یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

یادش به خیر محمد بوقی و فوتبال آن روزها! - امیر برادران



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ خرداد ۱٣۹۰ -  ۶ ژوئن ۲۰۱۱


سالهای پیش در فوتبال ایران محمد بوقی بود که به عشق پرسپولیس و فوتبال ایران، لیدر تماشاگران بود و استادیوم را با حضور خودش گرمایی می داد. پاتوق طرفداران این تیم، قهوه خانه ای بود در میدان بهارستان که دور هم جمع می شدند و شعارهای بازی را آماده می کردند. خود محمد بوقی دکه سیگار فروشی داشت که از آن امرار معاش می کرد و مثل حالا حقوقی دریافت نمی کرد و فقط و فقط عاشق فوتبال بود و پرسپولیس!
او از سمبل های فوتبال داغ آن روزها بود که با تعدادی بوق در جایگاهی که متعلق به تیم محبوبش بود، می نشست و به همراه دیگر هواداران با نواختن بوق های ممتد و توأم با دست افشانی هواداران همان تیم، به تشویق بازیکنان می پرداخت. آن وفت که تیم ملی ایران در مسابقه ای شرکت داشت محمد بوقی سنگ تمام می گذاشت و بوق او که گاهی تعدادش از ده تا تجاوز می کرد ولوله ای در استادیوم امجدیه و بعدها صدهزار نفری برپا می کرد و در ایجاد طوفان هیجان تماشاگران و در نتیجه تشویق بازیکنان ایران، سهم ارزنده ای پیدا می کرد.

در تابستان سال ۱۹۷۸، محمد بوقی ماتم گرفته بود که وضع مالی اش، به او اجازه نمی دهد که بتواند بلیط هواپیمای تهران بوئیس- آیرس را خریداری کند و فدراسیون فوتبال نیز مجوزی برای دعوت از او نداشت و چون هرچه روزهای حرکت تیم ملی نزدیک تر می شد، غم و افسردگی محمد بوقی افزایش می یافت، سرانجام طرفداران فوتبال همت نشان دادند و پولی جمع کردند و یک بلیط رفت و برگشت برای او خریدند تا بتواند همراه تیم ملی فوتبال رهسپار آرژانتین گردد.
در همه جای دنیا تشویق‌ها خودجوش است، تماشاگر به عشق فوتبال می‌آید. خودش می‌داند چگونه و چطور باید تشویق کند اما در ایران حال حاضر، همه چیز فرق می‌کند. این روزها لیدرها را استخدام می کنند و پول و روابط مخفی سازمانی، جای عشق را گرفته!
پرسپولیس بدترین نتایج تاریخ این باشگاه را می گیرد و هیچکس علیه مدیر عامل این تیم شعاری نمی دهد، چون همین آقای کاشانی با دادن حقوق به لیدرها کنترل تماشاگران را در دست دارد و هر کاری بخواهد بکند، انجام می دهد، یک روز علیه فدارسیون و کفاشیان که خود همین آقای کاشانی دندان تیز کرده برای صندلی ریاست آن و روز دیگر با نقشه تعین شده برای کسان دیگر و علی دایی که از او به عنوان مدیر عامل حرفه ای، یاد می کند! بعدها اختلاف او با کاشانی نمایان می شود و دایی میگوید: همه چیز را خواهم گفت! بعد از چند روز به دفتر سعیدلو می رود و از آن به بعد فقط سکوت اختیار می کند و انگار نه انگار اتفاقی افتاده است! همه از حجازی صحبت می کنند و جام حذفی! همه چیز در اتاق سعیدلو تمام می شود، حتی نتایج بازیهای بعدی این تیم! بازی نیمه نهایی انجام می شود و مربی تیم شهرستانی (مجید جلایی) مصاحبه میکند و می گوید: فضای فوتبال مملکت ما همیشه رنگی بوده و هست و در مورد نوع قضاوت سعید مظفری‌زاده داور بازی میگوید: نحوه قضاوت این داور سوالات خیلی زشتی را در ذهنم ایجاد کرد.
همین قضیه در مورد استقلال و علی فتح الله زاده هم صدق می کندو این درد فوتبال ماست!
این فوتبال، برای عشق بازی دیگر نه جانی دارد، نه حسی، همه چشمه‌ها خشک شده است. عشق این روزها، سرجمع دو ریال هم نمی‌ارزد. حسن تارزان، محمد بوقی، فتح‌اله غریب‌نواز و علی کشک بادمجان هم که زیر خروارها خاک خفته‌اند، حالا ما با چه کسی حرف بزنیم و دردهای دلمان را به چه کسی بگوییم؟ به چه کسی بگوییم دلمان تنگ است وقتی در این فوتبال دیگر هیچ چیز سر جای خودش قرار ندارد!!!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست