا از طریق دریا باشد، اصولا نیازی به آبهای خلیج فارس نیست و چین با سواحل طولانی خود بیش از ایران به آبهای گرم دسترسی دارد!؟ اما درست همانند جریان خط لوله نفت خزر، با سنگ اندازی های ایران، کریدور شرق - غرب و جاده ابریشم با دور زدن ایران، مسیر خود را از راه دریای خزر بست! بدین ترتیب دو فرصت بزرگ تاریخی هم برای ایران و هم برای آذربایجان از دست رفت. البته مسئولیت این خیانت ها تنها بر عهده حکومت فعلی ایران نیست، زیرا تا آنجائیکه من اطلاع دارم، هیچ یک از گروههای اپوزوسیون مرکزگرای ایران، حتی یکبار هم که شده به این سیاستهای تنگ نظرانه اعتراض نکردند و با سکوت خود آنها را تایید کردند و حتی عده ای با هیاهوهای خود بر این مساله دامن زدند .
بنابراین حفظ یکپارچگی ایران، تنها و تنها هنگامی ممکن خواهد بود که نگاه کلان منطقه ای در بین روشنفکران مرکزگرا به کلی تغییر یابد و سیاستهای منطقه ای و جهانی ما با لحاظ کردن منافع تمام ملیتهای ایرانی و معدل گیری عادلانه بین آنها اتخاذ شود و نه فقط با لحاظ کردن منافع ملی قوم فارس! در واقع باید در قالبی بزرگتر از ایران فعلی و با حرکت به سمت ایجاد یک اتحادیه با مشارکت کشورهای منطقه به ایجاد نوعی همسویی در منافع، مابین ملیتهای ایرانی پرداخت. به عنوان مثال ترکهای ایران سفیران صلح و دوستی ایران با دولتهای ترک منطقه باشند، اعراب خوزستان، سفیران صلح و دوستی ایران با اعراب منطقه و فارس های ایران همکاران منطقه ای کشورهای فارس زبان منطقه (افغانستان و تاجیکستان) و ... باشند. به جای وارد شدن در تقسیم بندی های متخاصم منطقه ای مانند مثلث ایران – ارمنستان - یونان در برابر ترکیه - آذربایجان! و یا وارد کردن ایران در مثلث کشورهای فارس زبان (ایران، افغانستان و تاجیکستان) بدون توجه به حقوق سایر ملیتهای ایرانی، باید با ایجاد یک سیستم فدرالیستی قدرتمند و تقسیم عادلانه قدرت، امکان برخورداری تمام ملیتها از پتانسیلها و قابلیتهای منطقه ای   خود را بوجود آورد .
بنا به آنچه گفته شد، در صورت تحقق کامل حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زبانی تمام ملیتهای ایرانی، نظام جمهوری فدرال در ایران می تواند بهترین انتخاب باشد. این انتخاب به نفع تمام ایرانیان بوده و مزایای زیر را در بر خواهد داشت :
۱. همانگونه که اشاره شد، جهان به سمت نوعی یکپارچگی و حذف مرزهای بین کشورها در حرکت است و عملا تمام دنیا به سمت تشکیل چند امپراتوری فدرال بزرگ پیش می رود، لذا مطمئنا این راه بهترین انتخاب خواهد بود و ما را سریعتر در این روند پیش خواهد برد .
۲. گزینه فدرالیسم برای تمام ملیتهای ایران و حتی قوم فارس بهترین انتخاب خواهد بود. زیرا در صورت تجزیه ایران فارسها شدیدا در انزوا قرار خواهند گرفت. بنابراین روشنفکران واقعگرای فارس نیز باید با در نظر گرفتن خطرات تجزیه ایران، هر چه سریعتر راه رسیدن ملیتهای ایرانی به حقوق اساسی شان را به صورت مسالمت آمیز و کم هزینه هموار سازند .
٣. تجزیه ایران به نفع هیچ کس نخواهد بود زیرا اولا می تواند با جنگ و خون ریزی و خشونت همراه باشد و اختلافات عمیقی را بین ملتهای منطقه به وجود آورد که همگرایی منطقه ای را اگر ناممکن نسازد، سالها به تاخیر خواهد انداخت و ما چون جزیره هایی دورافتاده در دنیای آینده خواهیم بود .
۴. موفقیت ما در ساختن یک جمهوری فدرال که در آن حقوق تمام اقلیتها به صورت کامل رعایت شود، می تواند ایران را به قلب اتحادیه منطقه ای شامل آسیای میانه و قفقاز تا کشورهای خاورمیانه تبدیل نماید و هریک از ملیتهای ایرانی می توانند سفیران صلح و دوستی در کشورهای هم نژاد خود باشند .
۵. از طرف دیگر تنها آرمانهای بزرگ و کلان می تواند منافع مشترک ما را بر منافع جزئی هریک از ما غالب نماید و در حساب سود و زیان، کفه اتحاد را بر کفه تفرق سنگینی بخشد. در واقع همین امر است که باعث می شود که انسان که ذاتا فردگراست به سمت تشکیل جوامع سوق یابد و با کاهش آزادی های فردی خود، از مواهب زندگی اجتماعی بهره مند شود. اما نباید فراموش کنیم که هرگز نباید به بهانه آنچه ارزشهای اجتماعی نامیده می شود، حقوق اساسی افراد پایمال شود و هر کس در جامعه آزاد است مگر آنکه مانع آزادیهای دیگران باشد. در همین زمینه ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود می گوید "جامعه ای متمدنتر است که در آن، افراد آزادیهای بیشتری داشته باشند بدون آنکه جامعه به هرج و مرج کشیده شود ."
در نهایت باید متذکر شویم که این بحثها نیاز مبرم امروز ماست و همه روشنفکران ایران باید بدون تعارف و کاملا شفاف و با یک دید کاملا علمی و بی طرفانه راه مردم ما را به سوی دمکراسی و حقوق بشر و رسیدن به جامعه مدنی هموار نمایند. در این راه بهانه های افراد ناآگاه و یا مغرض که زمان طرح این مسائل اساسی را به آینده نامعلوم، به عنوان مثال پس از رسیدن به جامعه آزاد و دمکراتیک!، حواله می کنند به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست زیرا بدون حل نظری تمام مسائل جامعه و برآوردن تمام حقوق تک تک افراد آن، رسیدن به جامعه آزاد و دمکراتیک به هیچ وجه ممکن نبوده و خواب و خیالی بیش نیست. عدم حل این موضوع به صورت نظری در میان فعالین سیاسی ایران، کشور ما را با خطر عمده روی کار آمدن یک دیکتاتوری ملی گرای افراطی مشابه آنچه در یوگسلاوی سابق شاهد بودیم، مواجه خواهد کرد. زیرا در کوران انقلابها و روزهای بحرانی پس از آن فرصت و حوصله کافی برای شکافتن این مسائل وجود ندارد و همانگونه که در انقلاب ۵۷ به دلیل آنکه ما قبلا در مورد شکل حکومت مطلوب خود بحث و بررسی کافی نکرده بودیم؛ در دام دیکتاتوری مذهبی افتادیم. امروز نیز باید برای پیشگیری از فرو افتادن در دام یک دیکتاتوری ملی گرای افراطی همانند حکومت میلوشویچ،   باید پیش از آنکه زمان تصمیم گیری برسد، مباحثات نظری دقیق و کاملی انجام گیرد .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست